يوسف ٥١

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۴:۵۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه

(پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت: «به هنگامی که یوسف را به سوی خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟» گفتند: «منزّه است خدا، ما هیچ عیبی در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت: «الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم؛ و او از راستگویان است!

|پادشاه [به زنان‌] گفت: قصه شما آن دم كه از يوسف كام خواستيد چه بود؟ گفتند: منزه است خدا! ما از او هيچ بدى سراغ نداريم. زن عزيز گفت: اكنون حقيقت آشكار شد. من بودم كه از او كام خواستم و بى‌شك او از راستگويان است
[پادشاه‌] گفت: «وقتى از يوسف كام [مى‌]خواستيد چه منظور داشتيد؟» زنان گفتند: «منزه است خدا، ما گناهى بر او نمى‌دانيم،» همسر عزيز گفت: «اكنون حقيقت آشكار شد. من [بودم كه‌] از او كام خواستم، و بى‌شك او از راستگويان است.»
شاه (با زنان مصر) گفت: حقیقت حال خود را که خواهان مراوده با یوسف بودید بگویید، همه گفتند: حاش للّه که ما از یوسف هیچ بدی ندیدیم. در این حال زن عزیز مصر اظهار کرد که الآن حقیقت آشکار شد، من با یوسف عزم مراوده داشتم و او البته از راستگویان است.
[پادشاه به زنان] گفت: داستان شما هنگامی که یوسف را به کام جویی دعوت کردید چیست؟ [زنان] گفتند: پاک و منزّه است خدا! ما هیچ بدی در او سراغ نداریم. همسر عزیز گفت: اکنون حق [پس از پنهان ماندنش] به خوبی آشکار شد، من [بودم که] از او درخواست کام جویی کردم، یقیناً یوسف از راستگویان است.
گفت: اى زنان، آنگاه كه خواستار تن يوسف مى‌بوديد، حكايت شما چه بود؟ گفتند: پناه بر خدا. او را هيچ گناهكار نمى‌دانيم. زن عزيز گفت: اكنون حق آشكار شد. من در پى كامجويى از او مى‌بودم و او در زمره راستگويان است.
[پادشاه به زنان‌] گفت کار و بار شما چه بود که از یوسف کام خواستید؟ گفتند پناه بر خدا ما هیچ بد و بیراهی از او سراغ نداریم، [آنگاه زلیخا] همسر عزیز گفت اینک حق آشکار شد، من [بودم که‌] از او کام خواستم و او از راستگویان است‌
[شاه، آن زنان را] گفت: شما را چه بوده است آنگاه كه از يوسف كام خواستيد؟ گفتند: پاك است خدا، ما بر او هيچ بدى نمى‌دانيم زن عزيز- زليخا- گفت: اكنون حق پديدار شد، من از او كام خواستم، و او از راستگويان است.
(شاه، زنان را احضار کرد و بدیشان) گفت: جریان کار شما - بدان گاه که یوسف را به خود خواندید - چگونه می‌باشد؟ (آیا به شما گرائید و خواسْتِ شما را پاسخ گفت؟). گفتند: خدا منزّه (از آن) است (که بنده‌ی نیک خود را رها کند که دامن طهر او به لوث گناه آلوده گردد!) ما گناهی از او سراغ نداریم. زن عزیز (مصر) گفت: هم اینک حق آشکار می‌شود. این من بودم که او را به خود خواندم (ولی نیرنگ من در او نگرفت) و او از راستان (در گفتار و کردار) است.
(پادشاه به آن زنان) گفت: « چون از یوسف کام خواستید شما را چه مهمی روی داده بود؟» (زنان) گفتند: «منزّه است خدا! ما هیچ بدی بر یوسف ندانستیم.» همسر عزیز گفت: «اکنون حقیقت به روشنی آشکار شد. من بودم که با او مراوده‌ی شهوت‌زا کردم (و از او کام خواستم) و بی‌گمان او به‌راستی از راستان است.»
گفت چه شد شما را که کام جستید از یوسف گفتند هرگز خدا را ندانستیم بر او زشتیی گفت زن عزیز اکنون پدیدار گشت حقّ من کام خواستم از او و او است راستگویان‌


