الأنعام ٧٩: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۱۷#link106 | آيات ۸۳ - ۷۴، سوره انعام]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۱۷#link106 | آيات ۸۳ - ۷۴، سوره انعام]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۱۸#link107 | بررسى كيفيت مخصوص رفتار و محاجه ابراهيم (ع ) در اين آيات ، كه به رفتار فطرىيك انسان اوليه فرضى كه براى نخستين بار به مظاهر مادى عالم برخورد مى كند،شباهت دارد.]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۱۸#link107 | بررسى كيفيت مخصوص رفتار و محاجه ابراهيم (ع ) در اين آيات ، كه به رفتار فطرىيك انسان اوليه فرضى كه براى نخستين بار به مظاهر مادى عالم برخورد مى كند،شباهت دارد.]] | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۱: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۲۷#link172 | دو نكته كه از بيانات گذشته بدست آمد.]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۷_بخش۲۷#link172 | دو نكته كه از بيانات گذشته بدست آمد.]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۵_بخش۴۲#link211 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۵_بخش۴۲#link211 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ «79» | |||
من از سر اخلاص روى خودرا به سوى كسى گرداندم كه آسمانها و زمين را پديد آورد و من از مشركان نيستم. | |||
===نکته ها=== | |||
عبور از افول و ناپايدارى و رسيدن به ثبات، جلوهاى از ديد ملكوتى است كه خداوند به حضرت ابراهيم داده است. | |||
«حَنيف» از «حنف»، به معناى خالص وبىانحراف، وگرايش به راه حقّ ومستقيم است. | |||
«فَطَرَ» كه به معناى آفريدن است، در اصل، مفهوم شكافتن را دارد. شايد اشاره به علم روز داشته باشد كه مىگويد: جهان در آغاز، تودهى واحدى بود، سپس از هم شكافته و كرات | |||
جلد 2 - صفحه 498 | |||
آسمانى يكى پس از ديگرى پديد آمده است. «1» | |||
===پیام ها=== | |||
1- همين كه راه حقّ براى ما روشن شد، با قاطعيّت اعلام كنيم و از تنهايى نهراسيم. «إِنِّي وَجَّهْتُ» | |||
2- كسىكه از پرستش بتهاى مادّى، محدود و فانى بگذرد، به معبودى معنوى، بىنهايت و ابدى مىرسد. «لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» | |||
3- در جلوهها غرق نشويد كه دير يا زود، رنگ مىبازند، به خدا توجّه كنيد كه جلوه آفرين است. «فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» | |||
4- انسان مىتواند به جايى برسد كه عقائد باطل نسلها و عصرها را درهم بشكند. «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» | |||
5- توحيد ناب، همراه با برائت از شرك است. «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (79) | |||
چون ابراهيم عليه السّلام از قوم تبرى نمود متوجه موجد و مبدع آن شده گفت: | |||
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ: بدرستى كه خالص گردانيدم دين، يا متوجه ساختم وجه يا قلب خود را لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ: مر ذات مقدسى را كه از محض قدرت خود خلق فرموده آسمانها و زمينها را حَنِيفاً: در حالتى كه ميل كنندهام از همه اديان باطله به دين حق و توحيد وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ: و نيستم من از شركآرندگان. اين دليل است بر وجود تقديم تبرى بر تولا، و كلمه طيّبه اخلاص. نيز مصرح است بر آنكه اول طريق توحيد را از خار و خاشاك شرك پاك كن تا سلطان الا اللّه به او متوجه، و در صدر دل بر مسند جان قرار گيرد. | |||
تتمه- در تفسير منير- چون حضرت ابراهيم عليه السّلام به شهر آمد، او را نزد نمرود بردند. و او مردى بدشكل بود. ابراهيم عليه السّلام او را ديد بر تخت نشسته و غلامان نيكو منظر و كنيزان پرىپيكر اطراف تخت او صف كشيده. | |||
پرسيد: اين كيست؟ گفتند: خداى همه باشد. پرسيد: اطراف او چه كسانند؟ | |||
گفتند: خلقان اويند، ابراهيم عليه السّلام تبسم نمود فرمود: چگونه خدائى است كه ديگران را بهتر و خوبتر از خود خلق كرده، بايستى خدا از مخلوق بهتر و والاتر باشد. خلاصه، ابراهيم عليه السّلام هميشه خدمت بتان مىنمود و ريسمان به پاى آنها بسته، به روى زمين كشيدى و بر كنار آب آوردى و به سخريه و تهكّم گفتى: ما لكم لا تأكلون. ما لكم لا تشربون و پيوسته عابدين آنها را | |||
---- | |||
«1» سوره انعام، آيه 83. | |||
تفسير اثنا عشرى ج3 317 | |||
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 317 | |||
سرزنش نمودى. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (79) | |||
ترجمه | |||
بدرستيكه من متوجه نمودم وجهم را براى كسيكه پديد آورد آسمانها و زمين را حق پرستم و نيستيم از شرك آورندگان. | |||
تفسير | |||
