يوسف ٢٣

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ رَاوَدَتْهُ‌ الَّتِي‌ هُوَ فِي‌ بَيْتِهَا عَنْ‌ نَفْسِهِ‌ وَ غَلَّقَتِ‌ الْأَبْوَابَ‌ وَ قَالَتْ‌ هَيْتَ‌ لَکَ‌ قَالَ‌ مَعَاذَ اللَّهِ‌ إِنَّهُ‌ رَبِّي‌ أَحْسَنَ‌ مَثْوَايَ‌ إِنَّهُ‌ لاَ يُفْلِحُ‌ الظَّالِمُونَ‌

ترجمه

و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه می‌برم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمی‌شوند!»

|و آن زنى كه يوسف در خانه‌اش بود از او كام خواست، و درها را محكم بست و گفت: بيا كه از آن توام. يوسف گفت: پناه بر خدا! او پروردگار من است [و] جايگاه مرا نيكو داشته است. قطعا ستمكاران رستگار نمى‌شوند
و آن [بانو] كه وى در خانه‌اش بود خواست از او كام گيرد، و درها را [پياپى‌] چفت كرد و گفت: «بيا كه از آنِ توام!» [يوسف‌] گفت: «پناه بر خدا، او آقاى من است. به من جاى نيكو داده است. قطعاً ستمكاران رستگار نمى‌شوند.»
و بانوی خانه به میل نفس خود با او بنای مراوده گذاشت و (روزی) درها را بست و یوسف را به خود دعوت کرد و اشاره کرد که من برای تو آماده‌ام، یوسف جواب داد: به خدا پناه می‌برم، او خدای من است، مرا مقامی منزه و نیکو عطا کرده (چگونه خود را به ستم و عصیان آلوده کنم)، که هرگز ستمکاران رستگار نمی‌گردند.
و آن [زنی] که یوسف در خانه اش بود، از یوسف با نرمی و مهربانی خواستار کام جویی شد، و [در فرصتی مناسب] همه درهای کاخ را بست و به او گفت: پیش بیا [که من در اختیار توام] یوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، جایگاهم را نیکو داشت، [من هرگز به پروردگارم خیانت نمی کنم] به یقین ستمکاران رستگار نمی شوند.
و آن زن كه يوسف در خانه‌اش بود، در پى كامجويى از او مى‌بود. و درها را بست و گفت: بشتاب. گفت: پناه مى‌برم به خدا. او پروراننده من است و مرا منزلتى نيكو داده و ستمكاران رستگار نمى‌شوند.
و زنی که او [یوسف‌] در خانه‌اش بود، از او کام خواست، و [یک روز، همه‌] درها را بست و [به یوسف‌] گفت بیا پیش من [یوسف‌] گفت پناه بر خدا، او [شوهرت‌] سرور من است و به من منزلتی نیکو داده است، آری ستمکاران رستگار نمی‌شوند
و آن زن كه او در خانه‌اش بود از وى كام خواست، و درها را ببست و گفت: بيا [كه تو را آماده‌ام‌]. گفت: پناه بر خدا! كه او پروردگار من است، جايگاهم را نيكو داشته براستى كه ستمكاران رستگار نشوند.
زنی که یوسف در خانه‌اش بود، آرام آرام نیرنگ آغازید و به گول‌زدن او پرداخت، و درها را بست و گفت: بیا جلو و دست به کار شو، با تو هستم! یوسف گفت: پناه بر خدا! او که خدای من است، مرا گرامی داشته است (چگونه ممکن است دامن عصمت به گناه بیالایم و به خود ستم نمایم؟!) بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند.
و آن (بانو) که یوسف در خانه‌اش بود با او (برای کام‌گیری از او) رفت و آمدهایی (شهوت‌زا و محبت‌افزا) کرد و همه‌ی درها(ی عذر و بهانه) را به رویش بست و گفت: «وای بر تو (که به من تن نمی‌دهی)!» (یوسف) گفت: «پناه بر خدا! او پروردگار من است که به من جایگاهی نیکو داده است. بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌کنند.»
و کام خواست زنی که در خانه‌اش بود از او و ببست درها را و گفت هان بشتاب گفت پناه برم به خدا همانا او پروردگار من نکو داشت جایگاه مرا همانا رستگار نشوند ستمکاران‌

She in whose house he was living tried to seduce him. She shut the doors, and said, “I am yours.” He said, “Allah forbid! He is my Lord. He has given me a good home. Sinners never succeed.”
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٢٢ آیه ٢٣ يوسف ٢٤
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«رَاوَدَتْهُ ... عَنْ ...»: خواست او را نیرنگ کند و گولش بزند. مراد این است که با انواع حیله‌ها از او کام خواست و مکّارانه و متضرّعانه کامجوئی طلبید. «هَیْتَ»: جلو بیا. بفرما. اسم‌الفعل است. «لَکَ»: با تو هستم. «إِنَّهُ رَبِّی»: خدا پروردگار من است. عزیز مصر ولی نعمت من است. مرجع ضمیر (ه) می‌تواند خدا باشد، یا این که عزیز مصر. استعمال (رَبّی) در معنی دوم، با توجّه به عرف ظاهر مردم است که می‌گویند: صَاحِبُ الدّارِ (نگا: یوسف / و ). «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ ...»: واژه (ه) ضمیر شأن است. یعنی: به هر حال.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ «23»

و زنى كه يوسف در خانه او بود، از يوسف از طريق مراوده و ملايمت، تمناى كام‌گيرى كرد و درها را (براى انجام مقصودش) محكم بست و گفت:

براى تو آماده‌ام. يوسف گفت: پناه به خدا كه او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته، قطعاً ستمگران رستگار نمى‌شوند.

