الإسراء ٤٤
کپی متن آیه |
---|
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰکِنْ لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِيماً غَفُوراً |
ترجمه
الإسراء ٤٣ | آیه ٤٤ | الإسراء ٤٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«تُسَبِّحُ لَهُ ...»: (نگا: رعد / ، انبیاء / ، حدید / . نطق آب و نطق خاک و نطق گِل
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
أَ لَمْ تَرَ أَنَ اللَّهَ يَسْجُدُ... (۳) أَ لَمْ تَرَ أَنَ اللَّهَ يُسَبِّحُ... (۴) السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ... (۳) السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ... (۳) هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ... (۴) السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ... (۳)
ثُمَ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ... (۰) قُلْ هٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى... (۱) وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ... (۳) تَکَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ... (۲) وَ کَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ... (۰) إِنَ اللَّهَ يُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ... (۵) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ... (۲) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ... (۵) لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ... (۱) وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ... (۱) وَ کَذٰلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ... (۰) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمٰنِ وَلَداً (۰) وَ مَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمٰنِ أَنْ... (۰) وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ... (۲)
تفسیر
- آيات ۴۰ - ۵۵ سوره إسراء
- تصريف و تنوع آیات قرآن، به منظور متذكر شدن شنوندگان
- با اين كه ثمره تصريف آيات، ازدياد نفرت كفار بوده، حكمت نزول آيات چه بوده است؟
- احتجاجى با مشركان، در نفى شريك براى خداوند متعال
- تقرير استدلال بر نفى شرك براى خدا، به صورت يك قياس استثنایى
- تسبيح سنگ و چوب، به چه معناست؟
- تسبيح همه موجودات، تسبيح حقيقى و قالى است
- وجود موجودات، هم حمد خدا و هم تسبيح اوست
- وجوه مختلفى كه در معناى «حِجَاباً مَستُوراً» گفته شده است
- پاسخ خداوند، به استبعاد مشركان، نسبت به مسأله معاد
- امر به خوش زبانى و ادب در کلام و پرهیز از درشتگويى
- سعادت و شقاوت هر كس، بسته به مشيت الهى است كه بر اساس عمل تعيين مى شود
- بحث روايتى
- توضيحى در مورد تسبيح محسوس برخى موجودات كه در پاره اى روايات نقل شده است
- چند روايت درباره «بِسمِ اللّهِ الرَّحمِان الرَّحِيم»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً «44»
آسمانهاى هفتگانه وزمين و هر كه در آنهاست، تسبيح خداوند را مىگويند، و هيچ چيز نيست مگر آنكه با ستايش، از او به پاكى ياد مىكند، ولى شما تسبيح آنها را نمىفهميد. همانا او بردبار و آمرزنده است.
نکته ها
اين آيه مىگويد: همهى هستى براى خداوند تسبيح و سجده و قنوت دارند. برخى مفسّران اين تسبيح را تسبيح تكوينى دانستهاند، يعنى ساختار وجودىِ هر ذرّهاى از عالم، نشان از اراده، حكمت، علم و عدل خدا دارد.
بعضى ديگر معتقدند كه هستى، شعور و علم دارد و همه در حال تسبيحاند، ولى گوش ما صداى آنها را نمىشنود. اين نظر با ظاهر آيات سازگارتر است. نطق داشتن اشيا محال نيست، چون در قيامت تحقّق مىيابد، «أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ» «1» حتّى سنگ هم علم و خشيت دارد و از خوف خدا از كوه سقوط مىكند، «وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» «2» حضرت سليمان سخن مورچه را مىفهميد و منطق الطير مىدانست. هدهد انحراف مردم را تشخيص مىداد كه نزد سليمان آمد و گزارش داد. خداوند كوهها را مخاطب قرار داده: «يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ» «3» اى كوهها! همراه با داود نيايش كنيد. در قرآن علاوه بر اين موارد از
«1». فصّلت، 21.
«2». بقره، 74.
«3». سبأ، 10.
جلد 5 - صفحه 67
تسبيحِ ديگر موجودات نيز سخن به ميان آمده است.
جمله ذرات عالم در نهان
با تو مىگويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصيريم و هُشيم
با شما نامحرمان، ما خامشيم
تسبيحگويى حيوانات و موجودات، در روايات هم آمده است، از جمله:
الف: به چهرهى حيوانات سيلى نزنيد، كه تسبيح خدا مىگويند. «1»
ب: هرگاه صيد تسبيح نگويد، شكارِ صيّاد مىشود. «2»
ج: هيچ درختى قطع نمىشود، مگر به خاطر ترك تسبيح او. «3»
د: سنگريزه در دست پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به نبوّت او گواهى داد. «4»
ه: زنبور عسل تسبيح مىگويد. «5»
ح: صداى گنجشكها تسبيح آنهاست. «6»
همهى اين روايات، گوياى تسبيح واقعى است، نه زبان حال.
