الكهف ١٩
کپی متن آیه |
---|
وَ کَذٰلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هٰذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْکَى طَعَاماً فَلْيَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لاَ يُشْعِرَنَ بِکُمْ أَحَداً |
ترجمه
الكهف ١٨ | آیه ١٩ | الكهف ٢٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لِیَتَسَآءَلُوا»: تا از همدیگر بپرسند. در نتیجه از یکدیگر سؤال کنند. «وَرِقِ»: درهمهای نقرهای. نقره. «أَیُّهَا»: مرجع (ها) میتواند (الْمَدینَةِ) باشد و جنبه مجازی داشته باشد؛ مانند: وَاسْأَلِ الْقَریَة. یا این که (أَهْل) یا (أَطْعمة) محذوف باشد و حذف مضاف شده باشد. «أَزْکی»: پاکتر از نظر معنوی و مادی. بیشتر و بهتر. «طَعَاماً»: تمییز است. «مِنْهُ»: مرجع (هُ) طعام است. «لِیَتَلَطَّفْ»: باید کمال دقّت را در پنهان کاری به خرج دهد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۹ - ۲۶ سوره كهف
- رابطه آيات داستان اصحاب كهف، با آيات قبل
- بيان اين كه «اصحاب رقيم»، نام ديگر اصحاب كهف است
- مقصود از «رحمت» و «رشد»، در دعاى اصحاب كهف
- معناى اين كه فرمود: «سپس اصحاب كهف را بيدار كرديم»
- اقرار به توحيد پروردگار و نفى ربوبيت ارباب و آلهه، در گفتگوى اصحاب كهف با خود
- جزئياتى از داستان اصحاب كهف، كه از آيات استفاده مى شود
- نظر مفسران، درباره موقعيت جغرافيایى غار اصحاب کهف
- وجه اين كه با ديدن وضع اصحاب كهف، قلب انسان مملو از رعب و ترس مى شود
- بيان هدف از بعث و بيدار كردن اصحاب كهف
- معناى جمله: «لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ»
- گفتگوى اصحاب كهف بعد از بيدار شدن، درباره رفتن به شهر
- نگرانى اصحاب كهف از فاش شدن رازشان و دست يافتن كفار به آنان
- اختلاف و نزاع مشرکان و موحدان، در باره اصحاب كهف
- وجه دلالت داستان اصحاب کهف، بر حق بودن معاد
- مقصود از: «الّذینَ غَلبُوا عَلَی أمرِهِم»
- اختلاف مردم در عدد اصحاب کهف
- هر عملی از هر عاملی، موقوف به اذن و مشیت خدای تعالی است
- وجوه مفسران، در معنای استثناء در آیه شریفه
- معناى دستور: «فراموش نکردن ذکر خدا»، در آیه شریفه
- بيان عدد سال هاى اقامت اصحاب كهف، در غار
- اختلاف مردم در مدت اقامت اصحاب كهف، در غار
- ولايت مستقل، منحصرا از آنِ خداست
- بحث روايتى
- موارد اختلاف روايات، پیرامون داستان اصحاب كهف
- چند روايت در بارۀ تقیه کردن اصحاب كهف
- روايت مشهورى از ابن عباس، در بارۀ داستان اصحاب کهف
- اصحاب كهف، ياران حضرت مهدى «عج» هستند
- گفتارى در چند فصل پيرامون اصحاب كهف و سرگذشت ايشان
- ۱ - داستان اصحاب كهف، در تعدادی از روایات
- ۲ - داستان اصحاب كهف از نظر قرآن
- ۳ - داستان از نظر غير مسلمانان
- ۴ - غار اصحاب كهف، كجاست؟
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً «19»
وما آنگونه (كه خوابشان كرديم)، آنان را (از خوابى كه شبيه مرگ بود) برانگيختيم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. يكى از آنان گفت: چه مدّت (در اين غار) ماندهايد؟ گفتند: يك روز يا بخشى از روز. (سرانجام) گفتند:
پروردگارتان داناتر است كه چه مقدار ماندهايد. پس يكى از خودتان را با اين پولتان به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك غذاى پاكيزهترى دارد، پس غذايى از آن برايتان بياورد و بايد (در اين كار) زيركى و دقّت به خرج دهد، و مبادا كسى را از شما آگاه كند!
نکته ها
«ورق»، درهمهايى بوده كه نقش پادشاه برآن بوده است.
عبارت «وَ لْيَتَلَطَّفْ» وسط قرآن كريم قرار دارد كه به معناى مدارا و هوشيارى همراه با مهربانى است و اين خود لطفى است كه كلمهى وسط قرآن را لطف و تلطّف و مهربانىتشكيل داده است.
در مبارزات بر عليه جوامع فاسد، وحدت بين نيروها عامل مهمى است. در اين آيه چهار
«1». شايد ترس و وحشت، ناشى از تغيير قيافهى آنان، به خاطر حفظشان بوده كه كسى جرأت نزديك شدن به آنها را نداشته باشد.
