يوسف ٢٧
کپی متن آیه |
---|
وَ إِنْ کَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ |
ترجمه
يوسف ٢٦ | آیه ٢٧ | يوسف ٢٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«دُبُرٍ»: پشت سر.
تفسیر
- آيات ۲۲ - ۳۴ سوره يوسف
- توضيحى در مورد حكم و علمى كه خدا به يوسف «ع» داده
- معناى مراوده، در جملۀ: «وَ رَاوَدَتهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيتِهَا»
- ماجراهای يوسف «ع»، در كاخ عزيز مصر
- يوسف «ع» و همسر عزيز
- نكته هاى سخن يوسف «ع»، که گفت: «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»
- مراد يوسف، از «ربّ»، در جملۀ «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»
- خويشتندارى يوسف «ع»، در برابر همسر عزيز مصر
- اقوال پاره اى از مفسران عامه و خاصه، در تفسير آيه
- بررسى و نقد روايت مذكور، از تفسير سيوطى
- اتّهامات زشت و ناروا، در تفاسير عامه، نسبت به حضرت يوسف «ع»
- نقد گفته زمخشرى، در توضيح جملۀ: «وَ لقد هَمَّت بِهِ...»
- پاسخ نظر صاحب المنار، در باره آیه: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ»
- مقصود از «شاهد»، در داستان یوسف و زلیخا، چه كسى بوده؟
- معناى جملۀ عزیز مصر، به یوسف: «يُوسُفُ أعرِض عَن هَذَا...»
- تدبير زليخا، براى رهايى از ملامت زنان اشرافی مصر، پیرامون عشق او به یوسف
- ورود يوسف «ع» به مجلس زنان اشرافى مصر، و واکنش آنان
- سختى وارد بر يوسف «ع» در مجلس ميهمانى، و پناه بردن آن حضرت، به خداى تعالى
- توضيح مفردات آيه شريفه
- اظهار شگفتی زنان مصر، از ديدن جمال زیبای يوسف «ع»
- تهدید یوسف «ع»، به حبس و خواری، توسط زلیخا
- مناجات و استغاثه يوسف «ع»، به درگاه پروردگار خود
- نكاتى كه از آيه شريفه استفاده مى شود
- بحث هايى پيرامون تقواى دينى و درجات آن، در چند فصل
- ۱- قانون، اخلاق كريمه و توحيد
- ۲ تقوای دینی، به یکی از سه امر حاصل می شود
- ۳- چگونه محبت خدا، باعث اخلاص مى شود؟
- ۴- معناى اخلاص
- توضیح پیرامون ملكۀ عصمت، در پیشوایان معصوم «ع»
- بحث روايتى
- چند روايت در توضيح جملۀ: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا...»
- برخی روايات جعلى، در داستان یوسف و زلیخا
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ «27»
و اگر پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده، پس زن دروغ گفته و او از راستگويان است.
جلد 4 - صفحه 188
نکته ها
در برخى روايات، شاهد را كودكى معرّفى كردهاند كه مثل عيسى عليه السلام در گهواره به سخن آمد، ولى چون سند محكمى ندارد، نمىتوان به آن اعتنا كرد. امّا بهتر است شاهد را يكى از مشاوران عزيز بدانيم كه فاميل همسر و داراى هوش و ذكاوت بود و همانند عزيز مصر، شاهد اين اتّفاق گرديد، و الّا اگر خود شاهد اصل ماجرا بود، معنى نداشت كه به صورت جمله شرطيه، شهادت دهد و بگويد: إِنْ كانَ ....
يوسف، ابتدا سخنى نگفت و شايد اگر همسر عزيز حرفى و تهمتى نمىزد، يوسف حاضر نمىشد آبروى او را بريزد و بگويد: «هِيَ راوَدَتْنِي»
گاهى برخى از پاكان در معرض تهمت قرار گرفتهاند: در ميان زنان، پاكدامنتر از مريم نبود، امّا او را متّهم به ناپاكى كردند، در ميان مردان نيز كسى به پاكى يوسف يافت نمىشد، به او هم نسبت نارواى زنا دادند. امّا خداوند در هردو مورد به بهترين وجه پاكى آنان را ثابت نمود.
