الكهف ١٠
کپی متن آیه |
---|
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً |
ترجمه
الكهف ٩ | آیه ١٠ | الكهف ١١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَوَی»: پناه بردند. منزل و مأوای خود کردند. داخل شدند. «الْفِتْیَةُ»: جمع فَتی، جوانان. مراد میتواند مردان کامل هم باشد. «هَیِّئْ»: آماده ساز. فراهم کن. «رَشَداً»: راهیابی. هدایت.
تفسیر
- آيات ۹ - ۲۶ سوره كهف
- رابطه آيات داستان اصحاب كهف، با آيات قبل
- بيان اين كه «اصحاب رقيم»، نام ديگر اصحاب كهف است
- مقصود از «رحمت» و «رشد»، در دعاى اصحاب كهف
- معناى اين كه فرمود: «سپس اصحاب كهف را بيدار كرديم»
- اقرار به توحيد پروردگار و نفى ربوبيت ارباب و آلهه، در گفتگوى اصحاب كهف با خود
- جزئياتى از داستان اصحاب كهف، كه از آيات استفاده مى شود
- نظر مفسران، درباره موقعيت جغرافيایى غار اصحاب کهف
- وجه اين كه با ديدن وضع اصحاب كهف، قلب انسان مملو از رعب و ترس مى شود
- بيان هدف از بعث و بيدار كردن اصحاب كهف
- معناى جمله: «لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ»
- گفتگوى اصحاب كهف بعد از بيدار شدن، درباره رفتن به شهر
- نگرانى اصحاب كهف از فاش شدن رازشان و دست يافتن كفار به آنان
- اختلاف و نزاع مشرکان و موحدان، در باره اصحاب كهف
- وجه دلالت داستان اصحاب کهف، بر حق بودن معاد
- مقصود از: «الّذینَ غَلبُوا عَلَی أمرِهِم»
- اختلاف مردم در عدد اصحاب کهف
- هر عملی از هر عاملی، موقوف به اذن و مشیت خدای تعالی است
- وجوه مفسران، در معنای استثناء در آیه شریفه
- معناى دستور: «فراموش نکردن ذکر خدا»، در آیه شریفه
- بيان عدد سال هاى اقامت اصحاب كهف، در غار
- اختلاف مردم در مدت اقامت اصحاب كهف، در غار
- ولايت مستقل، منحصرا از آنِ خداست
- بحث روايتى
- موارد اختلاف روايات، پیرامون داستان اصحاب كهف
- چند روايت در بارۀ تقیه کردن اصحاب كهف
- روايت مشهورى از ابن عباس، در بارۀ داستان اصحاب کهف
- اصحاب كهف، ياران حضرت مهدى «عج» هستند
- گفتارى در چند فصل پيرامون اصحاب كهف و سرگذشت ايشان
- ۱ - داستان اصحاب كهف، در تعدادی از روایات
- ۲ - داستان اصحاب كهف از نظر قرآن
- ۳ - داستان از نظر غير مسلمانان
- ۴ - غار اصحاب كهف، كجاست؟
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً «10»
آنگاه كه آن جوانمردان به غار پناه بردند، گفتند: پروردگارا! از سوى خود رحمتى به ما عطا كن و براى ما رشدى در كارمان فراهم ساز.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً «10»
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ: ياد بياور اى پيغمبر زمانى را كه جاى گرفتند
جلد 8 - صفحه 19
جوانان به غار جيرم. فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً: پس گفتند پروردگارا ما را از جانب خود بخششى عطا فرما، يعنى آمرزش و روزى و ايمنى از دشمن.
وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً: و آماده فرما براى ما از كار ما كه مفارقت كفار است راه راستى كه به سبب آن مهتدى شويم.
تفسير برهان: سليمان همدانى گويد: حضرت باقر فرمود: يا سليمان من الفتى؟ فقلت له: جعلت فداك الفتى عندنا الشّاب قال لى: اما علمت انّ اصحاب كهف كانوا كلّهم كهولا فسمّاهم اللّه فتية بايمانهم. يا سليمان من امن باللّه فهو الفتى «1» اى سليمان، فتى كيست؟ عرض كردم: نزد ما كسى كه جوان باشد.