هر كس به زبانى صفت حمد تو گويد
بلبل به غزلخوانى و قُمرى به ترانه
پیام ها
1- همهى هستى خدا را تسبيح مىگويند، پس چرا انسان از اين كاروان عقب بماند. تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ ...
2- در آسمانها نيز موجودات زنده و با شعور هست. «مَنْ فِيهِنَّ»
3- تسبيح هستى، همراه با حمد و ستايش است. «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»
4- بعضى صداها را ممكن است بشنويم، امّا نمىفهميم كه تسبيح است.
«لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»
5- همهى هستى شعور دارند، ولى اطلاعات انسان از هستى ناقص است. إِنْ
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». تفسير روحالجنان.
«4». تفسير الميزان.
«5». بحار، ج 95، ص 372.
«6». بحار، ج 64، ص 27.
جلد 5 - صفحه 68
مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ ... لا تَفْقَهُونَ
6- حقايق، از غير اهلش پوشيده است. «لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»
7- تحمّل عقايد خرافى و سخنان ناروا، برخاسته از حلم و بردبارى خداست.
عَمَّا يَقُولُونَ ... حَلِيماً غَفُوراً اگر برگشتيم حتماً او مىبخشد.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (44)
آنگاه بر سبيل تعظيم و اجلال و ثنا بر ذات كبريائى خود مىفرمايد:
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ: تنزيه مىنمايند از نقايص امكان و حدوث ذات سبحانى را آسمانهاى هفتگانه. وَ الْأَرْضُ: و زمين. وَ مَنْ فِيهِنَ: و هر كه در آسمانها و زمين است. نزد بعضى معنى آن كه خلق آسمانها و زمينها را خالقى و آفريدگارى هست مستحق تسبيح، پس به منزله آن است كه آنها تسبيح كردهاند براى آنكه حامل و باعث بر نظر تسبيح او است.
حاصل آنكه: خلقت آسمان و زمين و آنچه در آن است دالند بر
«1» اصول كافى، جلد اوّل، كتاب التوحيد، صفحه 102، حديث 6.
جلد 7 - صفحه 381
توحيد و تنزيه سبحانى. و نزد بعضى مراد آن كه هر يك تسبيح كنند خداى تعالى را. وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ: و نيست هيچ چيزى مگر آنكه تنزيه مىكنند به ثناى الهى. وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ: و لكن نمىفهميد و نمىدانيد تسبيح آنها را. إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً: بدرستى كه ذات خداوندى هميشه بردبار است كه تعجيل در عقوبت نفرمايد، آمرزنده است گناهكاران را.
تحقيق: در تسبيح موجودات، علما و مفسرين را دو قول است:
1- تسبيح حالى و وجودى، يعنى هر ذره از ذات موجودات به لسان حال ندا كنند در عالم بر وجود صانع حكيم كه ايجاد و ابداع فرموده آنها را و به زبان بىزبانى فقر ذاتى خود و غناى ذاتى خالق را گويا هستند. و ايضا نقصانات خلايق دالند بر كمال خالق و كثرات و اختلافات مضاده آنها شواهدى هستند بر وحدانيت او و نفى شريك و ندّ و ضدّ از او سبحانه، چنانچه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمايد: به شعور دادن مشاعر، شناخته شود كه مشعرى ندارد،- و مانند موجودات زنده، داراى حواسّ معمولى نيست،- (و به جوهريت جواهر شناخته شد كه جوهر نباشد) و به مضاده بين اشياء، شناخته شد كه ضدى ندارد. و به مقارنت انداختن بين اشياء، شناخته شود كه قرين براى او نيست «1». حاصل آنكه: جميع مصنوعات و ممكنات به صفات و لوازم و آثارشان دالند بر صانع و خالق ايشان و تنزيه او از صفاتى كه مستلزم عجز و نقصان است. پس سكون زمين خدمت، و تسبيح او است، و برودت و جريان آب تسبيح و طاعت او است و قيام درختان و نباتات و نمو آنها و جريان بادها و سقوط ابنيه و سوزندگى آتش و صوت صاعقه، هر يك تنزيه نمايند خالق را از صفات امكانى و حدوث.
دل هر ذره را كه بشكافى
آفتابيش در ميان بينى
«1» نهج البلاغه خطبه 188 (فى التوحيد)
جلد 7 - صفحه 382
و فى كل شيء له اية
تدل على انه واحد
عياشى «1» از زراره روايت نموده كه: سؤال نمودم حضرت باقر عليه السّلام را از اين آيه، فرمود: ما مىبينيم كه شكستن ديوار تسبيح آنست. ايضا «2» از آن حضرت سؤال شد آيا تسبيح كند درخت خشك؟ فرمود: بلى، آيا نشنيدى چوب خانه چگونه شكسته شود و اين تسبيح آنست. مراد آنكه شكستن ديوار و چوب بواسطه حدوث تغيير در آن و فناى آن ندائى است به لسان حال بر موجد و مبقى و تنزيه او از عوارضات و حوادث و تغييرات.
