الإسراء ٥١
ترجمه
الإسراء ٥٠ | آیه ٥١ | الإسراء ٥٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ»: در نظرتان سختتر و اصلاً قابلیّت پذیرش حیات را ندارند. «سَیُنْغِضُونَ»: تکان خواهند داد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ... (۲) وَ يَقُولُونَ مَتَى هٰذَا الْوَعْدُ... (۵)
يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لاَ... (۰) قُلْ عَسَى أَنْ يَکُونَ رَدِفَ... (۳) وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ... (۰)
تفسیر
- آيات ۴۰ - ۵۵، سوره اسرى
- تصريف آيات (تنوع بيان واحتجاج ) به منظور متذكر شدن شنوندگان
- با اينكه ثمره تصريف آيات ازدياد نفرت كفار بوده ، حكمت نزول آيات چه بوده است ؟
- احتجاجى با مشركين در نفى شريك براى خداوندمتعال
- تقرير استدلال بر نفى شرك براى خدا به صورت يك قياس استثنائى
- تسبيح سنگ وچوب به چه معنااست ؟
- وجود سراپا فقر ونياز موجودات ، وجود رب واحد را اعلام مى كند
- هر موجودى از موجودات داراى مرتبه اى از علم است وتسبيح موجودات تسبيح حقيقى است
- تسبيح همه موجودات تسبيح حقيقى وقالى است
- وجود موجودات هم حمد خدا وهم تسبيح اواست
- مقصود از (حجاب مستور) كه خداوند آنرا بين قارى قرآن ومشركين حائل قرار مى دهد
- وجوه مختلفى كه در معناى ((حجابا مستورا(( گفته شده است
- استبعاد مشركين مسئله معاد را
- پاسخ خداوند با قدرت مطلقه خود به استبعاد مشركين
- امر به خوش زبانى واجتناب از درشتگويى
- سعادت وشقاوت هر كس بسته به مشيت الهى است كه بر اساس عمل تعيين مى شود
- بحث روايتى
- رواياتى درباره تسبيح موجودات وسفارش مدارا با حيوانات
- توضيحى در مورد تسبيح محسوس برخى موجودات كه در پاره اى روايات نقل شده است
- چند روايت درباره ((بسم اللّه الرحمن الرحيم (( درذيل آيه : ((واذا ذكرت ربك ...((
نکات آیه
۱- تبدیل انسان به سخت ترین اجسام و ماده بسیار دور از حیات، پس از مرگ، مانع رستاخیز و حیات دوباره او نیست. (قل کونوا حجارة أو حدیدًا. أو خلقًا ممّا یکبر فى صدورکم)
۲- براى خداوند، احیاى مجدد انسان از خاک، سنگ، آهن و یا ماده سخت تر از اینها، یکسان است. (قل کونوا حجارة أو حدیدًا . أو خلقًا ممّا یکبر فى صدورکم) از حرف «أو» که براى تخییر است و حکایت از تساوى معطوف و معطوف علیه در نزد متکلم دارد، استفاده مى شود که: سنگ شدن یا آهن شدن انسان، باعث نمى شود که خداوند در برخى موارد، نیاز به اعمال قدرت افزون ترى داشته باشد.
۳- استبعاد معاد پس از متلاشى شدن جسد انسان، معلول غفلت از قدرت نامحدود خداست. (قل کونوا حجارة أو حدیدًا . أو خلقًا ممّا یکبر فى صدورکم) تذکر جمله «کونوا حجارة ... أو خلقاً ممّا یکبر ...» - که اشاره به نامحدود بودن قدرت خدا دارد - براى بیرون آوردن مشرکان از غفلتى است که سبب تردید آنان درباره زنده شدن استخوانهاى خرد شده گردیده است.
۴- معاد انسان، جسمانى است. (قالوا أءذا کنّا عظمًا و رفتًا أءنَّا لمبعوثون خلقًا جدیدًا . قل کونوا حجارة أو حدیدًا . أو خلقًا ممّا یکبر فى صدورکم)
۵- خداوند، پیشاپیش به پیامبر(ص) اعلام کرد که منکران معاد، پس از دریافت جواب شبهه استبعاد معاد، از پدیدآورنده آن سؤال خواهند کرد. (فسیقولون من یعیدنا)
۶- مشرکان، به وجود نیرویى که قادر به احیاى دوباره جسد انسان باشد، در ناباورى و تردید بودند. (قل کونوا حجارة ... فسیقولون من یعیدنا)
۷- پیامبر(ص)، موظف به پاسخ گویى به مشرکان، درباره پدید آورنده رستاخیز است. (فسیقولون من یعیدنا قل الذى فطرکم أوّل مرّة)
۸- حقیقت قادرى که بار نخست انسان را آفرید، قادر و توانا بر آفرینش مجدد اوست. (من یعیدنا قل الذى فطرکم أوّل مرّة)
۹- حیات نخستین انسان، خود گویاترین دلیل بر امکان حیات دوباره اوست. (فسیقولون من یعیدنا قل الذى فطرکم أوّل مرّة)
۱۰- از نیستى به هستى آوردن، خود بهترین دلیل قدرت خدا بر هستى دوباره است. (من یعیدنا قل الذى فطرکم أوّل مرّة) با توجه به معناى «فطر» - که پدید آوردن از نیستى به هستى است - برداشت فوق استفاده مى شود.
