الإسراء ٩٠
کپی متن آیه |
---|
وَ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً |
ترجمه
الإسراء ٨٩ | آیه ٩٠ | الإسراء ٩١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«تَفْجُرَ»: برجوشانی. بیرون دمانی. «یَنبُوعاً»: چشمهای که آب آن فوّاره کند و بیرون دمد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ... (۳)
يَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ... (۱) وَ قَالُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ... (۲) وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ... (۱) إِنَ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ... (۱) وَ لَوْ جَاءَتْهُمْ کُلُ آيَةٍ حَتَّى... (۰) وَ مَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ... (۰) وَ قَالُوا مَا لِهٰذَا الرَّسُولِ... (۱) أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ کَنْزٌ أَوْ... (۱) انْظُرْ کَيْفَ ضَرَبُوا لَکَ... (۰) تَبَارَکَ الَّذِي إِنْ شَاءَ جَعَلَ... (۰) وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ... (۱) فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا کِسَفاً مِنَ... (۰) عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ... (۲) بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ... (۰)
نزول
شأن نزول آیات ۹. تا ۹۳:
«شیخ طوسى» گوید: ابن عباس گوید: این آیات درباره اقوامى نازل گردیده که در مقام اقتراح با رسول خدا صلى الله علیه و آله بوده و به او گفته بودند، ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد و تو را به نبوت تصدیق نخواهیم نمود تا از براى ما چیزهائى که میخواهیم انجام بدهى.
اینان عتبه و شیبه پسران ربیعه و نبیه و منبه پسران حجاج و ابوسفیان و اسود بن مطلب بن اسد و زمعة بن الاسد و ولید بن مغیرة و ابوجهل بن هشام و عبدالله بن امیة و امیة بن خلف و عاص بن وائل از جماعت قریش بودند.[۱][۲]
تفسیر
- آيات ۸۲ - ۱۰۰ سوره إسراء
- وجه اين كه قرآن براى مؤمنان، «شفاء» و «رحمت» ناميده شده است
- توضيح اين كه: قرآن، ظالمان را، جز زيان نمى افزايد
- بيان حال انسان عادى دلبسته به اسباب ظاهرى
- بحثى فلسفى: (پیرامون شرور)
- تقسيمات کلی امور جهان
- معناى این که: «هر کس بر اساس شاکلۀ خود، عمل می کند»
- بيان اين كه: «سعادت» و «شقاوت»، از آثار اعتقادات و اعمال انسان مى باشد
- نقد سخن فخر رازى، پيرامون آيه: «قُل كُلٌّ يَعمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ»
- بحث فلسفى: (رابطه ذاتى بين فعل و علت فاعلى)
- معناى این که فرمود «روح، از امر خداست»
- موارد استعمال كلمۀ «روح»، در آيات قرآن مجيد
- تحدّى همۀ انس و جنّ، برای آوردن مثل قرآن، با تمامی خصوصیات آن
- مشروط كردن مشركان، ايمان خود را به معجزاتى غريب و ناممكن!
- تحقق بخشيدن به پيشنهاد مشركان، در شأن پيامبر «ص» نيست
- گفتار بعضى مفسران در ارتباط با دو كلمۀ «بَشَراً» و «رَسُولاً»، در آيه شریفه
- تقرير و توضيح برهانی بر نبوت عامّه و اثبات آن
- توضيح برهانى عقلى بر اين كه تحمل وحى، خاص انبياء الهى است
- چون دليل و برهان نتيجه نبخشيد، گواهى را به خدا واگذار
- معناى جمله: «قَادِرٌ عَلَى أن يَخلُقَ مِثلَهُم»
- بيان اين كه: انسان مبعوث در قيامت، عين انسان دنيايى است، نه مانند او
- بحث روايتى
- چند روايت درباره شأن نزول آيه: «يَسئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح...»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً «90»
وگفتند: ما هرگز به تو ايمان نمىآوريم، مگر براى ما چشمهاى از زمين جارى سازى،
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً (90)
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ: و گفتند كفار و معاندان هرگز تصديق نكنيم مر ترا و ايمان نياريم حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً: تا وقتى كه روان سازى براى ما از زمين چشمه پر از آب كه هرگز كم نشود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً (90) أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً (91) أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلاً (92) أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً (93) وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً (94)
قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً (95)
ترجمه
و گفتند ايمان نمىآوريم بتو تا آنكه روان سازى براى ما از زمين چشمهاى
يا آنكه باشد مر تو را بوستانى از درختان خرما و انگور پس روان سازى نهرها را در ميانشان روان ساختنى
يا بيفكنى آسمانرا چنانچه دعوى كردى بر ما پاره پاره يا بياورى خدا و فرشتگان را در برابر ما
يا آنكه باشد مر تو را خانهاى از طلا يا بالا روى در آسمان و باور نميكنيم بالا رفتن تو را تا آنكه فرود آورى بر ما نوشتهاى كه بخوانيم آنرا بگو منزّه است پروردگار من آيا هستم من مگر انسانى پيغمبر
و باز نداشت مردم را كه ايمان آرند چون آمد آنها را هدايت مگر آنكه گفتند آيا برانگيخت خدا انسانى را به پيغمبرى
بگو اگر بودند در زمين فرشتگانى كه راه ميرفتند آرميدگان هر آينه ميفرستاديم بر آنها از آسمان فرشتهاى را به پيغمبرى.