نکته ها

در تفسير «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ» دو احتمال داده‌اند:

الف: خداوند پروردگار من است كه مقام مرا گرامى داشته و من به او پناه مى‌برم.

ب: عزيز مصر مالك من است و من سر سفره او هستم و درباره‌ى من به تو گفت: «أَكْرِمِي مَثْواهُ» و من به او خيانت نمى‌كنم.

هر دو احتمال، طرفدارانى دارد كه بر اساس شواهدى بدان استناد مى‌جويند. ولى به نظر ما، احتمال اوّل بهتر است. زيرا يوسف به خاطر تقواى الهى مرتكب گناه نشد، نه به خاطر اينكه بگويد: چون من در خانه عزيز مصر هستم و او حقّى بر من دارد، من به همسرش تعرّض و سوء قصد نمى‌كنم!. چون ارزش اين كار كمتر از رعايتِ تقواست.

البتّه در چند جاى اين سوره، «رَبُّكَ» كه اشاره به «عزيز مصر» است، به چشم مى‌خورد، ولى‌ «رَبِّي» هر كجا در اين سوره استعمال شده، مراد خداوند است.

از طرفى دور از شأن يوسف است كه خود را چنان تحقير كند كه به عزيز مصر «رَبِّي» بگويد.

اولياى خدا، به خدا پناهنده مى‌شوند و نتيجه مى‌گيرند: موسى از شرّ فتنه‌هاى فرعون به‌

جلد 4 - صفحه 181

خدا پناه مى‌برد، «إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ» «1» مادر مريم مى‌گويد: من مريم و نسل او را در پناه تو قرار مى‌دهم، «إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ» «2» و در اين آيه يوسف به خدا پناه مى‌برد، «قالَ مَعاذَ اللَّهِ» و خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور پناهندگى به خودش را مى‌دهد. قُلْ أَعُوذُ بِرَبِ‌ ...

به جاى گفتن: «أَعُوذُ بِاللَّهِ» يك سره به سراغ پناه‌دادن خدا رفت وگفت: «مَعاذَ اللَّهِ» تا پناهندگى خود را مطرح نكند. در واقع براى خود ارزشى قائل نشد.

پیام ها

1- گناهان بزرگ، با نرمش و مراوده شروع مى‌شود. «راوَدَتْهُ»

2- پاك بودن مرد كافى نيست، زيرا گاهى زنها مزاحم مردان هستند. «وَ راوَدَتْهُ»

3- قدرت شهوت به اندازه‌اى است كه همسر پادشاه را نيز اسيرِ برده خود مى‌كند.

«وَ راوَدَتْهُ الَّتِي»

4- سعى كنيم نام خلافكار را نبريم وبا اشاره از او ياد كنيم. «الَّتِي»

5- پسران جوان را در خانه‌هايى كه زنان نامحرم هستند، تنها نگذاريد. زيرا احتمال دارد باب مراوده باز شود. «وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها»

6- معمولًا عشق در اثر مراوده و به تدريج پيدا مى‌شود. وجود دائمى يوسف در خانه كم‌كم سبب عشق شد. «فِي بَيْتِها»

7- مسائل مربوط به مفاسد اخلاقى را سربسته و مؤدّبانه مطرح كنيد. راوَدَتْهُ‌ ... غَلَّقَتِ* 8- حضور مرد و زن نامحرم در يك محيط در بسته، زمينه را براى گناه فراهم مى‌كند. «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ»

9- زشتى زنا، در طول تاريخ مورد پذيرش بوده است و به همين دليل، زليخا همه‌ى درها را محكم بست. «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»


«1». غافر، 27.

«2». آل‌عمران، 36.

جلد 4 - صفحه 182

10- همه‌ى درها بسته، امّا درِ پناهندگى خدا باز است. غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ‌ ... مَعاذَ اللَّهِ‌

11- موقعيّت‌هاى امتحان الهى متفاوت است؛ گاه در چاه و گاه در كاخ. راوَدَتْهُ‌ ... قالَ مَعاذَ اللَّهِ*

12- تقوا واراده‌ى انسان، مى‌تواند بر زمينه‌هاى انحراف و خطا غالب شود.

«مَعاذَ اللَّهِ»

13- توجّه به خدا، عامل بازدارنده از گناه ولغزش است. «مَعاذَ اللَّهِ»

14- اگر رئيس يا بزرگ ما دستور گناه داد، نبايد از او اطاعت كنيم. «هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ» (به خاطر اطاعت از مردم، نبايد نافرمانى خدا نمود. «لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق» «1»)

15- به هنگام خطرِ گناه بايد به خدا پناه برد. «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»*

16- در كاخ حكومتى نيز مى‌توان پاك، عفيف، صادق و امين بود. «قالَ مَعاذَ اللَّهِ»*

17- خطر غريزه‌ى جنسى به قدرى است كه براى نجات از آن بايد خدا به فرياد برسد. «مَعاذَ اللَّهِ»*

18- انسان هواپرست از رسوايى ظاهرى هراس دارد (زليخا درها را محكم بست ولى خداپرست از خدا) «مَعاذَ اللَّهِ»*

19- انجام گناه (زنا)، با كرامت انسانى ناسازگار است. «مَعاذَ اللَّهِ»*

20- ياد خدا به نفس، نقش مهمى در ترك گناه دارد. «مَعاذَ اللَّهِ»*

21- اولين اقدام عليه گناه، ياد خدا و پناه بردن به اوست. «مَعاذَ اللَّهِ»*

22- بهترين نوع تقوا آن است كه به خاطر لطف، محبّت و حقّ خداوندى گناه نكنيم، نه از ترس رسوايى در دنيا يا آتش در آخرت. «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ»

23- ياد كردن الطاف الهى، از عوامل ترك گناه است. «إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ»*


«1». بحار، ج 10، ص 227.