يوسف ٥٠ آیه ٥١ يوسف ٥٢
سوره : سوره يوسف
نزول :
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«خَطْب»: پیشامد. کار بزرگی که درباره آن گفتگو می‌شود. «حَصْحَصَ»: روشن و نمایان شد. جلوه‌گر گردید.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱- پادشاه مصر به منظور بازجویى از زنان اشراف درباره ماجرایشان با یوسف(ع) آنان را احضار کرد. (قال ما خطبکنّ)

۲- پادشاه مصر داستان یوسف و زنان اشراف را ، ماجرایى بزرگ ارزیابى کرد و خود عهده دار بازجویى از زنان اشراف شد. (قال ما خطبکنّ إذ رودتنّ یوسف عن نفسه) «خطب» به معناى کار و امر بزرگ است. و مراد از آن در این جا داستان و ماجراست.

۳- بازجویى پادشاه از زنان اشراف، پاسخى به پیام و تقاضاى یوسف(ع) بود. (فسئله ما بال النسوة ... قال ما خطبکنّ)

۴- پادشاه مصر پیش از بازجویى از زنان اشراف ، به تقاضاى آنان (درخواست کام روایى) از یوسف(ع) و بى گناهى او آگاه شده بود. (قال ما خطبکنّ إذ رودتنّ یوسف عن نفسه) «إذ» بدل اشتمال براى «خطبکنّ» است و بیانگر مقصود پادشاه از ماجرایى است که درباره آن بازجویى مى کرد. بنابراین «ما خطبکنّ ...» ; یعنى، داستان شما چیست؟ منظورم آن داستانى است که تقاضاى کام روایى از یوسف مى کردید. تصریح شاه به اینکه شما زنان از یوسف(ع) تقاضا کردید، مى رساندکه وى به مراوده آنان و بى گناهى یوسف(ع) آگاهى یافته بود.

۵- زنان اشراف ، درخواست کام روایى از یوسف(ع) را انکار نکردند. (ما خطبکنّ إذ رودتنّ یوسف عن نفسه قلن حش لله ما علمنا علیه من سوء)

۶- زنان اشراف در حضور پادشاه مصر ، بر پاکدامنى یوسف(ع) و مبرّا بودنش از هرگونه آلودگى شهادت دادند. (قلن حش لله ما علمنا علیه من سوء) کلمه (بدى و آلودگى) پس از نفى واقع شده است و از این رو شامل هرگونه سوء و بدى مى شود و «من» زایده نیز این معنا را تأکید مى کند.

۷- یوسف(ع) به دلیل پاکدامنى شگفت انگیزش ، از آفریده هاى بى نظیر خداوند در دیدگاه زنان اشراف مصر (قلن حش لله )

۸- یوسف(ع) ، برخوردار از عفتى اعجاب برانگیز و درخور برترین ستایش (قلن حش لله) «حاش لله» سخنى است که از شدت شگفت زدگى حکایت دارد.

۹- پادشاه مصر و درباریان او در مصر باستان و عصر یوسف(ع) ، به وجود خداوند و منزّه بودنش اعتقاد داشتند. (قلن حش لله)

۱۰- زلیخا نیز در جلسه محاکمه اى که براى کشف حقیقت ماجراى زنان با یوسف(ع) تشکیل شده بود ، حضور داشت. (قالت امرأت العزیز الئن حصحص الحق)

۱۱- شوهر زلیخا به هنگام محاکمه زنان اشراف زنده بود و هم چنان عهده دار منصب عزیزى در حکومت مصر بود. (قالت امرأت العزیز) توصیف زلیخا با وصف «همسر عزیز» مى رساند که شوهرش در هنگام محاکمه زنده بود و به سمت عزیزى اشتغال داشت.

۱۲- منصب عزیزى از مناصب حکومت پادشاهى مصر باستان (و قال الملک ... قالت امرأت العزیز) یاد کردن برادران یوسف از او با عنوان «عزیز» در آیه ۸۸، نشان مى دهد که «عزیز» در «امرأت العزیز» نام همسر زلیخا نبوده ; بلکه بیانگر سمت حکومتى وى بوده است.

۱۳- زلیخا شهادت زنان اشراف بر پاکدامنى یوسف(ع) را تصدیق کرد و سخن آنان را مایه روشن شدن حقیقت دانست. (قالت امرأت العزیز الئن حصحص الحق) «حصحصة» (مصدر حصحص) به معناى روشن شدن چیزى پس از کتمان آن است. برخى نیز گفته اند به معناى ثبوت و استقرار است.

