روایت:الکافی جلد ۸ ش ۲۱
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
علي بن ابراهيم عن ابيه عن حماد بن عيسي عن ابراهيم بن عثمان عن سليم بن قيس الهلالي قال :
الکافی جلد ۸ ش ۲۰ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۲۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۸۴
سليم بن قيس هلالى گويد: امير مؤمنان عليه السّلام خطبهاى ايراد فرمود بدين ترتيب كه پس از حمد و ثناى الهى درود بر پيغمبر (ص) فرستاد سپس فرمود: آگاه باشيد كه آنچه بيشتر از آن بر شما بيمناكم دو خصلت است: پيروى از هواى نفس و آرزوى دراز، اما پيروى از هواى نفس شخص را از حق باز دارد، و اما آرزوى دراز آخرت را بدست فراموشى سپارد، آگاه باشيد كه همانا دنيا پشتكنان كوچ كرده، و آخرت روى كنان (بسوى شما) روى نموده، و براى هر يك از اين دو فرزندان (و علاقهمندانى) است، شما از فرزندان (و علاقهمندان) آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد، زيرا كه امروزه روز عمل است و حسابى در كار نيست، و فرداى قيامت روز حساب است و عملى در كار نيست، و جز اين نيست كه آغاز وقوع فتنهها و آشوبها از هواهاى نفسانى پيروى شده و احكامى است كه بدعتگزارى شده و در آنها با حكم خدا مخالفت شود و مردانى در آنها بجاى مردان ديگر سرپرستى آن احكام را بعهده گيرند. آگاه باشيد كه اگر حق خالص و پاك (از باطل در ميان مردم) بود هيچ اختلافى در كار نبود، و اگر باطل خالص (از حق) نيز ميبود بر هيچ خردمندى پوشيده نمىماند، ولى از هر كدام آنها مشتى برگرفته شده و آنها را با هم آميختهاند، و در اينجاست كه شيطان بر دوستان خود استيلا يابد و آنان كه از جانب خدا برايشان سرانجام نيك پيش بينى شده نجات يابند، من خود شنيدم از رسول خدا (ص) كه ميفرمود چگونهايد در آن وقتى كه شما را در بر گيرد فتنه (و گمراهى) آنچنانى كه كودك خردسال در آن پرورش يابد و مرد بزرگسال در آن پير شود، مردم بدان طريقه كج بروند و آن را براى خود روش و سنّتى قرار دهند كه چون چيزى از آن روش كج بروش حق تبديل يابد بگويند: سنت تغيير يافته و كار زشتى بنظر مردم بيايد، سپس بلا و گرفتارى سخت شود و ذريّه و نژاد (مسلمانان) باسارت افتند. و فتنه و آشوب آنان را درهم بكوبد چنانچه آتش هيزم را بكوبد و آسيا دانه گندم را. آنان براى غير خدا مسأله آموزند، و براى غير عمل دانش جويند، و با كارهاى آخرت دنيا طلبند سپس رو باطرافيان خود كه جمعى از خانواده و خاصان آن حضرت و شيعيانش بودند كرد و فرمود: حكمرانان پيش از من كارهائى انجام دادند كه در آنها با رسول خدا (ص) مخالفت كردند و از روى تعمد راه خلاف پيمودند، و پيمانش را شكستند، و سنت و روشش را تغيير دادند، و اگر من بخواهم مردم را بترك آنها وادارم و بجاى اصلى آنها بازگردانم و بهمان ترتيب كه در زمان رسول خدا (ص) بود مقرر دارم لشكر از دور من پراكنده شوند تا جز خودم تك و تنها بجاى نمانم و يا اندكى از شيعيان من كه برترى مرا شناخته و وجوب اطاعت و امامت مرا از روى كتاب خداى عز و جل و سنت رسول خدا (ص) دانستهاند بجاى مانند. (در اينجا امير المؤمنين عليه السّلام براى نمونه بچند موضوع كه رسول خدا (ص) آنها را بطورى مقرر فرموده بود و أبو بكر و عمر و ديگران و بخصوص عمر آنها را تغيير داده اشاره ميفرمايد:) اگر