الممتحنة ٤
کپی متن آیه |
---|
قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَ لَکَ وَ مَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْکَ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَيْکَ أَنَبْنَا وَ إِلَيْکَ الْمَصِيرُ |
ترجمه
الممتحنة ٣ | آیه ٤ | الممتحنة ٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الَّذِینَ مَعَهُ»: گروندگان به ابراهیم. انبیاء و پیغمبران بعد از ابراهیم که همه در خط سیر همدیگرند (نگا: المصحف المیسر). «أُسْوَةٌ»: الگو. سرمشق. اقتداء و تأسی. پیروی و دنبالهروی. «بُرَآؤُ»: جمع بَریءٌ، بیزار و گریزان. متنفر. «کَفَرْنَا بِکُمْ»: شما را نمیپذیریم و قبول نداریم. چه بسا از راه تغلیب مراد معتقدات خودشان باشد. «إِلاّ قَوْلَ ...»: (نگا: توبه / . «أَنَبْنَا»: با توبه کردن و کارهای نیکو انجام دادن برمیگردیم (نگا: رعد / ، لقمان / ، ص / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
قَالَ سَلاَمٌ عَلَيْکَ... (۴) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَ... (۲) وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ کَانَ... (۳) مَا کَانَ لِلنَّبِيِ وَ الَّذِينَ... (۵) وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ... (۷)
تفسیر
- آيات ۱ - ۹ سوره ممتحنه
- بيان آياتى كه به سختى از دوستى مؤمنان با كفار و مشركان نهى مى كند
- دوستى كردن با كفار، از دشمنی آن ها نسبت به شما نمى كاهد
- مراد از اين كه: «خداوند بين شما و ارحام و اولادتان در قيامت، جدايى مى اندازد»
- اسوه بودن ابراهيم «ع» و پيروانش در تبرّى از مشركان
- توضيحی درباره استغفار ابراهيم «ع» براى پدر
- نهى از دوستى با كفار، به معناى نهى از عدالت و خوشرفتارى با كفار غير حربى نيست
- بحث روایتی
- نقد روايت: «شايد خداوند به شركت كنندگان در جنگ بدر گفته باشد هرچه مى خواهيد، بكنيد...»
- چند روايت درباره معاشرت و خوشرفتارى با كفار غير حربی
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ «4»
همانا براى شما در (روش) ابراهيم و كسانى كه با او بودند، سرمشق و الگوى خوبى است، زيرا به قوم (مشرك) خود گفتند: همانا ما از شما و از آنچه جز خدا مىپرستيد، بيزاريم. ما به (آيين) شما كفر ورزيديم و ميان ما و شما كينه و دشمنى ابدى است، مگر آنكه به خداى يگانه ايمان بياوريد. جز سخن ابراهيم به پدرش كه قطعاً براى تو استغفار خواهم كرد و من براى تو (جز دعا و درخواست) مالك چيزى نيستم. پروردگارا بر تو توكّل كرديم و به سوى تو انابه نموديم و بازگشت ما به سوى تو است.
نکته ها
«أُسْوَةٌ» از «تأسى» به معناى پيروى كردن الگو و سرمشق قرار دادن است.
با توجّه به آيات قبل كه بعضى از مسلمانان به خاطر دريافت حفظ بستگان خود، مخفيانه يا آشكارا با كفّار دوستى و مودّت داشتند، اين آيه مىفرمايد: برائت از كفّار و مشركان را از حضرت ابراهيم و يارانش بياموزيد.
هنگامى كه حضرت ابراهيم، پايدارى پدر را به كفر و شرك ديد و از هدايت او مأيوس شد، از او برائت جست و استغفار براى او، وعدهاى بود كه به پدر داد تا زمينه بازگشت او را فراهم سازد. چنانكه در سوره توبه آيه 114 مىفرمايد: «وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ»
در قرآن دو مرد و دو زن، به عنوان الگوى مؤمنان معرّفى شدهاند:
از مردان، يكى حضرت ابراهيم عليه السلام، «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ» و ديگرى
جلد 9 - صفحه 579
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است. «لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» «1»
و از زنان، يكى همسر فرعون و ديگرى حضرت مريم است (گرچه پيروان حضرت ابراهيم نيز الگو معرفى شدهاند «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ» كه قرآن در آيات 11 و 12 سوره تحريم، آنان را در برابر همسران حضرت نوح و لوط، به عنوان زنانِ الگو معرّفى مىكند و مىفرمايد: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ... وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ
البتّه در روايات افراد ديگرى همچون امام حسين عليه السلام «فلكم فى اسوة» «2» و حضرت زهرا عليها السلام نيز به عنوان الگو معرفى شدهاند. چنانكه حضرت مهدى عليه السلام مىفرمايد: «و فى ابنة رسول الله لى اسوة حسنة» «3» دختر رسول خدا، الگوى نيكوى من است.
ويژگىهاى حضرت ابراهيم عليه السلام در قرآن:
1. موفّقيّت كامل در امتحانهاى سخت الهى. «فَأَتَمَّهُنَّ» «4»
2. خدمت به مسجد. «طَهِّرا بَيْتِيَ» «5»
3. تسليم خدا بودن. «حَنِيفاً مُسْلِماً» «6»
4. انابه به درگاه خدا و صبور و حليم بودن. «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ» «7»
5. به منزله يك امت بود. «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً» «8»
6. وفادار بود. «إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى» «9»
7. دلير و قهرمان بود. «تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ» «10» به خدا سوگند! براى بتهاى شما نقشه مىكشم.
8. هجرت و مهاجرت. «إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي» «11»
9. گذشت و ايثار داشتن. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» «12»
«1». احزاب، 21.
«2». مقتل ابى مخنف، ص 86.
«3». بحار، ج 53، ص 180.
«4». بقره، 124.
«5». بقره، 125.
«6». آل عمران، 67.
«7». توبه، 114.
«8». نحل، 120.
«9». نجم، 37.
«10». انبياء، 57.
«11». عنكبوت، 26.
«12». صافات، 103.