جلد 4 - صفحه 183

24- ياد عاقبت گناه، مانع از ارتكاب آن است. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»

25- تشويق به زنا يا زمينه‌سازى براى گناه جوانان پاك، ظلم به خود، همسر، جامعه و افراد است. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»

26- يك لحظه گناه، مى‌تواند انسان را از رستگارى ابدى دور كند. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»

27- ارتكاب گناه، ناسپاسى و كفران نعمت‌ها است. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»

28- در هر كارى، بايد عاقبت انديشى كرد. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»*

29- يوسف عليه السلام در بحبوبه درگيرى با زليخا به فكر فلاح بود. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»*

30- انسانى كه مقام و منزلت خود را مى‌داند خود را به بهاى كم و زودگذر نمى‌فروشد. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»*

31- اگر از درى ظلم وارد شود، فلاح از در ديگر بيرون مى‌رود. «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»*

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ «23»


«1» مصدر اخير.

«2» همان مصدر.

«3» همان مصدر.

«4» تفسير منهج الصادقين، ج 5 ص 30.

جلد 6 - صفحه 198

چون يوسف به خانه عزيز وارد شد زليخا اظهار شوق نمود:

وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها: و رفت و آمد نمود يوسف را آن زنى كه يوسف در خانه او بود، يعنى زليخا به حيله‌گرى مراوده مى‌نمود تا مراد خود را حاصل كند. عَنْ نَفْسِهِ‌: از نفس او.

شرح حال: زليخا مجذوب حسن و جمال يوسف شده، تا مدتى مخفى، عاقبت اظهار، و به تدابير و حيل مشغول گرديد.

ابن عباس نقل نموده‌ «1» از جمله مراوده او اين بود كه به يوسف گفت: چه موى نيكو دارى.

يوسف فرمود: اول چيزى كه در خاك پراكنده و بريزد موى باشد.

زليخا گفت: چه روى نيكو دارى.

يوسف فرمود: احسن الخالقين آن را در رحم مادر نگاشته.

زليخا گفت: حسن تو مرا لاغر نمود.

يوسف فرمود: شيطان تو را به اين داشته.

زليخا گفت: عشق تو آتش به دل من زده.

يوسف فرمود: اگر من آن را فرونشانم به آتش جهنم سوخته شوم.

زليخا گفت: برخيز به اندرون خانه آبى بياور.

يوسف فرمود: كسى داخل شود كه مالك باشد، و من مملوك، و مالك چيزى نيستم.

زليخا گفت: با من در آن پرده درآى كه كسى را به آن راه نيست.

يوسف فرمود: خداى من بر نهانى و آشكارا مطلع است.

زليخا گفت: عزيز را شربتى دهم تا هلاك و من حليله تو شوم.

يوسف فرمود: چگونه از عذاب و عقاب جهنم خلاص شوى.

خلاصه چون از تدابير مراوده عاجز شد، شروع به حيله ديگر نمود. خانه‌


«1» بحار الانوار ج 12 ص 270.

جلد 6 - صفحه 199

ساخت زير و بالا و در و ديوار آن آئينه بود، صورت خود و يوسف را در آن نقش و التماس به يوسف كه داخل شو، ببين چنين خانه ديده‌اى؟

چون يوسف وارد، زليخا نيز از عقب او روان شد. وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ‌: و ببست درها را (تشديد براى تكثير و مبالغه در اغلاق است) نزد بعضى هفت اطاق بود در يكديگر، يوسف به هر طرف نظر مى‌كرد عكس زليخا را مى‌ديد.

چون به سمت در آمد در را بسته ديد. وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ‌: و زليخا صدا نمود پيش من بيا كه من براى توام. قالَ مَعاذَ اللَّهِ‌: يوسف عليه السّلام گفت پناه برم به خدا پناه گرفتنى. إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ‌: بتحقيق شأن چنين است كه پروردگار من نيكو ساخته و مهيا فرموده مقام و منزلت مرا در درگاه خود و مرا مرتبه جليله و درجه رفيعه داده، چگونه در حق او عاصى و نافرمانى نموده مرتكب قبيحى شوم و خود را از آن رتبه محروم كنم. يا عزيز تربيت كننده من و تو را به نيكو داشتن من امر نموده، چگونه حرمت و حق نعمت او را رعايت نكرده، دست خيانت به حرام او دراز كنم.

إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ‌: بدرستى كه شأن چنين است كه رستگار نمى‌شوند حق ناشناسان يا فايز نشوند زناكاران، چه زنا بدترين چيزها باشد. و در آيه شريفه دليل است بر آنكه يوسف قصد فاحشه ننمود و اراده قبيح نكرد، زيرا كسى كه قصد قبيح داشته باشد چنين سخنى را نگويد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ «23»

ترجمه‌

و آمد و رفت كرد نزد او زنى كه او در سرايش بود براى مراد خويش از خود او و ببست درها را و گفت بشتاب بسوى چيزيكه آماده است براى تو گفت پناه مى‌برم بخدا همانا او است پروردگار من نيكو كرد جايگاه مرا بدرستيكه رستگار نميشوند ستمكاران.