۱۴- درخشش نهایى از آنِ حق است. (الئن حصحص الحق)

۱۵- باطل نمى تواند براى همیشه پوشاننده حق باشد. (الئن حصحص الحق أنا رودته عن نفسه)

۱۶- زلیخا در حضور پادشاه مصر به تقاضاى کام روایى از یوسف(ع) اعتراف کرد و به استنکاف یوسف(ع) از پذیرش تقاضایش شهادت داد. (أنا رودته عن نفسه و إنه لمن الصدقین) جمله «أنا رودته عن نفسه» - به بیانى که در آیه ۲۶ ذیل برداشت شماره ۲ گذشت - دلالت بر حصر دارد ; یعنى ، من از او درخواست کردم و او چنین درخواستى نداشت.

۱۷- زلیخا پیش از جلسه بازجویى و محکمه دادرسى ، یوسف(ع) را مجرم معرفى مى کرد و به کام جویى از وى متهم مى ساخت. (قالت امرأت العزیز الئن حصحص الحق أنا رودته عن نفسه و إنه لمن الصدقین) برداشت فوق از قید «الآن» استفاده مى شود.

۱۸- زلیخا در حضور پادشاه مصر ، بر صداقت و راستگویى یوسف(ع) تأکید کرد. (و إنه لمن الصدقین)

۱۹- اعتراف زلیخا به دروغگویى خویش در متهم ساختن یوسف(ع) به درخواست کام جویى (أنا رودته عن نفسه و إنه لمن الصدقین)

موضوعات مرتبط

  • اشراف مصر: بازجویى از زنان اشراف مصر ۱، ۲، ۳; بینش زنان اشراف مصر ۷; زنان اشراف مصر و یوسف(ع) ۷،۶،۵; عقیده اشراف مصر ۹; کامجویى زنان اشراف مصر ۴، ۵; گواهى زنان اشراف مصر ۶
  • اقرار: اقرار به دروغگویى ۱۹
  • باطل: شکست باطل ۱۵
  • پادشاه مصر: آگاهى پادشاه مصر ۴; بازجویى پادشاه مصر ۱، ۲، ۳; بینش پادشاه مصر ۲; پادشاه مصر و زنان اشراف مصر ۱، ۲، ۴; پادشاه مصر و قصه یوسف(ع) ۲; پادشاه مصر و یوسف(ع) ۳، ۴; عقیده پادشاه مصر ۹
  • حق: حق و باطل ۱۵; فرجام حق ۱۴; وضوح حق ۱۴
  • خود: اقرار علیه خود ۱۹
  • زلیخا: اقرار زلیخا ۱۳، ۱۶، ۱۸، ۱۹; بینش زلیخا ۱۳; تهمتهاى زلیخا ۱۷، ۱۹; دروغگویى زلیخا ۱۹; زلیخا قبل از مجلس بازجویى ۱۷; زلیخا و پادشاه مصر ۱۸; زلیخا و حقانیت یوسف(ع) ۱۳; زلیخا و عفت یوسف(ع) ۱۳; زلیخا و گواهى زنان اشراف ۱۳; زلیخا و محاکمه زنان اشراف مصر ۱۰;زلیخا و یوسف(ع) ۱۶; کامجویى زلیخا ۱۶; گواهىزلیخا ۱۶
  • عزیز مصر: عزیز مصر هنگام محاکمه زنان اشراف مصر ۱۱
  • عقیده: تاریخ عقیده ۹; عقیده به خدا ۹
  • مصر باستان: عزیزى در حکومت مصر باستان ۱۲; عقیده اشراف مصر باستان ۹; مناصب حکومت مصر باستان ۱۲
  • یوسف(ع): بى گناهى یوسف(ع) ۴; بى نظیرى یوسف(ع) ۷; تکذیب توطئه علیه یوسف(ع) ۵; تهمت به یوسف(ع) ۱۷، ۱۹; خواسته هاى یوسف(ع) ۳; صداقت یوسف(ع) ۱۸; عفت یوسف(ع) ۶، ۷، ۸، ۱۶; فضایل یوسف(ع) ۸; قصه یوسف(ع) ۱، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۱۰، ۱۱، ۱۳، ۱۶، ۱۷، ۱۸، ۱۹; مدح یوسف(ع) ۸

منابع