ميديديد كه من دستور ميدادم تا مقام حضرت ابراهيم عليه السّلام را بجاى اصلى آن كه رسول خدا (ص) آن را در آنجا نهاده بود (و عمر آن را بجاى كنونى آورد) برميگرداندم. و فدك را (كه ابو بكر بغصب از فاطمه عليها السّلام گرفت) بورثه فاطمه عليها السّلام برميگرداندم. و صاع رسول خدا (ص) را بهمان نحو كه بود برميگرداندم (صاع مقدار آبى بود كه رسول خدا (ص) با آن غسل ميكرد و مقدار آن شش رطل بود و پس از آن حضرت اين مقدار را كم دانستند و خود آن حضرت نيز فرمود: مردمى بيايند كه آن را كم دانند). و زمينهائى را كه رسول خدا (ص) بمردمى واگذار كرد ولى حكم آن حضرت اجرا نگشت من آنها را بصاحبانش بدهم و حكم آن حضرت را اجرا كنم. و خانه جعفر را (كه داخل در مسجد الحرام كردهاند) بورثهاش بازگردانم و آن قسمت را از مسجد خراب كنم. و احكامى را كه از روى ستم و زور بدانها حكم شده (مانند تحريم متعه حج و متعه نساء و قانون عول و غير آن از بدعتهاى مشهور عمر و جواز سه طلاق در يك مجلس) بازگردانم. و زنانى را كه بناحق در تحت اختيار مردانى هستند بسوى شوهران (مشروع و حقيقى) خود باز ميگرداندم (مانند زنانى را كه بدون حضور عدلين يا در غير حال طهر طلاق ميدادند و پس از انقضاء عده بزنى ميگرفتند) و در باره آنها با حكم خدا در باره فروج و احكام روبرو ميشدم. و فرزندان بنى ثعلب را باسارت ميگرفتم (كه عمر بدون جهت جزيه را از آنان برداشت و بجاى آن دو برابر زكاة بر آنها مقرر داشت، چنانچه در تواريخ است). و آنچه از سرزمين خيبر (ميان متنفذين زمان عمر) تقسيم شده بود برميگرداندم. (مترجم گويد: جريان تقسيم اراضى خيبر كه حضرت بدان اشاره فرمايد بدين نحو بود كه در زمان عمر عبد اللَّه پسرش كه سهمى در خيبر داشت هنگامى براى سركشى اموال خود بخيبر رفت و شبانه مورد حمله يهود خيبر- كه بدستور رسول خدا (ص) در آنجا سكونت داشتند- قرار گرفت، اين جريان كه بگوش عمر بن خطاب رسيد يهود مزبور را- با اينكه رسول خدا (ص) آنها را در آنجا مسكن داده بود و زمينهاى خيبر را بآنها واگذار كرده و در مقابل سهمى از محصولات از آنها ميگرفت- يكسره از خيبر بيرون كرد و املاك آنجا را ميان جمعى خاص تقسيم نمود كه از آن جمله پسرش عبد اللَّه بن عمر و عثمان و زبير و عبد الرحمن و غيره بودند- و براى اطلاع از تفصيل داستان بسيره ابن هشام ج ۲ ص ۳۵۶ به بعد مراجعه فرمائيد-). و دفاتر حقوق و عطايا را (كه بدستور عمر روى سوابق اشخاص و نفوذ و ساير جهات باختلاف تعيين شده بود) از بين ميبردم، و مانند رسول خدا (ص) آن را بالسوية تقسيم ميكردم و آن را در دست (جمع مخصوصى از) توانگران قرار نميدادم. و مساحت را در گرفتن خراج ملغى ميكردم (چنانچه عمر اين كار را كرد و بر خلاف دستور رسول خدا (ص) كه در مانند سرزمينهاى شام و عراق ماليات را از روى درآمد زراعت معين فرموده بود او روى مساحت زمين قرار داد). و در موضوع ازدواج بطور برابرى و مساوات رفتار ميكردم (چون عمر بر خلاف دستور رسول خدا (ص) كه فرموده بود هر مرد مسلمانى كفو زن مسلمان است و سياهى و سفيدى و عرب و عجم و قرشى و غير قرشى را ملغى كرده بود او دستور داد غير قرشى نبايد از قرشى زن بگيرد و غير عرب نبايد از عرب زن بگيرد). و خمس پيغمبر (ص) را بهمان نحو كه خداى عز و جل نازل فرمود و واجب كرده بود مقرر