يُغْنِي
ریشه کلمه
- غنى (۷۳ بار)
قاموس قرآن
كفايت. بى نيازى. از ميان معانى اين كلمه فقط اين دو معنى در قرآن به كار رفته و معانى ديگر كه خواهد آمد به اعتبار دو معنى فوق است. در مجمع ذيل آيه [بقره:263]. فرموده: «الغنى ضدالحاجة» در قاموس گفته «الغنى ضد الفقر» در اقرب آمده: «الغنى: الاكتفاء و اليسار...». اغناء: كفايت كردن و بى نياز كردن «اَغْناهُ اللَّهُ: جَعَلَهُ غَنِّياً-اَغْنى عَنْهُ: اَجْزَئَهُ» مثل [مريم:42]. كفايت نمىكند تو را از هيچ چيز [دخان:41]. روزى كه هيچ دوستى دوستى را كفايت نمىكند و مثل:[نور:32]. اگر فقير باشند خدا از فضل خود آنها را غنى و بى نياز مىكند. با مراجعه به قرآن خواهيم ديد كه غنى چون به معنى كفايت باشد به «عن» و «من» و چون به معنى بى نياز كردن باشد بدون «من» و «عن» آيد مثل آيات گذشته و در آيه [قمر:5]. كلمه «عن الناس» مقدر است مثل [يونس:101]. استغناء: طلب بى نيازى و اكتفاست «اسْتَغْنَى اللَّهَ: سَئَلَهُ اَنْ يُغْنِيَهُ - وَ عَنْهُ بَه:اكتفى» [ليل:7-8]. اما آنكه بخل ورزيد و خود را بى نياز دانست و وعده نيكو را تكذيب كرد... به نظر راغب استغناء مثل غنى به معنى بى نيازى است. غنّى: بى نياز. [بقره:267]. بدانيد خدا بى نياز پسنديده است غنى از اسماء حسنى است و آن جمعاً بيست بار در قرآن مجيد به كار رفته هجده بار درباره خدوند و دوبار درباره بشر. [نساء:6]. [نساء:135]. و آن چون درباره خداوند به كار رود مقصود مطلق بى نيازى است و چون وصف بشر آيد بى نيازى و كفايت بالنسبة است. اينك به چند آيه توجه كنيم: 1- [يونس:24]. يعنى آن را درو شده گردانديم گوئى ديروز اصلا نبوده راغب گفته: «غنى فى مكان» آنگاه گويند كه چيزى در محلى زياد بماند و بى نياز باشد. لذا ترجمه صحيح «لَمْ تَغْنَ» وجود نداشتن است چنانكه طبرسى نيز چنان فرموده است. ايضاً آيه [هود:67-68]. يعنى در خانه هايشان افتادند و مردند گوئى در آن خانهها نبودهاند و زندگى نكردهاند در اقرب الموارد آمده: «غنى بالمكان: اقام به - غنى فلان: عاش». 2- [يونس:36]. ايضاً [نجم:28]. مراد از «الحق» به قرينه «الظن» علم است يعنى: بيشتر آن مردم پيروى نمىكنند مگر از ظن و ظن از علم ابداً كفايت نمىكند. يعنى به جاى تحصيل علم نمىشود به گمان اكتفا كرد اين مردم كه روى حسن ظن به اسلافشان و روى گمان به اينكه بتان شفيعاند آنها را عبادت مىكنند پيش خدا معذور نيستند و بايد به عمل خود تحصيل علم كنند و آنگاه خواهند دانست كه بت پرستيدن غلط و بى مدرك است. بزرگان بت پرستان دانسته و از روى علم از قبول حق امتناع مىكردند لذا «مايَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ» آمده. يعنى ديگران از روى علم چنين مىكنند. *** 3- [تغابن:5-6]. استغناء چنانكه گفته شد طلب غنى است ولى آن از خداوند كه غنى بالذات است به معنى اظهار غنى مىباشد چنانكه ارباب تفسير فرمودهاند يعنى گذشتگان عقوبت كارشان را چشيدند زيرا كه پيامبرانشان معجزات روشن را براى آنها آوردند و آنها كفر ورزيده و اعراض كردند و خدا بى نياز بود، خدا بى نياز پسنديده است (خداوند با هلاكشان اظهار كرد كه نه به ايمان آنها نيازمند است و نه به وجود آنها). 4- [عبس:5-6]. به نظرم مفعول «اسْتَغْنى» محذوف است يعنى: اما آنكه از حق بى نيازى جسته، تو به او توجه مىكنى و يا به قول راغب استغناء به معنى بى نيازى و ثروتمندى است يعنى: اما آنكه ثروتمند است...ظاهراً در آيه [علق:6-7]. نيز به معنى مجرد است يعنى: راستى انسان طغيان مىكند كه ديد بى نياز شده. 4- [غافر:47]. اين سخن از پيروان بى فكر است كه كوركورانه از رؤساء ستمگر خويش متابعت كردهاند يعنى: ما تابع شما بوديم هرچه گفتيد و كرديد، گفتيم و كرديم - آيا سهمى از اين آتش از ما دفع توانيد كرد؟ كفايت كردن همان دفع است.