يوسف ٦٨

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ‌ حَيْثُ‌ أَمَرَهُمْ‌ أَبُوهُمْ‌ مَا کَانَ‌ يُغْنِي‌ عَنْهُمْ‌ مِنَ‌ اللَّهِ‌ مِنْ‌ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ حَاجَةً فِي‌ نَفْسِ‌ يَعْقُوبَ‌ قَضَاهَا وَ إِنَّهُ‌ لَذُو عِلْمٍ‌ لِمَا عَلَّمْنَاهُ‌ وَ لٰکِنَ‌ أَکْثَرَ النَّاسِ‌ لاَ يَعْلَمُونَ‌

ترجمه

و هنگامی که از همان طریق که پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند، این کار هیچ حادثه حتمی الهی را نمی‌توانست از آنها دور سازد، جز حاجتی در دل یعقوب (که از این طریق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت)؛ و او به خاطر تعلیمی که ما به او دادیم، علم فراوانی داشت؛ ولی بیشتر مردم نمی‌دانند!

|و چون از آن جا كه پدرشان دستور داده بود وارد شدند، [اين ترفند] هيچ حادثه الهى را نمى‌توانست از آنها دور سازد، جز اين كه نيازى در روح يعقوب را برآورده كرد [و خشنودش نمود]، و او با تعاليم ما بسيار دانا بود، ولى اكثر مردم نمى‌دانند
و چون همان گونه كه پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند، [اين كار] چيزى را در برابر خدا از آنان برطرف نمى‌كرد جز اينكه يعقوب نيازى را كه در دلش بود، برآورد و بى‌گمان، او از [بركت‌] آنچه بدو آموخته بوديم داراى دانشى [فراوان‌] بود، ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.
چون آنها به ملک مصر به طریقی که پدر دستور داده بود وارد شدند البته این کار هیچ سودی برایشان در برابر (قضا و قدر) خدا نداشت جز آنکه در دل یعقوب غرضی بود که (از چشم بد گزندی نبینند) ادا نمود، و او بسیار دانشمند بود، زیرا ما او را (به وحی خود) علم آموختیم و لیکن اکثر مردم نمی‌دانند.
هنگامی که فرزندان یعقوب از آنجایی که پدرشان دستور داده بود، وارد شدند، تدبیر یعقوب نمی توانست هیچ حادثه ای را که از سوی خدا رقم خورده بود، از آنان برطرف کند جز خواسته ای که در دل یعقوب بود [که فرزندانش به سلامت و دور از چشم زخم وارد شوند] که خدا آن را به انجام رساند، یعقوب به سبب آنکه تعلیمش داده بودیم از دانشی [ویژه] برخوردار بود ولی بیشتر مردم [که فقط چشمی ظاهربین دارند، این حقایق را] نمی دانند.
چون از جايى كه پدر فرمان داده بود داخل شدند، اين كار در برابر اراده خدا سودشان نبخشيد. تنها نيازى در ضمير يعقوب بود كه آن را آشكار ساخت، زيرا او را علمى بود كه خود به او آموخته بوديم ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.
و چون به همان گونه که پدرشان به ایشان دستور داده بود، وارد شدند، [این شیوه ورود] ایشان را از قضای الهی باز نداشت، ولی [هر چه بود] نیاز روحی یعقوب بود که بدین‌سان برآورده کرد، و او با آنچه به او آموخته بودیم، دانشور بود، ولی بیشترینه مردم نمی‌دانند
و چون از همانجا كه پدرشان فرموده بود درون شدند، آنان را در برابر [قضا و قدر] خدا هيچ سودى نداشت مگر آرزو و نيازى كه در دل يعقوب بود و آن را آشكار كرد- بگفت و دل از آن بپرداخت- و همانا وى خداوند دانش بود- مى‌دانست كه گريز نتواند كسى را از قضا و قدر برهاند- از آن رو كه ما به او آموخته بوديم ولى بيشتر مردم نمى‌دانند.
(سفارش پدر را پذیرفتند) و هنگامی که از همان طریق و به همان شیوه (به مصر) وارد شدند که پدرشان بدیشان دستور داده بود، چنین ورودی آنان را از آنچه خدا خواسته بود به دور نداشت و (حذَر با قدَر برنیامد و در مصر به دزدی متّهم شدند و برادرشان بنیامین به گروگان گرفته شد و غمها و اندوهها یکی پس از دیگری ایشان را در برگرفت) ولیکن حاجتی را برآورده کرد که در اندرون یعقوب بود (و آن پیدا شدن یوسف و شناسائی او توسّط بنیامین و سرانجام بهم رسیدن پدر و پسر بعد از مدّتها فراق و هجران بود). بی‌گمان یعقوب (در پرتو وحی) آگاه از چیزهائی بود که ما بدو آموخته بودیم. (از جمله می‌دانست که یوسف زنده است و عاقبت خواب او تحقّق پیدا می‌کند) امّا بسیاری از مردم نمی‌دانند (که یعقوب چنین آگاهی و اطّلاعی در پرتو وحی داشته است).
و چون - همان‌گونه که پدرشان به آنان امر کرده بود - وارد شدند (این کار) چیزی را در برابر خدا از آنان بی‌نیاز نکرده بود؛ جز اینکه یعقوب نیازی را که در دلش بود، بر آورد. و بی‌گمان، او به آنچه بدو آموخته بودیم به‌راستی دارای دانشی (فراوان) بود؛ ولی بیشتر مردمان نمی‌دانند.
و هنگامی که درآمدند بدانسان که فرمود ایشان را پدرشان نبود که بی‌نیاز کند از ایشان از خدا چیزی مگر خواسته‌ای را در دل یعقوب که برآوردش و همانا او است دانشمندی بدانچه بیاموختیمش و لیکن بیشتر مردم نمی‌دانند