ميداشتم (اشاره بخلافى است كه عمر در باره خمس مرتكب شد و آن را از خاندان رسول خدا (ص) منع كرده و ميان عموم مسلمانان تقسيم ميكرد چنانچه بيان آن در پايان خطبه آمده). و مسجد رسول خدا (ص) را بهمان وضعى كه بود برميگرداندم و درهائى را كه در آن گشودهاند مىبستم و آنها را كه بستهاند باز ميكردم. و مسح بر روى كفش را (كه عمر در مواردى اجازه داده بود) حرام ميكردم. و بر نوشيدن نبيذ (شراب خرما كه پس از رسول خدا (ص) حلالش كردند) حدّ ميزدم. و دستور بحلال بودن متعه حج و صيغه زنان ميدادم (كه طبق روايتى كه ميان شيعه و سنى معروف است عمر خود گفت: اين دو در زمان رسول خدا (ص) حلال بود و من آن دو را حرام كردم). و براى نماز ميت گفتن پنج تكبير را دستور ميدادم (كه عمر روى سليقه خود يكى از پنج تكبير را كسر كرد و چهار تكبير مقرر داشت). و مردم را مجبور ميكردم تا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» را در نماز بلند بگويند (چنانچه مخالفين يا آن را نميخوانند يا در تمام نمازها آهسته ميخوانند). و بيرون مىآوردم كسانى را كه بهمراه رسول خدا (ص) در مسجد درآوردند با اينكه رسول خدا (ص) آنها را بيرون كرد، و در مىآوردم در مسجد رسول خدا (ص) آنكه را اينان بيرون كردند و رسول خدا (ص) او را وارد كرد. (فيض (ره) گويد: محتمل است مراد از جمله اولى ابو بكر و عمر باشند كه بدون اجازه آن دو را در مسجد رسول خدا (ص) دفن كردند با اينكه رسول خدا (ص) حتى اجازه نداد آن دو در بمسجد باز كنند، و مراد از جمله دوم خود آن حضرت باشد كه رسول خدا (ص) دستور فرمود همه درهائى كه اصحاب بمسجد باز كردهاند ببندند جز درى كه بخانه على عليه السّلام باز ميشد و اينان پس از آن حضرت بر خلاف آن رفتار كردند). و مردم را بحكم قرآن واميداشتم. و طلاق را روى سنت قرآن قرار ميدادم (چون قرآن دستور ميدهد در مورد طلاق كه بايد در حضور دو شاهد عدل باشد و در نكاح وجود شاهد را شرط نميكند و اينان بعكس رفتار كردند). و زكاة را (فقط) از اصناف (نهگانه) آن طبق مقررات و حدودش ميگرفتم (نه مانند اينها كه بر چيزهاى ديگرى نيز زكاة بستهاند). و باز ميگرداندم وضو و غسل و نماز را به اوقات و قوانين و جاهاى خودشان. (چون در تمام اينها دست بردند و بدعت يا بدعتهائى گذاردند مانند مسح بر گوشها و شستن پاها و امثال آن در وضوء و وجوب وضوء با غسل، و اسقاط غسل در مورد التقاء ختانين بدون انزال، و برداشتن جمله «حى على خير العمل» از اذان و نهادن جمله «الصلاة خير من النوم» بجاى آن، و تكتف و آمين و خواندن نماز نافله را بجماعت و امثال اينها كه در كتب تواريخ و غيره مانند كتاب شافى سيد مرتضى رحمه اللَّه مضبوط است). و اهل نجران را بجاهاى خودشان برميگرداندم (كه عمر آنها را از يمن كه سرزمين آنها بود بسرزمين عراق كوچ داد بتفصيلى كه در فتوح البلدان بلاذرى ص ۷۲- ۷۳ ط مصر مذكور است). و اسيران فارس و ملتهاى ديگر را از روى كتاب خدا و سنت پيامبرش (ص) باز ميگرداندم. در اين صورت (و با اجراى اين كارها و بازگرداندن آنها از مسير منحرفى كه اكنون در آن است بمسير حقيقى آن) مردم از دورم پراكنده ميشدند. بخدا سوگند اگر بمردم دستور ميدادم كه در ماه رمضان جز نماز فريضه را بجماعت نخوانند (و از خواندن نوافل شبهاى ماه رمضان بجماعت كه عمر دستور داده