حضرت فرمود: آيا نمىدانى كه اصحاب كهف تمام پيرمرد بودند، خداى تعالى ايشان را جوان ناميده به سبب ايمانشان. يا سليمان، هر كه ايمان به خدا آرد، فتى باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً «9» إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً «10» فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً «11» ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً «12»
ترجمه
آيا پنداشتى آنكه ياران كهف و رقيم بودند از نشانههاى قدرت ما شگفت آور
هنگاميكه جاى گزين و پناهنده شدند آن جوانمردان بغار پس گفتند پروردگار ما عطا كن بما از نزد خود رحمتى و آماده گردان براى ما از پيش آمد كار ما راه راست را
پس زديم پردهاى بر گوشهاشان در آن غار سالهائى بشمار
پس برانگيختيم ايشانرا تا معلوم نمائيم كدام يك از آن دو گروه خوب حفظ نمودند براى مدّت درنگ ايشان پايان را.
تفسير
قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده در سبب نزول اين سوره كه قريش نضر بن حارث و عقبة بن ابى معط و عاص بن وائل را به نجران فرستادند كه از يهود آنجا مسائلى بياموزند و از پيغمبر بپرسند و چون آنسه نفر در نجران نزد علماء يهود رفتند ايشان بآنها گفتند از سه قصّه سؤال كنيد از او اگر مطابق با آنچه ما ميدانيم جواب گفت راستگو است در ادّعاء نبوتش و بعد از او يك مسئله سؤال كنيد اگر گفت ميدانم دروغگو است آنها گفتند آنسه قصّه كدام است گفتند يكى قصّه اصحاب كهف است كه در قديم الايام از شهرشان بيرون رفتند و ناپديد شدند و خوابشان برد بپرسيد چند نفر بودند و چه مدّت خواب كردند و غير از خودشان چه همراهشان بود و چگونه بوده است حكايت آنها ديگر بپرسيد از قصّه حضرت موسى عليه السّلام وقتى خداوند باو فرمود كه متابعت از عالمى نمايد و از او علم بياموزد كه آنعالم كه بود و بچه نحو پيروى از او نمود و حكايت آن دو چگونه بوده است و نيز بپرسيد از حال كسيكه مشرق و مغرب عالم را سير نمود تا بسدّ يأجوج و مأجوج رسيد كه او كه بود و قصّهاش چه بود پس از آن هر سه قصّه را براى آن سه نفر بيان كردند و گفتند اگر بهمين منوال بيان كرد او راستگو است و اگر بر خلاف گفت تصديقش نكنيد آنها گفتند سؤال چهارم كدام است جواب دادند بپرسيد چه وقت قيامت بر پا ميشود اگر گفت ميدانم بدانيد دروغگو است چون آنوقت را نميداند مگر خدا پس آنها بمكّه مراجعت كردند و قريش خدمت حضرت ابو طالب مجتمع شدند و گفتند برادر زاده تو ميگويد از آسمان بمن خبر ميرسد ما از چند امر از او سؤال ميكنيم اگر جواب گفت ميدانيم راستگو است و الا دروغگو است حضرت ابو طالب فرمود هر چه ميخواهيد سؤال كنيد و آنها آنسه قصّه را سؤال نمودند و
جلد 3 صفحه 408
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود فردا جواب ميدهم و انشاء اللّه نفرمود پس چهل شبانه روز وحى بآنحضرت نرسيد تا آنكه اندوهناك شد و كسانيكه ايمان آورده بودند در شك افتادند و قريش خوشحال شدند و پيغمبر را استهزاء و اذيّت نمودند و حضرت ابو طالب محزون گشت و بعد از چهل روز جبرئيل نازل شد و سوره كهف را آورد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود دير آمدى عرض كرد ما نميتوانيم بىاذن خدا بيائيم پس خواند أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً و كلمه «ام» منقطعه و ظاهرا متضمّن معناى استفهام انكارى است يعنى نه جاى چنين پندارى است كه قصّه اصحاب كهف و رقيم عجيب باشد در برابر قدرت خداوند بلكه خلق آسمانها و زمين عجيبتر است و قمّى ره فرموده مراد آنستكه آياتى كه بر پيغمبر اكرم نازل شده از جانب خداوند عجيبتر است و كهف غار بزرگ را گويند و رقيم ظاهرا بمعناى مرقوم باشد و مراد الواحى است كه از بعضى فلزّات ساخته شده بوده و در آنها اسامى ايشان و پدرانشان و شرح حالات و گزارشاتشان با دقيانوس پادشاه زمانشان مرقوم و منقوش بوده و در منهج روايتى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه اصحاب رقيم سه نفر بودند از شهرشان بيرون آمدند براى بعضى از حوائج و باران ايشانرا گرفت و پناهنده بغارى شدند اتفاقا سنگى از كوه سرازير شد و بدر غار افتاد و راه بيرون آمدن بر آنها مسدود گرديد لذا مضطرب و ملتجى شدند و هر يك در مدت عمر كار خوبى را كه براى رضاى خدا كرده بودند نقل نمودند و دعا كردند و بدعاى هر يك يك ثلث سنگ جدا شد و از غار بيرون آمدند اين اجمالى از قصّه بود كه تفصيلش در آنكتاب نقل شده ولى اگر اصحاب رقيم غير از اصحاب كهف بودند بايد در كلام الهى بعد از ذكر عنوان آنها اشارهاى هم بحالاتشان بشود و اينكه تعرّضى بآنها نشده ظاهر است در آنكه مراد از آن دو عنوان يك معنون است كه همان اصحاب كهف باشد و روايت منقوله از امام صادق عليه السّلام در شأن نزول مؤكّد اينمعنى است و شمّهاى از حالات آنها را هم امام عليه السّلام در آن روايت نقل فرموده از اين قرار كه اصحاب كهف و رقيم در زمان پادشاه جبّار سركشى بودند كه دعوت مينمود اهل مملكت خود را بعبادت بتها و كسيكه اجابت نميكرد او را بقتل ميرسانيد و آن جماعت مردمان مؤمن خدا پرست بودند و بعنوان شكار
جلد 3 صفحه 409
از شهر بيرون آمدند براى فرار نمودن از دين آن پادشاه و در راه بچوپانى رسيدند و او را دعوت بتوحيد كردند و او قبول ننمود ولى با او سگى بود كه قبول كرد و با ايشان همراه شد پس چون شب شد داخل آن غار شدند و آن سگ با آنها بود و خداوند خواب را بر ايشان مسلّط فرمود و خوابيدند تا خداوند آن پادشاه و اهل مملكت او را هلاك كرد و آن دوره منقرض گرديد و دوره ديگر آمد پس بيدار شدند و با يكديگر گفتند چه قدر خوابيديم و چون ديدند آفتاب بالا آمده گفتند يكروز يا پارهاى از روز را خوابيديم پس بيكنفر از خودشان پول نقرهاى دادند و گفتند برو در شهر بطوريكه تو را نشناسند و خوراكى خريدارى كن براى ما بياور چون اگر جاى ما را بدانند و ما را بشناسند يا ما را ميكشند يا بدين خودشان در ميآورند و آن شخص آمد در شهر ديد اوضاع شهر بكلّى تغيير كرده مردم ديگرى هستند كه آنها را نمىشناسد و زبان ديگرى دارند نه او زبان آنها را ميفهمد نه آنها زبان او را پس بعضى باو گفتند تو كيستى و از كجا آمدى و او جواب گفت لذا پادشاه آنشهر و اتباعش با او آمدند تا در غار و آنجا توقف نمودند و سركشى كردند كه بدانند چند نفرند يكى گفت سه نفرند و چهارمى سك آنها است ديگرى گفت پنج نفرند و ششمى سگشان است و ديگرى گفت هفت نفرند و هشتمى سگ ايشان است و خداوند رعبى در دل آن جماعت انداخت كه جرئت نكردند داخل غار شوند تا آنشخص بتنهائى داخل شد و رفقاى خود