حضرت ابراهيم (ع) بعد از تبرّى از شرك تولّى خود را بتوحيد اعلام فرمود باظهار توجّه تام بوجه قلب بلكه بتمام جهات وجوديه بمعبود يگانه كه بدون سابقه آسمانها و زمين را خلق و اختراع فرمود و باثبات صفتى براى خود كه دلالت دارد بر- اعراض از باطل و ميل بحق و عبادت معبوديكه منزّه است از تغيّر و زوال و مستحق عبادت است براى نعمت وجود و نعمت بقا و ساير نعم ظاهريه و باطنيه و در خاتمه براى تأكيد باز برائت خود را از شرك و اهل آن از خودى و بيگانه بسمع عالميان رسانيد و آنچه در آيه سابقه ذكر شد موجب مزيد بصيرت و توضيح در اين آيه است .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ اللَّيلُ رَأي كَوكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ (76) فَلَمّا رَأَي القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِن لَم يَهدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ القَومِ الضّالِّينَ (77) فَلَمّا رَأَي الشَّمسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكبَرُ فَلَمّا أَفَلَت قالَ يا قَومِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشرِكُونَ (78) إِنِّي وَجَّهتُ وَجهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِكِينَ (79) | |||
جلد 7 - صفحه 119 | |||
پس چون که تاريك شد بر ابراهيم شب مشاهده كرد سياره را که گفتند زهره بوده گفت اينست پروردگار من پس چون افول و غروب كرد گفت دوست ندارم افولكنندگان را، پس چون که ديد ماه را روشنيدهنده گفت اينست پروردگار من پس چون که افول كرد گفت اگر خداي من مرا هدايت نكند هرآينه البته ميباشم از قوم گمراهان، پس چون ديد خورشيد را نور دهنده گفت اينست پروردگار من اينکه بزرگتر است پس چون که غروب كرد گفت اي قوم من محققا من بيزارم از آنچه که شما شرك بخدا ميآوريد، من روي خود را متوجه كردم بطرف آن كسي که آسمانها و زمين را از كتم عدم بعرصه وجود آورده دين پاك موافق عقل سليم و من نيستم از شركآورندگان. | |||
در تفسير اينکه آيات مفسرين عامه چون عصمت انبياء را منكرند حتي ميگويند که مانعي ندارد که انبياء قبل از وصول بمقام نبوت مشرك باشند سپس موحد شوند و بمقام نبوت نائل شوند چنانچه خلفاء آنها يك قسمت مهم از عمر خود را در شرك بسربردند سپس ايمان آوردند و بمقام خلافت نائل شدند چنين تفسير كردند که ابراهيم اولا پرستش ستاره نمود سپس پرستش ماه بعد پرستش خورشيد پس از افول آنها پي برد بتوحيد و پرستش خداوند. | |||
و بعض ديگر چنين گفتند که انسان تا مادامي که در جستجوي حق است مانعي ندارد و مسئوليتي براي او نيست و ابراهيم چنين بود. | |||
و لكن ما قطع نظر از ادله محكمه متقنه که بر عصمت انبياء و ائمه عليهم السّلام در تمام مدت عمر از ابتداء وجود تا زمان رحلت که در مقام خود اقامه كردهايم و در همين تفسير هم مكررا اشاره شده. | |||
و قطع نظر از اخبار معتبره از ائمه اطهار (ع) که در تفسير اينکه آيات وارد شده مثل روايت إبن بابويه از حضرت رضا عليه السّلام و مباحثه با مأمون لعنه اللّه | |||
جلد 7 - صفحه 120 | |||
و روايت صفار از حضرت صادق عليه السّلام و روايت ابي بصير از آن حضرت و روايت كلبي از امير المؤمنين عليه السّلام در سؤالات جاثليق و روايت اختصاص مفيد رحمه اللّه و غير اينها که بسيار مفصل است، از خود اينکه آيات و جملات مذكوره آن تفسير ميكنيم بعون اللّه تبارك و تعالي پس ميگوييم: | |||
فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ اللَّيلُ فاء تفريع است متفرع بر آيه قبل وَ كَذلِكَ نُرِي إِبراهِيمَ الاية يعني پس از آني که ابراهيم مشاهده نمود ملكوت سماوات و ارض را و باعلي مراتب يقين رسيد و با اينکه مرتبه جا دارد که قائل بربوبيت كوكب و ماه و خورشيد شود لذا ميگوييم آن حضرت در مقام دعوت بتوحيد بوده چنانچه اولين دعوت انبياء اينست و ميزان دعوت اينست که اولا فرض ميكند عقيده خصم را سپس فساد آن را بيان ميكند و ابطال ميفرمايد، در اول شب که تاريكي عالم را فرا گرفت و ستارهها ظاهر شد و ستاره زهره از همه روشنتر بوديد يك دسته بطرف زهره توجه كرده و باو سجده ميكنند و ميپرستند رَأي كَوكَباً آن ستاره را ديد و باو اشاره كرده و توجه بعبده ستاره که اينست پروردگار من قالَ هذا رَبِّي و چون پاسي از شب گذشت و ستاره غروب كرد براي آنها بطلان و فساد عقيده آنها را از روي منطق و برهان ثابت نمود که افول دليل بر حدوث و مسبوق بعدم و محتاج بموجد است لياقت ربوبيت ندارد. | |||
فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ و باين جمله بطلان جميع مذاهب مشركين را بيان ميفرمايد زيرا الافلين جمع محلّي بالف و لام شامل جميع آفلين ميشود بلكه نصّ در شمول است زيرا لسان آبي از تخصيص است، و مراد از لا احبّ همان برائت و بيزاري است که بعدا ذكر ميفرمايد زيرا چيزي را که قابل الوهيت نيست و لياقت خدايي ندارد و مورد پسند نيست البته از او بيزار است. | |||