جلد 5 - صفحه 153
مرتبه كلمه «كُم» مطرح شده است:
الف: در تهيه غذا همه يكى هستيم. «أَحَدَكُمْ»
ب: پول براى همه است. «بِوَرِقِكُمْ»
ج: غذايى كه تهيه مىشود براى همه است. «فَلْيَأْتِكُمْ»
د: حفاظت از جان همه لازم است. «لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ»
پیام ها
1- براى خداوند، هيچ كارى مشكل نيست، نه خواب كردن 309 ساله، نه بيدار ساختن آنچنانى. «كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ»
2- از حشر وبرانگيخته شدن در قيامت تعجّب نكنيد، هر بيدار شدن از خواب، نوعى بعث و نشور است. «بعثنا»
3- بيدار شدن از خواب نيز به ارادهى الهى است. «بعثنا»
4- بيدار كردن اصحاب كهف دو ثمر داشت، يكى براى خودشان كه طرح سؤال بود، «لِيَتَسائَلُوا» يكى براى ديگران كه نمونهاى از رستاخيز وبعث قيامت بود.
«كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ»
5- در آنچه نمىدانيم، اظهار نظر نكنيم. «رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ»
6- حتّى يك گروه كوچك نيز بايد مسئول ورهبر داشته باشد. (در ميان اصحاب كهف يك نفر بود كه امر و نهى وپرسش مىكرد.) قالَ قائِلٌ ... فَابْعَثُوا
7- اقدام براى معاش زندگى، منافات با توكّل ندارد. اصحاب كهف هم پول و نقدينه داشتند، هم براى تهيه غذا حركت كردند. «فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ»
8- وكالت و پذيرش وكالت از گروه جايز است. «فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ»
9- پول و نقدينگى، سابقهاى تاريخى و كهن دارد. «بِوَرِقِكُمْ»
10- هر پولى نمىتواند بهاى جنس قرار گيرد. «بِوَرِقِكُمْ هذِهِ» 11- وارستگان مؤمن هر غذايى را نمىخورند، نوع غذا و مقدار برايشان مطرح نيست، پاك و حلال بودن مهم است «أَزْكى طَعاماً بِرِزْقٍ مِنْهُ»
جلد 5 - صفحه 154
12- مؤمن بايد رازدار وهوشيار باشد وبا مدارا وتقيّه واصول ايمنى، دشمن را از وجود خود آگاه نكند. «وَ لْيَتَلَطَّفْ» كسى كه مسئوليّت مىپذيرد بايد مراقبتهاى لازم را داشته باشد.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَساءَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً «19»
وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ: و همچنانكه ايشان را در خواب نموديم، برانگيختيم ايشان را به قدرت كامله، و بيدار فرموديم ايشان را كه در مدت سيصد و نه سال، نه جسدشان تغيير يافته بود، و نه جامههاى آنها كهنه شده بود، يعنى به همان وضع كه در خواب رفته بودند ايشان را بيدار نموديم. لِيَتَساءَلُوا بَيْنَهُمْ: تا سؤال كنند ميان يكديگر و حال خود را شناسند و يقين ايشان بر كمال قدرت ما بيفزايد، و شبهه حشر اجساد از ميان مردم بر طرف، و بدانند كه بعد از مردن زنده خواهند شد.
قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ: گفت گويندهاى از ايشان يعنى «مكسلينا» كه از همه بزرگتر بود، كَمْ لَبِثْتُمْ: چند وقت درنگ نموديد در اين غار؟ مقصود او اين بود كه مدت خواب معلوم شود و نمازهاى فوت شده را قضا كنند، زيرا صبح خوابيده بودند، وقتى كه بيدار شدند آفتاب به وقت چاشت رسيده بود. قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ: گفتند گمان قوى ما آنست كه درنگ نموديم اينجا روزى، اگر ديروز خواب رفته باشيم؛ يا بعض روز اگر امروز خفته باشيم. و گويند چون ناخنها و مويهاى خود را دراز يافتند، قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ: گفتند:
بعضى به بعضى ديگر: پروردگار شما داناتر است به آنچه درنگ نمودهايد.
جلد 8 - صفحه 30
و چون امر بر ايشان مشتبه شد و طريقى كه دانا شوند نيافتند، شروع در مهم خود كرده، گفتند به يكديگر: ما محتاج طعام هستيم. فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ: پس بفرستيد يكى را از ميان خود، بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ: بدين ورقهاى نقرهاى كه داريد به سوى شهر افسوس. مراد از «ورق» دراهم دقيانوس بود كه صورت او بر آنها نقش بود.
فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً: پس بايد آن فرستاده نگاه كند كدام از اهل شهر پاكتر است از جهت طعام، يعنى ببيند طعام كى حلالتر است. چون در آن شهر كسانى بودند كه ايمان خود را مخفى مىداشتند؛ غرض اصحاب كهف آن بود كه ذبيحه مسلمان بخرند كه حلال و طيب باشد نه حرام نجس مانند ذبيحه مجوس، چه اكثر آن شهر مجوسى بودند. فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ: پس بايد آن فرستاده بياورد به شما خوردنى از آن طعام پاك. وَ لْيَتَلَطَّفْ: و بايد آن فرستاده ملاطفت و مدارا كند در خريد و فروش و منازعه ننمايد. وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً: و البته نبايد آگاه سازد هيچكس از اهل شهر را به شما.
بقيه واقعه: چون اصحاب كهف بيدار شدند، به يكديگر گفتند: امر عجيب مشاهده كنيم، در يك شب، اين چشمه فرو رفته و درختان خشك شده، و گرسنگى بر ما غلبه نموده، يكى به شهر رود و طعامى مهيا سازد. تمليخا گفت: غير از من كسى نرود، لباس چوپان را پوشيده به طرف شهر آمد. مكانها را نمىشناخت و راهها را آشنا نديد، تا به در شهر رسيد، علمى سبز بر افراشته به خط زرد بر آن نوشته (لا اله الّا اللّه عيسى رسول اللّه و روحه) تمليخا نظر به علم، و دست به چشمهاى خود كشيده، گفت: گويا من خواب هستم. داخل شهر شد، به دكان نانوائى رسيد، پرسيد: اسم شهر شما چيست؟ گفت: «اقسوس» «1» تمليخا گفت: پادشاه چه نام دارد؟ گفت:
عبد الرحمن. تمليخا گفت: مرا حركت ده، گويا خواب هستم. نانوا گفت: با من مكالمه مىكنى و حال آنكه خوابى؟! تمليخا گفت: اين درهم را طعام ده.
«1» «افسوس» و «اقسوس» هر دو ضبط شده است.
جلد 8 - صفحه 31
نانوا تعجب از نقش درهم و بزرگى آن، و گفت: گنج پيدا نمودهاى؟ تمليخا گفت: اين قيمت خرمائى است كه فروخته و از شهر بيرون رفتم و مردم را واگذاشتم در حالى كه به پرستش دقيانوس مشغول بودند.
نانوا خشمناك شده گفت: دقيانوس مردى شرابخوار و ادعاى خدائى نمود، بيشتر از سيصد سال است هلاك شده. پس تمليخا را نزد سلطان برد. ملك پرسيد: اين جوان كيست؟ نانوا گفت: گنج پيدا نموده. سلطان استفسار كرد، تمليخا گفت: من اهل اين شهر هستم. با سلطان و عده بسيارى به خانهاى آمدند، در زدند، پيرمردى كه ابروهاى او از زيادى به روى چشمها ريخته، جويا شد، شاه گفت: اين شخص گويد اين خانه ما باشد. شيخ پرسيد: كيستى؟
گفت: تمليخا بن قسطنطن. شيخ به پاهاى او افتاده بوسيد، گفت: به خدا قسم جدّ من باشد. سلطان گفت: اين جماعتند كه در آن سال از دقيانوس فرار كردند؟
از اسب پياده و او را سوار و مردم دست و پاى او را مىبوسيدند. (تتمه خواهد آمد).
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَساءَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً «19» إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً «20»
ترجمه
و همچنين برانگيختيم ايشانرا تا پرسش كنند ميانشان گفت گويندهاى از ايشان كه چه قدر درنگ كرديد گفتند درنگ كرديم يك روز يا پارهاى از روز گفتند پروردگار شما داناتر است بآنچه درنگ كرديد پس بفرستيد يكى از خودتان را با اين درمتان بسوى شهر پس بايد ببيند كدام يك از آنها پاكيزهتر است از حيث خوراك پس بياورد شما را بروزى از آن و بايد بدقت در اخفاء امر بكوشد و نبايد آگاه كند بر شما كسيرا
همانا آنها اگر دست يابند بر شما سنگسار كنند شما را يا باز گردانند شما را در كيش خودشان و هرگز رستگار نشويد آنگاه در هيچ زمان.
