يوسف ٩٠
کپی متن آیه |
---|
قَالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هٰذَا أَخِي قَدْ مَنَ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ |
ترجمه
يوسف ٨٩ | آیه ٩٠ | يوسف ٩١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«هَذَا أَخِی»: این برادر من است. ذکر این جمله با وجود آشنائی برادران با بنیامین اشاره به این دارد که او نیز مثل من مورد ستم و آزار شما قرار گرفته است.
تفسیر
- آيات ۸۳ - ۹۲ سوره يوسف
- واکنش يعقوب «ع» به پسرانش، پس از شنيدن خبر بازداشت بنيامين
- يأس از «رَوح» و «رحمت» الهى، گناه كبيره است
- بازگشت پسران يعقوب «ع» به مصر، و اظهار عجز و خضوع در برابر عزيز مصر
- پس از تحقق وعدۀ الهی، يوسف «ع»، خود را معرفى مى نمايد
- اعتراف برادران یوسف به خطاى خویش، و دعای يوسف «ع»، برای آنان
- بحث روايتى: (روایاتی ذیل آیات گذشته)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «90»
گفتند: آيا تو خود (همان) يوسفى؟ گفت: (آرى) من يوسفم و اين برادر من است. به تحقيق خداوند بر ما منت گذاشت. زيرا كه هر كس تقوا و صبر پيشه كند، پس همانا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند.
نکته ها
هر چه زمان مىگذشت، برادران مبهوتتر شدند كه چرا عزيز مصر در برابر نامهى پدرشان
جلد 4 - صفحه 273
گريه كرد!؟ عزيز از كجا ماجراى يوسف را مىداند؟ راستى قيافه او به يوسف شباهت زيادى دارد! نكند او يوسف باشد، چه بهتر كه از خودش بپرسيم. اگر يوسف نبود به ما ديوانه نمىگويند؟ واگر يوسف بود از شرمندگى چه مىكنيم؟ هيجان سراسر وجود برادران را گرفته بود. بالاخره طلسم سكوت را با سؤالِ آيا تو يوسفى، شكستند.
در اينجا چه صحنهاى پيش آمد؟ و كدام نقاش مىتواند سيمايى از شرمندگى و شادى و گريه و در آغوش كشيدن را تصوير كند؟ خدا مىداند و بس.
بايد شرايط طورى فراهم شود كه مردم سؤال كنند و براى رشد و تربيت، انگيزه آنان را بالا برد. در برادران يوسف دائماً انگيزه براى جستجو و سؤال زياد مىشد. با خود مىگفتند: چرا اصرار داشت بنيامين را به همراه خود بياوريم؟ چرا پيمانه در بار ما پيدا شد؟ چرا پول ما را در نوبت اوّل برگرداند؟ او از كجا داستان يوسف را مىداند؟ نكند ديگر به ما غلّه ندهد؟ وقتى اين هيجانها در روح آنها اوج گرفت، پرسيدند: آيا تو يوسف هستى؟ گفت: بله ....
امام صادق عليه السلام فرمودند: به تحقيق در حضرت قائم عليه السلام سنتى از يوسف است ... مردم حضرت را نمىشناسند تا اينكه خداوند اذن دهد كه خود را معرفى كند. «1»
پیام ها
1- گذشت تاريخ و حوادث تلخ و شيرين، رابطهها و شناختها را تغيير مىدهد.
«أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ»
2- اولياى خدا، همهى نعمتها را از او مىدانند. «مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا»
3- اجر صبر و تقوا، در دنيا نيز داده مىشود. أَنَا يُوسُفُ ... مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ ...*
4- كسى لايق زمامدارى و حكومت است كه در برابر حوادث، حسادتها، شهوتها، تحقيرها، زندانها، تبليغات سوء و ... امتحان داده باشد. مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ ...
5- از حساسترين اوقات، براى تبليغ استفاده كنيد. (موقعى كه برادران از كار
«1». بحار، ج 12، ص 283.
جلد 4 - صفحه 274
خود شرمنده وآماده پذيرش سخن يوسفاند او مىگويد: مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ ...)
نن- لطف خداوند، حكيمانه و بر طبق ملاكها ومعيارها است. مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ ...
7- صبر وتقوا، زمينه عزّت است. مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ ...