جلوگيرى ميكردم) و بآنها اعلام ميكردم كه نوافل بجماعت خواندن بدعت است، برخى از همين لشكريانم كه اكنون بهمراه من جنگ ميكنند فرياد ميزدند: اى مسلمانان سنت عمر دگرگون شد، على ما را از نماز نافله در ماه رمضان باز ميدارد، و ترس آن را دارم كه از يك سوى لشكر (بر من) شورش كنند. من چه كشيدم از دست اين امت! از اختلافشان، و از پيروى كردنشان از پيشوايان گمراه و خوانندگان بسوى دوزخ. (در اينجا دوباره سخن امام عليه السّلام بدنبال سخنان پيشين باز گردد و فرمايد): و اگر از خمس بهره خويشاوندان را ميپرداختم كه خداى عز و جل (در باره آن) فرمايد: «اگر بخدا و آنچه روز تميز حق و باطل روزى كه دو گروه تلاقى كردند ايمان آوردهايد»، (سوره انفال آيه ۴۱، و اين قسمت كه امام عليه السّلام استشهاد فرموده دنباله آيه خمس است، و برخى گفتهاند ذكر قسمت اخير براى اين است كه عقيده بخمس آل پيغمبر (ص) شرط ايمان بخدا و قرآنست). پس مائيم بخدا سوگند مقصود از خويشاوندان كه خدا ما را بخود و رسول خود (ص) مقرون ساخته و فرموده: «از آن خدا و رسول و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان» (در باره ما بالخصوص است) تا دستگردان ميان توانگران شما نباشد، و آنچه را پيغمبر براى شما آورد بگيريد و آنچه را از آن نهى فرمود خوددارى كنيد و از خدا بترسيد (در ستم كردن بخاندان محمد) كه براستى خدا سخت كيفر است» نسبت بكسى كه بدانها ستم كند. و اين گفتار را خداى تعالى از روى مهرى كه بما داشته فرموده و ثروتى است كه خدا ما را بدان بىنياز كرده و پيامبرش (ص) را بدان سفارش فرموده، و در سهم صدقه براى ما بهرهاى مقرر نفرموده، و خدا گرامى داشته رسولش (ص) و ما خاندان را از اينكه از چركى دست مردم بما خوراك بدهد، و اينان خدا را تكذيب كرده و رسولش را نيز تكذيب كردند، و كتاب خدا را كه گوياى بحق ما است انكار كردند، و آن فرضى را كه خدا براى ما فرض كرده بود از ما بازداشتند، هيچ خانواده پيغمبرى از امت پيغمبرش نديد آنچه را ما پس از پيغمبر (ص) ديديم، و خدا كمككار ما است بر هر كس كه بما ستم كرده و جنبش و نيروئى نيست جز بخداى والاى بزرگ.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۹۲
سليم بن قيس هلالى مىگويد: امير المؤمنين عليه السّلام خطبه خواند و خدا را سپاس و ستايش نمود، و سپس بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درود فرستاد و فرمود: همانا از دو خصلت بر شما هراسانم؛ پيروى از هواى نفس و آرزوى طولانى. اما پيروى از هواى نفس از حق باز مىدارد، و اما آرزوى دراز آخرت را در طاق نسيان مىنهد. همانا دنيا، پشت كنان، كوچ كرده و مىرود و آخرت، كوچ كرده و به سوى ما مىآيد، و هر كدام را فرزندانى است، پس شما از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد، چه، امروز كار هست و محاسبه نيست و فردا محاسبه هست و كار نيست، و همان فتنهها و آشوبها از هواپرستى آغاز مىشود و از احكام بدعت و خود پرداخته، شروع مىگردد. در اين احكام خود پرداخته با خدا مخالفت مىشود و مردانى در عهده دار شدن آنها، به جاى مردانى ديگر مىنشينند. اگر حق خالص در ميان بود، اختلاف به چشم نمىخورد، و اگر باطل محض در ميان بود، بر هيچ خردمندى پوشيده نمىماند، ليكن مشتى از حق و مشتى از باطل برگرفته شده و با هم آميخته گرديده، و اينجاست كه شيطان به اطرافيان خود چيره مىگردد، و كسانى رهايى مىيابند كه از طرف خداوند عاقبت نيكى براى آنها رقم خورده باشد. همانا من از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه مىفرمود: چگونه خواهيد بود زمانى كه __________________________________________________