قول «3»: تسبيح مقالى و ارادى، آنكه هر طبقه از حيوان و نبات و جماد داراى شعور و ادراك، و هر دسته به لغتى تسبيح كنند ذات احديت الهى را. و ما نمىفهميم چنانچه بسيارى از كلام مردم را كه لغات آنها را هيچ ندانيم، گمان كنيم مانند صداى طيور است و تعجب داريم از فهميدن آنها كلام يكديگر را.
به ذكرش آنچه بينى در خروش است
دلى داند در اين معنى كه گوش است
و ايضا اگر مراد تسبيح حالى بودى، هرآينه آيه (لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ) محتاج نبودى. و ايضا اعجاز تسبيح سنگريزه در دست مبارك ختمى مرتبت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، نه به سبب تسبيح بودى، بلكه از جهت شنوانيدن صحابه خرق عادت گشتى كه حاضرين شنيدند آن را، و الا هميشه در تسبيح الهى باشند. و ايضا قضيه هدهد و مورچه با حضرت سليمان اقوى شاهدى است.
تنقيح مرام: ممكن است التزام به هر دو قول. اما تسبيح حالى كه ظاهر است. و اما تسبيح مقالى محال عقلى نيست تا ممتنع باشد، بلكه ممكن و ظهور آن در بعض اوقات كاشف است از استمرار و رفع استبعاد. و آيات و اخبار
«1» تفسير عيّاشى، جلد 2، صفحه 293.
«2» تفسير عيّاشى، جلد 2، صفحه 294.
«3» همان مدرك.
جلد 7 - صفحه 383
دلالات واضحند بر اين معنى از جمله 1- آيه (لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ) به ضمير عقلا ذكر فرموده دال است بر شعور و ادراك تمام اشياء هر يك به استعداد خود.
2- (أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ). «1» 3- قوله (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ). «2» 4- و قوله (عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ). «3» 5- و قوله (يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ). «4» 6- و قوله (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ). «5» سليمان عليه السّلام را علم نطق حيوانات و پرندگان، و داود عليه السّلام را فضلى كه وقتى زبور تلاوت مىنمود چرندگان و درندگان و پرندگان و كوهها با او به تسبيح مىآمدند، و تكلم سوسمار و سنگ و ستون حنانه حضور نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشهور، و بر ادراك و شعور آنها ظهورى تمام دارد، و همچنين تسبيح سنگريزه منتها در ساير مقامات خفى، و كسى آن را نشوند.
اما اخبار بسيار از جمله:
1- ولايت آل محمد عليهم السّلام را به آسمان و زمين و كوه و آب و ميوهجات عرض كردند، هر كدام قبول كرد پاكيزه شيرين شد، و آنچه قبول نكردند خبيث و تلخ گرديد.
2- احاديثى وارد شده در مدح اجناس طيور و بهائم مانند كبوتر و بلبل و دراج و قبره قيز و حجل و امثال اينها، و تعليل فرموده به آنكه اينها ناطقند به ثناى بر خدا و اولياى او.
3- در عيون از امير المؤمنين عليه السّلام قال: سمعت رسول اللّه يقول:
«1» نحل آيه 48.
«2» نور آيه 41.
«3» نحل آيه 16.
«4» سبأ، آيه 10.
«5» ص آيه 18.
جلد 7 - صفحه 384
تختّموا بالعقيق فانّه اوّل جبل اقرّ باللّه بالوحدانيّة و لى بالنّبوّة و لك يا علىّ بالوصيّة. «1» فرمود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: انگشتر عقيق به انگشت نمائيد، زيرا اول كوهى است كه اقرار نمود به وحدانيت خدا و رسالت من و به ولايت تو يا على.
4- در بحار روايتى از خرايج نقل نموده از حضرت سيد الشهداء ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام در حال كوچكى، زيرا از شرايط امام آنكه عالم باشد به جميع لغات حتى صداى حيوانات. حضرت صوت عده بسيارى از پرندگان را بيان و در آخر فرمايد (ما خلق اللّه من شىء الّا و له يسبّح بحمد ربّه ثمّ تلا هذه الاية: وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ) و ساير احاديثى كه در اين باب وارد، تمام دلالت دارد بر ادراك جماد و نبات، چه برسد به حيوان. بعلاوه بالاترين دلايل براى امكان چيزى، وقوع آن است، و آيه 18 سوره ص صريحا اخبار فرمايد تسبيح كوه را با داود عليه السّلام.
و در اكمال- از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: داود هر وقتى زبور مىخواند، باقى نمىماند نه كوهى و نه سنگى و نه پرندهاى مگر آنكه جواب مىداد او را.
