النحل ٤٣: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۴۸: خط ۴۸:
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link248 | آيات ۴۱ - ۶۴،سوره نحل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link248 | آيات ۴۱ - ۶۴ سوره نحل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link249 | مقصود از حسنه در دنيا كه خداوند به مهاجرين وعده داده مجتمع صالح اسلامى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link249 | مقصود از «حسنه» در دنيا، كه خداوند به مهاجران وعده داده؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link250 | علت توصيف مهاجرين به دو صفت صبر و توكل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link250 | علت توصيف مهاجران، به دو صفت «صبر» و «توكل»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link251 | مفاد آيه : ((و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا...)) حصر رسالت در بشر عادى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link252 | معنای كلمۀ «ذكر»، و مراد از «اهل ذکر»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link252 | معنا و موارد استعمال كلمه : ((ذكر))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link255 | وجوهى كه مفسران در تفسير آيه: «فَاسئَلُوا أهلَ الذِّکر» گفته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link253 | مراد از اهل ذكر در فاسئلوا اهل الذكر)) و اينكه مخاطبين اين خطاب كيانند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link256 | حجت بودن بيانات رسول خدا و عترت او «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link254 | معنا و مفاد آيه : ((و انزل اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link257 | تهديد مشركان، كه از درِ مكر به خدا و پيامبرانش، گناه مى كردند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link255 | وجوهى كه مفسرين در تفسير آيه گفته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link258 | مراد از تهدید مشرکان به «اخذ در تقلّب» و «اخذ بر تخوّف»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link256 | حجت بودن بيانات رسول الله و عترت او (ائمه ) عليهم الصلاة و السلام]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link259 | گردش سايه اشياء، نشانه خضوع و سجود موجودات در برابر خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link257 | انذار و تهديد مشركين كه از در مكه به خدا و پيامبرانش گناه مى كردند (مكروا السيئات )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link260 | معنای سجده جنبندگان آسمان ها و زمين، براى خدا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link258 | مراد از ((اخذ در تقلب )) و ((اخذ بر تخوف )) كه مشركين بدان تهديد شده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link261 | توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و در مقابل خالق]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link259 | گردش سايه اشياء نشانه خضوع و سجود موجودات در برابر خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link263 | وجه عدم استكبار عملى ملائكه، در برابر خداى سبحان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link260 | سجده جنبندگان آسمانها و زمين براى خدا به معناى خضوع وتذلل آنان در برابر خدا است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link265 | مقصود از جمله: «لَا تَتَّخذُوا إلَهَينِ اثنَين»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link261 | توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و درمقابل خالق]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link266 | لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه: دین، تنها و تنها برای اوست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link262 | توضيحى درباره در مقابل مخلوق و در مقابل خالق]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link267 | انسان به طور فطری، در تنگناها و شدائد، دست به دامان خداوند می شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link263 | وجه عدم استكبار عملى ملائكه در برابر خداى سبحان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link268 | توضيح اين كه: كفران نعمت، غایت و غرض شرك ورزيدن مشركان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link264 | رد استدلال برخى به آيه : ((يخافون ربهم ...)) براىقول به اينكه ملائكه مكلف بوده خوف و رجا دارند وافضل از بشر هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link269 | مقصود از اين كه: مشركان، بخشى از روزى خود را نصيب «مَا لَا يَعلَمُون» قرار مى دهند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link265 | مقصود از جمله : ((لا تتخدوا الهين اثنين )) و معنايى كه از نهى از دو خدا گرفتن استفادهمى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link270 | سبب اين كه مشركان، ملائكه را مؤنث و دختران خدا مى دانستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link266 | لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه فقط او معبود و دين دائما از او باشد (له الدين و اصبا)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link271 | گفتگویی در معناى جمله: «وَ لَهُم مَا يَشتَهُون»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link267 | در تنگناها و شدائد، اميد بستن به مسبب الاسباب و دست به دامان او شدن فطرى انسان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link272 | حكايت دختركُشى مشركان و نكوهش آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link268 | توضيح اينكه كفران نعمت غات و غرض شرك ورزيدن مشركين است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link273 | ايمان نداشتن به آخرت، ريشه همه گناهان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link269 | مقصود از اينكه مشركين بخشى از روزى خود را نصيب ((ما لا يعملون )) قرار مى دهند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link274 | منزه بودن خداى تعالى، از هر قبيح عقلى و طبعى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link270 | منشاء و سبب اينكه مشركين ملائكه را مؤ نث و دختران خدا مى دانستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link275 | معناى جملۀ «وَ ِللّهِ المَثَلُ الأعلَى»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link271 | معناى جمله : ((و لهم ما يشتهون )) و گفتگوئى كه در مورد شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link276 | اگر خدا مردم را به ظلمشان مجازات كند، جنبنده ای بر روى زمين نمی ماند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link272 | حكايت دختر كشى مشركين و نكوهش آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link277 | بيان ضعف استدلال به اين آيه، براى قول به معصوم نبودن انبياء]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link273 | ايمان به آخرت منبع همه خيرات و بركات و ايمان نداشتن به آخرت ريشه همه گناهاناست .]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link278 | مراد از «امت ها» و «اليوم»، در آيه: «تَاللّهِ لَقَد أرسَلنَا إلَى أُمَمٍ مِن قَبلِكَ...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link274 | منزه بودن خداى تعالى از هر قبيح عقلى و طبعى و از اتصاف به صفات ممكنات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link279 | بحث روایتی]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link275 | معناى جمله ((ولله المثل الاعلى ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link280 | بيان اين كه مراد از «اهل ذكر»، اهل كتاب است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link276 | اگر خدا مردم را به ظلمشان اخذ كند دابه اى روى زمين نخواهد ماند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link277 | بيان ضعف استدلال به اين آيه براى قول به معصوم نبودن انبياء]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link278 | مراد از ((امم )) و ((اليوم )) در آيه : ((تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلك ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link279 | رواياتى كه در آنها اهل ذكر در جمله : ((فاسئلوااهل الذكر)) به اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link280 | بيان اينكه با توجه به سياق آيات مراد از اهل ذكراهل كتاب است و با قطع نظر از خصوص آيه مراداهل بيت عليهم السلام مى باشد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link281 | چند روايت در معناى : ((فاسئلوا اهل الذكر))، ((افا من الذين مكروا))، ((له الدين واصبا)) و ((لله المثل الاعلى ))]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۶

