يوسف ٢٧: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۳۵: خط ۳۵:
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link106 | آيات ۳۴ - ۲۲، سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link106 | آيات ۲۲ - ۳۴ سوره يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link107 | بيان آيات مربوط به يوسف (عليه السلام ) در خانه عزيز مصر مراد از جمله : ((لمّابلغ اشدّه ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link108 | توضيحى در مورد حكم و علمى كه خدا به يوسف «ع» داده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link108 | توضيحى در مورد حكم و علمى كه خدا به يوسف (عليه السلام ) داده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link110 | معناى مراوده، در جملۀ: «وَ رَاوَدَتهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيتِهَا»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link109 | چنين موهبتى (حكم و علم ) را خدا به همه نيكوكاران مى دهد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link111 | ماجراهای يوسف «ع»، در كاخ عزيز مصر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link110 | معناى مراوده در جمله : ((و راودته الّتى هو فى بيتها))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link113 | يوسف «ع» و همسر عزيز]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link111 | احساسات يوسف (عليه السلام ) در كاخ عزيز مصر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link115 | نكته هاى سخن يوسف «ع»، که گفت: «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link112 | احساسات همسر عزيز نسبت به يوسف (عليه السلام ) همسر عزيز كه خود عزيره مصربود، از طرف عزيز]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link117 | مراد يوسف، از «ربّ»، در جملۀ «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link113 | يوسف و همسر عزيز]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link118 | خويشتندارى يوسف «ع»، در برابر همسر عزيز مصر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link114 | توحيد خالص يوسف (عليه السلام ) كه از پاسخ او درمقابل درخواست همسر عزيز (معاذالله ربى احسن مثواى ) نمايان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link122 | اقوال پاره اى از مفسران عامه و خاصه، در تفسير آيه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link115 | نكاتى كه يوسف عليه السلام در جمله (انه ربى احسن مثواى ) افاده كرده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link123 | بررسى و نقد روايت مذكور، از تفسير سيوطى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link116 | نراع بين حب الهى و عشق حيوانى و چيره شدن حب الهى در يوسف (ع )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link124 | اتّهامات زشت و ناروا، در تفاسير عامه، نسبت به حضرت يوسف «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link117 | مراد يوسف از رب در جمله خداى (انه ربى احسن مثواى ) تعالى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link128 | نقد گفته زمخشرى، در توضيح جملۀ: «وَ لقد هَمَّت بِهِ...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link118 | خويشتن دارى يوسف (عليه السلام ) در برابر همسر عزيز شگفت انگيز و خارق العادهبوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link130 | پاسخ نظر صاحب المنار، در باره آیه: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link119 | هيچ مانعى جز ايمان جلوگير نفس يوسف (ع ) نشده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link133 | مقصود از «شاهد»، در داستان یوسف و زلیخا، چه كسى بوده؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link120 | معناى اين كه يوسف (عليه السلام ) برهان پروردگارش را نديده بود قصد همسر عزيزرا كرده بود(وهمّ بها لولا...)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link134 | معناى جملۀ عزیز مصر، به یوسف: «يُوسُفُ أعرِض عَن هَذَا...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link121 | برهانى كه ديدن آن ، يوسف را از لغزش بازداشت نوعى علم شهودى بوده است كه به بندگان مخلص ارائه مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link136 | تدبير زليخا، براى رهايى از ملامت زنان اشرافی مصر، پیرامون عشق او به یوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link122 | اقوال پاره اى از مفسرين عامه و خاصه در تفسير آيه : ((لقد همّت به و همّ لولا...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link137 | ورود يوسف «ع» به مجلس زنان اشرافى مصر، و واکنش آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link123 | بررسى و نقد روايت مذكور (از تفسير سيوطى )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link139 | سختى وارد بر يوسف «ع» در مجلس ميهمانى، و پناه بردن آن حضرت، به خداى تعالى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link124 | افترائات ناشايسته و اتّهامات قبيحى كه در تفاسير عامه به حضرت يوسف (عليه السلام ) نسبت داده شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link125 | در مذمت صاحبان اين سخنان موهون]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link126 | افراط در پذيرش و تسليم در برابر هر چه حديث نام دارد، يكى از دو علت وقوع در اين افترائات مى باشد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link127 | دومين علت نسبت دادن چنان مطالب باطل و بى اساس به يوسف (ع )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link128 | سخن زمخشرى در توضيح و توجيه جمله : ((و همّ لولا...)) واشكال آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link129 | گفته صاحب مجمع البيان در اين زمينه و ايراد وارد بر آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link130 | وجهى كه صاحب المنار در اين مورد بيان كرده و جواب آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link131 | دو قول ديگر در اين باره]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link132 | نكات قابل توجه در اين گفتگوها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link133 | شاهد چه كسى بوده و چرا از او به ((شاهد)) تعبير شده نه به((قائل ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link134 | معناى جمله : ((يوسف اعرض عن هذا و استغفرى لذنبك ...)) كه گفته عزيز مصر است بعداز روشن شدن تقصير همسرش]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link135 | گفتگوى ملامت آميز زنان شهر درباره عشق زليخا به يوسف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link136 | تدبيرى كه زليخا براى رهايى از زخم زبان آنان انديشيد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link137 | ورود يوسف (ع ) به مجلس زنان اشرافى مصر و عكس العمل آنها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link138 | مسائلى كه باعث شد زنان مصرى علنا درباره يوسف اظهار نظر كنند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link139 | اشاره به شدت و سختى وارد بر يوسف (عليه السلام ) در مجلس ميهمانى و پناه بردن آن حضرت به خداى تعالى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link140 | توضيح مفردات آيه شريفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link140 | توضيح مفردات آيه شريفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link141 | عكس العمل زنان مصر با ديدن يوسف (عليه السلام )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link141 | اظهار شگفتی زنان مصر، از ديدن جمال زیبای يوسف «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link142 | توضيح اينكه گفتند: ((ما هذا بشرا ان هذا الّا ملك كريم ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link144 | تهدید یوسف «ع»، به حبس و خواری، توسط زلیخا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link143 | اعتراف همسر عزيز در جمع زنان مصر و تهديد صريح يوسف (عليه السلام ) به حبس وخوارى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link144 | مناجات و استغاثه يوسف «ع»، به درگاه پروردگار خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link144 | مناجات و استغاثه يوسف (عليه السلام ): ((ربّ السّجن احبّ الىّ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link145 | نكاتى كه از آيه شريفه استفاده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link145 | نكاتى كه از آيه شريفه استفاده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link146 | ديگر زنان مصر همچون زليخا به يوسف اظهار علاقه كردند!]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link147 | بحث هايى پيرامون تقواى دينى و درجات آن، در چند فصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link147 | بحثهايى پيرامون تقواى دينى و درجات آن در چندفصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link148 | ۱- قانون، اخلاق كريمه و توحيد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link148 | ۱- رابطه قانون ، اخلاق كريمه و توحيد. و بيان اينكه قانون بدون اخلاق و اخلاق بدون توحيد نمى توانند منشاء اثرى باشند.<br>]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link151 | ۲ تقوای دینی، به یکی از سه امر حاصل می شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link149 | فضائل اخلاقى ضامن سعادت اجتماع است اگر بر اساس توحيد باشد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link154 | ۳- چگونه محبت خدا، باعث اخلاص مى شود؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link150 | انگيزه فداكارى جز توحيد و اعتقاد به آخرت نمى تواند باشد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link155 | ۴- معناى اخلاص]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link151 | ۲ مراتب و درجات حصول تقواى دينى و پرستش خدا بر اساس خوف ، رجاء و حبّ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link157 | توضیح پیرامون ملكۀ عصمت، در پیشوایان معصوم «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link152 | عبادت دسته سوم كه خدا را چون شايسته عبادت يافتند عبادت مى كنند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link153 | مخلصين ، عبادت از روى خوف و رجاء را نوعى شرك ميدانند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link154 | ۳- چگونه محبت خدا باعث اخلاص مى شود؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link155 | ۴- معناى اخلاص ، وجه اسناد اخلاص عبد به خدا و اشاره به درجات عالى اخلاص معصومين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link156 | مبناى عصمت معصومين (انبياء و ائمه عليهم السلام ) علم است ، علمى مغاير با ساير علوم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link157 | ملكه عصمت با مختار منافات ندارد و انصراف معصوم از گناه به اختيار اوست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link158 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link158 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link159 | روايتى از امام سجاد (عليه السلام ) درباره داستان يوسف (عليه السلام ) و همسر عزيزمصر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link160 | چند روايت در توضيح جملۀ: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link160 | چند روايت در توضيح جمله : ((و لقد همّت به و همّ بها لولا...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link161 | برخی روايات جعلى، در داستان یوسف و زلیخا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link161 | روايتى جعلى از اميرالمؤ منين (ع ) در اين باره !]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link162 | رواياتى در ذيل آيات گذشته راجع به داستان يوسف (عليه السلام ) و زليخا]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۱

