سوره الكهف
سوره الإسراء | سوره الكهف | سوره مريم | |||||||||||||||||||||||
|
در حال بارگیری... |
|
متن سوره
هر ستایش(شایسته) خدا را سزاست که (این) کتاب [:قرآن] را بر بنده (ی ویژه)اش فرو فرستاد و برایش (هیچ گونه) کژی ننهاد.
حال آنکه (این کتاب) پربها، محکم و استوار است، تا (خدا به وسیلهی قرآن) برخوردی شدید را از جانب خود (به کفار) هشدار دهد، و مؤمنان را که کارهای شایسته (ی ایمان) میکنند بسینویدبخشد،که براستی برایشان پاداشی نیکوست.
حال آنکه در آن (پاداش نیکو) همیشه ماندگارند.
و (همچنین) کسانی را که گفتند: «خدا فرزندی (برای خود) برگرفته» هشدار دهد.
نه برای آنان و نه برای پدرانشان بر این (ادعا) هیچ گونه دانشی (و بینشی) نیست. سخنی بس گران (و گزاف) است که از دهانشان(و نه از فطرتها و عقلانیتشان) برون میآید (و آنان) جز دروغ نمیگویند.
پس شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند، در حال تأسف بر پیامد کارشان خود را هلاک میکنی.
در حقیقت، ما آنچه را که روی زمین است، زیوری برای آن قرار دادیم، تا آنان را بیازماییم، (که) کدام یک از ایشان نیکوکارترند.
و ما همانا آنچه را که برزمین (استوار) است بیگمان تپهای بیگیاه خواهیم کرد.
یا پنداشتی اصحاب کهف و رقیم [:خفتگان غار لوحهدار] از آیات شگفتانگیز ما بودهاند؟
چون آن جوانمردان سوی آن غار پناه جستند، پس گفتند: «پروردگارمان! از جانب خود به ما رحمتی (بزرگ) بده، و از کارمان برایمان سامانی برسان.»
پس (در آن غار) سالیانی چند بر گوشهایشان پرده(ی خواب) زدیم.
سپس آنان را (از این خواب مرگبار) برانگیختیم، تا نشانه نهیم (که) کدام یک از آن دو دسته، زمان درنگشان را بهتر حساب کردهاند.
ما خبر مهمشان را به (کمال) حقیقت بر تو حکایت میکنیم؛ آنان رادمردانی هستند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.
و بر دلهایشان پیوند نهادیم (و استوارشان کردیم). چون (به قصد مخالفت با شرک) به پا خاستند، پس گفتند: «پروردگارمان، پروردگار آسمانها و زمین است. جز او هرگز معبودی را نخواهیم خواند که در این صورت قطعاً ناصواب و پراکنده گفتهایم.»
اینان ]: مشرکان[گروه مایند (که) جز او معبودانی اختیار کردند. چرا بر (حقانیت) آنها برهانی آشکار نمیآورند؟ پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بسته است؟
«و چون از آنها و از آنچه که جز خدا میپرستند کناره گرفتید، پس سوی غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمت (ویژهی) خود بر (سرو سامان)تان بگستراند و برایتان از کارتان (گشایش و) تکیهگاهی فراهم سازد.»
و آفتاب را میبینی که چون بر میآید، از غارشان به سمت راست متمایل است. و چون فرو میشود از سمت چپشان (دامن) بر میچیند، حال آنکه آنان در جایی فراخ از آن غار قرار گرفتهاند. این از نشانههای (قدرت و حکمت و رحمت) خداست. خدا هر که را راهنمایی کند (هم) او راه یافته است. و هر که را بیراه واگذارد، هرگز برای او سرپرستی راهبر نخواهی یافت.
و (تو) پنداری ایشان بیدارند، حال آنکه خفتهاند. و آنان را به پهلوی راست و چپ میگردانیم، حال آنکه سگشان سر بر آستانه(ی غار) دو دست خود را باز کرده. اگر بر (حال) آنان آگاه شوی، بیگمان گریزان روی از آنان بر میتاختی، و بهراستی از (مشاهدهی) آنان آکنده از بیم میشوی.