تفسير
- از تفسير امام عليه السّلام در اينمقام روايتى نقل شده و اجمال آن قريب
جلد 3 صفحه 389
به اين مضمون است كه روزى بزرگان قريش مانند وليد بن مغيره مخزومى و ابو البخترى بن هشام و ابو جهل بن هشام و عاص بن وائل و عبد اللّه بن ابى اميّه و امثال آنها با يكديگر مجتمع شدند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مقابل كعبه نشسته و مشغول قرائت قرآن براى اصحاب بود و احكام الهى را بآنها ابلاغ ميفرمود كفّار با يكديگر گفتند كار محمّد بالا گرفته و امر او بزرگ و مهمّ شده خوب است نزد او برويم و با او محاجّه كنيم تا او را خفيف و سر شكسته و محكوم نمائيم و سخنان او را باطل و بازار او را كاسه و اصحابش را از گردش متفرّق سازيم شايد از اين ادّعاها و حرفهاى بيهوده صرف نظر كند و از مخالفت با ما دست بردارد و از بين خودشان عبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى را كه سخنور و داوطلب اين امر بود انتخاب نمودند و همه برخاستند و با او همراه شده خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيدند و او شروع بصحبت نمود و گفت اى محمّد ادّعاء بزرگى كردى و سخن عجيبى گفتى كه پيغمبر خداى عالمى با آنكه سزاوار نيست خداوند عالم و آفريننده بنى آدم مانند تو پيغمبرى داشته باشد كه مانند ما ميخورى و ميخوابى و راه ميروى اين پادشاه روم و ايران است ببين سفيرى را كه بجائى ميفرستند داراى خدم و حشم و مال و جاه و قصور و خيامند و خداوند عالم فوق تمام پادشاهان دنيا است و همه آنها بندگان اويند چگونه ميشود مانند تو سفير فقيرى داشته باشد و اگر تو را به پيغمبرى فرستاده بود بايد با تو فرشتهاى بفرستد كه تصديق نبوّت تو را نمايد و ما او را ببينيم و باور كنيم بلكه اگر ميخواست پيغمبرى بفرستد فرشتهاى ميفرستاد محتاج بمثل توئى نبود كه مردى سحر زدهئى و مسلّم است كه پيغمبر نيستى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود باز حرفى دارى عرض كرد بلى ما بتو ايمان نمىآوريم تا در زمين مكّه كه سنگزار و كوهستانى است چشمه آبى بيرون آرى كه آب ما فراوان شود و رفع حاجت ما را بنمايد يا براى خودت باغى احداث نمائى كه داراى درختان خرما و انگور زياد باشد بقدريكه هم خودت بخورى و هم بما بدهى و در ميان درختان آن جوىهاى آب جارى باشد يا پارههاى آسمانرا بر ما فرود آورى چنانچه گفتى و اگر به بينند پارهاى از آسمانرا كه افتاده گويند تكّه ابر است شايد ما همين سخن را بگوئيم يا خدا و فوجى از ملائكه را در مقابل چشم ما حاضر كنى يا خودت يك انبار طلا داشته باشى و بما بدهى و ما
جلد 3 صفحه 390
ثروتمند شويم و طغيان نمائيم چنانچه گفتى همانا انسان طغيان مينمايد اگر خود را ثروتمند ببيند يا بآسمان بالا روى ولى ما ببالا رفتن تو ايمان نميآوريم تا نوشتهاى بياورى باين مضمون اين نامه از خداوند عزيز حكيم است بعبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى و كسانيكه با اويند ايمان آوريد بمحمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب كه او پيغمبر است و سخنان او را تصديق نمائيد كه از جانب من است باز هم معلوم نيست اگر تمام اين كارها را انجام دهى بتو ايمان بياوريم بلكه اگر ما را بآسمان ببرى و درهاى