جلد 9 - صفحه 580
پیام ها
1- در تربيت و تبليغ، ارائه نمونهى عينى و عملى و الگو لازم است. «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
2- هم انبيا الگو هستند و هم پيروان و تربيت شدگان آن بزرگواران. «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ»
3- گذشت زمان، نقش الگوهاى دينى و معنوى را كم رنگ نمىكند. حضرت ابراهيم مىتواند براى امروز ما الگو باشد. «كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ»
4- بستگانِ منحرفِ الگوها، دليلى بر ترك آنها نيست. (در قرآن، كلمه «أُسْوَةٌ» براى پيامبر اسلام و حضرت ابراهيم به كار رفته است در حالى كه عموى هر دو نفر، ناخلف بودهاند).
5- بعضى الگوها نيكو و بعضى زشت هستند. «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
6- همگامى، همراهى و هماهنگى فكرى و عملى با رهبران الهى لازم است.
«وَ الَّذِينَ مَعَهُ»
7- صلابت و صراحت در اظهار برائت از مشركان، يك ارزش است. «إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ»
8- پروندههاى قومى و روابط اجتماعى نبايد مانع اظهار حق شود. قالُوا لِقَوْمِهِمْ ...
9- محور برائت، شرك و اسباب شرك و دورى از خداست. «بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»
10- برائت بايد مكتبى و هدفدار باشد نه انتقامى. «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا»
11- برائت تنها با لفظ نيست، «إِنَّا بُرَآؤُا» بلكه داراى مرحله لفظى، «كَفَرْنا»
جلد 9 - صفحه 581
مرحله قلبى و مرحله عملى است، «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ»
12- ايمان، بايد از هرگونه شرك، خالص باشد. «تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»
13- جبههگيرى و قاطعيّت در برابر كفر و شرك، به توكّل، نيايش و توجّه به معاد نياز دارد. إِنَّا بُرَآؤُا ... عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا
14- معناى توكّل گوشهگيرى و انفعال نيست، بلكه در كنار اعلام برائت صريح و موضعگيرى شديد نسبت به مشركان، توكّل معنا دارد. إِنَّا بُرَآؤُا ... كَفَرْنا ...
تَوَكَّلْنا
15- توكّل داروى رفع نگرانىهاست. چون اعلام برائت آن هم با قاطعيّت و صراحت ممكن است آثار سويى را در پى داشته باشد، توكّل لازم است. إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ ... عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا
16- هر كجا سخنى مىگوييد و تصميمى از خود نشان مىدهيد، نفس خود را با ياد خدا مهار كنيد. إِنَّا بُرَآؤُا ... كَفَرْنا بِكُمْ، بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ ... رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا، وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا، وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ
17- توكّل و انابه بايد تنها به درگاه خدا باشد. «عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا» (كلمه «عَلَيْكَ» و «إِلَيْكَ» مقدّم بر «تَوَكَّلْنا» و «أَنَبْنا» نشانه انحصار است).
18- اولياى خدا، خود را مالك چيزى نمىدانند و به خود اجازه نمىدهند قانون الهى را عوض كنند. «لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ»
19- مسير تمام هستى و مسير ما به سوى اوست. «إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ «4»
قَدْ كانَتْ لَكُمْ: بدرستى كه هست مر شما را اى مؤمنان در ترك موالات كافران و تبرا نمودن از ايشان، أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ: قدوه اى نيكو و خصلتى پسنديده كه بدان اقتدا بايد كرد، فِي إِبْراهِيمَ: آن طريقه نيكو كه در ميان حضرت ابراهيم عليه السّلام بود، وَ الَّذِينَ مَعَهُ: و كسانى كه با او بودند از اهل ايمان. نزد بعضى به «الَّذِينَ مَعَهُ» انبيائى هستند كه تابع او بودند. حاصل آنكه هست مر شما را خصلت حسنه در حضرت ابراهيم عليه السّلام و تابعان او. إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ: زمانى كه گفتند ايشان مر گروه خود را از مشركان، إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ:
بدرستى كه ما بيزاريم از شما، وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ: و از آنچه مىپرستيد و ستايش مىكنيد از غير خدا از اصنام، كَفَرْنا بِكُمْ: كافريم به دين شما، يا معبودان شما، يعنى جاحدين شما و منكر معبودان شمائيم، و شما و
جلد 13 - صفحه 127
معبودان شما نزد ما اعتنا و اعتبارى نداريد.
تبصره: آيه شريفه دستور فرمايد به مؤمنين كه براى شماست خصلتى پسنديده و نيكو، و آن اقتدا به سيره حضرت ابراهيم عليه السّلام و انبيا و صلحا باشد. و از جمله آن خصلت نيكو، تبراى از دشمنان خدا و اديان باطله است، چنانچه به نص وحى منزل اخبار فرمايد كه: مؤمنان در مقابل معاندان و مشركان گفتند:
إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ: ما بيزاريم و تبرّا نمائيم از شما و آنچه غير خدا پرستش كنيد، و كافريم به شما و دين شما. و لازمه اعتقاد صحيح، نفى غير حق و اثبات حق است، چنانچه اصل توحيد هم مركب از دو قضيه نفى و اثبات باشد. و ميزان در معتقدات حقه، همين است كه تعبير از آن به تبرا و تولى گرديده است.
وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ: و ظاهر و آشكار شد ميان ما و شما، الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً: دشمنى به دل و دشمنى به دست، يعنى زدن و كشتن هميشه.
مراد آنست كه پيوسته ميان ما و شما دشمنى قائم خواهد بود به دست و زبان، حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ: تا اينكه ايمان آوريد به خدا در حالتى كه يكتا و يگانه است در ذات و صفات و افعال، يعنى تا هنگامى كه به وحدانيت الهى ايمان آريد. خلاصه معنى آنكه: سبب دشمنى ميان ما و شما، نيست مگر ايمان نياوردن شما به خداى يگانه. پس مادامى كه سبب قائم است در ميان ما و شما، عداوت قائم است در ميان ما. بنابراين كفر را از خود زايل گردانيد و ايمان آوريد به خداى فرد بىهمتا، تا عداوت به محبت مبدل گردد. پس اى اهل اسلام، شما نيز به اين طريقه اقتدا كنيد و با دشمنان دين تبرا كنيد، و مادامى كه اسلام نياورند و به وحدانيت خدا و دين حق معتقد نشوند، ترك عداوت ايشان مكنيد و تبرا نمائيد. پس در تبرا نمودن از مشركين اقتدا به حضرت ابراهيم عليه السّلام نمائيد، إِلَّا قَوْلَ إِبْراهِيمَ: مگر در گفتن ابراهيم عليه السّلام، لِأَبِيهِ: براى عمش آزر كه در تربيت و محافظت او در زمان طفوليت به منزله پدر بود، لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ: هر آينه آمرزش خواهم براى تو نظريه
جلد 13 - صفحه 128
وعدهاى كه آزر نموده بود كه اسلام آورد. پس استغفار نمايد حضرت ابراهيم براى او، پس چون مبين شد كه دشمن خدا است، بيزارى جست از او.