تفسير
چنانچه خداوند متعال خواب را بر اصحاب كهف مسلّط فرمود كه سالهاى دراز در خواب بودند و بدن و لباسشان نپوسيد و تغيير نكرد براى اظهار قدرت و بودن آيت ايشانرا از خواب بيدار فرمود كه با يكديگر صحبت نمودند و پرسش كردند كه ما چه قدر خوابيديم و چند نماز از ما فوت شده كه بايد قضاء آنرا بجا آوريم براى آنكه در نتيجه اين سؤال و جواب معلوم شود كه چه قدر خوابيدهاند و موجب مزيد علم و معرفت آنها شود بقدرت خداوند و روشن گردد بر ايشان امر معاد قيامت كه در برابر قدرت خداوند سهل است و گفتهاند بزرگتر و رئيس آنها از سايرين اين سؤال را نمود چون ديد مختصر تغيير حالى در آنها پيدا شده و آنها چون ديدند آفتاب بلند شده و وقت چاشت رسيده و صبح خوابيده بودند گفتند اگر صبح ديروز بوده يكروز خوابيديم و اگر صبح امروز بوده پارهاى از روز را خوابيديم نظر بمختصر تغيير حال و گمان مستفاد از خواب معتاد و چون ديدند مويها و ناخنهاشان بلند شده گفتند پروردگارتان داناتر است بمدّت خوابتان و بهتر آنستكه فعلا از اين صحبت صرف نظر نموده فكر غذائى براى خود كنيم يكنفر از خودتان را بفرستيد برود با اين پول سفيدتان در شهر به بيند كدام يك از اغذيه بهتر و پاكيزهتر است يا كدام يك از فروشندگان غذاى خوب پاكيزه دارند بخرد و بياورد و گفتهاند چون اهل آن بلد بعضى موحّد و پارهاى مشرك بودند مقصودشان اجتناب از كشتار اهل شرك بوده و بنابراين ضمير در ايّها راجع باهل مدينه است و بنابر احتمال اوّل راجع بأطعمه است و مؤيّد آن روايت مجالس است از صادقين
جلد 3 صفحه 416
عليهما السلام كه فرمودهاند از كى طعاما تمر است و اطعمه اگر چه در كلام ذكر نشده ولى طعاما دلالت بر آن دارد و مقصود خريدن خرما است و بايد خريدار روزى شما را از آن طعام پاكيزه بياورد و بايد خود را باهل شهر معرّفى نكند و با دقت و تدبير خفى معامله را انجام دهد و كسيرا بر احوال شما مطّلع نسازد چون اگر آنها شما را بشناسند و بر شما دست بيابند سنگسار كنند شما را يا به اجبار بدين خودشان در آورند و بر تقدير اول ببدترين اقسام قتل گرفتار خواهيد شد و بر فرض دوم هرگز روى رستگارى و نجات از عذاب اخروى براى شما نخواهد بود و بعضى تلطّف را كنايه از مدارا و سهل انگارى در مقام معامله گرفتهاند و حديث سابق قمّى ره در شأن نزول سوره مؤيّد معناى اوّل است در هر حال اگر كوتاهى ميكردند در اخفاء امرشان خودشان اسباب گرفتارى دنيوى و خسران اخروى خودشان را فراهم نموده بودند و باين جهت مقصّر و مستحقّ عقاب ميشدند نه براى قبول دين آنها از روى اجبار و اكراه چون كفر ظاهرى اگر باجبار باشد و منتهى باختيار نشود ضرر ندارد و بنابراين اشكالى نيست تا محتاج بجوابهاى بيرون از صواب كه دادهاند باشد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ كَذلِكَ بَعَثناهُم لِيَتَسائَلُوا بَينَهُم قالَ قائِلٌ مِنهُم كَم لَبِثتُم قالُوا لَبِثنا يَوماً أَو بَعضَ يَومٍ قالُوا رَبُّكُم أَعلَمُ بِما لَبِثتُم فَابعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُم هذِهِ إِلَي المَدِينَةِ فَليَنظُر أَيُّها أَزكي طَعاماً فَليَأتِكُم بِرِزقٍ مِنهُ وَ ليَتَلَطَّف وَ لا يُشعِرَنَّ بِكُم أَحَداً «19»
و همين نحو که قدرت نمايي كرديم و آنها را در اينکه مدت طولاني در خواب كرديم همين نحو آنها را بيدار كرديم براي اينكه از يكديگر بپرسند از مقدار خواب آنها گفت قائلي از آنها که چه مقدار در اينجا درنگ كرديم ديگران گفتند يك روز يا بعض روز و چون اختلاف كردند گفتند پروردگار شما داناتر است بمقدار درنگ ما در اينکه كهف، پس گفتند يكي از شما نشناس برود بدرهم شما در شهر پس نظر كند که كدام يك از كسبه آنها طعامش بهتر است بگيرد و بياورد براي شما بروزي شما و بايد با كمال تلطف و آرامي باشد که احدي از اهل شهر نفهمند و نشناسند شما را كذلك چنانچه آنها را حفظ كرديم و كسي مطلع نشد همين نحو آنها را بَعَثناهُم بيدار كرديم و بر انگيختيم لِيَتَسائَلُوا از يكديگر بپرسند که چه اندازه مدت خواب و بودن در اينکه كهف بوده قالوا در جواب گفتند يَوماً أَو بَعضَ يَومٍ چون موقعي که آمدند اوائل آفتاب بود و موقع بيداري آخر روز بود گفتند يك روز يا بعض روز لكن آيا همان روز بوده يا روز ديگر قالُوا رَبُّكُم أَعلَمُ بِما لَبِثتُم خدا بهتر ميداند چه اندازه لبث كردهايد فَابعَثُوا بزرگ آنها گفت بفرستيد احدكم يك نفر از خود را بِوَرِقِكُم هذِهِ پولي که