فَلَمّا رَأَي القَمَرَ بازِغاً ظاهرا در اواخر شهر بوده که ماه در اوقات سحر | |||
جلد 7 - صفحه 121 | |||
طلوع نموده ديد يك دسته ماهپرستان بسجده افتادند فرمود اينست خداي من بهمان بيان فرضي قالَ هذا رَبِّي يعني شما ماهپرستان که رد ميكنيد ستاره پرستان را به اينكه ماه روشنتر از ستاره است همان عيبي که در ستاره بود در ماه هم هست که افول و غروب دارد فَلَمّا أَفَلَ چون که هوي روشن شد و نور ماه مفقود گرديد قالَ لَئِن لَم يَهدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ القَومِ الضّالِّينَ از همين جمله هم استفاده ميشود که معتقد بوجود ربّ و احتياج بهدايت او و اينكه عبده كواكب و قمر قوم گمراه هستند بوده و چون نور ماه مفقود و نور خورشيد طالع شد عبده شمس بسجده افتادند و گفتند چون نور شمس غالب بر تمام كواكب و ماه است اينست که خدا ميفرمايد: | |||
فَلَمّا رَأَي الشَّمسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكبَرُ که اگر دليل شما بر خدايي شمس بزرگي او است همان نقص که در آنها بود در همين هم موجود است فَلَمّا أَفَلَت غروب نمود قالَ يا قَومِ از همين كلمه استفاده ميشود که آن حضرت در مقام محاجّه بوده که خطاب بقوم خود ميكند و با آنها مكالمه دارد إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشرِكُونَ و همين كلمه تشركون هم دلالت دارد که اينها هم معتقد بوجود خالق عالم بودند و اينها را شريك خدا ميدانستند و ظاهر اينست که اينها سه طائفه نبودند بلكه يك طائفه بودند همه اينها را پرستش ميكردند غاية الامر خداي كوچك و بزرگ ميدانستند و منشأ اينکه شرك اينکه عقيده فاسده که در علم نجوم تا امروز رواج دارد که كواكب و ماه و خورشيد را مؤثر در اينکه عالم ميدانستند چنانچه در تقاويم مينويسند که اوضاع كواكب در اينکه ماه و اينکه سال دلالت دارد بر وقوع اموري و حدوث حوادثي با اينكه در قرآن ميفرمايد وَ ما تَدرِي نَفسٌ ما ذا تَكسِبُ غَداً لقمان آيه 33، و از شواهد بزرگ بر مقام حضرت ابراهيم عليه السّلام اينكه اينکه كلمات و مذاكرات با قوم در زمان رشد حضرتش بوده | |||
جلد 7 - صفحه 122 | |||
اولين مرتبه نبوده که ستاره و ماه و خورشيد را مشاهده كرده باشد مكرر در مكرر طلوع و غروب آنها را ديده و افول آنها را ميدانسته، و نيز از شواهد بزرگ كلمه تشركون است زيرا اگر خود معتقد بوده و پس از افول فساد اينکه عقيده را درك كرده بايد بگويد انّي بريء مما اشرك. | |||
إِنِّي وَجَّهتُ وَجهِيَ مراد توجه قلبي است که وجه قلب رو بخدا باشد يعني مؤثر در عالم را او بداند و بس که گفتند (لا مؤثّر في الوجود الّا اللّه) و تمام مقهور اراده او و منوط بمشيئت او هستند لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ خالق و رازق و محيي و مميت و موجد و مبقي تمام او است و بس خداوند يكتاي بيهمتا حنيفا دين حق که از همه شوائب و اوهام و عيوب و نواقص پاك و طبق حق و حقيقت است وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِكِينَ نه شرك ذاتي نه صفاتي نه افعالي نه عبادتي نه نظري | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۷
ترجمه
الأنعام ٧٨ | آیه ٧٩ | الأنعام ٨٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«وَجْهِیَ»: رویم را. مراد از روکردنِ رو، قصد پرستش و انجام عبادت است. «فَطَرَ»: آفریده است. پدیدار کرده است. «حَنیفاً»: حقّگرای برکنار از ادیان باطله و عقائد منحرفه. این واژه حال فاعل ضمیر (تُ) در فعل (وَجَّهْتُ) است (نگا: بقره / .
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ... (۰) قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي... (۲) إِنَ إِبْرَاهِيمَ کَانَ أُمَّةً... (۲) ثُمَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ أَنِ... (۲) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً... (۴) لاَ شَرِيکَ لَهُ وَ بِذٰلِکَ... (۱)
إِنَ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِي... (۲) وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِي... (۰) شَاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ... (۰) وَ آتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً... (۰) وَ لَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ... (۰) إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا... (۰)
تفسیر
- آيات ۸۳ - ۷۴، سوره انعام
- بررسى كيفيت مخصوص رفتار و محاجه ابراهيم (ع ) در اين آيات ، كه به رفتار فطرىيك انسان اوليه فرضى كه براى نخستين بار به مظاهر مادى عالم برخورد مى كند،شباهت دارد.
- هر چه اشتغال و سرگرمى به امور مادى بيشتر باشد، توجه به مبداء و معاد كمتر مىشود.