بيان: اولا- مراد از پدر در آيه، عمو باشد. و اطلاق شود لفظ «اب» بر عمّ؛ چنانچه حق تعالى حكايت از اولاد يعقوب عليه السّلام فرمايد. وقتى سؤال نمود: ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ؛ و معلوم است كه حضرت اسمعيل، عم يعقوب عليه السّلام بود، و حال آنكه اطلاق «اب» بر او شده. ثانيا- استغفار حضرت ابراهيم عليه السّلام به شرط ايمان بود، و آزر وعده ايمان داده بود؛ چون ظاهر و آشكار شد كفر او، حضرت تبرّى نمود از او؛ چنانچه روايت عيّاشى از حضرت صادق، دالّ بر آنست. جلد پنجم- سوره توبه آيه 114 مراجعه شود. و مخفى نيست اگر حق سبحانه، اين استثناء را نمىفرمود، مظنه آن مىشد كه استغفار براى كفار، مطلقا جايز باشد بدون وعده ايمان، پس به جهت رفع اين مظنه نهى اهل اسلام نمود از اين اقتدا.
وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ: (تتمه قول حضرت ابراهيم عليه السّلام). به عم خود گفت: و مالك نيستم اى عمّ براى تو از عذاب خدا چيزى را، يعنى نمىتوانم رفع آن را نمايم. و چون حضرت خليل الرّحمن و قوم او از قوم خود تبرى كردند، روى نياز به درگاه ملك جليل آوردند، گفتند: رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا: اى پروردگار ما، بر تو توكل كرديم و اعتماد نموديم، يعنى از خلق بريديم و به درگاه تو متوجه شديم، وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا: و بسوى طاعت تو بازگشتيم، وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ: و به سوى حكم توست بازگشت همه در آخرت.
تتمه: خاتمه آيه، معتقدات ايمانى را اشاره فرمايد به سه چيز: 1- توكل، يعنى واگذارى امورات به خدا و اعتماد بر او. 2- بازگشت به درگاه سبحانى به طاعت و عبادت. 3- اقرار و اعتقاد به آنكه بازگشت همه بندگان به محضر سبحانى است براى پاداش اعمال از ثواب و عقاب.
(آيه 5)
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ «1» إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ «2» لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «3» قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ «4»
رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «5»
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد نگيريد دشمن مرا و دشمن خودتان را دوستان كه بيفكنيد با آنها طرح مودّت و دوستى با آنكه بتحقيق كافر شدند بآنچه آمد شما را از دين حقّ اسلام بيرون ميكنند پيغمبر و شما را براى آنكه ايمان ميآوريد بخدا پروردگارتان اگر باشيد كه بيرون آمدهايد براى جهاد كردن در راه من و طلب خوشنودى من در پنهانى با آنها دوستى ميكنيد با آنكه من داناترم بآنچه پنهان ميكنيد و آنچه آشكار ميسازيد و هر كه بكند آن كار را از شما پس بتحقيق گم كرده است راه راست را
اگر بيابند شما را ميباشند براى شما دشمنان و مىگشايند بسوى شما دستهاى خود و زبانهاى خودشان را ببدى و دوست دارند اگر كافر شويد
هرگز سود نميرسانند بشما خويشان شما و نه فرزندانتان روز رستخيز جدائى مىاندازد ميان شما و خدا بآنچه ميكنيد بينا است
بتحقيق بايد
جلد 5 صفحه 184
باشد براى شما اقتداى خوبى در ابراهيم و آنانكه بودند با او وقتى كه گفتند بقومشان همانا ما بيزاريم از شما و از آنچه ميپرستيد غير از خدا كافر شديم بشما و آشكار شد ميان ما و شما دشمنى و كينهورزى هميشه تا ايمان آوريد بخداى يگانه مگر سخن ابراهيم بپدرش كه هر آينه آمرزش ميطلبم براى تو و اختياردار نيستم براى تو از خدا هيچ چيز را پروردگارا بر تو توكّل نموديم و بجانب تو بپوزش آمديم و بسوى تو است بازگشت
پروردگارا قرار مده ما را زير دست و موجب شادى براى آنانكه كافر شدند و بيامرز ما را پروردگارا همانا تو هستى ارجمند درستكار.
