الحشر ١
کپی متن آیه |
---|
سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَکِيمُ |
ترجمه
سوره الحشر | آیه ١ | الحشر ٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«سَبَّحَ ِللهِ ما ...»: (نگا: حدید / .
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
ابن عباس گوید: سوره انفال درباره جنگ بدر نازل شده، همچنانى که سوره حشر درباره جنگ بنىالنضیر نازل گردیده است.[۱]
عائشه گوید: غزوه بنىالنضیر که جنگ با طائفه اى از یهود بنام بنىالنضیر بوده، درست شش ماه پس از واقعه جنگ بدر اتفاق افتاده است و جایگاه قوم بنىالنضیر در اطراف مدینه بوده و پیامبر آنها را محاصره نمود تا این که حاضر شدند جلاى وطن کنند و از اطراف مدینه خارج گردند. پیامبر دستور فرمود: اینان فقط مقدارى شتر و اثاثیه با خود حمل نمایند و نیز دستور داد که به هیچ وجه اسلحه با خود همراه نداشته باشند و خداوند درباره آنها این سوره و آیه را نازل فرمود.[۲]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «1»
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، براى خدا تسبيح كنند (و خدا را به پاكى مىستايند) و اوست قدرتمند شكست ناپذير حكيم.
نکته ها
در قرآن، حدود 85 بار واژه «تسبيح» بكار رفته است. در نماز نيز در حالات مختلف ركوع، سجود و قيام، موضوع تسبيح خدا به طور برجسته به چشم مىخورد.
تسبيح در لغت، به معناى شنا و حركت تند در آب و هوا است و در اصطلاح، منزّه دانستن خداوند از عيبها و سرعت در عبادت اوست.
خداوند داراى دو نوع صفات است: ثبوتيّه و سلبيّه؛ ثبوتيّه، كمالات خدا را بيان مىكند، مثل علم و قدرت، امّا سلبيّه، خداوند را از هرگونه عجز و جهل و نياز منزّه مىداند. تسبيح، نسبت به صفات سلبيّه است و حمد، نسبت به صفات ثبوتيّه.
در مواردى از قرآن و نماز، تسبيح و حمد الهى در كنار هم آمدهاند. «يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» «1»، «سبحان ربى الاعلى و بحمده» و اين جمع ميان صفات ثبوتيّه و سلبيّه است، به اين معنا كه گوينده، هم خداوند را از هر عيبى دور مىداند و هم به خاطر دريافت الطاف الهى، او را ستايش مىكند.
«1». اسراء، 44.
جلد 9 - صفحه 535
تسبيح موجودات
بعضى گفتهاند مراد از تسبيح موجودات، تسبيح تكوينى است نه تشريعى، يعنى همهى موجودات به زبان حال، نه زبانِ قال، خدا را تسبيح و تنزيه مىكنند، زيرا آفرينش هر موجودى، دليل بر علم و حكمت و قدرت خداوند و منزّه بودن او از هر گونه جهل و لغو و عجز است. پس نيازى نيست كه موجودات، به زبان تسبيح بگويند، بلكه وجودشان، تسبيح خداوند است.
امّا به نظر مىرسد مراد قرآن از تسبيح موجودات، تسبيح با زبان باشد، زيرا:
اگر آفرينشِ حكيمانه موجودات نشانه تسبيح باشد، ما اين نشانه را مىفهميم در حالى كه در آيهاى ديگر مىفرمايد: شما تسبيح موجودات را نمىفهميد. «لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» «1»
اگر آفرينش، نشانه تسبيح بود، مثل ساختمان زيبا كه مهندس و معمار خود را ستايش مىكند، پس چرا مىفرمايد: «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ» «2» موجودات به نماز و تسبيح خود علم دارند و اين امر از روى درك و شعور است نه تكوينى و ناآگاهانه.
