يوسف ٢٨: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۳۵: خط ۳۵:
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link106 | آيات ۳۴ - ۲۲، سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link106 | آيات ۲۲ - ۳۴ سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link107 | بيان آيات مربوط به يوسف (عليه السلام ) در خانه عزيز مصر مراد از جمله : ((لمّابلغ اشدّه ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link108 | توضيحى در مورد حكم و علمى كه خدا به يوسف «ع» داده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link108 | توضيحى در مورد حكم و علمى كه خدا به يوسف (عليه السلام ) داده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link110 | معناى مراوده، در جملۀ: «وَ رَاوَدَتهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيتِهَا»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link109 | چنين موهبتى (حكم و علم ) را خدا به همه نيكوكاران مى دهد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link111 | ماجراهای يوسف «ع»، در كاخ عزيز مصر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link110 | معناى مراوده در جمله : ((و راودته الّتى هو فى بيتها))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link113 | يوسف «ع» و همسر عزيز]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link111 | احساسات يوسف (عليه السلام ) در كاخ عزيز مصر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link115 | نكته هاى سخن يوسف «ع»، که گفت: «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link112 | احساسات همسر عزيز نسبت به يوسف (عليه السلام ) همسر عزيز كه خود عزيره مصربود، از طرف عزيز]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link117 | مراد يوسف، از «ربّ»، در جملۀ «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link113 | يوسف و همسر عزيز]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link118 | خويشتندارى يوسف «ع»، در برابر همسر عزيز مصر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link114 | توحيد خالص يوسف (عليه السلام ) كه از پاسخ او درمقابل درخواست همسر عزيز (معاذالله ربى احسن مثواى ) نمايان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link122 | اقوال پاره اى از مفسران عامه و خاصه، در تفسير آيه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link115 | نكاتى كه يوسف عليه السلام در جمله (انه ربى احسن مثواى ) افاده كرده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link123 | بررسى و نقد روايت مذكور، از تفسير سيوطى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link116 | نراع بين حب الهى و عشق حيوانى و چيره شدن حب الهى در يوسف (ع )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link124 | اتّهامات زشت و ناروا، در تفاسير عامه، نسبت به حضرت يوسف «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link117 | مراد يوسف از رب در جمله خداى (انه ربى احسن مثواى ) تعالى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link128 | نقد گفته زمخشرى، در توضيح جملۀ: «وَ لقد هَمَّت بِهِ...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link118 | خويشتن دارى يوسف (عليه السلام ) در برابر همسر عزيز شگفت انگيز و خارق العادهبوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link130 | پاسخ نظر صاحب المنار، در باره آیه: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link119 | هيچ مانعى جز ايمان جلوگير نفس يوسف (ع ) نشده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link133 | مقصود از «شاهد»، در داستان یوسف و زلیخا، چه كسى بوده؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link120 | معناى اين كه يوسف (عليه السلام ) برهان پروردگارش را نديده بود قصد همسر عزيزرا كرده بود(وهمّ بها لولا...)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link134 | معناى جملۀ عزیز مصر، به یوسف: «يُوسُفُ أعرِض عَن هَذَا...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link121 | برهانى كه ديدن آن ، يوسف را از لغزش بازداشت نوعى علم شهودى بوده است كه به بندگان مخلص ارائه مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link136 | تدبير زليخا، براى رهايى از ملامت زنان اشرافی مصر، پیرامون عشق او به یوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link122 | اقوال پاره اى از مفسرين عامه و خاصه در تفسير آيه : ((لقد همّت به و همّ لولا...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link137 | ورود يوسف «ع» به مجلس زنان اشرافى مصر، و واکنش آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link123 | بررسى و نقد روايت مذكور (از تفسير سيوطى )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link139 | سختى وارد بر يوسف «ع» در مجلس ميهمانى، و پناه بردن آن حضرت، به خداى تعالى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link124 | افترائات ناشايسته و اتّهامات قبيحى كه در تفاسير عامه به حضرت يوسف (عليه السلام ) نسبت داده شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link125 | در مذمت صاحبان اين سخنان موهون]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link126 | افراط در پذيرش و تسليم در برابر هر چه حديث نام دارد، يكى از دو علت وقوع در اين افترائات مى باشد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link127 | دومين علت نسبت دادن چنان مطالب باطل و بى اساس به يوسف (ع )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link128 | سخن زمخشرى در توضيح و توجيه جمله : ((و همّ لولا...)) واشكال آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link129 | گفته صاحب مجمع البيان در اين زمينه و ايراد وارد بر آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link130 | وجهى كه صاحب المنار در اين مورد بيان كرده و جواب آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link131 | دو قول ديگر در اين باره]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link132 | نكات قابل توجه در اين گفتگوها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link133 | شاهد چه كسى بوده و چرا از او به ((شاهد)) تعبير شده نه به((قائل ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link134 | معناى جمله : ((يوسف اعرض عن هذا و استغفرى لذنبك ...)) كه گفته عزيز مصر است بعداز روشن شدن تقصير همسرش]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link135 | گفتگوى ملامت آميز زنان شهر درباره عشق زليخا به يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link136 | تدبيرى كه زليخا براى رهايى از زخم زبان آنان انديشيد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link137 | ورود يوسف (ع ) به مجلس زنان اشرافى مصر و عكس العمل آنها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link138 | مسائلى كه باعث شد زنان مصرى علنا درباره يوسف اظهار نظر كنند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link139 | اشاره به شدت و سختى وارد بر يوسف (عليه السلام ) در مجلس ميهمانى و پناه بردن آن حضرت به خداى تعالى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link140 | توضيح مفردات آيه شريفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link140 | توضيح مفردات آيه شريفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link141 | عكس العمل زنان مصر با ديدن يوسف (عليه السلام )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link141 | اظهار شگفتی زنان مصر، از ديدن جمال زیبای يوسف «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link142 | توضيح اينكه گفتند: ((ما هذا بشرا ان هذا الّا ملك كريم ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link144 | تهدید یوسف «ع»، به حبس و خواری، توسط زلیخا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link143 | اعتراف همسر عزيز در جمع زنان مصر و تهديد صريح يوسف (عليه السلام ) به حبس وخوارى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link144 | مناجات و استغاثه يوسف «ع»، به درگاه پروردگار خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link144 | مناجات و استغاثه يوسف (عليه السلام ): ((ربّ السّجن احبّ الىّ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link145 | نكاتى كه از آيه شريفه استفاده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link145 | نكاتى كه از آيه شريفه استفاده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link146 | ديگر زنان مصر همچون زليخا به يوسف اظهار علاقه كردند!]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link147 | بحث هايى پيرامون تقواى دينى و درجات آن، در چند فصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link147 | بحثهايى پيرامون تقواى دينى و درجات آن در چندفصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link148 | ۱- قانون، اخلاق كريمه و توحيد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link148 | ۱- رابطه قانون ، اخلاق كريمه و توحيد. و بيان اينكه قانون بدون اخلاق و اخلاق بدون توحيد نمى توانند منشاء اثرى باشند.<br>]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link151 | ۲ تقوای دینی، به یکی از سه امر حاصل می شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link149 | فضائل اخلاقى ضامن سعادت اجتماع است اگر بر اساس توحيد باشد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link154 | ۳- چگونه محبت خدا، باعث اخلاص مى شود؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link150 | انگيزه فداكارى جز توحيد و اعتقاد به آخرت نمى تواند باشد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link155 | ۴- معناى اخلاص]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link151 | ۲ مراتب و درجات حصول تقواى دينى و پرستش خدا بر اساس خوف ، رجاء و حبّ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link157 | توضیح پیرامون ملكۀ عصمت، در پیشوایان معصوم «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link152 | عبادت دسته سوم كه خدا را چون شايسته عبادت يافتند عبادت مى كنند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link153 | مخلصين ، عبادت از روى خوف و رجاء را نوعى شرك ميدانند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link154 | ۳- چگونه محبت خدا باعث اخلاص مى شود؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link155 | ۴- معناى اخلاص ، وجه اسناد اخلاص عبد به خدا و اشاره به درجات عالى اخلاص معصومين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link156 | مبناى عصمت معصومين (انبياء و ائمه عليهم السلام ) علم است ، علمى مغاير با ساير علوم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link157 | ملكه عصمت با مختار منافات ندارد و انصراف معصوم از گناه به اختيار اوست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link158 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link158 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link159 | روايتى از امام سجاد (عليه السلام ) درباره داستان يوسف (عليه السلام ) و همسر عزيزمصر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link160 | چند روايت در توضيح جملۀ: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link160 | چند روايت در توضيح جمله : ((و لقد همّت به و همّ بها لولا...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link161 | برخی روايات جعلى، در داستان یوسف و زلیخا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link161 | روايتى جعلى از اميرالمؤ منين (ع ) در اين باره !]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link162 | رواياتى در ذيل آيات گذشته راجع به داستان يوسف (عليه السلام ) و زليخا]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۱