5- در مناقب از حضرت سجاد عليه السّلام كه دو ركعت نماز خواند، پس تسبيح نمود در سجده، و باقى نماند نه درخت و نه كلوخى مگر آنكه تسبيح كردند با آن حضرت. «2» بنابراين همينكه در زمانى واقع شد، امتناع و استبعاد را رفع، و امكان استمرار را در تمام ازمنه ثابت نمايد، و شنوانيدن آن در بعض اوقات از جهت اعجاز بوده نه به سبب تسبيح، زيرا آنها هميشه در تسبيح الهى باشند.
«1» عيون اخبار الرضا عليه السّلام، جلد 2، باب 31، حديث 22.
«2» مناقب ابن شهرآشوب، جلد 4، فصل معجزات امام سجّاد، صفحه 136.
جلد 7 - صفحه 385
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41) قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لابْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً (42) سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً (43) تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (44)
ترجمه
و بتحقيق مكرّر بيان كرديم در اين قرآن تا پند گيرند و نيفزود مر آنها را مگر تنفّر
بگو اگر بودند با او خدايانى چنانچه ميگويند در آنهنگام هر آينه طلب مينمودند بسوى خداوند ملك راهى
منزّه است او و برتر است از آنچه ميگويند برترى بزرگى
تسبيح ميكنند مر او را آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كه در آنها است و نيست هيچ چيز مگر آنكه تسبيح ميكند بستايش او ولى نمىفهميد تسبيح آنها را همانا او باشد بردبار آمرزنده.
تفسير
خداوند سبحان مكرّر بطرق متعدده در قرآن مجيد توحيد و تنزيه خود را از شريك و ولد و ساير لوازم جسميّت اثبات فرموده براى تذكّر و تنبّه و ارشاد و هدايت خلق ولى مع الاسف كلام حقّ در قلوب قاسيه اهل شرك و الحاد و تعصب و عناد مؤثر نيست بلكه موجب مزيد تمرّد و طغيان و تنفر و عصيان آنها خواهد بود امّا اتمام حجّت از خدا بر خلق ميشود لذا خداوند دستور فرموده به پيغمبر خود كه بآنها بگويد اگر با معبود بحقّ معبودهاى ديگرى بود كه شما آنها را خدايان كوچك و شفعاء خود ميدانيد مانند عزير و مسيح و ملائكه و قائل بشركت آنها با خداوند در معبوديّت و سلطنت شدهايد ناچار آنها بايد طلب كنند بسوى خداى بزرگ كه صاحب ملك و عرش عظيم است راهى كه خارج از دو غرض نيست يا براى غلبه خودشان بر او اگر در مقام معارضه باشند چنانچه دأب سلاطين است و در اين صورت امر ملك مختلّ شود يا براى تقرّب باو اگر در مقام تمكين باشند چنانچه رسم اتباع است
جلد 3 صفحه 362
و در اين صورت لازم است شما هم بآنها اقتدا نمائيد و راه تقرب بخدا و مالك الملك حقيقى را پيدا كنيد و آن اطاعت او امر و نواهى او است كه بتوسط پيغمبرش بشما ابلاغ شده و مفسّرين هر يك از اين دو احتمال را كه دو طرف ترديد است مستقلا در مقام تفسير آيه دوم ذكر نمودهاند و بعضى بيكى از آن دو اكتفاء و اعتماد كردهاند و بنظر حقير هر يك از جهتى رجحان دارد و جمع ميان آن دو به بيانيكه شد از جهاتى، كه بر ارباب ذوق پوشيده نخواهد ماند و بر هر تقدير احتمال اوّل اشاره بدليل تمانع و تنازع و احتمال دوم اشاره براه فقر و احتياج است كه بهر يك از آن دو مستقلا اثبات توحيد در قرآن شده نهايت آنكه در اين سوره عمّا قريب بيايد آياتى كه مفسّر يا مؤيّد طريقه اخيره است منزه و متعالى است ذات اقدس احديّت از جميع نقائص امكانيّه و آنچه نادانان نسبت باو دهند از شريك و ولد و مثل و مانند و امثال اين امور كه منافى با وجوب وجود ذاتى و صفاتى ميباشد و اين تعالى بحدى است كه بهيچ وجه نميتوان قياس نمود هيچ چيز از موجودات را بهيچ چيز از او و اين علوّ كبير و برترى بزرگ است و اين تنزيه در تمام اجزاء وجود آسمانهاى هفت گانه و زمين و هر كه در آنها است از ملائكه و جن و انس و غيرهم سارى و جارى است بحسب حال و مقام و قابليّت و كمال بلكه هيچ موجودى نيست در هيچ يك از عوالم وجود مگر آنكه تنزيه ميكند خدا را بستايش و شكر و تسبيح و تقديس مينمايد او را بحمد و ثنا و تضرّع و دعا بر حسب اقتضاء ذات و صفات و استعداد و كمال بلسان حال و مقال ولى تمام مردم نميفهمند اقتضاء حال و نميشنوند مقال