سوره القصص: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot!) |
(QRobot edit) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
__TOC__ | |||
{{ سوره | نام =سوره القصص | محل نزول =محل نزول::مكه | ترتيب نزول = [[ترتيب نزول::49|٤٩]] | جزء = | کتابت = [[شماره کتابت::28|٢٨]] | آیه = [[تعداد آیات::88|٨٨]] | بعدی = سوره العنكبوت | قبلی = سوره النمل | کلمه = [[تعداد کلمات::1603|١٦٠٣]] | حرف = }} | {{ سوره | نام =سوره القصص | محل نزول =محل نزول::مكه | ترتيب نزول = [[ترتيب نزول::49|٤٩]] | جزء = | کتابت = [[شماره کتابت::28|٢٨]] | آیه = [[تعداد آیات::88|٨٨]] | بعدی = سوره العنكبوت | قبلی = سوره النمل | کلمه = [[تعداد کلمات::1603|١٦٠٣]] | حرف = }} | ||
{| width="75%" | {| width="75%" | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
| | | | ||
{| | {| | ||
|- align="center" | |- align="center" | ||
خط ۲۷: | خط ۲۴: | ||
|} | |} | ||
|} | |} | ||
==متن سوره== | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١ | بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ طسم (١) ]] }} | |||
طسم. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢ | تِلكَ إيٰتُ الكِتٰبِ المُبينِ (٢) ]] }} | |||
آنها آیات آن کتاب روشنگر است. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣ | نَتلوا عَلَيكَ مِن نَبَإِ موسىٰ وَ فِرعَونَ بِالحَقِّ لِقَومٍ يُؤمِنونَ (٣) ]] }} | |||
بر تو برخی از خبر مهم موسی و فرعون را به تمامیِ حق برای (راهنمایی) گروهی که ایمان میآورند میخوانیم. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤ | إِنَّ فِرعَونَ عَلا فِى الأَرضِ وَ جَعَلَ أَهلَها شِيَعًا يَستَضعِفُ طائِفَةً مِنهُم يُذَبِّحُ أَبناءَهُم وَ يَستَحيۦ نِساءَهُم إِنَّهُ كانَ مِنَ المُفسِدينَ (٤) ]] }} | |||
فرعون همواره در زمین بلندپروازی کرد و اهل زمین (مصر) را گونهگون گردانید؛ حال آنکه گروهی را به ضعف و ناتوانی میکشانَد، پسرانشان را میکُشد و زنانشان را زنده و بیحیا وا میگذارد. بیگمان او از مفسدان است. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥ | وَ نُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِى الأَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوٰرِثينَ (٥) ]] }} | |||
و (ما) میخواهیم بر کسانی که در زمین ناتوان برگرفته شدهاند منت نهیم و آنان را پیشوایان (دیگران) کنیم، و وارثان (فرعونیان) قرارشان دهیم. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦ | وَ نُمَكِّنَ لَهُم فِى الأَرضِ وَ نُرِىَ فِرعَونَ وَ هٰمٰنَ وَ جُنودَهُما مِنهُم ما كانوا يَحذَرونَ (٦) ]] }} | |||
و برایشان در زمین تمکین دهیم و (از طرفی هم) به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از آن بیمناک بودهاند - از آنان [:مستضعفان] - (علیه فرعونیان) بنمایانیم. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧ | وَ أَوحَينا إِلىٰ أُمِّ موسىٰ أَن أَرضِعيهِ فَإِذا خِفتِ عَلَيهِ فَأَلقيهِ فِى اليَمِّ وَ لا تَخافى وَ لا تَحزَنى إِنّا رادّوهُ إِلَيكِ وَ جاعِلوهُ مِنَ المُرسَلينَ (٧) ]] }} | |||
و به مادر موسی وحی کردیم که: «او را (همی) شیر ده. پس هنگامی که بر او (از فرعونیان) بیمناک شدی او را در دریا بیفکن و مترس و اندوه مدار. ما او را به تو، بیچون، بازگردانندهایم و (بیگمان) از پیمبرانش قراردهندهایم.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٨ | فَالتَقَطَهُ إلُ فِرعَونَ لِيَكونَ لَهُم عَدُوًّا وَ حَزَنًا إِنَّ فِرعَونَ وَ هٰمٰنَ وَ جُنودَهُما كانوا خٰطِـٔينَ (٨) ]] }} | |||
پس خاندان فرعون، او را با کاوش و کوشش (از آب) یافتند، تا (ناخودآگاه و ناخواسته) سرانجام برایشان دشمنی و (مایهی) اندوهی باشد. فرعون و هامان و لشکریانشان بیگمان خطاکاران بودهاند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٩ | وَ قالَتِ امرَأَتُ فِرعَونَ قُرَّتُ عَينٍ لى وَ لَكَ لا تَقتُلوهُ عَسىٰ أَن يَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَ هُم لا يَشعُرونَ (٩) ]] }} | |||
و همسر فرعون گفت: « (این کودک) نور چشم من و توست. او را مکشید. شاید سودمان دهد یا او را به فرزندی برگیریم.» در حالی که اینان باریکبینی نمیکردند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١٠ | وَ أَصبَحَ فُؤادُ أُمِّ موسىٰ فٰرِغًا إِن كادَت لَتُبدى بِهِ لَولا أَن رَبَطنا عَلىٰ قَلبِها لِتَكونَ مِنَ المُؤمِنينَ (١٠) ]] }} | |||
و دل مادر موسی (از هر چیزی، جز از فکر فرزندش) تهی گشت، (و) اگر قلبش را استوار نساخته بودیم، تا از ایمانآورندگان (به آن وعدهی ربانی) باشد، چیزی نمانده بود که آن (راز) را بهراستی آشکار کند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١١ | وَ قالَت لِأُختِهِ قُصّيهِ فَبَصُرَت بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُم لا يَشعُرونَ (١١) ]] }} | |||
و مادر موسی به خواهرش [:خواهر موسی] گفت: «از پی او به جستجو برو.» پس او را با دقت، زیرچشمی، از دور بدید. حال آنکه آنان [:فرعونیان] دقت نمیکنند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١٢ | وَ حَرَّمنا عَلَيهِ المَراضِعَ مِن قَبلُ فَقالَت هَل أَدُلُّكُم عَلىٰ أَهلِ بَيتٍ يَكفُلونَهُ لَكُم وَ هُم لَهُ نٰصِحونَ (١٢) ]] }} | |||
و (ما) از پیش، شیر دایگان را بر او حرام گردانیدیم. پس (خواهرش آمد و) گفت: «آیا شما را بر (حالت) خانوداهای راهنمایی کنم که برای شما او را کفالت [:و سرپرستی] کنند، در حالیکه نصیحتگرانش باشند؟» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١٣ | فَرَدَدنٰهُ إِلىٰ أُمِّهِ كَى تَقَرَّ عَينُها وَ لا تَحزَنَ وَ لِتَعلَمَ أَنَّ وَعدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لٰكِنَّ أَكثَرَهُم لا يَعلَمونَ (١٣) ]] }} | |||
پس او را به مادرش باز گردانیدیم، تا چشمش (بدو) روشن شود و غم نخورد و تا بداند که وعدهی خدا بیگمان درست است؛ ولی بیشترشان نمیدانند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١٤ | وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ استَوىٰ إتَينٰهُ حُكمًا وَ عِلمًا وَ كَذٰلِكَ نَجزِى المُحسِنينَ (١٤) ]] }} | |||
و هنگامی که به رشدهایش رسید و (به پای خود) ایستاد، به او حاکمیت و دانشی (وحیانی) دادیم. و اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١٥ | وَ دَخَلَ المَدينَةَ عَلىٰ حينِ غَفلَةٍ مِن أَهلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَينِ يَقتَتِلانِ هٰذا مِن شيعَتِهِ وَ هٰذا مِن عَدُوِّهِ فَاستَغٰثَهُ الَّذى مِن شيعَتِهِ عَلَى الَّذى مِن عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ موسىٰ فَقَضىٰ عَلَيهِ قالَ هٰذا مِن عَمَلِ الشَّيطٰنِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ (١٥) ]] }} | |||