8- تقوا و صبر از ويژگىهاى محسنان است. «مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»*
9- يكى از سنتهاى الهى، حكومت صالحان است. «لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (90)
قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ: گفتند هر آينه تو يوسف هستى؟! قالَ أَنَا يُوسُفُ: گفت من يوسف هستم. اظهار اسم نمود و نگفت من او هستم به جهت تعظيم آنچه بر او واقع شده بود از ظلم برادران. كأنّه گفت من مظلومى هستم كه ظلم بزرگى بر من نموديد، و خداى تعالى مرا به اعظم مناصب نائل فرمود، و من عاجزى هستم كه قصد كشتن من كرديد و در چاه انداختيد و انواع ذلت را روا داشتيد، و حال مرا بدين قدرت مشاهده نمائيد به مراحم حضرت احديت.
وَ هذا أَخِي: و اين بنيامين برادر من است پدر و مادرى. اين را براى معرفى خود ذكر نمود. ابن عباس گويد: يوسف چون بيرون آمدى از فرط جمال و صيانت و سياست ملك مبرقع بودى، وقتى اين كلام را گفت: برقع از روى خود انداخت. يا بنا بقولى تاج از سر برداشت و علامت معهوده نمودار شد، برادران او را شناختند. «1» بعد اظهار تشكر نمود: قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا: بتحقيق منت گذارد خداوند سبحان بر ما به اجتماع بعد از طول تفرقه، يا منت فرمود بر ما به تمام خير در دنيا و آخرت. إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ: بدرستى كه شأن چنين است هركس بپرهيزد و
«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 261.
جلد 6 - صفحه 286
بينديشد خدا را در ارتكاب مناهى، وَ يَصْبِرْ: و صبر نمايد در مصائب و معاصى.
فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ: پس بتحقيق خداى تعالى تباه و ضايع نفرمايد مزد نيكوكاران را و اجر آنها را مرحمت فرمايد.
تنبيه: يكى از صفات حميده صبر مىباشد، و آن بر سه قسم است.
اول صبر در طاعت به اين معنى كه در اداى واجبات الهيه صبر و مشقات آن را تحمل نمايد.
قسم دوم: صبر در معصيت يعنى در ترك محرمات سبحانيه صابر باشد و در پيش آمدن معصيتى عنان صبر از دست ندهد و مركب شهوت را به تازيانه خوف جلوگيرى نمايد.
سوم: صبر در مصيبت، يعنى در فوت بستگان و خويشان بردبارى نموده بىتابى ننمايد و صبر در معصيت اجرش عظيمتر است؛ چنانچه در كافى شريف به اسناد خود از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام كه فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: صبر سه قسم است: صبر نزد مصيبت، و صبر در طاعت، و صبر از معصيت، پس هركه صبر نمايد بر مصيبت تا رد نمايد آن را به نيكوئى بردبارى، بنويسد خداى تعالى براى او سيصد درجه ما بين درجهاى تا درجه ديگر فاصله ميان آسمان و زمين. و هر كه صبر در طاعت كند، بنويسد حق سبحانه براى او ششصد درجه، فاصله هر يك از تخوم زمين تا عرش. و هر كه صبر كند از ارتكاب معاصى، بنويسد خداوند متعال براى او نهصد درجه، ميان هر درجه تا درجه ديگر از حد زمين تا منتهاى عرش. «1» تبصره: در كافى شريف به اسناد خود از سدير صيرفى شنيدم: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بدرستى كه در صاحب اين امر شباهتى است (مراد حضرت حجة عجل اللّه فرجه است) از يوسف عليه السّلام.
عرض كردم: گويا حيات او را ذكر فرمائى يا دعواى خصم هلاك او را يا غيبت او را.
«1» اصول كافى ج 2 ص 91، و بحار الانوار ج 71 ص 77 و ص 92.