- اينكه غرض از اين تعبيرات تحقير بتها باشد از ادب ابراهيم (ع ) دور است .
- ضمير مذكر آوردن براى (( شمس )) در كلام ابراهيم (ع ): (( هذا ربى هذا اكبر )) شاهدبر اينست كه آن حضرت همچون انسانى فرضى كه خبر از هيچ چيز ندارد سخن گفته است.
- اختلاف مفسرين در معناى كلمه (( آزر )) و نسبت او با ابراهيم (ع ).
- استغفار و دعاى ابراهيم (ع ) براى آزر، دعاى صورى بوده و در دنيا واقع شده ، نه درآخرت براى شفاعت .
- آزر، پدر صلبى و حقيقى ابراهيم عليه السلام نبوده است .
- توهم عجيب و غريب بعضى از مفسرين در مورد داستانهايى كه در قرآن كريم نقل شده است .
- كلام الهى ، كلام حق و فصل است و هزل و خلاف واقع در آن راه ندارد.
- وجه اينكه قرآن مواد تاريخ و جزئيات داستان رانقل نمى كند.
- بت ها (اصنام ) چه بوده اند.
- مالكيت حقيقى خداى سبحان ، مانند مالكيت انسان است نسبت به قوا و افعالش .
- (( ملكوت )) همان وجود اشياء است به لحاظ انتسابشان به خدا و رؤ يت ملكوت به معناىديدن خدا است با ديدن اشياء و موجودات .
- ستاره اى كه مردم مى پرستيدند و ابراهيم (ع ) به آن اشاره فرمود و گفت : (( هذا ربى )) ستاره (( زهره )) بوده است .
- مراد از (( رب )) در كلام ابراهيم (ع ) (هذا ربى )، خداوند آفريدگار هستى نيست .
- اينكه ابراهيم (ع ) نخست ستاره و ماه و خورشيد را (( رب )) دانست ، از باب محاجه به زبان خصم بوده است .
- قضيه مورد بحث مربوط به زمان كودكى و قبل از بلوغ ابراهيم (ع ) است .
- ربوبيت ملازم با محبوبيت است و (( لا احب الآفلين )) يعنى من چيز متغير را رب خود نمىدانم .
- وجه آوردن ضمير مذكر براى (( شمس )) كه مؤ نث است در كلام ابراهيم (ع ): (( هذا ربىهذا اكبر )) .
- اقوال مختلفى كه در توجيه تذكير ضمير در جمله مزبور گفته شده است .
- سخن غريب و نادرست يكى از مفسرين كه مدعى است ابراهيم (ع ) به زبان عربى سخن مىگفته است .
- جمله : (( لا احب الآفلين )) حجتى است يقينى و برهانى بر مبناى محبت و عدم محبت ، نه حجتىعوامانه و غير برهانى .
- وحه اينكه ابراهيم (ع ) افول را در احتجاج آورد نه طلوع را. و بيان اينكه مشركين معتقدبه اينكه اجرام سه گانه داراى مقام ايجاد و تدبيرند، نبوده اند.
- اشكالاتى كه بر اقوالى كه در توجيه (( لا احب الآفلين )) بر مبناى اينكه افول مبناى برهان است وارد شده است .
- وجه جامى كه فخر رازى براى توجيه آيه بر همان مبنا ذكر كرده است واشكال آن وجه .
- نكته اى در مورد ترتيب احتجاجات ابراهيم (ع ) عليه بت پرستان و ستاره پرستان هدايت، هميشه از ناحيه خدا است و ضلالت از ناحيه انسان .
- هدايت هميشه ...
- هيچ چيز غروب كننده و از كف رونده ، شايسته محبت و تعلق خاطر نيست .
- معناى (( فطر )) و (( فطرات )) و (( حنيف )) .
- توجيه وجه به سوى خدا به معناى عبادت او است .
- اسلام ، دين مطابق با فطرت انسانى و نوع وجودى آدمى است .
- بخش دوم احتجاجات ابراهيم (ع ) كه محاجه آن حضرت است با مشركين بعد از اعلام بيزارىاز بت ها.
- حاصل كلام در تفسير سخن ابراهيم (ع ) (و لا اخاف ما تشركون به ...)
- اقوال متعدد مفسرين در توضيح و توجيه جملات ابراهيم (ع ) در محاجه با مشركين .
- اقوال مفسرين در توجيه (وسع بى كل شى ء علما) در كلام ابراهيم (ع )واشكال آنها.
- وجه اينكه ابراهيم (ع ) عدم وجود اذن و دليل از ناحيه خداوند را به عنوان دليل بر بطلان بت پرستى آورده است .
- (( امن )) و (( اهتدا )) از خواص و آثار ايمان است ، اگر با ظلم پوشيده نشود.
- (( ظلم )) داراى مفهوم وسيعى است ولى تمام اقسام آن به ايمان ضرر نمى رساند.
- گناه و ظلم اختيارى داراى مصاديق و مراتبى است كه شخص مؤ من مناسب با درجه تقوا ومعرفت و ايمانش از مصاديق و مراتب بيشترى از گناه دورى مى كند.
- ايمان به خدا فقط مشروط به دورى از شرك و گناهان كبيره نيست .
- سخن بعضى از مفسرين در تفسير آيه : (( للذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم ... )) . واشكال وارد بر آن .