(۱) «و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد» (سوره اعراف/ آيه ۵۶).
فتنهاى شما را در برگيرد كه در آن كودكان بيش از آن به نظر مىرسند كه هستند [سن و سالشان بيشتر به نظر مىرسد]، و جوانان به پيرى مىرسند. مردم به كژراهه مىروند و آن را چونان سنّت خويش مىگزينند، و هر گاه بخشى از آن به روش درست تبديل گردد، گفته مىشود سنّت دگرگون شده است، و اين در نظر مردم كارى زشت آيد و در پى آن، بلايا شدّت يابند و نسل به اسارت برده شود. سپس فتنه و آشوب آنان را بكوبد، چنان كه آتش هيزم را مىكوبد و آسياب طعمه خود را. آنها دين مىآموزند اما نه براى خدا، و دانش مىجويند امّا نه براى عمل؛ و به وسيله كار آخرت، دنيا را مىطلبند. سپس روى به حاضران كرد در حالى كه پيرامون ايشان گروهى بود از اهل بيت و خواص و شيعيانش و فرمود: واليان پيش از من عمدا با پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به مخالفت برخاستند و پيمان او را شكستند و روش او را دگرگون ساختند، و اگر من بخواهم مردم را به ترك اين كردارهاى مخالف پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم وادار كنم و آنان را بسوى حق بازگردانم و به همان روش كه در زمان پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود تغييرشان دهم، همه لشكريانم از پيرامونم بپراكنند، تا آنكه من مىمانم با گروه اندكى از شيعيانم كه فضل مرا شناختهاند و از روى قرآن و سنّت رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مرا واجب الطاعه مىدانند. شما بگوييد كه اگر من در باره مقام ابراهيم فرمانى صادر كنم كه آن را به همان جايى برگردانم كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در آنجايش نهاد، و فدك را به وارثان فاطمه پس دهم، و صاع پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به ميزانى برگردانم كه در دوران آن حضرت بود، و زمينهايى كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به مردمى واگذارد كه حكم ايشان در باره آنها اجرا نشده است و من آن را اجرا كنم، و خانه جعفر را كه از او ستاندند و جزء مسجد كردند به وارثان او برگردانم و آن را از مسجد خراب كنم، و احكام و قوانين خلاف حق را، كه طبق آنها حكم شده به حق برگردانم و آن احكام خلاف را لغو كنم، و زنانى را از زير دست مردانى كه بناحق خود را شوهر آنان مىدانند بر بگيرم و آنها را به شوهرهاى شرعىشان بازگردانم و با آنها بنا به حكم خدا در باره فروج و مقرّرات مقابله كنم، و زن و بچّه بنى تغلب را به اسارت گيرم، و آنچه را از زمينهاى خيبر تقسيم شده برگردانم، و دفتر هدايا و حقوق و مستمرى را ازميان ببرم، و درآمد اسلامى را مانند پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ميان مسلمانان، برابر و برادروار تقسيم كنم، و بيت المال را دست گردان توانگران نسازم، و خراج و ماليات از روى مساحت زمين را لغو كنم، و امر نكاح را بر پايه برابرى و برادرى