يوسف ٢٢
کپی متن آیه |
---|
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذٰلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ |
ترجمه
يوسف ٢١ | آیه ٢٢ | يوسف ٢٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَشُدّ»: رشد جسمانی و عقلانی. «حُکْماً»: حکمت. داوری. نبوّت. «عِلْماً»: دانش تعبیر خواب. تفقّه در دین. آگاهی از مصالح امور.
تفسیر
- آيات ۲۲ - ۳۴ سوره يوسف
- توضيحى در مورد حكم و علمى كه خدا به يوسف «ع» داده
- معناى مراوده، در جملۀ: «وَ رَاوَدَتهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيتِهَا»
- ماجراهای يوسف «ع»، در كاخ عزيز مصر
- يوسف «ع» و همسر عزيز
- نكته هاى سخن يوسف «ع»، که گفت: «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»
- مراد يوسف، از «ربّ»، در جملۀ «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»
- خويشتندارى يوسف «ع»، در برابر همسر عزيز مصر
- اقوال پاره اى از مفسران عامه و خاصه، در تفسير آيه
- بررسى و نقد روايت مذكور، از تفسير سيوطى
- اتّهامات زشت و ناروا، در تفاسير عامه، نسبت به حضرت يوسف «ع»
- نقد گفته زمخشرى، در توضيح جملۀ: «وَ لقد هَمَّت بِهِ...»
- پاسخ نظر صاحب المنار، در باره آیه: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ»
- مقصود از «شاهد»، در داستان یوسف و زلیخا، چه كسى بوده؟
- معناى جملۀ عزیز مصر، به یوسف: «يُوسُفُ أعرِض عَن هَذَا...»
- تدبير زليخا، براى رهايى از ملامت زنان اشرافی مصر، پیرامون عشق او به یوسف
- ورود يوسف «ع» به مجلس زنان اشرافى مصر، و واکنش آنان
- سختى وارد بر يوسف «ع» در مجلس ميهمانى، و پناه بردن آن حضرت، به خداى تعالى
- توضيح مفردات آيه شريفه
- اظهار شگفتی زنان مصر، از ديدن جمال زیبای يوسف «ع»
- تهدید یوسف «ع»، به حبس و خواری، توسط زلیخا
- مناجات و استغاثه يوسف «ع»، به درگاه پروردگار خود
- نكاتى كه از آيه شريفه استفاده مى شود
- بحث هايى پيرامون تقواى دينى و درجات آن، در چند فصل
- ۱- قانون، اخلاق كريمه و توحيد
- ۲ تقوای دینی، به یکی از سه امر حاصل می شود
- ۳- چگونه محبت خدا، باعث اخلاص مى شود؟
- ۴- معناى اخلاص
- توضیح پیرامون ملكۀ عصمت، در پیشوایان معصوم «ع»
- بحث روايتى
- چند روايت در توضيح جملۀ: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا...»
- برخی روايات جعلى، در داستان یوسف و زلیخا
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «22»
و چون (يوسف) به رشد و قوّت خود رسيد به او حُكم (نبوّت يا حكمت) و علم داديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم.
نکته ها
«اشد» از «شد» به معناى «گِره محكم»، اشاره به استحكام جسمى و روحى است. اين كلمه در قرآن؛ گاهى به معناى «بلوغ» استعمال شده است، چنانكه در آيه 34 سوره اسراء آمده: «حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ» يعنى به مال يتيم نزديك نشويد تا زمانى كه به سنّ بلوغ برسد.