- معناى لغوى و اصطلاحى (درجه ) و مراد از (نرفع درجات من نشاء...) در كلام خداوند.
- مناظره ماءمون يا امام رضا (ع ) درباره احتجاج ابراهيم (ع ) عليه بت پرستان .
- رواياتى در مورد تولد و نشو و نماى ابراهيم (ع ) در خفا، و اينكه (( آزر )) پدر يا عموىابراهيم (ع ) بوده است .
- آنچه درباره سرگذشت حضرت ابراهيم مورد اتفاق علماى حديث است .
- چند روايت درباره ارائه ملكوت به ابراهيم (ع ).
- رواياتى در خصوص جمله (( هذا ربى )) كه ابراهيم (ع ) بر زبان آورد.
- رواياتى در ذيل جمله : (( و لم يلبسوا ايمانهم بظلم )) .
- سخن بعضى كه در توجيه يك روايت گفته اند: امت ابراهيم فقط مكلف به ايمان بودند وبه فروع و احكام مكلف نبودند و بيان فساد اين ادعا.
- فروع و احكامى كه توسط ابراهيم (ع ) تشريع شده اند.
- سبب وجود قوانين (( حمورابى )) در تورات فعلى .
- ۱ داستان ابراهيم (ع ) از نظر قرآن .
- ۲ منزلت ابراهيم (ع ) نزد خداوند و موقف بندگى اش و مواهب خدا به او:
- ۳ آثار پربركتى كه آن حضرت از خود در جامعه بشرى به يادگار گذاشت :
- ۴ تورات فعلى درباره ابراهيم (ع ) چه مى گويد؟
- ۵ تناقضات تورات بهترين دليل بر دست خوردگى آن است .
- وجود نظير نسبت هاى نارواى تورات فعلى به ابراهيم (ع )، در بعض روايات اهل سنت .
- عدم صحت نسبت دروغ گفتن ، به ابراهيم (ع ) كه در روايات عامه آمده است .
- روايتى جامع از طريق ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) درباره قضاياى ابراهيم (عليهالسلام ).
- ذبيح ابراهيم (ع )، اسمعيل (ع ) بوده است نه اسحق (ع ).
- كلام نادرست طبرى در تاريخ خود كه اسحق (ع ) را ذبيح دانسته .
- تورات بر خلاف قرآن كريم :
- اشكال بعضى از مستشرقين به قرآن در مورد عدم نقل خصوصيات ابراهيم و اسمعيل (ع ) و داستان بناى كعبه و... در سور مكيه و پاسخ بدان اشكال .
- اشكال ديگر به آيات مربوط به احتجاجات ابراهيم (ع ) و در آتش انداختن آن حضرت .
- گفتار بيرونى و بلخى و مسعودى درباره عقائد ستاره پرستان ، بت پرستان و صائبين .
- دو نكته كه از بيانات گذشته بدست آمد.
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ «79»
من از سر اخلاص روى خودرا به سوى كسى گرداندم كه آسمانها و زمين را پديد آورد و من از مشركان نيستم.
نکته ها
عبور از افول و ناپايدارى و رسيدن به ثبات، جلوهاى از ديد ملكوتى است كه خداوند به حضرت ابراهيم داده است.
«حَنيف» از «حنف»، به معناى خالص وبىانحراف، وگرايش به راه حقّ ومستقيم است.
«فَطَرَ» كه به معناى آفريدن است، در اصل، مفهوم شكافتن را دارد. شايد اشاره به علم روز داشته باشد كه مىگويد: جهان در آغاز، تودهى واحدى بود، سپس از هم شكافته و كرات
جلد 2 - صفحه 498
آسمانى يكى پس از ديگرى پديد آمده است. «1»
پیام ها
1- همين كه راه حقّ براى ما روشن شد، با قاطعيّت اعلام كنيم و از تنهايى نهراسيم. «إِنِّي وَجَّهْتُ»
2- كسىكه از پرستش بتهاى مادّى، محدود و فانى بگذرد، به معبودى معنوى، بىنهايت و ابدى مىرسد. «لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»
3- در جلوهها غرق نشويد كه دير يا زود، رنگ مىبازند، به خدا توجّه كنيد كه جلوه آفرين است. «فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»
4- انسان مىتواند به جايى برسد كه عقائد باطل نسلها و عصرها را درهم بشكند. «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»
5- توحيد ناب، همراه با برائت از شرك است. «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (79)
چون ابراهيم عليه السّلام از قوم تبرى نمود متوجه موجد و مبدع آن شده گفت:
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ: بدرستى كه خالص گردانيدم دين، يا متوجه ساختم وجه يا قلب خود را لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ: مر ذات مقدسى را كه از محض قدرت خود خلق فرموده آسمانها و زمينها را حَنِيفاً: در حالتى كه ميل كنندهام از همه اديان باطله به دين حق و توحيد وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ: و نيستم من از شركآرندگان. اين دليل است بر وجود تقديم تبرى بر تولا، و كلمه طيّبه اخلاص. نيز مصرح است بر آنكه اول طريق توحيد را از خار و خاشاك شرك پاك كن تا سلطان الا اللّه به او متوجه، و در صدر دل بر مسند جان قرار گيرد.