تفسير
قمى ره نقل فرموده كه نازل شد در حقّ حاطب بن ابى بلتعه و لفظ آيه عام و معناى آن خاص است و سبب آن اين بود كه حاطب بن ابى بلتعه اسلام آورده بود و هجرت نموده بود بمدينه و عيالش در مكّه بودند و قريش ميترسيدند كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بجنگ آنها بيايد پس رفتند نزد عيال حاطب و خواهش نمودند از آنها كه نامهاى بنويسند بحاطب و سؤال نمايند از او كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين عزمى دارد يا خير و آنها اجابت نمودند و نوشتند بحاطب و سؤال كردند از اين امر و حاطب در جواب نامه آنها نوشت بلى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين عزمى دارد و نامه را داد بزنى صفيّه نام و او نامه را در موى سرش پنهان نمود و براه افتاد پس جبرئيل خدمت حضرت رسيد و واقعه را عرضه داشت و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين عليه السّلام و زبير بن العوام را بطلب او روانه فرمود و آنها باو رسيدند پس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود نامه كجا است و او منكر شد پس تفتيش نمودند او را و نيافتند با او چيزى و زبير گفت ما چيزى با او نيافتيم پس امير المؤمنين عليه السّلام باو فرمود و اللّه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بما دروغ نفرموده و بجبرئيل دروغى نسبت نداده و جبرئيل از خدا دروغ نقل نكرده قسم بخدا اگر نامه را بيرون نياورى سرت را نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خواهم برد پس او گفت از نزد من كنار رويد تا بيرون آورم آنرا پس نامه را از لاى سرش بيرون آورد و امير المؤمنين گرفت و آورد خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حضرت بخاطب فرمود اين چيست و او عرضه داشت يا رسول اللّه من نفاق ننمودم و در اعتقاد من تغييرى روى نداده شهادت ميدهم كه نيست خدائى جز خداى يگانه و تو پيغمبر اوئى و بر حقّى
جلد 5 صفحه 185
ولى اهل و عيال من بمن نوشتند از خوبى معاشرت قريش با آنها و من خواستم پاداش دهم آنها را بحسن معاشرتشان پس اين آيات نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه اهل ايمان بهيچ وجه نبايد رابطه دوستانه با كفار داشته باشند چون خداوند ملامت فرموده است ايشانرا بر القاء طرح دوستى و مودّت با كسانيكه منكر دين و آئين ايشانند و اعمال عداوت نمودهاند با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كسانيكه بآنحضرت ايمان آوردهاند بخارج نمودن ايشانرا از وطن مألوفشان كه مكّه معظّمه باشد براى آن كه ايمان آوردند بخداى يگانه و دست از پرستش بت برداشتند با آنكه اين گناهى نبوده كه موجب تبعيد ايشان شود و با اينحال اگر مسلمانان راست ميگويند غرضشان از هجرت با پيغمبر جهاد در راه خدا و طلب خوشنودى او است نبايد بهيچ وجه با دشمنان خدا و خودشان دوستى كنند و اكنون مشاهده ميشود كه بعضى از اهل ايمان رابطه مودّت سرّى با كفّار دارند با آنكه خداوند از خود آنها داناتر است باعمال آشكار و پنهان آنها اگر اعلم افعل تفضيل و منكم مقدّر باشد و اگر مضارع باشد مراد آنستكه من خداى عليم هستم ميدانم اعمال پنهان و آشكار شما را و بنابراين حرف باء در بما زائده است چنانچه گفتهاند در تلقون اليهم بالمودّة هم زائد ميباشد و معلوم است مسلمانانيكه با كفّار ايجاد رابطه مودّت نمايند راه راست و هدايت را گم كرده و از حق ور شد و صلاح بيرون شدهاند چون آنها هر وقت بر مسلمانان ظفر پيدا كنند از هيچگونه اعمال عداوت و آزار دستى و زبانى كوتاهى نخواهند نمود نسبت بايشان و اين دوستيها ابدا براى جلوگيرى از تجاوزات آنها مفيد نخواهد بود بلكه مؤكّد تجرّى آنها خواهد شد و هميشه آرزوى آنها اين بوده و هست كه مسلمانان دست از دين حق خودشان بردارند و مانند آنها كافر شوند و بهيچ چيز جز اين از ايشان راضى نخواهند شد و اگر مسلمانان بملاحظه اقارب و اولادشان بخواهند با كفّار دوستى نمايند اين هم ملاحظه بىوجهى است چون وقتى خدا از آنها ناراضى باشد ارحام و اولاد بدرد آنها نميخورند و روز قيامت ما بين آنها جدائى مىافتد و از يكديگر فرار ميكنند و خدا ميبيند و ميداند اعمال بندگان را و بر حسب آن پاداش ميدهد اهل ايمان
جلد 5 صفحه 186
بايد تأسى نمايند بحضرت ابراهيم عليه السّلام و پيروان او و اين تأسى خوبى است چون بقوم و خويشان گفتند ما از شما و معبودهاى باطل شما بيزاريم و منكر آنها و دين شمائيم و در روايات ائمه اطهار كفر در اين مقام ببرائت تفسير شده و گفتند ديگر بين ما و شما رسما عداوت و دشمنى ثابت و برقرار است تا ايمان بياوريد شما بخداونديكه يكتا و بيهمتا است بلى تأسى نبايد نمود بآنحضرت در آنكه بعمو يا جدّ مادرى خود آزر فرمود من طلب مغفرت مينمايم براى تو از خدا ولى قول نميدهم كه پذيرفته شود چون اختيار عذاب بندگان با خدا است و من بهيچ وجه تمكّن دفع آنرا بقدرت خود ندارم و اين وقتى بود كه او وعده كرد بآنحضرت كه ايمان بياورد و چون تخلّف نمود بعدا حضرت از او تبرّى جست چنانچه در سوره توبه گذشت با اين وصف اين ترحّم آن حضرت بكافر قابل تأسى نيست و آن حضرت و پيروانش بدرگاه الهى عرضه ميداشتند پروردگارا ما از تمام كسان خود دست كشيديم و توكّل بتو نموديم و بتو رو آورديم و بازگشت ما بحكم تو است ما را زير دست كفّار قرار مده كه مبتلا نمايند ما را بعذابيكه قابل تحمل نباشد و بما بگويند اگر دين شما حق بود خدا ما را بر شما مسلّط نمينمود يا ما را دشمن شاد مكن و طورى نباشد كه آنها بتوانند دين ما را از دستمان بگيرند و بيامرز ما را چون تو تواناى درست كردارى كه متوكل بخود را نجات ميدهى و ملتجى بدرگاه خود را نميرانى در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اهل ايمان از بنى آدم همه فقير بودند و كفّار آنها همه غنى تا حضرت ابراهيم عليه السّلام عرضه داشت ربّنا لا تجعلنا فتنة للّذين كفروا و بعد از آن غنى و فقير در هر دو دسته وجود پيدا كرد و الحمد للّه على نعمه و آلائه.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قَد كانَت لَكُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذ قالُوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآؤُا مِنكُم وَ مِمّا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ كَفَرنا بِكُم وَ بَدا بَينَنا وَ بَينَكُمُ العَداوَةُ وَ البَغضاءُ أَبَداً حَتّي تُؤمِنُوا بِاللّهِ وَحدَهُ إِلاّ قَولَ إِبراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَستَغفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَملِكُ لَكَ مِنَ اللّهِ مِن شَيءٍ رَبَّنا عَلَيكَ تَوَكَّلنا وَ إِلَيكَ أَنَبنا وَ إِلَيكَ المَصِيرُ «4»
بايد بوده باشد از براي شما اقتداء نيكويي در ابراهيم و كساني که با او بودند زماني که گفتند بقوم خود که مشرك بودند محققا ما از شما بيزاريم و از آنچه را که عبادت ميكنيد از غير خدا كافر هستيم ما بشما و ظاهر شد بين ما و شما عداوت و بغض هميشه که هيچ رفع شدني نيست تا اينكه شما هم ايمان آوريد بخداي يگانه و دست از شرك برداريد، مگر قول ابراهيم از براي پدرش که هر آينه طلب مغفرت ميكنم از براي تو و من مالك نيستم براي تو از خداوند از هر چيزي پروردگارا ما بر تو توكل كرديم و بسوي تو انابه و الحاح ميكنيم و بسوي تو است بازگشت ما.