گاهى مراد از «اشد» سنّ چهل سالگى است. نظير آيه 15 سورهى احقاف كه مىفرمايد:
«بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً» و گاهى به سن قبل از پيرى گفته مىشود، مانند آيه 67 سوره غافر: «ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً»
پیام ها
1- علم وحكمت، ظرفيّت وآمادگى مىخواهد. «بَلَغَ أَشُدَّهُ»
2- ترفيعات الهى بدون فوت زمان و در وقت خود صورت مىگيرد. لَمَّا بَلَغَ ... آتَيْناهُ*
3- حكمت، غير از علم است. (علم، دانش است، ولى حكمت، بينش و بصيرتى است كه انسان را به حقّ مىرساند) «آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً»*
4- علوم انبيا، اكتسابى نيست. «آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً»
5- وجود علم و حكمت در كنار يكديگر، بسيار ارزشمند و كارساز است. «حُكْماً وَ عِلْماً»*
6- دليلِ عزل و نصبها را براى مردم بيان كنيد. آتَيْناهُ حُكْماً ... كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ*
7- بايد احسان كنيم تا لايق دريافت پاداش خاصّ الهى باشيم. «نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»
8- نيكوكاران، در همين دنيا نيز كامياب مىشوند. «كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»
جلد 4 - صفحه 180
9- هر كس كه توان علمى و جسمى داشته باشد، مشمول لطف الهى نمىشود، بلكه محسن بودن نيز لازم است. «نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «22»
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ: و چون رسيد يوسف به منتهاى اشتداد جسم و قوت بدن كه ما بين سى و چهل و آن را سن وقوف گويند. نزد بعضى مراد سن شباب و مبدأ آن بلوغ است. نزد جمعى بيست سالگى يا سى و سه سالگى. ابن عباس گفته «2» هيجده سالگى تا سى سالگى است. آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً: عطا فرموديم او را نبوت يا حكمت كه آن علمى است مؤيد به عمل، يا حكم كردن ميان مردمان و علمى كه آن تأويل احاديث كه عبارت باشد از علوم دينيه و علم به مصالح مردمان يا تعبير منامات. مروى است كه «3» مردم براى تحاكم و ترافع نزد عزيز
«1» بحار الانوار، جلد 61، صفحه 176، حديث 36.
«2» تفسير مجمع البيان ج 5 ص 221.
«3» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 222.
جلد 6 - صفحه 197
مىآمدند او آنها را به يوسف اشاره مىنمود به جهت ظهور كمال عقل و اصابت رأى او. وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ: و مانند اين جزا و پاداش مىدهيم نيكوكاران را.
تنبيه: آيه آگاهى است به آنكه حق تعالى به جهت پاداش احسان او در عمل، اين مرتبه رفيعه و درجه منيعه را در عنفوان جوانى به او مرحمت فرمود. و آيه شريفه عام است به تمام محسنين خصوصا جوانانى كه در اول جوانى با تهاجم افكار رديه نفسانى، دامن همت به كمر زده، مقدم در كارهاى خير شوند و نيكوكارى از دست ندهند. البته محسن حقيقى، جزاى احسان ايشان را به اضعاف مضاعف عطا فرمايد هم در دنيا و هم در آخرت نظر به حكمت و مصلحت.
ضحاك گفته: «1» مراد به «محسنان» صابرانند بر نوائب و مصائب. نزد ابن عباس مؤمناند. «2» نزد محمد بن جريح «3» خطاب به پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله است، يعنى چنانچه يوسف را برافراشتيم و او را بر همه مسلط نموديم، تو را اى پيغمبر برافرازيم و همه را مطيع و منقاد تو گردانيم. در بعضى روايات آمده كه «4» يوسف عليه السّلام هفده ساله بود كه عزيز او را بخريد و سى و سه ساله «ريان بن وليد» او را وزارت داد و در چهل سالى نبوت و صد و بيست ساله متوفى شد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «21» وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «22»
ترجمه
و گفت آنكس كه خريد او را از مصر بزن خود گرامىدار مقام او را باشد كه فائده بخشد ما را يا بگيريم او را بجاى فرزند و همچنين مكنت داديم مر يوسف را در زمين و براى آنكه بياموزيم او را از تعبير خوابها و خدا مسلّط است بر كار خود ولى بيشتر مردم نميدانند
و چون رسيد بكمال رشد خود داديم او را حكمت و دانش و اين چنين جزا دهيم نيكوكارانرا.
