الأعراف ١٤٣

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۷ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن سال نزول)


ترجمه

و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهی دید! ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید!» اما هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسی مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهی تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوی تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!»

و چون موسى به وعده‌گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: بار الها! خود را به من بنماى كه تو را بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد، ليكن به اين كوه بنگر، پس اگر در جايش برقرار ماند مرا خواهى ديد، سپس همين كه پروردگار او بر كوه تجلّى كرد، آن را
و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم.» فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد، ليكن به كوه بنگر؛ پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد. « پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود، آن را ريز ريز ساخت، و موسى بيهوش بر زمين افتاد، و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهى! به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمنانم.»
و چون (قوم تقاضای دیدن خدا کردند) موسی (با هفتاد نفر بزرگان قومش که انتخاب شده بودند) وقت معین به وعده‌گاه ما آمد و خدایش با وی سخن گفت، موسی (به تقاضای جاهلانه قوم خود) عرض کرد که خدایا خود را به من آشکار بنما که جمال تو را مشاهده کنم. خدا در پاسخ او فرمود که مرا تا ابد نخواهی دید ولیکن به کوه بنگر، اگر کوه طور (بدان صلابت، هنگام تجلی) به جای خود برقرار ماند تو نیز مرا خواهی دید. پس آن‌گاه که تجلی خدایش بر کوه تابش کرد کوه را مندکّ و متلاشی ساخت و موسی بی‌هوش افتاد. سپس که به هوش آمد عرض کرد: خدایا تو منزه و برتری (از رؤیت و حس جسمانی، از چنین اندیشه) به درگاه تو توبه کردم و من (از قوم خود) اول کسی هستم که (به تو و تنزّه ذات پاک تو از هر آلایش جسمانی) ایمان دارم.
زمانی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با وی سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا! جمال با کمال ذات بی نهایتت را [به قلب من] بنمای تا تو را [به رؤیت ویژه باطنی] بنگرم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، ولی به این کوه بنگر اگر [پس از جلوه من] بر جای خود ثابت و برقرار ماند، تو هم مرا خواهی دید. چون پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را متلاشی نمود و موسی بی هوش شد، پس هنگامی که به هوش آمد گفت: تو منزّهی [از اینکه مشاهده شوی،] به سویت بازگشتم، و من [در میان مردم این روزگار] نخستین باور کننده [این حقیقت که هرگز دیده نمی شوی] هستم.
چون موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد. به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.
و چون موسی به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت پروردگارا خود را به من بنمایان تا بر تو بنگرم، فرمود هرگز مرا نخواهی دید، ولی [اگر اصرار می‌ورزی‌] به آن کوه بنگر، اگر در جایش استوار ماند، مرا خواهی دید، و چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد، آن را پخش و پریشان کرد و موسی بیهوش در افتاد، سپس چون به خود آمد گفت پاکا که تویی، به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمن [به این حقیقت‌] هستم‌
و چون موسى به وعده‌گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت- بى‌ميانجى-، گفت: پروردگارا [خود را] به من بنماى تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد، و ليكن به اين كوه بنگر، پس اگر در جاى خود قرار و آرام داشت مرا خواهى ديد. و چون پروردگارش بر آن كوه تجلى كرد، آن را خرد و پراكنده ساخت و موسى مدهوش بيفتاد و چون به هوش باز آمد، گفت: [بارخدايا،] تو پاكى به تو بازگشتم و من نخستين باوردارنده‌ام.
هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، (و کلامی را شنید که به کلام کسی نمی‌ماند، خواست ذاتی را هم ببیند که چیزی مثل او نیست. لذا) عرض کرد: پروردگارا! (خویشتن را) به من بنمای تا تو را ببینم (و جمال والای تو را بنگرم. تا افتخار گفتار و دیدار نصیبم گردد. خدایش بدو) گفت: (تو با این بنیه‌ی آدمی و در این جهان مادی تاب دیدار مرا نداری و) مرا نمی‌بینی. ولیکن (برای اطمینان خاطر از این که تاب دیدن مرا نداری) به کوه (که همچون تو ماده و بسی نیرومندتر از تو است) بنگر، اگر (در برابر تجلّی ذات من) بر جای خود استوار ماند، تو هم مرا خواهی دید. امّا هنگامی که پروردگارش خویشتن به کوه نمود، آن را درهم کوبید و موسی بیهوش و نقش زمین گردید. وقتی که به هوش آمد گفت: پروردگارا! تو منزّهی (از آن که با چشمان سر قابل رؤیت باشی. بلکه این چشمان دل و خِردند که می‌توانند تو را مشاهده کنند). من (از این پرسش پشیمانم و) به سوی تو برمی‌گردم و من نخستینِ مؤمنان (به عظمت و جلال یزدان در این زمان) هستم.
و هنگامی‌که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارم! خود را به من بنمای تا سویت بنگرم.» فرمود: «هرگز مرا نتوانی نگریست. لیکن به کوه بنگر، پس اگر بر جای خود قرار گرفت، دیرا (که) مرا خواهی دید.» پس چون پروردگارش بر کوه جلوه (ی قدرتی برتر از توانش) نمود، آن را خرد کرد و موسی بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهی. سویت بازگشتم و من نخستین مؤمنانم.»
و هنگامی که آمد موسی به وعده‌گاه ما و سخن گفت با او پروردگارش گفت پروردگارا مرا بنمایان که بنگرم بسوی تو گفت هرگز نخواهی مرا دید و لیکن بنگر بسوی کوه تا اگر آرام گرفت بر جای خود بزودی مرا بینی پس گاهی که تابید پروردگار او به کوه گردانیدش هموار (پست) و بیفتاد موسی بیهوش و هنگامی که به هوش آمد گفت منزّهی تو بازگشتم بسوی تو و منم نخستین ایمان‌آرندگان‌