کپی متن آیه
فَلَمَّا رَأَى‌ قَمِيصَهُ‌ قُدَّ مِنْ‌ دُبُرٍ قَالَ‌ إِنَّهُ‌ مِنْ‌ کَيْدِکُنَ‌ إِنَ‌ کَيْدَکُنَ‌ عَظِيمٌ‌

ترجمه

هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن او [= یوسف‌] از پشت پاره شده، گفت: «این از مکر و حیله شما زنان است؛ که مکر و حیله شما زنان، عظیم است!

|پس چون [شوهرش‌] ديد پيراهن او از پشت چاك خورده گفت: بى‌شك، اين از مكر شما زنان است، كه مكر شما بزرگ است
پس چون [شوهرش‌] ديد پيراهن او از پشت چاك خورده است گفت: «بى‌شك، اين از نيرنگ شما [زنان‌] است، كه نيرنگ شما [زنان‌] بزرگ است.»
چون شوهر دید که پیراهن از پشت سر دریده است گفت: این از مکر شما زنان است، که مکر و حیله شما زنان بسیار بزرگ و حیرت‌انگیز است.
پس همسر بانو چون دید پیراهن یوسف از پشت پاره شده، گفت: این [فتنه و فساد] از نیرنگ شما [زنان] است، بی تردید نیرنگ شما بزرگ است.
چون ديد جامه‌اش از پس دريده است، گفت: اين از مكر شما زنان است، كه مكر شما زنان مكرى بزرگ است.
و چون دید که پیراهنش از پشت دریده شده [حقیقت را دریافت و] گفت این از مکر شما [زنان‌] است که مکرتان شگرف است‌
پس چون پيراهن او را ديد كه از پشت دريده شده، گفت: اين از مكر شما زنان است، براستى مكر شما بزرگ است.
هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن یوسف از پشت پاره شده است، گفت: این کار از نیرنگ شما زنان سرچشمه می‌گیرد. واقعاً نیرنگ شما بزرگ است.
پس چون (شوهرش) دید پیراهنش از پشت چاک خورده گفت: «بی‌گمان، این همواره از نیرنگ شما (زنان) است، بی‌چون نیرنگ شما (زنان) بزرگ است.»
پس گاهی که دید پیراهنش از پشت بشکافته گفت همانا این از نیرنگ شما زنان است همانا نیرنگ شما است بزرگ‌

And when he saw that his shirt was torn from the back, he said, “This is a woman's scheme. Your scheming is serious indeed.”
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٢٧ آیه ٢٨ يوسف ٢٩
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«کَیْد»: مکر. نیرنگ.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَلَمَّا رَأى‌ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ «28»

پس همين كه (عزيز مصر) پيراهن او را ديد كه از پشت پاره شده است، (حقيقت را دريافت و) گفت: بى‌شك اين از حيله شما زنان است. البتّه حيله شما شگرف است.

نکته ها

با اينكه قرآن، كيد شيطان را ضعيف مى‌داند: «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً» «1» ولى در اين آيه، كيد زنان بزرگ شمرده شده است. به گفته‌ى تفسير صافى، اين به خاطر آن است كه وسوسه شيطان غيابى و سارقانه است، ولى وسوسه زن با لطف و محبّت و حضورى و دائمى است.

گاهى خداوند كارهاى بزرگ را با وسيله‌هاى كوچك انجام مى‌دهد. مثلًا سرنگونى سپاه ابرهه را با پرندگان ابابيل، حفظ جان پيامبر اسلام را با تار عنكبوت، آموزش دفن ميّت را با كلاغ، اثبات پاكى مريم عليها السلام را با سخن گفتن نوزاد، پاكى يوسف را با پاره شدن پيراهن، ايمان آوردن يك كشور را با سفر هُدهُد و كشف اصحاب كهف را با نمونه پول، تحقّق بخشيده است.

