الكهف ٥
کپی متن آیه |
---|
مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً |
ترجمه
الكهف ٤ | آیه ٥ | الكهف ٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کَبُرَتْ کَلِمَةً»: چه سخن درشت و بزرگی! چه سخن زشت و افتراء عظیمی! واژه (کلمه) تمییز است. «إِن یَقُولُونَ»: نمیگویند. (إِنْ) حرف نفی است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً «5»
آنان و پدرانشان هيچ علمى به اين سخن (يا به خداوند) ندارند. اين كلمهاى كه از دهانشان بيرون مىآيد، تهمت بزرگى است و جز دروغ نمىگويند.
نکته ها
با آنكه هشدار در آيهى قبل نيز آمده بود، امّا به خاطر اهميّت انحراف مشركان در مورد فرزند گرفتن خدا، انذار تكرار شده است.
با توجّه به آيات ديگر قرآن، اتّهام فرزند داشتن خدا، تهمتى بزرگ و شايع ميان مشركان بوده است. مسيحيان هم «أب، ابن و روح القدس» مىگفتند. يهوديان نيز «عُزَيْرٌ» را فرزند خدا مىدانستند و مشركان، فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند. در حالى كه اين عقيده نه موافق با واقعيّت است و نه منطبق با عقل.
پیام ها
1- عمل دائم، پاداش دائم دارد. در آيهى قبل «يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ» نشانه دوام عمل بود و در اين آيه «ماكِثِينَ» يعنى پاداش دائم مىباشد.
2- انسان علاقه به زندگى هميشگى وماندگار دارد، و خداوند آن را در قيامت قرار داده است. «ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً» 3- از ويژگى نعمتهاى الهى در آخرت، جاودانگى آنهاست و در قيامت، مرگ و فنا نيست. «ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً»
4- اصلاح عقيدهى مردم، از وظايف انبياست. «يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا»
جلد 5 - صفحه 141
5- جهل و ناآگاهى، بستر انحراف است. قالُوا ... ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ
6- عقايد بايد بر اساس علم باشد و از عقيده بدون علم انتقاد شده است. «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ»
7- كسى كه ايمان نداشته باشد، به خالق خود نيز تهمت مىزند. كَبُرَتْ كَلِمَةً ...
8- فرزند داشتن خداوند، تهمتى بىاساس است. «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ»
9- نسبت دادن فرزند به خدا، هم شرك است، هم تشبيه نابجا و هم نيازمند دانستن خدا به جانشين و همكار. كَبُرَتْ ...
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً «5»
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ: نيست اين گويندگان را به فرزند، يا بدين سخن كه گويند هيچ دانائى بر محال بودن آن، يعنى اين نسبت ناشايسته را از فرط جهل و تقليد پدران و كثرت انكار مىگفتند بدون هيچ تفكر و تأملى؛ كه ساحت اقدس كبريائى اجلّ و اعلى باشد از حوادثات امكانى. وَ لا لِآبائِهِمْ: و همچنين نبود دانائى مر پدران ايشان را در اين قسمت، بلكه ايشان هم به نادانى و بىشعورى اين اعتقاد شنيع را داشتند، و حال آنكه به سبب زيادتى عمر البته بايد تجربيات روزگار، تقلباتى در افكار آنها داده باشد كه در نتيجه آن، خرافات سخيفه را دور و از قبايح مهجور گردند، لكن به ضلالت و جهالت باقى بودند.
كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ: بزرگ است مقالت آنها در كفر كه بيرون مىآيد از دهنهاى ايشان بر وجه جرأت و فرط جهالت، زيرا اتخاذ ولد متضمن نسبت و تشريك و نقص و احتياج است. آيه شريفه در مقام تعجيب
جلد 8 - صفحه 11
است، يعنى بزرگ سخنى است آنكه از دهنشان بيرون آيد به جهت وساوس شيطانى و تسويلات نفسانى. إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً: نمىگويند مگر دروغى، آن نوع دروغى كه از فرط بزرگى و شناعت قبحى كه دارد، نزديك است آسمان و زمين بشكافد و كوهها از جا برود، چنانچه فرموده: «تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا، أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً» «1».
نكته: كلمه اگر چه از أعراض و دخول و خروج و حركت و سكون در آن جائز نيست، لكن به اعتبار محل كه گاهى حفظ و ثبت و نوشته و خوانده شود در غير مكانى كه بجا آورى آن را، متصف شد به خروج مجازا و توسعا.
