الأنعام ٧٠
ترجمه
الأنعام ٦٩ | آیه ٧٠ | الأنعام ٧١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«ذَرْ»: ترک کن. رها کن. از ماده (وذر). «غَرَّتْهُمْ»: گولشان زده است. فریبشان داده است. «ذَکِّرْ بِهِ»: بدان پند ده. مردمان را به قرآن راهنمائی و ارشاد کن. «أَن تُبْسَلَ»: تا دچار هلاکت نشود. تا هلاک نگردد. این که مرهون و محبوس شود. جمله مفعول لَهُ است و تقدیر چنین است: لِئَلاّ تُبْسَلَ؛ مَخَافَةَ أَن تُبْسَلَ؛ یا این که مفعولٌبِهِ فعل (ذَکِّرْ) است. واژه (تُبْسَلَ) از ماده (بَسْل) به معنی حبس، و هلاک است. «تَعْدِلْ»: فدیه دهد. تاوان و عوض دهد. «عَدْل»: فدیه. عوض. قیمت. «أُبْسِلُوا بِمَا»: در گروِ چیزی هستند که. گرفتار چیزی هستند که. هلاک میگردند به سبب چیزی که. به زندان دوزخ گرفتار میآیند به سبب چیزی که. «شَرَابٌ»: نوشیدنی. نوشابه. «حَمِیمٍ»: آب داغ. آب بسیار گرم.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۷۳ - ۵۶، سوره انعام
- حكم تكوينى ، مختص به خدا و حكم تشريعى ، همانند امور ديگر، بالاصالة و مستقلا منتسب به خداى تعالى است .
- معنا و تفسير (ان الحكم الا لله ) و (يقص الحق و هو خير الفاصلين ).
- افراط و تفريط دو گروه از مسلمين در مساءله حسن و قبح و رابطه آن با تشريع .
- شرايع و احكام الهى ، معلل به جهات حسن و مزاياى مصالح است ولى نه آنچنانكه افعال و احكام بشرى چنين است .
- عقول بشرى از درك تمام حقائق عاجز است .
- جهات حسن و مصلحت نسبت به احكام و افعال ما حاكميت دارند ولى خداوند محكوم به اين جهات نيست .
- وجه ارتباط اين آيه با ماقبل خودش .
- معناى خزائن غيب و مراد از (( مفاتح الغيب )) .
- مراد از (( كتاب مبين )) .
- فرق (( كتاب مبين )) با (( مفاتح غيب )) .
- عموميت علم خداوند و نامتناهى بودن آن (يعلم ما فى البرّ و البحر... )) .
- حقيقت انسان كه از آن به (( من )) تعبير مى شود، همان روح انسانى است و بس .
- جهت و هدف از گماشتن ملائكه (( حفظه )) براى آدمى تا زمان مرگ .
- ريشه فطرى توجه انسان به خدا و وعده شكر و طاعت دادن او به هنگام گرفتارى هاىشديد.
- تهديد امت به نزول عذاب از ناحيه خداى تعالى .
- وجوهى كه در معناى (( عذاب از فوق )) در آيه شريفه گفته شده است .
- پيشگوئى تفرقه امت و درگيرى هاى بين آنها پس ازرسول خدا (ص ).
- مردم از قوم رسول خدا كه براى نخستين بار نفاق ورزيده ، مخالفت و اعتراض كردند وراه مخالفت را براى سايرين باز كردند.
- آنچه بر سر امت اسلام پديد آمده همه زاييده اختلافات و مشاجرات بعد از رحلت پيامبراست .
- پيغمبر (ص ) معصوم از فراموشى است و خطاب (( ينسينك )) در حقيقت خطاب به امت است .
- آميزش با گناهكاران و حضور در مجلس معصيت ، خطر وقوع در معصيت را براى انسان افزايش مى دهد.
- معناى (بسل ) و مراد از (و ذكر به اءن تبسل نفس ).
- استدلالفاسد و عجيب برخى ، به بعضى آيات براى اثبات اين ادعا كه پيغمبران قبل از بعثت كافر بوده اند.
- معناى اينكه هدايت خدا هدايت است (ان هدى الله هوالهدى ).