پیام ها

1- قضاوت بر اساس ادلّه و بدور از حبّ و بغض‌ها، مقتضاى عدالت است. فَلَمَّا رَأى‌ قَمِيصَهُ‌ ... قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ*

2- استدلال منطقى، هر انسانى را مطيع و منقاد مى‌كند. (عزيز مصر مطيع سخن شاهد شد) شَهِدَ شاهِدٌ ... قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ*

3- آثار و مدارك صحنه جرم بايد به دقت مشاهده و بررسى شود. «قُدَّ مِنْ دُبُرٍ»*

4- وقتى به نتيجه قطعى رسيديد، در اعلان حكم ترديد نكنيد. فَلَمَّا رَأى‌ ... قالَ*


«1». نساء، 76.

جلد 4 - صفحه 191

5- عزيز مصر داراى عدالت نسبى و انصاف در برخورد با موضوعات بوده است.

(چون بدون پرسش و پاسخ كسى را متهم نكرد و پس از آن نيز حقّ را به يوسف داد). فَلَمَّا رَأى‌ ... إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ*

6- حقّ، پشت پرده نمى‌ماند و مجرم روزى رسوا مى‌شود. «إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ»

7- سخن حقّ را گرچه تلخ و بر ضرر باشد بپذيريم. (عزيز پذيرفت كه مقصّر همسر اوست) «إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ»*

8- از مكر زنان ناپاك بترسيد كه حيله‌ى آنان خطرناك است. «إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ»

9- گاهى مكر و حيله هر قدر هم بزرگ باشد، قابل كشف و افشاست. فَلَمَّا رَأى‌ ... قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَلَمَّا رَأى‌ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ «28»

فَلَمَّا رَأى‌ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ: پس چون بديد عزيز پيراهن يوسف را دريده از عقب، روى به زليخا كرد از روى غضب. قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَ‌: گفت اين بدى يا اين كارها از مكر و حيله شما زنان است. خطاب به زليخا و امثال اوست از زنان مكّاره و حيله‌باز كه به مكر و حيله افساد بزرگى نمايند. إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ‌: بدرستى كه كيد شما بزرگ است، زيرا كيد زنان زود در دل مى‌آويزد و بسيار در نفس تأثير مى‌كند، و نيز كيد زنان با مردان به مواجهه است، لكن وسوسه شيطان به مكاتبه باشد.


«1» همان مصدر.

جلد 6 - صفحه 209

كلام بعضى علما كه فرمود «1»: خوف من از زنان بيشتر است از شيطان، زيرا حق تعالى در قرآن مجيد كيد شيطان را بر سمت ضعف و وصف فرموده‌ «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً» و در باره كيد زنان فرموده‌ «إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ».

در خبر است‌ «2» چون يوسف عليه السّلام نبوت و پادشاهى يافت، روزى جبرئيل نزد او نشسته بود جوانى از خدمه نزد او آمد جامه چرب در بر و چيزى از آلت مطبخ به دست. جبرئيل گفت: اى يوسف اين جوان را مى‌شناسى؟ فرمود:

نه. گفت: اين همان كودك است كه براى تو گواهى داد در گهواره. يوسف فرمود: او را بر من حقى است، بفرمود تا آن جامه را بيرون آورده خلعتى گران‌مايه به او پوشانيده، پس او را منصب وزارت داد.

تبصره: اينجا اشارتى، و در آن اشارت بشارتى است، كه اگر كودكى نابالغ بدون اختيار به سبب شهادت به حق، درجه وزارت يافت؛ اى موحدى كه هفتاد سال به حقيقت بر توحيد و عدل و تنزيه بارى تعالى گواهى دهى، عجب نباشد در بهشت درجه امارت و ولايت يابى. و ايضا اگر طفلى تنها گواهى داد بر برائت ساحت يوسف وزارت يافت، عجب نباشد آن كس كه با خدا شهادت دهد بر نبوت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در فرمايش «قل كفى باللّه شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب» استحقاق وزارت و خلافت را دريابد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ «25» قالَ هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ «26» وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ «27» فَلَمَّا رَأى‌ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ «28» يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ «29»