جلد 12 - صفحه 339
بسكه آن زمان که آمده بودند در كهف که تعبير بدرهم ميكنند إِلَي المَدِينَةِ داخل شهر شود فلينظر نظر كند ايّها كدام يك از كسبه شهر أَزكي طَعاماً جنس او بهتر است چون مؤمنين در شهر بودند که ايمان خود را مخفي كرده بودند و تقيّه ميكردند و البته جنس آنها پاك و پاكيزه بود فَليَأتِكُم بِرِزقٍ مِنهُ روزي بياورد جهت خوراك شما و ليتلطف بايد با تلطف و مهرباني با آنها رفتار كند در قيمت سختگيري نكند كلام درشت نگويد آنها را بغضب نياورد وَ لا يُشعِرَنَّ بِكُم أَحَداً متوجه باشد احدي از آنها پي نبرد و نشناسد که در تعقيب شما بيايند و اذيت كنند چون در مقام هستند.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 19)- بیداری بعد از یک خواب طولانی! به خواست خدا در آیات آینده میخوانیم که خواب اصحاب کهف آنقدر طولانی شد که به 309 سال بالغ گردید، و به این ترتیب خوابی بود شبیه به مرگ، و بیداریش همانند رستاخیز، لذا در
ج3، ص32
این آیه قرآن میگوید: «و این گونه آنها را بر انگیختیم» (وَ کَذلِکَ بَعَثْناهُمْ).
یعنی همان گونه که قادر بودیم آنها را در چنین خواب طولانی فرو بریم آنها را به بیداری باز گرداندیم.
ما آنها را از خواب بر انگیختیم: «تا از یکدیگر سؤال کنند، یکی از آنها پرسید:
فکر میکنید چه مدت خوابیدهاید»؟ (لِیَتَسائَلُوا بَیْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ).
«آنها گفتند: یک روز یا بخشی از یک روز خوابیدهایم» (قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ).
ولی سر انجام چون نتوانستند دقیقا بدانند مدت خوابشان چقدر بوده «گفتند:
پروردگار شما از مدت خوابتان آگاهتر است» (قالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ).
ولی به هر حال سخت احساس گرسنگی و نیاز به غذا میکردند چون ذخیرههای بدن آنها تمام شده بود، لذا نخستین پیشنهادشان این بود: «سکه نقرهای را که با خود دارید به دست یکی از نفرات خود بدهید و او را به شهر بفرستید، تا برود و ببیند کدامین فروشنده غذای پاکتری دارد، به مقدار روزی و نیاز از آن برای شما بیاورد» (فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّها أَزْکی طَعاماً فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ).
«اما باید دقت کند و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد» (وَ لْیَتَلَطَّفْ وَ لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً).
نکات آیه
۱- بیدارى اصحاب کهف از خواب، رخدادى شگفت و تحت تدبیر و اراده خداوند بود. (و کذلک بعثنهم) اسناد «بعث» و بیدارسازى به خداوند، گویاى نکته فوق است.
۲- بیدارى اصحاب کهف، همچون خواب شگفت و سلامت جسم شان در آن مدّت طولانى، آیت و نشانه اى الهى بود. (و کذلک بعثنهم) مشارالیه «ذلک» - که بعث و بیدارسازى اصحاب کهف به آن تشبیه شده است - خواب طولانى آنان و تدابیرى است که در مدّت خواب براى سلامت آنان به کار برده شده بود. وجه شبه مورد نظر - آنگونه که از جمله «ذلک من آیات اللّه من یهد اللّه فهو المهتد» در آیه هفده به دست مى آید - نشانه بودن و دلالت این حوادث بر امدادهاى هدایت گرانه خداوند، به موحّدان است.
۳- بیدارسازى اصحاب کهف، فراهم آورنده فرصتى مناسب براى پرسوجوى آنان از همدیگر درباره خواب خویش بود. (بعثنهم لیتساءلوا) «ل» در «لیتساءلوا» بیانگر علّت بیدارسازى است. هدف از به خواب بردن و بیدار ساختن اصحاب کهف - چنان چه از تفریع آیات یازدهم و دوازدهم بر آیه دهم به دست آمد - اعطاى رحمت و رشدى بود که اصحاب کهف درخواست کرده بودند. بنابراین، باید به خداوند، آنان را از خواب بیدار مى کرد تا از راه پرسش و غیر آن، به حوادثى که بر آنان گذشته بود، پى ببرند و در مسیر خداشناسى رشد یابند.