کپی متن آیه
وَ إِنْ‌ کَانَ‌ قَمِيصُهُ‌ قُدَّ مِنْ‌ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ‌ وَ هُوَ مِنَ‌ الصَّادِقِينَ‌

ترجمه

و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ می‌گوید، و او از راستگویان است.»

|و اگر پيراهنش از پشت دريده شده، زن دروغ گفته و او از راستگويان است
و اگر پيراهن او از پشت دريده شده، زن دروغ گفته و او از راستگويان است.»
و اگر پیراهن او از پشت سر دریده، زن دروغگو و یوسف از راستگویان است.
و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، بانو دروغ می گوید و یوسف راستگوست.
و اگر جامه‌اش از پس دريده است، زن دروغ مى‌گويد و او راستگوست.
و اگر پیراهنش از پشت دریده شده، زن دروغ می‌گوید و مرد راستگوست‌
و اگر پيراهنش از پشت دريده شده آن زن دروغگوست و او راستگوست.
و اگر پیراهن یوسف از پشت پاره شده باشد، زن دروغ می‌گوید و یوسف از زمره‌ی راستگویان خواهد بود.
«و اگر پیراهن او از پشت دریده شده، پس زن دروغ گفته و او از راستان است.»
و اگر جامه او از پشت بشکافته زن دروغ گوید و او است از راستگویان‌

But if his shirt is torn from the back: then she has lied, and he is the truthful.”
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٢٦ آیه ٢٧ يوسف ٢٨
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«دُبُرٍ»: پشت سر.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ «27»

و اگر پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده، پس زن دروغ گفته و او از راستگويان است.

جلد 4 - صفحه 188

نکته ها

در برخى روايات، شاهد را كودكى معرّفى كرده‌اند كه مثل عيسى عليه السلام در گهواره به سخن آمد، ولى چون سند محكمى ندارد، نمى‌توان به آن اعتنا كرد. امّا بهتر است شاهد را يكى از مشاوران عزيز بدانيم كه فاميل همسر و داراى هوش و ذكاوت بود و همانند عزيز مصر، شاهد اين اتّفاق گرديد، و الّا اگر خود شاهد اصل ماجرا بود، معنى نداشت كه به صورت جمله شرطيه، شهادت دهد و بگويد: إِنْ كانَ‌ ....

يوسف، ابتدا سخنى نگفت و شايد اگر همسر عزيز حرفى و تهمتى نمى‌زد، يوسف حاضر نمى‌شد آبروى او را بريزد و بگويد: «هِيَ راوَدَتْنِي»

گاهى برخى از پاكان در معرض تهمت قرار گرفته‌اند: در ميان زنان، پاكدامن‌تر از مريم نبود، امّا او را متّهم به ناپاكى كردند، در ميان مردان نيز كسى به پاكى يوسف يافت نمى‌شد، به او هم نسبت نارواى زنا دادند. امّا خداوند در هردو مورد به بهترين وجه پاكى آنان را ثابت نمود.