ترجمه‌

و پيشى گرفتند آندو بر يكديگر بدر خانه و دريد آنزن پيراهن او را از پشت سرو يافتند آندو شوهر آنزن را نزد در خانه گفت آنزن نيست جزاى كسيكه اراده كند نسبت بزن تو كار بد را مگر زندان يا عذابى دردناك‌

گفت زن تو خواند مرا بكامجوئى از من و گواهى داد گواهى از كسان آنزن كه اگر باشد پيراهن يوسف دريده شده از پيش رو پس راست گفته زن تو و او از دروغگويان است‌

و اگر باشد پيراهن او دريده شده از پشت سر پس دروغ گفته زنت و او از راستگويان است‌

پس‌


جلد 3 صفحه 136

چون ديد شوهر آنزن كه دريده شده پيراهن او از پشت سر گفت همانا آن از مكر شما زنان است بدرستيكه مكر شما زنها بزرگ است‌

اى يوسف اعراض كن از نقل اين و اى زن بخواه گذشت مرا براى گناه خود همانا تو بودى از خطاكاران.

تفسير

وقتى حضرت يوسف اصرار زليخا را بآن امر قبيح مشاهده فرمود ناچار از دست او فرار كرد و روى بدر خانه نمود گفته‌اند درهاى بسته براى او باز ميشد تا بدر خانه رسيد ولى زليخا هم او را تعقيب نمود كه مانع شود از بيرون رفتن او از خانه و چون در خانه براى او باز شد زليخا هم باو رسيد و ناچار از پشت سر پيراهن او را گرفت و كشيد كه نگذارد بيرون رود پيراهن آنحضرت از درازى پاره شد چون قدّ دريدن از درازا است و قطّ از پهنا بر حسب اتّفاق عزيز مصر پشت در بود و هر دو را با آنحال اضطراب مشاهده كرد در اين هنگام زليخا براى تبرئه خود پيشدستى نمود و از عزيز سؤال كرد چيست جزاى كسيكه نسبت بخانواده تو قصد كار بد كرده باشد جز آنكه بايد حبس شود يا بمجازات شديد ديگرى برسد اگر كلمه ما در ماجزاء من اراد استفهاميّه باشد و اگر نافيه باشد گفت نيست جزاى چنين كسى مگر حبس و مجازات شديد در اين حال حضرت يوسف ناچار شد كشف سرّ او را بنمايد براى تبرئه خود و الا اظهار نميفرمود لذا بعزيز فرمود او از من خواهش اين عمل زشت را نمود و من از دست او فرار كردم و عزيز متحيّر شد كه كدام يك راست ميگويند و در علل از امام سجاد عليه السّلام نقل نموده كه عزيز خواست يوسف عليه السّلام را سياست كند او قسم ياد نمود بر برائت خود و فرمود از اين كودك بپرس و او طفلى بود از يكى از كسان زليخا كه بديدن او آمده بود و خداوند آن كودك را بزبان آورد براى دفع خصومت و گفت اى پادشاه نظر كن به پيراهن يوسف اگر از جلو پاره شده او قصد سوء داشته و اگر از پشت پاره شده زليخا قصد سوء نموده و چون پادشاه سخن آن كودك را شنيد كاملا تعجّب كرد و مشوّش شد و نگاه كرد به پيراهن يوسف و ديد از پشت پاره شده و بزليخا گفت اين از مكر شما است همانا مكر شما زنها بزرگ است و از يوسف تقاضا نمود كه اين راز را بكسى ابراز نفرمايد و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند الهام فرمود بحضرت يوسف كه بعزيز بگويد از اين كودك كه در گهواره است بپرس كه او شهادت ميدهد ببرائت من و عزيز پرسيد و كودك را خداوند بزبان آورد و او