کپی متن آیه
وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ‌ قَبْلِکَ‌ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِي‌ إِلَيْهِمْ‌ فَاسْأَلُوا أَهْلَ‌ الذِّکْرِ إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ لاَ تَعْلَمُونَ‌

ترجمه

و پیش از تو، جز مردانی که به آنها وحی می‌کردیم، نفرستادیم! اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید (تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)!

|و پيش از تو نفرستاديم جز مردانى را كه به ايشان وحى مى‌كرديم، پس اگر نمى‌دانيد از اهل ذكر (و آگاهان) بپرسيد
و پيش از تو [هم‌] جز مردانى كه بديشان وحى مى‌كرديم گسيل نداشتيم. پس اگر نمى‌دانيد، از پژوهندگان كتابهاى آسمانى جويا شويد،
و ما پیش از تو غیر رجال مؤیّد به وحی خود کسی را به رسالت نفرستادیم، پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (یعنی علما و دانشمندان هر امت) سؤال کنید.
و پیش از تو جز مردانی که به آنان وحی می کردیم، نفرستادیم. اگر [این حقیقت را] نمی دانید [که پیامبران از جنس بشر بودند] از اهل دانش و اطلاع بپرسید [تا دیگر نگویید که چرا فرشته ای به رسالت نازل نشده است؟!]
اگر خود نمى‌دانيد، از اهل كتاب بپرسيد كه ما، پيش از تو، به رسالت نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنها وحى مى‌فرستاديم؛
و ما پیش از تو جز مردانی که به آنان وحی می‌کردیم، نفرستاده‌ایم، پس اگر نمی‌دانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی بپرسید
و پيش از تو نفرستاديم مگر مردانى را كه به ايشان وحى مى‌كرديم- و اگر خود نمى‌دانيد از اهل ذكر- يعنى دانشمندان اهل كتاب- بپرسيد-،
(مشرکان می‌گویند: می‌بایست خداوند فرشته‌ای را برای ابلاغ رسالت می‌فرستاد؛ نه تو را که فردی تهیدست و انسانی چون ما هستی. باید بدانند که) ما پیش از تو نیز جز مردانی را که بدیشان وحی فرستاده‌ایم، (به میان مردم) روانه نکرده‌ایم. پس (برای روشنگری) از آگاهان (از کتابهای آسمانی همچون تورات و انجیل) بپرسید، اگر (این را) نمی‌دانید (که پیغمبران همه انسان بوده‌اند نه فرشته).
و(اما) پیش از تو جز مردانی که بدیشان وحی می‌کنیم گسیل نداشتیم. پس اگر دانسته‌اید، از یادآورندگان [:پژوهندگان کتاب‌های آسمانی] جویا شوید.
و نفرستادیم پیش از تو مگر مردانی را که وحی می‌فرستادیم بدیشان پس بپرسید اهل کتاب را اگر شما نمی‌دانید

We did not send before you except men whom We inspired. So ask the people of knowledge, if you do not know.
ترتیل:
ترجمه:
النحل ٤٢ آیه ٤٣ النحل ٤٤
سوره : سوره النحل
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«رِجَالاً»: مردانی. این بخش می‌رساند که پیغمبران همه مرد بوده‌اند؛ نه زن. «نُوحِی إِلَیْهِمْ»: ما به پیغمبران وحی می‌کردیم. «الذِّکْرِ»: اطّلاع و آگهی. یاد و یادآوری. در اینجا مراد کتاب آسمانی است. «أَهْلَ الذِّکْرِ»: علماء. اهل کتاب.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