الأعراف ١٤٢ آیه ١٤٣ الأعراف ١٤٤
سوره : سوره الأعراف
نزول : ١٠ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَرِنِی»: به من نشان بده. مفعول دوم آن (ذاتَکَ) یا (نَفْسَکَ) محذوف است. «لَن تَرَانِی»: مراد این است که مرا در این جهان نمی‌بینی، و یا این که هرگز مرا نمی‌بینی (نگا: تفسیرالمنار، جلد صفحه - . «تَجَلَّی»: جلوه‌گر شد. برخی گفته‌اند: مراد ظهور ذات باری است و کیفیّت آن بر ما مجهول است. بعضی هم گفته‌اند: مراد جلوه پرتوی از قدرت الهی‌است. «دَکّاً»: درهم کوبیده. با زمین یکسان شده (نگا: کهف / ). مصدر است و به عنوان اسم مفعول یعنی (مَدْکُوکاً) به کار رفته است. «خَرَّ»: فرو افتاد. «صَعِقاً»: مدهوش افتاده. از حال رفته و بر زمین نقش بسته. «أَفَاقَ»: به هوش آمد. «اَوّلُ الْمُؤْمِنِینَ»: مراد نخستینِ مؤمنان در روزگار خودش است. یا نخستینِ مؤمنان به مسأله عدم رؤیت خدا در این سرا است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱- موسى با تشرّف به میعادگاه مناجات با خدا، دعوت وى را بى هیچ تأخیر اجابت کرد. (و لما جاء موسى لمیقتنا) «لام» در «لمیقاتنا» به معناى «عند» است. بنابراین «جاء موسى لمیقاتنا» یعنى موسى(ع) در همان هنگامى که براى او تعیین کردیم، آمد و تأخیرى نداشت.

۲- خداوند به هنگام حضور موسى(ع) در میعادگاه مناجات، با وى سخن گفت. (و لما جاء موسى لمیقتنا و کلمه ربه)

۳- سخن گفتن خدا با موسى(ع)، از وعده هاى الهى به وى در هنگام دعوتش براى مناجات (و لما جاء موسى لمیقتنا و کلمه ربه)

۴- سخن گفتن خدا با موسى براى رشد و تربیت وى بود. (و کلمه ربه)

۵- رؤیت خداوند، درخواست موسى(ع) به هنگام سخن گفتن خدا با وى در میعادگاه مناجات (قال رب أرنى أنظر إلیک)

۶- تکلم خدا با موسى(ع) وادارکننده وى براى تقاضاى رؤیت خدا (و کلمه ربه قال رب أرنى أنظر إلیک) از اینکه تقاضاى رؤیت از سوى موسى(ع) در پى سخن گفتن خدا با وى مطرح شد (و لما ... کلمه ربه قال ... )، مى توان گفت حضرت موسى(ع) بر اثر شنیدن سخن خدا و شیوایى گفتار بارى تعالى، مشتاق دیدار جمال زیباى او شد.

۷- ناممکن بودن رؤیت خدا، پاسخ خداوند به درخواست موسى(ع) (تقاضاى مشاهده او) (قال لن ترنى)

۸- خداوند منزه از دیده شدن با چشم (قال لن ترنى)

۹- انسانها، حتى پیامبران ناتوان از دیدن خداوند با چشمان خویش (قال لن ترنى)

۱۰- محدودیت علم انبیا (قال رب أرنى ... قال لن ترنى) موسى(ع) به اینکه رؤیت خدا، به هر معنایى که در نظر وى بوده، ناشدنى است، آگاه نبود و لذا آن را تقاضا کرد ; و این حاکى از محدودیت علم انبیاست.