تسبيح موجودات نسبت به خداوند دائمى است. در بعضى سورهها به صورت فعل ماضى آمده است: «سَبَّحَ» و در بعضى فعل مضارع. «يسبح»
پیام ها
1- موجودات آسمانها و زمين، نوعى شعور و درك دارند. «سَبَّحَ لِلَّهِ»
2- اگر بعضى انسانها اهل تسبيح نيستند، ولى تمام هستى تسبيحگوى خدا هستند. سَبَّحَ لِلَّهِ ...
3- عزّت و حكمت الهى است كه همه را به تسبيح جذب مىكند. سَبَّحَ لِلَّهِ ... وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
4- گرچه قدرت، در افراد عادى عامل از دست رفتن تعادل است، ولى خداوند هم قدرت دارد و تمام كارهايش نيز حكيمانه است. «الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
«1». اسراء، 44.
«2». نور، 41.
تفسير نور(10جلدى)، ج9، ص: 536
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «1»
سَبَّحَ لِلَّهِ: تسبيح گفته و به پاكى و به پاكيزگى ستايش كرده و تنزيه نموده خداى را كه مستحق جميع ثنا و ستايش است، ما فِي السَّماواتِ: آنچه در آسمانها است از اجرام علويه و انوار ملكوتيه، وَ ما فِي الْأَرْضِ: و آنچه در زمينهاست از اجسام سفليه، وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ: و او غلبه كننده است بر همه در حكم و فرمان، صواب كار و راست كردار در جميع حالات، و تمام افعال سبحانى بر وجه حكمت و مصلحت است.
(آيه 2)
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «1» هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ «2» وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ «3» ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ «4»
ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيُخْزِيَ الْفاسِقِينَ «5»
ترجمه
تنزيه نموده است مر خدا را آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و او است ارجمند درست كردار
او است آنكه بيرون كرد آنان را كه كافر شدند از اهل كتاب از منزلهاشان براى اولين بيرون كردن دسته جمعى گمان نداشتيد كه خارج شوند و گمان كردند آنها كه باز دارنده است آنان را حصارهاشان از حكم خدا پس آمد آنها را فرمان خدا از جائيكه گمان نميكردند و انداخت در دلهاشان هراس را كه خراب ميكردند خانههاى خود را بدست خود و دست مؤمنان پس عبرت گيريد اى صاحبان ديدهها
و اگر نه آن بود كه مقدّر كرده بود خدا براى آنان بيرون شدن از خانمان را هر آينه عذاب كرده بودشان در دنيا و براى آنها در آخرت عذاب آتش است
اين بسبب آنست كه آنها مخالفت نمودند با خدا و پيغمبرش و هر كه مخالفت كند با خدا پس همانا خدا سخت عقوبت است
آنچه را بريديد از درخت خرماى خوب يا واگذاشتيد آنرا ايستاده بر ريشههاى خود پس باذن خدا است و تا خوار كند متمرّدان را.