تتمه- در تفسير منير- چون حضرت ابراهيم عليه السّلام به شهر آمد، او را نزد نمرود بردند. و او مردى بدشكل بود. ابراهيم عليه السّلام او را ديد بر تخت نشسته و غلامان نيكو منظر و كنيزان پرىپيكر اطراف تخت او صف كشيده.
پرسيد: اين كيست؟ گفتند: خداى همه باشد. پرسيد: اطراف او چه كسانند؟
گفتند: خلقان اويند، ابراهيم عليه السّلام تبسم نمود فرمود: چگونه خدائى است كه ديگران را بهتر و خوبتر از خود خلق كرده، بايستى خدا از مخلوق بهتر و والاتر باشد. خلاصه، ابراهيم عليه السّلام هميشه خدمت بتان مىنمود و ريسمان به پاى آنها بسته، به روى زمين كشيدى و بر كنار آب آوردى و به سخريه و تهكّم گفتى: ما لكم لا تأكلون. ما لكم لا تشربون و پيوسته عابدين آنها را
«1» سوره انعام، آيه 83.
تفسير اثنا عشرى ج3 317
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 317
سرزنش نمودى.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (79)
ترجمه
بدرستيكه من متوجه نمودم وجهم را براى كسيكه پديد آورد آسمانها و زمين را حق پرستم و نيستيم از شرك آورندگان.
تفسير
حضرت ابراهيم (ع) بعد از تبرّى از شرك تولّى خود را بتوحيد اعلام فرمود باظهار توجّه تام بوجه قلب بلكه بتمام جهات وجوديه بمعبود يگانه كه بدون سابقه آسمانها و زمين را خلق و اختراع فرمود و باثبات صفتى براى خود كه دلالت دارد بر- اعراض از باطل و ميل بحق و عبادت معبوديكه منزّه است از تغيّر و زوال و مستحق عبادت است براى نعمت وجود و نعمت بقا و ساير نعم ظاهريه و باطنيه و در خاتمه براى تأكيد باز برائت خود را از شرك و اهل آن از خودى و بيگانه بسمع عالميان رسانيد و آنچه در آيه سابقه ذكر شد موجب مزيد بصيرت و توضيح در اين آيه است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ اللَّيلُ رَأي كَوكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ (76) فَلَمّا رَأَي القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِن لَم يَهدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ القَومِ الضّالِّينَ (77) فَلَمّا رَأَي الشَّمسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكبَرُ فَلَمّا أَفَلَت قالَ يا قَومِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشرِكُونَ (78) إِنِّي وَجَّهتُ وَجهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِكِينَ (79)
جلد 7 - صفحه 119
پس چون که تاريك شد بر ابراهيم شب مشاهده كرد سياره را که گفتند زهره بوده گفت اينست پروردگار من پس چون افول و غروب كرد گفت دوست ندارم افولكنندگان را، پس چون که ديد ماه را روشنيدهنده گفت اينست پروردگار من پس چون که افول كرد گفت اگر خداي من مرا هدايت نكند هرآينه البته ميباشم از قوم گمراهان، پس چون ديد خورشيد را نور دهنده گفت اينست پروردگار من اينکه بزرگتر است پس چون که غروب كرد گفت اي قوم من محققا من بيزارم از آنچه که شما شرك بخدا ميآوريد، من روي خود را متوجه كردم بطرف آن كسي که آسمانها و زمين را از كتم عدم بعرصه وجود آورده دين پاك موافق عقل سليم و من نيستم از شركآورندگان.
در تفسير اينکه آيات مفسرين عامه چون عصمت انبياء را منكرند حتي ميگويند که مانعي ندارد که انبياء قبل از وصول بمقام نبوت مشرك باشند سپس موحد شوند و بمقام نبوت نائل شوند چنانچه خلفاء آنها يك قسمت مهم از عمر خود را در شرك بسربردند سپس ايمان آوردند و بمقام خلافت نائل شدند چنين تفسير كردند که ابراهيم اولا پرستش ستاره نمود سپس پرستش ماه بعد پرستش خورشيد پس از افول آنها پي برد بتوحيد و پرستش خداوند.
و بعض ديگر چنين گفتند که انسان تا مادامي که در جستجوي حق است مانعي ندارد و مسئوليتي براي او نيست و ابراهيم چنين بود.
و لكن ما قطع نظر از ادله محكمه متقنه که بر عصمت انبياء و ائمه عليهم السّلام در تمام مدت عمر از ابتداء وجود تا زمان رحلت که در مقام خود اقامه كردهايم و در همين تفسير هم مكررا اشاره شده.