تفسير
خريداران يوسف عليه السّلام يا خصوص مالك بن ذعر او را با خود بمصر آوردند و مالك او را بعزيز مصر فروخت بچهل دينار و يك جفت كفش و دو جامه سفيد چنانچه از ابن عباس ره نقل شده و گفتهاند عزيز لقب خزانهدار و جانشين و امير لشگر پادشاه مصر بوده و اسمش قظفير يا اظفير است و پادشاه آنروز ريّان بن وليد عمليقى بود كه بعدا بحضرت يوسف ايمان آورد و در مجمع وليد بن ريّان ذكر شده و از ابن عباس ره نقل شده كه عزيز پادشاه مصر بوده در هر حال بعد از خريدن او را بخانه آورد و بعيال خود را عيل كه ملقّب بزليخا بود سفارش او را كرد كه منزل و مقام او را خوب و گرامى قرار ده و نيكو از او پذيرائى نما اميد است كه نفع برسد از او بما و بجاى فرزند قبولش نمائيم چون قمّى ره فرموده فرزند نداشت و چنانچه خداوند نعمت سلامت و نجات از هلاكت و نيل بكرامت را بيوسف عليه السّلام عنايت فرمود متمكّن كرد او را در زمين بتوجّه قلب پادشاه بجانب او و استيلاء بر ملك مصر تا حكومت كند در آن و تعليم فرمايد خداوند باو علم تعبير خواب يا شرايع و آدابرا كه گفتهاند و خدا غالب و قادر و مسلّط است در كار و حكم و تدبير خود و كسى نميتواند تصرّف در اراده او كند و مانع از نفوذ آن شود و نيز غالب و قادر است بر تقدير امر يوسف عليه السّلام و رساندن او را بمقامات عاليه ولى بيشتر مردم از ادراك اين معنى كه اختيار كليه امور با خدا است غافلند و نميدانند كه هيچ امرى بىاراده الهى تحقق پيدا نميكند و چون حضرت يوسف بكمال رشد جسمى و عقلى رسيد خداوند علم و حكمت باو عطا فرمود بطوريكه هر امر مشكلى را عزيز باو رجوع ميفرمود بسهولت انجام ميداد و حكمش در مرافعات فصل الخطاب بود و خداوند اين مقام را بىسبب باو عنايت
جلد 3 صفحه 133
نفرموده بود بلكه اين پاداش نيكى و نيكوكارى او بود كه بر مصائب صبر و با نفس امّاره مخالفت فرمود چنانچه بيايد انشاء اللّه.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيناهُ حُكماً وَ عِلماً وَ كَذلِكَ نَجزِي المُحسِنِينَ «22»
و چون بحدّ كمال عقل رسيد باو داديم نبوت را که عالم بحكم و مصالح باشد و داراي علم نبوت و رسالت گردد و همين نحو جزا ميدهيم نيكوكاران را
جلد 11 - صفحه 175
وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ يعني بلوغ حدّ كمال و ظاهرا مراد حدّ تكليف باشد و بعضي گفتند 18 سال و بعضي گفتند از 18 الي 30 سال، بعضي الي 40 سال بعضي الي 60 سال، و تحقيق اينكه انسان زماني که رسيد بحدّ بلوغ بحدّ كمال رسيده و مورد تكليف و امر و نهي قرار ميگيرد و تا سال چهلم باعلا درجه قابليت ميرسد و از چهل تا شصت حد يقف است و از شصت ببالا در نكس است چنانچه ميفرمايد وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَكِّسهُ فِي الخَلقِ يس آيه 68، و نيز ميفرمايد وَ وَصَّينَا الإِنسانَ بِوالِدَيهِ إِحساناً حَمَلَتهُ أُمُّهُ كُرهاً وَ وَضَعَتهُ كُرهاً وَ حَملُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهراً حَتّي إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَربَعِينَ سَنَةً الاية احقاف آيه 14 استفاده ميشود که بلوغ اشد غير از بلوغ اربعين است غاية الامر حد رشد تا اربعين است و معمّر از شصت ببالا است و بين اينکه دو حد يقف است.
آتَيناهُ حُكماً وَ عِلماً حكم مقام نبوت است که از ماده حكمت است يعني عالم بمصالح و مفاسد و باين معني خداوند را حكيم گويند نه بمعني فصل قضاء که او را حاكم گويند و قاضي نامند، و علم علم باحكام شرع است که از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم مرويست فرمود
(العلم ثلاثة: آية محكمة و سنّه قائمة و فريضة عادلة)
که بايد در درجه اول انبياء داشته باشند ثم الامثل فالامثل.