را ديد كه مشوش و ترسانند از آنكه مبادا اتباع دقيانوس مطّلع بر آنها شده باشند و بايشان گفت كه شما در اينمدت مديد خواب بوديد و اين آيتى از آيات قدرت الهى بود كه بخلق ارائه داده شد و قمّى ره فرموده ايشان در زمان فاصله بين حضرت عيسى عليه السّلام و خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودند و ظاهرا مراد از فتية جوانمردان است نه جوانان آنهم در ايمان و تقوى و ثبات قدم در دين چنانچه در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام قريب به اين معنى را نقل نموده و آنچه مورد تعجّب است از احوال ايشان با آنكه از قدرت خداوند عجيب نيست آنستكه چون در كهف جاى گرفتند و از خداوند طلب رحمت نمودند يعنى آمرزش و روزى و ايمنى از شرّ دشمن را خواستار شدند و دعا كردند كه خداوند اسباب كار آنها را در اين هجرت و مفارقت از وطن طورى تهيه فرمايد كه در نتيجه برشد و صلاح
جلد 3 صفحه 410
فائز شوند خداوند در آن غار چنان پردهاى بگوش آنها زد كه در تمام آن سالهاى معدود كه بخواب رفتند هيچ صدائى بگوششان نرسيد كه براى آن از خواب بيدار شوند پس بيدار فرمود و برانگيخت ايشان را از آنخواب گران تا معلوم فرمايد بر جهانيان و آشكار كند علم خود را بعيان كه كدام يك از آن دو فرقه كه اختلاف نمودند در مدت خواب ايشان خوب تعداد و ضبط نمودند از منه درنگشان را تا پايان و بنابراين كلمه اذ متعلّق است بعجبا و شروع بقصّه در آيات بعد شده كه خداوند ميفرمايد نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً ولى مفسّرين آنرا متعلّق با ذكر مقدر گرفتهاند و بنابراين اينجا شروع بقصّه شده يعنى ياد آور وقتى را كه جاى گرفتند و قول خداوند در آيات بعد مقرّب معناى اوّل است چون ظاهر در آنستكه آنجا اول قصّه است لذا حقير مفاد آيات را مبنى بر اين وجه كه بنظرم رسيد قرار داده و بيان نمودم در هر حال كسانيكه اختلاف نمودند در مدت درنگ آنها در غار يا خودشان بودند يا اهل ايمان و كفّار از اقوام ايشان كه هر يك بحدس خودشان سخنى ميگفتند و چون آنها برخاستند و شرح حال خود را گفتند حقّ آشكار گرديد و خدا داناتر بود بعده وعده و مدت درنگشان از هر كس و كلمات رشد و عدد و امد بمعناى موجب رشد و صاحب عدد و غايت و نهايت است و كلمه احصى ظاهرا فعل ماضى و لما لبثوا متعلّق بآن و امدا مفعول به است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِذ أَوَي الفِتيَةُ إِلَي الكَهفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً وَ هَيِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً «10»
جلد 12 - صفحه 331
زماني که جاي گرفتند اينکه فتيه بسوي كهف پس گفتند پروردگار ما عنايت فرما از جانب خودت رحمت واسعه شامل حال ما شود و مهيّا فرما از براي ما از امر ما راه رشد و نجات و سعادت را إِذ أَوَي الفِتيَةُ تعبير بفتيه جمع فتي بمعني شاب و جوانست که اينها يك دسته جوانها بودند لكن در اخبار دارد که مراد جوان در ايمان است و الا در سنّ آنها پير بودند و مشيب و اذ اوي بمعني مأوي گرفتن و جايگير شدن است که رفتند بسوي كهف الي الكهف و در آن سكونت كردند و جهت رفتن آنها اينكه سلطان آنها دقيانوس بود بعضي گفتند مجوسي بود و بعضي گفتند بت پرست بود و هر که بر خلاف طريقه او بود بقتل ميرسانيد و اينها در تقيّه بودند اظهار موافقت ميكردند لكن در باطن ايمان كامل داشتند و خداوند براي تقيّه آنها دو اجر بآنها عنايت فرمود چنانچه ما هم اگر گرفتار شديم واجب است تقيّه كنيم حتي در نماز اگر موافق با واقع بجا آوريم باطل است و در خبر است که فرمود