و داخل شهر شد، بر (آستانهی) دمی از غفلت اهلش. پس دو مرد را یافت (که) با هم کشتار میکنند؛ (یکی از) این (دو مرد) از پیروانش و این (دیگری) از دشمنانش (بود). پس آن کس که از پیروانش بود، بر (ضدّ) کسی که از دشمنانش بود، از او یاری خواست. پس موسی مشتی پُر [:محکم] بدو نواخت. پس او را (ناخواسته) کشت (و) گفت: «این (نزاع و کشتن ناخواسته) کار شیطان است، چرا که او بیچون دشمنی گمراهکنندهی آشکارگر است.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١٦ | قالَ رَبِّ إِنّى ظَلَمتُ نَفسى فَاغفِر لى فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الغَفورُ الرَّحيمُ (١٦) ]] }} | |||
گفت: «پروردگارم! من بر خویشتن ستم کردم، پس برایم پوششی (از این کشتن ناخواسته) بنه.» در نتیجه خدا (هم) برای او (این جریان را) پوشید. او، بیگمان (هم)او، بسی پوشندهی رحمتگر بر ویژگان است. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١٧ | قالَ رَبِّ بِما أَنعَمتَ عَلَىَّ فَلَن أَكونَ ظَهيرًا لِلمُجرِمينَ (١٧) ]] }} | |||
(موسی) گفت: «پروردگارم! به پاس نعمتی که بر من ارزانی داشتی هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١٨ | فَأَصبَحَ فِى المَدينَةِ خائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِى استَنصَرَهُ بِالأَمسِ يَستَصرِخُهُ قالَ لَهُ موسىٰ إِنَّكَ لَغَوِىٌّ مُبينٌ (١٨) ]] }} | |||
پس در شهر به حال بیم و هراس در انتظار (لطفی ربانی) بود، که ناگهان (دید) همان کس که دیروز از وی یاری خواسته بود (باز) فریادکنان از او یاری میخواهد. موسی بدو گفت: «همانا تو بی چون نادانِ بس مفسدهجوی آشکارگری.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ١٩ | فَلَمّا أَن أَرادَ أَن يَبطِشَ بِالَّذى هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ يٰموسىٰ أَتُريدُ أَن تَقتُلَنى كَما قَتَلتَ نَفسًا بِالأَمسِ إِن تُريدُ إِلّا أَن تَكونَ جَبّارًا فِى الأَرضِ وَ ما تُريدُ أَن تَكونَ مِنَ المُصلِحينَ (١٩) ]] }} | |||
پس چون خواست به آنکه دشمن هر دوشان بود حمله برد، (فرد فرعونی) گفت: «موسی! آیا میخواهی مرا بکشی چنان که دیروز شخصی را کشتی؟ تو نمیخواهی در این سرزمین جز زورگویی بوده و نمیخواهی از اصلاحگران باشی.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢٠ | وَ جاءَ رَجُلٌ مِن أَقصَا المَدينَةِ يَسعىٰ قالَ يٰموسىٰ إِنَّ المَلَأَ يَأتَمِرونَ بِكَ لِيَقتُلوكَ فَاخرُج إِنّى لَكَ مِنَ النّٰصِحينَ (٢٠) ]] }} | |||
و از دور افتادهترین نقطهی شهر، مردی دوان دوان آمد (و) گفت: «ای موسی! سران قوم دربارهی تو از یکدیگر نظرخواهی میکنند تا تو را بکشند، پس (از شهر) برون شو. همانا من برایت از نصیحتگرانم.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢١ | فَخَرَجَ مِنها خائِفًا يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَومِ الظّٰلِمينَ (٢١) ]] }} | |||
پس (موسی) ترسان و نگران از آن جایگاه (بیسامان، بیامان) به انتظار (نصرت ربانی) برون رفت (و) گفت: «پروردگارم! مرا از گروه ستمکاران نجات بخش.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢٢ | وَ لَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَديَنَ قالَ عَسىٰ رَبّى أَن يَهدِيَنى سَواءَ السَّبيلِ (٢٢) ]] }} | |||
و هنگامی که سوی (شهر) مَدْیَن روی نهاد (با خود) گفت: «امید است پروردگارم مرا به میانهی راه راهوار هدایت کند.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢٣ | وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَديَنَ وَجَدَ عَلَيهِ أُمَّةً مِنَ النّاسِ يَسقونَ وَ وَجَدَ مِن دونِهِمُ امرَأَتَينِ تَذودانِ قالَ ما خَطبُكُما قالَتا لا نَسقى حَتّىٰ يُصدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبونا شَيخٌ كَبيرٌ (٢٣) ]] }} | |||
و چون به آبگاهِ مَدْیَن وارد شد، گروهی از مردم را بر آن یافت، (که دامهای خود را) آب میدهند و پشت سرشان دو زن را یافت که (مردان را) از (اطراف) خود دور میکنند. (موسی به آنان) گفت: «کار مهمتان چیست؟» گفتند: «ما (بهناچار) به گوسفندان خود آب نمیدهیم تا شبانان (همهی گوسفندانشان را) برگردانند. و پدرمان پیری سالخورده است.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢٤ | فَسَقىٰ لَهُما ثُمَّ تَوَلّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنّى لِما أَنزَلتَ إِلَىَّ مِن خَيرٍ فَقيرٌ (٢٤) ]] }} | |||
پس برای آن دو، (گوسفندانشان را) آب داد. سپس سوی سایه برگشت. پس گفت: «پروردگارم! بهراستی من برای خیری که سویم فرستادی نیازمندم.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢٥ | فَجاءَتهُ إِحدىٰهُما تَمشى عَلَى استِحياءٍ قالَت إِنَّ أَبى يَدعوكَ لِيَجزِيَكَ أَجرَ ما سَقَيتَ لَنا فَلَمّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيهِ القَصَصَ قالَ لا تَخَف نَجَوتَ مِنَ القَومِ الظّٰلِمينَ (٢٥) ]] }} | |||
پس یکی از آن دو زن - حال آنکه به آزرم گام بر میداشت - نزد وی آمد (و) گفت: «پدرم تو را میطلبد تا تو را به پاداش آب دادن (گوسفندان) برایمان، مزد دهد.» پس چون (موسی) نزدش آمد و سرگذشتها(ی خود) را بر او حکایت کرد، (وی) گفت: «مترس (که) از گروه ستمگران نجات یافتی.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢٦ | قالَت إِحدىٰهُما يٰأَبَتِ استَـٔجِرهُ إِنَّ خَيرَ مَنِ استَـٔجَرتَ القَوِىُّ الأَمينُ (٢٦) ]] }} | |||
یکی از آن دو (زن) گفت: «پدرم! او را به کاری برگمار، که بیگمان بهترین کس را به کارگری گرفتی؛ (او) نیرومند (و) در خور اعتماد است.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢٧ | قالَ إِنّى أُريدُ أَن أُنكِحَكَ إِحدَى ابنَتَىَّ هٰتَينِ عَلىٰ أَن تَأجُرَنى ثَمٰنِىَ حِجَجٍ فَإِن أَتمَمتَ عَشرًا فَمِن عِندِكَ وَ ما أُريدُ أَن أَشُقَّ عَلَيكَ سَتَجِدُنى إِن شاءَ اللَّهُ مِنَ الصّٰلِحينَ (٢٧) ]] }} | |||
(شعیب) گفت: «من همی خواهم که تو را به نکاح یکی از این دو دختر خود در آورم، بر این (شرط) که هشت سال برایم اجیر شوی ، پس اگر ده سال را تمام گردانی از نزد (خود) تو است و نمیخواهم بر تو سخت بگیرم. زودا (که) مرا – اگر خدا بخواهد - از شایستگان بیابی.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢٨ | قالَ ذٰلِكَ بَينى وَ بَينَكَ أَيَّمَا الأَجَلَينِ قَضَيتُ فَلا عُدوٰنَ عَلَىَّ وَ اللَّهُ عَلىٰ ما نَقولُ وَكيلٌ (٢٨) ]] }} | |||
(موسی) گفت: «این (قرار داد) میان من و تو است، (که) هر یک از دو مدّت را به انجام رسانیدم، پس بر من هرگز تجاوزی نیست و خدا بر آنچه میگوییم وکیل است.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٢٩ | فَلَمّا قَضىٰ موسَى الأَجَلَ وَ سارَ بِأَهلِهِ إنَسَ مِن جانِبِ الطّورِ نارًا قالَ لِأَهلِهِ امكُثوا إِنّى إنَستُ نارًا لَعَلّى إتيكُم مِنها بِخَبَرٍ أَو جَذوَةٍ مِنَ النّارِ لَعَلَّكُم تَصطَلونَ (٢٩) ]] }} | |||
پس چون موسی آن مدّت را به پایان رسانید و خانوادهاش را (همراهش به سفر) برد، با آتشی از جانب (کوه) طور انس گرفت. به خانوادهی خود گفت: «(اینجا) درنگ کنید، که من بهراستی با آتشی (فراسوی طور) انس گرفتم، شاید خبری از آن، یا شعلهای آتش برایتان بیاورم، شاید گیرانهای (از آن) بر گیرید.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣٠ | فَلَمّا أَتىٰها نودِىَ مِن شٰطِئِ الوادِ الأَيمَنِ فِى البُقعَةِ المُبٰرَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يٰموسىٰ إِنّى أَنَا اللَّهُ رَبُّ العٰلَمينَ (٣٠) ]] }} | |||
