الكهف ٧٣
کپی متن آیه |
---|
قَالَ لاَ تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَ لاَ تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً |
ترجمه
الكهف ٧٢ | آیه ٧٣ | الكهف ٧٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لا تُرْهِقْنِی»: بر من تحمیل مکن (نگا: کهف / ). «مِنْ أََمْرِی»: در کارم. مراد کار تعلّم و پیروی موسی از خضر است. «عُسْراً»: سختی. دشواری.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۶۰ - ۸۲ سوره كهف
- داستان موسى «ع» و عالم و آنچه از آن استفاده مى شود
- سخن مفسران درباره داستان مذكور و شخصيت هاى آن
- آغاز داستان موسى و همراه خود
- حكايت ماهى بريان شده كه خود را به دريا انداخته است!
- مصون نبودن انبياء «ع»، از مطلق آزار و ايذاء شيطان
- ملاقات موسى «ع»، با بنده اى از بندگان خدا
- تقاضاى تعليم از طرف موسى «ع» و پاسخ حضرت خضر «ع»
- ادب و تواضع فراوان موسى «ع» در برابر استاد
- صبر نياوردن موسى «ع» به سكوت، در برابر اعمال خضر «ع»
- جدا شدن خضر و موسى از یکدیگر، و تأويل اعمال خضر
- بحثى تاريخى در دو فصل
- ۱ - داستان موسى و خضر، در قرآن
- ۲ - شخصيت خضر
- بحث روايتى
- اختلاف فراوان روايات در جزئيات داستان موسی و خضر
- دو روايت درباره تأثیر حال مرد مؤمن، در اصلاح امر فرزندان او
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً «73»
(موسى) گفت: مرا به خاطر فراموشىام مؤاخذه مكن و از اين كارم بر من سخت مگير.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً (73)
قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ: گفت موسى به خضر عليه السلام: مؤاخذه مكن مرا به آنچه ترك كردم. ابن عباس از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله روايت نموده در معنى اين آيه كه: «ما تركت من عهدك» «2» عتاب مكن با من بر آنچه ترك كردم از عهد تو در نوبت اول. وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً: و تكليف مرا در مصاحبت من به سختى، يعنى معامله نما به آسانى و تنگ مكن بر من كار را در مصاحبت من با خود.
تنبيه: اين مطلب مسلم است كه ارسال رسل براى ارشاد و هدايت بندگان و به جهت ترقى و تكميل آنان است، لذا اطاعت و پيروى پيغمبران را خداى سبحان واجب فرموده، پس به اثبات اين مقدمه، عقل حكم نمايد به عصمت انبياء از خطا و سهو و نسيان، زيرا خلاف آن منافى حكمت و نقض غرض خواهد بود. بنابراين مراد از نسيان در آيه شريفه ترك باشد نه فراموشى، چنانچه علم الهدى (رحمه اللّه) در تنزيه الانبياء فرموده: مراد نسيان ترك است «3». و روايت ابن عباس از حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله اقوى دليل بر اين مطلب خواهد بود؛ فتدبّر.
«1» منهج الصادقين ج 5 صفحه 370.
«2» مجمع البيان ج 3 صفحه 484- منهج الصادقين ج 5 صفحه 370.
«3» تنزيه الانبياء علم الهدى ص 84 باب بيان معنى نسبة النسيان لموسى (ع)
جلد 8 - صفحه 94
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65) قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66) قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (67) وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68) قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً (69)
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (70) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً (71) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (72) قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً (73) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (74)
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (75)
ترجمه
پس يافتند بندهاى از بندگان ما را كه داده بوديم او را رحمتى از جانب خودمان و آموخته بوديم او را از نزدمان دانشى
گفت باو موسى آيا پيروى
جلد 3 صفحه 439
كنم ترا براى آنكه بياموزى مرا از آنچه آموخته شدى دانش نافعى
گفت همانا تو هرگز نتوانى با من صبر نمودن
و چه گونه صبر ميكنى بر آنچه احاطه ندارى بآن از راه دانش
گفت زود باشد كه بيابى مرا اگر بخواهد خدا صبر كننده و نافرمانى نكنم مر تو را در كارى
گفت پس اگر پيروى كنى مرا پس مپرس از من از چيزى تا ابتدا كنم براى تو از آن به بيانى
پس رفتند تا وقتى كه سوار شدند در كشتى شكاف داد آنرا گفت آيا شكاف دادى آنرا تا غرق كنى اهلش را بتحقيق بجا آوردى كار ناشايستهاى
گفت آيا نگفتم همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن
گفت مؤاخذه مكن مرا بآنچه فراموش كردم و مينداز مرا از كارم بمشقّت
پس رفتند تا وقتى كه ملاقات نمودند پسرى را پس كشت او را گفت آيا كشتى نفس پاكى را بغير عوض نفسى بتحقيق بجا آوردى كار ناپسندى
گفت آيا نگفتم مر ترا همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن.