آسمانرا بروى ما بگشائى خواهيم گفت چشم بندى كردى و سحر نمودى باز پيغمبر فرمود حرف ديگرى دارى بگو عرض كرد خير كافى است ديگر چيزى باقى نماند حال تو هر چه خواهى بگو و در سخن صلاح خود را در نظر داشته باش و اگر دليلى بر مدّعاى خود دارى اقامه كن و معجزاتى را كه گفتيم بياور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توجّه بخداوند فرموده عرضه داشت اى خدائى كه هر صوتى را ميشنوى و هر چيزيرا ميدانى دانستى آنچه را بندگانت گفتند و چند آيه بر آنحضرت نازل شد كه متضمّن جواب اعتراضات اوّليه و طعنهاى آنها بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود كه بدوا ذكر شد و در اطراف آن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بياناتى فرمود كه بمناسبت آن آيات در سورههاى ديگر ذكر شده و ميشود انشاء اللّه تعالى تا آن كه فرمود معجزاتى كه از من خواستيد بعضى از آنها دلالتى بر صدق مدعاى من ندارد و پيغمبر نبايد كار لغوى كه موجب ثبوت ادّعاء او نباشد بنمايد و بعضى از آنها موجب هلاكت شما است و آوردن معجزه براى آنستكه سبب ايمان مردم شود نه موجب هلاك آنها و خداوند رحيمتر است از هر كس بر بندگان و صلاح آنها را بهتر ميداند و بعضى از آنها محال است كه ممكن نيست بشود و پيغمبر حقّ را بحجّت و برهان آشكار مىكند تا عذرى از قبول آن براى احدى باقى نماند و بعضى از آنها چيزى است كه بخواستن آن اقرار كردى كه نظرت دشمنى و نافرمانى است و حاضر براى قبول حجّت و برهان نيستى و كسى كه حالش چنين باشد چارهاش عذاب خدا است در دنيا كه از آسمان بر او نازل شود يا در آخرت بجهنّم رود يا شمشير مسلمانان است كه او را نابود نمايد امّا سؤال تو كه چشمهاى از زمين بيرون آورم و جارى كنم من اگر اينكار را بكنم دليل بر نبوّتم نباشد زيرا بسيارى از زمينهاى بائر را خودت در طائف
جلد 3 صفحه 391
آباد كردى و چشمه آب از آن بيرون آوردى و سايرين هم كردند آيا تو و آنها به اين كار پيغمبر شديد گفت نه فرمود پس منهم اگر بكنم دليل بر نبوّتم نباشد مانند كارهاى ديگرى كه از اين قبيل است چنانچه گفتى ايمان نمىآوريم مگر آن كه باغى داشته باشى مركّب از درختان خرما و انگور كه خودت بخورى و بما بخورانى آيا دوستان تو در طائف باغ خرما و انگور ندارند كه خودشان ميخورند و بديگران ميخورانند و در آن باغها آبهاى جارى است آيا آنها بداشتن آن باغها پيغمبر شدند گفت نه فرمود پس چرا اينها را دليل بر پيغمبرى من ميدانيد و از من ميخواهيد با آن كه اگر من داشتم دليل بر صدقم نبود و اگر بآن استدلال ميكردم دليل بر كذبم بود براى آن كه استدلال بامرى نموده بودم كه دلالت نداشت و معلوم ميشد مقصودم عوام فريبى است و پيغمبر خدا از اين امور منزّه است و امّا اين كه گفتى آسمان را بسر شما فرود آورم اين امرى است كه موجب هلاكت و مرگ شما است تو ميخواهى پيغمبر هلاك كننده شما باشد با آن كه رحمة للعالمين است و خير شما را ميخواهد و بايد معجزهاى بياورد كه صلاح شما در آن باشد و خدا صلاح مردم را بهتر ميداند اگر خداوند بخواهد معجزات پيغمبران را بميل مردم ظاهر كند ممكن است خواهشهاى مردم ضدّ يكديگر باشد و انجام آن محال باشد يا موجب فساد و اختلال نظام عالم گردد آيا ديدهايد كه