۴- فضاى حاکم بر اصحاب کهف، به هنگام بیدارى آنان، منظره اى بهت آور براى یکى از آنان و مایه کنجکاوى و تبادل نظر وى با همراهان خود، در سنجش گذشت زمان بود. (قال قائل منهم کم لبثتم)
۵- خواب اصحاب کهف، در نظر گروهى از آنان، درنگى یک روزه، یا کمتر از آن بود. (قالوا لبثنا یومًا أو بعض یوم) حرف «أو» براى تردید است و منشأ تردید در «یوماً أو بعض یوم» این بود که گویندگان این سخن، با نگاه به جایگاه خورشید، مردّد ماندند که: «آیا شبى بر آن ها گذشته و در نتیجه یک شبانه روز در خواب بودند، یا هنوز در همان روزى به سر مى برند که در آن به خواب رفتند؟». براساس این تقریب، کلمه «یوماً» به معناى یک شبانه روز خواهد بود و به جز ساعات نزدیک غروب، هر لحظه اى از روز را مى توان لحظه آغاز خواب آنان تصوّر کرد.
۶- وضعیت جسمانى اصحاب کهف، پس از بیدارى، با حالت آنان در زمانى که تازه به خواب رفته بودند، تفاوتى نداشت. (قالوا لبثنا یومًا أو بعض یوم)
۷- بیدارى اصحاب کهف، هم زمان با یکدیگر و در هنگامى بود که پاسى از روز باقى مانده بود. (قالوا لبثنا یومًا أو بعض ... فابعثوا أحدکم) از گفتوگوى اصحاب کهف در باره مشخصات زمان خواب شان و نیز از تصمیم آنان به تهیه غذا از شهر، نکته فوق استفاده مى شود.
۸- اصحاب کهف از براورد دقیق مدّت زمان خواب خویش ناتوان بودند. (قالوا لبثنا یومًا أو بعض یوم قالوا ربّکم أعلم بما لبثتم)
۹- گروهى از اصحاب کهف، با اعتراف به ناتوانى خود از تشخیص مدّت خواب اندک بودن آن را احتمالى ناصحیح دانسته و گفتوگو درباره خواب را بى ثمر خواندند و تنها خداوند را به زمان دقیق آن آگاه دانستند. (قالوا ربّکم أعلم بما لبثتم) کلمه «ربّکم» قرینه بر این است که گویندگان جمله «ربّکم أعلم» افرادى غیر آن دسته بودند که گفتند: «لبثا یوماً...» زیرا، در غیر این صورت، گفتن «ربّنا» مناسب مى نمود. آن ها، با بیان آگاهى خداوند، در حقیقت، همراهان خود را در حدس شان (لبثنا یوماً أو بعض یوم) تخطئه کردند.
۱۰- خداوند، به رخدادهاى جهان، از همه کس آگاه تر است. (ربّکم أعلم بما لبثتم) مفاد جمله «ربّکم أعلم...» برترى علم خداوند بر علمى است که گویندگان «لبثنا...» آن را به طور اجمال ابراز کردند; زیرا، آنان، در اندک بودن مدّت خواب، تردیدى نداشتند، گرچه در مقدار دقیق آن اظهار تردید کردند. این احتمال نیز وجود دارد که کلمه «أعلم» در معناى تفضیل به کار نرفته باشد و مفاد جمله «ربّکم...» این باشد که خداوند، مدّت خواب شما را مى داند و شما نمى دانید.
۱۱- شمار اصحاب کهف، از هفت نفر کمتر نبوده است. (قال قائل ... قالوا لبثنا ... قالوا ربّکم أعلم) صیغه جمع، در زبان عرب، حدّاقل بر سه نفر دلالت دارد. در آیه شریف دو گروه با هم گفتوگو کرده اند («قالوا لبثنا» «قالوا ربّکم») و از یک نفر نیز به عنوان «قائل» یاد شده است، لذا، جمع آن ها، حدّاقل، هفت نفر بوده است.
۱۲- اصحاب کهف، در تیزهوشى و ابعاد فکرى، برابر نبودند. (قالوا لبثنا ... قالوا ربّکم أعلم) بسنده کردن برخى از اصحاب کهف به نظرى اجمالى و اداى پاسخ براساس آن و تشکیک دسته اى دیگر در گفته آنان و نیز مطرح شدن آگاهى برتر خداوند در کلام این گروه، نشانِ برترى آنان بر گروه نخست است.