تنبيه: آيه شريفه آگاهى است، كه نسبت ناشايستگى به ساحت اقدس كبريائى، در غايت شناعت و قباحت و نهايت تحاسر و جرئت باشد كه بتواند تنطق به آن نمايد؛ زيرا حيا و شرم عاقل منصف مانع است از آنكه ناسپاسى خالق زبان را نموده، قوه شريفه نطق را به كلام شنيع، گويا گرداند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً «1» قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً «2» ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً «3» وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً «4»
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاَّ كَذِباً «5» فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً «6»
ترجمه
ستايش مر خداوندى را است كه نازل فرمود بر بنده خود قرآن را و قرار نداد براى آن چيزى از كجى
بلكه قرار داد آنرا راست و درست تا بترساند بعذابى سخت از نزد خود و مژده دهد گروندگانى را كه بجا مىآورند كارهاى شايسته را كه مر ايشانرا است مزدى نيكو
با آنكه درنگ كنندگان باشند در آن هميشه
و بيم دهد آنانرا كه گفتند گرفت خدا فرزند
نبود براى آنها بآن دانشى و نه براى پدرانشان بزرگ گفتارى است گفتارى كه بيرون ميآيد از دهانهاشان نميگويند مگر دروغ
پس شايد تو كشنده باشى خود را بر اثرهاى اعراض آنها اگر ايمان نياورند باين كلام الهى از اندوه بسيار.
تفسير
- خداوند سبحان چون در سوره سابقه اخيرا امر فرمود پيغمبر اكرم را بستايش خداوند در صفات جلاليّه در اين سوره خود ستايش فرمود ذات اقدس خويش را بصفت كمالى كه فوق آن متصوّر نيست براى تعليم بندگان كيفيّت ستايش را بر بزرگترين نعمت خود كه انعام فرموده است آنرا ببندگان براى سعادت دنيا و آخرتشان و آن نازل نمودن قرآن كريم است بر پيغمبر اكرم كه بهيچ وجه اعوجاج و كجى و انحراف و اختلاف و اختلالى در لفظ و معناى آن راه ندارد و عوج بكسر كجى معقول و بفتح كجى محسوس است بلكه راست و درست
جلد 3 صفحه 404
و معتدل و مستقيم و مستوى و قائم بحقّ و قيّم بعدل و دائم بدوام ازلى و ابدى است و باطل و مبطلى در آن و براى آن نبوده و نخواهد بود قمّى ره فرموده دو كلمه عوجا و قيّما مقدم و مؤخّر است چون مراد آنستكه نازل فرمود بر بنده خود كتاب را كه قيّم است و قرار نداد در آن كجى را پس كلمهاى مقدم شده است بر كلمهاى و بنظر حقير چون تنزيه مقدم بر تقديس است و نتيجه خالى بودن از اعوجاج و كجى راستى و درستى است بايد و لم يجعل له عوجا مقدّم بر قيّما باشد تا بمنزله ذكر علّت براى آن گردد با آنكه كلام مأمون از اشتباه است چون نميشود قيّما صفت عوجا باشد و ظاهرا مقصود قمّى ره هم بيان معناى مراد باشد نه آنكه تحريفى در كلام روى داده و حاصل آنستكه چون قيّما حال است براى كتاب بايد مقدّم باشد بر معطوف بو او و مؤخّر شده بملاحظه نكته بلاغتى كه ذكر شد و براى تقويت تعلّق انذار به انزال چون لينذر متعلق است بانزل و جمله و لم يجعل له عوجا فاصله شده بين متعلّق و متعلّق به و اگر قيّما مؤخر نشده بود محتمل بود تعلّق بجمله اخيره پيدا كند با آنكه انذار نتيجه انزال قيّم است نه عدم اعوجاج چون علّت وجود، وجود است و علّت عدم، عدم و اين خود نكته بلاغتى ديگرى است براى تأخير قيّما كه ذكر شد و بعضى از اين نكته غفلت نمودهاند و براى تسهيل امر قيّما را مفعول و جعله كه مقدّر نمودهاند قرار دادهاند با آنكه اين نوع تقدير خلاف متعارف و مخلّ بمقصود است در هر حال منظور و مقصود از انزال كتاب و ارسال رسول اين بود كه بترساند اهل كفر و طغيان را از عذاب شديدى كه در دنيا و آخرت از نزد خداوند صادر و بآنها واصل خواهد شد و مژده دهد اهل ايمان و اعمال صالحه را بپاداش خوبى كه بهشت جاويد است و جايگاه ابدى ايشان خواهد بود و نيز بترساند از بين اهل كفر كفّار قريش را خصوصا، كه ميگفتند ملائكه دختران خدايند و يهود و نصارى را كه ميگفتند عزيز و مسيح پسران خدايند از اين مقالات فاسده كه بتقليد آباء و اجداد بىمعرفت خودشان بزبان جارى مينمودند از راه بىدانشى و بىفكرى و تشبيه خداوند بخلق در صفات چون بزرگ حرفى است حرفى كه بيرون ميآيد از دهنهاى ايشان در گناه و جسارت بساحت مقدّس ربوبى اگر چه از روى جهالت و نادانى باشد و از روى قلب نباشد و ظاهرا فاعل كبرت الكلمه است كه حذف شده و كلمه