پس چون به آن (آتش) رسید، از سمت مبارکترین جای آن وادی، در آن جایگاه مبارک، از آن درخت ندا آمد: «ای موسی! بهراستی منم من، خدا، پروردگار جهانیان.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣١ | وَ أَن أَلقِ عَصاكَ فَلَمّا رَإها تَهتَزُّ كَأَنَّها جانٌّ وَ لّىٰ مُدبِرًا وَ لَم يُعَقِّب يٰموسىٰ أَقبِل وَ لا تَخَف إِنَّكَ مِنَ الإمِنينَ (٣١) ]] }} | |||
«و اینکه عصایت را بیفکن.» پس چون دید آن (عصا) مثل ماری میخزد، پشت کرد و هرگز برنگشت. (گفتیم:) «موسی! پیش آی و مترس، تو بیگمان از آرامشیافتگانی.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣٢ | اسلُك يَدَكَ فى جَيبِكَ تَخرُج بَيضاءَ مِن غَيرِ سوءٍ وَ اضمُم إِلَيكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهبِ فَذٰنِكَ بُرهٰنانِ مِن رَبِّكَ إِلىٰ فِرعَونَ وَ مَلَإِي۟هِ إِنَّهُم كانوا قَومًا فٰسِقينَ (٣٢) ]] }} | |||
«دستت را به خوبی در گریبانت ببر، تا (با) سپیدی بیگزندی برون آید و (برای رهایی) از این هراس بازویت را به پهلویت بچسبان. پس این دو (نشانه)، دو برهان از جانب پرودگار تو است سوی فرعون و ویژگانش. آنان بیگمان قومی نافرمان بودهاند.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣٣ | قالَ رَبِّ إِنّى قَتَلتُ مِنهُم نَفسًا فَأَخافُ أَن يَقتُلونِ (٣٣) ]] }} | |||
گفت: «پروردگارم! من بهراستی کسی از ایشان را کشتهام، پس میترسم مرا بکشند.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣٤ | وَ أَخى هٰرونُ هُوَ أَفصَحُ مِنّى لِسانًا فَأَرسِلهُ مَعِىَ رِدءًا يُصَدِّقُنى إِنّى أَخافُ أَن يُكَذِّبونِ (٣٤) ]] }} | |||
«و برادرم هارون، او از من روشنبیانتر است. پس او را با من به دستیاری و بازداری گسیل دار تا مرا تصدیق کند. همواره من میترسم تکذیبم کنند.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣٥ | قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيكَ وَ نَجعَلُ لَكُما سُلطٰنًا فَلا يَصِلونَ إِلَيكُما بِـٔايٰتِنا أَنتُما وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الغٰلِبونَ (٣٥) ]] }} | |||
خدا فرمود: «به زودی بازویت را با برادرت نیرومند خواهیم کرد و با آیاتمان برای هر دو سلطهای خواهیم نهاد. پس با آیاتمان به شما دست نخواهند یافت. شما و هر که پیرویتان کند چیرگانید.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣٦ | فَلَمّا جاءَهُم موسىٰ بِـٔايٰتِنا بَيِّنٰتٍ قالوا ما هٰذا إِلّا سِحرٌ مُفتَرًى وَ ما سَمِعنا بِهٰذا فى إبائِنَا الأَوَّلينَ (٣٦) ]] }} | |||
پس هنگامیکه موسی آیات روشن ما را برایشان آورد، گفتند: «این جز سحری افترا زده (بر خدا) نیست، و ما از پدارن نخستینمان چنان چیزی نشنیدهایم.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣٧ | وَ قالَ موسىٰ رَبّى أَعلَمُ بِمَن جاءَ بِالهُدىٰ مِن عِندِهِ وَ مَن تَكونُ لَهُ عٰقِبَةُ الدّارِ إِنَّهُ لا يُفلِحُ الظّٰلِمونَ (٣٧) ]] }} | |||
و موسی گفت: «پروردگارم به (حال) کسی که از نزدش رهنمود آورده و کسی که فرجام (نیکوی) آن سرا برای اوست، داناتر است. ظالمان بیگمان رستگار نمیکنند.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣٨ | وَ قالَ فِرعَونُ يٰأَيُّهَا المَلَأُ ما عَلِمتُ لَكُم مِن إِلٰهٍ غَيرى فَأَوقِد لى يٰهٰمٰنُ عَلَى الطّينِ فَاجعَل لى صَرحًا لَعَلّى أَطَّلِعُ إِلىٰ إِلٰهِ موسىٰ وَ إِنّى لَأَظُنُّهُ مِنَ الكٰذِبينَ (٣٨) ]] }} | |||
و فرعون گفت: «هان ای بزرگان (دربار)! من جز خویشتن برای شما خدایی ندانستم. پس ای هامان! برایم بر گل آتشی بیفروز. پس برجی (بلند) برایم بساز، شاید سوی خدای موسی اطّلاع یابم. و من بیگمان او را بهراستی از دروغگویان گمان دارم.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٣٩ | وَ استَكبَرَ هُوَ وَ جُنودُهُ فِى الأَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ وَ ظَنّوا أَنَّهُم إِلَينا لا يُرجَعونَ (٣٩) ]] }} | |||
و او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناحق کبر جستند و پنداشتند که سوی ما هرگز بازگردانیده نمیشوند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤٠ | فَأَخَذنٰهُ وَ جُنودَهُ فَنَبَذنٰهُم فِى اليَمِّ فَانظُر كَيفَ كانَ عٰقِبَةُ الظّٰلِمينَ (٤٠) ]] }} | |||
پس او و سپاهیانش را (فرو) گرفتیم و در پیاش آنان را در دریا افکندیم. پس بنگر فرجام (کار) ستمکاران چگونه بود. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤١ | وَ جَعَلنٰهُم أَئِمَّةً يَدعونَ إِلَى النّارِ وَ يَومَ القِيٰمَةِ لا يُنصَرونَ (٤١) ]] }} | |||
و آنان را پیشوایانی گردانیدیم که (خود و دیگران را) سوی آتش میخوانند و روز رستاخیز یاری نخواهند شد. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤٢ | وَ أَتبَعنٰهُم فى هٰذِهِ الدُّنيا لَعنَةً وَ يَومَ القِيٰمَةِ هُم مِنَ المَقبوحينَ (٤٢) ]] }} | |||
و در این دنیا لعنتی بدرقهی آنان کردیم، و روز قیامت (نیز) ایشان از (جملهی) زشتشدگانند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤٣ | وَ لَقَد إتَينا موسَى الكِتٰبَ مِن بَعدِ ما أَهلَكنَا القُرونَ الأولىٰ بَصائِرَ لِلنّاسِ وَ هُدًى وَ رَحمَةً لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرونَ (٤٣) ]] }} | |||
و پس از آنکه نسلهای نخستین را هلاک کردیم، بهراستی همانا به موسی کتاب دادیم، حال آنکه دیدگاهها و رهنمود و رحمتی برای مردمان بود. شاید آنان با کوشش و کاوش یاد کنند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤٤ | وَ ما كُنتَ بِجانِبِ الغَربِىِّ إِذ قَضَينا إِلىٰ موسَى الأَمرَ وَ ما كُنتَ مِنَ الشّٰهِدينَ (٤٤) ]] }} | |||
و چون فرمان (پیامبری) را به موسی واگذاشتم، تو در جانب غربی (طور) نبودی و از گواهان حاضر (نیز) نبودی. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤٥ | وَ لٰكِنّا أَنشَأنا قُرونًا فَتَطاوَلَ عَلَيهِمُ العُمُرُ وَ ما كُنتَ ثاوِيًا فى أَهلِ مَديَنَ تَتلوا عَلَيهِم إيٰتِنا وَ لٰكِنّا كُنّا مُرسِلينَ (٤٥) ]] }} | |||
ولی ما نسلهایی پدیدآوردیم. پس عمرهاشان بر آنان به درازا (و چیرگی و تکبر) کشید، و تو در میان ساکنان (شهر) مَدْیَن ساکنی پایدار نبودی، تا آیاتمان را برایشان بخوانی، لیکن ما فرستندگان (پیامبران و نشانههای رسالتها) بودهایم. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤٦ | وَ ما كُنتَ بِجانِبِ الطّورِ إِذ نادَينا وَ لٰكِن رَحمَةً مِن رَبِّكَ لِتُنذِرَ قَومًا ما أَتىٰهُم مِن نَذيرٍ مِن قَبلِكَ لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرونَ (٤٦) ]] }} | |||
و چون (موسی را) ندا در دادیم، تو[:محمد] درکنارِ طور نبودی. ولی (با) رحمتی از پروردگارت (قرآن را بر تو وحی کردیم) تا قومی را - که هیچ هشداردهندهای پیش از تو برایشان نیامده است - هشدار دهی. شاید آنان بهخوبی به خود آیند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤٧ | وَ لَولا أَن تُصيبَهُم مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَت أَيديهِم فَيَقولوا رَبَّنا لَولا أَرسَلتَ إِلَينا رَسولًا فَنَتَّبِعَ إيٰتِكَ وَ نَكونَ مِنَ المُؤمِنينَ (٤٧) ]] }} | |||