مسلمانان استوار كنم، و خمس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را چنان كه خداوند سبحان فرو فرستاده و مقرّر داشته اجرا كنم، و مسجد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را به همان وضعى برگردانم كه بود و هر درى را از آن گشودند ببندم و هر درى را كه بستند باز كنم، و مسح وضو را از روى كفش ممنوع كنم، و براى نوشيدن شراب حد اجرا كنم، و فرمان دهم كه متعه حج و متعه زنان حلالند، و فرمان مىدادم بر جنازهها پنج بار اللَّه اكبر بگويند، و مردم را وادارم تا بسم اللَّه الرحمن الرحيم را در حمد و سوره نماز بلند بخوانند، و هر كس را به همراه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در مسجدش درآوردند بيرون بيندازم و آن كسى را كه از مسجد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بيرون انداختهاند وارد آن سازم، و مردم را به حكم قرآن و اجراء طلاق، طبق قانون قرآن و موافق سنّت اسلام وادارم، و زكات را از همه گونههايش، طبق مقررات دريافت مىكنم، و وضو و غسل و نماز را به هنگام و بنا به شريعت و در محل خودش برگردانم، و اهل نجران را به مكان خود بازگردانم، و اسيران فارس و ملّتهاى ديگر را به مقررات كتاب خدا و سنّت رسولش برگردانم، در اين صورت همه از گرد من پراكنده مىشدند. بخدا سوگند كه من به مردم فرمان دادم در ماه رمضان همان نماز فريضه را به جماعت بخوانند، و به آنها اعلان داشتم كه جماعت در نماز نافله، بدعت است و دستور خدا نيست ولى فرياد گروهى از سربازانم كه همراه من با دشمن مىجنگيدند بلند شد. آنها فرياد مىزدند كه: اى مسلمانان سنّت عمر دگرگون شد، على ما را از نماز نافله ماه رمضان باز مىدارد. و من ترسيدم كه مبادا در بخشى از سپاهم جنجالى بپا شود. من از دست اين امّت، از نظر تفرقه اندازى و پيروى آنها، از پيشوايان گمراهى و از دعوتگران بسوى دوزخ چهها كه نكشيدم! من از اين خمس، بهره ذى القربى را كه خداوند فرموده است: إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ «۱» عطا مىكنم. بخدا سوگند مقصود از ذى القربى ما هستيم كه خداوند ما را با خود و رسول خود قرين ساخته است و فرموده از آن خداست و از آن رسول خدا و از آن ذى القربى و يتيمان و مساكين و ابن سبيل تا اينكه دست گردان توانگران شما نگردد، و آنچه را رسول به شما داد بگيريد و آنچه كه شما را از آن باز داشت وانهيد و از خدا بپرهيزيد، زيرا خدا سخت كيفر است براى كسانى كه به ايشان ستم كنند [خاندان محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم]. اين مهرى است كه خدا به ما داده و ما را با آن بىنياز ساخته است، و در باره آن به پيغمبرش سفارش كرده و از زكات و صدقه به ما بهرهاى نداده. خداوند رسول خويش و ما اهل بيت را گرامى داشته از اينكه چرك مال مردم را به ما بخوراند. پس اين مردم خدا را تكذيب كردند و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را هم تكذيب نمودند و كتاب خدا را كه به حق ما گوياست، انكار كردند و از مقرّرى كه خدا براى ما مقرّر كرده است، از ما دريغ ورزيدند. خاندان هيچ پيغمبرى از امّت خود آن نديد كه ما پس از پيامبر ديديم، و خداوند عليه كسى كه به ما ستم روا داشته ياور ماست و از او كمك مىخواهيم، و لا حول و لا قوة إلّا باللَّه العلى العظيم.