از طریق ضحاک از ابن عباس روایت شده که گوید: وقتى که خداوند محمد را به پیامبرى برگزید این موضوع بر عرب گران آمد روى این اصل منکر شدند و گفتند: خداوند بزرگتر از آنست که از میان بشر پیامبرى برگزیند سپس این آیه و آیه ۲ سوره یونس «أَکانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَینا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ» نازل گردید.[۱]

و نیز گویند علت نزول این آیه چنین بود که مشرکین مى گفتند: خداوند بزرگتر از آن است که پیامبر او از جنس آدم باشد بلکه برگزیده او جز فرشته، دیگر نخواهد بود.[۲]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «43»

ما قبل از تو نيز، جز مردانى كه به سويشان وحى مى‌نموديم (فرشته يا موجود ديگرى را) نفرستاديم (كه آنها از آمدن تو تعجب مى‌كنند، به آنها بگو:) اگر نمى‌دانيد از اهل ذكر بپرسيد.

نکته ها

اين آيه يك اصل كلى را كه عقل هر بشرى مى‌پذيرد، مطرح مى‌كند وآن مراجعه به اهل علم وكارشناس است، يعنى هر چه را نمى‌دانيد از آگاهان واهل خبره‌ى آن‌سؤال كنيد. البتّه در زمينه‌ى مسائل دينى، بهترين مصداقِ «اهل ذكر» اهل‌بيت پيامبرند. روايات زيادى از طريق شيعه و سنّى به اين مضمون وارد شده كه در جلد سوم ملحقات احقاق الحق، صفحه‌ى 482 به بعد نقل شده است.

طبرى، ابن كثير و آلوسى نيز در تفاسيرشان، ذيل اين آيه، اهلِ ذكر را اهل بيت پيامبر معرّفى كرده‌اند.

در جلد 23 بحار صفحه 172 به بعد، حدود شصت روايت در اين باره نقل شده كه در برخى از آنها، امامان معصوم فرموده‌اند: «نحن و الله اهل الذكر المسؤلون» بخدا قسم ما هستيم، آن اهل ذكرى كه مردم بايد سؤالات خود را از آنان بپرسند.

پیام ها

1- پيامبران الهى همه از جنس خود بشر بوده‌اند، نه از جنس فرشتگان. وَ ما أَرْسَلْنا ... إِلَّا رِجالًا

جلد 4 - صفحه 525

2- پيامبران، همه مرد بوده‌اند، آنهم مردانِ بالغ ورشيد. (گرچه بعضى مثل عيسى و يحيى عليهما السلام در طفوليّت به نبوّت رسيده‌اند.) «رِجالًا»

3- نزول وحى الهى بر يك انسان تعجبى ندارد، اين سنّت خداوند براى هدايت بشر بوده است. «رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ»

4- جهل عذر نيست، پرسيدن و دانستن وظيفه است. «فَسْئَلُوا»

5- مسائل دين را بايد از كارشناس دين پرسيد، نه هر كس اندك آشنائى با دين دارد. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»

6- آنجا كه انسان خود چيزى را مى‌داند، سؤال معنى ندارد. فَسْئَلُوا ... إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‌

7- اگر پرسش از اهل ذكر لازم باشد، پس پذيرش پاسخ او نيز لازم است، وگرنه سؤال لغو است. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»

8- آنجا سؤال كنيم كه خود نتوانيم بدانيم، نه آنكه هر چه را نمى‌دانيم، بدون آنكه فكر و تأملى كنيم، فوراً سؤال كنيم. آيه نمى‌فرمايد: فَسْئَلُوا ... فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا اگر نمى‌دانيد سؤال كنيد، بلكه مى‌فرمايد: فَسْئَلُوا ... إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‌ يعنى اگر نمى‌توانيد بدانيد، سؤال كنيد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43)


«1» اصول كافى، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، باب الصبر، حديث دوّم (صفحه 87)

«2» مدرك پيشين، باب التفويض الى اللّه، حديث 3 (صفحه 64)

جلد 7 - صفحه 208

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ‌: و نفرستاديم پيش از تو در امتهاى گذشته. إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ‌: مگر مردانى كه وحى فرموديم به سوى ايشان.

بيان: آيه شريفه تقرير جواب شبهه منكرين نبوت را فرمايد كه مى‌گفتند:

خداوند، اعلى و اجل است از اين كه رسول او يكى از بشر باشد، بلكه اگر اراده نمايد بعث رسول را، هرآينه ملكى را فرستد.