در داستان يوسف، پيراهن او نقش آفرين است: در اينجا؛ پارگى پيراهن از پشت، دليل بىگناهى او و كشف جرم همسر عزيز گرديد و در جاى ديگر؛ پاره نشدن پيراهن موجب كشف جرم برادران او گرديد. زيرا بعد از انداختن يوسف به چاه، وقتى برادران پيراهن او را آغشته به خون كرده و به پدر نشان دادند و گفتند: يوسف را گرگ خورده است، پدر پرسيد:
پس چرا پيراهن او پاره نشده است؟! در پايان داستان نيز، پيراهنِ يوسف، وسيلهى بينا شدن چشم پدر گرديد.
پیام ها
1- متّهم بايد از خود دفاع و مجرم اصلى را معرفى كند. حضرت يوسف عليه السلام در برابر جمله «ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً» با گفتن «هِيَ راوَدَتْنِي»، پاسخ مناسبى به زليخا داد.*
2- كسى كه در مقام قضاوت است بايد شكايت شاكى و دفاع متهم را بشنود و مدارك را بررسى كند و سپس نظر دهد. (در اين ماجرا همسر گفت كه يوسف سوء قصد داشته، «أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً» يوسف تهمت را رد كرد و گفت: «هِيَ
جلد 4 - صفحه 189
راوَدَتْنِي» شاهد نيز علامت صدق و كذب را از راه پاره شدن پيراهن جلو تا پشت سر مطرح كرد)*
3- دفاع از بى گناه، واجب است و سكوت در همه جا زيبا نيست. «شَهِدَ شاهِدٌ»
4- كمك به روشن شدن حقيقت، كارى پسنديده است. «وَ شَهِدَ شاهِدٌ»*
5- خداوند از راهى كه هيچ انتظارش نمىرود، افراد را حمايت مىكند. «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»
6- آنجا كه خدا بخواهد، بستگان مجرم عليه او شهادت مىدهند. «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»
7- در شهادت و داورى، مراعات حسب، نسب، موقعيّت و خويشاوندى متّهم، جايز نيست. «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»
8- شهادت خويشان عليه يكديگر، سبب اطمينان بيشترى مىشود. «شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»*
9- در قضاوت، بيش از توجّه به گفتههاى شاكى و متهم، به بررسى مدارك و اسناد توجّه شود. قالَتْ ما جَزاءُ ... قالَ هِيَ راوَدَتْنِي ... شَهِدَ شاهِدٌ ... إِنْ كانَ قَمِيصُهُ ...*
10- در قضاوت، هر جرمى كارشناس نياز دارد. شَهِدَ شاهِدٌ ... إِنْ كانَ قَمِيصُهُ ...*
11- در جرمشناسى از آثار ظريف به جاى مانده، مجرم شناخته و مسايل كشف مىشود. إِنْ كانَ قَمِيصُهُ ...
12- قاضى مىتواند بر اساس قرائن، حكم كند. «إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ»
13- بكارگيرى روشهاى جرمشناسى براى تشخيص جرم و مجرم، لازم است.
إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ ...
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 190
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ «27»
«1» تفسير ابو الفتوح ج 6 ص 372.
«2» در تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 35.
جلد 6 - صفحه 208
وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ: و اگر هست پيراهن يوسف دريده شده از عقب. فَكَذَبَتْ: پس زليخا دروغ مىگويد. وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ: و يوسف از راستگويان است، چه اين حال دلالت دارد بر آنكه يوسف از او گريخته و زليخا از عقب پيراهنش را كشيده لذا پاره شده.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه «1» چهار كودك را پيش از وقت تكلّم، حق تعالى به سخن درآورد: اول پسر ماشطه فرعون. دوم- گواه يوسف عليه السّلام. سوم- صاحب جريح راهب. چهارم- عيسى عليه السّلام چنانچه تفسير آن در سوره «البروج» بيايد ان شاء اللّه تعالى.