تفسير
تسبيح و تنزيه و تقديس تمام موجودات ارضيّه و سماويّه خالق و
جلد 5 صفحه 171
مربّى و نگهدار خودشان را بلسان حال و مقال مكرّر بيان شده و عزّت و قدرت و درستكارى و حكمت خدا محتاج به بيان نيست و مستفاد از نقل قمّى ره در شأن نزول آيات آتيه آنست كه در مدينه سه قبيله از يهود بودند بنى نضير و بنى قريظه و قنيقاع و ما بين آنها و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عهد مقرّرى بود پس نقض نمودند عهد خود را و سبب نقض عهد بنى نضير آن بود كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد نزد آنها تا قرض كند از آنان براى پرداخت خونبهاى دو نفر از معاهدين آنها كه يكنفر از اصحاب آن حضرت آن دو را ناگهانى كشته بود و چون وارد شد بر كعب بن اشرف كه رياست بر آنها داشت او قصد نمود قتل حضرت و همراهانش را و جبرئيل او را آگاه نمود و حضرت برخاست و مراجعت فرمود و بآنها خبر داد كه من از نيّت شما مطّلع شدم پس يا از مدينه بيرون رويد يا آماده جنگ باشيد و آنها حاضر شدند كه بيرون روند ولى عبد اللّه بن ابى منافق آنها را مغرور بكمك خود و يارانش كرد و گفت ما با شما جنگ ميكنيم و اگر مغلوب شديم با شما از مدينه بيرون ميرويم و لذا استنكاف از بيرون رفتن نمودند و حاضر براى جنگ شدند و آن منافق با آنها كمك ننمود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين عليه السّلام را علمدار و امر بتقدّم فرمود و خود با اصحاب تكبيرگويان بدنبال آمد و آنها را محاصره نمود و چون پيغمبر بمقابل بيوت آنها رسيد آنان آنچه نزديك بخودشان بود از ابنيه براى خود حصن نمودند و آنچه را نزديك پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود خراب كردند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امر فرمود درختان خرماى آنها را قطع نمايند و آنها بجزع درآمدند و گفتند اى محمد آيا خدا تو را امر بفساد نموده اگر اين درختان از آن تو است قطع كن و اگر از ما است بگذار و حاضر شدند اموال خود را بردارند و بروند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود بقدريكه شتر حمل نمايد برداريد و آنها حاضر نشدند ولى بعد از چند روز راضى شدند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ حق نداريد ببريد و اگر ببينيم كسى چيزى ميبرد او را ميكشيم و آنها دست خالى رفتند بعضى بفدك و وادى القرى و بعضى بشام و در مجمع اين شأن نزول را با اضافاتى كه از آن جمله قتل كعب بن اشرف بدست محمد بن مسلمه بامر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از مراجعت از نزد او است نقل نموده ولى
جلد 5 صفحه 172
چون از معصوم نبود و اختلافاتى هم با روايت قمى ره داشت حقير از ذكر آن صرف نظر نمودم و بنابر اين مفاد آيات آنست كه خداوند آن ذات قهّارى است كه بيرون كرد كفار اهل كتاب را از ديار خودشان و اين دفعه اول بيرون كردن دسته جمعى آنها بود از منازلشان بشام و غيرها و دفعه دوم در رجعت يا قيامت است بزمين شام يا صحراى محشر چون در مجمع از ابن عباس نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها فرمود بيرون رويد گفتند بكجا فرمود بزمين محشر و قمى ره از امام مجتبى عليه السّلام نقل نموده كه مردم در قيامت محشور ميشوند نزد صخره بيت المقدس و جمعى از مفسّرين تصريح نمودهاند كه حشر اوّلشان جلاء آنها از مدينه بود بشام و حشر دومشان در قيامت است آنهم بزمين شام و معناى حشر بيرون كردن جمعى است از مكانى بمكان ديگر و مسلمانان گمان نميكردند آنها باين سهولت از مدينه جلاء وطن نمايند چون عدّه و عدّه آنها كافى براى مقاومت بود و خود آنها هم با اسلحه و حصارهاى محكمى كه داشتند گمان ميكردند ميتوانند دفاع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كنند ولى بعد از كشته شدن كعب بن اشرف كه از مجمع نقل شد