- وجه وجهت اثبات ملك و سلطنت براى خداى تعالى در روز قيامت .
- چند نكته :
- رواياتى در ذيل آيه مربوط به نزول بلا بر امت محمد (ص ) و بيان اختلاف و عدم اعتباراين روايات .
- چند روايت در ذيل آيه نهى از نشستن با كسانى كه در آيات خدا خوض مى كنند.
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ «70»
و كسانى را كه دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيا مغرورشان كرده است، رها كن و به وسيلهى قرآن پندشان ده تا مبادا به كيفر آنچه كسب كردهاند به هلاكت افتند، در حالى كه جز خدا هيچ ياور و شفيعى ندارند، و اگر (انسان در آن روز) هرگونه عوضى (براى كيفر) بپردازد از او پذيرفته نمىشود، آنان كسانى هستند كه به سزاى آنچه كسب كردهاند به هلاكت افتادند براى آنان شرابى از آب سوزان و عذابى دردناك به كيفر كفر شان خواهد بود.
جلد 2 - صفحه 487
نکته ها
مراد از رها كردن منحرفان در جملهى ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ ...، اظهار تنفّر و قطع رابطه كردن با آنان است كه گاهى هم به نبرد با آنها مىانجامد، نه اينكه تنها به معناى ترك جهاد با آنان باشد.
كلمهى «تُبْسَلَ» به معناى محروم شدن از خوبى و به هلاكت رسيدن است.
به بازى گرفتن دين، هر زمانى به شكلى خود را نشان مىدهد، گاهى با اظهار عقائد خرافى، گاهى با قابل اجرا ندانستن احكام، گاهى با توجيه گناهان و گاهى با بدعت وتفسير به رأى وپيروى از متشابهات و ... است.
پیام ها
1- غيرت دينى، سبب طرد افراد بىدين و بايكوت كردن مخالفان مكتب در جامعه است. ذَرِ الَّذِينَ ... چنانكه در آيات ديگرى نيز مىخوانيم: «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» «1»، «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا» «2» و «لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ» «3»
2- دلبستگى و فريفته شدن به دنيا، زمينهى به بازى گرفتن دين است. الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً ... غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا
3- تذكّر و موعظه، مىتواند سبب نجات از قهر و عذاب الهى گردد. «وَ ذَكِّرْ بِهِ»
4- در تذكّر و هشدار بايد از قرآن بهرهگرفت. «وَ ذَكِّرْ بِهِ»
5- به دنيا مغرور نشويم كه در قيامت جز خداوند چيزى به كمك ما نمىآيد.
«لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ»
6- عامل بدبختىهاى انسان، خود او و عملكرد اوست. بِما كَسَبَتْ ... بِما كَسَبُوا ... عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ
«1». سجده، 30.
«2». حجر، 3.
«3». نحل، 127.
تفسير نور(10جلدى)، ج2، ص: 488
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (70)
و نيز در وصف كفار فرمايد:
وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً: و واگذار و اعراض كن از آنانكه اتخاذ كنند دين خود را بازى و مشغولى و طرب، يعنى بناى دين خود را به لهو و بازى و تشهى نهادهاند مانند عبادت اصنام و تحريم آنچه هيچ نفعى عاجلا و آجلا بر آن مترتب نمىشود؛ يا دينى كه پيغمبر ايشان را به آن دعوت نمايند سخريه و استهزا نمايند، يا عيد خود را كه ميقات عبادت است، زمان لهو و لعب خود نمودهاند به خلاف اهل اسلام كه اعياد را زمان عبادت خود قرار دهند.