۱۱- خداوند در پاسخ به درخواست موسى(ع) (رؤیت خدا) از وى خواست تا به کوه مقابل خویش نظر افکند و اثر تجلى خداوند را بر آن مشاهده کند. (قال لن ترنى و لکن انظر إلى الجبل) «ال» در «الجبل» عهد حضورى است ; یعنى: انظر إلى هذا الجبل.

۱۲- خداوند به موسى(ع) اعلام کرد در صورتى وى را مشاهده خواهد کرد که کوه بر اثر تجلى او پایدار بماند. (و لکن انظر إلى الجبل فإن استقر مکانه فسوف ترنى)

۱۳- کوه طور بر اثر تجلى خداوند بر آن متلاشى شد. (فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا) ضمیر فاعلى در «جعله» هم مى تواند به «رب» برگردانده شود ; یعنى: «جعل الرب بتجلیه الجبل دکا»، و هم مى تواند ضمیر فاعلى آن به مصدرى که از جمله «تجلى ربه» به دست مى آید، برگردد ; یعنى: «جعل تجلیه الجبل دکا». «دک» مصدر و به معناى متلاشى شدن و در آیه شریفه به معناى اسم مفعول (مدکوک، یعنى متلاشى شده) است.

۱۴- امکان تجلى خداوند بر موجودات طبیعى (فلما تجلى ربه للجبل)

۱۵- جسم موسى(ع) در صورت تجلى خدا بر وى، از هم گسیخته و متلاشى مى شد. (و لکن انظر إلى الجبل ... فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا)

۱۶- موسى(ع) بر اثر تجلى خداوند بر کوه و انهدام آن، بى هوش بر زمین افتاد. (فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا و خرّ موسى صعقا) «خرور» (مصدر «خرّ») به معناى افتادن و ساقط شدن و «صَعْق» به معناى بى هوش شدن است. قرار گرفتن جمله «خرّ موسى صعقا» پس از دو جمله «تجلى ربه» و «جعله دکا»، بیانگر این است که تجلى خدا بر کوه و انهدام آن در بى هوش شدن موسى(ع) دخیل بوده است.

۱۷- موسى(ع) با غرش و نهیب برآمده از انهدام کوه طور، بى هوش شد و بر زمین افتاد. (جعله دکاً و خرّ موسى صعقا) «صَعِق» به کسى گفته مى شود که بر اثر صدایى مهیب بى هوش شود. (برگرفته شده از لسان العرب).

۱۸- امکان عارض شدن بیهوشى بر انبیا (و خرّ موسى صعقا)

۱۹- موسى(ع) پس از به هوش آمدن خداوند را تسبیح گفت و وى را منزه از آن دانست که رؤیت شود. (فلما أفاق قال سبحنک) «سبحان» به معناى منزه دانستن از عیب و نقص است که به مناسبت مورد آن، عیب و نقصى که موسى(ع) خداوند را از آن منزه دانست، امکان رؤیت اوست.

۲۰- ضرورت تنزیه و تقدیس خدا پس از توهّم امرى نابجا درباره او (قال رب أرنى ... قال سبحنک)

۲۱- دلیل محرومیت موسى(ع) از رؤیت خدا، محال بودن آن بود، نه ناشایست بودن وى براى دیدار خدا (قال سبحنک) از اینکه موسى پس از تقاضاى رؤیت و تجلى خدا بر کوه و انهدام آن، خداوند را تسبیح کرد و منزه از دیده شدن دانست، معلوم مى شود دلیل محرومیت وى ناشدنى بودن رؤیت خداست، نه اینکه وى شایسته این مقام نبوده و لیاقت آن را نداشته است.

۲۲- موسى(ع) با مشاهده اثر تجلى خدا (انهدام کوه) تقاضاى رؤیت خداوند را ناروا دانست و به درگاه الهى توبه کرد. (فلما أفاق قال سبحنک تبت إلیک)

۲۳- ضرورت توبه به درگاه خدا پس از آگاه شدن به ارتکاب امرى ناروا (قال رب أرنى ... قال سبحنک تبت إلیک)

۲۴- موسى(ع) بدون هیچ درنگ پس از دریافت حقیقت (ناشدنى بودن رؤیت خدا) آن را پذیرفت و بدان اعتراف کرد. (قال ... و أنا أول المؤمنین) متعلق «المؤمنین» به قرینه فرازهاى قبل (بانک لاترى) است. کلمه «اول» در جمله «أنا أول المؤمنین» علاوه بر معناى مقدم بودن، معناى تأخیر نکردن را نیز مى رساند. زیرا صحت این ادعا که شخص بخواهد أول مؤمن باشد، به این است که بى درنگ حقیقت رخ نموده را باور کند و به آن ایمان آورد، و گرنه این احتمال منتفى نیست که دیگرى در این فاصله ایمان آورد و او نتواند أول مؤمن باشد.