طبيب بميل مريض دوا دهد دواى طبيب بايد بر وفق صلاح مريض باشد نه بر طبق خواهش او خداوند طبيب نفوس شما است اگر بدستور او عمل نمائيد شفاء يابيد و الّا بحال مرض باقى خواهيد ماند تا آنكه فرمود امّا اينكه گفتى خدا و ملائكه را در مقابل شما حاضر كنم كه آنها را به بينيد اين از امورى است كه محال است و محال بودن آن بر هيچ عاقلى پوشيده نيست زيرا پروردگار مانند مخلوق نيست كه آمد و شد داشته باشد و حركت كند و مقابل با چيزى گردد اينكه شما ميگوئيد لايق بتهاى شما است كه ميشود آنها را آورد و برد و از خود اراده و اختيار و حس و شعورى ندارند اى عبد اللّه آيا تو باغ و بستان و مزرعه در اطراف مكّه ندارى كه كار گذاران و گماشتگانى در آنها از قبل خود گذاشته باشى عرض كرد چرا دارم فرمود آيا خودت هميشه بسر كشى آن املاك ميروى يا بتوسط نمايندگانت دستور كار گذاران را ميدهى
جلد 3 صفحه 392
و تنظيم امور آنها را مينمائى عرضه داشت البته بتوسط نماينده خود امور آنها را مرتّب مينمايم فرمود اگر كاركنان بنماينده تو بگويند ما قول تو را تصديق نميكنيم تا خود مالك كه تو باشى حاضر شود كه ما او را به بينيم و خودش دستور كار ما را بدهد آيا اين اظهار آنها را صحيح و بجا ميدانى گفت نه فرمود آنچه بر نماينده تو لازم است آيا نه آنستكه دليلى بر صدق اظهار خود اقامه كند گفت بلى فرمود اگر نماينده تو نزدت حاضر شود و بگويد برخيز برويم چون رعايا و كاركنان تو از من خواستهاند خودت را نزد آنها ببرم آيا اين اظهار را از نماينده خود مىپسندى و درست ميدانى يا باو ميگوئى كه وظيفه تو بيان دستور من است نه حكم فرمائى بر من عرض كرد درست نميدانم و باو اعتراض ميكنم فرمود پس چرا تو از نماينده و سفير خدا ميخواهى چيزى از خدا بخواهد كه اگر نماينده تو از تو بخواهد نمىپسندى و براى رعاياى خود تجويز نميكنى اين بيانات حجّت قاطع است بر بطلان تمام توقعات شما از من و امّا اينكه گفتى من انبار طلا داشته باشم آيا نشنيدى عزيز مصر انبارها از طلا داشت آيا بداشتن آنها پيغمبر شد گفت خير فرمود پس منهم بداشتن انبار طلا پيغمبر نميشوم امّا اينكه گفتى بآسمان بالا روم و گفتى بآن ايمان نميآوريم تا با نوشتهاى برگردم با آنكه بالا رفتن مشكلتر است از برگشتن تا آخر سخنت كه اقرار نمودى به اين كه مقصودت دشمنى و لجاج است جوابش شمشير اولياء خدا و شعله سوزان آتش جهنّم است كه بعد از اقامه حجّت از طرف خدا و رسول بتو و رفقايت خواهد رسيد و كلمه جامعه همان است كه خداوند فرمود بگو منزّه است پروردگار من كه بجاى آورد امرى را بر طبق خواهش بيجاى جهّال بيهوده و بر خلاف مصلحت و مخلّ بنظام احسن و نيستم من مگر بشرى پيغام آور كه وظيفهام فقط اقامه حجّت است و بيان وظائف و مصالح بندگان و آنچه مترتّب است بر آن از ثواب و عقاب و حقّ امر و نهى و تقاضاى بيجا از خداوند متعال ندارم چون ساحت او مقدّس و منزّه است از اين قبيل خواهشهاى بندگان. حقير عرض ميكنم زعم بمعناى گمان است ولى در اينجا چون اشاره است بقول خداوند وَ إِنْ يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً يَقُولُوا سَحابٌ مَرْكُومٌ كه آنها از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دانستهاند معناى ادّعاء انسب است و قبيل بمعناى كفيل و كثير و مقابل استعمال شده و