غرض آنكه اعراض كن از ملعبين و مستهزئين و مبالات مكن با اقوال و افعال ايشان وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا: و فريب داده و مغرور نموده ايشان را زندگانى دنيا و بدان سبب انكار حشر و نشر مىكنند وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ: و پند ده ايشان را به قرآن به جهت مخافت آنكه بازداشته نشود هيچ نفسى از ايشان در هلاكت بسبب آنچه كسب كرده تا معذب شود لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ: نيست آن نفس گناهكار را بجز خدا دوستى كه مساعد
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 304
او باشد و نه شفاعت كنندهاى كه او را از عذاب قهر سبحانى خلاصى و نجات تواند داد وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ: و اگر به حسب فرض فدا دهد آن نفس هر فدائى كه باشد تا خود را از عذاب باز خرد لا يُؤْخَذْ مِنْها اخذ و قبول كرده نشود از او أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا: آن گروه ملعبين و مستهزئين كسانىاند كه سپرده شده و ملابسند عذاب را بسبب آنچه كسب كردهاند از افعال شنيعه قبيحه و آنچه معتقدند از عقايد فاسده لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ: مر ايشان را است در جهنم آبى از حميم كه باطن ايشان را بسوزاند وَ عَذابٌ أَلِيمٌ: و عذابى كه ظاهر ايشان را محترق سازد. و اين عذاب ظلم نيست، بلكه بِما كانُوا يَكْفُرُونَ: به سبب آنكه كافر مىشدند به دين. تلبس ايشان به عذاب بر اين وجه است كه در بطون ايشان آب جوشان، و در ظاهر ابدانشان آتش سوزان بسبب كفرشان.
در خبر است: اهل جهنم سالهاى بسيار از تشنگى فرياد كنند كاسه آبى جوشان بديشان دهند، چون نزديك صورت خود برند همه گوشتهاى صورتشان پخته و ريخته شود، و چون بياشامند امعاى ايشان پاره پاره گردد كه فرموده:
«وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ» «1».
تحذير- آيه شريفه دليل است بر تهديد و وعيد عظيم كسى را كه استهزا نمايد به قرآن و آيات الهى، و دين را ملعبه، و عبادات شرعيه را مضحكه قرار داده، بلكه به آن فخريه نمايند، و اصطلاحاتى بين خود براى سخريه مؤمنين قرار دهند! از نصايح لقمان عليه السّلام به فرزند خود: اى پسر من! اختيار كن مجالس را بر نظر خود، پس اگر ديدى قومى را كه ذكر نمايند خداوند عزّ و جلّ را به قول و عمل پس مجالست كن ايشان را بدرستى كه اگر عالم باشى، نفع دهد تو را علم تو، و زياد كنند علم تو را، و اگر جاهلى مىآموزند و عالم كنند تو را، و شايد خداوند تعالى ظل رحمت خود را شامل حال ايشان فرمايد، پس تو را هم با آنها فرا گيرد. و اگر ديدى قومى را كه متذكر خدا نيستند، پس منشين با آنها، زيرا اگر
«1» سوره محمّد، آيه 15.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 305
عالمى نفع ندهد تو را علمت، و اگر جاهلى زياد نمايند جهل تو را، و شايد خدا، ظلام عقوبت را متوجه آنها سازد، پس تو را هم به شآمت ايشان اصابه شود. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَيْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا يُؤْخَذْ مِنْها أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ (70)
ترجمه
بگو آيا بخوانيم غير از خدا چيزى را كه نفع نميدهد ما را و ضرر نميرساند ما را و برگردانده شويم بحال سابقمان بعد از آنكه هدايت نمود ما را خدا مانند كسيكه از راه بيرون برده باشند او را شيطانها در زمين كه متحيّر و مر او را رفيقانى باشد كه بخوانند او را بهدايت كه بيا نزد ما بگو همانا هدايت خدا آن است هدايت و مأمور شديم كه تسليم شويم مر پروردگار جهانيانرا.