And when they entered as their father had instructed them, it did not avail them anything against Allah; it was just a need in the soul of Jacob, which he carried out. He was a person of knowledge inasmuch as We had taught him, but most people do not know.
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٦٧ آیه ٦٨ يوسف ٦٩
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مِن شَیْءٍ»: چیزی را. حرف (مِنْ) زائد است و واژه (شَیْءٍ) در اصل منصوب و مفعول است. «إِلاّ»: لیکن. امّا. «حاجَةً»: نیازی. مستثنی منقطع است. این نیاز، دیدار دوباره یوسف است که پیوسته در اندرون یعقوب غوغا می‌کرد. زیرا برابر وحی آسمانی می‌دانست که یوسف را گرگ نخورده است و روزی باید خواب او تحقّق یابد. امّا سوز فراق و درد انتظار و دلهره ناگوار، به آتش درون او دامن می‌زد (نگا: یوسف / ، - ، ). بسیاری از تفاسیر می‌گویند: چنین نیازی عبارت بوده است از سفارش فرزندان به رعایت اسباب و مسبّبات جهان، و توکّل کردن بر یزدان، و مراقبت از خود در حدّ توان؛ و این که یعقوب خواسته است که با این سفارش به فرزندان پندی دهد و اضطراب قلب خود را نیز اندکی فرو نشاند. «قَضَاهَا»: نیاز را برآورده کرد. فاعل فعل (قَضا) دُخُول حاصل از کلام قبلی، یا یعقوب است. «إِنَّهُ»: مرجع ضمیر (هُ) یعقوب است. «لِمَا عَلَّمْنَاهُ»: چیزی که بدو آموخته بودیم. بر اثر تعلیمی که ما بدو داده بودیم. واژه (ما) می‌تواند موصول و یا مصدریّه باشد.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «68»


«1». نساء، 81.

«2». آل‌عمران، 173.

جلد 4 - صفحه 249

و چون از همانجا كه پدرشان دستورشان داده بود وارد (مصر) شدند، اين كار در برابر اراده خداوند هيچ سودشان نبخشيد، جز آنكه نيازى در دل يعقوب بود كه عملى شد. (تنها اثر ورود از چند دروازه حفظ از چشم زخم و رسيدن برادران، به خصوص بنيامين به يوسف بود كه عملى شد و اثر ديگرى نداشت) و البتّه (يعقوب) بخاطر آنچه به او آموزش داده بوديم داراى علمى (فراوان) بود ولى بيشتر مردم آگاه نيستند.