۱۱- شناخت معاد و حل شبهات آن، متکى بر شناخت صحیح مبدأ آفرینش است. (فسیقولون من یعیدنا قل الذى فطرکم أوّل مرّة) خداوند، براى پاسخ گویى به شبهات انسان در زمینه معاد، مسأله مبدأ آفرینش انسان را مطرح کرد و این بیانگر آن است که شناخت مبدأ آفرینش، موجب شناخت معاد و حل شبهات آن مى شود.
۱۲- امکان وقوع رستاخیز و نیز وجود نیرویى قادر به انجام آن، دو موضوع زیربنایى در اثبات معاد است. (قل کونوا حجارة ... فسیقولون من یعیدنا قل الذى فطرکم) در آیه پیش، سؤال از امکان تبدیل شدن استخوانهاى خرد شده به انسان مطرح شد و با فرض امکان آن، در این آیه، قدرتى که قادر به تحقق آن باشد مطرح گردیده است.
۱۳- پاسخ قرآن به پرسشهاى انسان در زمینه معاد، متکى بر استدلال است. (فسیقولون من یعیدنا قل الذى فطرکم أوّل مرّة) از اینکه خداوند در پاسخ شبهات منکران معاد، به جاى بسنده کردن به تعبد، توجه آنان را به مبدأ آفرینش معطوف مى کند و آن را دلیل امکان تحقق معاد برمى شمارد، نکته یاد شده به دست مى آید.
۱۴- منکران معاد، على رغم دریافت پاسخ شبهات خویش درباره معاد، با تکان دادن سر همچنان آن را مستبعد مى شمردند. (فسینغضون إلیک رءوسهم) تکان دادن سر از سوى مشرکان، پس از دریافت پاسخ شبهات خویش درباره معاد، مى تواند به منظور استبعاد معاد باشد.
۱۵- منکران معاد، پس از دریافت جواب شبهات خود درباره معاد، با شگفتى از زمان وقوع آن مى پرسیدند. (فسینغضون إلیک رءوسهم و یقولون متى هو) بنابر اینکه حرکت دادن سر، همانگونه که در استعمال لغوى آن آمده است، براى اظهار تعجب و شگفتى باشد (لسان العرب)، برداشت فوق به دست مى آید.
۱۶- منکران معاد، على رغم دریافت پاسخ شبهات خود درباره معاد، همچنان بر حفظ ذهنیت خود پاى مى فشردند. (فسینغضون إلیک رءوسهم) از اینکه منکران معاد، پس از دریافت پاسخ تمامى شبهات خود درباره معاد، با تکان دادن سر آن را به استهزا گرفته و انکار مى کردند، نشان مى دهد که آنان، در پى حفظ ذهنیت دیرینه خود درباره معاد بودند.
۱۷- مشرکان، انتظار داشتند که پیامبر(ص) به زمان وقوع قیامت آگاه باشد. (و یقولون متى هو قل عسى أن یکون قریبًا)
۱۸- منکران معاد پس از دریافت دلیلهاى قاطع و غیر قابل انکار قرآن بر حقانیت معاد به طرح مسائلى بى ثمر و بى تأثیر در اصل مسأله معاد، روى آوردند. (و یقولون متى هو) منکران معاد على رغم پرسشهاى به ظاهر استدلالى نخستین، به پرسشهایى روى آوردند که نه ثمرى براى آنان داشت و نه حقانیت معاد بر دانستن آنها متکى بود چه اینکه قیامت واقعیتى است حتمى الوقوع و دانستن و ندانستن زمان آن، در آن واقعیت تأثیرى ندارد.
۱۹- منکران معاد، پس از مشاهده ناکامى خویش در انکار معاد، آن را به استهزا گرفتند. (فسینغضون إلیک رءوسهم و یقولون متى هو) این احتمال که سر تکان دادن آنان (فسینغضون إلیک رءوسهم) از روى استهزا بوده، استفاده مى شود که آنان درصدد استهزاى معاد برآمده اند.
