روایت:الکافی جلد ۸ ش ۱۶
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
محمد بن يحيي عن محمد بن الحسين عن محمد بن اسماعيل بن بزيع عن عمه حمزه بن بزيع و الحسين بن محمد الاشعري عن احمد بن محمد بن عبد الله عن يزيد بن عبد الله عمن حدثه قال :
الکافی جلد ۸ ش ۱۵ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۱۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۷۵
يزيد بن عبد اللَّه از شخصى روايت كرده كه گفت: امام باقر عليه السّلام نامه ذيل را بسعد الخير نوشت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اما بعد من تو را بترس از خدا سفارش ميكنم زيرا سلامت از نابود شدن و بهرهمندى در بازگشتگاه بسوى خدا در آن است، همانا خداى عز و جل نگاه دارد بوسيله تقوى و پرهيزگارى بنده را از آنچه عقلش بدان دسترسى ندارد، و بزدايد بوسيله تقوى از بنده كوردلى و نادانى را، و بوسيله تقوى بود كه نوح و همراهان در كشتى نجات يافتند، و هم چنين صالح (پيغمبر) و همراهانش از صاعقه رهائى پيدا كردند، و بوسيله تقوى صابران كامياب گشتند، و اين دستهها (يعنى شيعيان) از مهلكهها نجات يافتند، و اينان را برادرانى است كه بر همين طريقهاند و همين فضيلت را جويايند، اينان طغيان شهوات خود را پشت سر انداختند هنگامى كه داستان عقوبتهاى قرآن باطلاع آنها رسيد، پروردگار خود را بر آنچه روزيشان فرمود ستايش كنند كه او شايسته ستايش است، و خويش را بر كوتاهيهائى كه (در انجام دستورات خدا) كردهاند نكوهش كنند و اينان شايسته نكوهشند، و دانستهاند كه براستى خداى تبارك و تعالى بردبار و داناست، و تنها خشمش بر آن كسى است كه رضايت خاطر او را نجويد، و فقط عطاى خود را از كسى دريغ دارد كه عطايش را بپذيرد، و تنها گمراه كند كسى را كه هدايت و راهنمائى او را نپذيرد. سپس ببدكرداران اين امكان و اختيار را داده كه بوسيله توبه بديهاى خود را به نيكى تبديل كنند، و بندگان خود را در قرآن با آواز بلندى كه بريده نشود بتوبه دعوت كرده و از دعاى بندگانش جلوگيرى نفرموده- پس خدا لعنت كند كسانى را كه كتمان كنند آنچه را خدا نازل فرموده (كه با سخنهاى باطل خود مانع دعاى بندگان ميشوند)-. خدا بر خويش مهرورزى را لازم كرده و رحمت او بر خشمش پيشى جسته، و از روى راستى و درستى بانجام رسيده، پس چنان نيست كه خداوند نسبت ببندگان خشم آغاز كند (و ابتداء بر آنها خشم كند) پيش از آنكه آنها او را بخشم آورند، و اين مطلب از علوم يقينى و نيز از علومى است كه از تقوى و پرهيزگارى سرچشمه گيرد (و از آن بدست آيد). و هر ملتى كه كتاب خدا را پشت سر انداختند خدا نيز علم كتاب را از آنها برگيرد، و دشمن را بر سرشان مسلط گرداند هنگامى كه با آن دشمن طريقه دوستى پيش گيرند، و پشت سر انداختن كتاب يكى باين است كه حروف آن را برپا دارند (و بخوانند) ولى حدود آن (و مقرراتش) را تحريف كنند (و تغيير دهند) اينها كتاب را روايت كنند ولى مراعاتش نكنند، نادانان (ظاهربين) بهمين حفظ ظاهرى روايت كتاب كه اينان دارند دلخوشند ولى دانشمندان (حقيقت بين) از اينكه اينها مراعات (حدود) آن را نكنند غمناك و محزونند، و ديگر از راههاى دور انداختنشان كتاب خدا را باين بود كه آنها را بدست كسانى كه دانش آن را نداشتند سپردند (و آنها را بر احكام آن مسلط گرداندند) و آنها نيز طبق دلخواه خود در آن حكم كردند (يا بهواپرستيشان كشاندند) و بنابودى بازگرداندند، و رشتههاى دين (و احكام آن) را تغيير دادند، و سپس آن را به ابلهان و كودكان واگذاردند.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۸۴