نکته ها

در اينكه آرزوى درونى و حاجت يعقوب كه برآورده شد چه بوده است احتمالاتى وجود دارد:

1. رسيدن بنيامين به يوسف عليه السلام و خارج شدن يوسف از تنهايى، هر چند به صورت اتهام سرقت باشد.

2. سرعت بخشيدن به وصال پدر و پسر كه در آينده به آن اشاره خواهد شد.

3. انجام وظيفه، بدون آنكه ضامن نتيجه‌ى آن باشد. حاجت يعقوب آن است كه در مقدّمات كار كوتاهى نشود و از يك در وارد نشوند، ولى آنچه خواهد شد به دست خداوند است.

پیام ها

1- تجربه‌هاى تلخ، انسان را باادب مى‌كند و سخنان بزرگان را مى‌پذيرد. «وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ»

2- اطاعت از پدر لازم و ارزشمند است. «دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ»*

3- اگر از بى‌ادبى افراد گفتيد، از ادب آنان نيز بگوييد. ادْخُلُوا ... أَبُوهُمْ‌ (اگر برادران قبلًا نسبت ضلالت به پدر مى‌دادند، امروز تسليم امر پدر شدند.)

4- محاسبات و دقتّ و برنامه‌ريزى‌ها با وجود اراده‌ى الهى كارساز است، آنجا كه نخواهد كارساز نيست. «ما كانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ»

5- يعقوب، بر مطالب واسرارى آگاه بود كه مصلحت نمى‌دانست بازگو كند.

«حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ»

جلد 4 - صفحه 250

6- دعا وحاجت اولياى خدا، مستجاب مى‌شود. «حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها»

7- علم انبيا از جانب خداوند است. «عَلَّمْناهُ»

8- بيشتر مردم عالمان حقيقى را نمى‌شناسند. «عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»*

9- بيشتر مردم، به اسباب و علل چشم مى‌دوزند و از حاكميّت خداوند و لزوم توكّل بر او ناآگاهند. «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»

10- معيار حقّ و باطل، تشخيص اكثريّت نيست. «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»*

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (68)

وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ‌: و چون داخل شدند به شهر مصر از مكانيكه يعقوب امر فرموده بود ايشان را، يعنى از درهاى متفرقه. شهر مصر چهار دروازه داشت، و آنها پراكنده شده از چهار دروازه وارد گرديدند بر حسب امر يعقوب عليه السّلام. ما كانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ: دخول ايشان بتفرقه بى‌نياز نكرد و دفع ننمود از ايشان چيزى را كه خداى تعالى اراده فرمايد آن را از حسد و چشم زخم. إِلَّا حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها: مگر حاجتى كه در دل يعقوب بود روا شد و آن شفقت پدر بود بر فرزندان و ترس و انديشه او از چشم مردمان و به آن وصيت نمود.


«1» جامع الاخبار فصل 73 ص 137 (طبع مركز نشر كتاب)

جلد 6 - صفحه 258

وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ‌: و بدرستيكه يعقوب عليه السّلام هرآينه صاحب دانش بود و ميدانست، لِما عَلَّمْناهُ‌: مر آن چيزى را كه بدو آموخته بوديم به طريق وحى و نصب حجج، و بدان جهت گفت: (ما اغنى عنكم من اللّه من شى‌ء) يا عمل مى‌كرد آنچه را كه تعليم او نموديم، زيرا كسى كه عالم به چيزى باشد و عمل بدان ننمايد، مانند كسى است كه نداند. وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ‌: و لكن بيشتر مردمان نمى‌دانند علو درجه و مرتبه يعقوب را نزد ما كه داراى چه رتبه از مقام است.

ابن عباس گويد: «1» مشركان نمى‌دانند آنچه ما انبياء را به آن الهام مى‌كنيم.