و اگر (اینگونه) نبود که به (سزای) پیشفرست دستها و نیروهایشان مصیبتی به ایشان در رسد، (بهانهای بود) تا بگویند: «پروردگارمان! چرا پیامبری سویمان نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤٨ | فَلَمّا جاءَهُمُ الحَقُّ مِن عِندِنا قالوا لَولا أوتِىَ مِثلَ ما أوتِىَ موسىٰ أَوَلَم يَكفُروا بِما أوتِىَ موسىٰ مِن قَبلُ قالوا سِحرانِ تَظٰهَرا وَ قالوا إِنّا بِكُلٍّ كٰفِرونَ (٤٨) ]] }} | |||
پس چون حق از نزد ما برایشان آمد، گفتند: «چرا مانند آنچه به موسی داده شده، به او داده نشد؟» آیا و مگر به آنچه از پیش به موسی داده شد کفر نورزیدند؟ گفتند: «دو ساحر (با هم در آمیخته و) پشت به هم داده و خودنمایی کردهاند.» و گفتند: «همواره ما به همهی اینها کافریم.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٤٩ | قُل فَأتوا بِكِتٰبٍ مِن عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهدىٰ مِنهُما أَتَّبِعهُ إِن كُنتُم صٰدِقينَ (٤٩) ]] }} | |||
بگو: «پس اگر (از) راستان بودهاید، کتابی از جانب خدا بیاورید که از این دو هدایتکنندهتر باشد، تا پیرویش کنم.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥٠ | فَإِن لَم يَستَجيبوا لَكَ فَاعلَم أَنَّما يَتَّبِعونَ أَهواءَهُم وَ مَن أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوىٰهُ بِغَيرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهدِى القَومَ الظّٰلِمينَ (٥٠) ]] }} | |||
پس اگر برایت اجابت نکردند، بدان که تنها هوسهای خود را پیروی میکنند و کیست گمراهتر از آن کس (که) - بهغیر رهنمودی از خدا - هوسش را پیروی کند؟ بیگمان خدا گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥١ | وَ لَقَد وَصَّلنا لَهُمُ القَولَ لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرونَ (٥١) ]] }} | |||
و بهراستی، بیگمان گفتار (وحیانی) را برای آنان پی در پی و به هم پیوسته ساختیم، شاید آنان بهدرستی یاد کنند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥٢ | الَّذينَ إتَينٰهُمُ الكِتٰبَ مِن قَبلِهِ هُم بِهِ يُؤمِنونَ (٥٢) ]] }} | |||
کسانی که قبل از آن[:قرآن]، کتاب (آسمانی) بدیشان دادهایم، اینان به آن میگروند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥٣ | وَ إِذا يُتلىٰ عَلَيهِم قالوا إمَنّا بِهِ إِنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّنا إِنّا كُنّا مِن قَبلِهِ مُسلِمينَ (٥٣) ]] }} | |||
و هنگامیکه بر ایشان فرو خوانده شود، گویند: «بدان ایمان آوردیم، همان بیگمان تمامی حق از طرف پروردگار ماست؛ ما پیش از آن (هم) بیچون از تسلیمشوندگان بودهایم.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥٤ | أُولٰئِكَ يُؤتَونَ أَجرَهُم مَرَّتَينِ بِما صَبَروا وَ يَدرَءونَ بِالحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمّا رَزَقنٰهُم يُنفِقونَ (٥٤) ]] }} | |||
ایشان - به (پاس) آنکه صبر کردند و بدی را با نیکی دفع مینمایند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میکنند - پاداششان دو چندان به آنان داده میشود. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥٥ | وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغوَ أَعرَضوا عَنهُ وَ قالوا لَنا أَعمٰلُنا وَ لَكُم أَعمٰلُكُم سَلٰمٌ عَلَيكُم لا نَبتَغِى الجٰهِلينَ (٥٥) ]] }} | |||
و هنگامی که لغو بشنوند، از آن روی برتابند و گویند: «کردارهای ما از آنِ ما و کردارهای شما از آنِ شماست! سلام بر شما! (ما) جویای دستیابی به نادانان نیستیم.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥٦ | إِنَّكَ لا تَهدى مَن أَحبَبتَ وَ لٰكِنَّ اللَّهَ يَهدى مَن يَشاءُ وَ هُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدينَ (٥٦) ]] }} | |||
بهراستی تو هر که را دوست داری راهنمایی نکنی، لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایی میکند و او به راهیافتگان (راستین، از دیگران) داناتر است. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥٧ | وَ قالوا إِن نَتَّبِعِ الهُدىٰ مَعَكَ نُتَخَطَّف مِن أَرضِنا أَوَلَم نُمَكِّن لَهُم حَرَمًا إمِنًا يُجبىٰ إِلَيهِ ثَمَرٰتُ كُلِّ شَيءٍ رِزقًا مِن لَدُنّا وَ لٰكِنَّ أَكثَرَهُم لا يَعلَمونَ (٥٧) ]] }} | |||
و گفتند: «اگر با تو از (این) رهنمون پیروی کنیم، از سرزمین خود بس ربوده خواهیم شد!» آیا و برایشان حرمی پر از آرامش را جایگاهی ندادهایم، که محصولات هر چیزی - که رزقی از جانب ماست - سوی آن گزینه و فراورده میشود؟ ولی بیشترشان نمیدانند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥٨ | وَ كَم أَهلَكنا مِن قَريَةٍ بَطِرَت مَعيشَتَها فَتِلكَ مَسٰكِنُهُم لَم تُسكَن مِن بَعدِهِم إِلّا قَليلًا وَ كُنّا نَحنُ الوٰرِثينَ (٥٨) ]] }} | |||
و چه بسیار گروههایی را – که زندگی خوش آنها را سرمست کرده بود – به هلاکت رسانیدیم. پس اینهاست سراهایشان که پس از آنان - جز اندکی- مورد سکونت قرار نگرفته و ماییم، ما که وارث آنان بودهایم. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٥٩ | وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهلِكَ القُرىٰ حَتّىٰ يَبعَثَ فى أُمِّها رَسولًا يَتلوا عَلَيهِم إيٰتِنا وَ ما كُنّا مُهلِكِى القُرىٰ إِلّا وَ أَهلُها ظٰلِمونَ (٥٩) ]] }} | |||
و پروردگارت (هرگز) هلاککنندهی مجتمعات نبوده تا (مگر اینکه) در مرکز آنها پیامبری بفرستد (که) آیاتمان را برایشان میخواند، و ما ویرانکنندهی قریهها نبودهایم جز (در حالی که) اهلشان ستمکارانند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦٠ | وَ ما أوتيتُم مِن شَيءٍ فَمَتٰعُ الحَيوٰةِ الدُّنيا وَ زينَتُها وَ ما عِندَ اللَّهِ خَيرٌ وَ أَبقىٰ أَفَلا تَعقِلونَ (٦٠) ]] }} | |||
و (هر) آنچه به شما داده شده است، پس کالای زندگی دنیا و زیور آن است. و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است. پس مگر خردورزی نمیکنید؟ | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦١ | أَفَمَن وَعَدنٰهُ وَعدًا حَسَنًا فَهُوَ لٰقيهِ كَمَن مَتَّعنٰهُ مَتٰعَ الحَيوٰةِ الدُّنيا ثُمَّ هُوَ يَومَ القِيٰمَةِ مِنَ المُحضَرينَ (٦١) ]] }} | |||
آیا پس کسی که وعدهی نیکو به او دادهایم (و) در نتیجه او بدان رسنده است، مانند کسی است که از کالای زندگی دنیا بهرهمندش گردانیدهایم، سپس او روز قیامت از (جملهی) احضار شدگان (برای حساب و جزا)ست؟ | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦٢ | وَ يَومَ يُناديهِم فَيَقولُ أَينَ شُرَكاءِىَ الَّذينَ كُنتُم تَزعُمونَ (٦٢) ]] }} | |||
و روزی که (خدا) آنان را ندا در میدهد، پس فرماید: «شریکان من - که میپنداشتهاید - کجایند؟» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦٣ | قالَ الَّذينَ حَقَّ عَلَيهِمُ القَولُ رَبَّنا هٰؤُلاءِ الَّذينَ أَغوَينا أَغوَينٰهُم كَما غَوَينا تَبَرَّأنا إِلَيكَ ما كانوا إِيّانا يَعبُدونَ (٦٣) ]] }} | |||