و اینچنین آنها را (از این خواب مرگبار) برانگیختیم، تا در میان خود از یکدیگر پرسش کنند. گویندهای از آنان گفت: «چقدر ماندهاید؟»گفتند: «روزی یا پارهای از روز (را ماندهایم).» (گروهی دیگر از ایشان) گفتند: «پروردگارتان به آنچه ماندهاید داناتر است. پس یکی از خودتان را با (این) پولتان به شهر بفرستید. پس باید بنگرد کجای شهر طعامش پاکیزهتر است، تا غذایی برایتان بیاورد. و باید نرمی و زیرکی به خرج دهد و هرگز هیچ کس را بر (حال) شما آگاه نگرداند.»
«بیگمان اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا شما را به کیش خویش باز میگردانند، و در آن هنگام (و هنگامه) هرگز (خود و دیگران را) رستگار نتوانید کرد.»
و بدینسان (مردمان آن دیار را) بر حالشان آگاه ساختیم، تا بدانند (که) همانا وعدهی خدا حق است و (اینکه) بهراستی در (فرا رسیدن) ساعت (قیامت) هیچ شک مستندی نیست. چون میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع میکنند، پس (اینان) گفتند: «بر روی آنها ساختمانی بنا کنید، پروردگارشان به (حال) آنان داناتر است.» (سرانجام) کسانی که بر جریانشان آگاه شدند گفتند: «بهراستی حتماً فرارویشان مسجدی برخواهیم گرفت.»
خواهند گفت: «سه تناند، چهارمینشان سگشان.» و میگویند: «پنج تناند، ششمینشان سگشان.» (این دو گفته) تیری در تاریکی انداختن است؛ و (عدهای هم) میگویند: «هفت تن بودند و هشتمینشان سگشان.» بگو: «پروردگارم به شمارشان آگاهتر است. جز اندکی (کسی شمار) آنان را نمیداند.» پس دربارهی ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنان از هیچ کس فتوایی مجوی.
و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را محققاً فردا انجام خواهم داد.
مگر آنکه خدا بخواهد. و چون فراموش کردی، پروردگارت را یاد کن و بگو: «امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است، رهنمون گردد.»
و سیصد سال در غارشان درنگ کردند. و نُه سال (نیز) بر آن افزون خواستند.
بگو: «خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است. (علم و قدرت بر) نهان آسمانها و زمین به او اختصاص دارد. وه! چه بینا و شنواست! برای آنان سروری جز او نیست و هیچ کس را در (هیچگونه) حکمش (در تکوین و تشریع) هرگز شریک نمیکند.»
و آنچه را که از کتاب پروردگارت سویت وحی شده است (برایشان) بخوان و پیروی کن. کلمات او [:خدا و قرآن] را هیچگاه تبدیلکنندهای نیست . جز او [:خدا و کتابش] هرگز پایگاه و پناهگاهی (وحیانی) نتوانی یافت.
و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند (و همواره) خشنودی او را میخواهند، خود را شکیبا کن، و هرگز دو دیدهات از آنان (سوی دیگران) بر نگردد، حال آنکه زیور زندگی دنیا را بخواهی. و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروی کرده و (اساس) کارش بر زیادهروی بوده است، اطاعت مکن.
و بگو: «(تمامی) حق از پروردگار شماست. پس هر کس (حق را) بخواهد باید (به پروردگارش) ایمان آورد و هر که (ناحق را) بخواهد (همو) کافر شود. بیگمان ما برای ستمگران آتشی آماده کردهایم که سراپردههایش آنان را در بر گرفته و اگر فریادرسی جویند به آبی، چون تهماندهی روغن زیتون جوشان - که چهرهها را بریان میکند - فریادرسی میشوند. چه بد آشامیدنی و چه زشت تکیهگاه و آرامشگاهی است.»
بیگمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته(ی ایمان) کردهاند، ما بهراستی پاداش کسی را که کاری را به نیکی انجام داده است تباه نمیکنیم.
آنانند که باغهای ماندگار ویژهی ایشان است، (که) از زیر (درختان)شان نهرها روان است. در آنجا با دستبندهایی از طلا بسی آراسته میشوند و جامههایی سبز از حریر نازک و حریر ستبر میپوشند و در آن بر تختها تکیه میزنند. چه خوش پاداش و نیکوتکیهگاهی است.
و برای آنان، دو مرد را مَثَل بزن، که به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو (باغ) را با درختان خرما پوشاندیم، و میان آن دو کشتزاری قرار دادیم؛
هر دو باغ خوراکی خود را (به شایستگی) آوردند و از آن چیزی را نکاستند. و میان آن دو باغ نهری شکافتیم.
و برای آن ثمری فراوان بود. پس به همراهش - در حالی که با او گفتوگو میکرد - گفت: «مال من از مال تو بیشتر است و از حیث افراد توانمند (هم) از تو نیرومندترم.»
و داخل باغش شد در حالی که بر خویشتن ستمکار بود، (و) گفت: «گمان نمیبرم این (باغ) هرگز زوال پذیرد.»
«و گمان (هم) نمیکنم که ساعت (قیامت) بر پا باشد و اگر (هم) سوی پروردگارم بازگردانده شوم، همانا بیچون جایگاهی نوین (و) بهتر (از این) خواهم یافت.»
همراهش - در حالیکه با او گفتوگو میکرد - به او گفت: «آیا به آن کس که تو را از خاک (و) سپس از نطفه آفرید (و) آنگاه تو را مردی بساخت، کافر شدی؟»
لیکن ما (میگوییم) : «اوست خدا، پروردگار من و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمیسازم.»
و چون داخل باغت شدی، چرا نگفتی: «(تنها) آنچه خدا خواسته (شدنی است). هرگز نیرویی جز به (وسیلهی) خدا نیست. اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود میبینی،»
«پس امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد و بر باغ تو آفتی از آسمان فرو فرستد، تا به تپهای بیگیاه تبدیل گردد.»
«یا آبش فروکش کند، پس هرگز نتوانی آن را بجویی.»
(تا به او رسید آنچه باید برسد) و ثمرهاش فرو گرفته شد، پس برای (از کف دادن) آنچه در آن باغ هزینه کرده بود، دستهایش را زیر و رو میکرد و برهم میزد -در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود- و (با حسرت) میگفت: «ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمیساختم.»
و او را پس از خدا هیچ گروهی نبود تا یاریش کنند و توانی (هم) نداشت تا از کسی یاریگیرنده باشد.
(سرانجام) در آنجا (همهی) ولایت(ها) در انحصار خدای تمام حق است. اوست بهترین پاداشدهنده و (اوست) بهترین فرجام (کار).
و برای آنان زندگی دنیا را مَثَل بزن: مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم؛ پس روییدنی زمین با آن درآمیخت. پس (از آن، چنان) خشک گردید که بادها پراکندهاش میکنند. و خدا همواره بر همه چیزی توانا بوده است.
مال و فرزندان، زیور زندگی دنیایند و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر آرزومندی (نیز) بهتر است.
و روزی را یاد کن که کوهها را به شدت روان سازیم و زمین را آشکارا (و صاف) ببینی و آنان را گرد (هم) آوردیم، پس هیچ یک را فروگذار نکردیم.
و (در آن روز که) ایشان به صف بر پروردگارت عرضه شدند (به آنها میفرماید:) «بهراستی همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم سوی ما آمدید، بلکه پنداشتید هرگز برای شما وعدهگاهی مقرر نکردیم.»
و کتاب (اعمال) گزارده شد. آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است با بزرگداشتش بیمناک میبینی، و (همی) گویند: «ای وای بر ما! این نامه را چه برنامهای است که هیچ کوچک و بزرگی را فرو نمیگذارد جز اینکه همه را بر شمرده است!» و آنچه را انجام دادند حاضر یافتند و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمیدارد.