حق سبحانه در اين آيه جواب آنها را فرمايد بقوله‌ (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ) كه اشاره باشد به دليل فطرى، زيرا اين مطلب وجدانى است كه در تربيت مادى و بدنى، جنسيت شرط، و لذا جريان طبيعى در حيوان و انسان بدين مقرر شده كه هر بچه از هر صنفى در تحت پرستارى همان صنف نشو و نما و مؤدب به اخلاق او گردد كه به غير اين رويه، اسباب انقراض آن فراهم شود. پس چنانچه در تربيت مادى جنسيت لازم باشد، همچنين در تكميل مقام روحانيت فطرت جبلّى حكم به جنسيت نمايد، تا بدان سبب انس و الفت حاصل، كمالات روحانى و معنوى ظهور يابد. بدين واسطه مربيان بشريت و مكملان انسانيت از نفوس آدمى منتخب شدند تا در تحت تربيت ايشان، نظام مدنى و سعادت حقيقى بدست آيد، و سنت الهى از اول خلقت بر اين جريان يافت كه انبياء از بشر باشند.

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ: پس بپرسيد اهل دانائى را، يعنى علما. إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‌: اگر هستيد كه نمى‌دانيد.

نكته: ذكر به معنى يادآورى، ضد فراموشى، و لازمه دارد دانائى را. و چون ذكر متعلق به علم، و هر يك ملازم با هم، و انفكاك ندارند، لذا صحيح باشد تعبير از علم به ذكر، و يكى از محسنات ادبيه، تسميه لازم به اسم ملزوم و عكس آن را شمرده‌اند.

تنبيه: آيه شريفه دال است بر وجوب تحصيل علم، زيرا امر فرمايد در صورت نادانى، پرسش از اهل دانائى را. و رجوع جاهل به عالم، فطرى و جبلى و اخبار بسيار در وجوب تحصيل علم وارد شده، چنانچه از جمله متواترات است حديث‌

جلد 7 - صفحه 209

نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم طلب العلم فريضة على كلّ مسلم: «1» و مراد علم دين مى‌باشد نه هر علمى، آن هم از اهلش سؤال نمايد، لكن مراد اهل ذكر در اين آيه شريفه ائمه هدى عليهم السّلام هستند.

در كافى و تفسير على بن ابراهيم قمى و برهان و عياشى- روايت بسيار وارد شده كه مراد به ذكر در اين آيه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل ذكر اهل بيت آن حضرت باشند «2».

در كافى- از حضرت باقر عليه السّلام در آيه‌ (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم الذّكر انا و الائمّة اهل الذكر. «3» ايضا- عبد الرحمن بن كثير گويد از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم:

(فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ) الايه قال عليه السّلام الذّكر محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و نحن اهله المسئولون‌ «4» ابن بابويه- از ريّان بن الصلت گفت: حاضر شد حضرت رضا عليه السّلام در مجلس مأمون و جماعتى از علماى عراق و خراسان مجتمع بودند (بعد نقل حديث را نمايد) تا آن كه حضرت فرمود: مائيم اهل ذكر كه خداوند در كتاب خود فرموده: (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) مائيم اهل ذكر، پس بپرسيد اگر نمى‌دانيد. علماء گفتند: مراد يهود و نصارى هستند. حضرت فرمود: آيا اين جايز باشد و حال آنكه در آن هنگام دعوت به دين خود كنند، و گويند دين يهود و نصارى افضل است از دين اسلام. مأمون عرض كرد: نزد حضرت تو، شرحى بر خلاف قول آنان باشد؟ فرمود: بلى، ذكر رسول خدا و ما اهل او باشيم، و آن مبين است در كتاب الهى آنجا كه در سورة الطلاق فرمايد


«1» اصول كافى، جلد اوّل، كتاب العلم، صفحه 30، حديث اوّل.

«2» تفسير عيّاشى، جلد 2، صفحه 260- برهان، جلد 2، صفحات 369 تا 372- اصول كافى، جلد اوّل، كتاب الحجّة، صفحات 210 تا 212.

«3» اصول كافى، جلد اوّل، صفحه 210، حديث اوّل.

«4» مدرك پيشين، حديث دوّم.

جلد 7 - صفحه 210

(فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ مُبَيِّناتٍ) «1» پس ذكر، رسول خدا و ما اهل او باشيم. «2»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (41) الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‌ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (42) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (43) بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (44)

ترجمه‌

- و آنانكه هجرت نمودند در راه خدا بعد از آنكه ستم كرده شدند هر آينه جاى ميدهيم البته ايشانرا در دنيا جاى خوب و هر آينه مزد آخرت بزرگتر است اگر باشند كه بدانند

آنانكه صبر كردند و بر پروردگارشان توكل ميكنند

و نفرستاديم پيش از تو مگر مردانى را كه وحى مينموديم بسوى ايشان پس بپرسيد از اهل دانش اگر دانا نباشيد

بدليلها و كتابها و فرستاديم بسوى تو قرآن را تا بيان كنى براى مردم آنچه را فرستاده شد بسوى آنها و باشد كه آنها تفكر نمايند.