تفسير
اعراب در مسافرت گاهى از بيابانهاى هولناك عبور مينمودند و اتفاق مىافتاد كه يكنفر از آنها از رفقا دور ميشد و راه را گم مىكرد و آنها او را مىديدند و ميخواندند بسوى خودشان و او اجابت نمىكرد و بحال تحيّر باقى ميماند آنها تصور مىكردند غولهاى بيابانى او را با خود بردهاند و نمىگذارند برگردد و خداوند در اين آيه تشبيه جمع فرموده است حال كفار و دعاة اسلام را بشخص گمگشته و رفقايش در دعوت ايشان بطريق هدايت با وضوح مقصود و عدم اجابت هر يك از آنها با كمال احتياج بهدايت و در آنكه متابعت دعات اسلام موجب نجات است و متابعت شياطين و غولان منتج هلاك و مقصود تصديق متصور آنها نيست بلكه مراد تشبيه امر محسوس و معقول است بامر محسوس و موهوم كه يكى از انواع تشبيهات بديعه است ميفرمايد بگو آيا عبادت بكنيم ما بتهائيرا كه قدرت ندارند نفع و ضررى بما برسانند و پرستش نكنيم خداوندى
جلد 2 صفحه 336
را كه مالك هر نفع و ضررى است و برگرديم از دين اسلام به بتپرستى بعد از آنكه خداوند ما را هدايت بچنين دين شريفى فرمود چون عقب بمعنى پاشنه است و كنايه از بازماندن از مقصد خير و عود باصل باطل است و استفهام انكارى است در صورتى كه حال مادر عبادت بتها با وجود دعات اسلام كه ما را براه راست دعوت مىكنند مانند كسى است كه ديوان و غولان او را از جادّه خارج نمودهاند در بيابان و حيران مانده رفقائى دارد كه ميخوانند او را براه راست و او اجابت نمىكند بگو هدايت خدا كه اسلام است آن بتنهائى هدايت است و ما بقى ضلالت و ما مأموريم بحكم عقل كه منقاد اوامر و نواهى الهى باشيم و راه ضلالت را نهپيمائيم و حيران حال است از مستهوى و ائتنا مقول قول مقدّر است كه يقولون باشد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُم لَعِباً وَ لَهواً وَ غَرَّتهُمُ الحَياةُ الدُّنيا وَ ذَكِّر بِهِ أَن تُبسَلَ نَفسٌ بِما كَسَبَت لَيسَ لَها مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ وَ إِن تَعدِل كُلَّ عَدلٍ لا يُؤخَذ مِنها أُولئِكَ الَّذِينَ أُبسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُم شَرابٌ مِن حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكفُرُونَ (70)
و واگذار كساني را که گرفتند دين خود را لعب و لهو و فريب داد آنها را حيات و زندگي دنيا و تذكر بده و موعظه فرما به اينكه هر نفسي گرفتار ميشود بآنچه كسب كرده و نيست از براي او غير خدا دوستي و شفيعي و اگر هر چه داشته باشد فدا دهد که خود را خلاص كند از او قبول نميشود و نميگيرند اينها كساني هستند که باعمال زشت خود مأخوذ شدهاند براي آنها آشاميدنيست از آب بسيار جوش آمده و عذابي است بسيار دردناك بواسطه آنچه را که بآن كافر شدند.
جلد 7 - صفحه 109
وَ ذَرِ الَّذِينَ يعني ترك مراوده و مجالست با آنها را بنما اتَّخَذُوا دِينَهُم لَعِباً وَ لَهواً ملعبه بازيگريها است و كارهاي لهو مثل ساز و آواز و رقص و كفزدن و سائر لهويات که امروز تمام جوانان و دختران بالاخص فرهنگيان و كارگران يا مشغول ميكنند خود را بلهويات بسينماها و تفريحگاهها يا ببازيگريها جيم لاستيك و توپ بازي و آن قدر اهميت ميدهند باينها که دين خود فرض كردند و مسلما از نماز در نزد نمازگزاران بيشتر اهميت ميدهند.
وَ غَرَّتهُمُ الحَياةُ الدُّنيا و تصور ميكنند که فقط همين چهار روز دنيا است و در دنيا ماندني هستند و از اسم مرگ و تابوت و عماري و قبر و غسالخانه متأذي ميشوند و نبادا چشم آنها بيك مرده بيفتد که بخيال مرگ افتند و از كار لهو و لعب خود آني بازمانند.