۲۰- پیامبر(ص)، موظف به پاسخ دادن سؤال مشرکان درباره زمان وقوع قیامت به اینکه امید است به زودى تحقق یابد. (متى هو قل عسى أن یکون قریبًا)
۲۱- زمان وقوع قیامت، نزدیک است. (و یقولون متى هو قل عسى أن یکون قریبًا)
۲۲- عمر دنیا، على رغم طولانى جلوه شدن آن در نظر انسان، کوتاه و بسیار محدود است. (قل عسى أن یکون قریبًا) کلام خداوند درباره نزدیک بودن زمان وقوع قیامت، صریح و حقیقى است و کنایه و مجازى در آن نیست. از طرفى، این نکته نیز روشن است که براى مردم گذشت زمان در دنیا طولانى است. توجه به این دو نکته گویاى برداشت فوق است.
۲۳- بى نیازى انسان از دانستن زمان دقیق وقوع رستاخیز و تأثیر نداشتن آن در هدایت و کمال او (قل عسى أن یکون قریبًا) از اصرار قرآن در اثبات اصل معاد و از عدم تعیین وقت مشخص براى آن، استفاده مى شود که انسان براى راه یابى به صلاح و هدایت و ایمان به قیامت، نیازى به دانستن زمان دقیق معاد ندارد.
۲۴- مشخص نبودن زمان وقوع قیامت و نزدیک شمردن آن، داراى نقش تربیتى و هدایتى براى انسان (قل عسى أن یکون قریبًا) مشخص نکردن زمان دقیق وقوع قیامت از سویى و یادآورى قریب الوقوع بودن آن از سوى دیگر، مى تواند براى توجه دادن انسانها به آن باشد تا آنان خود را همواره براى وقوع قیامت آماده کنند.
روایات و احادیث
۲۵- «عن أبى جعفر(ع) قال: الخلق الذى یکبر فى صدورکم الموت;[۱] از امام باقر(ع) [در بیان آیه فوق] روایت شده است: مراد از موجودى که در سینه هایتان سنگینى مى کند، مرگ است».
موضوعات مرتبط
- آفرینش: آثار شناخت مبدأ آفرینش ۱۱
- انسان: حیات انسان ۹; نقش خالق انسان ۸
- بدن: تبدیل بدن به آهن ۱; تبدیل بدن به سنگ ۱
- تربیت: عوامل تربیت ۲۴
- خدا: خالقیت خدا ۱۰; آثار خدا شناسى ۱۱; شک به قدرت خدا ۶; علم غیب خدا ۵; قدرت خدا ۲
- دنیا: کوتاهى دنیا ۲۲
- غفلت: آثار غفلت از قدرت خدا ۳
- قرآن: ویژگیهاى احتجاج قرآن ۱۳; پیشگویى قرآن ۵
- قیامت: علم به قیامت ۱۷; نزدیکى قیامت ۲۱; نقش جهل به وقت قیامت ۲۴; نقش علم به وقت قیامت ۲۳; وقت قیامت ۱۷، ۲۰، ۲۱
- محمد(ص): محدوده علم محمد(ص) ۱۷; مسؤولیت محمد(ص) ۷، ۲۰
- مردگان: احیاى اخروى مردگان ۲
- مرگ: سختى مرگ ۲۵
- مشرکان: پاسخ به شبهات مشرکان ۷، ۲۰; توقعات مشرکان ۱۷; شک مشرکان ۶
- معاد: استبعاد معاد ۱۴; استهزاهاى مکذبان معاد ۱۹; استهزاى معاد ۱۹; امکان معاد ۱۲; بهانه جویى مکذبان معاد ۱۸; پاسخ شبهات معاد ۱۳; پاسخ شبهات مکذبان معاد ۵، ۱۵، ۱۸; پرسش از معاد ۱۵، ۱۸; پرسش مکذبان معاد ۵، ۱۵; حتمیّت معاد ۱; دلایل معاد ۸، ۹، ۱۰ ، ۱۲; زمینه پاسخ به شبهات معاد ۱۱; زمینه معاد شناسى ۱۱; شک در معاد ۶; عوامل استبعاد معاد ۳; قدرت بر معاد ۱۲; لجاجت مکذبان معاد ۱۴، ۱۶; معاد جسمانى ۲، ۴; منشأ معاد ۵، ۷
- هدایت: عوامل هدایت ۲۴
منابع
- ↑ تفسیر قمى، ج ۲، ص ۲۱; نورالثقلین، ج ۳، ص ۱۷۵- ، ح ۲۵۳.