تفسير

حسن و جمال كه از طفوليّت در حضرت يوسف بنصاب كمال رسيده بود چنانچه در حديث نبوى است كه خداوند نيمى از گوهر حسن را بيوسف عطا فرمود و نيم ديگر را بساير مردم در تزايد بود تا آنحضرت بحدّ بلوغ و رشد رسيد گفته‌اند اندامش بقدرى موزون و متناسب بود كه قابل توصيف نبود رويش مانند ماه شب چهارده ميدرخشيد و شعاع دندانش ديده‌ها را خيره ميكرد ديگر كسى قادر نبود كه چشم از او بپوشد و در تحصيل مراد از او نكوشد بيچاره زليخا كه گرفتار اين ورطه هولناك شده بود يكباره عنان صبر و شكيبائى را از دست داد و پس از مراوده و معاشقه و مكالمه چنديكه در آنحضرت مؤثر نشد خود را آرايش و پيرايش تمام نمود و تمام درها را محكم بست و صريحا از آن حضرت تقاضاى كامروائى كرد و گفته‌اند او زنى بود شاهزاده و در نهايت حسن و جوانى و جمال و عزيز عنّين بود و نزد زن نميرفت و حضرت در جواب فرمود معاذ اللّه يعنى پناه مى‌برم بخدا از اين امر پناه بردنى شوهر تو مولى و ولى نعمت و مربّى من است مرا جايگاه نيكو داده و مقام مرا گرامى فرموده سزاوار نيست من نسبت باو خيانت نمايم يا خداوند تعالى پروردگار من است و مرا جاى در دل بزرگان داده كه مورد عنايت ايشان شدم و بمنصب نبوّت فائز فرموده پس نبايد معصيت او را بنمايم و اين عمل ظلم بنفس و ظلم بغير است و ظلم كنندگان رستگار نخواهند شد و كلمه هيت اسم فعل است يعنى اقبال و مبادرت نما و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام بهمزه و ضم تاء روايت نموده يعنى مهيّا شدم براى تو.


جلد 3 صفحه 134

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ راوَدَته‌ُ الَّتِي‌ هُوَ فِي‌ بَيتِها عَن‌ نَفسِه‌ِ وَ غَلَّقَت‌ِ الأَبواب‌َ وَ قالَت‌ هَيت‌َ لَك‌َ قال‌َ مَعاذَ اللّه‌ِ إِنَّه‌ُ رَبِّي‌ أَحسَن‌َ مَثواي‌َ إِنَّه‌ُ لا يُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ «23»

و اقبال‌ و اظهار تمايل‌ كرد زليخا ‌که‌ يوسف‌ ‌در‌ اطاق‌ ‌او‌ ‌بود‌ ‌از‌ نفس‌ يوسف‌ ‌که‌ ‌من‌ كمال‌ اشتياق‌ ‌را‌ دارم‌ بتو و تمام‌ درها ‌را‌ بست‌ كسي‌ وارد نشود و يوسف‌ ‌هم‌ خارج‌ نشود و ‌گفت‌ بيا نزد ‌من‌ ‌که‌ ‌من‌ ‌براي‌ تو مهيّا هستم‌ حضرت‌ يوسف‌ فرمود معاذ اللّه‌ ‌من‌ پناه‌ ميبرم‌ بخداوند ‌که‌ ‌او‌ بمن‌ چه‌ عناياتي‌ فرموده‌ ‌که‌ مرا ‌از‌ حضيض‌ ذلّت‌ باوج‌ عزّت‌ رسانيده‌ محققا ‌اينکه‌ عمل‌ ظلم‌ ‌است‌ و رستگار نميشوند ظالمين‌ واقعا تصور كنيد ‌که‌ همچه‌ نفس‌ قويه‌ ‌در‌ احدي‌ جز معصوم‌ و تالي‌ تلو معصوم‌ پيدا نميشود ‌حتي‌ ‌از‌ يكي‌ ‌از‌ علماء اعلام‌ ‌که‌ ‌در‌ قدس‌ و تقوي‌ كم‌ نظير ‌بود‌ پرسيدند ‌که‌ ‌اگر‌ يك‌ همچه‌ پيشامدي‌ ‌براي‌ ‌شما‌ شد چه‌ ميكنيد فرمود پناه‌ ميبرم‌ بخدا ‌با‌ اينكه‌ حضرت‌ يوسف‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ميتوانست‌ بنحو مشروع‌ انجام‌ دهد زيرا عزيز مصر عنّين‌ ‌بود‌ زليخا اختيار فسخ‌ نكاح‌ ‌را‌ داشت‌ و ‌غير‌ مدخوله‌ ‌بود‌ عدّه‌ نداشت‌ و يوسف‌ ‌او‌ ‌را‌ تزويج‌ ميكرد لكن‌ ‌اينکه‌ ظلم‌ ‌در‌ حق‌ عزيز ميشد ‌با‌ ‌آن‌ همه‌ سفارشات‌ ‌که‌ ‌در‌ حق‌ يوسف‌ كرده‌ ‌بود‌.