تفسير
در آيات سابقه نتيجه مسافرت حضرت موسى با يوشع عليه السّلام براى تحصيل علم بيان شد كه ملاقات حضرت خضر بود در ساحل دريا كنار سنگى لذا خداوند فرموده پس يافتند موسى و يوشع بندهاى از بندگان ما را كه داده بوديم باو منصب نبوّت را از جانب خودمان كه رحمتى برتر و بالاتر از آن نيست با عمر طولانى و تعليم نموده بوديم باو رشحهاى از رشحات علم غيب را كه مخصوص بما است در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نزد خضر علمى بود كه نوشته نشده بود براى موسى در الواح تورية و موسى گمان ميكرد كه تمام علوم در الواح براى او نوشته شده و پس از سلام و جواب و شناسائى و اكرام از طرفين موسى عليه السّلام بحضرت خضر گفت آيا اجازه ميفرمائى پيروى كنم از تو و چندى مصاحب با تو باشم كه بياموزى بمن از آنچه خدا بتو آموخته از علم باطن چيزيرا كه خير و صلاح دنيا و آخرت من در آن باشد حضرت خضر فرمود تو استطاعت و توانائى بر صبر و تحمّل مشاهده ناملايمات همراهى مرا ندارى چون حضرت خضر مأمور بكمك درماندگان و دستگيرى از ضعفاء و فقراء در باطن بود و حضرت موسى مأمور بظاهر و اصلاح امور دنيا و آخرت مردم در نتيجه متابعت از شرع و شريعت و هر يك مقامى را بر حسب استعداد خودشان واجد بودند كه ديگرى استعداد
جلد 3 صفحه 440
تحمّل آنرا نداشت لذا حضرت موسى نميتوانست امريرا كه ظاهرا با موازين شرع منطبق نيست مشاهده نمايد و ساكت باشد چون طبعا غيور و متعصّب در دين و حفظ نواميس الهى بود و در روايات ائمه اطهار به اين معنى تصريح شده كه موسى مأمور بامرى بود كه خضر طاقت آنرا نداشت و خضر مأمور بامرى بود كه موسى طاقت آنرا نداشت و موسى اعلم از خضر بود ولى چون در دل او خطور نمود كه واجد تمام علوم است و ممكن بود از اين راه غرورى عارض او شود خدا خواست باو ارائه دهد كسى را كه اعلم از او است در خصوص علمى كه مخصوص بخدا است و رشحهاى از رشحات آنعلم را باو عنايت فرموده تا معلوم شود كه شخص بهر مرتبهاى از علم و دانش برسد باز واجد تمام علوم نيست و بايد دست از تحصيل علم بر ندارد و در مقام طلب علم از رنج مسافرت و تحمّل ذلّت و فروتنى مضايقه ننمايد لذا حضرت موسى با آنكه پيغمبر الو العزم و افضل و اعلم از حضرت خضر بود چون براى تحصيل علم مخصوصى نزد او حاضر شده بود با كمال خضوع و خشوع خواهش نمود كه تبعيّت او را بپذيرد براى كسب علم و بعد از آنكه حضرت خضر فرمود تو طاقت صبر بر تبعيّت مرا ندارى چون نمىتوانى به بينى و ساكت باشى اموريرا كه با ظاهر شرع منطبق نيست ولى در باطن داراى مصلحت است و تو احاطه علمى بر اسرار و مصالح خفيّه آنها ندارى با كمال ادب جواب داد انشاء اللّه تعالى صبر خواهم نمود و نافرمانى از من مشاهده نخواهى فرمود و خضر فرمود پس اگر حاضر براى پيروى من شدى نبايد امرى را كه مشاهده كنى از من صادر ميشود مورد انكار و اعتراض قرار دهى تا من خودم سرّ و حكمت آنرا براى تو بيان كنم و حضرت موسى قبول كرد و در واقع ملتزم شد كه اشكالى بكارهاى او ننمايد تا وقتى كه حضرت خضر خودش صلاح بداند كه بيان سرّ آنرا بنمايد و ظاهرا از اينجا يوشع از آن دو پيغمبر خدا جدائى اختيار نمود و مراجعت كرد و آن دو در ساحل دريا سير مينمودند تا آنكه خواستند با كشتى مسافرت بجائى نمايند كشتيبان حضرت خضر را شناخت و هر دو را بدون گفتگو سوار بر كشتى نمود و چون آن دو بزرگوار در كشتى نشستند و براه افتاد حضرت خضر شكاف و شكستى در كشتى احداث فرمود و جاى آنرا مسدود نمود بقدريكه آب وارد كشتى نشود و حضرت موسى برآشفت و بالحن عتاب آميزى باو