آنها را در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شكست ديوارها تسبيح آنها است و هيچ پرندهاى شكار كرده نميشود مگر براى كوتاهيش در تسبيح خود و از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه چوب خشك صوت شكست آن تسبيح خداوند است فيض ره فرموده و اين براى آنستكه نقصانات خلائق دلائل كمالات خالق است و كثرات و اختلافاتشان شواهد وحدانيّت و انتفاء شريك و ضد و ند از او است و اين تسبيح فطرى و اقتضاء ذاتى است كه ناشى شده از تجلّى حقّ براى آنها و محبوبيّت او كه وادار شدهاند به ثناء بر او بدون تكلّف و آن عبادت ذاتيّهاى است كه بر پا داشته است آنرا خداوند در آنها بحكم استحقاقى كه ثابت است براى او جلّ جلاله و بيايد مزيد بيانى براى
جلد 3 صفحه 363
اين امر در سوره نور انشاء اللّه تعالى حقير عرض ميكنم تسبيح سنگ ريزه در دست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه يكى از معجزات متواتره آنحضرت است اهل تحقيق گفتهاند وجه اعجاز آن شنواندن حضرت است صوت آنرا بشنوندگان و الا تسبيح آنها هميشه محقّق بوده و هست و ناله ستون حنّانه از هجر رسول اكرم از مسلّمات تاريخى و روايتى است و اذكار خاصه بسيارى از حيوانات در اخبار ائمه اطهار وارد شده كه ذكرش موجب تطويل است و بنابراين ميتوان گفت تمامى ذرات عالم آشكار و نهان بقدر حظوظ و نصيبشان از ادراك و شعور در عوالم خودشان اذكارى دارند كه اگر گوشى مناسب با آن عالم باشد ميشنود چنانچه گفتهاند صرير باب و خرير آب ذكر آنها است و اين ذكر قالى منافات با تسبيح حالى كه عبارت از دلالت آنها است بر وجود صانع ندارد و براى شامل شدن لفظ هر دو تسبيح را تعبير بتفقهون فرموده كه ظاهرا بمعناى ادراك و اعم از تعقّل و استماع است و خداوند بردبار است تعجيل نميفرمايد در عقوبت كسانيكه تعقّل ننمودند در دلالت موجودات بر وجود صانع و آمرزنده است آنها را بعد از توبه و انابه ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبعُ وَ الأَرضُ وَ مَن فِيهِنَّ وَ إِن مِن شَيءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَ لكِن لا تَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (44)
تسبيح پروردگار را ميكنند كساني که در هفت طبقات آسمان هستند که ملائكه باشند و كساني که در زمين هستند که جن و انس باشند و نيست شيئي از موجودات سماوي و ارضي مگر آنكه تسبيح و حمد الهي ميكند و لكن شما نميفهميد تسبيح آنها را.
مسئلة دو نحوه تسبيح داريم تكويني و تشريعي تكويني اينكه هر مخلوقي بذاته دلالت دارد بر وجود خالق و مصنوعي بر وجود صانع و فعلي بر وجود فاعل و بر علم و قدرت او و في کل شيء له آية تدل علي انه واحد و تشريعي اينكه بزبان
جلد 12 - صفحه 260
خود و سراسر وجودش از روي اختيار و علم و شعور تسبيح و تحميد حق كند مفسرين اينکه آيه و آيات ديگري که در اينکه باب نازل شده حمل بر تسبيح تكويني كردند چون تشريعي منوط بعقل و شعور و معرفت است و ذوي العقول منحصر بملائكه و جن و انس است چنانچه حكما هم همين عقيده را اتخاذ كردند لكن اينکه خلاف صريح آيات و اخبار است حتي همين آيه شريفه ببياني که ميآيد و آيات ديگر مثل قوله تعالي:
أَ لَم تَرَ أَنَّ اللّهَ يَسجُدُ لَهُ مَن فِي السَّماواتِ وَ مَن فِي الأَرضِ وَ الشَّمسُ وَ القَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيهِ العَذابُ حج آيه 18 زيرا اگر مراد تكويني بود جميع النّاس ميفرمود نه كثير و قضيه هدهد و سليمان و تكلم مورچه و وحي بنحل و بسيار آيات ديگر و اخبار عرض ولايت بر آسمانها و كوهها و درياها و حيوانات که تمام دلالت بر اينکه دارد که با شعور و ادراك و مكلف هستند پس مراد همان تسبيح تشريعي است که ميفرمايد (تُسَبِّحُ لَهُ) يعني للّه السَّماواتُ السَّبعُ هيئت قديم سماوات سبع را مركز سيارات سبع ميدانستند قمر عطارد زهره شمس مشتري زحل و فلك هشتم را مركز ثوابت ساير ستارگان ميگفتند و او را كرسي نام نهادند و فلك نهم عرش نام نهادند و اطلس و غير مكوكب گفتند لكن قرآن مجيد تمام اينکه كواكب را با تفاوت