و چون به فرشتگان گفتیم: «برای (شکر دربارهی) آدم (برایخدا) سجده کنید.» پس (همه) سجده کردند، جز ابلیس (که) از (گروه) جنیان [:پنهانگران] بود. پس، از فرمان پروردگارش سرپیچید. آیا پس (از این) او و نسلش را به جای من اولیای خود بر میگیرید؟ حال آنکه آنان دشمنان شمایند. شیطان چه بد بدلی (از رحمان بیبدیل) برای ستمگران است.
من نه آفرینش آسمانها و زمین را بدیشان نشان دادم و نه آفرینش خودهاشان را. و من (آن) نبودهام که کمک گیرنده از گمراهکنندگان باشم.
و روزی را که (خدا) میگوید: «آنهایی راکه شریکان من پنداشتید، بخوانید». پس آنان را خواندند، و(لی) اجابتشان نکردند، و ما میانشان جایگاه تباهی قرار دادیم.
و مجرمان آتش (دوزخ) را دیدند. پس گمان بردند که برخوردکنندگان آنند، و از آن گریزگاهی نیافتند.
و بهراستی در این قرآن، برای مردمان بیگمان از هر (گونه) مَثَلی آوردیم، و (اما) انسان بیش از هر چیز (سر) جدال داشته است.
و چیزی مانع مردم نشد از اینکه - چون هدایت سویشان آمد - ایمان بیاورند، و از پروردگارشان پوشش بخواهند، بجز اینکه سنت (خدا در مورد عذاب) پیشینیان، دربارهی آنان (نیز) به کار رود، یا عذاب رویارویشان بیاید.
و (ما) پیامبران (خود) را جز بشارتدهندگان و بیمدهندگان گسیل نمیداریم. و کسانی که کافر شدند، به باطل مجادله میکنند، تا به (وسیلهی) آن، حق را پایمال نمایند. و نشانههای مرا و آنچه را (بدان) بیم داده شدهاند به ریشخند گرفتند.
و کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش تذکر داده شده، پس از آن روی برتافته و دستاورد پیشینهی خود را که از پیش فرستاده فراموش کند؟ ما بر دلهایشان پوششهایی سخت قرار دادیم، تا آن را در نیابند و در گوشهایشان سنگینی (نهادیم). و اگر آنها را سوی هدایت فراخوانی هرگز راه نیابند.
و پروردگارت بسی پوشانندهی کانون رحمت است. اگر به (جرم) دستاوردهاشان، آنان را مؤاخذه کند، بیگمان در عذابشان تعجیل مینماید. (ولی چنین نمیکند) بلکه برای آنها سررسیدی است که هرگز پس از آن راه گریزی نمییابند.
و چون آن گروهها بیدادگری کردند، هلاکشان کردیم، و برای هلاکتشان موعدی مقرر داشتیم.
و چون موسی به جوان [:دستیار] خود گفت: «از این جا دستبردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم یا زمانهایی سیر کنم.»
پس چون به محل برخورد دو (دریا) رسیدند، ماهیشان را فراموش کردند. پس ماهی راه راهوارش را به سراشیبی دریا پیش گرفت .
و هنگامی که (از آنجا) گذشتند (موسی) به جوان [:دستیار] خود گفت: «غذایمان را بیاور، بهراستی ما از این سفر به رنجی بسیار دچار شدیم.»
گفت: «آیا دیدی؟ چون سوی آن صخره پناه جستیم، من بیگمان آن ماهی را فراموش کردم و جز شیطان (کسی) آن را از یادم نبرد، که به یادش باشم، و به گونهای شگفتانگیز خود راه راهوارش در دریا را پیش گرفت.»
گفت: «این (جریان) همان بود که ما آن را میجستهایم.» پس جستجوکنان برگشته(و) دنبال ردّ پاهایشان را گرفتند.
پس بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمتی (ویژه) از خود به او دادیم، و از نزد خود بدو دانشی (ویژه) آموختیم.