۲۵- موسى(ع) اولین مؤمن از قوم خویش به ناشدنى بودن رؤیت خدا (و أنا أول المؤمنین)

۲۶- پیامبران الهى پیشتاز در ایمان به حقایق و اقرار به آن (و أنا أول المؤمنین)

روایات و احادیث

۲۷- عن الصادق(ع): ... «فلما تجلى ربه للجبل» ... و انما طلع من نوره على الجبل کضوء یخرج من سم الخیاط ... و «خرّ موسى صعقا» اى میّتا «فلما أفاق» و ردّ علیه روحه ... .[۱] از امام صادق (ع) درباره آیه «فلما تجلى ربه للجبل» روایت شده است: پرتوى اندک از جلوه خداوند همچون نورى که از سوراخ سوزن بتابد، بر کوه تجلى کرد ... و موسى(ع) به حال صعقه افتاد ; یعنى جان سپرد ... و سپس به خود آمد ; یعنى خداوند روحش را به وى بازگرداند ... .

۱- . تفسیر برهان، ج ۲، ص ۳۴، ح ۳ ; بحارالانوار، ج ۴، ص ۵۵، ح ۳۴.

۲۸- حفص بن غیاث قال: سألت أبا عبداللّه (ع) عن قول اللّه عز و جل: «فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا» قال: ساخ الجبل فى البحر ... .[۲] حفص بن غیاث گوید: از امام صادق(ع) درباره «فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا» پرسیدم، فرمود: آن کوه (پس از تجلى پروردگار)، در دریا فرو رفت ... .

موضوعات مرتبط

  • انبیا: و خطا ۲۲، ۲۴ ; انبیا و رؤیت خدا ۹ ; انبیا و غشوه ۱۸ ; ایمان انبیا ۲۶ ; محدودیت علم انبیا ۱۰
  • ایمان: پیشتازان ایمان ۲۶
  • توبه: اهمیت توبه ۲۳ ; توبه از عمل ناپسند ۲۳ ; موارد توبه ۲۳
  • چشم: محدوده دید چشم ۹
  • حق: اقرار به حق ۲۶
  • خدا: آثار تجلى خدا ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۲۲ ; امتناع رؤیت خدا ۷، ۸، ۹، ۱۹، ۲۱، ۲۴، ۲۵ ; اوامر خدا ۱۱ ; تجلى خدا بر کوه طور ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۶، ۱۷، ۲۲ ; تجلى خدا بر موجودات ۱۴ ; تکلم خدا با موسى(ع) ۲، ۳، ۴، ۵، ۶ ; تنزیه خدا ۸، ۱۹، ۲۰ ; درخواست رؤیت خدا ۵، ۶، ۱۱ ; دعوتهاى خدا ۱، ۳ ; شرایط رؤیت خدا ۱۲ ; وعده خدا ۳
  • کوه طور: انهدام کوه طور ۱۳، ۱۶، ۱۷، ۲۲ ; غرش کوه طور ۱۷
  • موسى(ع): ایمان موسى(ع) ۲۴، ۲۵ ; بیهوشى موسى(ع) ۱۶، ۱۷، ۱۸ ; تسبیح موسى(ع) ۱۹ ; تنبه موسى(ع) ۲۲، ۲۴ ; توبه موسى(ع) ۲۲ ; حق پذیرى موسى(ع) ۲۴ ; خواسته هاى موسى(ع) ۵، ۶، ۷، ۱۱ ; عوامل رشد موسى(ع) ۴ ; قصه موسى(ع) ۱، ۲، ۳، ۵، ۶، ۷، ۱۱، ۱۲، ۱۶، ۱۷، ۱۹، ۲۲، ۲۴ ; موسى(ع) در میقات ۱، ۲، ۵ ; موسى(ع) و تجلى خدا ۱۵، ۲۲ ; موسى(ع) و رؤیت خدا ۲۱، ۲۲

منابع

  1. توحید صدوق، ص ۱۲۰، ح ۲۳، ب ۸ ; تفسیر برهان، ج ۲، ص ۳۴، ح ۲.
  2. توحید صدوق، ص ۱۲۰، ح ۲۳، ب ۸ ; تفسیر برهان، ج ۲، ص ۳۴، ح ۲.