در داستان يوسف، پيراهن او نقش آفرين است: در اينجا؛ پارگى پيراهن از پشت، دليل بى‌گناهى او و كشف جرم همسر عزيز گرديد و در جاى ديگر؛ پاره نشدن پيراهن موجب كشف جرم برادران او گرديد. زيرا بعد از انداختن يوسف به چاه، وقتى برادران پيراهن او را آغشته به خون كرده و به پدر نشان دادند و گفتند: يوسف را گرگ خورده است، پدر پرسيد:

پس چرا پيراهن او پاره نشده است؟! در پايان داستان نيز، پيراهنِ يوسف، وسيله‌ى بينا شدن چشم پدر گرديد.

پیام ها

1- متّهم بايد از خود دفاع و مجرم اصلى را معرفى كند. حضرت يوسف عليه السلام در برابر جمله‌ «ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً» با گفتن‌ «هِيَ راوَدَتْنِي»، پاسخ مناسبى به زليخا داد.*

2- كسى كه در مقام قضاوت است بايد شكايت شاكى و دفاع متهم را بشنود و مدارك را بررسى كند و سپس نظر دهد. (در اين ماجرا همسر گفت كه يوسف سوء قصد داشته، «أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً» يوسف تهمت را رد كرد و گفت: «هِيَ‌

جلد 4 - صفحه 189

راوَدَتْنِي» شاهد نيز علامت صدق و كذب را از راه پاره شدن پيراهن جلو تا پشت سر مطرح كرد)*

3- دفاع از بى گناه، واجب است و سكوت در همه جا زيبا نيست. «شَهِدَ شاهِدٌ»

4- كمك به روشن شدن حقيقت، كارى پسنديده است. «وَ شَهِدَ شاهِدٌ»*

5- خداوند از راهى كه هيچ انتظارش نمى‌رود، افراد را حمايت مى‌كند. «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»

6- آنجا كه خدا بخواهد، بستگان مجرم عليه او شهادت مى‌دهند. «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»

7- در شهادت و داورى، مراعات حسب، نسب، موقعيّت و خويشاوندى متّهم، جايز نيست. «شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»

8- شهادت خويشان عليه يكديگر، سبب اطمينان بيشترى مى‌شود. «شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»*

9- در قضاوت، بيش از توجّه به گفته‌هاى شاكى و متهم، به بررسى مدارك و اسناد توجّه شود. قالَتْ ما جَزاءُ ... قالَ هِيَ راوَدَتْنِي‌ ... شَهِدَ شاهِدٌ ... إِنْ كانَ قَمِيصُهُ‌ ...*

10- در قضاوت، هر جرمى كارشناس نياز دارد. شَهِدَ شاهِدٌ ... إِنْ كانَ قَمِيصُهُ‌ ...*

11- در جرم‌شناسى از آثار ظريف به جاى مانده، مجرم شناخته و مسايل كشف مى‌شود. إِنْ كانَ قَمِيصُهُ‌ ...

12- قاضى مى‌تواند بر اساس قرائن، حكم كند. «إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ»

13- بكارگيرى روشهاى جرم‌شناسى براى تشخيص جرم و مجرم، لازم است.

إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ ...

تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 190

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ «27»


«1» تفسير ابو الفتوح ج 6 ص 372.

«2» در تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 35.

جلد 6 - صفحه 208

وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ: و اگر هست پيراهن يوسف دريده شده از عقب. فَكَذَبَتْ‌: پس زليخا دروغ مى‌گويد. وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ‌: و يوسف از راست‌گويان است، چه اين حال دلالت دارد بر آنكه يوسف از او گريخته و زليخا از عقب پيراهنش را كشيده لذا پاره شده.

از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله مروى است كه‌ «1» چهار كودك را پيش از وقت تكلّم، حق تعالى به سخن درآورد: اول پسر ماشطه فرعون. دوم- گواه يوسف عليه السّلام. سوم- صاحب جريح راهب. چهارم- عيسى عليه السّلام چنانچه تفسير آن در سوره «البروج» بيايد ان شاء اللّه تعالى.