قَد كانَت لَكُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ اسوة بمعني اقتداء و متابعت است که هر چه طرف بجا آورد اينکه هم بجا آورد و اسوه حسنه مقابل اسوه قبيحه است، حسنه اقتداء باو در توحيد و ايمان و اعمال صالحه و افعال حسنه، و قبيحه اقتداء بطرف در كفر و شرك و ضلالت و ظلم و معاصي.
فِي إِبراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ اما ابراهيم اقتداء باو در توحيد که ميانه آتش او را
جلد 16 - صفحه 492
بيندازند حتي جبرئيل بيايد و بگويد: أ لك حاجة بفرمايد: امّا اليك فلا بگويد:
پس بآنكه حاجت داري بگو: بفرمايد:
(حسبي من سؤالي علمه بحالي)
امّا در معارض با مشركين بفرمايد: تَاللّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصنامَكُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرِينَ فَجَعَلَهُم جُذاذاً إِلّا كَبِيراً لَهُم لَعَلَّهُم إِلَيهِ يَرجِعُونَ انبياء آيه 58 و 59، و امّا در اعراض از آنها همين آيه شريفه که شرحش بيايد. وَ الَّذِينَ مَعَهُ فقط حضرت لوط و ساره زن ابراهيم مادر اسحاق و هاجر مادر اسماعيل که ميفرمايد: فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّي مُهاجِرٌ إِلي رَبِّي إِنَّهُ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ عنكبوت آيه 25، و بعضي گفتند: مراد انبياء بعد از ابراهيم بودند تا زمان موسي که بر شريعت ابراهيم بودند مثل اسماعيل، اسحاق، يعقوب، يوسف، شعيب.
إِذ قالُوا لِقَومِهِم هر كدام بقوم خود که مشرك بودند إِنّا بُرَآؤُا مِنكُم وَ مِمّا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ بيزاريم از شما مشركين و از آنچه شما ميپرستيد از غير خدا و در كلمه ممّا تعبدون دو نحوه تفسير شده. يكي: مادر ممّا موصوله باشد که از خود اصنام و الهه آنها بيزاريم. يكي: مصدريه باشد که از پرستش آنها بيزاريم.
وَ بَدا بَينَنا وَ بَينَكُمُ العَداوَةُ وَ البَغضاءُ أَبَداً حَتّي تُؤمِنُوا عداوت دشمني است بغضاء كينه است و ابدا که قابل رفع و التيام و محبت و الفت نيست، مگر آنكه ايمان آوريد که خداوند بين قلوب مؤمنين الفت و وداد انداخته که ميفرمايد:
وَ اذكُرُوا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم إِذ كُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخواناً آل عمران آيه 98 وَ نَزَعنا ما فِي صُدُورِهِم مِن غِلٍّ اعراف آيه 41 حجر آيه 47.
بِاللّهِ وَحدَهُ که دست از شرك برداريد و بيگانگي خدا ايمان بياوريد و مكرر گفته شده که مراتب توحيد پنج مرتبه است توحيد ذاتي صفاتي افعالي عبادتي نظري و شرح آنها بيان شده.
إِلّا قَولَ إِبراهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَستَغفِرَنَّ لَكَ اينکه جمله را دو نحوه تفسير كردند.
يكي: آنكه در اينکه قول ابراهيم متابعت او را و اقتداء باو را نكنيد و اينکه تفسير غلط صرف است. نحوه دوّم: اينكه استثناء باشد از قول ابراهيم و كساني که با او بودند که گفتند: ما از شما بيزاريم و عداوت و بغضاء داريم مگر اينکه قول
جلد 16 - صفحه 493
ابراهيم.
اقول: استغفار فقط بايد در حقّ مؤمنين باشد مغفرت الهي خاصّ اهل ايمان است، چنانچه ميفرمايد: استَغفِر لَهُم أَو لا تَستَغفِر لَهُم إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغفِرَ اللّهُ لَهُم ذلِكَ بِأَنَّهُم كَفَرُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللّهُ لا يَهدِي القَومَ الفاسِقِينَ توبه آيه 81 و استغفار ابراهيم براي اينکه بود که دوست ميداشت آزر ايمان بياورد تا مشمول مغفرت الهي شود نسبت بشرك و اعمال قبل از ايمان او، پس از آنكه مأيوس شد از ايمان او بري جست از او، چنانچه ميفرمايد: وَ ما كانَ استِغفارُ إِبراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلّا عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنهُ إِنَّ إِبراهِيمَ لَأَوّاهٌ حَلِيمٌ توبه آيه 115 و مكرّر اشاره شده که آزر پدر ابراهيم نبود، چون در دامن او بزرگ شده اطلاق پدري ميكرد، و دليل بر اينکه دعوي همين آيه است که پس از آنكه ديد هرگز او ايمان نميآورد از او بيزاري جست و اينکه در زمان جواني و رشد ابراهيم بود و در سوره ابراهيم در زمان پيري ابراهيم که خدا اسماعيل و اسحاق را باو عنايت فرمود که ميفرمايد: الحَمدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الكِبَرِ إِسماعِيلَ وَ إِسحاقَ الي قوله تعالي: رَبَّنَا اغفِر لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلمُؤمِنِينَ يَومَ يَقُومُ الحِسابُ آيه 41 و 42، پس معلوم ميشود که والد ابراهيم غير از آزر بوده.