التقيّة ديني و دين آبائي
و بسيار اينکه جهّال شيعه در مقابل اهل تسنن مهر ميگذارند و بسم اللّه ميگويند و اشهد ان عليا ولي اللّه در اذان ميگويند و حيّ علي خير العمل در آن ميگويند و اينکه بسيار غلط است و امثال اينها حضرت صادق عليه السّلام در مقابل منصور امير المؤمنين خطاب ميكرد و روز ماه رمضان را افطار كرد براي اينكه منصور عيد فطر قرار داده بود و فرمود
لان افطر يوما من- الرمضان احب الي من ان يضرب عنقي
فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً که نجات از شرّ سلطان و اتباع او پيدا كنيم و محفوظ بمانيم وَ هَيِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً راهي از براي ما قرار ده که راه رشد باشد بتوانيم دين خود را حفظ كنيم و براه صواب و رشد برويم.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 10)- سپس میگوید: «زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه
ج3، ص28
بردند» (إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ).
دستشان از همه جا کوتاه شده، رو به درگاه خدا آوردند: «و گفتند: پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن» (فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً).
«و راه نجاتی برای ما فراهم ساز» (وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً).
راهی که ما را از این تنگنا برهاند، به رضایت و خشنودی تو نزدیک سازد، راهی که در آن خیر و سعادت و انجام وظیفه بوده باشد.
نکات آیه
۱- اصحاب کهف، گروهى بودند که از خطر جامعه ناسالمِ کفر، به سوى پناهگاهى در کوه گریختند. (إذ أوى الفتیة إلى الکهف) «أوى إلى کذا» یعنى: «به آن جا پیوست و آن را مأوا و مسکن خود قرار داد».
۲- حرکت اصحاب کهف به سوى غار، حرکتى جوانمردانه و در جهت کسب ارزش ها بود. (إذ أوى الفتیة إلى الکهف فقالوا ربّنا) «فتیة» جمع «فتى» به معناى جوانان است. کاربرد این کلمه درباره اصحاب کهف، ممکن است به جهت جوانى اصحاب کهف از نظر سنى باشد. و محتمل است که عنایت به اوصاف جوانمردانه آنان، اشاره باشد. برداشت بالا، ناظر به احتمال دوم است.
۳- ایمان و عمل در دوران جوانى، بسیار ارزشمند و سزاوار تقدیر است. (إذ أوى الفتیة إلى الکهف) تصریح آیه شریف به جوان بودن اصحاب کهف - بر این مبنا که «فتیة» به معناى جوانان به لحاظ سنى باشد - گویاى ارزش ایمان و عمل بر مبناى آن در سنین جوانى است; زیرا، قرآن مجید، در نقل قصص خود، به اوصاف شخصى و سنّى و جغرافیایى نمى پردازد مگر این که پیام و نکته اى را دربرداشته باشد.
۴- گذشت از خانه و کاشانه، به خاطر حفظ ایمان، جوانمردى و ارزشى والا است. (إذ أوى الفتیة إلى الکهف فقالوا ربّنا) یاد کردن از کسانى که به جهت حفظ ایمان، خانه و کاشانه خویش را ترک کرده اند، با عنوان «الفتیة» (جوانمردان) در جایى که استفاده از ضمیر نیز ممکن بود، بیان کننده این حقیقت است که گذشت از خانه و کاشانه، جوانمردى و ارزش است.