جلد 3 صفحه 393
زخرف در اصل بمعناى زينت است و در طلا استعمال ميشود بمناسبت زينت نمودن بآن و بيت بمعناى اطاق است و بنظر حقير اينجا مراد يك اطاق پر از طلا است و در تفسير امام عليه السّلام اشاره باين معنى شده بود اگر چه بعضى بخانه مسكونى كه از طلا ساخته شده باشد تفسير نمودهاند و قمّى ره روايت نموده راجع بتقاضاى ششم، كه در موقع نزول نوشته خواستند چهار ملك هم بيايد كه شهادت بدهند نامه را خدا نوشته پس نازل شد سبحان ربّى تا آخر آيه و چيزى كه باز داشته بود آنها را از ايمان بخدا و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با مشاهده معجزات با هرات و كلام الهى كه خودشان اقرار داشتند كلام بشر نيست اين شبهه بود كه ميگفتند چرا خداوند بشرى را كه مانند ما است پيغمبر قرار داده و چرا ملكى را از طرف خود برسالت نفرستاده است غافل از آنكه بايد ترتيب عوالم غيب و شهود محفوظ بماند و مراعات سنخيّت بين مبلّغ معارف و احكام و كسانيكه بآنها تبليغ ميشود بايد بشود تا بتواند بتدريج عقائد و اخلاق و اعمال آنها را اصلاح نمايد و كسيكه از جنس آنها نباشد صلاحيّت براى اين غرض را ندارد بلى كسيكه روحا با ملائكه سنخيّت پيدا كرده باشد ميتواند از آنها اخذ و اعطاء نمايد و اگر از اين مقام بالاتر رود ممكن است واسطه فيض آنها هم بشود ولى مربوط بعامّه بشر نيست لذا خداوند فرموده بگو اگر فرضا در زمين بجاى شما ملائكه بودند كه راه ميرفتند و سكونت داشتند در آن براى آنها از آسمان ملكى را به پيغمبرى ميفرستاديم كه از جنس آنها باشد و سنخيّت با آنها داشته باشد و بتواند با آنها مأنوس شود و بيان عقايد و معارف و احكام براى آنها بنمايد ولى از آنروز كه پدر و مادر شما مأمور بهبوط و استقرار در زمين شدند مقدّر گرديد كه جاى شما زمين باشد و جاى ملائكه آسمان «چه نسبت خاك را با عالم پاك» و السّلام على من اتّبع الهدى.
جلد 3 صفحه 394
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّي تَفجُرَ لَنا مِنَ الأَرضِ يَنبُوعاً (90) أَو تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِيراً (91) أَو تُسقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمتَ عَلَينا كِسَفاً أَو تَأتِيَ بِاللّهِ وَ المَلائِكَةِ قَبِيلاً (92) أَو يَكُونَ لَكَ بَيتٌ مِن زُخرُفٍ أَو تَرقي فِي السَّماءِ وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّي تُنَزِّلَ عَلَينا كِتاباً نَقرَؤُهُ قُل سُبحانَ رَبِّي هَل كُنتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً (93)
و اينکه اكثر ناس که كفور هستند در مقابل اينکه قرآن بتو ميگويند ما هرگز ايمان بتو نميآوريم تا اينكه از زمين براي ما چشمهها بيرون آوري يا براي تو باغستاني باشد از نخلستان و انگورستان و در خلال آنها نهرهاي آب جاري باشد يا يك قطعه از آسمان بر سرما بيندازي يا خدا و ملائكه را بما نشان دهي قبيله قبيله يا بيتي داشته باشي مملوّ از زخارف دنيوي يا بروي بطرف آسمان و هرگز باين گفتههاي تو ايمان نميآوريم تا كتابي بر ما نازل كني که ما قرائت كنيم بگو منزه است پروردگار من آيا من جز بشر رسول هستم، در باب معجزه مكرر گفتهايم که.