وَ ما أَملِكُ لَكَ مِنَ اللّهِ مِن شَيءٍ که اگر بكفر و شرك باقي باشي و خداوند تو را عذاب كند من قدرت ندارم که تو را نجات دهم و جلوگيري كنم از عذاب الهي.
رَبَّنا عَلَيكَ تَوَكَّلنا مقام توكّل اينکه است که بكلّي از خود خوديّتي نداشته باشد و بكلّي نظر از غير و اسباب بردارد و تمام نظر بخدا باشد و بس هر چه صلاح داند.
وَ إِلَيكَ أَنَبنا تمام توجّه بسوي تو و رجوع و انابه در پيشگاه تو.
وَ إِلَيكَ المَصِيرُ بازگشت تمام بسوي تو است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 4)- ابراهیم برای همه شما اسوه بود! از آنجا که قرآن مجید، در بسیاری از موارد، برای تکمیل تعلیمات خود از الگوهای مهمی که در جهان
ج5، ص160
انسانیت وجود داشته شاهد میآورد، در اینجا نیز به دنبال نهی شدیدی که از دوستی با دشمنان خدا در آیات قبل شده سخن از ابراهیم (ع) و برنامه اوج به عنوان پیشوای بزرگی که مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به میان میآورد.
میفرماید: «برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت» (قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه).
منظور از تعبیر «و الذین معه» (آنها که با ابراهیم بودند) مؤمنانی است که او را در این راه همراهی میکردند، هر چند قلیل و اندک بودند.
سپس در توضیح این معنی میافزاید: «در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا میپرستید بیزاریم»! (اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منکم و مما تعبدون من دون الله).
ما نه شما را قبول داریم، و نه آئین و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بتهای بیارزشتان متنفریم.
و باز برای تأکید افزودند: «ما نسبت به شما کافریم» (کفرنا بکم).
البته این کفر همان کفر برائت و بیزاری است که در بعضی از روایات ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه کفر به آن اشاره شده است.
و سوّمین بار برای تأکید بیشتر افزودند: «و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است» (و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا).
و این وضع همچنان ادامه دارد «تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید» (حتی تؤمنوا بالله وحده).
و به این ترتیب با نهایت قاطعیت و بدون هیچ گونه پرده پوشی اعلام جدائی و بیزاری از دشمنان خدا کردند، و تصریح نمودند که این جدائی تا ابد ادامه دارد، مگر این که آنها مسیر خود را تغییر دهند و از خط کفر به خط ایمان روی آورند.
ولی از آنجا که این قانون کلی و عمومی در زندگی ابراهیم استثنائی داشته که آن هم به خاطر هدایت بعضی از مشرکان صورت گرفته، به دنبال آن میفرماید: آنها
ج5، ص161
هرگونه ارتباطشان را با قوم کافر قطع کردند و هیچ سخن محبتآمیزی به آنها نگفتند: «جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [- عمویش آزر] گفت: (وعده داد) که برای تو آمرزش طلب میکنم، و در عین حال در برابر خداوند برای تو مالک چیزی نیستم» و اختیاری ندارم (الا قول ابراهیم لابیه لاستغفرن لک و ما املک لک من الله من شیء).
ابراهیم (ع) به این وعده خود عمل کرد ولی آزر ایمان نیاورد، و هنگامی که بر ابراهیم روشن شد که او دشمن خداست و هرگز ایمان نمیآورد دیگر برای او استغفار نکرد و با او قطع رابطه نمود.
ابراهیم و پیروانش قویا با بت پرستان مخالف بودند و باید این درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان آزر شرائط خاصی داشته که اگر برای ما هم پیدا شود قابل تأسی است.
و از آنجا که مبارزه با دشمنان خدا با این صراحت و قاطعیت مخصوصا در زمانی که آنها از قدرت ظاهری برخوردارند جز با توکل بر ذات خدا ممکن نیست، در پایان آیه میافزاید: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوی تو بازگشتیم همه فرجامها به سوی توست» (ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر).
نکات آیه
۱ - ابراهیم(ع) و همگامانش، الگویى شایسته براى مسلمانان (قد کانت لکم أسوة حسنة فى إبرهیم و الذین معه)
۲ - آشنایى مسلمانان، با ارزش هاى زندگى ابراهیم(ع) و همگامانش * (قد کانت لکم أسوة حسنة... والذین معه) تعبیر «کانت لکم اُسوة»، مى تواند نظر به آشنایى مسلمانان با برنامه هاى ارزشى ابراهیم(ع) داشته باشد.
۳ - نقش مؤثر الگوهاى شایسته در تربیت و سازندگى انسان (قد کانت لکم أسوة حسنة فى إبرهیم و الذین معه)
۴ - الگوها و چهره هاى ارزشى و الهى، همواره زنده و آسیب ناپذیر با گذشت زمان (قد کانت لکم أسوة حسنة) فعل «کانت» به صورت ماضى، چهره اى را به عنوان الگوى شایسته به مسلمانان مى نمایاند که ابعاد ارزشى آن، در گذشته تاریخ تحقق یافته است.
۵ - ابراهیم(ع)، داراى همگامانى ثابت قدم، در مسیر حرکت توحیدى خویش (قد کانت لکم أسوة حسنة فى إبرهیم و الذین معه) تعبیر «معه» افاده معیت و همراهى پایدار مى کند; زیرا مقید به زمان یا مکان خاصى نیست.