پس خداوند سبحان القاى شهادت فرمود بر زبان كودك شيرخواره از كسان زليخا تا الزام حجت باشد بر زليخا.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ «25» قالَ هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ «26» وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ «27» فَلَمَّا رَأى‌ قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ «28» يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ «29»

ترجمه‌

و پيشى گرفتند آندو بر يكديگر بدر خانه و دريد آنزن پيراهن او را از پشت سرو يافتند آندو شوهر آنزن را نزد در خانه گفت آنزن نيست جزاى كسيكه اراده كند نسبت بزن تو كار بد را مگر زندان يا عذابى دردناك‌

گفت زن تو خواند مرا بكامجوئى از من و گواهى داد گواهى از كسان آنزن كه اگر باشد پيراهن يوسف دريده شده از پيش رو پس راست گفته زن تو و او از دروغگويان است‌

و اگر باشد پيراهن او دريده شده از پشت سر پس دروغ گفته زنت و او از راستگويان است‌

پس‌


جلد 3 صفحه 136

چون ديد شوهر آنزن كه دريده شده پيراهن او از پشت سر گفت همانا آن از مكر شما زنان است بدرستيكه مكر شما زنها بزرگ است‌

اى يوسف اعراض كن از نقل اين و اى زن بخواه گذشت مرا براى گناه خود همانا تو بودى از خطاكاران.

تفسير

وقتى حضرت يوسف اصرار زليخا را بآن امر قبيح مشاهده فرمود ناچار از دست او فرار كرد و روى بدر خانه نمود گفته‌اند درهاى بسته براى او باز ميشد تا بدر خانه رسيد ولى زليخا هم او را تعقيب نمود كه مانع شود از بيرون رفتن او از خانه و چون در خانه براى او باز شد زليخا هم باو رسيد و ناچار از پشت سر پيراهن او را گرفت و كشيد كه نگذارد بيرون رود پيراهن آنحضرت از درازى پاره شد چون قدّ دريدن از درازا است و قطّ از پهنا بر حسب اتّفاق عزيز مصر پشت در بود و هر دو را با آنحال اضطراب مشاهده كرد در اين هنگام زليخا براى تبرئه خود پيشدستى نمود و از عزيز سؤال كرد چيست جزاى كسيكه نسبت بخانواده تو قصد كار بد كرده باشد جز آنكه بايد حبس شود يا بمجازات شديد ديگرى برسد اگر كلمه ما در ماجزاء من اراد استفهاميّه باشد و اگر نافيه باشد گفت نيست جزاى چنين كسى مگر حبس و مجازات شديد در اين حال حضرت يوسف ناچار شد كشف سرّ او را بنمايد براى تبرئه خود و الا اظهار نميفرمود لذا بعزيز فرمود او از من خواهش اين عمل زشت را نمود و من از دست او فرار كردم و عزيز متحيّر شد كه كدام يك راست ميگويند و در علل از امام سجاد عليه السّلام نقل نموده كه عزيز خواست يوسف عليه السّلام را سياست كند او قسم ياد نمود بر برائت خود و فرمود از اين كودك بپرس و او طفلى بود از يكى از كسان زليخا كه بديدن او آمده بود و خداوند آن كودك را بزبان آورد براى دفع خصومت و گفت اى پادشاه نظر كن به پيراهن يوسف اگر از جلو پاره شده او قصد سوء داشته و اگر از پشت پاره شده زليخا قصد سوء نموده و چون پادشاه سخن آن كودك را شنيد كاملا تعجّب كرد و مشوّش شد و نگاه كرد به پيراهن يوسف و ديد از پشت پاره شده و بزليخا گفت اين از مكر شما است همانا مكر شما زنها بزرگ است و از يوسف تقاضا نمود كه اين راز را بكسى ابراز نفرمايد و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند الهام فرمود بحضرت يوسف كه بعزيز بگويد از اين كودك كه در گهواره است بپرس كه او شهادت ميدهد ببرائت من و عزيز پرسيد و كودك را خداوند بزبان آورد و او