۵- هجرت و گریز از محیط فاسد، به منظور حفظ ایمان و ارزش ها، کارى جوانمردانه و مورد تمجید خداوند است. (إذ أوى الفتیة إلى الکهف)
۶- اصحاب کهف، گروهى یکتاپرست و داراى معرفت به ربوبیّت یگانه خدا (فقالوا ربّنا ءاتنا من لدنک رحمة)
۷- اصحاب کهف، با التجا به ربوبیّت الهى، خواهان جلب رحمت و حمایت او شدند. (فقالوا ربّنا ءاتنا من لدنک رحمة و هیّئ لنا)
۸- التجا به ربوبیّت الهى، از آداب دعا و نیایش (فقالوا ربّنا ءاتنا)
۹- اصحاب کهف، حقْ جویانى اقدامْ گر و متکى بر امداد الهى بودند. (إذ أوى الفتیة إلى الکهف فقالوا ربّنا ءاتنا من لدنک رحمة)
۱۰- دعا در کنار اقدام و تلاش، کارى شایسته و ارجمند است. (إذ أوى الفتیة ... فقالوا ربّنا ءاتنا من لدنک رحمة) حرف «فاء» در «فقالوا» دلالت مى کند که اصحاب کهف، پس از آن که از شهر و دیار خود گریختند و جهت حفظ ایمان به غار پناه بردند، دست به دعا برداشته و از خداوند تقاضاى رحمت و راهنمایى و راهگشایى کردند، نه این که بدون آغاز هیچ حرکتى، خواهان رشد شده باشند.
۱۱- اقدام و حرکت براى حفظ ایمان، از زمینه هاى جلب رحمت الهى است. (إذ أوى الفتیة إلى الکهف فقالوا ربّنا ءاتنا من لدنک رحمة)
۱۲- اصحاب کهف، یکتاپرستانى بودند که از غیر خدا، قطع امید کرده، نیاز به درگاه او بردند و چشم به رحمت وى داشتند. (فقالوا ربّنا ءاتنا من لدنک رحمة) واژه «من لدنک» مى تواند حاکى از این نکته باشد که آنان، از غیر خدا، قطع امید کرده و تنها چشم به رحمتى از سوى او داشتند.
۱۳- اصحاب کهف، از خداوند، خواهان آن بودند که تمام حرکت و قیام شان، حرکتى بر طریق هدایت و به دور از شائبه گمراهى باشد. (و هیّىء لنا من أمرنا رشدًا) «رشد» به معناى «اهتداء» است و مراد از «أمرنا» به قرینه آیه ۱۳ و ۱۴ که بیان تفصیلى داستان اصحاب کهف است مرحله قیام و حرکت شان علیه شرک است.
۱۴- اصحاب کهف، خواهان امدادهاى الهى براى نجات از تنگناها و مشکلات حرکت و قیام شان علیه شرک و پرستش غیر او بودند. ( و هیّىء لنا من أمرنا رشدًا) سُکنا گزیدن در غار، مى رساند که حرکت و قیام اصحاب کهف، مشکلات و تنگناهایى را براى آنان در پى داشته است، از این رو مى توان گفت که مراد از هدایت خواهى آنان، راهنمایى شدن در اتخاذ تصمیم هاى بعدى و پیداکردن راه نجات از مشکلات و تنگناهایى است که در انتظار ایشان بود.
۱۵- بهره مندى انسان از هدایت، در پرتو رحمت الهى میسّر است. (ءاتنا ... رحمة و هیّىء لنا من أمرنا رشدًا) عطف جمله «و هیّىء...» بر جمله قبل را مى توان عطف مسبب بر سبب دانست; یعنى، اتیان رحمت، سبب و زمینه براى فراهم آمدن رشد و هدایت است.
۱۶- حرکت جوانمردانه اصحاب کهف در جهت حفظ ایمان، نمونه اى از برترین عمل هاى ارزشى است. (أیّهم أحسن عملاً ... إذ أوى الفتیة إلى الکهف) در آیات پیشین، مشخص شد که «أحسن عملاً» به عنوان هدف آفرینشِ موهبت هاى زمین بیان گردید و ذکر داستان اصحاب کهف در پى بیان آن غایت و فلسفه، بیان مصداقى از «أحسن عملاً» است.