نزد بعضى آنكه: بيشتر مردمان سرّ قدرت را نمى‌دانند و جاهلند به آنكه تدبير، غلبه نمى‌تواند كرد بر تقدير؛ يعقوب عليه السّلام عالم بود به آنكه حذر فايده ندهد قدر را، و لكن آنچه را كه به فرزندان امر نمود حاجتى بود در قلبش، و اضطراب قلب را به آن تسكين داد. زجاج گويد: اگر مقدر شده بود رسيدن چشم زخم بديشان، هرآينه مى‌رسيد آنها را به حالت تفرقه مانند حالت مجتمعه.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ قالَ يا بَنِيَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ (67) وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما كانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ حاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (68)

ترجمه‌

و گفت اى پسران من داخل نشويد از يك در و داخل شويد از درهاى جداگانه و بى‌نياز نميكنم شما را از خدا هيچ چيز نيست حكم مگر مر خدا را بر او توكّل كردم و بر او پس بايد توكّل كنند توكّل كنندگان‌

و چون داخل شدند از جائيكه امر نموده بود ايشانرا پدرشان نبود كه بى‌نياز كند آنها را از خدا هيچ چيز ولى بود خواهشى در ضمير يعقوب كه آشكار كرد آنرا و همانا او هر آينه داراى علم است براى تعليم ما او را ولى بيشتر مردم نميدانند.

تفسير

حضرت يعقوب عليه السّلام پس از رخصت مسافرت بفرزندان خود توصيه فرمود كه تمامى از يك دروازه وارد شهر مصر نشوند بلكه از چند دروازه متفرّقه وارد شوند كه از آسيب چشم مردم محفوظ باشند چون آنها علاوه بر آنكه صاحب جمال و جلال و كمال بودند در شهر مصر معروف شده بودند بتقرّب و منزلت نزد پادشاه و آنكه در سفر قبل مورد عنايت و مرحمت خاصه او شدند لذا حضرت يعقوب ترسيد از آنكه محسود خلق و بچشم بد آنها گرفتار شوند ولى باز بآنها گوشزد كرد كه من بحسن تدبير خود نميتوانم شما را از هيچ آفتى محفوظ نمايم چون حذر جلوگير از قدر نيست و تدبير مانع از تقدير نميشود و اراده مخلوق در مقابل خواست خداوند اثرى ندارد حكومت و فرمانفرمائى در تمام عوالم وجود مخصوص بذات اقدس احديّت جلّ شأنه بوده و هست و ميباشد پس بايد بر او توكّل نمود و از او خواست دفع آفات و بليّات و خير دنيا و آخرت را تا بعقل خود و فكر پدرشان مغرور نشوند و از توجّه بخدا باز نمانند و اثر چشم زدن بادلّه عقليّه و نقليّه ثابت شده و جاى انكار نيست و ايشان بر حسب دستور متفرّقا از چهار دروازه مصر وارد شدند ولى فكر حضرت يعقوب و دستور او در مقابل اراده الهى بهيچ وجه براى آنها مفيد نشد چنانچه او گوشزد فرموده بود چون در اين سفر متّهم بدزدى و بدنام شدند و موفق بآوردن ابن يامين‌


جلد 3 صفحه 163

كه مورد اهتمام آنها بود نشدند و با كمال شرمسارى مجبور بمراجعت نزد پدر گشتند چنانچه شرح آن بيايد انشاء اللّه تعالى فقط دستور حضرت يعقوب مكنون قلبى و خواهش نفسى و محبّت باطنى بود كه از خود بفرزندان ابراز و اظهار نمود و ديگر اثرى نداشت با آنكه خودش هم ميدانست كه مؤثر نيست و بآنها گوشزد فرمود و مغرور بتدبير خود نشد چون عالم بود باسرار قضاء و قدر بتعليم الهى ولى بيشتر مردم مخصوصا اهل اين زمان نميدانند كه امور بتقدير الهى است و گمان ميكنند هر امرى را بتدبير ميشود انجام داد با آنكه بنظر حقير هيچ امرى را بتدبير نميشود انجام داد مگر موافق تدبير ما شود تقدير و در عين حال ما بايد بوظائف خودمان عمل كنيم و از خدا بخواهيم كه امور را بر وفق صلاح ما انجام دهد و شايد اشاره بهمين معنى باشد استثناء منقطع در كلام الهى يعنى نبود دستور حضرت يعقوب مگر توصيه مورد حاجتى از او كه انجام داد و بحال فرزندان نفعى نداشت ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَمّا دَخَلُوا مِن‌ حَيث‌ُ أَمَرَهُم‌ أَبُوهُم‌ ما كان‌َ يُغنِي‌ عَنهُم‌ مِن‌َ اللّه‌ِ مِن‌ شَي‌ءٍ إِلاّ حاجَةً فِي‌ نَفس‌ِ يَعقُوب‌َ قَضاها وَ إِنَّه‌ُ لَذُو عِلم‌ٍ لِما عَلَّمناه‌ُ وَ لكِن‌َّ أَكثَرَ النّاس‌ِ لا يَعلَمُون‌َ (68)