جلد 3 صفحه 405
مذكوره تميز است براى آن كه موجب استغناء از ذكر آن شده و جمله تخرج من افواههم صفت است براى كلمه محذوفه و تركيب كلام من حيث المجموع براى افاده تعجّب و تأكيد و بزرگ شمردن اين جرئت و جسارت است و مراد از كلمه كلام است كه احيانا اراده ميشود و بعضى كلمة برفع قرائت نمودهاند و بنابراين مفاد كلام ظاهر است و محتاج بتقدير نيست ولى از صولت و صلابت كلام كاسته ميشود چنانچه بر ارباب ادب مخفى نيست و در خاتمه تصريح شده بآنكه اين گفتار ناهنجار صرف دروغ و مجرّد افتراء بخدا است و بايد گوينده آن معذّب بعذاب الهى گردد ولى نبايد رسول اكرم نفس شريف خود را بهلاكت اندازد بر اثر اين گفتار و كردار كفّار اگر باقى بمانند بر كفر و الحاد و ايمان نياورند بقرآن كه كلام الهى است براى شدّت تأسف و اندوه آنحضرت بر حال آنها چون او بوظيفه خود عمل نموده و آنها هم بمقرّى كه در علم الهى بر ايشان مقدّر شده خواهند رسيد و بر دامن كبرياى خداوند هم گردى از اين گفتارها و كردارها نخواهد نشست و اين براى تسليت خاطر آنحضرت است كه زياد متأثر و ملول از اصرار آنها بر كفر نگردد و در اينمقام گفتهاند خداوند تشبيه فرموده حال پيغمبر اكرم را در دنباله اعراض و رو گرداندن كفّار از حقّ بحال كسيكه در مفارقت دوستانش بر آثار آنها بنگرد از روى تأسف و تحسّر بقدريكه خود را بهلاكت اندازد از شدّت غم و اندوه و اين كلام براى تذكّر پيغمبر اكرم بآنكه جاى اين اندازه تأسف نيست ذكر شده است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ما لَهُم بِهِ مِن عِلمٍ وَ لا لِآبائِهِم كَبُرَت كَلِمَةً تَخرُجُ مِن أَفواهِهِم إِن يَقُولُونَ إِلاّ كَذِباً «5»
نيست از براي آنها در اينکه قول علمي و مدركي و نه از براي پدران آنها
جلد 12 - صفحه 327
بسيار بزرگ است اينکه كلمه که از دهان آنها خارج ميشود نميگويند مگر كذب بلكه افتراء بخداوند عالم است و اهانت بمقام قدس.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 5)- سپس به یک اصل اساسی برای ابطال این گونه ادعاهای پوچ و بیاساس پرداخته، میگوید: «نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند، و نه پدرانشان!» (ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ).
اما «سخن بسیار بزرگی از دهانشان خارج میشود» (کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ).
خدا و جسم بودن؟ خدا و فرزند داشتن؟ خدا و نیازهای مادی؟ و بالاخره خدا و محدود بودن؟ چه سخنان وحشتناکی؟! ...
آری! «آنها فقط دروغ میگویند» (إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً).
نکات آیه
۱ - اعتقاد به وجود فرزند براى خدا، عقیده اى جاهلانه و فاقد کمترین دلیل علمى (ما لهم به من علم) «من» در «من علم» زاید و براى تأکید عموم است; و ضمیر در «به» قول (پندار) که از «قالوا...» استفاده مى شود، برمى گردد; یعنى، هیچ گونه آگاهى و دانشى، پشتوانه پندارِ موهومِ کسانى که براى خداوند، فرزند مى پندارند، نیست.
۲- مشرکان عصر بعثت و نیاکان شان، به فرزند داشتن خداوند معتقد بودند. (قالوا اتخذ اللّه ولدًا . ما لهم به من علم و لا لأبائهم)
۳- اعتقاد به وجود فرزند براى خدا، معلول تقلید کورکورانه مشرکانِ عصر بعثت از نیاکان خویش بوده است. (قالوا اتخذ اللّه ولدًا . ما لهم به من علم و لا لأبائهم)
۴- پدران و نیاکان و محیط خانوادگى و اجتماعى، داراى نقشى مؤثّر در باورهاى هر نسل (قالوا اتخذ اللّه ولدًا . ما لهم به من علم و لا لأبائهم) ذکر «لأبائهم» اشاره به یکى از زمینه هاى اصلى گرایش ها و عقاید مردم عصر بعثت - که همان روحیه تقلید و دنباله روى از نیاکان است - دارد.