بعدشان آسمان اول فرموده إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنيا بِزِينَةٍ الكَواكِبِ و الصّافات آيه 6 و بقيه آسمانها را احدي اطلاع ندارد که در آنها چيست جز خدا و الارض بما فيها از جبال و درياها و نباتات و حيوانات و معادن و من فيهن از ملائكه و جن و انس از مؤمنين وَ إِن مِن شَيءٍ إِلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ شامل جميع ما سوي اللّه ميشود که اطلاق شيء بر او صحيح باشد و تسبيح راجع بصفات سلبيّه است عيب و نقص و احتياج در او نيست تحميد تمجيد حق است ذاتا و صفة و افعالا داراي جميع صفات حميده و افعالش مطابق حكمت و مصلحت وَ لكِن لا تَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم همين جمله دليل بر اينست که مراد تسبيح تشريعيست زيرا اگر تكويني بود ميفهميدند زيرا وجود اثر دليل واضح است بر
جلد 12 - صفحه 261
وجود موثر چنانچه اشاره شد إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً حلم عبارت از اينست که در مخالفت اوامر و نواهي او خودداري كند و غيظ و غضب نكند ولي شرط آن ايمان و قابليت است و الا غضب الهي سخت است بر كفار و مشركين و معاندين و مخالفين و غفران عبارت از گذشت است از تقصيرات و دستگاه مغفرت الهي بقدري توسعه دارد که حتي انبياء و ملائكه تصور نميكردند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 44)- سپس برای اثبات عظمت مقام پروردگار و این که از خیال و قیاس و گمان و وهم مشرکان است، به بیان تسبیح موجودات جهان در برابر ذات مقدسش پرداخته، میگوید: «آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند همگی تسبیح خدا میگویند» (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ).
نه تنها آسمانها و زمین، بلکه «هیچ موجودی نیست مگر این که تسبیح و حمد خدا میگوید ولی شما تسبیح آنها را درک نمیکنید» (وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ).
عالم شگرف هستی با آن نظام عجیبش با آن همه رازها و اسرار، با آن عظمت خیره کنندهاش و با آن ریزه کاریهای حیرت زا همگی «تسبیح و حمد» خدا میگویند.
با این حال «او بردبار و آمرزنده است» (إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً). و شما را به خاطر شرک و کفرتان فورا مؤاخذه نمیکند، بلکه به مقدار کافی مهلت میدهد و درهای توبه را به روی شما باز میگذارد تا اتمام حجت شود.
نکات آیه
۱- آسمانهاى هفتگانه و زمین و ساکنان آنها، همواره در حال تسبیح و تنزیه خداوندند. (تسبّح له السموت السبع و الأرض و من فیهنّ)
۲- آسمانها و زمین و موجودات مستقر در آنها، خود گویاترین دلیل بر کمال آفریدگار و تنزیه او از شریک و هرگونه نقص و کاستى است. (تسبّح له السموت السبع و الأرض و من فیهنّ) «تسبیح» در لغت به معناى «تنزیه» است (مفردات راغب) و «تنزیه»; یعنى، دور دانستن خداوند از چیزهایى که بر او سزاوار نیست (مجمع البحرین). گفتنى است، تنزیه به دو صورت ممکن است: تنزیه به زبان گفتار و تنزیه به زبان حال. برداشت فوق مبتنى بر صورت دوم است.
۳- آسمانها و زمین و تمامى موجودات در آنها، همواره در حال عبادت خداوندند. (تسبّح له السموت السبع و الأرض و من فیهنّ) اصل در لغت تسبیح «المرّ السریع فى عبادة الله» است (مفردات راغب).
۴- آسمانها، داراى موجوداتى با شعور (تسبّح له السموت ... و من فیهنّ) کاربرد «من» - که نوعاً براى ذى العقول (موجودات با شعور) است، به جاى «ما» که براى عموم موجودات است، دلالت بر نکته یاد شده مى کند.
۵- وجود آسمانهاى هفتگانه در نظام هستى (تسبّح له السموت السبع)
۶- ماده، داراى شعور و نطق مخصوص به خویش* (تسبّح له السموت السبع والأرض و من فیهنّ و إن من شىء إلاّ یسبّح بحمده) بنابر اینکه مراد از تسبیح، تسبیح زبانى باشد، برداشت فوق به دست مى آید.
۷- موجودات هستى، بدون استثنا در حال تسبیح خداوند یکتا، همراه با ستایش اویند. (و إن من شىء إلاّ یسبّح بحمده) بنابر اینکه باى «بحمده» براى مصاحبت باشد، استفاده مى شود که موجودات، همراه با تسبیح، ثناگوى خداوندند.