۶ - اظهار برائت و بیزارى ابراهیم(ع) و همگامانش، از مظاهر شرک و قوم مشرک خویش (إذ قالوا لقومهم إنّا برءؤا منکم و ممّا تعبدون)
۷ - عبادت و پرستش، تنها شایسته خداوند یگانه (إأنّا برءؤا... و ممّا تعبدون من دون اللّه)
۸ - بیزارى جستن از مظاهر کفر و شرک، همانند تبرّى جستن از اندیشه کفر، امرى بایسته (کانت لکم أسوة حسنة ... إذ قالوا لقومهم إنّا برءؤا منکم و ممّا تعبدون)
۹ - ابراهیم(ع) و همگامانش، پیشتازان برائت از مشرکان و کافران (قد کانت لکم أسوة حسنة فى إبرهیم و الذین معه ... إذ قالوا) برداشت بالا، با توجه به این نکته است که خداوند، از میان همه پیامبران و امت هاى پیشین، ابراهیم(ع) و همگامانش را الگوى برائت از مشرکان معرفى کرده است.
۱۰ - هجرت پیامبر(ص) و مسلمانان و موضع گیرى آنان در برابر مشرکان، حرکتى ابراهیمى (قد کانت لکم أسوة حسنة فى إبرهیم و الذین معه) با توجه به آیات پیشین - که درباره هجرت و موضع گیرى بایسته مسلمانان در برابر مشرکان است - طرح «اسوه» بودن ابراهیم(ع) پس از این آیات و توصیه ها، مطلب بالا را مى فهماند.
۱۱ - بیزارى از شرک، نقد و انکار شخصیت مشرکان و ستیز علنى با آنان، سه مرحله حرکت توحیدى ابراهیم(ع) (إنّا برءؤا منکم ... کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العدوة والبغضاء) برداشت یاد شده، بدان احتمال است که عبارت هاى «إنّا براءؤا»، «کفرنا بکم» و «بدا بیننا و بینکم» - چنان که ظاهر ترتیب مقتضى آن است - بیانگر سه مرحله متوالى باشد.
۱۲ - تجلى برائت از مشرکان، در انکار شخصیت آنان و دشمنى علنى با ایشان (إنّا برءؤا منکم ... کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العدوة) برداشت یاد شده در صورتى است که «کفرنا بکم» و «بدا بیننا»، بیان تفصیلى و تفسیرى «إنا برءاؤا» باشد.
۱۳ - دشمنى و ستیز جبهه ایمان با شرک، همیشگى و پایان ناپذیر است. (و بدا بیننا و بینکم العدوة و البغضاء أبدًا)
۱۴ - دست برداشتن مشرکان از شرک، تنها شرط رفع خصومت مؤمنان با آنان (بدا بیننا و بینکم العدوة و البغضاء أبدًا حتّى تؤمنوا باللّه وحده)
۱۵ - تضاد جبهه ایمان و شرک، تضادى عقیدتى است; نه طبقاتى، نژداى و... . (و بدا بیننا و بینکم ... حتّى تؤمنوا باللّه وحده)
۱۶ - وعده ابراهیم(ع) به پدرش (جد مادرى یا عمویش آزر)، در مورد استغفار براى او از درگاه خداوند (إلاّ قول إبرهیم لأبیه لأستغفرنّ لک )
۱۷ - عدم برقرارى رابطه میان ابراهیم(ع) و قوم مشرک او، مگر در وعده استغفار آن حضرت براى آزر (إذ قالوا لقومهم إنّا برءؤا منکم ... إلاّ قول إبرهیم لأبیه) برداشت یاد شده، بدان احتمال است که «إلاّ»، استثنا از برائت ابدى باشد که از بخش پیشین آیه استفاده مى شود.
۱۸ - سخن نرم و خالى از عداوت ابراهیم(ع) به آزر، در راستاى گرایش دادن وى به ایمان * (حتّى تؤمنوا ... إلاّ قول إبرهیم) برداشت یاد شده با توجه به دو نکته زیر است: ۱- از تعبیر «لأستغفرنّ»، عطوفت و محبت ابراهیم(ع) نسبت به آزر استفاده مى شود ۲- واژه استغفار، تعریض به کجروى گذشته، آزر و زمینه سازى براى گرایش یافتن او به راه درست دارد.
۱۹ - عدم جواز اظهار ملاطفت با مشرکان، جز براى گرایش دادن آنان به ایمان * (و بدا بیننا و بینکم ... حتّى تؤمنوا... إلاّ قول إبرهیم) در صورتى که وعده استغفار به آزر از سوى ابراهیم(ع) نیز به عنوان اسوه مطرح شده باشد، از آیه شریفه استفاده مى شود که مؤمنان، باید در برابر مشرکان آشتى ناپذیر باشند و به آنان روى خوش نشان ندهند; مگر در آن جا که امید دارند با سخن نرم، هدایت پذیراند.
۲۰ - استغفار مؤمنان براى مشرکان، حتى با وجود پیوند خویشاوندى، امرى نکوهیده است. * (قد کانت لکم أسوة حسنة فى إبرهیم ... إلاّ قول إبرهیم لأبیه لأستغفرنّ لک ) برداشت یاد شده، بدان احتمال است که «إلاّ قوم إبراهیم» استثنا از «اُسوة حسنة» باشد.
۲۱ - تأکید ابراهیم(ع)، بر عدم امکان دخالت او در حکم و قانون خدا علیه مشرکان (و ما أملک لک من اللّه من شىء) تعبیر «من شىء» در بردارنده تأکید، نسبت به عدم امکان مداخله در حکم خداوند است.
۲۲ - ناتوان بودن همگان، حتى پیامبران، از مصونیت بخشیدن به انسان در برابر عذاب الهى (و ما أملک لک من اللّه من شىء) با توجه به این که استغفار براى رفع عذاب صورت مى گیرد; جمله «و ما أملک...» مى رساند که چنانچه استغفار، مورد پذیرش خداوند قرار نگیرد، من در برابر عذاب الهى کار دیگرى نمى توانم انجام دهم.