و چون‌ ‌که‌ داخل‌ شدند ابناء يعقوب‌ ‌در‌ مصر بهمان‌ نحوي‌ ‌که‌ يعقوب‌ ‌آنها‌ ‌را‌ امر فرمود ‌که‌ گفتند مصر چهار دروازه‌ داشت‌ ‌آنها‌ متفرقا دو نفر دو نفر وارد شدند و نبود ‌اينکه‌ دخول‌ متفرق‌ بي‌نياز كند ‌از‌ ‌آنها‌ ‌از‌ تقديرات‌ الهي‌ مگر ‌براي‌ حاجتي‌ ‌که‌ يعقوب‌ داشت‌ و ‌آن‌ حاجت‌ ميخواست‌ برآورده‌ شود و يعقوب‌ ميدانست‌ بآنچه‌ ‌ما ‌او‌ ‌را‌ تعليم‌ كرده‌ بوديم‌ و لكن‌ اكثر ناس‌ نميدانند.

وَ لَمّا دَخَلُوا مِن‌ حَيث‌ُ أَمَرَهُم‌ أَبُوهُم‌ چون‌ يكي‌ ‌از‌ واجبات‌ ‌در‌ جميع‌ شرايع‌ اطاعت‌ والدين‌ ‌است‌ ‌در‌ جميع‌ مباحات‌ مادامي‌ ‌که‌ ضرر ‌بر‌ ‌او‌ متوجه‌ نشود و فوق‌ طاقت‌ نباشد و موجب‌ حرج‌ نشود و آيات‌ شريفه‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ باب‌ و اخبار بسياري‌ داريم‌ ‌حتي‌ عقوق‌ والدين‌ يكي‌ ‌از‌ گناهان‌ كبيره‌ شمرده‌ ‌شده‌ ‌حتي‌ عدل‌ شرك‌ بشمار رفته‌ ما كان‌َ يُغنِي‌ عَنهُم‌ مِن‌َ اللّه‌ِ مِن‌ شَي‌ءٍ ‌با‌ اينكه‌ قضاء حاجت‌ يعقوب‌ جلوگير

جلد 11 - صفحه 234

‌از‌ تقديرات‌ الهيه‌ نميكند ‌اگر‌ اصابه‌ عين‌ ‌ يا ‌ حسد حاسدين‌ تقدير ‌شده‌ بتفرقه‌ ‌در‌ دخول‌ ‌هم‌ ميشود و ممكن‌ ‌است‌ ‌در‌ نظر يكي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ بيايند و اصابة كند.

إِلّا حاجَةً فِي‌ نَفس‌ِ يَعقُوب‌َ قَضاها فقط ‌براي‌ تسكين‌ قلب‌ يعقوب‌ ‌که‌ تفرقه‌ ‌در‌ دخول‌ ابعد ‌از‌ اصابه‌ عين‌ ‌است‌ بخصوص‌ عيون‌ عامّه‌ ناس‌ نسبت‌ بعيون‌ جمعي‌ محدود.

وَ إِنَّه‌ُ لَذُو عِلم‌ٍ لِما عَلَّمناه‌ُ ميدانست‌ ‌که‌ تقديرات‌ الهي‌ تغيير پذير نيست‌ و لكن‌ ممكن‌ ‌است‌ تقدير ‌اينکه‌ نحوه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌اگر‌ مجتمعا وارد شوند اصابه‌ عين‌ بشود و متفرقا نشود و البته‌ ‌اينکه‌ معرفت‌ بواسطه‌ وحي‌ الهي‌ بوده‌ بيعقوب‌.