۱۳- برترى آگاهى خداوند، لازمه ربوبیّت او بر همه آگاهان است. (ربّکم أعلم)
۱۴- لزوم پرهیز از مباحثات بى ثمر و احاله علم آن به خداوند (ربّکم أعلم بما لبثتم)
۱۵- اصحاب کهف، پس از بیدار شدن از خواب طولانى خویش، احساس گرسنگى کردند. (فابعثوا أحدکم بورقکم ... أزکى طعامًا)
۱۶- اصحاب کهف، پس از بیدار شدن، تصمیم گرفتند باز در غار بمانند و تنها، یک نفر از خود را براى تهیه آذوقه به شهر روانه کنند. (فابعثوا أحدکم بورقکم هذه إلى المدینة)
۱۷- حرکت اصحاب کهف به سوى غار، حرکتى ناگهانى و بدون پیش بینى آذوقه و نیازمندى هاى دیگر بود. (فابعثوا أحدکم بورقکم)
۱۸- اصحاب کهف، به عادى نبودن خواب خویش پى نبردند و احتمال آن نیز به فکر آنان خطور نکرد. (فابعثوا أحدکم بورقکم)
۱۹- غار اصحاب کهف، در فاصله اى نه چندان دور از شهر مسکونى آنان قرار داشت. (فابعثوا أحدکم بورقکم هذه إلى المدینة) حرف «ال» در «المدینة» براى عهد است. اصرار اصحاب کهف بر ناشناخته ماندن، حاکى از آن است که شهر مورد نظر آنان، همان شهرى بود که در آن زندگى مى کردند و بیم آن را داشتند که مورد شناسایى دشمن قرار گیرند.
۲۰- اتکاى بر خداوند، با بهره گیرى از اسباب و وسایل، تنافى ندارد. (فابعثوا أحدکم بورقکم) اصحاب کهف، هنگام روى آوردن به غار - چنان که در آیه ۱۶ بیان شد - به رحمت خداوند و امداد او در رفع مشکلات شان اطمینان داشتند، با این حال، با خود، سکه هایى آورده بودند و قصد خرید و تأمین نیازمندى هاى خویش را داشتند. بنابراین، مى توان گفت که اعتماد بر خداوند، مستلزم ترک ابزار مادّى نیست.
۲۱- حافظه و قدرت تفکّر و تصمیم گیرى اصحاب کهف و جهاز هاضمه آنان - پس از خواب طولانى ایشان - باز، باقى و سالم مانده بود. (فابعثوا أحدکم بورقکم)
۲۲- وکالت از جانب خریدار، جایز است. (فابعثوا أحدکم بورقکم) جمله «فابعثوا...» گرچه گفته اصحاب کهف است و گفتار و کردار غیر پیامبران براى استنباط حکم شرعى کارایى ندارد، ولى بیان آن در قرآن، به زبان مدح و تمجید، گویاى جواز و صحّت است.
۲۳- رواج سکه و پول نقره، براى مبادلات اقتصادى، در جامعه اصحاب کهف (بورقکم هذه) «ورق» به «نقره» و نیز «درهم» (سکه اى که از نقره ساخته شود) گفته مى شود (مصباح).
۲۴- نامشخص بودن جنس و مقدار کالا، مانع از صحّت وکالت نیست. (فابعثوا ... فلیأتکم برزق منه)
۲۵- اصحاب کهف، باهم، هماهنگ و صمیمى بودند. (بورقکم هذه) استناد یافتن پول و سرمایه در «ورقکم» به تمامى افراد، حاکى از نکته یاد شده است.
۲۶- مواسات و بهرهورى گروهى، از اموال هم، از اوصاف پسندیده مردان الهى است. (بورقکم هذه)
۲۷- سکّه هایى که اصحاب کهف براى تهیه غذا در نظر گرفتند، سکّه هاى نقره اى که در زمان ورود به غار، آن را به همراه خود داشتند. (بورقکم هذه) «هذه» به چیزى اشاره دارد که حاضر و مشخص باشد. گفتنى است که از عادى بودن برخورد اصحاب کهف، مى توان فهمید که جنس سکّه ها تغییر محسوسى نیافته بود.
۲۸- بازدید اغذیه فروشى هاى متعدّد و انتخاب پاک ترین و شایسته ترین خوراک ها، خواسته اصحاب کهف از فرستاده ویژه خویش بود. (فلینظر أیّها أزکى طعامًا) «زکاة» (مصدر «أزکى») به معناى «طهارت» و نیز «صلاح» آمده است (لسان العرب). ضمیر در «أیّها» به «المدینة» برمى گردد و مراد از آن - به طریقه استخدام - مکان هاى مدینه است.
۲۹- پاى بندى به ارتزاق از پاکیزه ترین غذاها، اصلى پسندیده و مرغوب در زندگى یکتاپرستان است. (فلینظر أیّها أزکى طعامًا)
۳۰- اصحاب کهف، از فرستاده خویش خواستند در خرید غذا، به مقدار تغذیه و ارتزاق آنان اکتفا کند. (فلیأتکم برزق منه) «رزق» طعامى است که با آن تغذیه کنند (مفردات راغب). «من» در «منه» براى ابتدا یا تبعیض است و مفاد «فلیأتکم برزق منه» این است که از طعام مورد نظر، مقدارى خریدارى شود که رزق افراد قرار گیرد و به مقدار مصرف شان باشد.