جلد 3 صفحه 137

شهادت بر نفع يوسف عليه السّلام داد و بعضى گفته‌اند شاهد پسر عموى زليخا بود كه با عزيز دم در خانه نشسته بود و نامش تمليخا بود و دلالت پاره شدن پيراهن از پشت بر برائت يوسف عليه السّلام واضح است كه اماره است بر فرار آنحضرت و تعقيب زليخا از او كه كاشف است از تقاضاى او و امتناع آنحضرت از قبول و براى دلالت پاره شدن از جلو بر برائت زليخا گفته‌اند آن كاشف است از دفاع زليخا يا تعقيب آنحضرت از او و گرفتن پايش بدامن پيراهن و پاره شدن و بنظر حقير دلالتش واضح نيست و محتمل است اين قسمت براى بيان اماره مستقله‌اى ذكر نشده باشد بلكه آن كودك بالهام الهى يا آنمرد براى آنكه قبل از عزيز قضيّه را مشاهده نموده بود برائت يوسف عليه السّلام را ميدانسته و خواسته شهادت را طورى ادا نمايد كه خود را بيطرف ارائه دهد و كلامش مؤثر شود و صريح در مخالفت با زليخا نباشد تا موجب عداوت او شود و مطلب را با اماره و دليل ثابت كند و براى كشف قضيّه بودن اماره بر برائت حضرت يوسف كافى است و مؤيد اين معنى آنستكه از بيان اماره در كلام الهى تعبير بشهادت شده و الا صرف ذكر دو اماره براى برائت هر يك از دو طرف قضيّه شهادت بر برائت يكى از دو طرف محسوب نميشود و بزرگى مكر زنان محتاج به بيان نيست چون براى هر كس بعيان رسيده و بسيارى از آن در كتب نوشته شده و اينجا آن بود كه بدون تأمل و درنگ و وحشت و دهشت خود را مبرّى و يوسف عليه السّلام را متّهم نمود بطوريكه عزيز را متوجه بصدق گفتار خود كرد و اگر دفاع آنحضرت و شهادت شاهد نبود ميخواست او را حبس يا سياست كند چون خود را مدّعيه و او را مدّعى عليه قلم داد كرده بود و گفته‌اند خدا از باب لطف بحضرت يوسف غيرت را از عزيز سلب فرموده بود تا شر او را از آنحضرت كفايت كند لذا بعد از كشف امر بيش از امر بكتمان قضيّه از يوسف عليه السّلام و امر بطلب گذشت خود از زليخا مسئلتى ننمود و نسبت خطا را در ضمن خطاكاران باو داد و از باب تغليب بصيغه جمع مذكّر تعبير نمود و بعضى گفته‌اند مراد باستغفار همان طلب آمرزش گناه است از خدا چون آنها بت پرست بودند ولى آنرا وسيله تقرب بخدا مى‌دانستند.


جلد 3 صفحه 138

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ هِي‌َ راوَدَتنِي‌ عَن‌ نَفسِي‌ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن‌ أَهلِها إِن‌ كان‌َ قَمِيصُه‌ُ قُدَّ مِن‌ قُبُل‌ٍ فَصَدَقَت‌ وَ هُوَ مِن‌َ الكاذِبِين‌َ «26» وَ إِن‌ كان‌َ قَمِيصُه‌ُ قُدَّ مِن‌ دُبُرٍ فَكَذَبَت‌ وَ هُوَ مِن‌َ الصّادِقِين‌َ «27»

فرمود حضرت‌ يوسف‌ ‌که‌ زليخا مراوده‌ ميكرد مرا ‌از‌ نفس‌ ‌من‌ ‌يعني‌ ‌او‌

جلد 11 - صفحه 181

اراده‌ سوء داشت‌ و شهادت‌ داد شاهدي‌ ‌از‌ خويشان‌ زليخا ‌اگر‌ پيراهن‌ يوسف‌ ‌از‌ جلو پاره‌ ‌شده‌ ‌پس‌ زليخا راست‌ ميگويد و يوسف‌ ‌از‌ دروغگويان‌ ‌است‌ و ‌اگر‌ پيراهن‌ ‌او‌ ‌از‌ پشت‌ پاره‌ ‌شده‌ ‌پس‌ زليخا دروغ‌ ميگويد و يوسف‌ ‌از‌ راستگويان‌ ‌است‌.