جلد 6 - صفحه 287
فرمود: براى چه انكار مىكند اين را اين امتى كه مانند خوك مىباشند كه برادران يوسف اسباط اولاد انبياء تجارت كردند يوسف را، و فروختند او را، و مخاطبه با او نمودند و حال آنكه ايشان برادران او و او برادر آن، نشناختند او را تا آنكه گفت «أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي» پس براى چه انكار مىكند اين امت ملعونه اينكه خداوند عز و جل همين امر را نسبت به حجت خود مجرى دارد در زمان غيبت او، چنانچه به يوسف نمود. بدرستى كه ملك مصر ميان او و پدرش هيجده روز فاصله و اگر مىخواست او را عالم گرداند هر آينه قدرت داشت و از ابتداى ورود به مصر تا بشارت نه روز شد، پس براى چه انكار مىكند اين امت اينكه بجا آورد خداوند عز و جل به حجت خود مانند يوسف عليه السّلام كه راه رود در بازار ايشان و پا گذارد بساط ايشان را و نشناسند تا حق تعالى اذن فرمايد چنانچه اذن داد يوسف عليه السّلام را «قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ؟ قالَ أَنَا يُوسُفُ». «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ (88) قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (89) قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ (90) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ (91) قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (92)
اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ (93)
ترجمه
پس چون وارد شدند بر او گفتند اى عزيز رسيد بما و كسانمان سختى و آورديم سرمايه ناقابلى پس تمام كن براى ما پيمانه را و تصدق كن بر ما همانا خدا جزا ميدهد صدقه دهندگان را
گفت آيا دانستيد چه كرديد بيوسف و برادرش هنگاميكه
جلد 3 صفحه 173
بوديد نادانان
گفتند آيا همانا تو هر آينه تو يوسفى گفت من يوسفم و اين است برادرم بتحقيق منّت نهاد خدا بر ما همانا كسيكه پرهيزكارى كند و صبر نمايد پس همانا خدا ضايع نميكند مزد نيكوكاران را
گفتند بخدا كه بتحقيق بر گزيد تو را خدا بر ما و آنكه بوديم هر آينه خطاكاران
گفت نيست سرزنشى بر شما امروز ميآمرزد خدا شما را و او است رحم كنندهترين رحم كنندگان
ببريد پيراهن من اين را پس بيندازيدش بر روى پدرم ميگردد بينا و بياوريد نزد من خانواده خودتان را تمامى.
تفسير
- برادران بعد از امر پدر بتجسّس از حال دو فرزندش باز مسافرت بمصر نموده و وارد بر عزيز شدند و عرضه داشتند ما دچار قحطى و سختى و پريشانى شديم و ماليه ناچيز پست كمى كه قابل قبول نيست آورديم عياشى از حضرت رضا عليه السّلام روايت نموده كه آن بضاعت مقل بود كه در بلاد آنها زياد بوده و در مقابل تقاضا نمودند كه حسب المعمول هر چند پيمانه گندم بآنها در سفرهاى قبل داده ميشد داده شود بعلاوه ابن يامين بايشان مسترد گردد و بعضى گفتهاند مرادشان از تصدّق آن بود كه علاوه بر حقّشان در برابر متاعشان عزيز بآنها اضافهاى دهد و در معامله با ايشان مسامحه كند و احسان نمايد و از خدا عوض بخواهد در هر حال حضرت يوسف چون حال انكسار و تذلّل و پريشانى آنها را كه در اثر قحطى و اعراض پدر بر آنها روى داده بود مشاهده فرمود يكباره عنان تمالك را از دست داد و خود را بآنها معرّفى فرمود باين بيان كه آيا دانستيد و ديديد كه چه معاملهاى با يوسف و برادرش نموديد در زمان جوانى و نادانى و مراد گرفتن و بردن و شكنجه نمودن و در چاه انداختن و بغلامى فروختن او و تنها گذاردن بن يامين و سوء سلوك آنها با او بود بطوريكه جرئت سخن گفتن با آنها را بطور عادى نداشت و با آنها نمىنشست و غذا نميخورد و مقصود سرزنش ايشان بر اين اعمال نبود چون ظاهرا در آن زمان توبه كرده بودند ولى منظور توجّه آنها بحال خودشان و او و نتيجه اعمال قبيحه و صبر و سكون و اثباتشان در ندامت و عزمشان بر ترك معصيت و فعل طاعت بوده لذا در خاتمه تلقين عذر بآنها فرموده كه بگويند اين اعمال از جهالت و نادانى از ما بروز كرد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه هر گناهى از بنده صادر شود اگر چه دانا باشد در آن حال كه بخاطر خود معصيت خدا را راه داده نادان است چنانچه خداوند حكايت فرموده سخن يوسف عليه السّلام را