وَ راوَدَته‌ُ الَّتِي‌ هُوَ فِي‌ بَيتِها فاعل‌ راودت‌ ‌الّتي‌ ‌است‌ ‌که‌ زليخا ‌باشد‌ و مراوده‌ رفت‌ و آمد ‌است‌ و نزديك‌ ديگر رفتن‌ و مفعول‌ فعل‌ ضمير ‌است‌ ‌که‌ مرجعش‌ يوسف‌ ‌است‌ ‌يعني‌ راودت‌ زليخا يوسف‌ ‌را‌ ‌يعني‌ نزديك‌ يوسف‌ آمد، و تعبير ببيت‌ دون‌ الدار ظهور ‌در‌ حجره‌ دارد ‌که‌ يوسف‌ ‌در‌ حجره‌ ‌بود‌.

‌عن‌ نفسه‌ ‌يعني‌ نزديك‌ ‌شده‌ بيوسف‌ ‌که‌ ديگر فاصله‌ چندان‌ نبود و البته‌ ‌با‌ كمال‌ زينت‌ و آرايش‌ آمد وَ غَلَّقَت‌ِ الأَبواب‌َ جمع‌ باب‌ ‌است‌ و گفتند هفت‌ درب‌ ‌بود‌ ابواب‌ بيوت‌ و ابواب‌ دور تو همتو ‌که‌ كسي‌ وارد نشود و يوسف‌ ‌هم‌ فرار نكند

جلد 11 - صفحه 177

وَ قالَت‌ هَيت‌َ لَك‌َ ‌در‌ قرائت‌ هيت‌ اختلاف‌ زيادي‌ ‌در‌ قرّاء ‌شده‌ لكن‌ نظر ‌به‌ اينكه‌ ‌ما جز سياهي‌ قرآن‌ هيچ‌ قرائتي‌ ‌را‌ معتبر نميدانيم‌ و ‌او‌ بفتح‌ ها و ‌تا‌ و سكون‌ ياء ‌است‌ و هيت‌ اسم‌ فعل‌ ‌است‌ بمعني‌ هلم‌ّ ‌يعني‌ بشتاب‌ و كلمه‌ لك‌ ‌يعني‌ بنفع‌ تو ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ چنين‌ كني‌ نزد ‌من‌ بسيار عزيز ميشوي‌ و سفارش‌ تو ‌را‌ ‌هم‌ نزد عزيز و نزد ملك‌ ميكنم‌ و ‌از‌ ‌من‌ بهره‌برداري‌ كامل‌ ميكني‌.

قال‌َ مَعاذَ اللّه‌ِ استعيذ باللّه‌ اعاذة و معاذا و فرق‌ ‌بين‌ اعوذ باللّه‌ و معاذ اللّه‌ اينست‌ ‌که‌ اعوذ باللّه‌ فعل‌ ‌عبد‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌من‌ پناه‌ ميبرم‌ بخدا و معاذ اللّه‌ فعل‌ الهي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌او‌ مرا پناه‌ ميدهد و ‌من‌ ‌در‌ پناهگاه‌ ‌او‌ هستم‌.

إِنَّه‌ُ رَبِّي‌ مرا تربيت‌ كرده‌ ‌تا‌ باين‌ مقام‌ رسانيده‌ و مقام‌ نبوت‌ و علم‌ و حكمت‌ بمن‌ عنايت‌ فرموده‌ أَحسَن‌َ مَثواي‌َ چه‌ اندازه‌ نيكو كرده‌ جايگاه‌ مرا چه‌ اندازه‌ بعض‌ مفسرين‌ اشتباه‌ كاري‌ دارند ‌که‌ مرجع‌ ضمير انّه‌ ‌را‌ عزيز مصر دانسته‌ و تعبير بربي‌ ‌يعني‌ مالك‌ و مولاي‌ ‌من‌ ‌است‌ و بمن‌ عزت‌ گذاشته‌ و ‌من‌ غلام‌ ‌او‌ هستم‌ همچه‌ خيانتي‌ باو نميكنم‌.

إِنَّه‌ُ لا يُفلِح‌ُ الظّالِمُون‌َ محققا رستگار نميشوند ظالمين‌ چه‌ ظالم‌ بنفس‌ ‌باشد‌ نافرماني‌ ‌او‌ ‌را‌ بكند چه‌ ظالم‌ بغير ‌باشد‌ و ‌اينکه‌ عمل‌ ‌هم‌ ظلم‌ بنفس‌ ‌است‌ معصيت‌ بزرگي‌ ‌است‌ و ‌هم‌ ظلم‌ بعزيز ‌است‌ ‌که‌ متعرض‌ حريم‌ ‌او‌ شده‌ام‌ و زليخا توهّم‌ كرده‌ ‌بود‌ ‌که‌ چون‌ يوسف‌ بعنوان‌ غلامي‌ ‌در‌ خانه‌ ‌او‌ ‌است‌ ‌هر‌ چه‌ بگويد بايد اطاعت‌ كند و چون‌ ديد اباء و امتناع‌ ‌او‌ ‌را‌.

178

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 23)- عشق سوزان همسر عزیز مصر! یوسف با آن چهره زیبا و ملکوتیش، نه تنها عزیز مصر را مجذوب خود کرد، بلکه قلب همسر عزیز را نیز بسرعت در تسخیر خود درآورد، و عشق او پنجه در اعماق جان او افکند و با گذشت زمان، این عشق، روز به روز داغتر و سوزانتر شد، اما یوسف پاک و پرهیزکار جز به خدا نمی‌اندیشید و قلبش تنها در گرو «عشق خدا» بود.