وَ لكِن‌َّ أَكثَرَ النّاس‌ِ لا يَعلَمُون‌َ نوع‌ مردم‌ ‌که‌ خالي‌ ‌از‌ ايمان‌ و معرفت‌ هستند ‌اينکه‌ نوع‌ پيش‌ آمدها ‌را‌ نه‌ مستند بتقدير الهي‌ ميدانند و نه‌ مستند بچشم‌ و نظر بلكه‌ مستند ‌به‌ بخت‌ و اتفاق‌ و شانس‌ ميپندارند فلاني‌ شانس‌ ‌او‌ ‌گفت‌ ‌ يا ‌ نگفت‌ شانس‌ داشت‌ ‌ يا ‌ نداشت‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 68)- برادران حرکت کردند و پس از پیمودن راه طولانی میان کنعان و مصر، وارد سرزمین مصر شدند «و هنگامی که طبق آنچه پدر به آنها امر کرده بود (از راههای مختلف) وارد مصر شدند این کار هیچ حادثه الهی را نمی‌توانست از آنها دور سازد» (وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ).

بلکه تنها فایده‌اش این بود «که حاجتی در دل یعقوب بود که از این طریق انجام می‌شد» (إِلَّا حاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها).

اشاره به این که تنها اثرش تسکین خاطر پدر و آرامش قلب او بود، چرا که او از همه فرزندان خود دور بود، و شب و روز در فکر آنها و یوسف بود، و از گزند حوادث و حسد حسودان و بدخواهان بر آنها می‌ترسید، و همین اندازه که اطمینان داشت آنها دستوراتش را به کار می‌بندند دلخوش بود.

سپس قرآن یعقوب را با این جمله مدح و توصیف می‌کند که: «او از طریق تعلیمی که ما به او دادیم، علم و آگاهی داشت، در حالی که اکثر مردم نمی‌دانند» (وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).

نکات آیه

۱- ورود فرزندان یعقوب به مصر براى دومین بار (و جاء إخوة یوسف ... و لما دخلوا من حیث أمرهم أبوهم)

۲- فرزندان یعقوب براساس فرمان آن حضرت، در آستانه ورود به مصر متفرق شدند و از دروازه هاى متعدد به آن دیار وارد گشتند. (وادخلوا من أبوب متفرقة ... و لما دخلوا من حیث أمرهم أبوهم) «حیث» اسم مکان و به معناى جا و محل است.

۳- اطاعت فرزندان یعقوب از پدر خویش (و لما دخلوا من حیث أمرهم أبوهم)

۴- گوش سپارى به فرمانهاى پدران از وظایف فرزندان و از آداب معاشرت با ایشان (و لما دخلوا من حیث أمرهم أبوهم)

۵- خداوند پیشامد ناگوارى را براى فرزندان یعقوب در مصر ، تقدیر کرده بود. (ما کان یغنى عنهم من الله من شىء) جمله «ما کان یغنى...» از آنچه ذیل شماره ۱۱- از آیه قبل آورده شد ، معلوم مى شود.

۶- تدبیر یعقوب(ع) (ورود فرزندانش به مصر از دروازه هاى متعدد) مانع پیشامدى که خداوند براى آنان مقدر کرده بود ، نشد. (ما کان یغنى عنهم من الله من شىء) ضمیر در «یغنى» به یعقوب(ع) و یا تدبیر او - که از «ادخلوا من أبواب متفرقة» استفاده مى شود- برمى گردد. مآل هر دو احتمال یک معناست.