اولا معجزه فعل الهي است از قدرت بشر حتي قدرت انبياء خارج است.
و ثانيا ملعبه دست مردم نيست که هر که هر چه بگويد عمل كند.
و ثالثا مقدار لازم اثبات حجة است که حجة بر خلق تمام شود و عذري بر احدي باقي نماند.
و رابعا قلبي که سياه باشد و لو هزار معجزه اقامه شود ايمان نميآورد و حمل بر سحر ميكند.
وَ قالُوا لَن نُؤمِنَ لن براي نفي تأبيد است يعني هرگز بتو ايمان نميآوريم حَتّي تَفجُرَ لَنا مِنَ الأَرضِ يَنبُوعاً که اشاره بزمين كني چشمههاي آب جوشش
جلد 12 - صفحه 306
كند براي ما أَو تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ باغستاني داشته باشي از نخل خرما و انگور که سلاطين و اعيان و اغنيا دارند و هيچ مناسبتي با معجزه و مقام نبوت ندارد مگر اينكه بگويند اشاره بزمين كني نخلستان و انگورستان شود آنهم فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِيراً نهرهاي جاري در آنها پاي درختها سير كند أَو تُسقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمتَ عَلَينا كِسَفاً يك قطعه آسمان پاره شود و بر سر ما بيفتد چنانچه تو ما را تخويف ميكني که در قيامت آسمانها پاره ميشود إِذَا السَّماءُ- انفَطَرَت وَ إِذَا الكَواكِبُ انتَثَرَت وَ إِذَا البِحارُ فُجِّرَت وَ إِذَا القُبُورُ بُعثِرَت انفطار آيه 1 و 2 و 3 و 4 و گمان ميكني که من بر هر امر قادرم أَو تَأتِيَ بِاللّهِ وَ المَلائِكَةِ قَبِيلًا اينها علاوه از شرك و كفر قائل بتجسّم هم بودند که خدا از آسمان بيايد و شهادت برسالت تو بدهد و ملائكه هم قبيله قبيله بيايند و شهادت دهند أَو يَكُونَ لَكَ بَيتٌ مِن زُخرُفٍ عمارتي داشته باشي مزيّن بطلا و نقره و جواهرات أَو تَرقي فِي السَّماءِ يا اينكه صعود كني و بالا روي در آسمان که در ليله معراج تشريف برد بآسمان وَ لَن نُؤمِنَ لِرُقِيِّكَ و هرگز ايمان بقرآن تو نميآوريم حَتّي تُنَزِّلَ عَلَينا كِتاباً مثل اسفار توراة که نازل شد نقرؤه که بدست ما بدهي آن را قرائت كنيم در جواب اينکه مزخرفات و اينکه درخواستهاي بيجا قُل سُبحانَ رَبِّي بفرما بآنها که منزه است پروردگار من از هر عيب و نقصي پيغمبر خود را ملعبه ناس نمي كند همين اندازه که او را بفرستد با دليل قاطع و برهان ساطع و معجزه باهره که حجة بر تمام تمام شود و راه عذر بسته شود که فردا نگوئيد لَو لا أَرسَلتَ إِلَينا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِن قَبلِ أَن نَذِلَّ وَ نَخزي طه آيه 134 و نگوئيد که رَبَّنا لَو لا أَرسَلتَ إِلَينا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ المُؤمِنِينَ قصص آيه 47 هَل كُنتُ إِلّا بَشَراً رَسُولًا شما بايد بيائيد مشاهده كنيد اگر شرائط رسالت در من ديديد و موانع نبوت در من نباشد و تدبّر در قرآن كنيد و معجزه آن را درك كنيد ايمان آوريد و اينکه بهانهها را دور اندازيد.
307
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 90)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از آن چنین نقل شده که: «گروهی از مشرکان مکه در کنار خانه کعبه اجتماع کردند و با یکدیگر پیرامون کار پیامبر سخن گفتند، سر انجام چنین نتیجه گرفتند که باید کسی را به سراغ محمّد فرستاد و به او پیغام داد که اشراف قریش آماده سخن گفتن با تواند، نزد ما بیا.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به امید این که شاید نور ایمان در قلب آنها درخشیدن گرفته و آماده پذیرش حق شدهاند فورا به سراغ آنها شتافت.