بامر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خواست خداوند آنها چنان مرعوب شدند كه بهيچ وجه اظهار حياتى ننمودند و چون پيغمبر (ص) امر فرمود بقطع اشجار آنها كه وسيله ارتزاقشان بود يك مرتبه دل از اقامت كندند و عازم رحيل شدند و هيچ تصوّر نمينمودند كه چنين عذاب ناگهانى از خدا بر آنان نازل شود و بدست خودشان ابنيه خارجى خودشان را خراب نمودند براى بدست آوردن آلات قيمتى آنها و نيفتادنشان در دست مسلمانان و مسلمانان هم با آنها كمك ميكردند در خرابى براى تعذيب آنها و توسعه ميدان جنگ و اينكه خداوند نسبت خرابى را بآنها داده بدست خودشان و دست اهل ايمان ظاهرا بمناسبت آن باشد كه سبب خرابى را كه نقض عهد و غدر با پيغمبر بوده آنها فراهم نموده بودند و بعضى گفتهاند اطاقهاى داخلى را خودشان خراب نمودند در وقت جلاء از وطن براى آن كه بدست مسلمانان نيفتد و ابنيه خارجى را مسلمانان خراب كردند قبلا تا برسند بحصارهاشان پس بايد ارباب عقل و دانش از اين قبيل وقايع عبرت گيرند و بدانند هر كه با خدا و پيغمبر در افتاد ور افتاد و نيز بايد
جلد 5 صفحه 173
بدانند كه خدا و پيغمبر اگر چه ارحم الرّاحمين و رحمة للعالمين ميباشند ولى اشدّ المعاقبين و غلظة للكافرين هم هستند و صفت رحمت و مروّت و غلظت و خشونت هر يك بايد بجا و محلّ خود بكار رود و اگر خداوند فرض و مقدّر نفرموده بود براى آنها جلاء از وطن را مانند بنى قريظه در دنيا بقتل مردان و سبى زنان و اطفال معذّب مىشدند و در هر حال عذاب آخرت آنها بجاى خود محفوظ است اين نتيجه شقاق و غدر با خدا و پيغمبر است و كسى تصوّر نكند كه قطع درختان خوب قيمتى خرماى آنها خلاف انصاف و رويّه عقلاء بوده چون آنچه از آنها قطع و آنچه باقى گذارده شده بامر خدا بوده و بر طبق حكمت و مصلحت است كه بسبب آن اميدشان از اقامت قطع شود و بذلّت و خوارى و دلسوختگى بيرون روند و بانتقام غدر و مكر با خدا و پيغمبر برسند و ديگر بچنين اعمال قبيحهاى اقدام ننمايند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ
سَبَّحَ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ وَ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ «1» هُوَ الَّذِي أَخرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أَهلِ الكِتابِ مِن دِيارِهِم لِأَوَّلِ الحَشرِ ما ظَنَنتُم أَن يَخرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصُونُهُم مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِن حَيثُ لَم يَحتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعبَ يُخرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيدِيهِم وَ أَيدِي المُؤمِنِينَ فَاعتَبِرُوا يا أُولِي الأَبصارِ «2»
اما الكلام في فضلها: اخباري از إبن بابويه و خواص القرآن از پيغمبر و از حضرت صادق عليهما الصلاة و السّلام روايت كردهاند که مفاد آنها اينست که كسي که قرائت كند جنّت و نار و عرش و كرسي و هفت آسمانها و زمينها و هواء و ريح و طير و شجر و جبال و شمس و قمر و ملائكه بر او صلوات ميفرستند و استغفار ميكنند و از حزب اللّه المفلحين ميشود، و اگر در آن روز يا شب بميرد از اهل جنّت است و غير اينها که موجب قضاء حاجت ميشود اگر در چهار ركعت نماز حاجت بخواند و اگر در شب جمعه بخواند ايمن از بلاء ميشود و اگر بر خود معلّق كند در عقب هر حاجتي برود برآورده ميشود، لكن چون اخبار سند معتبري نداشت از نقل عين عبارات آنها صرف نظر كرديم.
سَبَّحَ لِلّهِ گفتيم تسبيح دو اطلاق دارد خاصّ و عامّ. امّا الخاصّ: تنزيه و تقديس حقّ است از جميع عيوب و نقائص ذاتا و صفة و فعلا. امّا العامّ: مطلق اذكار را شامل ميشود.
ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ تعبير بمادون من براي تعميم ذوي العقول و غير آنها است مثل شمس قمر كواكب عرش كرسي جمادات نباتات حيوانات و غير اينها.