۷- تقدیرها و مشیتهاى الهى ، حاکم بر تدبیر بندگان است. (و لما دخلوا من حیث أمرهم أبوهم ما کان یغنى عنهم من الله من شىء)

۸- توصیه یعقوب(ع) به فرزندانش (لزوم اختیار کردن دروازه هاى متعدد براى ورود به مصر) جز تلاش براى سلامتى فرزندانش ، اثر دیگرى نداشت. (ما کان یغنى عنهم من الله من شىء إلاّ حاجة فى نفس یعقوب قضیها) استثنا در عبارت «إلاّ حاجة ...» استثناى منقطع است. ظاهر آن است که ضمیر فاعلى در «قضاها» به یعقوب(ع) باز گردد. بر این اساس معناى «ما کان یغنى ... إلاّ حاجة فى نفس یعقوب قضاها» چنین مى شود: تدبیر یعقوب(ع) هرگز بازدارنده آنچه از ناحیه خداوند مقدر شده بود نشد ; لکن یعقوب(ع) خواسته اى داشت که با دستور خویش (ادخلوا من أبواب متفرقة) عملى ساخت. بر اساس این معنا مراد از خواسته او (حاجة) انجام وظیفه است و آن راهنمایى فرزندان به اسباب رهایى از خطرات احتمالى است.

۹- یعقوب(ع) در فرمان خویش مبنى بر ورود فرزندانش از دربهاى متعدد ، خواسته اى جز انجام وظیفه (پیشنهاد و راه گریز از خطر) نداشت. (ما کان یغنى عنهم من الله من شىء إلاّ حاجة فى نفس یعقوب قضیها) یعقوب(ع) با اعتقاد به حاکمیت اراده خداوند، مى دانست که تأمین سلامتى فرزندانش به دست خداست و از اختیار او بیرون است ; ولى توجه او به کارآیى اسباب و علّتها در محدوده مشیّت الهى، او را به چاره اندیشى واداشت ; اما نتیجه را منوط به خواست خداوند مى دید. از این رو حاجت و خواسته آن حضرت چیزى جز انجام وظیفه راهنمایى فرزندان نبود.

۱۰- یعقوب(ع) آنچه وظیفه او براى تأمین سلامت فرزندانش بوده ، به کار بست. (إلاّ حاجة فى نفس یعقوب قضیها)

۱۱- تلاش براى تأمین سلامت فرزندان از وظایف پدران (إلاّ حاجة فى نفس یعقوب قضیها)

۱۲- خداوند خواسته یعقوب(ع) (ورود فرزندانش از دربهاى متعدد) را برآورده ساخت.* (إلاّ حاجة فى نفس یعقوب قضیها) برداشت فوق ، بر اساس این احتمال است که ضمیر فاعلى در «قضاها» به «الله» باز گردد. بر این اساس مفاد «و لما دخلوا» تا «قضاها» چنین مى شود: هر چند توصیه یعقوب(ع) اثرى نداشت ; لکن خداوند خواسته او را عملى ساخت.

۱۳- اطاعت فرزندان یعقوب از او در مورد ورودشان از دروازه هاى متعدد ، به توفیق الهى بود. (و لما دخلوا من حیث أمرهم أبوهم ... إلاّ حاجة فى نفس یعقوب قضیها) از یک سو برآورده شدن خواسته یعقوب(ع) (ورود فرزندان از دربهاى متعدد) به خود آنان نسبت داده شده (و لما دخلوا من حیث أمرهم) و از سویى بیان شده که خداوند خواسته او را برآورده ساخته است. از این دو بیان معلوم مى شود که توفیق خدا و اراده او موجب شد که فرزندان یعقوب به آنچه پدرشان توصیه کرده بود، موفق شوند.

۱۴- یعقوب(ع) از دانشى ویژه برخوردار بود. (و إنه لذو علم لما علّمنه) نکره آوردن «علم» حاکى از ویژگى آن است.

۱۵- خداوند ، آموزنده و اهدا کننده دانش ویژه به یعقوب(ع) (و إنه لذو علم لما علّمنه) حرف «لام» در «لما علّمناه» براى تعلیل است و «ما» در آن مصدریه مى باشد.