وَ كَذلِكَ نَجزِي المُحسِنِينَ از براي محسن درجاتي است بسيار هر درجه بمقدار قابليت و احسانش خداوند جزا ميدهد هم در دنيا و هم در آخرت که درجه اعلاي او خاص بانبياء و اوصياء آنها است بالاخص وجود مقدس خاتم الانبياء و اوصياء او عليه و عليهم السلام و درجه ادني كسيست که با ايمان از دنيا رود و لو غرق معاصي باشد و اگر بدون ايمان رفت از اينکه عنوان خارج ميشود و داخل در عنوان ظالمين ميشود.
176
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 22)- یوسف در این محیط جدید که در حقیقت یکی از کانونهای مهم سیاسی مصر بود، با مسائل تازهای رو برو شد، در یک طرف دستگاه خیره کننده کاخهای رؤیایی و ثروتهای بیکران طاغوتیان مصر را مشاهده میکرد، و در سوی دیگر منظره بازار برده فروشان در ذهن او مجسم میشد، و از مقایسه این دو با هم، رنج و درد فراوانی را که اکثریت توده مردم متحمل میشدند بر روح و فکر او سنگینی مینمود و او در این دوران دائما مشغول به خودسازی، و تهذیب نفس بود، قرآن میگوید: «و هنگامی که او به مرحله بلوغ و تکامل جسم و جان رسید (و آمادگی برای پذیرش انوار وحی پیدا کرد) ما حکم و علم به او دادیم» (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً).
«و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم» (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
ج2، ص411
منظور از «حکم و علم» که در آیه بالا میفرماید ما آن را پس از رسیدن یوسف به حدّ بلوغ جسمی و روحی به او بخشیدیم، یا مقام وحی و نبوت است و یا این که منظور از «حکم»، عقل و فهم و قدرت بر داوری صحیح که خالی از هوی پرستی و اشتباه باشد و منظور از «علم»، آگاهی و دانشی است که جهلی با آن توأم نباشد، و هر چه بود این «حکم و علم» دو بهره ممتاز و پرارزش الهی بود که خدا به یوسف بر اثر پاکی و تقوا و صبر و شکیبایی و توکل داد.
چرا که خداوند به بندگان مخلصی که در میدان جهاد نفس بر هوسهای سرکش پیروز میشوند مواهبی از علوم و دانشها میبخشد که با هیچ مقیاس مادی قابل سنجش نیست.
نکات آیه
۱- یوسف(ع) روزگار کودکى و نوجوانى را در خانه عزیز مصر به سر برد ، تا به جوانى و رشد جسمى و عقلى رسید. (أکرمى مثویه ... و لما بلغ أشدّه) کلمه «أشدّ» چنان چه لسان العرب از سیبویه نقل کرده - جمع شدّة (توان و قدرت) است. بنابراین «أشدّ» ; یعنى ، توانها و قدرتهاى متعدد که به مناسبت مورد ، شامل توان جسمى و عقلى است.
۲- یوسف(ع) در سن جوانى و رسیدن به رشد عقلى و جسمى ، به حکمتى والا و علمى گسترده دست یافت. (و لما بلغ أشدّه ءاتینه حکمًا و علمًا) نکره آوردن «حکماً» و «علماً» حکایت از عظمت حکمت و علمى دارد که خداوند به یوسف(ع) عطا فرموده بود. اسناد «آتى» به ضمیر متکلم «نا» مؤید این حقیقت است. و از آن رو که خداوند داستان مراوده زلیخا را پس از بیان بهره مندى یوسف(ع) از علم و حکمت مطرح مى کند، معلوم مى شود که او در عنفوان جوانى به حکمت و علم دست یافته بود ; زیرا محتمل نیست که زلیخا پس از گذشت جوانى یوسف(ع) - مثلاً در سنین سى و یا چهل سالگى - خواهان وصال او بوده باشد.