تفسير

- كسانيكه براى رضاى خدا و در راه دين او از مكه معظمه بمدينه طيبه مهاجرت نمودند با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا بعد از آنحضرت كه هر يك را گفته‌اند بعد از آنكه از كفّار قريش بآنها ظلم و ستم بسيار رسيد خداوند جاى داد ايشانرا در جاى خوب و اجر آخرت آنها بمراتب زيادتر و بزرگتر است از مقام و منزل خوبى كه خداوند بايشان در دنيا داد اگر كفار ميدانستند ثواب اخروى آنها را كه بيشتر موجب كدورتشان شود يا اگر خودشان ميدانستند مقامات رفيعه خودشان را در آخرت كه بيشتر موجب مسرّتشان گردد و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه قرائت فرمود لنثوّبنّهم بثاء يعنى هر آينه پاداش ميدهيم بآنها در دنيا خوبى را كه عزّت و عظمت و فتح و ظفر بر دشمنان باشد چون صبر نمودند بر مفارقت از وطن و مجاهده با دشمن و تفويض كردند امر خود را بخالق ذو المنن و گفته‌اند كفار به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميگفتند خدا برتر و بالاتر است از آنكه بشرى مانند ما را رسالت خود منصوب فرمايد و نزد ما بفرستد اگر خداوند ميخواست رسولى براى‌


جلد 3 صفحه 288

ما بفرستد از جنس ملائكه ميفرستاد كه ما او را بشناسيم و احكامش را اطاعت نمائيم و آنحضرت در جواب بيان حكمت آنكه پيغمبر بايد از جنس بشر باشد نه از جنس ملائكه براى آنها فرمود و در سوره انعام ذيل آيه و قالوا لو لا انزل عليه ملك گذشت اينجا هم خدا جواب فرموده كه نبودند پيغمبران گذشته هم مگر مردانى از جنس بشر كه وحى مينموديم ما بآنها پس اين چيز تازه‌اى نيست كه شما استبعاد نموديد و گفتيد پيغمبر بايد ملك باشد و سزاوار نيست بشرى مانند ما باشد اگر باور نداريد برويد از اهل علم و اطلاع باحوال امم سابقه مانند علماء يهود و نصارى سؤال كنيد تا حقيقت امر بر شما مكشوف شود كه ما فرستاديم مردانى را با معجزات باهرات و كتب آسمانى و نازل نموديم بتو كه پيغمبر خاتمى قرآن را كه آن هم معجز است و هم كتاب تا بيان كنى براى مردم احكاميرا كه نازل شده براى آنها از حلال و حرام و ساير معارف تا تأمل و نظر كنند در آن و بيابند حقيقت و صحت و صلاحيت آن احكام را و بنابر اين با لبيّنات و الزّبر در آيه اخيره متعلّق است بما ارسلنا در صدر آيه قبل و جمله فاسئلوا اهل الذكر معترضه ميباشد يا بايد در صدر آيه اخيره ارسلنا هم تقدير نمود و خطاب در فاسئلوا بكفّار است در صورتى كه كلام قبلا راجع بمهاجرين و اهل ايمان بوده و اينها همه خلاف ظاهر و تكلّف است و بنظر حقير خطاب باهل ايمان است و خداوند بعد از ذكر اوصاف مهاجرين و مؤمنين ميفرمايد هميشه رجال وحى و تنزيل بوده‌اند مشكلات خودتان را در احكام و معارف بآنها و كسانيكه مانند ايشان اهل علم و دانشند رجوع نمائيد و بپرسيد اگر نميدانيد و علم نداريد ببراهين قطعيه در اصول و كتب سماويّه در فروع ما قرآن را به پيغمبر خاتم نازل نموديم تا بيان كند معارف و احكام آنرا براى مردم و آنها تأمل و تفكّر كنند و مشكلاتشان حلّ شود و تكاليفشان روشن گردد و بنابراين بالبينات و الزبر متعلّق است بلا تعلمون و تكلفى نيست و معنى واضح و مطابق با روايات از ائمه اطهار است كه بطرق متعدده در كتب معتبره از قبيل كافى و عيون و بصائر و قمّى ره و عياشى ره و غيره نقل نموده‌اند و قريب بتواتر است و حاصل همه آنستكه خدا فرموده‌ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ‌ پس مراد از ذكر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و مراد از اهل ذكر آل اويند كه مائيم و نيز فرموده و انزلنا اليك الذّكر لتبيّن‌


جلد 3 صفحه 289

للنّاس ما نزّل اليهم پس ذكر قرآن است و ما اهل اوئيم نه يهود و نصارى كه ميگويند شما بايد از آنها سؤال كنيد اگر چنين باشد آنها شما را بدين خودشان دعوت ميكنند ما مسئوليم و خدا امر بسؤال از ما فرموده وسائل شيعيان و اهل ايمانند و بنابراين وجهى براى اقوال مفسّرين كه قبلا ذكر شد نيست و متّبع ظاهر قرآن و صريح روايات است و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ ما أَرسَلنا مِن‌ قَبلِك‌َ إِلاّ رِجالاً نُوحِي‌ إِلَيهِم‌ فَسئَلُوا أَهل‌َ الذِّكرِ إِن‌ كُنتُم‌ لا تَعلَمُون‌َ (43)