۵- الهیات و باورهاى دینى انسان، باید بر پایه علم و آگاهى استوار باشد. (ما لهم به من علم و لا لأبائهم) از این که خداوند، کافران را به سبب باورهایى که بدان علم ندارند، مورد نکوهش قرار داده است، استفاده مى شود که باورهاى آدمى خصوصاً در زمینه عقاید اصولى و زیربنایى باید متّکى بر علم و یقین باشد.
۶- فقدان آگاهى و دانش، زمینه ساز گرفتارى افراد و جوامع به تقلیدهاى ناروا و کورکورانه (و قالوا اتخذ اللّه ولدًا . ما لهم به من علم و لا لأبائهم) کلمه «لأبائهم» اشاره به این نکته دارد که پندارهاى مشرکان، از سر تقلید بوده است و جمله «ما لهم به من علم و...» بر این نکته دلالت دارد که مشرکان و پدران شان، در گزینش این اعتقاد پایه هاى علمى نداشته اند. مجموع این دو قضیه، گویاى آن است که «جهل» در کشاندن افراد و جوامع به تقلید کورکورانه، نقشى مهم دارد.
۷- ارزش سخن، به ریشه داشتن آن در علم و آگاهى است. (ما لهم به من علم ... کبرت کلمة تخرج من أفوههم)
۸- اعتقاد به فرزندگزینى خدا، داراى تبعات و آثارى بزرگ، شگفت آور و غیر قابل قبول (قالوا اتخذ اللّه ولدًا ... کبرت کلمة تخرج من أفوههم) عین الفعل مضموم در فعل ماضى «کبرت» نشانه دلالت آن بر تعجب است و روشن است که جمله «کبرت کلمة...» بزرگىِ به لحاظ خود سخن را نمى گوید، بلکه به جهت لوازم نارواى آن و یا فاصله اى است که با حقیقت دارد.
۹- نسبت دادن فرزندگزینى به خدا، سخنى بس گزاف و دروغ است. (قالوا اتخذ اللّه ولدًا ... کبرت کلمة تخرج من أفوههم إن یقولون إلاّ کذبًا)
۱۰- روى آوردن به عقاید بى اساس و دور از حقیقت و واقعیت، پى آمد اتّکا به روش هاى غیرعالمانه است. (ما لهم به من علم و لا لأبائهم ... إن یقولون إلاّ کذبًا) کلمه «لأبائهم» اشاره به این معنا دارد که تقلید از کسانى که عقیده شان از سوى علم و دانش نیست، یک روش غلط و ناروا در رسیدن به عقاید دینى است و ذیل آیه، پى آمد آن را، عقیده اى سخیف و دور از حقیقت، بیان کرده است. از این، مى توان نتیجه گرفت که روش هاى غیرعالمانه، خطر دور شدن از حقیقت و واقعیت را در پى دارد.
۱۱- افترا بستن بر خدا، گناهى بزرگ است. (قالوا اتخذ اللّه ولدًا ... کبرت کلمة ... إن یقولون إلاّ کذبًا)
موضوعات مرتبط
- ارزشها: ملاک ارزشها ۷
- افترا: افترا به خدا ۹; گناه افترا به خدا ۱۱
- تقلید: زمینه تقلید کورکورانه ۶
- جامعه: آسیب شناسى اجتماعى ۶; نقش جامعه ۴
- جهل: آثار جهل ۶، ۱۰
- خانواده: نقش خانواده ۴
- دروغ: موارد دروغ ۹
- سخن: ارزش سخن ۷
- شخصیت: آسیب شناسى شخصیت ۶
- عقیده: آثار عقیده به فرزنددارى خدا ۸; بطلان عقیده به فرزنددارى خدا ۸; بى منطقى عقیده به فرزنددارى خدا ۱، ۹; زمینه عقیده باطل ۱۰; شگفتى عقیده به فرزنددارى خدا ۸; عقیده باطل ۱; عقیده به فرزنددارى خدا ۲; علم در عقیده ۵; عوامل مؤثر در عقیده ۴; مبانى عقیده ۵; منشأ عقیده به فرزنددارى خدا ۳
- علم: اهمیت علم ۵، ۷
- گناهان کبیره ۱۱:
- مشرکان: آثار تقلید کورکورانه مشرکان صدراسلام ۳; عقیده مشرکان صدراسلام ۲; عقیده نیاکان مشرکان صدراسلام ۲; منشأ عقیده مشرکان صدراسلام ۳
- نیاکان: نقش نیاکان ۴
منابع