۱۶- حاکمیت اراده خداوند بر اسباب و علل ، از تعالیم خداوند به یعقوب(ع) (ادخلوا من أبوب متفرقة و ما أُغنى عنکم من الله من شىء ... و إنه لذو علم لما علّمنه)

۱۷- ناسازگار ندیدن تدبیر و برنامه ریزى در امور زندگى با حاکمیت اراده خداوند، از دانشهاى اعطا شده به یعقوب(ع) (وادخلوا من أبوب متفرقة و ما أُغنى عنکم من الله من شىء ... إنه لذو علم لما علّمنه)

۱۸- توصیه هاى یعقوب(ع) به فرزندان خویش (لزوم توکل بر خدا و به کارگیرى اسباب و علل) جلوه اى از علم ویژه او بود. (ادخلوا من أبوب متفرقة ... و علیه فلیتوکل المتوکلون ... إنه لذو علم لما علّمنه)

۱۹- پیش بینى و احساس خطر یعقوب(ع) براى فرزندانش در دومین سفرشان به مصر ، جلوه اى از علم ویژه آن حضرت (لاتدخلوا من باب وحد ... إنه لذو علم لما علّمنه)

۲۰- دانش کشف ارتباط نظام اسباب و علل با حاکمیت اراده الهى ، دانشى بس بلند مرتبه (ادخلوا من أبوب متفرقة و ما أُغنى عنکم من الله من شىء ... و إنه لذو علم لما علّمنه)

۲۱- بیشتر مردم به اسباب و علل چشم مى دوزند و از حاکمیت اراده خدا و لزوم توکل بر او ، ناآگاهند. (و لکنّ أکثر الناس لایعلمون)

موضوعات مرتبط

  • اطاعت: اطاعت از پدر ۴; اطاعت از یعقوب(ع) ۲، ۳، ۱۳
  • اکثریت: جهل اکثریت ۲۱
  • انسان: عجز انسان ها ۷
  • برادران یوسف: اطاعت برادران یوسف ۲، ۳، ۱۳; برادران یوسف و یعقوب(ع) ۲، ۳، ۱۳; توصیه به برادران یوسف ۸، ۹، ۱۸; توفیق برادران یوسف ۱۳; حادثه ناگوار برادران یوسف ۵، ۶; دومین مسافرت برادران یوسف ۱، ۱۹; سلامتى برادران یوسف ۸; ورود برادران یوسف به مصر ۱، ۲، ۶، ۱۲، ۱۳
  • پدر: مسؤولیت پدر ۱۱
  • توکل: اهمیت توکل بر خدا ۲۱; توکل و عوامل طبیعى ۱۸
  • خدا: اراده خدا و تدبیر امور ۱۷; اراده خدا و عوامل طبیعى ۱۶; تعالیم خدا ۱۵، ۱۶، ۱۷; توفیقات خدا ۱۳;حاکمیت اراده خدا ۲۱،۱۶; حاکمیت مشیت خدا ۷; حاکمیت مقدرات خدا ۷; حتمیت مقدرات خدا ۶; عطایاى خدا ۱۵; مقدرات خدا ۵
  • علم: بهترین علم ۲۰
  • عواطف: عواطف پدرى ۸، ۱۰
  • عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۲۱
  • فرزند: مسؤول سلامتى فرزند ۱۱; مسؤولیت فرزند ۴
  • مصرباستان: دروازه هاى مصرباستان ۲، ۱۲، ۱۳
  • معاشرت: آداب معاشرت ۴
  • نظام علیّت: نظام علیّت و حاکمیت خدا ۲۰
  • یعقوب(ع): آثار توصیه هاى یعقوب(ع) ۸; اجابت دعاى یعقوب(ع) ۱۲; اهتمام یعقوب(ع) بر توکل ۱۸; تدبیر یعقوب(ع) ۶، ۱۰; توصیه هاى یعقوب(ع) ۱۸; دوراندیشى یعقوب(ع) ۱۹; علم لدنى یعقوب(ع) ۱۵، ۱۷; علم یعقوب(ع) ۱۴، ۱۸، ۱۹; عمل به تکلیف یعقوب(ع) ۹; فضایل یعقوب(ع) ۱۴، ۱۹; فلسفه توصیه هاى یعقوب(ع) ۹; قصه یعقوب(ع) ۱۰; معلم یعقوب(ع) ۱۵، ۱۶; یعقوب(ع) و سلامتى فرزندان ۱۰; یعقوب(ع) و فرزندان ۱۹
  • یوسف(ع): قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۶، ۸

منابع