عَمَل

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

«عمل» به طورى که «راغب» در ««مفردات»» گفته، به معناى هر کارى است که با قصد انجام مى گیرد، ولى «فعل»، اعم از آن است، یعنى به کارهایى که با قصد، یا بى قصد، انجام مى گیرد اطلاق مى شود.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

كار. اعّم از آنكه خوب باشد يا بد.خوب و بد بودن آن به وسيله قرينه معلوم مى‏شود مثل [قصص:15]. و مثل [فاطر:10]. راغب گويد:عمل هر فعلى است كه از حيوان روى قصد واقع شود،آن از فعال اخّص است زيرا فعل گاهى به فعل حيوانات كه لاعن قصدسرزند اطلاق مى‏شود و بعضاً به فعل جمادات نيز گفته مى‏شود ولى عمل خيلى كم بلاقصد و فعل جماد گفته مى‏شود. در اقرب الموارد گفته: عمل در كارى گفته مى‏شود كه از روى عقل و فكر باشد لذا با علم مقرون مى‏شود ولى فعل اعّم است. پس فرق بين عمل و فعل اعّم و اخّص است. اين فرق را از قرآن مجيد نيز مى‏شود استفاده كرد كه عمل به اعمال و كارهاى ارادى اطلاق شده ولى فعل گاهى در افعال جماد نيز به كار رفته است مثل [انبیاء:63]. قبول عمل از غيرمسلمان در قرآن مجيد آياتى هست كه ظهور آنها قبول عمل ازمسلمان و غيرمسلمان هردو است. و عمل صالح به هردو گروه مفيد خواهدبود. اينك ما آنها را نقل و بررسى مى‏كنيم: 1- [بقره:62]. همچنين است آيه 69 از سوره مائده. «مَنْ آمَنَ بِاللّهِ» خبر اِنَّ است و چون بايد از خبر به مبتدا ضمير برگردد لذا تقدير چنين مى‏شود «مَنْ‏آمَنَ‏بِاللّهِ مِنْهُمْ» و ضمير جمع راجع است به همه چهارگروه و اگر «مَنْ‏آمَنَ» مبتدا و «فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ...» خبر آن باشد باز جمله خبر اِنَّ است و از تقدير ضمير ناگزير هستيم. ظهور آيه در آن است كه آن چهارگروه با حفظ اسم مؤمن و يهودى و نصرانى و صابى اگر ايمان به خدا و روز قيامت داشته واعمال خوب انجام بدهند پيش خدا مأجور و اهل بهشت اند و نيز مى‏فهماند كه اديان و پيامبران همه طريق اند و آنچه موضوعيّت دارد فقط ايمان وعمل است. و اهل ايمان و نيكوكاران اهل همه اديان درب‏هشت اند. 2- [بقره:82-80]. در اين آيات پس ار ردّ قول يهود كه بيهوده بخود مزيّت قائل شده مى‏گفتند عذاب جز اندكى به ما نخواهد رسيد، بطور مطلق مى‏فرمايد هر كه گناهكار و غرق در گناه باشد اهل عذاب و هر كه اهل ايمان و عمل باشد اهل بهشت است و «سيّئة» ظاهراًبراى نوعيّت است و كلمه «اَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ» آن را تفسير مى‏كند يعنى سَيِئِه ايكه او را احاطه كند و او در آن غرق شود و ديگر محلى براى ورود ايمان نماند. پس ملاك بهشت ايمان و عمل و ملاك دوزخ سيئه آنچنانى است. 3- [بقره:112-111]. اين دو آيه نيز مانند آيات قبل است ابتدا ادعاى يهود و نصارى را كه هر يك مدّعى اهل بهشت بودن است ردّ مى‏كند و مى‏گويد:اين صرف آرزوى بى جاست و اگر دليلى داريد بياوريد آن وقت بطور عموم مى‏فرمايد: بلى هر كه توجّه خويش را به خدا تسليم كند و رو به خدا آورد و نيكوكار باشد پاداش او پيش خداست و چنين مردم نه ترسى برآنها هست و نه محزون مى‏شوند عموميّت آيه و شمول آن محتاج به بيان نيست. 4- [نساء:124-123]. در اينجا روى سخن با مسلمين است و فرموده:نه با آرزوهاى شما كارى ساخته است نه با آرزوهاى اهل كتاب. حقّ واقع اين است كه هر كه كار بدى انجام دهد با آن مجازات بيند و جز خدا براى خويش وليّى و ناصرى نمى‏يابد و هر كه كارهاى نيكو انجام دهد مرد باشد يا زن بشرط ايمان،آنها اهل بهشت اند ظهور اين آيات چنانكه گفته شد «قبول اعمال مسلمان و غيرمسلمان است.» دنباله سخن‏ ناگفته: نماند چنانكه در «ضعف» تحت