آنان که قول (عذاب) بر ایشان حق و ثابت آمده، گفتند: «پروردگارمان! اینانند کسانی که گمراه کردیم، گمراهشان کردیم همچنان که خود گمراه شدیم. (از آنان) سوی تو بیزاری جستیم. (آنها) تنها ما را نمیپرستیدند (بلکه نخست هواهای نفسانی خود را میپرستیدند).» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦٤ | وَ قيلَ ادعوا شُرَكاءَكُم فَدَعَوهُم فَلَم يَستَجيبوا لَهُم وَ رَأَوُا العَذابَ لَو أَنَّهُم كانوا يَهتَدونَ (٦٤) ]] }} | |||
و (به آنان) گفته شد: «شریکانتان را بخوانید.» پس آنان را خواندند، در نتیجه پاسخشان ندادند و عذاب را دیدند (و آرزو کردند که) ای کاش هدایتیافته بودند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦٥ | وَ يَومَ يُناديهِم فَيَقولُ ماذا أَجَبتُمُ المُرسَلينَ (٦٥) ]] }} | |||
و روزی را که (خدا) آنان را ندا در دهد، پس فرماید: «فرستادگان(مان) را چه پاسخ دادید؟» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦٦ | فَعَمِيَت عَلَيهِمُ الأَنباءُ يَومَئِذٍ فَهُم لا يَتَساءَلونَ (٦٦) ]] }} | |||
در چنان روزی اخبار مهم بر ایشان بسی پوشیده گشت؛ پس از یکدیگر نمیپرسند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦٧ | فَأَمّا مَن تابَ وَ إمَنَ وَ عَمِلَ صٰلِحًا فَعَسىٰ أَن يَكونَ مِنَ المُفلِحينَ (٦٧) ]] }} | |||
پس اما کسی که توبه کرد و ایمان آورد و به کار شایسته پرداخت، شاید از رستگارکنندگان باشد. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦٨ | وَ رَبُّكَ يَخلُقُ ما يَشاءُ وَ يَختارُ ما كانَ لَهُمُ الخِيَرَةُ سُبحٰنَ اللَّهِ وَ تَعٰلىٰ عَمّا يُشرِكونَ (٦٨) ]] }} | |||
و پروردگارت هر چه بخواهد میآفریند و بر میگزیند. برای آنان (هرگز) اختیار (آفرینش) نبوده است. منزّه است خدا و از آنچه (با او) شریک میگردانند برتر است. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٦٩ | وَ رَبُّكَ يَعلَمُ ما تُكِنُّ صُدورُهُم وَ ما يُعلِنونَ (٦٩) ]] }} | |||
و پروردگارت آنچه را سینههایشان فرو میپوشاند یا آشکار میدارد، میداند. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧٠ | وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلٰهَ إِلّا هُوَ لَهُ الحَمدُ فِى الأولىٰ وَ الإخِرَةِ وَ لَهُ الحُكمُ وَ إِلَيهِ تُرجَعونَ (٧٠) ]] }} | |||
و اوست خدا. جز او معبودی نیست. در دنیا و آخرت، تنها سپاس از آنِ اوست و فرمان تنها او راست و تنها سوی او باز گردانیده میشوید. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧١ | قُل أَرَءَيتُم إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيكُمُ الَّيلَ سَرمَدًا إِلىٰ يَومِ القِيٰمَةِ مَن إِلٰهٌ غَيرُ اللَّهِ يَأتيكُم بِضِياءٍ أَفَلا تَسمَعونَ (٧١) ]] }} | |||
بگو: «آیا (چنان) دیدید (که) اگر خدا تا روز رستاخیز شب را بر شما جاودان بدارد، جز خدا کدامین معبود برای شما روشنی میآورد؟ آیا پس (از این هم) نمیشنوید؟» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧٢ | قُل أَرَءَيتُم إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيكُمُ النَّهارَ سَرمَدًا إِلىٰ يَومِ القِيٰمَةِ مَن إِلٰهٌ غَيرُ اللَّهِ يَأتيكُم بِلَيلٍ تَسكُنونَ فيهِ أَفَلا تُبصِرونَ (٧٢) ]] }} | |||
بگو: «آیا (چنان) دیدید (که) اگر خدا تا روز قیامت روز را بر شما جاودان بدارد، جز خدا کدامین معبود برای شما شبی میآورد که در آن آرام گیرید؟ آیا پس (از این هم) درست نمینگرید؟» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧٣ | وَ مِن رَحمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ الَّيلَ وَ النَّهارَ لِتَسكُنوا فيهِ وَ لِتَبتَغوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّكُم تَشكُرونَ (٧٣) ]] }} | |||
و از رحمتش شب و روز را برایتان قرار داد، تا در این (یک) بیارمید و (در آن یک) از فزونبخشی او (روزی خود را) بجویید و شاید شما سپاس گزارید. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧٤ | وَ يَومَ يُناديهِم فَيَقولُ أَينَ شُرَكاءِىَ الَّذينَ كُنتُم تَزعُمونَ (٧٤) ]] }} | |||
و روزی را که (خدا) ندایشان دهسد، پس فرماید: «شریکان من که میپنداشتهاید کجایند؟» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧٥ | وَ نَزَعنا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهيدًا فَقُلنا هاتوا بُرهٰنَكُم فَعَلِموا أَنَّ الحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنهُم ما كانوا يَفتَرونَ (٧٥) ]] }} | |||
و از میان هر امتی گواهی برون کشیدیم. پس (به مشرکان) گفتیم: «برهان خود را بیاورید.» پس دانستند که تمامی حق از خداست و آنچه بر میبافتهاند از (دیدگان) آنان گم گشت. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧٦ | إِنَّ قٰرونَ كانَ مِن قَومِ موسىٰ فَبَغىٰ عَلَيهِم وَ إتَينٰهُ مِنَ الكُنوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنوأُ بِالعُصبَةِ أُولِى القُوَّةِ إِذ قالَ لَهُ قَومُهُ لا تَفرَح إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الفَرِحينَ (٧٦) ]] }} | |||
بهراستی قارون از قوم موسی بود. پس بر آنان ستم کرد و از گنجینهها آن قدر به او داده بودیم که دربهایشان بهراستی با گروهی از نیرومندان به حرکت میآمد. چون قوم وی بدو گفتند: «شادی (بیحساب) مکن که خدا (اینگونه) شادیکنندگان را هرگز دوست نمیدارد،» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧٧ | وَ ابتَغِ فيما إتىٰكَ اللَّهُ الدّارَ الإخِرَةَ وَ لا تَنسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا وَ أَحسِن كَما أَحسَنَ اللَّهُ إِلَيكَ وَ لا تَبغِ الفَسادَ فِى الأَرضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ المُفسِدينَ (٧٧) ]] }} | |||
«و در آنچه خدایت داده سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و چنان که خدا به تو نیکی کرده (به دیگران) نیکی کن و در زمین افساد مجوی که خدا افسادگران را بیگماندوست نمیدارد.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧٨ | قالَ إِنَّما أوتيتُهُ عَلىٰ عِلمٍ عِندى أَوَلَم يَعلَم أَنَّ اللَّهَ قَد أَهلَكَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً وَ أَكثَرُ جَمعًا وَ لا يُسـَٔلُ عَن ذُنوبِهِمُ المُجرِمونَ (٧٨) ]] }} | |||
(قارون) گفت: «من اینها را تنها بر (محور) بینش و دانشی از خودم یافتهام.» آیا و ندانست که خدا بهراستی نسلهایی پیش از او را بیچون نابود کرد که از او نیرومندتر و جمعآوریشان و جمعیتشان بیشتر (بوده) است؟ و از گناهان مجرمان پرسش (هم) نمیشود. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٧٩ | فَخَرَجَ عَلىٰ قَومِهِ فى زينَتِهِ قالَ الَّذينَ يُريدونَ الحَيوٰةَ الدُّنيا يٰلَيتَ لَنا مِثلَ ما أوتِىَ قٰرونُ إِنَّهُ لَذو حَظٍّ عَظيمٍ (٧٩) ]] }} | |||
پس (قارون) با آرایش و کوکبهی خویش برابر (دیدگان) قومش برون شد. کسانی که همواره خواستار زندگی دنیایند گفتند: «ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما (هم) داده میشد. بهراستی او همواره بس بهرهی بزرگی (از ثروت) دارد.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٨٠ | وَ قالَ الَّذينَ أوتُوا العِلمَ وَيلَكُم ثَوابُ اللَّهِ خَيرٌ لِمَن إمَنَ وَ عَمِلَ صٰلِحًا وَ لا يُلَقّىٰها إِلَّا الصّٰبِرونَ (٨٠) ]] }} | |||