امام باقر عليه السّلام به سعد الخير نوشت: به نام خداوند بخشاينده مهربان، اما بعد، من تو را به تقواى الهى سفارش مىكنم، زيرا در آن است سلامتى از نابودى، و بهرهمندى به هنگام مرگ. همانا خداوند عزّ و جلّ در پرتو تقوى بنده را از آنچه كه عقلش بدان نمىرسد حفظ مىكند، و با تقوى كورى و جهلش را از ميان مىبرد، و با تقوى نوح و همراهان او در كشتى، و صالح و همراهان او از آذرخش، نجات يافتند، و در پرتو تقوى شكيبايان و گروههاى شيعه از مهالك، نجات يافتند و براى آنان برادرانى است بر همين آيين كه اين فضيلت را خواهانند، و از گشتن __________________________________________________
(۱) «پس چون عذاب ما را احساس كردند، بناگاه از آن مىگريختند. [هان] مگريزيد، و به سوى آنچه در آن متنعم بوديد و [به سوى] سراهايتان بازگرديد، باشد كه شما مورد پرسش قرار گيريد» (سوره انبياء/ آيه ۱۲ و ۱۳). (۲) «اى واى بر ما، كه واقعا ستمگر بوديم». سخنان پيوسته همين بود، تا آنان را دروشده بىجان گردانيديم» (سوره انبياء/ آيه ۱۴ و ۱۵).
پيرامون شهوت خوددارى كردند، و اين به سبب عقوبت و پندهايى بود كه در قرآن مىخواندند. آنها پروردگار خود را به سبب آنچه روزى ايشان ساخته- و شايسته سپاسگزارى هم هست- سپاس مىگزارند، و خود را در زيادهروىها مىنكوهند، و آنها اهل نكوهش هستند، و به خوبى مىدانند كه خداوند تبارك و تعالى شكيباست و دانا، و خشمش دامنگير كسى است كه، خشنودى او را نمىپذيرد و بخشش خود را از كسى كه آن را نمىپذيرد، دريغ مىورزد، و كسى را كه پذيراى هدايت او نيست گمراه مىكند. او سپس به گناهكاران امكان توبه مىدهد و گناهان آنان را به حسنه تبديل مىسازد. او در كتاب خود بندگانش را با آواز بلند، بدين كار فراخوانده است، و اين دعوت گسسته نگردد و دعاى خود را از بندگانش دريغ نكند. خداوند لعنت مىكند كسانى را كه آنچه را او فرستاده نهان مىسازند. خداوند بر خود رحمت و مهربانى را فرض كرده است، و رحمتش بر خشمش پيشى گرفته، و به درستى و عدالت تمام مىشود. خداوند با بندگان خود به خشم آغاز نكند، پيش از آنكه او را به خشم آورند، و اين حقيقت از علم اليقين و علم پرهيزكارى است. خداوند از هر امّتى كه كتاب او را به دور افكنند، علم كتاب را باز مىستاند، و وقتى از او روى برتابند، دشمن خود را بر ايشان حكم فرما مىگرداند. يك گونه دور انداختن قرآن چنين است كه حروف و كلماتش را بخوانند و بدانند و رواج دهند و حدود و مقرراتش را تحريف كنند، و آن را روايت بكنند امّا رعايت نكنند. نادانها را حفظ روايت خوش است، و دانشمندان را ترك رعايت ناخوش و اندوهبار. و يك گونه دور انداختن قرآن چنين