عنوان مستضعفين مشروحاًگذشت،بايد اين آيات علاوه از مسلمين شامل حال آن عده از غيرمسلمين باشند كه مستضعف اند و ياقاصراند وحجت بر آنها تمام نشده است. به عبارت ديگر :خداوند هميشه پس از اتمام حجّت بنده را مسؤل مى دارد [اسراء:15]. آن عده از اهل كتاب كه قاصراند و دين به آنها تبليغ نشده و يا در وضعى قرار گرفته‏اند كه متوجه آن نشده‏اند چنين اشخاص اگر دردين خود معتقد به خدا و آخرت باشند و نيكوكارى كنند به مضمون آيات، پيش خدا مأجورند. اتفاقاً چنين كسان از روى جهل غير مسلمان اند ولى واقعاً مسلمان مى‏باشند كه اينان با حق و حقيقت عناد ندارند و اگر حق را بدانند قبول مى‏كنند النهايه حق را ندانسته‏اند،ميان آنكه در اثر ندانستن مسلمان نشده با آنكه از عناد و لجاجت اسلام را قبول نمى‏كند از زمين تا آسمان فرق هست. رجوع شود به «ضعف - مستضعفين» اگر گويند ممكن است مراد از آيات آنان باشند كه پيش از اسلام در دين خويش مؤمن و اهل عمل بوده اند.گوئيم :ظهور آيات بقدرى برخلاف اين سخن است كه هيچ دانشمندى نمى‏تواندبه آن صحّه گذارد. اگر گويند:چه مانعى دارد كه آيات شامل همه باشند اعم از قاصر و مقصّر، و يك نفر غيرمسلمان با دانستن اسلام و تمام شدن حجّت مى‏تواند در دين خويش باقى بماندو عمل كند. به عبارت ديگر مردم در قبول هريك از اديان آسمانى مختارند فقط بايد ايمان و عمل داشته باشند آن هم مطابق هر دين كه باشد مانعى ندارد. گوئيم: اين سخن بى شك باطل است آنانكه تبليغ شده‏اند پيش خدا معذور نيستند و بايد از اسلام پيروى كنند خداوند فرموده:[نساء:152-150]. به مضمون آيات فوق بايد به همه پيامبران ايمان آورد و هر كه بگويد: به فلان پيامبر ايمان دارم و به فلان نه اين شخص حقاً كافر است و به ضرورت اسلام و قرآن انسان پس از اتمام حجت جز به شريعت قرآن نمى‏تواند عمل كند براى نمونه به آيات 157 و 158 سوره اعراف رجوع شود. تجسم عمل‏ آيات بسيارى هست كه حكايت از تجسّم عمل مى‏كند و اين كه اعمال اعمّ از خوب و بد در روز قيامت مجسّم و مرئى خواهند بود از قبيل [زلزله:8-6]. در اين آيات اعمال و خير و شرّ سه بار مفعول رؤيت واقع شده‏اند و مرئى و مجسّم بودن اعمال منطوق صريح آن‏ها است. و مثل [آل عمران:30]. در اين مضمون روايات بسيارى از طريق ائمه اهل بيت عليهم السلام و اهل سنت وارد شده كه اگر آيات و روايات جمع آورى شود كتاب مستقلى خواهد بود. خوانندگان مى‏توانند به كتاب تجسم عمل يا تبّدل نيرو به ماده تأليف آقاى محمدامين رضوى رجوع كنند. ناگفته نماند: ماده در اثر فعل و انفعال اتمى مبدّل به نيرو مى‏شود مثلاًنيروى حاصله از تشعشع اورانيوم و راديوم و غيره ولى بشر قدرت آن را ندارد كه نيرو را مجدداً مبدل به ماده كند ولى مسلماً چنين تبديلى امكان‏پذير خواهدبود. اعمال اعّم از نيك و بد جز تبدّل ماده به نيرو نيست بشر در اثر اراده شروع به كار مى‏كند و مقدارى از مواد بدنش مبدّل به نيرو مى‏شود و از بدن خارج مى‏گردد خواه بصورت لااِلهَ اِلاَاللَّهُ گفتن باشد يا به صورت فحش دادن به كسى. و به حكم آنكه موجود معدوم شدنى نيست آن نيرو در دنيا مى‏ماند و به قدرت خداوندى مجسّم شده روز قيامت تحويل عامل مى‏گردد. *** بعضى از آيات صريح اند در اينكه جزاى آخرت خود اعمال دنياست مثل: [نمل:90]. آيا جزا داده مى‏شويد جز آنچه را كه مى‏كرديد [يس:54]. ايضاً آيات 39 صافات، 28 جاثيه، 16طور، 7 تحريم و غيره. بعضى ديگر حكايت از آن دارند كه جزاى آخرت در اثر اعمال دنيا است و اين مى‏فهماند كه اعمال سبب جزااند نه خود مثل [احقاف:20]. [اعراف:43]. در جواب بايد گفت: گرچه تجسم عمل در آخرت حتمى است ولى در كيفيّت فرق خواهد داشت مثلا جمله «لاحَوْلَ وَ لا قُوَةَ اِلَّابِاللَّهِ الْعَلِّىَ الْعَظيمِ» به شكل گنجى در بهشت تحويل انسان مى‏شود. در اين صورت اگر بگوئيم اين‏نعمت يا عذاب همان است درست گفته‏ايم و اگر بگوئيم: اين به واسطه فلان عمل است باز درست گفته‏ايم زيرا در شكل و كيفيّت فرق دارند، اين هردو تعبير در آيه ذيل بكار رفته است [بقره:25]. يعنى اهل بهشت وقتى كه ميوه‏اى از بهشت به آنها داده شد گويند:اين همان است كه قبلا به ما داده شده بود. بعد فرموده:«وَاتُوُابِهِ مُتَشابِهاً» یعنی میوه آخرت به آنها داده می‏شود در حالیکه شبیه میوه دنیا است لفظ «هدا الّذی رُزِقنا مِن قَبلُ» حاکی از عینیّت عمل و جزا است و «مُتَشابِها» اشاره به اختلاف كيفيّت است. اين درصورتى است كه مثلا شخصى سيبى را در دنيا بخورد سپس از نيروى حاصله آن دوركعت نماز بخواند و آن سيب به شكل نماز از بدنش بيرون بريزد آن نيرو در آخرت به سيب مبدّل شده و تحويل عامل گردد.واللّه العالم. حبط اعمال‏ از جمله احكام اعمال، حبط و بى اثر شدن آنهاست كه در «حبط» بطور مشروح توضيح داده شده و همچنين اسباب حبط روشن گرديده است. انتقال اعمال‏ از جمله احكام عجيب اعمال انتقال آنهاست كه از عامل گذشته به حساب ديگران نوشته مى‏شود،عمل خير را يكى انجام مى‏دهد ولى پاداش آن را ديگرى مى‏برد و عمل بد كه فاعلش انجام داده از شخص ديگر بازخواست مى‏شود. رجوع شود به «بوء» ذیل آیه [مائده:29]. در روايات غيبت نيز دلالاتى بر انتقال اعمال هست. تأثيراعمال دريكديگر در«حبط» روشن شد كه اعمال نيك در اثر بعضى از عوامل حبط و بى اثر مى‏گردند،در مقابل اعمال بد نيز در اثر اعمال نيك از بين مى‏روند [هود:114]. آيه صريح است در اينكه حسنات سيّئات را از بين مى‏برند و ظاهراً توبه هم شرط نيست كه توبه به تنهائى مكفّر و از بين برنده گناه است ايضاً [نساء:31]. كه ظهورش در مكفّر بودن اجتناب از كبائر است نسبت به صغائر بى آنكه توبه شرط باشد ايضاًرجوع شود به «بوء» و رواياتيكه ذيل آيه اول نقل شده است. مراعى بودن اعمال‏ از احكام ديگر اعمال آن كه اعمال تا دم مرگ مراعى و مشروط اند. آنان كه كارهاى نيك انجام داده‏اند در صورتى عامل آنها اهل بهشت مى‏شود كه تا آخر عمر و از اهل ايمان باشد و اگر كافر و مشرك گرديد يا به عوامل ديگر اعمالش حبط شد ديگر سودى به حال وى نخواهند داشت. ظاهراً اعمال نيك مرتدّ به حالت نيمه حبط در مى‏آيند كه اگر بعداً ايمان آورد زنده شده و عامل را اهل بهشت مى‏كنند. تبدّل اعمال به موجب [فرقان:70]. تبدّل اعمال به یکدیگر از جمله احکام اعمال است که در «توبه» مقداری درباره آن بحث شد. [هود:46]. آیه درباره پسر نوح «علیه السلام» است که غرق گردید، خدا وعده کرده بود که اهل نوح را نجات دهد پس از نشست طوفان نوح به خدا عرض کرد «اِنَّ ابنی مِن اَهلی وَ اِنَّ وَعدَکَ الحَقُّ» پسرم از اهل من است مطابق وعده تو می‏بایست غرق نشود. خدا در جواب فرمود: او از اهل تو نیست. بعضی از بزرگان گفته‏اند: یعنی او از اهل تو که مشمول وعده نجات‏اند نیست. ولی ما در این باره تحقیقی داریم که در «اهل» گذشته به آنجا رجوع شود. جمله «اِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالحٍ» می‏شود گفت از باب مبالغه است مثل «زِیدٌ عَدلٌ» و «فَاِنَّما هِیَ اِقبالٌ وَ اِدبارٌ» دنیا یکپارچه اقبال و ادبار است. این جمله دلیل خروج پسر نوح از اهل نوح «علیه السلام» است. روایات نیز مؤید آنست ولی به نظرم مبالغه نیست بلکه در منطق الهی سنجش انسان فقط عمل است نه گوشت و پوست و انسان دو قسم است عمل صالح و عمل فاسد و جز ایندو نیست.


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...