جلد 3 صفحه 174
ببرادران خود كه فرمود آيا دانستيد چه كرديد با يوسف و برادرش وقتى نادان بوديد و نسبت جهل بآنها داده براى آنكه خودشان را در خطر معصيت خدا انداختند و حقّا هيچ نادانى و جهلى بالاتر از اين نيست كه بنده بخيال درك لذت ناچيز موقتى خود را در معرض عتاب و عذاب دائم مالك الرقاب قرار دهد و چون ايشان شناختند از اين بيان برادر خود را كه عزيز مصر شده است از روى تعجّب و براى اقرار او سؤال نمودند كه آيا تو همانا تو يوسفى و بعضى گفتهاند حضرت در وقت پرسش تاج را از سر برداشت و تبسمى فرمود كه از شعاع دندانش كه مخصوص باو بود شناخته شد آفرين بر دهان خندانش آتشين لعل و آب دندانش- و در جواب آنها فرمود بلى من يوسفم و براى مزيد تعريف و توصيف خود اشاره بابن يامين كرد و فرمود و اين برادر ابوينى من است كه خداوند منّت نهاد بر ما بسلامت و كرامت و ما را با يكديگر جمع فرمود همانا هر كه بپرهيزد از معاصى و صبر نمايد بر مصائب البتّه خداوند اجر و مزد او را ضايع و باطل نميكند و پاداش نيكوكارانرا نيكو خواهد داد در اين موقع برادران كاملا منفعل و معتذر و معترف بتقصير شدند و عرضه داشتند قسم بخدا هر آينه اختيار فرمود خدا تو را بر ما بحسن صورت و سريرت و مقام سلطنت و شأن نبوت و ما بوديم خطاكار و جفا كردار و هستيم اميدوار به گذشت تو و عفو پروردگار و حضرت در جواب فرمود تعيير و توبيخ و سرزنش و ملامتى بر شما نيست امروز كه خداوند بمن عزت و قدرت و سلطنت داده از شما گذشتم براى شكر اين نعمت و از خدا مىخواهم كه از تقصير شما بگذرد و بيامرزد و اميدوارم كه اجابت فرمايد چون ارحم الراحمين است و پيراهن بهشتى موروث از حضرت ابراهيم عليه السّلام را كه حضرت يعقوب روز كه برادران او را بردند پيچيده و حرز او كرده بود بآنها داد و فرمود برويد و اين پيراهن را با خود ببريد و بيندازيد روى صورت پدرم بينا مىشود و شما با او و تمامى خانواده مراجعت بمصر نمائيد و گفتهاند از خواص اين پيراهن آن بود كه بهر مريضى مىپوشاندند شفا مىيافت و در مجمع از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه حضرت يعقوب عليه السّلام در اين سفرنامهاى بحضرت يوسف عليه السّلام نوشت و مضمون آن نامه را بتفصيل نقل نموده و اجمالش آنستكه بعد از بسمله و معرّفى از خود و بيت ابراهيم خليل الرحمن عليه السّلام مصائب وارده بر خود و شرح ابتلاء بفراق يوسف و تسلّى خاطر خود را
جلد 3 صفحه 175
بابن يامين و برائت ساحت او را از سرقت ذكر فرموده و اخيرا تقاضاى استرداد او را بخود نموده با بيانى كه موجب ترحّم و عطوفت است و آنكه برادران لدى الورود نامه را تقديم و تقاضاى تصدق بر آنها برهائى برادر را نمودند و حضرت يوسف نامه را گرفت و بوسيد و بديده گذارد و گريه كرد و سؤال مذكور در آيه را نمود و اين نامه را عياشى ره نيز از امام باقر عليه السّلام با بيان مفصّل ترى نقل نموده علاوه بر آنكه حضرت يعقوب مورد عتاب الهى شد كه چرا حاجت خود را از غير خدا طلب نموده و توبه كرد و قبول شد و مشمول مغفرت و رحمت گرديد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَد مَنَّ اللّهُ عَلَينا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَ يَصبِر فَإِنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجرَ المُحسِنِينَ (90)
گفتند برادران يوسف آيا محققا شما خودت يوسف هستي فرمود من يوسف هستم و اينکه إبن يامين برادر من است بتحقيق منت گذاشت خدا بر ما بدرستي که كسي که داراي تقوي باشد و صبر در بليات كند پس محققا خدا ضايع نميفرمايد اجر نيكوكاران را.
قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ در وجه معرفت آنها به اينكه عزيز مصر يوسف است بعضي گفتند تبسم كرد دندانهاي او ظاهر شد ديدند شبيه دندانهاي يوسف است بعضي گفتند تاج از سر برداشت شناختند لكن اينها خيال بافي است بلكه ظاهر آيه همان كلمه يوسف بود که فرمود هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ زيرا احدي از افعالي که آنها بيوسف و برادرش كردند خبر نداشت جز خود يوسف لذا فهميدند و بنحو سؤال با تأكيد بان و لام و كلمه انت عرض كردند شما يوسف هستي و الا ممكن بود بگويند انت يوسف.
قالَ أَنَا يُوسُفُ نفرمود انا هو بلكه انا يوسف اشاره به اينكه همان همان يوسف مظلوم که در چنگال شما که از پدر و برادرش جدا كرديد و در چاهش انداختيد و بثمن بخس فروختيد من هستم وَ هذا أَخِي که گمان كرديد در حبس عزيز مصر گرفتار است بدانيد که در كمال عزت بوصال برادرش رسيد و نزد او محترم است.
جلد 11 - صفحه 265
قَد مَنَّ اللّهُ عَلَينا منّتهاي الهي بر يوسف بسيار است: نجات از چاه و حبس و غلامي و رساندن آن بمقام سلطنت مصر و بر برادرش که بچه وسيله که احدي مطلع نشود بوصال برادرش نائل شود.
إِنَّهُ مَن يَتَّقِ از معاصي الهيه و يصبر بر بليات وارده فان اللّه پس محققا خداوند منان اجر متقين و صابرين را لا يضيع ضايع از بين بردن است اجر المحسنين که داراي صفت صبر و تقوي باشند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 90)- مجموع این جهات، دست به دست هم داد، از یک سو میبینند عزیز مصر، از یوسف و بلاهایی که برادران بر سر او آوردند و هیچ کس جز آنها و یوسف از آن خبر نداشت سخن میگوید.
از سوی دیگر نامه یعقوب، آنچنان او را هیجان زده میکند که گویی نزدیکترین رابطه را با او دارد.
و از سوی سوم، هر چه در قیافه و چهره او بیشتر دقت میکنند شباهت او را
ج2، ص447
با برادرشان یوسف بیشتر میبینند، اما در عین حال نمیتوانند باور کنند که یوسف بر مسند عزیز مصر تکیه زده است، او کجا و اینجا کجا؟! لذا با لحنی آمیخته با تردید «گفتند: آیا تو خود یوسف هستی»؟ (قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ).
لحظهها با سرعت میگذشت، ولی یوسف نگذارد این زمان، زیاد طولانی شود به ناگاه پرده از چهره حقیقت برداشت، «گفت: آری منم یوسف! و این برادرم بن یامین است»! (قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی).
ولی برای این که شکر نعمت خدا را که این همه موهبت به او ارزانی داشته به جا آورده باشد و ضمنا درس بزرگی به برداران بدهد اضافه کرد: «خداوند بر ما منت گذارده هر کس تقوا پیشه کند و شکیبایی داشته باشد (خداوند پاداش او را خواهد داد) چرا که خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمیکند» (قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ).
نکات آیه
۱- فرزندان یعقوب در پى سخنان عزیز مصر (آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید) دریافتند که او برادرشان یوسف(ع) است. (هل علمتم ما فعلتم بیوسف ... قالوا أءنک لأنت یوسف) جمله «أءنک ...» حاوى چهار تأکید است: اسمى بودن جمله ، حرف تأکید «إنّ» ، لام تأکید و ضمیر فصل «أنت». و اینها حاکى از این است که برادران یوسف بر اینکه مخاطبشان همان یوسف(ع) است ، اطمینان کردند.
۲- استبعاد و شگفتى ، فرزندان یعقوب از اینکه عزیز مصر برادرشان یوسف باشد. (قالوا أءنک لأنت یوسف) برادران یوسف على رغم اطمینانشان بر اینکه عزیز مصر همان یوسف است ، جمله خویش را با استفهام تقریرى بیان کردند و از او خواستند که به یافته آنان اقرار کند و این بیانگر استبعاد و شگفتى ایشان است ; یعنى ، در عین اطمینان ناباور بودند.