۲۳ - قیام ابراهیم(ع)، علیه محیط اجتماعى و خویشاوندى شرک آلود (إذ قالوا لقومهم إنّا برءؤا منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه)
۲۴ - توکل ابراهیم(ع) و همراهانش، بر خداى یگانه در برائت از مشرکان و پیامدهاى آن (إذ قالوا لقومهم إنّا برءؤا منکم ... ربّنا علیک توکلنا)
۲۵ - عمل و مبارزه، معنا بخش توکل است; نه انفعال و کناره گیرى از وظیفه و واقعیت هاى زندگى. (إنّا برءؤا منکم و ممّا تعبدون ... و بدا بیننا و بینکم العدوة والبغضاء أبدًا ... ربّنا علیک توکّنا)
۲۶ - استقامت در مسیر دعوت توحیدى، نیازمند توکل بر خداوند (إذ قالوا لقومهم إنّا برءؤا منکم ... و بدا بیننا و بینکم العدوة و البغضاء أبدًا ... ربّنا علیک توکّلنا)
۲۷ - توکّل بر خداوند، مقتضى نهراسیدن یکتاپرستان از پیامدهاى موضع گیرى علیه مشرکان (إذ قالوا لقومهم ... ربّنا علیک توکّلنا)
۲۸ - اعتقاد به ربوبیت خداوند مقتضى توکل انسان بر او (ربّنا علیک توکّلنا)
۲۹ - روى امید و التجاى ابراهیمیان، تنها به سوى خداوند (ربّنا علیک توکّلنا و إلیک أنبنا)
۳۰ - حرکت همه مظاهر هستى، به سوى خداى یگانه (و إلیک المصیر)
۳۱ - توجه به حرکت همه هستى به سوى خداوند، مقتضى روى آورى و انابه انسان به درگاه او (و إلیک أنبنا و إلیک المصیر)
۳۲ - خداوند، تنها تکیه گاه و پناهگاه انسان در زندگى (ربّنا علیک توکّلنا و إلیک أنبنا) از تقدیم «علیک» بر «إلیک» حصر استفاده مى شود.
روایات و احادیث
۳۳ - «عن أبى عبداللّه(ع) ...قال: ...الوجه الخامس من الکفر کفر البرائة و ذلک قوله عزّوجلّ یحکى قول ابراهیم(ع) «کفرنا بکم...» یعنى تبرّأنا منکم...;[۱] از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: قِسم پنجم از کفر، کفر برائت است و این سخن خداوند عزّوجلّ است که از قول ابراهیم(ع) حکایت کرده که [به قوم مشرک خود ]گفت: «کفرنا بکم...»; یعنى، ما از شما بیزارى جستیم».
موضوعات مرتبط
- آزر: زمینه ایمان آزر ۱۸; فلسفه وعده استغفار به آزر ۱۸; وعده استغفار به آزر ۱۶، ۱۷
- ابراهیم(ع): التجاى پیروان ابراهیم(ع) ۲۹; امیدوارى پیروان ابراهیم(ع) ۲۹; پیشگامى ابراهیم(ع) ۹; پیشگامى پیروان ابراهیم(ع) ۹; تبرى ابراهیم(ع) ۶، ۹، ۲۴; تبرى پیروان ابراهیم(ع) ۶، ۹، ۲۴; توکل ابراهیم(ع) ۲۴; توکل پیروان ابراهیم(ع) ۲۴; ثبات قدم پیروان ابراهیم(ع) ۵; روش زندگى پیروان ابراهیم(ع) ۲; شرک ستیزى ابراهیم(ع) ۲۳; فضایل پیروان ابراهیم(ع) ۵; قصه ابراهیم(ع) ۱۷; مراحل مبارزه ابراهیم(ع) ۱۱; نقش ابراهیم(ع) ۲۱; وعده هاى ابراهیم(ع) ۱۶، ۱۷
- استقامت: عوامل استقامت ۲۶
- التجا: التجا به خدا ۲۹
- الگو: جاودانگى الگو ۴; نقش الگو ۳
- الگوگیرى: الگوگیرى از ابراهیم(ع) ۱، ۱۰; الگوگیرى از پیروان ابراهیم(ع) ۱
- امیدوارى: امیدوارى به خدا ۲۹
- انابه: زمینه انابه ۳۱
- انسان: عجز انسان ۲۲
- ایمان: اهمیت ایمان ۱۹
- بازگشت به خدا :۳۰
- تبرى: اهمیت تبرى از شرک ۸; اهمیت تبرى از کفر ۸; تبرى از شرک ۶، ۱۱; تبرى از قوم ابراهیم ۶; تبرى از کافران ۹، ۳۳; تبرى از مشرکان ۹، ۲۴; نشانه هاى تبرى از مشرکان ۱۲
- تربیت: عوامل مؤثر در تربیت ۳
- توحید: توحید عبادى ۷
- توکل: آثار توکل ۲۷; اهمیت توکل ۲۶، ۲۸; توکل بر خدا ۲۴، ۳۲; حقیقت توکل ۲۵
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۷، ۳۰
- خدا: حتمیت عذابهاى خدا ۲۲
- ذکر: آثار ذکر ۳۱; ذکر بازگشت به خدا ۳۱
- شرک: آثار اجتناب از شرک ۱۴
- عقیده: آثار عقیده ۱۵; اختلاف عقیدتى ۱۵; عقیده به ربوبیت خدا ۲۸
- کفر: اقسام کفر ۳۳
- مؤمنان: دشمنى مؤمنان ۱۳
- محمد(ص): الگوى محمد(ص) ۱۰; شرک ستیزى محمد(ص) ۱۰; هجرت محمد(ص) ۱۰
- مسلمانان: الگوى مسلمانان ۱; الگوى مسلمانان صدراسلام ۱۰; شرک ستیزى مسلمانان صدراسلام ۱۰; علم مسلمانان صدراسلام ۲; هجرت مسلمانان صدراسلام ۱۰
- مشرکان: احکام مشرکان ۲۱; تداوم دشمنى با مشرکان ۱۳; تکذیب مشرکان ۱۱، ۱۲; دشمنى با مشرکان ۱۲; زمینه مبارزه با مشرکان ۲۷; سرزنش استغفار براى مشرکان ۲۰; شرایط دوستى با مشرکان۱۴; کیفر مشرکان ۲۱; مبارزه با مشرکان ۱۱; ممنوعیت دوستى با مشرکان ۱۹; منشأ دشمنى با مشرکان ۱۵
منابع
- ↑ کافى، ج ۲، ص ۳۸۹، ح ۱; نورالثقلین، ج ۵، ص ۳۰۲- ، ح ۷ و ۸.