جلد 3 صفحه 137

شهادت بر نفع يوسف عليه السّلام داد و بعضى گفته‌اند شاهد پسر عموى زليخا بود كه با عزيز دم در خانه نشسته بود و نامش تمليخا بود و دلالت پاره شدن پيراهن از پشت بر برائت يوسف عليه السّلام واضح است كه اماره است بر فرار آنحضرت و تعقيب زليخا از او كه كاشف است از تقاضاى او و امتناع آنحضرت از قبول و براى دلالت پاره شدن از جلو بر برائت زليخا گفته‌اند آن كاشف است از دفاع زليخا يا تعقيب آنحضرت از او و گرفتن پايش بدامن پيراهن و پاره شدن و بنظر حقير دلالتش واضح نيست و محتمل است اين قسمت براى بيان اماره مستقله‌اى ذكر نشده باشد بلكه آن كودك بالهام الهى يا آنمرد براى آنكه قبل از عزيز قضيّه را مشاهده نموده بود برائت يوسف عليه السّلام را ميدانسته و خواسته شهادت را طورى ادا نمايد كه خود را بيطرف ارائه دهد و كلامش مؤثر شود و صريح در مخالفت با زليخا نباشد تا موجب عداوت او شود و مطلب را با اماره و دليل ثابت كند و براى كشف قضيّه بودن اماره بر برائت حضرت يوسف كافى است و مؤيد اين معنى آنستكه از بيان اماره در كلام الهى تعبير بشهادت شده و الا صرف ذكر دو اماره براى برائت هر يك از دو طرف قضيّه شهادت بر برائت يكى از دو طرف محسوب نميشود و بزرگى مكر زنان محتاج به بيان نيست چون براى هر كس بعيان رسيده و بسيارى از آن در كتب نوشته شده و اينجا آن بود كه بدون تأمل و درنگ و وحشت و دهشت خود را مبرّى و يوسف عليه السّلام را متّهم نمود بطوريكه عزيز را متوجه بصدق گفتار خود كرد و اگر دفاع آنحضرت و شهادت شاهد نبود ميخواست او را حبس يا سياست كند چون خود را مدّعيه و او را مدّعى عليه قلم داد كرده بود و گفته‌اند خدا از باب لطف بحضرت يوسف غيرت را از عزيز سلب فرموده بود تا شر او را از آنحضرت كفايت كند لذا بعد از كشف امر بيش از امر بكتمان قضيّه از يوسف عليه السّلام و امر بطلب گذشت خود از زليخا مسئلتى ننمود و نسبت خطا را در ضمن خطاكاران باو داد و از باب تغليب بصيغه جمع مذكّر تعبير نمود و بعضى گفته‌اند مراد باستغفار همان طلب آمرزش گناه است از خدا چون آنها بت پرست بودند ولى آنرا وسيله تقرب بخدا مى‌دانستند.


جلد 3 صفحه 138

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَلَمّا رَأي‌ قَمِيصَه‌ُ قُدَّ مِن‌ دُبُرٍ قال‌َ إِنَّه‌ُ مِن‌ كَيدِكُن‌َّ إِن‌َّ كَيدَكُن‌َّ عَظِيم‌ٌ «28»

‌پس‌ چون‌ ديد عزيز پيراهن‌ يوسف‌ ‌را‌ ‌که‌ پاره‌ ‌شده‌ ‌از‌ پشت‌ ‌گفت‌ ‌اينکه‌ عمل‌ محققا ‌از‌ كيد و مكر ‌شما‌ زنها ‌است‌ محققا كيد و مكر ‌شما‌ زنها بزرگ‌ و عظيم‌ ‌است‌ فَلَمّا رَأي‌ عزيز مصر آمد مشاهده‌ كرد پيراهن‌ يوسف‌ ‌را‌ قَمِيصَه‌ُ قُدَّ مِن‌ دُبُرٍ ‌که‌ ‌از‌ پشت‌ پاره‌ ‌شده‌ فهميد ‌که‌ زليخا دروغ‌ ميگويد و ‌او‌ اراده‌ فحشاء كرده‌ بلكه‌ قرائن‌ حاليه‌ ‌هم‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ قائم‌ ‌است‌ زيرا عزيز عنّين‌ ‌بود‌ و نميتوانست‌ نزديك‌ زنان‌ رود و زليخا جوان‌ ‌بود‌ و ‌در‌ غايت‌ شهوت‌ و هيچگونه‌ وسيله‌ ‌براي‌ دفع‌ شهوت‌ نداشت‌ و ‌از‌ خانه‌ عزيز ‌هم‌ قدرت‌ بيرون‌ رفتن‌ نداشته‌ و يك‌ همچه‌ جواني‌ ‌را‌ بعنوان‌ غلامي‌ ‌در‌ خانه‌ داشت‌ و تصور ميكرد ‌که‌ ‌هر‌ چه‌ بگويد ‌او‌ اطاعت‌ ميكند.