جلد 3 صفحه 441
گفت كشتى را شكستى براى آنكه اهلش را غرق كنى كار ناشايسته بزرگى كرد خضر فرمود نگفتم تو طاقت صبر بر رفاقت با من را ندارى و حضرت موسى زبان بعذر خواهى گشود و گفت مگير مرا بآنچيزى كه از روى غفلت و فراموشى از من سر زد و ميفكن مرا در مشقّت خجلت و شرمسارى و مؤاخذه بر خلاف عهدى كه سهوا از من صادر شد چون عصمت انبياء از سهو و نسيان در احكام شرعيّه و اموريست كه موجب سلب اطمينان از اقوال و افعال ايشان شود نه در اين قبيل موارد كه مورد ابتلاء عموم نيست خصوصا در جائيكه منشأ آن عدم توجّه و تذكّر براى استغراق در مشاهده انوار غيبيّه الهيّه باشد و حضرت خضر صرف نظر فرمود و مسافرت دريا بپايان رسيد و بخشكى رسيدند و با يكديگر در ساحل دريا راه مىپيمودند ناگاه پسرى را كه با چند پسر ديگر مشغول بازى بود حضرت خضر بدون سؤال و تفتيش حال كشت و حضرت موسى عنان صبر و شكيبائى را از دست داد و شديدا برآشفت و گفت آيا كشتى نفس پاك و پاكيزه از گناهى را بدون مجوّز شرعى كه قصاص است و قتل نفس در مقابل قتل نفس واقع شود الحق كار ناشايسته و ناروا و منكرى كردى حضرت خضر فرمود همانا عقلها حاكم بر فرمان خدا نيست فرمان خدا حاكم بر عقلها است تسليم باش در برابر آنچه مىبينى و صبر كن بر آن آيا نگفتم بتو همانا تو طاقت صبر بر تبعيّت از مرا ندارى و چون حضرت موسى در دفعه دوم عتاب خود را شديدتر كرده بود حضرت خضرهم كلمه بتو را بر جمله سابق در جواب زياد فرمود تا حضرت موسى متوجّه شود كه خلاف قرار داد از او مكرّر صادر شده و بيشتر مورد ملامت است و ظاهرا ايندفعه حضرت موسى قرار را فراموش نكرده بود ولى يكدفعه از مشاهده قتل ناگهانى آن طفل بىگناه از حال طبيعى خارج شد و نتوانست خود ا نگهدارى كند.
جلد 3 صفحه 442
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ لا تُؤاخِذنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرهِقنِي مِن أَمرِي عُسراً (73)
گفت موسي مؤاخذه نكن و نگير مرا بسبب آنچه بر خلاف صبر رفتار كردم و سخت مگير بر من و بزحمت مينداز قالَ لا تُؤاخِذنِي مؤاخذه اخذ بعقوبت و پاداش عمل است چنانچه خداوند كفّار و فسّاق را فرداي قيامت مؤاخذه ميكند بعذاب جهنم در قبال افعال و اقوال آنها و مؤاخذه خضر ترك مصاحبت با موسي است بِما نَسِيتُ گذشت نسيان در حق موسي فراموشي نيست بلكه بر خلاف قرار داد که صبر بود رفتار كردم چون مفاسد زيادي در آن مشاهده كرده بودم وَ لا تُرهِقنِي سخت مگير مرا من امري بواسطه اينکه سؤال و اعتراض که كردم عسرا كار را بر من مشكل نكن ترك مصاحبت (توضيح) چون مخالفت اگر از روي عدم توجّه باشد يا بواسطه اداء تكليف يا بتخيل امر حسّي باشد مورد مؤاخذه نيست.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 73)- موسی که از عجله و شتابزدگی خود که طبعا به خاطر اهمیت حادثه بود پشیمان گشت و به یاد تعهد خود افتاد در مقام عذر خواهی بر آمده رو به استاد کرد و چنین «گفت: مرا در برابر فراموشکاری که داشتم مؤاخذه مکن و بر من به خاطر این کار سخت مگیر» (قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً) یعنی اشتباهی بود و هر چه بود گذشت تو با بزرگواری خود صرف نظر فرما.