و ‌ما نفرستاديم‌ ‌از‌ قبل‌ ارسال‌ تو مگر رجالي‌ ‌که‌ بآنها وحي‌ مي‌نموديم‌ ‌پس‌ سؤال‌ كنيد ‌از‌ كساني‌ ‌که‌ متذكر هستند و ميدانند ‌اگر‌ ‌شما‌ نميدانيد، ‌در‌ باب‌ نبوت‌ عامه‌ ‌در‌ مجلد اول‌ كلم‌ الطيب‌ هشت‌ امر متعرض‌ شده‌ايم‌ معناي‌ نبوت‌ و رسالت‌ و اولي‌ الامر و لزوم‌ ارسال‌ ‌بر‌ خداوند و اينكه‌ حسن‌ ذاتي‌ دارد و شدة احتياج‌ بشر بانبياء و اينكه‌ تركش‌ ‌بر‌ خلاف‌ عدل‌ ‌است‌ و مورث‌ لغويت‌ خلقت‌ بشر بلكه‌ خلقت‌ عالم‌ ميشود و دستگاه‌ قيامت‌ بهشت‌ و جهنم‌ و ساير خصوصيات‌ ‌آن‌ تمام‌ لغو و ‌بر‌ خلاف‌ عدل‌ ‌است‌ و بيان‌ شرايط نبوت‌ ‌از‌ رجوليت‌ و عصمت‌ و اكمليت‌ ‌از‌ تمام‌ امت‌ ‌در‌ جميع‌ صفات‌ حميده‌ و ملكات‌ پسنديده‌ و اعمال‌ صالحه‌ و كمالات‌ نفسانيه‌ و بيان‌ موانع‌ نبوت‌ و لزوم‌ اقامه‌ برهان‌ و دليل‌ قطعي‌ ‌بر‌ رسالت‌ باتيان‌ بمعجزه‌ ‌ يا ‌ اخبار نبي‌ ثابت‌ النبوة ‌ يا ‌ معصوم‌ ثابت‌ العصمة و ‌غير‌ ‌آنها‌ مستدعي‌ ‌است‌ مراجعه‌ فرمائيد، و ‌ما ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌، فقط بتفسير ‌آيه‌ شريفه‌ قناعت‌ مي‌كنيم‌ وَ ما أَرسَلنا مِن‌ قَبلِك‌َ ‌ما نافيه‌ و خطاب‌ بحضرت‌ رسالت‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌ما نفرستاديم‌ پيش‌ ‌از‌ تو رسولي‌ الا رجالا مثل‌ آدم‌ و نوح‌ و ابراهيم‌ و موسي‌ و عيسي‌ و ساير مرسلين‌ ‌را‌ نُوحِي‌ إِلَيهِم‌ و طريق‌ وحي‌ ‌را‌ ‌در‌ قرآن‌ مجيد معين‌ فرموده‌:

وَ ما كان‌َ لِبَشَرٍ أَن‌ يُكَلِّمَه‌ُ اللّه‌ُ إِلّا وَحياً أَو مِن‌ وَراءِ حِجاب‌ٍ أَو يُرسِل‌َ رَسُولًا فَيُوحِي‌َ بِإِذنِه‌ِ ما يَشاءُ شوري‌ ‌آيه‌ 50.

جلد 12 - صفحه 128

نظر ‌به‌ اينكه‌ كفار و مشركين‌ انكار ميكردند رسالت‌ حضرت‌ ‌را‌ ‌به‌ اينكه‌ تو ‌هم‌ يك‌ بشري‌ مثل‌ ‌ما هستي‌ ‌خدا‌ ‌اگر‌ پيغمبر ميفرستاد چرا ‌از‌ ملائكه‌ نفرستاده‌ و غافل‌ ‌از‌ اينكه‌ تماس‌ ملك‌ ‌با‌ بشر ممكن‌ نيست‌ مگر ‌به‌ لباس‌ بشريت‌ ‌در‌ آيد ‌که‌ ميفرمايد:

وَ لَو جَعَلناه‌ُ مَلَكاً لَجَعَلناه‌ُ رَجُلًا وَ لَلَبَسنا عَلَيهِم‌ ما يَلبِسُون‌َ انعام‌ ‌آيه‌ 9 و ‌علي‌ الفرض‌ ‌اگر‌ بصورت‌ بشر بيايد همين‌ اشكال‌ ‌را‌ مي‌كنند ‌که‌ انت‌ بشر مثلنا بلكه‌ شديدتر چون‌ حسب‌ و نسب‌ ‌او‌ ‌را‌ نميدانند و ‌اگر‌ بصورت‌ ديگري‌ ‌در‌ آيد ‌از‌ كجا ملك‌ ‌باشد‌ شايد شيطان‌ ‌باشد‌ و ‌اگر‌ بگويند سابقه‌ نداشته‌ فَسئَلُوا أَهل‌َ الذِّكرِ سؤال‌ كنيد كساني‌ ‌را‌ ‌که‌ خبر بدهند ‌شما‌ ‌را‌ ‌از‌ انبياء سلف‌ و ‌در‌ مراد ‌از‌ اهل‌ ذكر بعضي‌ گفتند علماء يهود بعضي‌ گفتند علماء تاريخ‌ ‌در‌ اخبار شيعه‌ تفسير بائمه‌ ‌شده‌، مكرر گفته‌ايم‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ اخبار بيان‌ مصداق‌ اتم‌ مي‌كند منافات‌ ‌با‌ عموم‌ ‌آيه‌ ندارد و مراد اهل‌ اطلاع‌ ‌است‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌باشد‌ إِن‌ كُنتُم‌ لا تَعلَمُون‌َ حكم‌ عقليست‌ و ارشاد بحكم‌ عقل‌ ‌است‌ ‌که‌ رجوع‌ جاهل‌ ‌به‌ عالم‌ ‌باشد‌.