۸- وجود تمامى موجودات هستى، خود تمجید و ستایش آفریدگارشان است. (و إن من شىء إلاّ یسبّح بحمده) حمد و تسبیح موجودات براى خداوند تسبیح به زبان حال است. یعنى با هستى خود ثناگوى اند. به عبارت دیگر، اضافه «تسبیح» به موجودات، اضافه مجازى است نه حقیقى.
۹- تسبیح موجودات براى خداوند، از طریق حمد و سپاس آنهاست. (یسبّح بحمده) بنابر حقیقى بودن اضافه «تسبیح» به موجودات و استعانت بودن «با» در «بحمده» نکته فوق به دست مى آید.
۱۰- همه موجودات، علاوه بر تنزیه خداوند از هرگونه شریک و نقص، بر اثبات تمامى شایستگیها براى خداوند دلالت دارند. (یسبّح بحمده) بنابر اینکه «با» در «بحمده» مصاحبت باشد، استفاده مى شود که علاوه بر «تنزیه» او را حمد مى کنند و چون حمد، در برابر کمال و شایستگى صورت مى گیرد، موجودات با حمدشان، به وجود شایستگى و کمال خداوند اعتراف مى کنند.
۱۱- با وجود تسبیح و ثناگویى تمامى موجودات آفرینش براى خداوند، شرک به او و تنقیصش، کارى ناروا و غیر منطقى است. (أفأصفکم ربّکم بالبنین ... تسبّح له السموت السبع و الأرض) ذکر «تسبح له السماوات و الأرض» پس از «أفأصفاکم ربّکم بالبنین و اتّخذ من الملائکة إناثاً» به این معناست که: وقتى تمامى موجودات تسبیح گوى خداوندند، شریک گرفتن براى او عملى ناشایست است.
۱۲- آدمیان، از درک عمیق و فهم کامل تسبیح همه موجودات هستى براى خداوند، ناتوانند. (و لکن لاتفقهون تسبیحهم) بنابر اینکه مخاطب آیه، همان گونه که از ظاهر آن برمى آید، انسانها باشد، برداشت فوق به دست مى آید.
۱۳- مشرکان تسبیح و ثناگویى موجودات براى خداوند را درک نمى کنند. (و لکن لاتفقهون تسبیحهم) بنابر اینکه این آیه، ادامه قول پیامبر(ص) باشد که خداوند خطاب به آن حضرت فرمود: «به مشرکان بگو....»، برداشت فوق استفاده مى شود.
۱۴- خداوند، همواره حلیم (بردبار) و غفور (آمرزنده) است. (إنه کان حلیمًا غفورًا) جمله اسمیه با حرف تأکید «إنّ» بر دوام و ثبات دلالت دارد.
۱۵- تحمل سخنان ناروا و سخیف مشرکان درباره خداوند، ناشى از بردبارى و آمرزندگى خداست. (إنکم لتقولون قولاً عظیمًا ... سبحنه و تعلى عمّا یقولون علوًّا کبیرًا ... إنه کان حلیمًا غفورًا) ذکر «إنه کان حلیماً غفوراً»، پس از بیان سخنان نارواى مشرکان درباره خداوند، به این معنا اشعار دارد که آن سخنان، شایسته واکنش و مجازات است اما چون خداوند حلیم و غفور است، آنها را تحمل مى کند.
۱۶- مشرکان، به خاطر عقاید و سخنان ناروا، مورد تهدید خدا قرار گرفتند. (إنکم لتقولون قولاً عظیمًا ... تعلى عمّا یقولون ... إنه کان حلیمًا غفورًا) ذکر جمله «إنه کان حلیماً غفوراً» بیانگر این است که سخنان نارواى مشرکان، شایسته مجازات است اگرچه به جهت حلم و غفران خداوند، فعلاً کیفر نشوند.
۱۷- وعده خداوند به آمرزش مشرکان، در صورت بازگشت از شرک (تعلى عمّا یقولون ... إنه کان حلیمًا غفورًا) ذکر تعلیل «غفور» در پایان جمله، مى تواند نویدى باشد بر مشرکان که على رغم گناه بزرگ و سخنان ناروا درباره خداوند، امکان آمرزش آنان، وجود دارد.
۱۸- خداوند، در برخورد با گناه نیندیشیدن درباره حقایق هستى - چون تسبیح و حمد موجودات - بردبارانه برخورد کرده و در صورت توبه، از آن درمى گذرد. (لاتفقهون تسبیحهم إنه کان حلیمًا غفورًا) تعلیل «إنه کان حلیماً غفوراً» دلالت مى کند بر اینکه «لاتفقهون تسبیحهم» (تفقّه نمى کنید در تسبیح آنان) گناه داشته و شایسته برخورد و مجازات است اما چون خداوند حلیم و غفور است، بردبارانه برخورد مى کند.