قال‌َ إِنَّه‌ُ مِن‌ كَيدِكُن‌َّ زيرا كيد زنها بيشتر ‌است‌ ‌از‌ مردان‌ و كيد و مكر و حيله‌ و تزوير قريب‌ المعني‌ ‌است‌ و تمام‌ ‌از‌ شئونات‌ نفاق‌ و دورويي‌ ‌است‌ ‌که‌ ظاهر نحوي‌ جلوه‌ ميدهد و باطن‌ ‌بر‌ خلاف‌ آنست‌ و يكي‌ ‌از‌ كيدهاي‌ زليخا نسبت‌ بيوسف‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ اظهار محبت‌ و اشتياق‌ ميكرد و خردلي‌ محبت‌ نداشت‌ فقط دفع‌ شهوت‌ ‌بود‌ زيرا ‌اگر‌ محبت‌ داشت‌ همچه‌ افترايي‌ نميزد ‌که‌ يوسف‌ ‌را‌ ‌در‌ زندان‌ بيندازد ‌ يا ‌ ‌در‌ شكنجه‌ ظلم‌ و اذيت‌ و يكي‌ ‌در‌ حق‌ عزيز ‌که‌ دامن‌ ‌خود‌ ‌را‌ پاك‌ بداند و كمال‌ شوق‌ ‌را‌ بشوهر داشته‌ ‌باشد‌ و يكي‌ بچه‌ حيله‌ دفع‌ تهمت‌ ‌از‌ ‌خود‌ كند إِن‌َّ كَيدَكُن‌َّ عَظِيم‌ٌ قضايايي‌ ‌که‌ ‌از‌ مكر و كيد زنها ‌در‌ كتب‌ تواريخ‌

جلد 11 - صفحه 183

و قصص‌ نقل‌ ميكنند بلكه‌ ‌در‌ عصر حاضر مشاهده‌ ميشود ‌از‌ حدّ و حصر خارج‌ ‌است‌ و نقلش‌ ‌در‌ كتب‌ تفاسير مناسب‌ نيست‌ و بسيار شرم‌آور ‌است‌ مخصوصا مكرهايي‌ ‌که‌ عايشه‌ ‌در‌ حق‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ داشت‌ چه‌ ‌در‌ زمان‌ حيات‌ حضرت‌ چه‌ حين‌ وفات‌ ‌آن‌ حضرت‌ و ‌با‌ صديقه‌ طاهره‌ و ‌با‌ امير المؤمنين‌ و حضرت‌ مجتبي‌ و حضرت‌ سيّد الشهداء ‌عليهم‌ ‌السلام‌ داشت‌ ‌حتي‌ ‌با‌ قرآن‌ چه‌ تصرفاتي‌ ميكرد و ‌در‌ جعل‌ اخبار ‌که‌ شايد بتوان‌ ‌گفت‌ ‌که‌ ‌در‌ ميان‌ زنهاي‌ دنيا عديل‌ نداشته‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 28)- عزیز مصر، این داوری را که بسیار حساب شده بود پسندید، و در پیراهن یوسف خیره شد، «و هنگامی که دید پیراهنش از پشت پاره شده (مخصوصا با توجه به این معنی که تا آن روز دروغی از یوسف نشنیده بود رو به همسرش کرد و) گفت: این کار از مکر و فریب شما زنان است که مکر شما زنان، عظیم است» (فَلَمَّا رَأی قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ).

نکات آیه

۱- عزیز مصر براى کشف حقیقت ماجراى یوسف و زلیخا ، شخصاً به بررسى و مشاهده پیراهن و نحوه پارگى آن پرداخت. (فلما رءا قمیصه قُدّ من دُبر) ظاهر این است که ضمیر در «رأى» به عزیزمصر برگردد.