ج2، ص668
اما با این سخنان رو برو شد:
ای محمّد! ما تو را برای اتمام حجت به اینجا خواندهایم. بگو ببینیم درد تو چیست و چه میخواهی؟! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خداوند مرا به سوی شما فرستاده و کتاب آسمانی بر من نازل کرده اگر آن را بپذیرید، در دنیا و آخرت به نفع شما خواهد بود و اگر نپذیرید صبر میکنم تا خدا میان من و شما داوری کند.
گفتند: بسیار خوب، حال که چنین میگویی هیچ شهری تنگتر از شهر ما نیست (اطراف مکه را کوههای نزدیک به هم فرا گرفته) از پروردگارت بخواه این کوهها را عقب بنشاند و نهرهای آب همچون نهرهای شام و عراق در این سرزمین خشک و بیآب و علف جاری سازد.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با بیاعتنایی فرمود: من مأمور به این کارها نیستم.
گفتند: پس قطعاتی از سنگهای آسمانی را- آنگونه که گمان میکنی خدایت هر وقت بخواهد میتواند بر سر ما بیفکند- بر ما فرود آر! فرمود: این مربوط به خداست اگر بخواهد میکند.
یکی از آن میان صدا زد: ما با این کارها نیز ایمان نمیآوریم، هنگامی ایمان خواهیم آورد که خدا و فرشتگان را بیاوری و در برابر ما قرار دهی! پیامبر (هنگامی که این لاطائلات را شنید) از جا برخاست تا آن مجلس را ترک کند بعضی از آن گروه به دنبال حضرت حرکت کردند و گفتند: ای محمّد! قوم تو هر پیشنهادی کردند قبول نکردی، به خدا سوگند هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا به آسمان بالا روی، و چند نفر از ملائکه را پس از بازگشت با خود بیاوری! و نامهای در دست داشته باشی که گواهی بر صدق دعوتت دهد! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در حالی که قلبش را هالهای از اندوه و غم به خاطر جهل و لجاجت و استکبار این قوم فرا گرفته بود از نزد آنها بازگشت ....
در این هنگام این آیات نازل شد و به گفتگوهای آنها پاسخ داد».
تفسیر:
پس از بیان عظمت و اعجاز قرآن در آیات گذشته در اینجا به قسمتی
ج2، ص669
از بهانه جوئیهای لجوجانه مشرکان اشاره میکند که در شش قسمت بیان شده است:
1- نخست میگوید: «و آنها گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر این که از این سرزمین چشمه پرآبی برای ما خارج کنی»! (وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً).
نکات آیه
۱- ایجاد چشمه اى پر آب و جوشان در مکه توسط پیامبر(ص) براى مشرکان، پیش شرط آنان در ایمان به پیامبر(ص) (و قالوا لن نؤمن لک حتى تفجر لنا من الأرض ینبوعًا)
۲- ایجاد چشمه اى جوشان براى مشرکان مکه، معجزه درخواستى (اقتراحى) آنان از پیامبر(ص) (و قالوا لن نؤمن لک حتى تفجر لنا من الأرض ینبوعًا)
۳- مشرکان مکه، با درخواست معجزه، درصدد بهانه جویى و دستیابى به منافع خویش بودند نه کشف حقانیت پیامبر(ص) (و لقد صرّفنا للناس فى هذا القرءان من کلّ مثل فأبى أکثر الناس إلاّ کفورًا . و قالوا لن نؤمن لک حتى تفجر لنا من الأرض ینبوعًا) از اینکه مشرکان براى شناخت حقانیت پیامبر(ص) راههاى گوناگون موجود را رها کرده و ایمان خود را منحصر به برآوردن پیشنهادهاى محدودى، کردند که بیشتر منافع مادى اشان را تأمین مى کرد، مطلب فوق قابل استفاده است.