وَ ذَكِّر بِهِ مرجع ضمير بعضي گفتند قرآن، بعضي حساب، بعضي روز جزا و بعيد نيست که مرجع مفاد جملات قبل باشد که اتخاذ دين بلهو و لعب و غرور بحيات دنيوي يعني از مجالس آنها اعراض فرما لكن آنها را متذكر نما تا حجت بر آنها تمام شود و اينکه جمله شبيه آيه شريفه است فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم نساء آيه 66 أَن تُبسَلَ نَفسٌ بِما كَسَبَت بسل گرفتن بجزاء عمل است كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت رَهِينَةٌ إِلّا أَصحابَ اليَمِينِ مدثر آيه 41 لَيسَ لَها از براي هر نفسي نيست مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ که حفظ كند آنها را از عذاب و لا شفيع که توسط كند از براي نجات آنها وَ إِن تَعدِل و اگر آن نفس عدلي براي خود آورد كُلَّ عَدلٍ که فدي دهد و لو تمام دنيا را که باو عذاب متوجه نشود لا يُؤخَذ مِنها قبول نميشود چنانچه ميفرمايد إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم كُفّارٌ فَلَن يُقبَلَ مِن أَحَدِهِم مِلءُ الأَرضِ ذَهَباً وَ لَوِ افتَدي بِهِ أُولئِكَ لَهُم عَذابٌ أَلِيمٌ آل عمران آيه 85.
جلد 7 - صفحه 110
أُولئِكَ الَّذِينَ أُبسِلُوا بِما كَسَبُوا گرفتار اعمال خود هستند (النّاس مجزيون باعمالهم ان خيرا فخير و ان شرّا فشرّ) و در قرآن مجيد ميفرمايد فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ وَ مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ زلزال آيه 8 و 9.
لَهُم شَرابٌ مِن حَمِيمٍ حميم شراب جوش آمده بغايت جوشش وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكفُرُونَ تفسيرش واضح است و از اينکه جمله دو نكته ميتوان استفاده نمود و آن اينست که از امور مسلّمه بين المحققين است اگر قضيه بيان علت در او شد مثلا گفت (لا تأكل الرمّان لانّه حامض) علة هم معمم است هم مخصص يعني از كلمه لأنّه حامض استفاده ميشود که هر حامضي را نبايد خورد و لو رمّان نباشد و غير حامض جايز است خوردن و لو رمّان باشد، و در اينکه آيه شريفه علت مذكورات در آيه را كفر بيان فرموده استفاده ميشود هر كافر يا كساني که در حكم كافر هستند باين مذكورات معذّب هستند و غير كافر از اينکه عقوبات معاف هستند و نكته ديگر آنكه اينکه اعمال موجب كفر ميشود پس كساني که دين خود را لهو و لعب قرار دهند و مغرور دنيا شوند كافر هستند و لو اسم اسلام روي خود گذارند و تكليف بسياري از ابناء نوع معلوم ميشود.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- برخى مردم بازى و سرگرمیهاى دنیا را به عنوان دین خود برگزیده اند. (و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا)
۲- گروهى از مردم نابخردانه دین خدا را بازیچه و سرگرمى براى خود قرار داده اند. (و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا) مراد از «دینهم» مى تواند آیین الهى باشد که براى آنان نازل گشته، ولى آنان به جاى تمسک آن را بازیچه خویش قرار داده اند.
۳- پیامبر (ص) وظیفه دار بى اعتنایى به کسانى که آیین آنها بازى و سرگرمى است. (و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا)
۴- التزام به دین الهى، امرى فطرى و آمیخته با فطرت آدمى است. (و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا) انتساب دین به کافران (دینهم) حکایت از آن دارد که دینى براى آنان فرض شده است. بنا بر یک احتمال این دین همان نداى فطرت است که آنان را به توحید و تدین فرامى خواند ; چنانکه صاحب المیزان فرموده است.
۵- مغالطه گرایان و خوض کنندگان در اسلام و قرآن و استهزاکنندگان آن، دین خدا را بازیچه و سرگرمى خود قرار داده اند. (الذین یخوضون فى ءایتنا ... یخوضوا فى حدیث غیره ... و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا) مراد از «الذین .... »، به قرینه آیات پیشین، همان خوض کنندگان در آیات هستند.