۲- عزیز مصر با دیدن پارگى پشت پیراهن یوسف(ع) ، به صداقت او پى برد. (فلما رءا قمیصه قُدّ من دُبر قال إنه من کیدکنّ)

۳- عزیز مصر با پى بردن به صداقت یوسف(ع)، زلیخا را محکوم کرد و به نفع یوسف(ع) رأى داد. (فلما رءا قمیصه قُدّ من دُبر قال إنه من کیدکنّ)

۴- عزیز مصر شواهد ارائه شده از سوى داورِ ماجراى یوسف و زلیخا را ، براى رفع اتهام از یوسف(ع) و اثبات بى گناهى او کافى دانست. (فلما رءا قمیصه قُدّ من دُبر قال إنه من کیدکنّ)

۵- عزیز مصر پس از پى بردن به حقانیت یوسف(ع) ، زنان را انسانهایى پر مکر و حیله خواند. (إنه من کیدکنّ)

۶- زنان در پیدایش روابط نامشروع جنسى و انحرافات اخلاقى ، نقشى عمده و بسزا دارند. (إنه من کیدکنّ) برداشت فوق ، با توجه به این احتمال است که ضمیر در «إنه» به مراوده وصال - که از «هى رودتنى ...» به دست مى آید - باز گردد.

۷- عزیز مصر ، به دام انداختن یوسف(ع) را براى کام جویى ، از مکرهاى زنانه زلیخا شمرد. (إنه من کیدکنّ) محتمل است ضمیر در «إنه» به حقیقتى که از جمله «غلّقت الأبواب ...» استفاده مى شود ، ارجاع داده شود. برداشت فوق ، بر اساس این احتمال است.

۸- عزیز مصر ، پیشدستى زلیخا در متهم ساختن یوسف(ع) و تعیین کیفر براى او را ، از مکرهاى زلیخا شمرد. (قالت ما جزاء من أراد بأهلک سوءًا ... إنه من کیدکنّ) برداشت فوق، ناظر به این احتمال است که ضمیر در «إنه ...» به معنایى که از «قالت ما جزاء ...» در آیه ۲۵ استفاده مى شود ، برگردد و آن معنا ، پیشدستى کردن زلیخا براى محقّ جلوه دادن خویش و گنه کار نشان دادن طرف مقابل است.

۹- شناخت عزیز مصر از روحیه زنان و آگاهى او به ترفندهایشان (إن کیدکنّ عظیم)

۱۰- مکر و حیله زنان ، مکر و حیله اى بزرگ است. (إن کیدکنّ عظیم) هر چند جمله «إن کیدکنّ عظیم» سخن عزیز مصر است ، ولى مفسران برآنند که هرگاه خداوند سخنى را در قرآن نقل کرده و آن را رد نکند ، معلوم مى گردد که آن سخن حق است.

۱۱- حیله و مکر ، از ابزارهاى زنان براى ایجاد فساد و انحراف (إنه من کیدکنّ)

۱۲- ضرورت هوشیارى در برابر مکرها و حیله هاى زنان (إنه من کیدکنّ إن کیدکنّ عظیم)

۱۳- عدالت و انصاف عزیز مصر ، در قضاوت و ابلاغ نظر خویش در ماجراى یوسف(ع) و زلیخا (فلما رءا قمیصه ... قال إنه من کیدکنّ إن کیدکنّ عظیم)

موضوعات مرتبط

  • اخلاق: عوامل فساد اخلاقى ۶
  • زلیخا: تهمتهاى زلیخا ۴، ۸; کامجویى زلیخا ۷; محکومیت زلیخا ۳; مکر زلیخا ۷، ۸
  • زنان: افساد زنان ۶، ۱۱; مکر زنان ۵، ۷، ۸، ۱۰، ۱۱; هوشیارى بر مکر زنان ۱۲
  • عزیزمصر: آگاهى عزیزمصر ۹; تفحص عزیزمصر ۱; عدالت عزیزمصر ۱۳; عزیزمصر و زلیخا ۳، ۷; عزیزمصر و صداقت یوسف(ع) ۲; عزیزمصر و قصه یوسف(ع) ۱، ۷، ۸، ۱۳; عزیزمصر و مکر زنان ۹; عزیزمصر و یوسف(ع) ۳، ۴، ۵; قضاوت عزیزمصر ۱۳ فساد: ابزار فساد ۱۱
  • گمراهى: ابزار گمراهى ۱۱
  • مکر: بزرگترین مکر ۱۰
  • یوسف(ع): پارگى پیراهن یوسف(ع) ۱، ۲، ۴; تهمت به یوسف(ع) ۴، ۸; دلایل صداقت یوسف(ع) ۲، ۴;صداقت یوسف(ع) ۳، ۵

منابع