(اشكال‌) ‌اينکه‌ مشركين‌ نه‌ پيغمبر ‌را‌ قبول‌ دارند نه‌ ائمه‌ ‌را‌ و نه‌ ارباب‌ تاريخ‌ ‌را‌ نه‌ يهود و نه‌ نصاري‌ ‌را‌ (جواب‌) تمام‌ مليين‌ عالم‌ و ارباب‌ مذاهب‌ معتقد ببعض‌ انبياء سابق‌ بودند و اخبار ‌آنها‌ فوق‌ حد تواتر ‌است‌ و مورث‌ قطع‌ ميشود ‌به‌ اينكه‌ نبي‌ ‌از‌ رجال‌ انسي‌ بوده‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 43)- اگر نمی‌دانید بپرسید: این آیه بار دیگر به بیان مسائل گذشته در رابطه با اصول دین می‌پردازد، و به یکی از اشکالات معروف مشرکان پاسخ می‌گوید:

آنها می‌گفتند: چرا خداوند فرشته‌ای را برای ابلاغ رسالت نازل نکرده است- و یا می‌گفتند چرا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله مجهز به یک نیروی فوق العاده نیست که ما را مجبور به ترک کارهایمان بنماید.

خداوند در پاسخ آنها می‌گوید: «و پیش از تو، جز مردانی که به آنها وحی می‌کردیم، نفرستادیم»! (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ).

آری! این مردان از جنس بشر بودند، با تمام غرایز و عواطف انسانی، دردهای آنها را از همه بهتر تشخیص می‌دادند، و نیازهای آنها را به خوبی درک می‌کردند، در حالی که هیچ فرشته‌ای نمی‌تواند از این امور به خوبی آگاه گردد،.

سپس برای تأکید و تأیید این واقعیت اضافه می‌کند: «اگر این موضوع را نمی‌دانید (بروید و) از اهل اطلاع بپرسید» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

نکات آیه

۱- تمامى انبیا و رسولان الهى، از جنس بشر بوده اند. (و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم)

۲- همه پیامبران، مرد بوده اند. (و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم)

۳- خداوند، به همه پیامبران وحى مى کرده است. (و ما أرسلنا من ... إلاّ رجالاً نوحى إلیهم)

۴- پیامبران متعددى قبل از پیامبراکرم(ص) به رسالت مبعوث شده اند. (و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً)

۵- مشرکان مکه، نزول وحى به انسان را قبول نداشتند. (و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم) آیه درصدد تعریض به مشرکان و جواب گویى به آنان است که طبق قرینه ها و آیات دیگر قرآن کریم (سوره یونس ، آیه ۲) آنها مبعوث شدن انسان را از جانب خداوند براى پیامبرى قبول نداشتند. فعل «نوحى» در آیه قرینه و نشانه اى است بر نکته فوق.

۶- پیامبرى، موهبتى است الهى که خداوند، به پیامبران اعطا کرده است. (و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم)

۷- پیامبرى، مسؤولیتى است الهى که تنها بر عهدهء مردان گذاشته شده است. (و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم)

۸- مبعوث شدن انبیا از سوى خداوند، دلیل بطلان عقیده مشرکان، در جبرى انگاشتن اعتقاداتشان (و قال الذین أشرکوا لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء ... و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم) احتمال دارد که آیه در صدد جواب گویى به مشرکان باشد که مى پنداشتند مشیت خداوند آنان را به شرک عبادى وا داشته است (لو شاء الله ما عبدنامن دونه) که خداوند به آنان پاسخ مى دهد: سنت خداوند در هدایت مردم برانگیختن انسانهایى جهت هدایتگرى است و جبرى در کار نیست.

۹- بناى خداوند، در هدایت مردم، استفاده از قدرت قاهره و مجبور ساختن آنان نیست. (لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شىء ... و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحى إلیهم)

۱۰- دعوت خداوند از مشرکان مکه براى تفحص و تحقیق از عالمان، جهت به دست آوردن حقانیت وحى به انسان (و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً ... فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون) مخاطب فعل «فسئلوا» به قرینه آیات قبل - که درباره مشرکان بود - مى تواند مشرکان باشد.