جلد 16 - صفحه 467
وَ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ الغالب القاهر القادر العليم. الحكيم العادل العالي المتعال.
هُوَ الَّذِي أَخرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أَهلِ الكِتابِ راجع بقبيله بني نضير از يهود که چون پيغمبر بمدينه هجرت فرمود آمدند با حضرت معاهده كردند که متعرّض آنها نباشد مشروط بر اينكه آنها هم با مشركين و ساير كفّار هم دست نشوند تا در جنگ بدر و فتح مسلمين گفتند اينکه همان است که بما خبر دادهاند ولي چون جنگ احد پيش آمد و مسلمين فرار كردند اينها جرأت پيدا كردند و با ساير قبائل يهود هم دست شدند و جماعتي را فرستادند و با ابو سفيان و مشركين قريش عهد و ميثاق بستند بر مقاتله پيغمبر و دو نفر از مسلمين را كشتند حضرت تشريف برد مطالبه ديه آنها را بكند اينها قصد كردند که از بام قصر خود سنگ رها كنند بر سر آن حضرت، حضرت تشريف برد مدينه و لشكري فرستاد بر آنها اينها درهاي قصرهاي خود را بستند که مسلمين وارد نشوند حضرت امر فرمود نخلهاي آنها و مزارع آنها را بسوزانند اينها بالحاح و التجاء در آمدند و رعبي در قلب آنها پيدا شد حضرت از قتل آنها صرف نظر نمود مشروط بر اينكه از حجاز خارج شوند و بطرف شام بروند قبول كردند و وسائل مسافرت آنها را حضرت فراهم كرد و آنها رفتند جز جماعتي از آنها که بعض نقاط قصرها را خراب كردند و فرار كردند و بيهود خيبر ملحق شدند و شرح اينکه قضايا مفصّل است، لذا خدا ميفرمايد او است خدايي که بيرون كرد كساني که از اهل كتاب كافر بودند که بني نضير باشند.
مِن دِيارِهِم که مدينه باشد بطرف شام و ايله.
لِأَوَّلِ الحَشرِ اول طائفه از كفّار اينها بودند که اخراج بلد شدند و جلاء وطن كردند و حشر بمعني سوق جمعيت بمحل ديگري و لذا قيامت صحراي محشر است که خداوند مبعوث ميفرمايد تمام جنّ و انس را و سوق ميدهد آنها را در آن صحراي قيامت:
ما ظَنَنتُم أَن يَخرُجُوا شما مسلمين گمان نميكرديد که اينها را بتوانيد اخراج بلد كنيد و اينها بيرون روند.
جلد 16 - صفحه 468
وَ ظَنُّوا أَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصُونُهُم و آنها گمان كردند که درهاي قلعههاي خود را بستند و در حصون خود جاي گرفتند ديگر مسلمانان نميتوانند بآنها دست پيدا كنند و حصون آنها مانع ميشود از مسلمين.
مِنَ اللّهِ که خدا قدرت ندارد و اينها را اخراج كند العياذ.
فَأَتاهُمُ اللّهُ مِن حَيثُ لَم يَحتَسِبُوا و لو خداوند چنان آنها را بيچاره كرد که چون پيغمبر دستور داد نخلستانهاي آنها و مزارع آنها را آتش زنند که آمدند يعني قدرت الهي اينها را ناچار كرد آمدند و قرار داد و عهد كردند که از مدينه بطرف شام بروند و حضرت وسايل حركت آنها را فراهم كرد و رفتند.
وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعبَ از ترس قتل و اسيري باين جلاء وطن تن در دادند.
يُخرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيدِيهِم آن جماعتي که از آنها فرار كردند ديوارهاي حصون خود را شكافتند و فرار كردند و بيهود خيبر ملحق شدند.
وَ أَيدِي المُؤمِنِينَ مسلمانان وارد حصون آنها شدند و حصون آنها را در هم كوبيدند.