و کسانی که علم و ایمان داده شده بودند، گفتند: « وای بر شما! برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتر است و جز شکیبایان، ثواب (خدا) به شایستگی به آنان رسانده نشود.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٨١ | فَخَسَفنا بِهِ وَ بِدارِهِ الأَرضَ فَما كانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرونَهُ مِن دونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنتَصِرينَ (٨١) ]] }} | |||
پس قارون را با خانهاش در زمین فرو بردیم. در نتیجه هیچ گروهی پس از خدا نداشت تا یاریش کنند و (خود نیز) از یاریجویندگان نبوده است. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٨٢ | وَ أَصبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوا مَكانَهُ بِالأَمسِ يَقولونَ وَيكَأَنَّ اللَّهَ يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ وَ يَقدِرُ لَولا أَن مَنَّ اللَّهُ عَلَينا لَخَسَفَ بِنا وَ يكَأَنَّهُ لا يُفلِحُ الكٰفِرونَ (٨٢) ]] }} | |||
و (همان) کسانی که دیروز آرزو داشتند جایگاهی همانند او میداشتند گفتند: « وای (بر ما)! گویی خدا روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد گشاده میکند. و (یا) تنگ میگرداند. و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را (هم به زمین) فرو برده بود. وای (بر ما)! گویی کافران بیگمان رستگار نمیکنند.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٨٣ | تِلكَ الدّارُ الإخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوًّا فِى الأَرضِ وَ لا فَسادًا وَ العٰقِبَةُ لِلمُتَّقينَ (٨٣) ]] }} | |||
آن است (همان) سرای آخرت؛ برای کسانی قرارش میدهیم که در زمین خواستار هیچ برتری و هیچ فسادی نیستند، و فرجام (خوش) تنها از آنِ پرهیزگاران است. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٨٤ | مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيرٌ مِنها وَ مَن جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجزَى الَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّـٔاتِ إِلّا ما كانوا يَعمَلونَ (٨٤) ]] }} | |||
هر کس نیکی (به میان) آورد، برای او (پاداشی) بهتر از آن خواهد بود و هر کس بدی (به میان) آورد، کسانی که کارهای بد کردهاند جز (سزای) آنچه میکردهاند نخواهند یافت. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٨٥ | إِنَّ الَّذى فَرَضَ عَلَيكَ القُرإنَ لَرادُّكَ إِلىٰ مَعادٍ قُل رَبّى أَعلَمُ مَن جاءَ بِالهُدىٰ وَ مَن هُوَ فى ضَلٰلٍ مُبينٍ (٨٥) ]] }} | |||
بیگمان (همان) کس که قرآن را بر تو فرض و حتمی کرد، همانا تو را سوی وعدهگاهی بازگرداننده است. بگو: «پروردگارم بهتر میداند چه کس با هدایت آمده و چه کس در گمراهی آشکارگری است.» | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٨٦ | وَ ما كُنتَ تَرجوا أَن يُلقىٰ إِلَيكَ الكِتٰبُ إِلّا رَحمَةً مِن رَبِّكَ فَلا تَكونَنَّ ظَهيرًا لِلكٰفِرينَ (٨٦) ]] }} | |||
و تو امیدوار نبودهای که (این) کتاب سویت افکنده گردد، جز رحمتی از پروردگارت. پس تو هرگز پشتیبان کافران مباش. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٨٧ | وَ لا يَصُدُّنَّكَ عَن إيٰتِ اللَّهِ بَعدَ إِذ أُنزِلَت إِلَيكَ وَ ادعُ إِلىٰ رَبِّكَ وَ لا تَكونَنَّ مِنَ المُشرِكينَ (٨٧) ]] }} | |||
و هرگز تو را (چیزی) از آیات خدا - بعد از آنکه بر تو نازل شده است - باز ندارد و سوی پروردگارت دعوت کن، و زنهار از مشرکان مباش. | |||
{{قاب | متن = [[ القصص ٨٨ | وَ لا تَدعُ مَعَ اللَّهِ إِلٰهًا إخَرَ لا إِلٰهَ إِلّا هُوَ كُلُّ شَيءٍ هالِكٌ إِلّا وَجهَهُ لَهُ الحُكمُ وَ إِلَيهِ تُرجَعونَ (٨٨) ]] }} | |||
و با خدا معبودی دیگر مخوان. خدایی جز او نیست، جز وجه [:ذات و وجههی] او همه چیز نابودشونده است. فرمان از اوست و تنها سوی او بازگردانیده میشوید. | |||
==محتوای سوره== | ==محتوای سوره== |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۸
سوره النمل | سوره القصص | سوره العنكبوت | |||||||||||||||||||||||
|
در حال بارگیری... |
|
متن سوره
طسم.
آنها آیات آن کتاب روشنگر است.
بر تو برخی از خبر مهم موسی و فرعون را به تمامیِ حق برای (راهنمایی) گروهی که ایمان میآورند میخوانیم.
فرعون همواره در زمین بلندپروازی کرد و اهل زمین (مصر) را گونهگون گردانید؛ حال آنکه گروهی را به ضعف و ناتوانی میکشانَد، پسرانشان را میکُشد و زنانشان را زنده و بیحیا وا میگذارد. بیگمان او از مفسدان است.
و (ما) میخواهیم بر کسانی که در زمین ناتوان برگرفته شدهاند منت نهیم و آنان را پیشوایان (دیگران) کنیم، و وارثان (فرعونیان) قرارشان دهیم.
و برایشان در زمین تمکین دهیم و (از طرفی هم) به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از آن بیمناک بودهاند - از آنان [:مستضعفان] - (علیه فرعونیان) بنمایانیم.
و به مادر موسی وحی کردیم که: «او را (همی) شیر ده. پس هنگامی که بر او (از فرعونیان) بیمناک شدی او را در دریا بیفکن و مترس و اندوه مدار. ما او را به تو، بیچون، بازگردانندهایم و (بیگمان) از پیمبرانش قراردهندهایم.»
پس خاندان فرعون، او را با کاوش و کوشش (از آب) یافتند، تا (ناخودآگاه و ناخواسته) سرانجام برایشان دشمنی و (مایهی) اندوهی باشد. فرعون و هامان و لشکریانشان بیگمان خطاکاران بودهاند.
و همسر فرعون گفت: « (این کودک) نور چشم من و توست. او را مکشید. شاید سودمان دهد یا او را به فرزندی برگیریم.» در حالی که اینان باریکبینی نمیکردند.
و دل مادر موسی (از هر چیزی، جز از فکر فرزندش) تهی گشت، (و) اگر قلبش را استوار نساخته بودیم، تا از ایمانآورندگان (به آن وعدهی ربانی) باشد، چیزی نمانده بود که آن (راز) را بهراستی آشکار کند.
و مادر موسی به خواهرش [:خواهر موسی] گفت: «از پی او به جستجو برو.» پس او را با دقت، زیرچشمی، از دور بدید. حال آنکه آنان [:فرعونیان] دقت نمیکنند.
و (ما) از پیش، شیر دایگان را بر او حرام گردانیدیم. پس (خواهرش آمد و) گفت: «آیا شما را بر (حالت) خانوداهای راهنمایی کنم که برای شما او را کفالت [:و سرپرستی] کنند، در حالیکه نصیحتگرانش باشند؟»
پس او را به مادرش باز گردانیدیم، تا چشمش (بدو) روشن شود و غم نخورد و تا بداند که وعدهی خدا بیگمان درست است؛ ولی بیشترشان نمیدانند.
و هنگامی که به رشدهایش رسید و (به پای خود) ایستاد، به او حاکمیت و دانشی (وحیانی) دادیم. و اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم.
و داخل شهر شد، بر (آستانهی) دمی از غفلت اهلش. پس دو مرد را یافت (که) با هم کشتار میکنند؛ (یکی از) این (دو مرد) از پیروانش و این (دیگری) از دشمنانش (بود). پس آن کس که از پیروانش بود، بر (ضدّ) کسی که از دشمنانش بود، از او یاری خواست. پس موسی مشتی پُر [:محکم] بدو نواخت. پس او را (ناخواسته) کشت (و) گفت: «این (نزاع و کشتن ناخواسته) کار شیطان است، چرا که او بیچون دشمنی گمراهکنندهی آشکارگر است.»
گفت: «پروردگارم! من بر خویشتن ستم کردم، پس برایم پوششی (از این کشتن ناخواسته) بنه.» در نتیجه خدا (هم) برای او (این جریان را) پوشید. او، بیگمان (هم)او، بسی پوشندهی رحمتگر بر ویژگان است.