۳- خداوند ، عطاکننده حکمت و علم به یوسف(ع) (ءاتینه حکمًا و علمًا)
۴- یوسف(ع) در سن جوانى ، به قضاوت و داورى میان مردم توانا بود. (و لما بلغ أشدّه ءاتینه حکمًا و علمًا) برخى از مفسران ، «حکم» را به دانش معارف الهى ، احکام شریعت ، حکمت و قضاوت میان مردم تفسیر کرده اند و مراد از «علم» را، دانش تعبیر رؤیاها ، تحلیل حوادث و درک مصالح و مفاسد دانسته اند.
۵- رسیدن یوسف(ع) به سن رشد ، زمینه ساز برخوردارى او از علم و حکمت (و لما بلغ أشدّه ءاتینه حکمًا و علمًا)
۶- یوسف(ع) در سن جوانى و برخوردار شدن از رشد ، به مقام نبوّت نایل گردید. (و لما بلغ أشدّه ءاتینه حکمًا و علمًا) برداشت فوق ، بر اساس نظر برخى از مفسران است که «حکم» را به مقام نبوت و «علم» را به دانش شریعت ، تفسیر کرده اند.
۷- رسیدن به مقام نبوت ، مشروط به داشتن زمینه و صلاحیّت است. (و لما بلغ أشدّه ءاتینه حکمًا و علمًا و کذلک نجزى المحسنین)
۸- یوسف(ع) از نمونه هاى بارز نیکوکاران (و کذلک نجزى المحسنین)
۹- بهره مندى یوسف(ع) از حکمت و علم ، پاداشى الهى بر نیکوکارى او بود. (ءاتینه حکمًا و علمًا و کذلک نجزى المحسنین) «جزاء»(مصدر نجزى) به معناى سزا و پاداش است.
۱۰- نیکوکارى یوسف(ع) ، مایه رسیدن او به مقام نبوت بود. (ءاتینه حکمًا و علمًا و کذلک نجزى المحسنین)
۱۱- احسان و نیکوکارى ، زمینه برخوردار شدن از علم و حکمت است. (ءاتینه حکمًا و علمًا و کذلک نجزى المحسنین)
۱۲- اعطاى پاداش به نیکوکاران و بهره مند ساختن آنان از علم و حکمت، سنت الهى است. (و کذلک نجزى المحسنین) فعل مضارع «نجزى» در عبارت «کذلک نجزى المحسنین» حاکى از استمرار است ، و در برداشت از آن به سنت تعبیر شد.
۱۳- برخوردارى نیکوکاران از پاداشهاى الهى در دنیا (ءاتینه حکمًا و علمًا و کذلک نجزى المحسنین)
موضوعات مرتبط
- احسان: آثار احسان ۱۱; اهمیت احسان ۱۰، ۱۱، ۱۲
- حکمت: زمینه حکمت ۱۱
- خدا: پاداشهاى خدا ۹، ۱۳; سنتهاى خدا ۱۲; عطایاى خدا ۳
- سنتهاى خدا: سنت پاداش ۱۲; سنت کیفر ۱۲
- صلاحیتها: نقش صلاحیتها ۷
- علم: زمینه علم ۱۱
- محسنان: ۸ پاداش دنیوى محسنان ۱۳; پاداش محسنان ۹، ۱۲; حکمت محسنان ۱۲; علم محسنان ۱۲
- نبوت: شرایط نبوت ۷; نبوت در جوانى ۶
- یوسف(ع): آثار احسان یوسف(ع) ۱۰; آثار رشد یوسف(ع) ۵; پاداش احسان یوسف(ع) ۹; جوانى یوسف(ع) ۲، ۴، ۶; حکمت یوسف(ع) ۲، ۹; رشد یوسف(ع) ۱، ۲، ۶; زمینه حکمت یوسف(ع) ۵; زمینه علم یوسف(ع) ۵; علم یوسف(ع) ۲، ۹; فضایل یوسف(ع) ۲، ۴; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۴; قضاوت یوسف(ع) ۴; کودکى یوسف(ع) ۱; مراحل عمر یوسف(ع) ۱; مقامات یوسف(ع) ۶; منشأ حکمت یوسف(ع) ۳; منشأ علم یوسف(ع) ۱; موجبات نبوت یوسف(ع) ۱۰; نبوت یوسف(ع) ۶; نوجوانى یوسف(ع) ۱; یوسف(ع) از محسنان ۸; یوسف(ع) در خانه عزیز مصر ۱
منابع