۶- رها کردن و بى اعتنایى به کسانى که دین خدا را بازیچه و سرگرمى انگاشته اند، وظیفه پیامبر(ص) و مؤمنان است. (و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا)
۷- زندگانى دنیا فریبنده و لغزشگاهى پر مخاطره است. (و غرتهم الحیوة الدنیا)
۸- فریفتگى و دلبستگى به دنیا موجب یاوه گویى، بازیچه شمردن دین و بیهوده گویى درباره آن است. (و ذر الذین اتخذوا دینهم ... و غرتهم الحیوة الدنیا) عطف جمله «غرتهم» از نوع عطف سبب بر مسبب است. یعنى سبب اینکه برخى دین را بازیچه گرفته اند، فریفتگى به زندگى دنیاست.
۹- کسانى که دین را بازیچه و سرگرمى قرار مى دهند، فریب خوردگان دنیا و دلبسته به آنند. (و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیوة الدنیا)
۱۰- لزوم هشیارى در برابر فریبندگى زندگانى دنیا و لغزشگاههاى پر جاذبه آن (و غرتهم الحیوة الدنیا) هدف از بیان این جمله (و غرتهم ... )، که به عنوان عامل انحراف ذکر گردیده، هشدار به عموم مردم است.
۱۱- تذکر دادن به مردم با قرآن، از وظایف پیامبر (ص) و مبلغان دین است. (و ذکر به أن تبسل نفس) مرجع ضمیر «به» قرآن مى تواند باشد که از سیاق آیات مورد بحث به دست مى آید و به اصطلاح مرجع حکمى است.
۱۲- قرآن کتابى براى تذکر به مردم است. (و ذکر به أن تبسل نفس)
۱۳- آدمى با اعمال، خویش خود را محروم از خیر و ثواب مى سازد و به ورطه هلاکت و تباهى مى اندازد. (أن تبسل نفس بما کسبت) «بسل» به معنى منع و حبس است و نتیجه آن هلاکت و تباهى است. در لسان العرب آمده است: «أبسلت فلانا إذا أسلمته للهلکة».
۱۴- یادآورى آثار زیانبار اعمال انسانها، روشى مؤثر در تربیت و تبلیغ است. (و ذکر به أن تبسل نفس بما کسبت) جمله «أن تبسل» مفعول له براى «ذکر» مى تواند باشد، در این صورت چنین معنى مى شود: «ذکر لأن لاتبسل نفس بما کسبت».
۱۵- مصونیت از تباهى و هلاکت، نتیجه متذکر شدن با تذکارهاى قرآن است. (و ذکر به أن تبسل نفس بما کسبت) جمله «أن تبسل»، با تقدیر لام تعلیل و حرف نفى، مفعول له براى «ذکر» مى تواند باشد. بنابراین جمله چنین معنى مى شود: به مردم با قرآن تذکر بده تا آنان گرفتار عواقب سوء اعمال خود نگردند.
۱۶- بازیچه قرار دادن دین موجب تباهى و محرومیت از خیر و ثواب مى شود. (و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا ... و ذکر به أن تبسل نفس) در آیه قبل سخن از بازیگرى با دین بود و جمله «ذکر به ... » در مقام هشدار و بیان نتیجه کار آنان است.
۱۷- آدمى را جز خداوند یاور و شفیعى نیست. (لیس لها من دون الله ولى و لا شفیع)
۱۸- کسانى که با اعمال نارواى خود، خویشتن را تباه و محروم از خیر نموده اند، هیچ دوست و یاور و شفیعى در بین مخلوقات نخواهند داشت. (أن تبسل نفس بما کسبت لیس لها من دون الله ولى و لا شفیع)
۱۹- هیچ فدیه اى از بازیچه قرار دهندگان دین، براى رهایى آنان از عذاب پذیرفته نمى شود. (اتخذوا دینهم لعبا ... و إن تعدل کل عدل لا یؤخذ منها)
۲۰- گرفتارى به عذاب و محرومیت از شفاعت، نتیجه بازیچه قرار دادن دین است. (الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا ... أولئک الذین أبسلوا بما کسبوا)
۲۱- عذاب قیامت و محرومیت از شفاعت، بازتاب اعمال انسان است. (لیس لها من دون الله ... أولئک الذین أبسلوا بما کسبوا)
۲۲- نوشیدنى سوزان و عذاب دردناک قیامت در انتظار بازیچه قراردهندگان دین است. (أولئک الذین أبسلوا ... لهم شراب من حمیم و عذاب ألیم)
۲۳- بازیچه قرار دادن دین، کفر است و بازیچه قراردهندگان آن کافرند. (و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا ... بما کانوا یکفرون)
۲۴- مداومت بر کفر موجب گرفتارى به عذاب دردناک قیامت مى شود. (عذاب ألیم بما کانوا یکفرون)
۲۵- کسانى که بازى و سرگرمى دنیا را دین خود قرار داده اند، کافرند. (و ذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا ... بما کانوا یکفرون) بنابراین که «اتخذوا دینهم لعبا»، به معناى «اتخذوا اللعب دینا» باشد.