امور دیگری نیز دست به دست هم داد و به عشق آتشین همسر عزیز، دامن زد.

نداشتن فرزند از یک سو، غوطه‌ور بودن در یک زندگی پرتجمل اشرافی از سوی دیگر، و نداشتن هیچ گونه گرفتاری در زندگی داخلی- آنچنان که معمول اشراف و متنعمان است- از سوی سوم، این زن را که از ایمان و تقوا نیز بهره‌ای نداشت در امواج وسوسه‌های شیطانی فرو برد. آنچنان که سر انجام تصمیم گرفت از او تقاضای کامجویی کند.

او از تمام وسائل و روشها برای رسیدن به مقصود خود در این راه استفاده کرد، و با خواهش و تمنا، کوشید در دل او اثر کند آنچنان که قرآن می‌گوید: «آن زن که یوسف در خانه او بود پی‌درپی از او تمنای کامجویی کرد» (وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ).

ج2، ص412

سر انجام به نظرش رسید یک روز او را تنها در خلوتگاه خویش به دام اندازد، تمام وسائل تحریک او را فراهم نماید، جالبترین لباسها، بهترین آرایشها، خوشبوترین عطرها را به کار برد، و صحنه را آنچنان بیاراید که یوسف نیرومند را به زانو درآورد.

قرآن می‌گوید: «او تمام درها را محکم بست و گفت: بیا که من در اختیار توام»! (وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ).

شاید با این عمل می‌خواست به یوسف بفهماند که نگران از فاش شدن نتیجه کار نباشد چرا که هیچ کس را قدرت نفوذ به پشت این درهای بسته نیست.

در این هنگام که یوسف همه جریانها را به سوی لغزش و گناه مشاهده کرد، و هیچ راهی از نظر ظاهر برای او باقی نمانده بود، در پاسخ زلیخا به این جمله قناعت کرد و «گفت: پناه می‌برم به خدا» (قالَ مَعاذَ اللَّهِ).

او با ذکر این جمله کوتاه، هم به یگانی خدا از نظر عقیده و هم از نظر عمل، اعتراف نمود.

سپس اضافه کرد: از همه چیز گذشته، من چگونه می‌توانم تسلیم چنین خواسته‌ای بشوم، در حالی که در خانه عزیز مصر زندگی می‌کنم و در کنار سفره او هستم «او صاحب نعمت من است و مقام مرا گرامی داشته است» (إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ).

آیا این ظلم و ستم و خیانت آشکار نیست؟ «مسلما ستمگران رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).

نکات آیه

۱- زلیخا ، شیفته و شیداى یوسف(ع) شد. (و رودته التى هو فى بیتها ... و غلّقت الأبوب)

۲- زلیخا با اظهار عشق و شیفتگى به یوسف(ع) ، او را به وصال خویش فرامى خواند. (و رودته التى هو فى بیتها عن نفسه) «مراودة» (مصدر راودتْ) به معناى درخواست کردن با رفق و مداراست، و «عن نفسه» بیانگر مورد درخواست مى باشد. بنابراین «راودته ...» ; یعنى، زلیخا با ملاطفت و اظهار عشق و علاقه از یوسف(ع) درخواست کرد که خودش را در اختیار او بگذارد و این کنایه از تقاضاى وصال و آمیزش است.

۳- زلیخا براى هموار ساختن نظر یوسف(ع) به منظور کام جویى ، اهتمامى مداوم و پى گیر داشت. (و رودته التى هو فى بیتها عن نفسه) برخى از اهل لغت در «راد - یرود» که مراوده از آن است ، سعى و تلاش پى گیرى براى رسیدن به مطلوب را قید کرده اند. برداشت فوق بر این اساس است.

۴- یوسف(ع) ، همواره از پذیرش تقاضاى زلیخا (درخواست وصال و آمیزش) امتناع مىورزید. (و رودته التى هو فى بیتها عن نفسه) برخى از اهل لغت در معناى مراوده ، کشمکش و نزاع میانِ طرفین را قید کرده و گفته اند: «مراوده» این است که یک طرف خواهان چیزى و دیگرى غیر آن را خواهان است. برداشت فوق ، براساس این معناست.

۵- زلیخا با سلطه ظاهریش بر یوسف(ع) ، برخوردار از زمینه اى مساعد و کارآمد براى واداشتن یوسف(ع) به خواسته هاى خویش (و رودته التى هو فى بیتها عن نفسه) قرآن، زلیخا را با عبارت «التى هو فى بیتها» (آن زن که یوسف در خانه اش به سر مى برد) توصیف مى کند تا تسلّط زلیخا بر یوسف(ع) را برساند.

۶- زلیخا براى کام جویى از یوسف(ع) و رسیدن به وصال او ، دربهاى قصرش را قفل کرد و او را به سوى خویش فرا خواند. (رودته ... و غلّقت الأبوب و قالت هیت لک) «تغلیق» (مصدر غلّقت) به معناى قفل کردن است. «هیت لک» اسم فعل امر و به معناى «بیا» مى باشد.

۷- قصر زلیخا ، قصرى مجلل و داراى دربهاى فراوان و متعدد بود. (و غلّقت الأبوب) به کارگیرى باب تفعیل ، براى بیان قفل زدن دربها (غلّقت الأبواب) مى تواند حاکى از شدت مبالغه باشد ; یعنى ، دربها را با قفلها و پشت بندها محکم بست ، و مى تواند بر کثرت دربها دلالت داشته باشد. برداشت فوق ، ناظر به دومین معناست.