۳۱- مدارا و نرمش با فروشندگان و تحریک نکردن کنجکاوى آنان، توصیه اصحاب کهف به فرستاده ویژه خویش (ولیتلطّف) «تلطّف» به معناى رفق و مدارا است (مصباح). ارتباط جمله «لیتطّف» با جمله «لایشعرنّ...» این نکته را مى رساند که مدارا کردن با فروشندگان، مانع پى بردن آنان به وجود اصحاب کهف است.
۳۲- پى نبردن هیچ یک از ساکنان شهر به جایگاه مخفى کهف نشینان، سفارش أکید اصحاب کهف به فرستاده ویژه خویش (و لایشعرنّ بکم أحدًا)
۳۳- اصحاب کهف، از پى بردن مردم به مخفى گاه شان نگران و بیم ناک بودند و براى پیش گیرى از افشاى آن، تلاش مى کردند. (و لایشعرنّ بکم أحدًا)
۳۴- لزوم شناسایى خطرات احتمالى و آمادگى براى مقابله با آن و تلاش براى آسیب ندیدن از سوى دشمنان (و لایشعرنّ بکم أحدًا)
۳۵- رازدارى مؤمنان، از اصول مهّم امنیّتى و حفاظتى در برابر دشمنان (و لایشعرنّ بکم أحدًا)
۳۶- لزوم آگاه ساختن مسؤولیّت پذیران از خطرات و لغزش گاه هاى منصب ها و موقعیت هاى اجتماعى آنان (ولیتلطّف و لایشعرنّ بکم أحدًا)
موضوعات مرتبط
- آمادگى نظامى: اهمیت آمادگى نظامى ۳۴
- آیات خدا ۲:
- احکام ۲۲، ۲۴:
- اصحاب کهف: اتحاد اصحاب کهف ۲۵; اضطراب اصحاب کهف ۳۳; بدن اصحاب کهف ۶، ۲۱; بیدارى اصحاب کهف ۱۵، ۲۱; بینش اصحاب کهف ۵، ۹; پرسش اصحاب کهف ۳; پناهجویى اصحاب کهف ۱۷; پول اصحاب کهف ۲۷; پول رایج دوران اصحاب کهف ۲۳; ترس اصحاب کهف ۳۳; تعداد اصحاب کهف ۱۱; تفاوت استعداد اصحاب کهف ۱۲; توصیه به فرستاده اصحاب کهف ۳۱، ۳۲; توصیه هاى اصحاب کهف ۳۱، ۳۲ ; تهیه آذوقه اصحاب کهف ۱۶، ۱۷، ۲۸، ۳۰; خواب اصحاب کهف ۳، ۱۸; خواسته هاى اصحاب کهف ۲۸، ۳۰; دوستى اصحاب کهف ۲۵; سلامتى اصحاب کهف ۲; شگفتى اصحاب کهف هنگام بیدارى ۴; شگفتى بیدارى اصحاب کهف۱، ۲; شگفتى خواب اصحاب کهف ۲; عجز اصحاب کهف ۸; فرستاده اصحاب کهف ۱۶، ۳۰; قدرت تفکر اصحاب کهف ۲۱; قصه اصحاب کهف ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸، ۲۱، ۲۵، ۲۷، ۲۸، ۳۰، ۳۱، ۳۳; گرسنگى اصحاب کهف ۱۵; مدت خواب اصحاب کهف ۵، ۸، ۹; مسؤولیت فرستاده اصحاب کهف ۲۸; ممانعت از کشف غار اصحاب کهف ۳۳; موقعیت جغرافیایى غار اصحاب کهف ۱۹; وقت بیدارى اصحاب کهف ۷
- بیع: احکام بیع ۲۲; وکالت در بیع ۲۲، ۲۴
- پول: تاریخ ۲۳
- توکل: توکل بر خدا ۲۰
- خدا: آثار علم خدا ۱۳; اختصاصات خدا ۱۰; اراده خدا ۱; ربوبیت خدا ۱; زمینه ربوبیت خدا ۱۳; علم خدا ۱۰
- خطر: اهمیت پیش بینى خطر ۳۴
- دشمنان: آمادگى در مقابل دشمنان ۳۴; اصول مبارزه با دشمنان ۳۵; مقابله با توطئه دشمنان ۳۴
- رازدارى: اهمیت رازدارى ۳۵
- صفات: صفات پسندیده ۲۶
- عمل: عمل پسندیده ۲۹
- طعام: اهمیت پاکیزگى طعام ۲۹
- عوامل طبیعى: استفاده از عوامل طبیعى ۲۰
- لغزشگاهها: اهمیت شناخت لغزشگاهها ۳۶
- مؤمنان: رازدارى مؤمنان ۳۵
- مباحثه: آداب مباحثه ۱۴; اعراض از مباحثه بى ثمر ۱۴
- مسؤولان: هشدار به مسؤولان ۳۶
- مواسات: اهمیت مواسات ۲۶
- وکالت: احکام وکالت ۲۲، ۲۴; وکالت جایز ۲۲
منابع