الأعراف ٥٧
ترجمه
الأعراف ٥٦ | آیه ٥٧ | الأعراف ٥٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بُشْراً»: جمع بَشیر، مژدهدهندگان. «بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ»: پیشاپیش باران رحمت خود. «أَقَلَّتْ»: برداشت. «سَحاباً»: ابرها. جمع سَحابَة. «ثِقَالاً»: جمع ثَقیلَة، سنگین از آب فراوان. «سُقْنَا»: راندیم.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ يُرْسِلَ... (۴) فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ... (۴) وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ... (۴) وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ... (۲) يُخْرِجُ الْحَيَ مِنَ الْمَيِّتِ وَ... (۶) اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ... (۵)
تفسیر
- آيات ۵۴ - ۵۸، سوره اعراف
- معناى (( عرش (( و مراد از (( عرش خدا(( و تشبيه و تنظير عرش خدا به كرسى هاىحكومتى
- معناى عرش در ضمن بيان يك مثال و تطبيق آن با نظام تكوين
- معنى و مراد از (( خلق (( و (( امر(( در: (( له الخلق و الامر((
- فرق بين (( خلق (( و (( امر((
- اقوال مختلف درباره معناى عرش
- اگر چه تعبير (( استواء رحمن بر عرش (( تمثيل است ولى مبين حقيقتى نيز مى باشد كهعبارت است از مقامى كه زمام جميع امور منتهى بدان است .
- عموميت تدبير و اراده خداوند و نفى هر مدبر ديگرى
- آيات ديگرى كه دلالت دارد بر عموميت تدبير خداوند و نفى هر مدبر ديگرى مى كند
- دو وجه در معناى : (( ادعوا ربكم تضرّعا و خفية ((
- روش تفسيرى صحابه و تابعين ، سكوت در مورد معارف قرآنى ازقبيل مساءله عرش و كرسى بوده است و فقط مولى على و ديگر ائمه معصومين عليهمالسلام متعرض اين حقائق شده اند
- جواب امام على (عليه السلام ) به سؤ الات جاثليق در مورد عرش و...
- توضيح برخى فقرات حديث جاثليق
- روايتى ديگر از امام صادق (عليه السلام ) درباره معناى عرش و كرسى و شرح آن روايت
- دو روايت در جواب سؤ ال درباره فاصله زمين و عرش
- چند روايت در مورد حاملين عرش
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «57»
و اوست كه بادها را پيشاپيشِ (باران) رحمتش به بشارت مىفرستد، تا آنكه (باد) ابرهاى سنگين (پر آب) را به آسانى حمل كند (و آن را) به سرزمين مرده روانه كنيم، پس به اين وسيله، آب (باران) نازل كرديم و به واسطهى آن هرگونه ميوهاى را (از زمين) رويانديم و برآورديم. مردگان را نيز اين گونه (از زمين) بيرون خواهيم آورد، باشد كه شما (با ديدن حيات زمين پس از مرگ) متذكّر شويد.
نکته ها
در آيات قبل، خداشناسى و خداپرستى مطرح بود و اينجا معاد و براى هر يك از مبدأ و معاد، به مسائل طبيعى و نظام آفرينش استدلال شده است.
كلمهى «أَقَلَّتْ» يعنى به آسانى حمل كردن، و اين نشاندهندهى آن است كه بادها به قدرى قوى هستند كه ابرهاى پر آب و سنگين را به آسانى جابه جا مىكنند.
جلد 3 - صفحه 85
پیام ها
1- قوانين طبيعى با همه پيچيدگى و نظمى كه دارند، تحت اراده پروردگار است و نبايد انسان را از مبدأ هستى غافل كند. «هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ» (در فرمولهاى علمى و قوانين مادّى غرق نشويد، هدايت و حركت بادها و نزول باران و رويش گياهان، با تدبير خداوند است)
2- منكران معاد، برهانى ندارند و تنها استبعاد مىكنند. بيان نمونههاى حيات در طبيعت و جمع شدن مواد تشكيل دهندهى گلابى، سيب و انار كه در خاك پخش هستند، نظير جمع شدن ذرّات مردگان است و اين نمونهها براى رفع آن استبعاد كافى است. «كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى»
3- مرگ، به معناى فنا و نيستى نيست، بلكه تغيير حالت است، همان گونه كه زمين مرده، به معناى زمين معدوم و نابود شده نيست. سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ ... فَأَخْرَجْنا ... كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (57)
چون در آيه قبل ذكر دلائل بر الهيت و توحيد و علم و قدرت و اراده و تدبير و حكمت به ايجاد علويات و سفليات از خلق زمين و آسمان و شمس و قمر و نجوم نموده، در عقب آن بعض براهين تنظيم عالم را فرمايد:
وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ: و خالق سماوات و ارض و ما فيها، ذاتى است كه ارسال فرمايد انواع و اقسام بادها را. شهيد اول رضوان اللّه عليه در ذكرى و در كافى نيز مروى است كه بادها چهار است: شمال، جنوب، صبا، دبور. و اينها اسامى موكلين به آنهاست. شيخ طريحى از اهل تحقيق نقل نموده: باد صبا محلّش ما بين مطلع شمس و جدى در اعتدال است. باد شمال محلش از جدى تا مغرب شمس در اعتدال است. باد دبور محلش از سهيل تا مغرب است. باد جنوب محلش از مطلع شمس تا جنوب است.
تبصره: فخر رازى بيان نموده: باد عبارت از هواى متحرك، و بايد دانست كه اين حركت بذاته و لوازم ذاتش نيست، و الّا دائم الحركه به دوام ذاتش مىبود؛ پس لابد است در تحريك به محرك فاعل مختارى، و او ذات احديت قهار ذو الاقتدار است.