۱۱- ناآگاهان از امکان وحى به بشر براى دریافت حقیقت آن، ضرورى است که به عالمان مراجعه کنند. (و ما أرسلنا من قبلک ... فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون)

۱۲- انسانهاى ناآگاه براى رفع جهل خویش در امور، باید به عالمان رجوع کنند. (فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون)

۱۳- علم، عامل هوشیارى انسان و آگاه شدن وى به حقایق (فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون) «ذکر» در لغت بودن چیزى (صورت علمى) در قلب است و طبق این معنا «ذکر» ضد غفلت و نسیان خواهد بود. مراد از «أهل الذکر»» به قرینه «لاتعلمون» اهل علم است. با توجه به اینکه از علم به «ذکر» تعبیر شده است، مى توان نکته یاد شده را به دست آورد.

۱۴- پرسش، از ابزار شناخت است. (فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون)

۱۵- نظر عالمان در محدوده علمشان، معتبر و قابل اعتماد است. (فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون) ارجاع ناآگاهان به اهل ذکر و عالمان، جهت کسب اطلاعاتى در زمینه انبیا و حقیقت پیامبرى، حاکى از آن است که قول آنان داراى اعتبار است.

۱۶- حضور افرادى آگاه، عالم و مطلع از وضعیت انبیاى الهى، در شهر مکه در صدراسلام (فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون)

۱۷- عالمانى مى توانند مرجع سؤالات مردم قرار گیرند که علم با جانشان عجین شده باشد. (فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون) «أهل ذکر» به کسانى گفته مى شود که غفلت و نسیان در قلب آنها راه نیابد با توجه به این نکته، آوردن «أهل ذکر» به جاى «أهل علم» مى تواند مشعر به برداشت فوق باشد.

۱۸- لزوم کنکاش براى به دست آوردن ویژگیهاى انبیا و حقایق دین (فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون) متعلق «لاتعلمون» محذوف است و به قرینه صدر آیه، مى تواند انبیا و ویژگیهاى آنان باشد و چون بحث از انبیا و عقیده به آن، از جمله معارف دینى است، مى توان استفاده کرد که سایر مسائل دینى هم مشمول آن است.

روایات و احادیث

۱۹- «عن رسول الله(ص) قال: لاینبغى للعالم أن یسکت على علمه، و لاینبغى للجاهل أن یسکت على جهله و قد قال الله: «فسئلوا أهل الذکر...»...;[۳] از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: سزاوار نیست که عالم بر علم خود سکوت کند و سزاوار نیست که جاهل بر جهل خود ساکت بماند، همانا خدا فرمود: فاسئلوا اهل الذکر...».

موضوعات مرتبط

  • اسلام: تاریخ صدر ۱۶
  • انبیا: آثار بعثت انبیا ۸; انبیاى قبل از محمد(ص) ۴; بشر بودن انبیا ۱; تاریخ انبیا ۴; تحقیق از ویژگیهاى انبیا ۱۸; جنس انبیا ۲; مرد بودن انبیا ۲، ۷; نعمتهاى انبیا ۶; وحى به انبیا ۳
  • انسان: اختیار انسان ۹; هدایت انسان ها ۹
  • پرسش: فواید پرسش ۱۴
  • تقلید: تقلید از علما ۱۲; دلایل وجوب تقلید ۱۲
  • جاهلان: جاهلان و علما ۱۲
  • جبرواختیار ۹: دلایل بطلان جبر ۸
  • حقایق: عوامل تبیین حقایق ۱۳
  • خدا: دعوتهاى خدا ۱۰; سنتهاى خدا ۹; نعمتهاى خدا ۶
  • دین: تحقیق از حقایق دین ۱۸
  • شناخت: ابزار شناخت ۱۴
  • علم: آثار علم ۱۳; سرزنش کتمان علم ۱۹
  • علما: اهمیت رجوع به علما ۱۱; پرسش از علما ۱۰، ۱۷، ۱۹; رجوع به علما ۱۲، ۱۷; علما در صدراسلام ۱۶; علما و انبیا ۱۶; محدوده حجیت سخن علما ۱۵; نقش علما ۱۲،۱۱
  • علماى مکه ۱۶:
  • مشرکان: جبرگرایى مشرکان ۸;عقیده باطل مشرکان ۸
  • مشرکان مکه: بینش مشرکان مکه ۵; دعوت از مشرکان مکه ۱۰;مشرکان مکه و نبوت بشر ۵
  • نبوت: شرایط نبوت ۷
  • نعمت: نعمت نبوت ۶ وحی پرسش از وحی به بشر ۱۰; وحی به بشر ۵
  • هوشیارى: عوامل هوشیارى ۱۳

منابع

  1. تفسیر جامع البیان.
  2. تفسیر روض الجنان یا روح الجنان.
  3. الدرالمنثور، ج ۵، ص ۱۳۳.