پس خداوند سبحان القاى شهادت فرمود بر زبان كودك شيرخواره از كسان زليخا تا الزام حجت باشد بر زليخا.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ «25» قالَ هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ «26» وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ «27» فَلَمَّا رَأى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ «28» يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ «29»
ترجمه
و پيشى گرفتند آندو بر يكديگر بدر خانه و دريد آنزن پيراهن او را از پشت سرو يافتند آندو شوهر آنزن را نزد در خانه گفت آنزن نيست جزاى كسيكه اراده كند نسبت بزن تو كار بد را مگر زندان يا عذابى دردناك
گفت زن تو خواند مرا بكامجوئى از من و گواهى داد گواهى از كسان آنزن كه اگر باشد پيراهن يوسف دريده شده از پيش رو پس راست گفته زن تو و او از دروغگويان است
و اگر باشد پيراهن او دريده شده از پشت سر پس دروغ گفته زنت و او از راستگويان است
پس
جلد 3 صفحه 136
چون ديد شوهر آنزن كه دريده شده پيراهن او از پشت سر گفت همانا آن از مكر شما زنان است بدرستيكه مكر شما زنها بزرگ است
اى يوسف اعراض كن از نقل اين و اى زن بخواه گذشت مرا براى گناه خود همانا تو بودى از خطاكاران.
تفسير
وقتى حضرت يوسف اصرار زليخا را بآن امر قبيح مشاهده فرمود ناچار از دست او فرار كرد و روى بدر خانه نمود گفتهاند درهاى بسته براى او باز ميشد تا بدر خانه رسيد ولى زليخا هم او را تعقيب نمود كه مانع شود از بيرون رفتن او از خانه و چون در خانه براى او باز شد زليخا هم باو رسيد و ناچار از پشت سر پيراهن او را گرفت و كشيد كه نگذارد بيرون رود پيراهن آنحضرت از درازى پاره شد چون قدّ دريدن از درازا است و قطّ از پهنا بر حسب اتّفاق عزيز مصر پشت در بود و هر دو را با آنحال اضطراب مشاهده كرد در اين هنگام زليخا براى تبرئه خود پيشدستى نمود و از عزيز سؤال كرد چيست جزاى كسيكه نسبت بخانواده تو قصد كار بد كرده باشد جز آنكه بايد حبس شود يا بمجازات شديد ديگرى برسد اگر كلمه ما در ماجزاء من اراد استفهاميّه باشد و اگر نافيه باشد گفت نيست جزاى چنين كسى مگر حبس و مجازات شديد در اين حال حضرت يوسف ناچار شد كشف سرّ او را بنمايد براى تبرئه خود و الا اظهار نميفرمود لذا بعزيز فرمود او از من خواهش اين عمل زشت را نمود و من از دست او فرار كردم و عزيز متحيّر شد كه كدام يك راست ميگويند و در علل از امام سجاد عليه السّلام نقل نموده كه عزيز خواست يوسف عليه السّلام را سياست كند او قسم ياد نمود بر برائت خود و فرمود از اين كودك بپرس و او طفلى بود از يكى از كسان زليخا كه بديدن او آمده بود و خداوند آن كودك را بزبان آورد براى دفع خصومت و گفت اى پادشاه نظر كن به پيراهن يوسف اگر از جلو پاره شده او قصد سوء داشته و اگر از پشت پاره شده زليخا قصد سوء نموده و چون پادشاه سخن آن كودك را شنيد كاملا تعجّب كرد و مشوّش شد و نگاه كرد به پيراهن يوسف و ديد از پشت پاره شده و بزليخا گفت اين از مكر شما است همانا مكر شما زنها بزرگ است و از يوسف تقاضا نمود كه اين راز را بكسى ابراز نفرمايد و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند الهام فرمود بحضرت يوسف كه بعزيز بگويد از اين كودك كه در گهواره است بپرس كه او شهادت ميدهد ببرائت من و عزيز پرسيد و كودك را خداوند بزبان آورد و او
جلد 3 صفحه 137