۱۷- اصحاب کهف، از جلوه هاى ناپایدار زندگى گریختند و در میدان آزمون الهى پیروز شدند. (إنّا جعلنا ما على الأرض زینة لها ... إذ أوى الفتیة إلى الکهف فقالوا ... و هیّىء لنا من أمرنا رشدًا) از نکاتى که مى توان درباره ارتباط این آیه با آیات قبل مطرح کرد، سرفرازى اصحاب کهف در امتحان به وسیله زینت هاى دنیا (زینة لها) و حرکت آنان براى تحقّق دادن عمل نیکو (أحسن عملاً) است.
روایات و احادیث
۱۸- «عن أبى عبداللّه(ع): ... ان أصحاب الکهف کانوا شیوخاً فسمّاهم اللّه عزّوجلّ فتیة بإیمانهم ; از امام صادق(ع) روایت شده که: اصحاب کهف، سالْ مند بودند و خدا، آنان را به خاطر ایمان شان، جوان (جوانمرد) نامید».[۱]
موضوعات مرتبط
- اتکا: اتکا به امدادهاى خدا ۹
- ارزشها ۳، ۴، ۱۰: تشویق به محافظت از ارزشها ۳، ۴، ۱۰ ۵
- استمداد: استمداد از خدا ۱۴
- اصحاب کهف: ارزش طلبى اصحاب کهف ۲; استمداد اصحاب کهف ۱۴; التجاى اصحاب کهف ۷; امتحان اصحاب کهف ۱۷; امیدوارى اصحاب کهف ۱۲; ایمان اصحاب کهف ۱۶; بینش اصحاب کهف ۶ پناهجویى اصحاب کهف ۱; پیرى اصحاب کهف ۱۸; توحید اصحاب کهف ۱۲; توحید ربوبى اصحاب کهف ۶; توکل اصحاب کهف ۹; جامعه دوران اصحاب کهف ۱; جوانمردى اصحاب کهف ۲، ۱۶، ۱۸; حق جویى اصحاب کهف ۹; دعاى اصحاب کهف ۷، ۱۳، ۱۴; شرک ستیزى اصحاب کهف ۱۴; عمل پسندیده اصحاب کهف ۱۶; فضایل اصحاب کهف ۱۶; قصه اصحاب کهف ۱; مشکلات اصحاب کهف ۱۴; موفقیت اصحاب کهف ۱۷; نهضت اصحاب کهف ۱۶; هجرت اصحاب کهف ۲
- امیدواران: امیدواران به رحمت ۱۲
- امیدوارى: امیدوارى به رحمت ۱۲
- ایمان: آثار محافظت از ایمان ۱۱; ارزش محافظت از ایمان ۴; تشویق به محافظت از ایمان ۵
- جوانمردى: موارد جوانمردى ۴، ۵
- جوانى: ارزش ایمان در جوانى ۳; ارزش عمل در جوانى ۳
- خدا: التجا به ربوبیت خدا ۷، ۸; درخواست حمایتهاى خدا ۷; درخواست رحمت خدا ۷; مدحهاى خدا ۵
- دعا: آداب دعا ۸; ارزش دعا ۱۰; دعا و تلاش ۱۰
- رحمت: آثار رحمت ۱۵; زمینه رحمت ۱۱
- زندگى: معرضان از زندگى دنیوى ۱۷
- عمل: بهترین عمل ۱۶
- موحدان ۶، ۱۲:
- موفقیت: موفقیت در امتحانهاى خدا ۱۷
- هجرت: ارزش هجرت ۵; هجرت از جامعه فاسد ۵
- هدایت: درخواست هدایت ۱۳; منشأ هدایت ۱۵
منابع
- ↑ کافى، ج ۸، ص ۳۹۸، ح ۵۹۵; نورالثقلین، ج ۳، ص ۲۴۵، ح ۲۵.