۱۹- انسان، موظف به تلاش براى فهم حقایق هستى چون تسبیح و حمد موجودات براى خدا (لاتفقهون تسبیحهم إنه کان حلیمًا غفورًا) برداشت فوق، مبتنى بر این نکته است که «إنه کان حلیماً غفوراً» تهدید مشرکان به خاطر نیندیشیدن درباره تسبیح موجودات باشد. بنابراین، عبارت، اِشعار دارد بر اینکه تلاش براى فهم حقایق عالم لازم است.
۲۰- استفاده از تهدید و تشویق، روش قرآن در تربیت و هدایت انسان (إنه کان حلیمًا غفورًا) «حلیماً» دربردارنده تهدید و «غفوراً» نویدى است امیدبخش و مشعر به تشویق
روایات و احادیث
۲۱- «عن الباقر(ع):... دخل علیه رجل فقال: ...یقول الله فى کتابه «و إن من شىء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم» فقال: نعم، أما سمعت خشب البیت کیف ینقض؟ و ذلک تسبیحه...;[۱] از امام باقر(ع) روایت شده است که شخصى وارد بر آن ضرت شد و گفت:... خداوند در کتابش مى فرماید: «و إن من شىء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم» حضرت فرمود: آرى، آیا شکسته شدن چوب خانه را شنیده اى؟ آن صدا همان تسبیح اوست...».
۲۲- «عن أبى الصباح عن أبى عبدالله(ع) قال: قلت له: قول الله «و إن من شىء إلاّ یسبّح بحمده» قال: کلّ شىء یسبح بحمده و أنّا لنرى أن ینقض الجدر هو تسبیحها;[۲] ابى الصباح گوید: به امام صادق(ع) گفتم: مراد از سخن خداوند «و إن من شىء إلاّ یسبّح بحمده» چیست؟ حضرت جواب فرمود: تمام موجودات با سپاس و ستایش، تسبیح خدا مى کنند و همانا ما شکستن دیوار را تسبیح او مى بینیم».
موضوعات مرتبط
- آسمان: آسمان هاى هفتگانه ۵; تسبیح آسمان هاى هفتگانه ۱; عبادت آسمان ها ۳; موجودات باشعور آسمان ها ۴; نقش آسمان ۲
- آمرزش: وعده آمرزش ۱۷
- آیات خدا: آیات آفاقى ۲
- اسماء و صفات: حلیم ۱۴; غفور ۱۴
- انسان: عجز انسان ۱۲; مسؤولیت انسان ۱۹
- تربیت: تشویق در تربیت ۲۰; تهدید در تربیت ۲۰; روش تربیت ۲۰
- تسبیح: تسبیح خدا ۷، ۱۱، ۲۱، ۲۲; روش تسبیح خدا ۹
- تسبیح گویان خدا ۱:
- تشویق: آثار تشویق ۲۰
- تعقل: تعقل در آفرینش ۱۸; گناه عدم تعقل ۱۸
- توبه: آثار توبه ۱۷، ۱۸
- توحید: دلایل توحید ۲
- تهدید: آثار تهدید ۲۰
- حقایق: اهمیت درک حقایق ۱۹
- حمد: حمد خدا ۷، ۹، ۱۰، ۱۱، ۲۲
- خدا: آثار آمرزشهاى خدا ۱۵; آثار حلم خدا ۱۵; انذارهاى خدا ۱۶; تنزیه خدا ۱۰; تهمت به خدا ۱۵; حلم خدا ۱۸; دلایل تنزیه خدا ۲; دلایل کمال خدا ۲; کمال خدا ۱۰; وعده هاى خدا ۱۷
- زمین: تسبیح زمین ۱; عبادت زمین ۳; نقش زمین ۲
- شرک: توبه از شرک ۱۷; ناپسندى شرک ۱۱
- عبادت: عبادت خدا ۳
- عمل: عمل ناپسند ۱۱
- قرآن: روش هدایتگرى قرآن ۲۰
- مشرکان: انذار مشرکان ۱۶; تهمتهاى مشرکان ۱۵; شرایط آمرزش مشرکان ۱۷; عجز مشرکان ۱۳; عقیده باطل مشرکان ۱۶
- موجودات: تسبیح موجودات ۱، ۷، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۸، ۲۱، ۲۲; حمد موجودات ۱۸; شعور موجودات ۶; عبادت موجودات ۳; عجز از فهم تسبیح موجودات ۱۲، ۱۳; فهم تسبیح موجودات ۱۹; فهم حمد موجودات ۱۹; مدح خالق موجودات ۸; نطق موجودات ۶; نقش موجودات ۲، ۸، ۱۰
- هدایت: روش هدایت ۲۰
منابع