۸- زلیخا ، همه شرایط و امکانات را براى کام جویى از یوسف(ع) فراهم کرده بود. (رودته ... و غلّقت الأبوب و قالت هیت لک)

۹- یوسف(ع) على رغم فراهم بودن همه شرایط و سلطه ظاهرى زلیخا بر او ، تمنّاى وى را نپذیرفت و به خواسته اش تن در نداد. (رودته ... و قالت هیت لک قال معاذ الله) «معاذ» مصدر و مفعول مطلق براى فعل مقدر «أعوذ» است ; یعنى ، «أعوذ بالله معاذاً».

۱۰- یوسف(ع) در برابر صحنه هاى پر جاذبه شهوانى (تمنّاى زلیخا ، ابراز اشتیاق او ، خلوت بودن قصر و بسته بودن دربها) به خدا پناه برد. (قال معاذ الله)

۱۱- توجه به خدا و استعاذه به درگاه او ، راهى براى مصون ماندن از فرجام نامیمون شهوات جنسى (قال معاذ الله)

۱۲- براى نجات از ورطه هاى گناه و لغزش ، باید به خداوند پناه آورد. (قال معاذ الله)

۱۳- حرمت رفاقت و آمیزش جنسى با زنان شوهردار (قالت هیت لک قال معاذ الله) استعاذه و پناه آوردن به خدا ، در موردى است که متعلق آن، گناه و امرى شرّآفرین باشد.

۱۴- پاک دامنى اعجاب انگیز ، و عفاف شگفت آور یوسف(ع) (و رودته التى ... و غلّقت الأبوب و قالت هیت لک قال معاذ الله)

۱۵- یوسف(ع) در عنفوان جوانى ، انسانى موحد ، مطیع و فرمانبردار خدا و در اوج تقوا و پرهیزگارى بود. (معاذ الله إنه ربى أحسن مثواى)

۱۶- توحید ناب و خالص یوسف(ع) ، اطاعتش از خدا و تقوا و پرهیزگارى او ، جلوه هایى از علم و حکمتى که خداوند به او عطا کرده بود. (ءاتینه حکمًا و علمًا ... قال معاذ الله إنه ربى أحسن مثواى)

۱۷- توجه به خداوند ، عامل بازدارنده آدمى از گناه (قال معاذ الله)

۱۸- زلیخا ، تسلیم نشدن یوسف(ع) در برابر خواسته اش را ، ناسپاسى و قدرناشناسى مى شمرد. (رودته التى هو فى بیتها ... إنه ربى أحسن مثواى) در برداشت فوق، «إنه ربى ...» ناظر به مفهومى گرفته شده که از عبارت «التى هو فى بیتها» استفاده مى شود ; یعنى، زلیخا با اظهار اینکه مربى یوسف(ع) بوده و او را در خانه خویش سر و سامان بخشیده است، توقع داشت که یوسف(ع) در برابر تقاضایش تسلیم شود ; ولى یوسف(ع) با جمله «إنه ربى ...» بیان مى دارد که خداوند، مربى و مدبر امور او بوده و هست، و سزاوار آن است که وى مطیع او باشد.

۱۹- زلیخا به دلیل اکرام یوسف(ع) و خدمت به او ، توقع داشت که یوسف(ع) در برابر تقاضاى نامشروعش ، تسلیم وى باشد. (رودته التى هو فى بیتها ... قال ... إنه ربى)

۲۰- یوسف(ع) در برابر زلیخا تصریح کرد که تنظیم جریان زندگى او ، به عنایت و تدبیر خداوند بوده است. (معاذ الله إنه ربى أحسن مثواى) ضمیر در «إنه» به «الله» باز مى گردد و در برداشت فوق، جمله «إنه ربى» تعلیل براى «معاذ الله» گرفته شده است. بر این اساس مفاد جمله فوق، چنین مى شود: من [از این امر فریبنده] به خدا پناه مى برم و او مرا یارى خواهد کرد ; زیرا او مدبر امور من و تربیت کننده من است.

۲۱- یوسف(ع) در پاسخ به دعوت و فرمان زلیخا ، خداوند را سزاوارتر براى اطاعت ، قدرشناسى و سپاس دانست. (قال معاذ الله إنه ربى أحسن مثواى)

۲۲- یوسف(ع) ، پذیرفتن تمناى زلیخا (درخواست وصال و آمیزش) را ، کفران احسانهاى خداوند به خویش دانست. (إنه ربى أحسن مثواى)

۲۳- انسان ، نباید به بهانه سپاس از مردمان و پاسخ گویى به اکرام آنان ، خداوند را معصیت کند. (أکرمى مثویه ... قال معاذ الله إنه ربى)

۲۴- ارتکاب گناه ، ناسپاسى و کفران نعمتهاى الهى است. (قال معاذ الله إنه ربى أحسن مثواى إنه لایفلح الظلمون)

۲۵- پذیرش درخواست آدمى از جانب خدا و حفظ او از ارتکاب گناه ، جلوه اى از ربوبیت الهى است. (معاذ الله إنه ربى أحسن)

۲۶- باور به ربوبیت خدا و توجه به احسانها و نعمتهاى او ، زمینه ساز پرهیز از گناهان است. (معاذ الله إنه ربى أحسن مثواى)

۲۷- ستمگران ، هرگز رستگار و موفق نخواهند شد. (إنه لایفلح الظلمون) ضمیر در «إنه» ضمیر شأن است و دلالت بر تأکید مفاد جمله دارد.