قال‌َ هِي‌َ راوَدَتنِي‌ عَن‌ نَفسِي‌ ‌اگر‌ زليخا ‌اينکه‌ افتراء ‌را‌ بيوسف‌ نبسته‌ ‌بود‌ حضرت‌ يوسف‌ پرده‌ زليخا ‌را‌ پاره‌ نميكرد و ‌او‌ ‌را‌ رسوا نمينمود لكن‌ ‌براي‌ رفع‌ تهمت‌ ‌از‌ ‌خود‌ ناچار شد حقيقت‌ ‌را‌ اطهار كند وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِن‌ أَهلِها بعضي‌ گفتند ‌آن‌ شاهد طفلي‌ ‌بود‌ ‌در‌ گهواره‌ سه‌ ماه‌ ‌بود‌ متولد ‌شده‌ ‌بود‌ و پسر خواهر زليخا ‌بود‌، و بنحو اعجاز بزبان‌ آمد و شهادت‌ داد و بعضي‌ گفتند رجل‌ حكيمي‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌با‌ عزيز تكلم‌ ميكرد و ‌او‌ پسر عم‌ّ زليخا ‌بود‌ و لكن‌ چون‌ ‌در‌ شهادت‌ حضور و مشاهده‌ لازم‌ ‌است‌ و ‌آن‌ رجل‌ حكيم‌ ‌که‌ حاضر نبوده‌ قضايا ‌را‌ مشاهده‌ كند و بسته‌ ‌بود‌ زليخا ابواب‌ ‌را‌ و خلوت‌ كرده‌ ‌بود‌ خانه‌ و بيوت‌ ‌را‌ و ‌از‌ كجا ‌آن‌ حكيم‌ ميدانست‌ ‌که‌ اصلا پيراهن‌ يوسف‌ پاره‌ ‌شده‌ ‌تا‌ ‌از‌ جلو و پشت‌ ‌آن‌ خبر مي‌دهد و ‌اگر‌ بگويي‌ همان‌ موقع‌ ‌که‌ ‌در‌ باز شد مشاهده‌ كرد ‌که‌ ‌از‌ پيش‌ و پشت‌ ‌آن‌ ‌هم‌ خبر داشت‌ و ‌اينکه‌ البته‌ بنحو اعجاز بوده‌ خداوند ‌براي‌ حفظ پيغمبر ‌خود‌ ‌آن‌ طفل‌ ‌را‌ بزبان‌ آورد نظير تكلم‌ سنگ‌ ريزه‌ ‌در‌ كف‌ مبارك‌ حضرت‌ رسالت‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و تكلم‌ سوسمار و شهادت‌ برسالت‌ ‌آن‌ حضرت‌.

اشكال‌‌-‌ ‌اگر‌ ‌اينکه‌ بنحو اعجاز بوده‌ نفس‌ شهادت‌ بصدق‌ يوسف‌ كافي‌ ‌بود‌ استدلال‌ لازم‌ نداشت‌.