موضوعات مرتبط
- انسان: گرایشهاى انسان ۴
- بیخپناهان:۱۸
- بیخپناهى: عوامل بیخپناهى ۱۸
- بیخدینان: بیخاعتنایى به بیخدینان ۳
- پاداش: عوامل محرومیت از پاداش ۱۳، ۱۶
- تبلیغ: روش تبلیغ ۱۴
- تذکر: آثار تذکر ۱۴، ۱۵ ; تذکر به مردم ۱۱، ۱۲ ; عوامل تذکر ۱۱، ۱۲
- تربیت: عوامل مؤثر در تربیت ۱۴
- جهنم: آب داغ جهنم ۲۲ ; آشامیدنیهاى جهنم ۲۲
- خدا: اختصاصات خدا ۱۷ ; شفاعت خدا ۱۷
- خیر: عوامل محرومیت از خیر ۱۳، ۱۶، ۱۸
- دنیا: فریبندگى دنیا ۷، ۹، ۱۰
- دنیاطلبان:۹
- دنیاطلبى: آثار دنیاطلبى ۸، ۹
- دین: آثار بازى با دین ۱۶ ; استهزاى دین ۵ ; بازى با دین ۲، ۵، ۶، ۹، ۲۳ ; بیخاعتنایى به استهزاگران دین ۶ ; پاسدارى از دین ۳، ۶ ; عوامل استهزاى دین ۸ ; عوامل بازى با دین ۸ ; فطریت دین ۴ ; کیفر بازى با دین ۳، ۱۹، ۲۰، ۲۲ ; مغالطهگران در دین ۵
- دیندارى: منشأ دیندارى ۴
- دینخسازى: با سرگرمى ۱، ۲۵ ; دینخسازى مردم ۱
- سرگرمى: دنیوى ۱، ۲، ۵
- شفاعت: عوامل محرومیت از شفاعت ۲۰، ۲۱ ; محرومان از شفاعت ۱۸
- عذاب: با آب داغ ۲۲ ; مراتب عذاب ۲۲ ; موانع نجات از عذاب ۱۹ ; موجبات عذاب ۲۰ ; موجبات عذاب اخروى ۲۱، ۲۴
- عمل: آثار عمل ۱۳، ۱۴ ; آثار عمل ناپسند ۱۸ ; کیفر عمل ناپسند ۲۱
- قرآن: استهزاى قرآن ۵ ; نقش قرآن ۱۱، ۱۲، ۱۵
- کافران:۲۳، ۲۵
- کفر: آثار تداوم بر کفر ۲۴ ; عوامل کفر ۲۳، ۲۵ ; موارد کفر ۲۳
- گروههاى اجتماعى:۱، ۲
- لغزش: عوامل لغزش ۷، ۱۰
- لهو و لعب:۱، ۲، ۵
- مؤمنان: مسؤولیت مؤمنان ۶
- مبلغان: مسؤولیت مبلغان ۱۱
- محمّد (ص): مسؤولیت محمّد (ص) ۳، ۶، ۱۱
- مغالطه: گران در دین ; مغالطه گران در قرآن ۵
- نهى از منکر: مراتب نهى از منکر ۳، ۶
- هشیارى: اهمیت هشیارى ۱۰
- هلاکت: عوامل مصونیت از هلاکت ۱۵ ; موجبات هلاکت ۱۳، ۱۶، ۱۸