است كه آن را تحت اختيار و سرپرستى كسى قرار دهد كه او را نمىشناسند، و اين سرپرستان آنها را به هواپرستى كشانند و به هلاكت رسانند و رشتههاى ديندارى را دگرگون سازند و سپس رياست و جلودارى دين را، موروثى مىكنند تا آن را به بيخردان و كودكان واگذارند. پس اين امّت اسلامى پيروى از امر و فرمان مردم مىكنند پس از آنكه خداوند بديشان دستور داد، و آنهاامر خدا را رد مىكنند. چه بد است براى ستمكاران ولايت مردم، پس از ولايت خدا، و پاداش مردم پس از پاداش خدا و خشنودى مردم، پس از خشنودى خدا، و امّت اين چنين گشت در حالى كه بودند در ميان ايشان افرادى كه در پرستش و بندگى خدا كوشش و تلاش مىكردند امّا به ضلالت و گمراهى گرفتارند، تنها خود را مىبينند و فتنهگرند، زيرا عبادت و پرستش آنان، هم براى خود آنان فتنه است و هم براى كسى كه به آنها اقتدا مىكند، با اينكه رسولان خدا وسيله تذكّر، براى همه اهل عبادت مىباشند. همانا يك پيامبر خدا طاعت و عبادت او را به حدّ كمال مىرسانيد و سپس خداوند تبارك را در يك زمينه نافرمانى مىكرد، و براى همين نافرمانى از بهشت رانده مىشد و در شكم ماهى افكنده يا زندانى مىگشت، و براى او وسيله نجاتى نبود مگر اعتراف و توبه، تو نظاير احبار يهود، و رهبان نصارى را در ميان مسلمانان بشناس، كه كتاب خدا را پنهان مىدارند و تحريف مىكنند، و در نتيجه نه تجارت آنان سود دارد و نه ايشان در راه هدايت گام برداشتند. بشناس نظاير آنها را در اين امّت؛ كسانى كه الفاظ و واژههاى قرآن را بر پا مىدارند و حدود و مقرّرات حقيقى آن را تحريف مىكنند و بر خلاف ما، به تفسير و تطبيق آن مىپردازند. آنان هميشه با سروران و بزرگانند و هنگامى كه جلوداران هوى پرست و دنياطلب، اختلاف يابند و كشمكش نمايند، با كسى همراه شوند كه دنياى بيشترى دارد و بر رقيبان خود پيروز شده است، و اين است حدّ آنها در علم ما، پيوسته اين چنين هستند در سرشت و طمعشان، و صداى ابليس يا باطل فراوان، از زبان آنها شنيده مىشود. دانشمندان حقيقى به آزار كردن و سختگيرى و زور گويى آنها صبر كنند، و آنها بر علماء حقيقى عيب گيرند كه آنها را به حق مكلّف سازند و از باطل برحذر نمايند، و اين در حالى است كه اين با سوادان (دنياطلب و زشتخو كه در كسوت علماء درآمدهاند) در ذات خود خيانت پيشهاند و خيرخواهى را پنهان مىكنند، و اگر گمراهى را ببينند راهنمائىاش نمىكنند و مردهاى را زنده نمىگردانند، پس چه بد مىكنند، زيرا خداوندتبارك و تعالى در قرآن از آنها پيمان گرفته است كه در آنچه دستور داده شدهاند امر به معروف كنند، و در آنچه نهى شدهاند مردم را نهى كنند، و بر كار نيك و تقوى هميارى كنند و نه در امور گنهآلوده و متجاوزانه علماى حق با نادانها در كوشش و مبارزهاند، اگر به نادانها پند دهند در برابر گويند كه سركشى مىكنند، و اگر نادانان را به حقّى كه ترك كردهاند متنبّه سازند علماء را متهم مىكنند كه با جامعه مخالفت مىورزند، و اگر علماى حقّى به ناچار از آنها كناره گيرند و به گوشهاى نشينند، گويند از جامعه اسلامى كناره گرفتهاند، و اگر علما به نادانان بگويند دليل خود را در سخن