و قطع نظر از اخبار معتبره از ائمه اطهار (ع) که در تفسير اينکه آيات وارد شده مثل روايت إبن بابويه از حضرت رضا عليه السّلام و مباحثه با مأمون لعنه اللّه
جلد 7 - صفحه 120
و روايت صفار از حضرت صادق عليه السّلام و روايت ابي بصير از آن حضرت و روايت كلبي از امير المؤمنين عليه السّلام در سؤالات جاثليق و روايت اختصاص مفيد رحمه اللّه و غير اينها که بسيار مفصل است، از خود اينکه آيات و جملات مذكوره آن تفسير ميكنيم بعون اللّه تبارك و تعالي پس ميگوييم:
فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ اللَّيلُ فاء تفريع است متفرع بر آيه قبل وَ كَذلِكَ نُرِي إِبراهِيمَ الاية يعني پس از آني که ابراهيم مشاهده نمود ملكوت سماوات و ارض را و باعلي مراتب يقين رسيد و با اينکه مرتبه جا دارد که قائل بربوبيت كوكب و ماه و خورشيد شود لذا ميگوييم آن حضرت در مقام دعوت بتوحيد بوده چنانچه اولين دعوت انبياء اينست و ميزان دعوت اينست که اولا فرض ميكند عقيده خصم را سپس فساد آن را بيان ميكند و ابطال ميفرمايد، در اول شب که تاريكي عالم را فرا گرفت و ستارهها ظاهر شد و ستاره زهره از همه روشنتر بوديد يك دسته بطرف زهره توجه كرده و باو سجده ميكنند و ميپرستند رَأي كَوكَباً آن ستاره را ديد و باو اشاره كرده و توجه بعبده ستاره که اينست پروردگار من قالَ هذا رَبِّي و چون پاسي از شب گذشت و ستاره غروب كرد براي آنها بطلان و فساد عقيده آنها را از روي منطق و برهان ثابت نمود که افول دليل بر حدوث و مسبوق بعدم و محتاج بموجد است لياقت ربوبيت ندارد.
فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ و باين جمله بطلان جميع مذاهب مشركين را بيان ميفرمايد زيرا الافلين جمع محلّي بالف و لام شامل جميع آفلين ميشود بلكه نصّ در شمول است زيرا لسان آبي از تخصيص است، و مراد از لا احبّ همان برائت و بيزاري است که بعدا ذكر ميفرمايد زيرا چيزي را که قابل الوهيت نيست و لياقت خدايي ندارد و مورد پسند نيست البته از او بيزار است.
فَلَمّا رَأَي القَمَرَ بازِغاً ظاهرا در اواخر شهر بوده که ماه در اوقات سحر
جلد 7 - صفحه 121
طلوع نموده ديد يك دسته ماهپرستان بسجده افتادند فرمود اينست خداي من بهمان بيان فرضي قالَ هذا رَبِّي يعني شما ماهپرستان که رد ميكنيد ستاره پرستان را به اينكه ماه روشنتر از ستاره است همان عيبي که در ستاره بود در ماه هم هست که افول و غروب دارد فَلَمّا أَفَلَ چون که هوي روشن شد و نور ماه مفقود گرديد قالَ لَئِن لَم يَهدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ القَومِ الضّالِّينَ از همين جمله هم استفاده ميشود که معتقد بوجود ربّ و احتياج بهدايت او و اينكه عبده كواكب و قمر قوم گمراه هستند بوده و چون نور ماه مفقود و نور خورشيد طالع شد عبده شمس بسجده افتادند و گفتند چون نور شمس غالب بر تمام كواكب و ماه است اينست که خدا ميفرمايد:
فَلَمّا رَأَي الشَّمسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكبَرُ که اگر دليل شما بر خدايي شمس بزرگي او است همان نقص که در آنها بود در همين هم موجود است فَلَمّا أَفَلَت غروب نمود قالَ يا قَومِ از همين كلمه استفاده ميشود که آن حضرت در مقام محاجّه بوده که خطاب بقوم خود ميكند و با آنها مكالمه دارد إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشرِكُونَ و همين كلمه تشركون هم دلالت دارد که اينها هم معتقد بوجود خالق عالم بودند و اينها را شريك خدا ميدانستند و ظاهر اينست که اينها سه طائفه نبودند بلكه يك طائفه بودند همه اينها را پرستش ميكردند غاية الامر خداي كوچك و بزرگ ميدانستند و منشأ اينکه شرك اينکه عقيده فاسده که در علم نجوم تا امروز رواج دارد که كواكب و ماه و خورشيد را مؤثر در اينکه عالم ميدانستند چنانچه در تقاويم مينويسند که اوضاع كواكب در اينکه ماه و اينکه سال دلالت دارد بر وقوع اموري و حدوث حوادثي با اينكه در قرآن ميفرمايد وَ ما تَدرِي نَفسٌ ما ذا تَكسِبُ غَداً لقمان آيه 33، و از شواهد بزرگ بر مقام حضرت ابراهيم عليه السّلام اينكه اينکه كلمات و مذاكرات با قوم در زمان رشد حضرتش بوده
جلد 7 - صفحه 122
اولين مرتبه نبوده که ستاره و ماه و خورشيد را مشاهده كرده باشد مكرر در مكرر طلوع و غروب آنها را ديده و افول آنها را ميدانسته، و نيز از شواهد بزرگ كلمه تشركون است زيرا اگر خود معتقد بوده و پس از افول فساد اينکه عقيده را درك كرده بايد بگويد انّي بريء مما اشرك.