(موسی) گفت: «پروردگارم! به پاس نعمتی که بر من ارزانی داشتی هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.»
پس در شهر به حال بیم و هراس در انتظار (لطفی ربانی) بود، که ناگهان (دید) همان کس که دیروز از وی یاری خواسته بود (باز) فریادکنان از او یاری میخواهد. موسی بدو گفت: «همانا تو بی چون نادانِ بس مفسدهجوی آشکارگری.»
پس چون خواست به آنکه دشمن هر دوشان بود حمله برد، (فرد فرعونی) گفت: «موسی! آیا میخواهی مرا بکشی چنان که دیروز شخصی را کشتی؟ تو نمیخواهی در این سرزمین جز زورگویی بوده و نمیخواهی از اصلاحگران باشی.»
و از دور افتادهترین نقطهی شهر، مردی دوان دوان آمد (و) گفت: «ای موسی! سران قوم دربارهی تو از یکدیگر نظرخواهی میکنند تا تو را بکشند، پس (از شهر) برون شو. همانا من برایت از نصیحتگرانم.»
پس (موسی) ترسان و نگران از آن جایگاه (بیسامان، بیامان) به انتظار (نصرت ربانی) برون رفت (و) گفت: «پروردگارم! مرا از گروه ستمکاران نجات بخش.»
و هنگامی که سوی (شهر) مَدْیَن روی نهاد (با خود) گفت: «امید است پروردگارم مرا به میانهی راه راهوار هدایت کند.»
و چون به آبگاهِ مَدْیَن وارد شد، گروهی از مردم را بر آن یافت، (که دامهای خود را) آب میدهند و پشت سرشان دو زن را یافت که (مردان را) از (اطراف) خود دور میکنند. (موسی به آنان) گفت: «کار مهمتان چیست؟» گفتند: «ما (بهناچار) به گوسفندان خود آب نمیدهیم تا شبانان (همهی گوسفندانشان را) برگردانند. و پدرمان پیری سالخورده است.»
پس برای آن دو، (گوسفندانشان را) آب داد. سپس سوی سایه برگشت. پس گفت: «پروردگارم! بهراستی من برای خیری که سویم فرستادی نیازمندم.»
پس یکی از آن دو زن - حال آنکه به آزرم گام بر میداشت - نزد وی آمد (و) گفت: «پدرم تو را میطلبد تا تو را به پاداش آب دادن (گوسفندان) برایمان، مزد دهد.» پس چون (موسی) نزدش آمد و سرگذشتها(ی خود) را بر او حکایت کرد، (وی) گفت: «مترس (که) از گروه ستمگران نجات یافتی.»
یکی از آن دو (زن) گفت: «پدرم! او را به کاری برگمار، که بیگمان بهترین کس را به کارگری گرفتی؛ (او) نیرومند (و) در خور اعتماد است.»
(شعیب) گفت: «من همی خواهم که تو را به نکاح یکی از این دو دختر خود در آورم، بر این (شرط) که هشت سال برایم اجیر شوی ، پس اگر ده سال را تمام گردانی از نزد (خود) تو است و نمیخواهم بر تو سخت بگیرم. زودا (که) مرا – اگر خدا بخواهد - از شایستگان بیابی.»
(موسی) گفت: «این (قرار داد) میان من و تو است، (که) هر یک از دو مدّت را به انجام رسانیدم، پس بر من هرگز تجاوزی نیست و خدا بر آنچه میگوییم وکیل است.»
پس چون موسی آن مدّت را به پایان رسانید و خانوادهاش را (همراهش به سفر) برد، با آتشی از جانب (کوه) طور انس گرفت. به خانوادهی خود گفت: «(اینجا) درنگ کنید، که من بهراستی با آتشی (فراسوی طور) انس گرفتم، شاید خبری از آن، یا شعلهای آتش برایتان بیاورم، شاید گیرانهای (از آن) بر گیرید.»
پس چون به آن (آتش) رسید، از سمت مبارکترین جای آن وادی، در آن جایگاه مبارک، از آن درخت ندا آمد: «ای موسی! بهراستی منم من، خدا، پروردگار جهانیان.»
«و اینکه عصایت را بیفکن.» پس چون دید آن (عصا) مثل ماری میخزد، پشت کرد و هرگز برنگشت. (گفتیم:) «موسی! پیش آی و مترس، تو بیگمان از آرامشیافتگانی.»
«دستت را به خوبی در گریبانت ببر، تا (با) سپیدی بیگزندی برون آید و (برای رهایی) از این هراس بازویت را به پهلویت بچسبان. پس این دو (نشانه)، دو برهان از جانب پرودگار تو است سوی فرعون و ویژگانش. آنان بیگمان قومی نافرمان بودهاند.»
گفت: «پروردگارم! من بهراستی کسی از ایشان را کشتهام، پس میترسم مرا بکشند.»
«و برادرم هارون، او از من روشنبیانتر است. پس او را با من به دستیاری و بازداری گسیل دار تا مرا تصدیق کند. همواره من میترسم تکذیبم کنند.»
خدا فرمود: «به زودی بازویت را با برادرت نیرومند خواهیم کرد و با آیاتمان برای هر دو سلطهای خواهیم نهاد. پس با آیاتمان به شما دست نخواهند یافت. شما و هر که پیرویتان کند چیرگانید.»
پس هنگامیکه موسی آیات روشن ما را برایشان آورد، گفتند: «این جز سحری افترا زده (بر خدا) نیست، و ما از پدارن نخستینمان چنان چیزی نشنیدهایم.»
و موسی گفت: «پروردگارم به (حال) کسی که از نزدش رهنمود آورده و کسی که فرجام (نیکوی) آن سرا برای اوست، داناتر است. ظالمان بیگمان رستگار نمیکنند.»
و فرعون گفت: «هان ای بزرگان (دربار)! من جز خویشتن برای شما خدایی ندانستم. پس ای هامان! برایم بر گل آتشی بیفروز. پس برجی (بلند) برایم بساز، شاید سوی خدای موسی اطّلاع یابم. و من بیگمان او را بهراستی از دروغگویان گمان دارم.»
و او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناحق کبر جستند و پنداشتند که سوی ما هرگز بازگردانیده نمیشوند.
پس او و سپاهیانش را (فرو) گرفتیم و در پیاش آنان را در دریا افکندیم. پس بنگر فرجام (کار) ستمکاران چگونه بود.
و آنان را پیشوایانی گردانیدیم که (خود و دیگران را) سوی آتش میخوانند و روز رستاخیز یاری نخواهند شد.
و در این دنیا لعنتی بدرقهی آنان کردیم، و روز قیامت (نیز) ایشان از (جملهی) زشتشدگانند.
و پس از آنکه نسلهای نخستین را هلاک کردیم، بهراستی همانا به موسی کتاب دادیم، حال آنکه دیدگاهها و رهنمود و رحمتی برای مردمان بود. شاید آنان با کوشش و کاوش یاد کنند.
و چون فرمان (پیامبری) را به موسی واگذاشتم، تو در جانب غربی (طور) نبودی و از گواهان حاضر (نیز) نبودی.
ولی ما نسلهایی پدیدآوردیم. پس عمرهاشان بر آنان به درازا (و چیرگی و تکبر) کشید، و تو در میان ساکنان (شهر) مَدْیَن ساکنی پایدار نبودی، تا آیاتمان را برایشان بخوانی، لیکن ما فرستندگان (پیامبران و نشانههای رسالتها) بودهایم.
و چون (موسی را) ندا در دادیم، تو[:محمد] درکنارِ طور نبودی. ولی (با) رحمتی از پروردگارت (قرآن را بر تو وحی کردیم) تا قومی را - که هیچ هشداردهندهای پیش از تو برایشان نیامده است - هشدار دهی. شاید آنان بهخوبی به خود آیند.
و اگر (اینگونه) نبود که به (سزای) پیشفرست دستها و نیروهایشان مصیبتی به ایشان در رسد، (بهانهای بود) تا بگویند: «پروردگارمان! چرا پیامبری سویمان نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟»
پس چون حق از نزد ما برایشان آمد، گفتند: «چرا مانند آنچه به موسی داده شده، به او داده نشد؟» آیا و مگر به آنچه از پیش به موسی داده شد کفر نورزیدند؟ گفتند: «دو ساحر (با هم در آمیخته و) پشت به هم داده و خودنمایی کردهاند.» و گفتند: «همواره ما به همهی اینها کافریم.»
بگو: «پس اگر (از) راستان بودهاید، کتابی از جانب خدا بیاورید که از این دو هدایتکنندهتر باشد، تا پیرویش کنم.»
پس اگر برایت اجابت نکردند، بدان که تنها هوسهای خود را پیروی میکنند و کیست گمراهتر از آن کس (که) - بهغیر رهنمودی از خدا - هوسش را پیروی کند؟ بیگمان خدا گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند.