۴- مشرکان مکه، على رغم مشاهده آیات گوناگون الهى، از پیامبر(ص) درخواست معجزه حسى کردند. (و لقد صرّفنا ... من کلّ مثل فأبى ... و قالوا لن نؤمن لک حتى تفجر لنا من الأرض ینبوعًا)
۵- مشرکان مکه، قرآن را على رغم بى مانندى اش، معجزه نمى دانستند. (قل لئن اجتمعت الإنس و الجنّ ... و قالوا لن نؤمن لک) از اینکه خداوند، پس از توصیف قرآن به معجزه و بى مانند بودن، درخواست معجزه حسى آنان را نقل مى کند، مى تواند به نکته فوق اِشعار داشته باشد.
۶- مکه در آغاز بعثت پیامبر(ص)، سرزمینى کم آب بود و مکیان نیازمند به منابع دایمى آب بودند. (تفجر لنا من الأرض ینبوعًا) درخواست مشرکان مکه از پیامبر(ص) براى ایجاد چشمه اى جوشان، احتمال دارد به خاطر، نیاز شدید آنان به منابع آب باشد.
۷- تأثیرگذارى نیازهاى محیطى و مادى انسان بر آرا و نظریات وى حتى در زمینه مسائل فکرى و معنوى * (و قالوا لن نؤمن لک حتى تفجر لنا من الأرض ینبوعًا) با این احتمال که پیشنهاد ایجاد چشمه به عنوان معجزه از سوى مشرکان، متأثر از شدت نیاز آنان به منابع آبى بوده باشد، برداشت فوق به دست مى آید.
موضوعات مرتبط
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۲، ۳، ۴، ۵
- عقیده: عوامل مؤثر در عقیده ۷
- فکر: مبانى فکر ۷
- قرآن: اعجاز قرآن ۵; بى نظیرى قرآن ۵
- محمد(ص): درخواست چشمه آب از محمد(ص) ۱، ۲
- مشرکان مکه: بهانه جویى مشرکان مکه ۳; بینش مشرکان مکه ۵; حس گرایى مشرکان مکه ۴; خواسته هاى مشرکان مکه ۱، ۲، ۴; شرایط ایمان مشرکان مکه ۱; لجاجت مشرکان مکه ۴; مشرکان مکه و قرآن ۵; منفعت طلبى مشرکان مکه ۳
- معجزه: درخواست معجزه حسّى ۴; معجزه اقتراحى ۱، ۲، ۴
- مکّه: تاریخ مکّه ۶; کم آبى در مکّه ۶; موقعیت جوّى مکّه ۶; نیازهاى اهل مکّه ۶
- نیازها: آثار نیازهاى مادى ۷; نیاز به آب ۶
منابع
- ↑ در تفسیر برهان از على بن ابراهیم نقل شده که این آیه درباره عبدالله بن ابىامیه برادر امسلمه زوجه پیامبر نازل شده زیرا او قبل از هجرت در مکه موضوعات مندرج در این آیات را به پیامبر گفته بود و هنگامى که مکه فتح گردید. عبدالله بن ابىامیه از پیامبر استقبال کرد و به وى سلام نمود. پیامبر جواب او را نداد و از وى دورى کرد لذا عبدالله نزد خواهرش آمد و گفت: پیامبر، اسلام همه را قبول کرد ولى اسلام آوردن مرا نپذیرفت. امسلمه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله پدر و مادرم فداى تو باد تمامى قریش به وجود شما سعادتمند گردیدند مگر برادرم، پیامبر فرمود: تکذیبى که برادرت از من نمود دیگران به آن کیفیت تکذیب نکردند زیرا او گفته بود (لن نؤمن؛ هرگز ایمان نمى آوریم) امسلمه گفت: یا رسول الله مگر خودت نفرمودى که اسلام لغزشهاى پیش از آن را مى پوشاند. پیامبر فرمود: بلى گفته ام سپس اسلام عبدالله بن ابىامیه برادر امسلمه را مورد قبول قرار داد.
- ↑ طبرى صاحب جامع البیان از طریق ابن اسحق از شیخى از اهل مصر او از عکرمة او از ابن عباس نیز این روایت را نقل کرده است و در میان سران قریش نام ابوالبخترى را نیز افزوده است و همچنین سعید بن منصور در سنن خود از سعید بن جبیر روایت کرده و گوید: این آیات درباره برادر امسلمة بنام عبدالله بن امیة نازل شده است.