إِنِّي وَجَّهتُ وَجهِيَ مراد توجه قلبي است که وجه قلب رو بخدا باشد يعني مؤثر در عالم را او بداند و بس که گفتند (لا مؤثّر في الوجود الّا اللّه) و تمام مقهور اراده او و منوط بمشيئت او هستند لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ خالق و رازق و محيي و مميت و موجد و مبقي تمام او است و بس خداوند يكتاي بيهمتا حنيفا دين حق که از همه شوائب و اوهام و عيوب و نواقص پاك و طبق حق و حقيقت است وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِكِينَ نه شرك ذاتي نه صفاتي نه افعالي نه عبادتي نه نظري
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- ابراهیم (ع) در پى مجادله با مردم و ابطال باورهاى شرک آلود آنان، بر یگانه پرستى خویش تأکید کرد. (فلما أفل ... إنى وجهت وجهى للذى فطر السموت)
۲- تفکر در طبیعت و افول و تغییرپذیرى آن، مایه درک ناتوانى پدیده هاى آن براى ربوبیت است. (کوکبا ... القمر ... الشمس بازغة ... وجهت وجهى للذى فطر السموت)
۳- پدیدآورنده آسمانها و زمین شایسته ربوبیت و عبادت خالصانه است، نه پدیده هاى جهان. (لا أحب الأفلین ... إنى وجهت وجهى للذى فطر السموت و الأرض)
۴- خداوند یگانه، پدیدآورنده آسمانها و زمین است. (فطر السموت و الأرض)
۵- پهنه گیتى داراى آسمانهاى متعدد است. (فطر السموت و الأرض)
۶- حقگرایى و گرایش به راه راست از ویژگیهاى حضرت ابراهیم (ع) (إنى وجهت وجهى للذى ... حنیفا)
۷- حنیف بودن ابراهیم (ع) زمینه رو کردن همه جانبه او به سوى خداى یگانه بود. (وجهت وجهى للذى ... حنیفا) «حنف» به معناى گرایش از گمراهى به راه مستقیم و حق است. (راغب). چون «حنیفا» حال براى فاعل «وجهت» است، توصیفى براى بیان ریشه و اساس این گرایش مى تواند محسوب شود.
۸- اعتقاد به توحید و روى دل و جان به خداى یگانه کردن، مقتضاى گرایش به حق و راه مستقیم است. (وجهت وجهى للذى ... حنیفا و ما أنا من المشرکین) راغب در معناى حنیف مى گوید: «حنف» تمایل به استقامت و دورى از گمراهى است. و چون «حنیفا» در آیه شریفه وصف براى فاعل «وجهت» است، تعلیلى براى مضمون «وجهت ... » محسوب مى شود.
۹- تفکر در پدیده ها و گذر از افول و زوال پذیرى آنان به سوى یگانه زوال ناپذیر، رؤیت ملکوت جهان است. (و کذلک نرى إبرهیم ... لا أحب الأفلین ... إنى وجهت وجهى للذى) آیات ۷۶ تا ۷۹ تفصیل «کذلک نرى» مى تواند باشد. یعنى این سیر که سیرى عقلانى و فکرى است همان رؤیت ملکوت است.
۱۰- اعتقاد به توحید، نتیجه حقگرایى، و شرک، گمراهى و مولود گریز از راه مستقیم است. (وجهت وجهى ... حنیفا و ما أنا من المشرکین)
۱۱- توحید و شرک، ملاکى براى مرزبندى و طبقه بندى انسانها (إنى برىء مما تشرکون ... و ما أنا من المشرکین) با توجه به اینکه ابراهیم (ع) پس از بیان عقیده توحید و ابطال شرک صف خود را از مشرکان جدا مى سازد و بر آن تأکید مىورزد ملاکى براى طبقه بندى جوامع ارائه مى کند.
۱۲- ابراهیم (ع) هیچگاه در زمره مشرکان نبود. (و ما أنا من المشرکین) تأکید ابراهیم (ع) بر مشرک نبودن خویش مى تواند به جهت زدودن این پندار باشد که شاید ادعاهاى او در مورد «ربوبیت» اجرام آسمانى جنبه واقعى داشته است.
موضوعات مرتبط
- آسمان: تعدد آسمان ۵ ; خالق آسمان ۳، ۴
- آفرینش: رؤیت ملکوت آفرینش ۹
- ابراهیم (ع): احتجاج ابراهیم (ع) ۱ ; توحید ابراهیم (ع) ۱، ۷ ; حقگرایى ابراهیم (ع) ۶ ; حنیف بودن ابراهیم (ع) ۶، ۷، ۱۲ ; شرکخستیزى ابراهیم (ع) ۱ ; فضایل ابراهیم (ع) ۶، ۷ ; گرایشهاى ابراهیم (ع) ۶ ; ویژگى ابراهیم (ع) ۶
- ارزیابى: ملاکهاى ارزیابى ۱۱
- انسان: ملاک طبقهبندى انسان ها ۱۱
- تعقل: آثار تعقل ۲، ۹ ; تعقل در طبیعت ۲ ; تعقل در موجودات ۹
- توحید: آثار توحید ۱۱ ; زمینه عقیده به توحید ۸ ; عوامل عقیده به توحید ۹، ۱۰
- حق: آثار حق گرایى ۸، ۱۰
- خدا: خالقیت خدا ۴ ; وحدانیت خدا ۴
- ربوبیت: شرایط ربوبیت ۲، ۳
- زمین: خالق زمین ۳، ۴
- شرک: آثار شرک ۱۱ ; عوامل شرک ۱۰
- صراط مستقیم: آثار اعراض از صراط مستقیم ۱۰
- طبیعت: تغییرپذیرى طبیعت ۲
- عبادت: خالصانه ۳ ; عبادت خدا ۳
- گرایشها: گرایش به صراط مستقیم ۸
- گمراهى: عوامل گمراهى ۱۰ ۱۸ گمراهى تأثیر و نقش هر پدیدهاى در جهان هستى مرهون مشیت و اذن پروردگار است.