فَاعتَبِرُوا يا أُولِي الأَبصارِ که خداوند چه نحوه دين اسلام را نصرت ميكند و دشمنان را سركوب ميفرمايد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 1)
شأن نزول:
در مورد نزول پنج آیه اول این سوره شأن نزول مفصلی ذکر کردهاند که فشرده آن چنین است:
در سرزمین مدینه سه گروه از یهود زندگی میکردند «بنی نضیر» و «بنی قریظه» و «بنی قینقاع» و گفته میشود که آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولی چون در کتب مذهبی خود خوانده بودند که پیامبری از سرزمین مدینه ظهور میکند به این سرزمین کوچ کردند، و در انتظار این ظهور بزرگ بودند.
هنگامی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به مدینه هجرت فرمود با آنها پیمان عدم تعرض بست، ولی آنها هر زمان فرصتی یافتند از نقض این پیمان فروگذار نکردند.
از جمله این که بعد از جنگ «احد»- غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد- «کعب بن اشرف» با چهل مرد سوار از یهود به مکّه آمدند و یکسر به سراغ
ج5، ص135
قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگی متحدا بر ضد محمّد صلّی اللّه علیه و آله پیکار کنند.
این خبر از طریق وحی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسید.
دیگر این که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روزی با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوی قبیله بنی نضیر که در نزدیکی مدینه زندگی میکردند آمد و میخواست از آنها کمک یا وامی بگیرد، و شاید پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و یارانش میخواستند در زیر این پوشش وضع «بنی نضیر» را از نزدیک بررسی کنند، مبادا مسلمانان غافلگیر شوند.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در بیرون قلعه یهود بود و با «کعب بن اشرف» در این زمینه صحبت کرد، در این هنگام در میان یهودیان بذر توطئهای پاشیده شد، و با یکدیگر گفتند:
یک نفر پشت بام رود و سنگ عظیمی بر او بیفکند و ما را از دست این مرد راحت کند! یکی از یهود اعلام آمادگی کرد و به پشت بام رفت.
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از طریق وحی آگاه شد برخاست و به مدینه آمد، و اینجا بود که پیمان شکنی یهود بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مسلم شد، و دستور آماده باش برای جنگ به مسلمانان داد.
در بعضی از روایات نیز آمده که یکی از شعرای بنی نضیر به هجو و بدگوئی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرداخت و این خود دلیل دیگری بر پیمان شکنی آنها بود.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای این که ضربه کاری قبلا به آنها بزند به «محمّد بن مسلمه» که با «کعب بن اشرف» بزرگ یهود آشنائی داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتی این کار را کرد.
کشته شدن «کعب بن اشرف» تزلزلی در یهود ایجاد کرد. به دنبال آن رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دستور داد مسلمانان برای جنگ با این قوم پیمان شکن حرکت کنند، هنگامی که آنها با خبر شدند، به قلعههای مستحکم و دژهای نیرومند خود پناه بردند، و درها را محکم بستند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور داد بعضی درختان نخل را که نزدیک قلعهها بود بکنند یا بسوزانند.
ج5، ص136
این کار فریاد یهود را بلند کرد گفتند: ای محمّد! تو پیوسته از این گونه کارها نهی میکردی، پس این چه برنامهای است؟
آیه پنجم این سوره نازل شد و به آنها پاسخ گفت که این یک دستور خاص الهی بود.
محاصره چند روز طول کشید و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برای پرهیز از خونریزی به آنها پیشنهاد کرد که سرزمین مدینه را ترک گویند آنها نیز پذیرفتند، مقداری از اموال خود را برداشته و بقیه را رها کردند باقیمانده اموال و اراضی و باغات و خانههای آنها به دست مسلمانان افتاد.
تفسیر:
این سوره با تسبیح و تنزیه خداوند و بیان عزت و حکمت او شروع میشود، میفرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگوید، و او عزیز و حکیم است» (سبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم).