۲۸- یوسف(ع) ، تسلیم شدن در برابر تمناى نامشروع زلیخا را ، مصداقى از ستم کارى مى دانست. (إنه لایفلح الظلمون)

۲۹- ارتکاب زنا و شکستن حریم عفاف ، ستم کارى است. (قال معاذ الله ... إنه لایفلح الظلمون) مفاد «معاذ الله» این است که ارتکاب فحشا گناه است و مفهوم «إنه ربى ...» این است که ارتکاب گناه و فحشا، ناسپاسى در برابر خدا و قدرناشناسى اوست. از آن رو که «إنه لایفلح الظالمون» تعلیل براى این مفاهیم است، معلوم مى شود ارتکاب فحشا و نیز ناسپاسى خدا با ارتکاب گناه، از مصداقهاى ظلم مى باشد.

۳۰- نادیده گرفتن نعمتهاى الهى و ناسپاسى خدا، با ارتکاب گناه ، ظلم است. (إنه ربى أحسن مثواى إنه لایفلح الظلمون)

۳۱- ارتکاب فحشا و ناسپاسى در برابر نعمتهاى خداوند ، مانع رستگارى است. (إنه لایفلح الظلمون)

روایات و احادیث

۳۲- «عن على بن الحسین(ع): ... فلما راهق یوسف راودته إمرأة الملک عن نفسه ... ;[۱] از امام سجاد(ع) روایت شده است: ... چون حضرت یوسف در آستانه بلوغ جنسى قرار گرفت ، همسر پادشاه از او درخواست کرد که تا با او درآمیزد ...».

موضوعات مرتبط

  • احکام: ۱۳
  • استعاذه: آثار استعاذه به خدا ۱۲; اهمیت استعاذه به خدا ۱۱، ۱۲
  • اطاعت: اهمیت اطاعت از خدا ۲۳
  • امور: امور شگفت آور ۱۴
  • انسان: مسؤولیت انسان ها ۲۳
  • ایمان: آثار ایمان ۲۶; ایمان به ربوبیت خدا ۲۶
  • خدا: ربوبیت خدا ۲۰; نشانه هاى ربوبیت خدا ۲۵
  • دعا: اجابت دعا ۲۵
  • دوستى: دوستى با زن شوهردار ۱۳
  • ذکر: آثار ذکر خدا ۱۱، ۱۷; ذکر احسان خدا ۲۶; ذکر نعمت ۲۶
  • رستگارى: محرومان از رستگارى ۲۷; موانع رستگارى ۳۱
  • زلیخا: بینش زلیخا ۱۸; تلاش زلیخا ۳; توطئه زلیخا ۶; توقعات بیجاى زلیخا ۱۹; خواسته هاى زلیخا ۲۱، ۳۲; دربهاى کاخ زلیخا ۶، ۷; زلیخا و کفران یوسف(ع) ۱۸; زلیخا و یوسف(ع) ۳، ۵، ۶، ۸، ۱۹، ۳۲; زمینه کامجویى زلیخا ۵، ۸; سلطه زلیخا ۵; عشق زلیخا به یوسف(ع) ۱، ۲; کامجویى زلیخا ۲، ۳، ۲۲،۶،۴; ویژگیهاى کاخ زلیخا ۷ زنا: احکام زنا ۱۳; زنا با زن شوهردار ۱۳; ظلم زنا ۲۹
  • شهوترانى: موانع شهوترانى ۱۱
  • ظالمان: محرومیت ظالمان ۲۷
  • ظلم: موارد ظلم ۲۸، ۲۹، ۳۰
  • عفت: ظلم بى عفتى ۲۹
  • فحشا: آثار فحشا ۳۱
  • کفران: آثارکفران نعمت ۳۱; ظلم کفران نعمت ۳۰; موارد کفران نعمت ۲۴
  • گناه: آثار گناه ۲۴; اهمیت ترک گناه ۲۳; روش نجات از گناه ۱۲; زمینه ترک گناه ۲۶; ظلم گناه ۳۰; مصونیت از گناه ۲۵; موانع گناه ۱۷
  • متقین: ۱۵
  • محرمات: ۱۳
  • موحدان: ۱۵
  • یوسف(ع): آثار حکمت یوسف(ع) ۱۶; آثار علم یوسف(ع) ۱۶; استعاذه یوسف(ع) ۱۰; انقیاد یوسف(ع) ۱۵، ۱۶، ۲۱; بلوغ یوسف(ع) ۳۲; بینش یوسف(ع) ۲۸; تقواى یوسف(ع) ۱۵، ۱۶; توحید یوسف(ع) ۱۵، ۱۶; جوانى یوسف(ع) ۱۵; درخواست از یوسف ۲; عفت یوسف ۱۴،۹،۴ ;عقیده یوسف۲۱،۲۰، ۲۲; فضایل یوسف(ع) ۱۴، ۱۵; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۰، ۱۵، ۱۸، ۱۹، ۲۰، ۲۱، ۲۲، ۲۸، ۳۲; مدبر یوسف(ع) ۲۰; یوسف(ع) و خواسته هاى زلیخا ۹، ۱۰، ۲۸; یوسف(ع)و زلیخا ۴، ۲۰، ۲۱، ۲۲; یوسف(ع) و کفران نعمت ۲۲

منابع

  1. علل الشرایع ، ص ۴۸ ، ح ۱ ب ۴۱ ; نورالثقلین ، ج ۲ ، ص ۴۱۴ ، ح ۱۷.