جواب‌‌-‌ بلي‌ كافي‌ ‌بود‌ لكن‌ ‌براي‌ بيان‌ اينكه‌ عزيز بالحس‌ مشاهده‌ كند ‌گفت‌ إِن‌ كان‌َ قَمِيصُه‌ُ قُدَّ مِن‌ قُبُل‌ٍ ‌که‌ يوسف‌ چون‌ مشاهده‌ كرد عزيز ‌را‌ ‌از‌ ترس‌ پيراهن‌ ‌خود‌ ‌را‌ پاره‌ كرده‌ فصدقت‌ زليخا و ‌هو‌ يوسف‌ ‌من‌ الكاذبين‌ و اما إِن‌ كان‌َ قَمِيصُه‌ُ قُدَّ مِن‌ دُبُرٍ چون‌ زليخا ‌در‌ عقب‌ يوسف‌ ميدويد و يخه‌ يوسف‌ ‌را‌ گرفته‌ پيش‌ ميكشيده‌ و يوسف‌ امتناع‌ ميكرد پيراهن‌ ‌از‌ عقب‌ پاره‌ ‌شده‌ فكذبت‌

جلد 11 - صفحه 182

زليخا دروغ‌ ميگويد وَ هُوَ مِن‌َ الصّادِقِين‌َ و يوسف‌ ‌از‌ راستگويان‌ ‌است‌، بعلاوه‌ ‌اگر‌ شاهد رجل‌ حكيم‌ ‌بود‌ چون‌ ‌از‌ اهل‌ زليخا ‌بود‌ و گفتند پسر عم‌ّ ‌او‌ بوده‌ همچه‌ شهادتي‌ ‌را‌ نميداد و ‌لو‌ حق‌ ‌را‌ فهميده‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ فرض‌ آنكه‌ متدين‌ ‌بود‌ و كذب‌ ‌از‌ ‌او‌ صادر نميشده‌ اصلا شهادت‌ نميداد ‌غير‌ ‌از‌ عنايت‌ حق‌ و حفظ ‌او‌ چيزي‌ نبوده‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 27)- «و اگر پیراهنش از پشت سر پاره شده است، آن زن دروغ می‌گوید و یوسف راستگوست» (وَ إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ).

شهادت دهنده، یکی از بستگان همسر عزیز مصر بود و کلمه «مِنْ أَهْلِها» گواه بر این است، و قاعدتا مرد حکیم و دانشمند و باهوشی بوده است و می‌گویند این مرد از مشاوران عزیز مصر، و در آن ساعت، همراه او بوده است.

نکات آیه

۱- داور ماجراى یوسف(ع) و زلیخا ، کذب ادعاى زلیخا و صداقت یوسف(ع) را منوط به پاره شدن پیراهن از پشتِ سر دانست. (و إن کان ... و هو من الصدقین)

۲- پاره شدن پیراهن یوسف(ع) محور و تکیه گاه کشف حقیقت ، در نظر داور ماجراى یوسف(ع) و زلیخا (و شهد شاهد ... و هو من الصدقین)

۳- داور ماجراى یوسف(ع) و زلیخا ، شخصى فرزانه ، کاردان و عادل بود. (و شهد شاهد ... و هو من الصدقین) پى بردن به حقیقت ماجرا با نحوه پارگى پیراهن ، دلالت بر هوشیارى و کاردانى داور دارد ، و از آن جایى که حق را ، على رغم خویشى با زلیخا کتمان نکرد ، عدالت و حق پویى او به خوبى روشن مى شود.

۴- لزوم به کارگیرى روشهاى جرم شناسى ، براى تشخیص مجرم (إن کان ... و هو من الصدقین)

موضوعات مرتبط

  • جرم: ادله اثبات جرم ۴
  • جرم شناسى: روش جرم شناسى ۴
  • زلیخا: دلایل دروغگویى زلیخا ۱
  • قضاوت: امارات قضایى در اثبات دعوا ۱; نقش امارات قضایى ۱
  • مجرمان: روش تشخیص مجرمان ۴
  • یوسف(ع): پارگى پیراهن یوسف(ع) ۱، ۲; دلایل صداقت یوسف(ع) ۱; عدالت قاضى قصه یوسف(ع) ۳;فضایل قاضى قصه یوسف(ع) ۳; قاضى قصه یوسف(ع) ۱; قضاوت در قصه یوسف(ع) ۲; کاردانى قاضى قصه یوسف(ع) ۳

منابع