شهادت بر نفع يوسف عليه السّلام داد و بعضى گفتهاند شاهد پسر عموى زليخا بود كه با عزيز دم در خانه نشسته بود و نامش تمليخا بود و دلالت پاره شدن پيراهن از پشت بر برائت يوسف عليه السّلام واضح است كه اماره است بر فرار آنحضرت و تعقيب زليخا از او كه كاشف است از تقاضاى او و امتناع آنحضرت از قبول و براى دلالت پاره شدن از جلو بر برائت زليخا گفتهاند آن كاشف است از دفاع زليخا يا تعقيب آنحضرت از او و گرفتن پايش بدامن پيراهن و پاره شدن و بنظر حقير دلالتش واضح نيست و محتمل است اين قسمت براى بيان اماره مستقلهاى ذكر نشده باشد بلكه آن كودك بالهام الهى يا آنمرد براى آنكه قبل از عزيز قضيّه را مشاهده نموده بود برائت يوسف عليه السّلام را ميدانسته و خواسته شهادت را طورى ادا نمايد كه خود را بيطرف ارائه دهد و كلامش مؤثر شود و صريح در مخالفت با زليخا نباشد تا موجب عداوت او شود و مطلب را با اماره و دليل ثابت كند و براى كشف قضيّه بودن اماره بر برائت حضرت يوسف كافى است و مؤيد اين معنى آنستكه از بيان اماره در كلام الهى تعبير بشهادت شده و الا صرف ذكر دو اماره براى برائت هر يك از دو طرف قضيّه شهادت بر برائت يكى از دو طرف محسوب نميشود و بزرگى مكر زنان محتاج به بيان نيست چون براى هر كس بعيان رسيده و بسيارى از آن در كتب نوشته شده و اينجا آن بود كه بدون تأمل و درنگ و وحشت و دهشت خود را مبرّى و يوسف عليه السّلام را متّهم نمود بطوريكه عزيز را متوجه بصدق گفتار خود كرد و اگر دفاع آنحضرت و شهادت شاهد نبود ميخواست او را حبس يا سياست كند چون خود را مدّعيه و او را مدّعى عليه قلم داد كرده بود و گفتهاند خدا از باب لطف بحضرت يوسف غيرت را از عزيز سلب فرموده بود تا شر او را از آنحضرت كفايت كند لذا بعد از كشف امر بيش از امر بكتمان قضيّه از يوسف عليه السّلام و امر بطلب گذشت خود از زليخا مسئلتى ننمود و نسبت خطا را در ضمن خطاكاران باو داد و از باب تغليب بصيغه جمع مذكّر تعبير نمود و بعضى گفتهاند مراد باستغفار همان طلب آمرزش گناه است از خدا چون آنها بت پرست بودند ولى آنرا وسيله تقرب بخدا مىدانستند.
جلد 3 صفحه 138
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ هِيَ راوَدَتنِي عَن نَفسِي وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن أَهلِها إِن كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَت وَ هُوَ مِنَ الكاذِبِينَ «26» وَ إِن كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَت وَ هُوَ مِنَ الصّادِقِينَ «27»
فرمود حضرت يوسف که زليخا مراوده ميكرد مرا از نفس من يعني او
جلد 11 - صفحه 181
اراده سوء داشت و شهادت داد شاهدي از خويشان زليخا اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده پس زليخا راست ميگويد و يوسف از دروغگويان است و اگر پيراهن او از پشت پاره شده پس زليخا دروغ ميگويد و يوسف از راستگويان است.
قالَ هِيَ راوَدَتنِي عَن نَفسِي اگر زليخا اينکه افتراء را بيوسف نبسته بود حضرت يوسف پرده زليخا را پاره نميكرد و او را رسوا نمينمود لكن براي رفع تهمت از خود ناچار شد حقيقت را اطهار كند وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن أَهلِها بعضي گفتند آن شاهد طفلي بود در گهواره سه ماه بود متولد شده بود و پسر خواهر زليخا بود، و بنحو اعجاز بزبان آمد و شهادت داد و بعضي گفتند رجل حكيمي بود که با عزيز تكلم ميكرد و او پسر عمّ زليخا بود و لكن چون در شهادت حضور و مشاهده لازم است و آن رجل حكيم که حاضر نبوده قضايا را مشاهده كند و بسته بود زليخا ابواب را و خلوت كرده بود خانه و بيوت را و از كجا آن حكيم ميدانست که اصلا پيراهن يوسف پاره شده تا از جلو و پشت آن خبر ميدهد و اگر بگويي همان موقع که در باز شد مشاهده كرد که از پيش و پشت آن هم خبر داشت و اينکه البته بنحو اعجاز بوده خداوند براي حفظ پيغمبر خود آن طفل را بزبان آورد نظير تكلم سنگ ريزه در كف مبارك حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و تكلم سوسمار و شهادت برسالت آن حضرت.