موسی بدو گفت: «آیا تو را بر این مبنا که از دانشی (شایسته) که آموخته شدهای به من رشیدانه یاد دهی پیروی کنم؟»
گفت: «تو هرگز نتوانی همپای من (در این راه) صبر کنی.»
«و چگونه میتوانی بر چیزی که به شناخت آن احاطهای نداری صبر کنی؟»
گفت: «اگر خدا خواهد مرا شکیبا خواهی یافت، و (در) هیچ کاری (که انجام میدهی) تو را نافرمانی نخواهم کرد.»
گفت: «اگر مرا پیروی میکنی، از چیزی مرا مپرس تا (خود) از آن برایت یادی آغاز کنم.»
پس (از آنجا خستند و) رستند تا وقتی که سوار (آن) کشتی شدند. (وی) آن را درید. (موسی) گفت: «آیا کشتی را دریدی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ بیگمان کاری منکر[:نابسامان و ناروا] به بار آوردی.»
گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نتوانی همپای من صبر کنی؟»
(موسی) گفت: «به (سبب) آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن، و از (این) کارم، مرا به سختی مینداز.»
پس (همچنان خستند و) رستند، تا هنگامی که به نوجوانی برخورد کردند. پس وی او را کشت. (موسی بدو) گفت: «آیا شخص پاکی را- بدون اینکه کسی را به (ناپاکی) کشته باشد- کشتی؟ بیچون همواره منکری (به بار) آوردی.»
گفت: «آیا به تو نگفتم هرگز نتوانی –همواره- پایاپای من صبری کنی؟»
(موسی) گفت: «اگر از این پس چیزی (دربارهی آنچه کردی) از تو بپرسم، دیگر با من همراهی مکن. از سوی من بیچون به عذری رسیدهای.»
پس (از اینجا هم خستند و) رستند تا هنگامی که به اهل قریهای رسیدند. از مردم با اهلیَتَش خوراکی خواستند (ولی) آنها از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند. پس در آنجا دیواری یافتند که میخواست فرو ریزد. آن را استوار کرد. (موسی) گفت: «اگر میخواستی بیچون بر (کارکرد) آن مزدی میگرفتی.»
گفت: «این (بار، دیگر وقت) جدایی میان من و تو است. تو را از تأویل [:دستاورد حقیقی و پنهان] آنچه که نتوانستی بر آن صبری کنی آگاهی مهمی خواهم داد.»
«اما کشتی؛ از بینوایانی بود که در دریا کار میکردند، پس خواستم آن را معیوب کنم. حال آنکه از پشت آنان پادشاهی بود که هر کشتی (سالمی) را به زور میگرفت.»
«و اما (آن) نوجوان؛ پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسیدیم (مبادا) آن دو را ناخواسته و بهناچار به طغیان و کفر بکشد. »
«پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکیزهتر و رحمتوارتر از او عوض دهد.»
«و اما دیوار؛ پس از آنِ دو پسر (بچهی) یتیم در آن شهر بود و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان (مردی) شایسته بود. پس پروردگارت خواست آن دو (یتیم) به حدّ رشدهاشان رسند و گنجینهی خود را – به رحمت پروردگارت – با کاوش بیرون آورند. و این (کارها) را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی.»
و از تو دربارهی ذوالقرنین میپرسند. بگو: «از او برای شما یادی خواهم نمود.»
ما بیگمان در زمین برایش امکان [:توان] نهادیم، و از هر چیزی وسیلهای به او دادیم
تا وسیلهای (ربانی) را [:از] پی [:خود] آورد.
تا آنگاه که به غروبگاه خورشید رسید (و) آن را (چنان) یافت که در چشمهای گلآلود و سیاه غروب میکند. و نزد آن طایفهای را یافت. گفتیم: «ذوالقرنین! (اختیار با توست) یا عذاب(شان) کنی، یا در میانشان (روش) نیکویی پیش گیری.»