و این در حقیقت مقدمهای است برای بیان سرگذشت یهود «بنی نضیر» همانها که در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند.
تسبیح عمومی موجودات زمین و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها و حیوانات و گیاهان و جمادات ممکن است با زبان قال باشد یا با زبان حال، چرا که نظام شگفت انگیزی که در آفرینش هر ذرهای به کار رفته با زبان حال بیانگر علم و قدرت و عظمت و حکمت خداست.
و از سوی دیگر به عقیده جمعی از دانشمندان هر موجودی در عالم خود سهمی از عقل و درک و شعور دارد هر چند ما از آن آگاه نیستیم، و به همین دلیل با زبان خود تسبیح خدا میگوید، هر چند گوش ما توانایی شنوائی آن را ندارد.
نکات آیه
۱ - تمامى موجودات آسمان ها و زمین، تسبیح کننده خداى یگانه اند. (سبّح للّه ما فى السموت و ما فى الأرض )
۲ - تمامى موجودات جهان، داراى شعورى مخصوص به خود (سبّح للّه ما فى السموت و ما فى الأرض ) برداشت یاد شده بر این اساس است که تسبیح موجودات صرفاً، تسبیح به زبان حال نباشد و تسبیح قولى را نیز دربرگیرد. در این صورت اقرار به تنزیه پروردگار، مسبوق به نوعى شعور خواهد بود.
۳ - کمال ذات خداى یگانه هستى، پیام یکایک موجودات جهان (سبّح للّه ما فى السموت و ما فى الأرض )
۴ - نمودهاى هستى و نمادهاى جهان طبیعت، خود بیانگر قدرت و حکمت آفریدگار خویش اند. (سبّح للّه ما فى السموت و ما فى الأرض و هو العزیز الحکیم) ارتباط عبارت «سبّح للّه...» با «و هو العزیز الحکیم» مى تواند بیانگر این معنا باشد که تسبیح و تنزیه پروردگار، نشانه اتقان و بى عیب و نقص بودن ذات و افعال او است. آفرینش نیز، با این عظمت و استحکام خود نمایانگر قدرت و عزت او است.
۵ - مطالعه طبیعت و نظام هستى، زمینه خداشناسى و پى بردن به اقتدار و کاردانى آفریدگار جهان (سبّح للّه ما فى السموت و ما فى الأرض و هو العزیز الحکیم) خبر دادن خداوند از تسبیح موجودات، در حقیقت توجه دادن انسان ها به حقایق نهفته در متن طبیعت است که هر یک با زبان حال، وجود خدا و صفات کمالى او را نجوا مى کنند. گوش فرادادن به این نجوا، زمینه ساز ادراک عزت و حکمت خداوندى است.
۶ - خداوند، «عزیز» (پیروزمند شکست ناپذیر) و «حکیم» (کاردان) است. (و هو العزیز الحکیم)
۷ - عزّت و اقتدار الهى، آمیخته با حکمت (کاردانى و مصلحت سنجى) است. (و هو العزیز الحکیم) قرار گرفتن صفت «حکیم» پس از صفت «عزیز»، بیانگر آمیختگى حکمت و عزت خداوند است.
موضوعات مرتبط
- آفرینش: آثار مطالعه آفرینش ۵; نقش آفرینش ۴
- آیات خدا: آیات آفاقى ۵
- اسماء و صفات: حکیم ۶; عزیز ۶
- تسبیح: تسبیح خدا ۱
- توحید: توحید ذاتى ۳
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۳
- خدا: حکمت خدا ۷; دلایل حکمت خدا ۴، ۵; دلایل خداشناسى ۵; دلایل قدرت خدا ۴، ۵; کمال خدا ۳; ویژگیهاى عزت خدا ۷; ویژگیهاى قدرت خدا ۷
- موجودات: تسبیح موجودات ۱; شعور موجودات ۲
منابع