اشكال- اگر اينکه بنحو اعجاز بوده نفس شهادت بصدق يوسف كافي بود استدلال لازم نداشت.
جواب- بلي كافي بود لكن براي بيان اينكه عزيز بالحس مشاهده كند گفت إِن كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ که يوسف چون مشاهده كرد عزيز را از ترس پيراهن خود را پاره كرده فصدقت زليخا و هو يوسف من الكاذبين و اما إِن كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ چون زليخا در عقب يوسف ميدويد و يخه يوسف را گرفته پيش ميكشيده و يوسف امتناع ميكرد پيراهن از عقب پاره شده فكذبت
جلد 11 - صفحه 182
زليخا دروغ ميگويد وَ هُوَ مِنَ الصّادِقِينَ و يوسف از راستگويان است، بعلاوه اگر شاهد رجل حكيم بود چون از اهل زليخا بود و گفتند پسر عمّ او بوده همچه شهادتي را نميداد و لو حق را فهميده باشد بر فرض آنكه متدين بود و كذب از او صادر نميشده اصلا شهادت نميداد غير از عنايت حق و حفظ او چيزي نبوده.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 27)- «و اگر پیراهنش از پشت سر پاره شده است، آن زن دروغ میگوید و یوسف راستگوست» (وَ إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
شهادت دهنده، یکی از بستگان همسر عزیز مصر بود و کلمه «مِنْ أَهْلِها» گواه بر این است، و قاعدتا مرد حکیم و دانشمند و باهوشی بوده است و میگویند این مرد از مشاوران عزیز مصر، و در آن ساعت، همراه او بوده است.
نکات آیه
۱- داور ماجراى یوسف(ع) و زلیخا ، کذب ادعاى زلیخا و صداقت یوسف(ع) را منوط به پاره شدن پیراهن از پشتِ سر دانست. (و إن کان ... و هو من الصدقین)
۲- پاره شدن پیراهن یوسف(ع) محور و تکیه گاه کشف حقیقت ، در نظر داور ماجراى یوسف(ع) و زلیخا (و شهد شاهد ... و هو من الصدقین)
۳- داور ماجراى یوسف(ع) و زلیخا ، شخصى فرزانه ، کاردان و عادل بود. (و شهد شاهد ... و هو من الصدقین) پى بردن به حقیقت ماجرا با نحوه پارگى پیراهن ، دلالت بر هوشیارى و کاردانى داور دارد ، و از آن جایى که حق را ، على رغم خویشى با زلیخا کتمان نکرد ، عدالت و حق پویى او به خوبى روشن مى شود.
۴- لزوم به کارگیرى روشهاى جرم شناسى ، براى تشخیص مجرم (إن کان ... و هو من الصدقین)
موضوعات مرتبط
- جرم: ادله اثبات جرم ۴
- جرم شناسى: روش جرم شناسى ۴
- زلیخا: دلایل دروغگویى زلیخا ۱
- قضاوت: امارات قضایى در اثبات دعوا ۱; نقش امارات قضایى ۱
- مجرمان: روش تشخیص مجرمان ۴
- یوسف(ع): پارگى پیراهن یوسف(ع) ۱، ۲; دلایل صداقت یوسف(ع) ۱; عدالت قاضى قصه یوسف(ع) ۳;فضایل قاضى قصه یوسف(ع) ۳; قاضى قصه یوسف(ع) ۱; قضاوت در قصه یوسف(ع) ۲; کاردانى قاضى قصه یوسف(ع) ۳
منابع