نکات آیه
۱- موسى(ع) با به یاد آوردن گفتار خضر درباره ناشکیبایى وى، به ناروا بودن اعتراض خود پى برد. (قال لاتؤاخذنى بما نسیت)
۲- موسى(ع) به دلیل تخلّف از شرط همراهى با خضر(ع) و اعتراض ناروا به او، خود را سزاوار مؤاخذه دید و از خضر(ع) تقاضاى چشم پوشى کرد. (قال لاتؤاخذنى بما نسیت)
۳- تخلّف موسى از عهد خویش با خضر(ع)، ناشى از فراموشى بود. (قال لاتؤاخذنى بما نسیت)
۴- نسیان، عذرى قابل پذیرش است. (لاتواخذنى بما نسیت)
۵- اولیاى خداوند و افراد کامل، خطاى خود را در صورت فراموشى نیز مایه استحقاق مؤاخذه مى دانند. (لاتؤاخذنى بما نسیت) در خواست موسى از خضر(ع) مبنى بر مؤاخذه نشدن، دال بر آن است که خطا، حتى در صورت نسیان نیز قابلیت مؤاخذه دارد.
۶- عروض نسیان بر پیامبران، در زمینه امور شخصى و خارج از حیطه نبوت آنان، امرى ممکن است. (قال لاتؤاخذنى بما نسیت)
۷- موسى(ع) عفو و عدم سخت گیرى خضر بر او را به خاطر نسیان و تخلّف از عهد خویش، تقاضا کرد. (قال لاتؤاخذنى بما نسیت و لاترهقنى من أمرى عسرًا) «إرهاق» به معناى «تحمیل کارى طاقت سوز بر دیگرى» است. (قاموس) و مفاد «لاترهقنى...» این است که کارى دشوار(مانند جدا شدن و لغو رخصت همراهى) را بر من تحمیل مکن و مرا به زحمت مینداز. لازم به ذکر است که «عسراً» مفعول دوم براى «لاترهقنى» است.
۸- مفارقت از خضر(ع) و بازماندن از یادگیرى علوم او، براى حضرت موسى(ع) امرى دشوار بود. (لاتؤاخذنى بما نسیت و لاترهقنى من أمرى عسرًا) مقصود از «أمر» در «من أمرى» همان متابعت خضر(ع) و فراگیرى دانش از او است. بنابراین، مفاد این قسمت آیه، آن است که با لغو رخصت همراهى، مرا در مورد کار و هدف ام به زحمت و سختى مینداز
۹- موسى بر همراهى با خضر(ع) مصرّ بود. (لاتؤاخذنى ... و لاترهقنى من أمرى عسرًا)
موضوعات مرتبط
- انبیا: عصمت انبیا ۶; محدوده فراموشى انبیا ۶
- انسان: بینش انسان کامل ۵
- اولیاءالله: آثار خطاى اولیاءالله ۵; بینش اولیاءالله ۵; عوامل مواخذه اولیاءالله۵; فراموشى اولیاءالله ۵
- خضر(ع): عذرخواهى از خضر(ع) ۲، ۷; قصه خضر(ع) ۱، ۲، ۳، ۷
- خود: سرزنش علیه خود ۵
- عذر: عذر مقبول ۴
- فراموشى: عذر فراموشى ۴
- موسى(ع): آثار فراموشى موسى(ع) ۳; بى صبرى موسى(ع) ۱; تعلم موسى(ع) ۸; جدایى موسى(ع) و خضر(ع) ۸; خواسته هاى موسى(ع) ۹; رد اعتراض موسى(ع) ۱; عذرخواهى موسى(ع) ۲، ۷; عهد موسى(ع) و خضر(ع) ۳; عهدشکنى موسى(ع) ۲، ۳، ۷; فراموشى موسى(ع) ۷; قصه موسى(ع) ۱، ۲، ۳، ۷; مشکلات موسى(ع) ۸; همراهى موسى(ع) با خضر(ع) ۹
منابع