و بهراستی، بیگمان گفتار (وحیانی) را برای آنان پی در پی و به هم پیوسته ساختیم، شاید آنان بهدرستی یاد کنند.
کسانی که قبل از آن[:قرآن]، کتاب (آسمانی) بدیشان دادهایم، اینان به آن میگروند.
و هنگامیکه بر ایشان فرو خوانده شود، گویند: «بدان ایمان آوردیم، همان بیگمان تمامی حق از طرف پروردگار ماست؛ ما پیش از آن (هم) بیچون از تسلیمشوندگان بودهایم.»
ایشان - به (پاس) آنکه صبر کردند و بدی را با نیکی دفع مینمایند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میکنند - پاداششان دو چندان به آنان داده میشود.
و هنگامی که لغو بشنوند، از آن روی برتابند و گویند: «کردارهای ما از آنِ ما و کردارهای شما از آنِ شماست! سلام بر شما! (ما) جویای دستیابی به نادانان نیستیم.»
بهراستی تو هر که را دوست داری راهنمایی نکنی، لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایی میکند و او به راهیافتگان (راستین، از دیگران) داناتر است.
و گفتند: «اگر با تو از (این) رهنمون پیروی کنیم، از سرزمین خود بس ربوده خواهیم شد!» آیا و برایشان حرمی پر از آرامش را جایگاهی ندادهایم، که محصولات هر چیزی - که رزقی از جانب ماست - سوی آن گزینه و فراورده میشود؟ ولی بیشترشان نمیدانند.
و چه بسیار گروههایی را – که زندگی خوش آنها را سرمست کرده بود – به هلاکت رسانیدیم. پس اینهاست سراهایشان که پس از آنان - جز اندکی- مورد سکونت قرار نگرفته و ماییم، ما که وارث آنان بودهایم.
و پروردگارت (هرگز) هلاککنندهی مجتمعات نبوده تا (مگر اینکه) در مرکز آنها پیامبری بفرستد (که) آیاتمان را برایشان میخواند، و ما ویرانکنندهی قریهها نبودهایم جز (در حالی که) اهلشان ستمکارانند.
و (هر) آنچه به شما داده شده است، پس کالای زندگی دنیا و زیور آن است. و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است. پس مگر خردورزی نمیکنید؟
آیا پس کسی که وعدهی نیکو به او دادهایم (و) در نتیجه او بدان رسنده است، مانند کسی است که از کالای زندگی دنیا بهرهمندش گردانیدهایم، سپس او روز قیامت از (جملهی) احضار شدگان (برای حساب و جزا)ست؟
و روزی که (خدا) آنان را ندا در میدهد، پس فرماید: «شریکان من - که میپنداشتهاید - کجایند؟»
آنان که قول (عذاب) بر ایشان حق و ثابت آمده، گفتند: «پروردگارمان! اینانند کسانی که گمراه کردیم، گمراهشان کردیم همچنان که خود گمراه شدیم. (از آنان) سوی تو بیزاری جستیم. (آنها) تنها ما را نمیپرستیدند (بلکه نخست هواهای نفسانی خود را میپرستیدند).»
و (به آنان) گفته شد: «شریکانتان را بخوانید.» پس آنان را خواندند، در نتیجه پاسخشان ندادند و عذاب را دیدند (و آرزو کردند که) ای کاش هدایتیافته بودند.
و روزی را که (خدا) آنان را ندا در دهد، پس فرماید: «فرستادگان(مان) را چه پاسخ دادید؟»
در چنان روزی اخبار مهم بر ایشان بسی پوشیده گشت؛ پس از یکدیگر نمیپرسند.
پس اما کسی که توبه کرد و ایمان آورد و به کار شایسته پرداخت، شاید از رستگارکنندگان باشد.
و پروردگارت هر چه بخواهد میآفریند و بر میگزیند. برای آنان (هرگز) اختیار (آفرینش) نبوده است. منزّه است خدا و از آنچه (با او) شریک میگردانند برتر است.
و پروردگارت آنچه را سینههایشان فرو میپوشاند یا آشکار میدارد، میداند.
و اوست خدا. جز او معبودی نیست. در دنیا و آخرت، تنها سپاس از آنِ اوست و فرمان تنها او راست و تنها سوی او باز گردانیده میشوید.
بگو: «آیا (چنان) دیدید (که) اگر خدا تا روز رستاخیز شب را بر شما جاودان بدارد، جز خدا کدامین معبود برای شما روشنی میآورد؟ آیا پس (از این هم) نمیشنوید؟»
بگو: «آیا (چنان) دیدید (که) اگر خدا تا روز قیامت روز را بر شما جاودان بدارد، جز خدا کدامین معبود برای شما شبی میآورد که در آن آرام گیرید؟ آیا پس (از این هم) درست نمینگرید؟»
و از رحمتش شب و روز را برایتان قرار داد، تا در این (یک) بیارمید و (در آن یک) از فزونبخشی او (روزی خود را) بجویید و شاید شما سپاس گزارید.
و روزی را که (خدا) ندایشان دهسد، پس فرماید: «شریکان من که میپنداشتهاید کجایند؟»
و از میان هر امتی گواهی برون کشیدیم. پس (به مشرکان) گفتیم: «برهان خود را بیاورید.» پس دانستند که تمامی حق از خداست و آنچه بر میبافتهاند از (دیدگان) آنان گم گشت.
بهراستی قارون از قوم موسی بود. پس بر آنان ستم کرد و از گنجینهها آن قدر به او داده بودیم که دربهایشان بهراستی با گروهی از نیرومندان به حرکت میآمد. چون قوم وی بدو گفتند: «شادی (بیحساب) مکن که خدا (اینگونه) شادیکنندگان را هرگز دوست نمیدارد،»
«و در آنچه خدایت داده سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و چنان که خدا به تو نیکی کرده (به دیگران) نیکی کن و در زمین افساد مجوی که خدا افسادگران را بیگماندوست نمیدارد.»
(قارون) گفت: «من اینها را تنها بر (محور) بینش و دانشی از خودم یافتهام.» آیا و ندانست که خدا بهراستی نسلهایی پیش از او را بیچون نابود کرد که از او نیرومندتر و جمعآوریشان و جمعیتشان بیشتر (بوده) است؟ و از گناهان مجرمان پرسش (هم) نمیشود.
پس (قارون) با آرایش و کوکبهی خویش برابر (دیدگان) قومش برون شد. کسانی که همواره خواستار زندگی دنیایند گفتند: «ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما (هم) داده میشد. بهراستی او همواره بس بهرهی بزرگی (از ثروت) دارد.»
و کسانی که علم و ایمان داده شده بودند، گفتند: « وای بر شما! برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتر است و جز شکیبایان، ثواب (خدا) به شایستگی به آنان رسانده نشود.»
پس قارون را با خانهاش در زمین فرو بردیم. در نتیجه هیچ گروهی پس از خدا نداشت تا یاریش کنند و (خود نیز) از یاریجویندگان نبوده است.
و (همان) کسانی که دیروز آرزو داشتند جایگاهی همانند او میداشتند گفتند: « وای (بر ما)! گویی خدا روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد گشاده میکند. و (یا) تنگ میگرداند. و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را (هم به زمین) فرو برده بود. وای (بر ما)! گویی کافران بیگمان رستگار نمیکنند.»
آن است (همان) سرای آخرت؛ برای کسانی قرارش میدهیم که در زمین خواستار هیچ برتری و هیچ فسادی نیستند، و فرجام (خوش) تنها از آنِ پرهیزگاران است.
هر کس نیکی (به میان) آورد، برای او (پاداشی) بهتر از آن خواهد بود و هر کس بدی (به میان) آورد، کسانی که کارهای بد کردهاند جز (سزای) آنچه میکردهاند نخواهند یافت.
بیگمان (همان) کس که قرآن را بر تو فرض و حتمی کرد، همانا تو را سوی وعدهگاهی بازگرداننده است. بگو: «پروردگارم بهتر میداند چه کس با هدایت آمده و چه کس در گمراهی آشکارگری است.»
و تو امیدوار نبودهای که (این) کتاب سویت افکنده گردد، جز رحمتی از پروردگارت. پس تو هرگز پشتیبان کافران مباش.
و هرگز تو را (چیزی) از آیات خدا - بعد از آنکه بر تو نازل شده است - باز ندارد و سوی پروردگارت دعوت کن، و زنهار از مشرکان مباش.
و با خدا معبودی دیگر مخوان. خدایی جز او نیست، جز وجه [:ذات و وجههی] او همه چیز نابودشونده است. فرمان از اوست و تنها سوی او بازگردانیده میشوید.