خويش بياوريد مىگويند در برابر گوينده نفاق مىورزند. و اگر از آنها پيروى و اطاعت كنند در برابر گويند مرتكب نافرمانى خدا شدهاند. جاهلان در آنچه نمىدانند هلاك شدند. آنچه بر زبان مىآورند نمىفهمند. به هنگام تلاوت قرآن، آن را در مقام تعريف تصديق مىكنند، و هنگام تحريف به تكذيبش مىپردازند، و بر اين كار اعتراض نكنند. آنان همچون احبار يهود و رهبان نصارى، جلوداران هواپرستى و اربابان هلاكتند، و عدهاى از ايشان ميان گمراهى و هدايت نشستهاند و نمىتوانند گروه گمراه را از گروه راه يافته تشخيص دهند. آنها مىگويند اكثر مردم نمىدانند حقيقت اين مطلب چيست، با اينكه خود تصديق دارند پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم راه روشن و آشكار به ارمغان نهاده، كه هم شبش روشن است و هم روزش، و خود او بدعتى در آنها پديد نياورده است و سنّت حقّى را تغيير نداده است و در دوران او اختلافى پيش نيامده، و چون اشتباهات مردم ايشان را در تاريكى خود فرو برد، از دو پيشوا پيروى كردند و به دنبال دو رهبر راه افتادند كه يكى از آنها به سوى خدا و حق فرا مىخواند و ديگرى به سوى دوزخ، و در اين هنگام بود كه شيطان به سخن آمد و در زبان دوستان و طرفدارانش، صدايش بلند شد و ياران سواره و پياده او فراوان شدند، و در مال و فرزند مردم شركت جستند. كسانى كه شريك او شدند و بدعت را به كار بستند، از حكم كتاب خدا و سنّت پيغمبر به يك سو رفتند، ولى دوستان خدا حجّت و دليل را بر زبان آوردند و به كتاب خدا و مطابق حكمت و صلاح عمل نمودند، و از آن روز بود كه در جامعه اسلامى اهل حقو باطل به دو دسته جدا از هم پاره پاره شدند و اهل حق، يك ديگر را يارى نرساندند و دل به صلح و سازش نهادند و اهل گمراهى به يارى يك ديگر برخاستند و اكثريت همكاران اين گروه شدند. اين گروه را خوب بشناس و گروه ديگر را هم به دقّت بنگر كه شريفان و برگزيدگان خدايند و بدانها روى آور تا به اهل خود برسى، زيرا زيانكاران همان كسانى هستند كه خود و خاندان خود را به زيان كشاندند به روز رستخيز، و همين است زيان آشكار. در اينجا روايت حسين بن محمّد اشعرى به پايان مىرسد و در روايت محمد بن يحيى اين افزايش به چشم مىخورد: دانستن طريق و روش حق، از آن ايشان است، و اگر بلا و گرفتارى هم دارند تو نبايد آن را به نظر آورى، زيرا اين براى امتحان و آزمون خلايق است و دليل ناحق بودن آنها نيست، و اگر مردم ناحق بر ايشان زور گويند و بدانها بتازند و آنها را خوار شمارند و گرفتار بلا شوند، بايد بدانى كه آن خواهد گذشت و دوران خوشى و خرّمى خواهد رسيد. بدان كه برادران مورد اعتماد اندوختههاى يك ديگر هستند، و اگر ترس از اين نبود كه در باره من گمانهاى ناروا بيابى، و آن تو را از راه حق برون برد، پرده از حقايقى برمىكشيدم كه تاكنون از تو پنهان داشتم و مطالبى پيرامون حق بر تو بيان مىكردم كه از تو نهان داشتم، ولى من ملاحظه تو را مىكنم و مىخواهم تو در راه حق بمانى و بپايى. حليم و شكيبا نباشد كسى كه در جايگاه تقوى و خوددارى از احدى پروا نكند. حلم و بردبارى جامه عالم است، مبادا خود را از آن برهنه كنى.