۳- یوسف(ع) در پى پرسش برخاسته از شگفت زدگى و ناباورى برادرانش ، تصریح کرد که او همان یوسف است. (أءنک لأنت یوسف قال أنا یوسف)
۴- بنیامین در سومین جلسه ملاقات فرزندان یعقوب با عزیز مصر ، حضور داشت. (و هذا أخى)
۵- عزیز مصر برادرش بنیامین را شاهدى بر صدق دعواى خویش (من یوسفم) دانست. (قال أنا یوسف و هذا أخى) جمله «هذا أخى» مى تواند علاوه بر اینکه تمهیدى براى «قد منّ الله» باشد به عنوان شاهدى بر ادعاى عزیز مصر که خود را یوسف معرفى کرده نیز باشد. گویا به برادرانش مى گوید: اگر تردید دارید که من یوسفم، در چهره من و بنیامین بنگرید، اخوّت ما را درخواهید یافت.
۶- خداوند یوسف(ع) و بنیامین را از نعمتى بزرگ بهره مند ساخت. (قد منّ الله علینا) «منّ» به معناى احسان کردن و نعمت بخشیدن است. در «مفردات راغب» آمده که «منّة» به معناى نعمت گران سنگ است. مراد از ضمیر در «علینا» به قرینه جمله بعد (إنه من یتق ...) - که تعلیل براى «قد منّ الله علینا» است - یوسف(ع) و بنیامین مى باشد نه همه برادران.
۷- یوسف(ع) و بنیامین از تقواپیشگان صبور و از زمره محسنان بودند. (قد منّ الله علینا إنه من یتّق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین)
۸- نیل یوسف(ع) به عزیزى و اقتدار و حاکمیت وى در دیار مصر ، پاداشى بر تقواپیشگى ، صبر و نیکوکارى او بود. (قد منّ الله علینا إنه من یتّق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین)
۹- حفظ عزت بنیامین و درمانده و خوار نگشتن او به مانند دیگر برادرانش ، نشانه ضایع نشدن پاداش تقواپیشگان صبور و نیکوکار است. (قد منّ الله علینا إنه من یتّق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین)
۱۰- اقتدار و عزت یوسف(ع) نشانه اى روشن بر ضایع نشدن پاداش تقواپیشگان صبور و نیکوکار است. (قد منّ الله علینا إنه من یتّق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین)
۱۱- دیدار یوسف(ع) و بنیامین و پایان یافتن فراق آن دو ، از نعمتهاى بزرگ خداوند به ایشان (قال أنا یوسف و هذا أخى قد منّ الله علینا)
۱۲- اقتدار و عزت تقواپیشگان صبور و نیکوکار ، از نعمتهاى بزرگ الهى به آنان است. (قالوا یأیها العزیز ... قد منّ الله علینا) مصداق مورد نظر براى نعمت الهى به یوسف(ع) عزت و اقتدار در سرزمین مصر است.
۱۳- تقواپیشگى و صبورى موجب بهره مند شدن از پاداشهاى الهى است. (إنه من یتق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین) جواب شرط (من یتّق ...) محذوف است و جمله «فإن الله ...» جانشین و گویاى آن محذوف است ; یعنى: من یتق و یصبر فهو من المحسنین و لایضیع الله أجره لأن الله لایضیع أجر المحسنین.
۱۴- خداوند ، پاداش نیکوکاران را به طور کامل عطا مى کند و چیزى از آن نمى کاهد. (فإن الله لایضیع أجر المحسنین)
۱۵- پیشه کردن تقوا و شکیبا بودن بر راه تقواپیشگى ، از مصداقهاى بارز احسان و نیکوکارى است. (إنه من یتّق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین)
۱۶- یوسف(ع) برادرانش را به تقوا و صبر و درآمدن در زمره محسنان فراخواند. (إنه من یتّق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین)
۱۷- ضرورت بهره گیرى مبلغان دینى ، از فرصتهاى مناسب براى ارشاد و هدایت مردم (أءنک لأنت یوسف قال أنا یوسف ... من یتّق و یصبر)
۱۸- پاداش دهى خداوند نظام دار و قانونمند است. (من یتّق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین)
۱۹- برخورداران از نعمت و عزت و مکنت ، باید به خدادادى بودن آنها توجه داشته و بدان اقرار کنند. (قد منّ الله علینا إنه من یتّق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین)
روایات و احادیث
۲۰- «عن سدیر قال: سمعت أبا عبدالله(ع) یقول: إن فى القائم سنّة من یوسف ... فما تنکر هذه الأمة أن یکون الله أن یفعل بحجته ما فعل بیوسف ... هم لایعرفونه حتى یأذن الله عزوجل أن یعرّفهم نفسه کما أذن لیوسف حین قال:... أنا یوسف و هذا أخى ;[۱] سدیر گوید: شنیدم از امام صادق(ع) که مى فرمود: به تحقیق در حضرت قائم سنتى از یوسف است ... چه چیزى را انکار مى کند این امت؟ [آیا] این را که خداوند نسبت به حجّت خود کارى را انجام دهد که درباره یوسف انجام داد؟ ... آنان قائم را نمى شناسند تا اینکه خداى عزوجل اذن دهد که خود را معرفى کند، همان گونه که به یوسف اذن [معرفى خود را] داد آن گاه که او گفت: ... أنا یوسف و هذا أخى».