گفت: «اما هر کس ستم کرده، در آیندهای دور عذابش خواهم کرد. سپس سوی پروردگارش بازگردانیده میشود. آنگاه او را عذابی منکرخواهد کرد.»
«و اما هر کس ایمان آورد و کار شایستهای کرد، پس برایش پاداشی نیکوتر است، و زودا (که) از کارمان برایش (جریان) آسانی خواهیم گفت.»
سپس وسیلهای (دیگر) را از پی خود در آورد
تا آنگاه که به جایگاه بر آمدن خورشید رسید (و) آن را (چنان) یافت که بر قومی طلوع میکرد، که برایشان در برابر آن پوششی قرار ندادیم.
این چنین (میرفت) در حالیکه به آنچه نزد او بود همانا احاطهی علمی داشتیم.
سپس وسیلهای (دیگر) را [:از] پی [:خود] آورد.
تا وقتی به میان آن دو سدّ رسید (و) در برابر آن دو، طایفهای را یافت که نزدیک نیستند (تا) هیچ سخنی (شایستهی تفکر) را بفهمند.
گفتند: «ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج سخت در زمین افساد کنندهاند. پس آیا خرجیای در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدّی قرار دهی؟»
گفت: «آنچه پروردگارم به من در آن تمکّن داده (از کمک مالی شما) بهتر است. (تنها) مرا با نیرویی (جسمانی) یاری کنید تا میان شما و آنان سدی آهنین قرار دهم.»
«برایم قطعات بزرگ آهن بیاورید.» (آوردند) تا آنگاه که میان دو قلهی کوه برابر شد. گفت: «بدمید تا وقتی که آن قطعات را آتش گردانید.» (پس) گفت: «مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم.»
پس [:یأجوج و مأجوج] نتوانستند از آن بالا بروند و (هم) نتوانستند آن را سوراخی کنند.
(ذوالقرنین) گفت: «این رحمتی بزرگ از (جانب) پروردگار من است. پس هنگامیکه وعدهی پروردگارم فرا رسد، آن سدّ را از هم فرو پاشد. و وعدهی هراسناک پروردگارم حق بوده است.»
و (در آن روز) آنان را رها کنیم، تا موجآسا بعضی با بعضی دیگر درآمیزند، و در صور [:بوق جانافزا] دمیده شود. پس همهی آنها را گرد (هم) آوریم.
و آن روز، جهنم را آشکارا به کافران بنمایانیم.
(به) همانان که چشمان (بصیرت)شان از یاد من غرق در پردهای (ضخیم) بود، و هرگز توان شنیدن (حق) را نداشتند.
آیا پس کسانی که کفر ورزیدند، پنداشتند که به جای من، بندگانم را سرپرست برگیرند؟ ما بیگمان جهنم را برای کافران آماده کردهایم.
بگو: «آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانیم؟»
کسانی که کوشششان در (ژرفای) زندگی دنیا گم گشته، حال آنکه میپندارند کاری خوب انجام میدهند.
ایشان کسانیاند که آیات پروردگارشان و لقای او را انکار کردند؛ در نتیجه اعمالشان تباه گردید. پس روز قیامت برایشان هیچ وزنی (:میزانی) به پا نخواهیم داشت.
این (جهنم) سزای آنان است، در پیامد (اینکه) کافر شدند، و آیات من و پیامبرانم را به مسخره گرفتند.
بیگمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته(ی ایمان) کردند، باغهای سردرهم فردوس جایگاه پذیرایی آنان بوده است.
جاودانه در آن خواهند بود (و) از آنجا درخواست انتقال و تحولی (به جایی دیگر) نکنند.
بگو: «اگر دریا برای نبشتن کلمات پروردگارم مرکّب بود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، بیگمان دریا پایان مییافت هر چند نظیرش را به مدد(ش) بیاوریم.»
بگو: «من تنها بشری همانند شمایم. (اما) به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است. پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد، باید کاری شایسته کند و هیچ کس را، در پرستش پروردگارش (با او) شریک نسازد.»