موضوعات مرتبط
- احسان: اهمیت احسان ۱۴; پاداش احسان ۸; دعوت به احسان ۱۶; موارد احسان ۱۵
- اقرار: اقرار به نعمتهاى خدا ۱۹
- امام مهدى(ع): شناسایى امام مهدى(ع) ۲۰
- برادران یوسف: برادران یوسف و یوسف(ع) ۱، ۲، ۳; پرسش برادران یوسف ۳; تعجب برادران یوسف ۲; دعوت از برادران یوسف ۱۶; ملاقات برادران یوسف با یوسف(ع) ۴
- بنیامین: بنیامین از متقین ۷; بنیامین از محسنان ۷; صبر بنیامین ۷; عزت بنیامین ۹; فضایل بنیامین ۷; گواهى بنیامین ۵; ملاقات بنیامین با یوسف(ع) ۴، ۱۱; نعمتهاى بنیامین ۶، ۱۱
- پاداش: موجبات پاداش ۱۳
- تبلیغ: روش تبلیغ ۱۷; فرصت درتبلیغ ۱۷; وقت شناسى درتبلیغ ۱۷ تقوا: آثار تقوا ۱۳; اهمیت تقوا ۱۵; پاداش تقوا ۸; دعوت به تقوا ۱۶
- خدا: پاداشهاى خدا ۱۳، ۱۴; قانونمندى پاداشهاى خدا ۱۸; نعمتهاى خدا ۶، ۱۱، ۱۲
- ذکر: ذکر نعمت ۱۹
- صابران: ۷ اقتدار صابران ۱۲; حتمیت پاداش صابران ۹، ۱۰; عزت صابران ۱۲; نعمتهاى صابران ۱۲
- صبر: آثار صبر ۱۳; اهمیت صبر ۱۵; پاداش صبر ۸; دعوت به صبر ۱۶
- عزت: منشأ عزت ۱۹
- فرصت: استفاده از فرصت ۱۷
- قدرت: منشأ قدرت ۱۹
- مبلغان: مسؤولیت مبلغان ۱۷
- متقین: ۷ اقتدار متقین ۱۲; حتمیت پاداش متقین ۹، ۱۰; عزت متقین ۱۲; نعمتهاى متقین ۱۲ محسنان: اقتدار محسنان ۱۲; پاداش کامل محسنان ۱۴; حتمیت پاداش محسنان ۹، ۱۰; عزت محسنان ۱۲
- نعمت: مراتب نعمت ۶; مسؤولیت مشمولان نعمت ۱۹; مشمولان نعمت ۶; منشأ نعمت ۱۹
- یوسف(ع): احسان یوسف(ع) ۸; ادعاى یوسف(ع) ۵; پاداش یوسف(ع) ۸; تقواى یوسف(ع) ۸; حاکمیت یوسف(ع) ۸; دعوتهاى یوسف(ع) ۱۶; شناسایى یوسف(ع) ۱، ۳، ۲۰; صبر یوسف(ع) ۷، ۸; عزت یوسف(ع) ۱۰; عزیزى یوسف(ع) ۸; فضایل یوسف(ع) ۷; قدرت یوسف(ع) ۱۰; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۱۶; گواهان صداقت یوسف(ع) ۵; ملاقات یوسف(ع) با بنیامین ۱۱; نعمتهاى یوسف(ع) ۶، ۱۱; یوسف(ع) از متقین ۷; یوسف(ع) از محسنان ۷; یوسف(ع) و برادران ۳، ۱۶
منابع
- ↑ علل الشرایع، ص ۲۴۴، ح ۳، ب ۱۷۹ ; بحارالأنوار، ج ۱۲، ص ۲۸۳، ح ۶۱.