در احتجاج- مروى است كه زنديقى از حضرت صادق عليه السّلام سؤال از
جلد 4 صفحه 95
جوهريت باد نمود. حضرت فرمود: الرّيح هواء اذا تحرّك يسمّى ريحا فاذا سكن يسمّى هواء، و به قوام الدّنيا و لو كفت الرّيح ثلثة ايّام لفسد كلّ شىء على وجه الارض و نتن، و ذلك انّ الرّيح بمنزلة المروحة تذبّ و تدفع الفساد عن كلّ شىء و تطيّبه، فهى بمنزلة الرّوح، اذا خرج عن البدن نتن البدن و تغيّر و تبارك اللّه احسن الخالقين. «1» حاصل آنكه: باد هواء مىباشد، وقتى حركت كند، آن را باد و زمان سكون هوا نامند. و به ياد قوام دنيا است، اگر تا سه روز حبس شود، دنيا فاسد گردد؛ زيرا باد به منزله بادبزن است، باز مىدارد و دفع مىكند فساد را از هر چيزى، و پاكيزه كند آن را. پس باد به منزله روح است، هرگاه خارج شود از بدن، جسد متعفن و متغير گردد.
خلاصه: ذات احديت ارسال فرمايد رياح را، بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ: در حالى كه بشارت و مژده دهنده است پيش و جلو رحمت سبحانى، يعنى باد مقدمه رحمت باران است. و تسميه باران به رحمت به جهت آنست كه اين نعمت اتم و اكمل نعماء الهى است براى عالم و آدم و ذوى الحيات، زيرا به نزول آن، زندگى هر ذى حياتى از جماد و نبات و حيوان و انسان مىباشد، و اين رحمت عامى است به خلق، پس باران از اعظم نعماء الهى و رحمت رحمانيه سبحانى مىباشد.
بشارت: در لوامع- در علم سير- از قضاياى خليفه ثانى مروى است كه:
شخصى نزد او آمد، ادعا كرد كه من از رحمت الهى فرار كنم و گريزانم، و حيوان بدون ذبح را خوردن حلال، و ذبح او را حرام مىدانم و وطى بلانكاح كنم و كردم، و نكاحش حرام مىدانم، و شهادت ناديده واجب مىدانم و مىدهم. پس از اقرار او به كمال عقل و هوش و اراده، در مجلس اكابر صحابه بمرات ثلاثه، خليفه امر به قتل او نمود. و «باب مدينة العلم» بين راه، او را برگردانيد. فرمود: اى عمر، به قتل ناحق مؤمن صحيح العقايد امر كردى، خطا نمودى. پس حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اين مرد حق گفته، اما فرار از رحمت، فرار از باران رحمت الهى مىباشد در حال باريدن. و اما خوردن
«1» احتجاج طبرسى، جلد 2، صفحه 97 (احتجاج الصادق على الزنديق و بيان مذهب التّناسخ)
جلد 4 صفحه 96
حيوان بدون ذبح، ماهى و ملخ و جنين مواشى در شكم مادر مذبوح را مىخورد.
و اما وطى بدون عقد و نكاح، وطى كنيز است. و اما شهادت ناديده، شهادت بوجود خدا مىباشد. پس عمر، نادم شده گفت: لولا على لهلك عمر.
اقسام رياح: در لوامع التنزيل- عبد اللّه بن عمر روايت نموده كه بادها بر هشت قسم است: 1- ريح قاصف، بادى است شكننده سفن و اشجار و جبال و ديار. 2- ريح عاصف، كه باد تند و طمطراخ باشد. 3- ريح صرصر، كه در حركت با صداى سخت باشد. 4- ريح العقيم كه باد راكد است و خلاف لواقح كه حامل و بار آورنده اشجار و مزارع باشد. و چهار ديگر: 1- ريح ناشر، پراكننده ابرها است. 2- ريح مبشرات، مژده دهنده باران. 3- ريح مرسلات يعنى روان. 4- ريح ذاريات. و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: نصرت بالصّبا و اهلكت عاد بالدّبور و الجنوب من ريح الجنّة، «1» يعنى: در جنگ بدر يارى شدم بر اعداء به باد صبا، و قوم عاد هلاك شدند به دبور. و ريح جنوب باد بهشت است. در السماء و العالم، از ابن عباس روايت نموده: الماء و الرّيح جندان من جنود اللّه، و الرّيح جند اللّه الاعظم. «2» يعنى: آب و باد دو لشكر الهى هستند، و باد لشكر بزرگ است.
ارسال فرمايد رياح مبشرات را، حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا: تا بر مىدارد از اطراف عالم ابرهاى پر آب سنگين و ثقيل الوزن را، و آنها را با هم جمع مىسازد تا به حسب اراده الهى به زمين معين مىبارد. بعض علام در اينجا تشريح نموده: اول- آنكه باد برمىدارد از آفاق عالم ابرهاى سنگين به آب را تا موضعى معين رسانيده جمع مىسازد با هم اجزاء ابرها و كثيف و جسيم مانند لخته واحد گردد. دوم- به سبب حركات شديده كثيره باد به يمين و يسار، ممتنع شود تقاطر و نزول اجزاء مائيه از ابر، پس ابر محصور و معلق در هوا مىماند در فضاى معين. سوم- بادها مفرق و منشر ابرها بعد نزول باران به اطراف آفاق آن را منشور و مفروق سازد. چهارم- مطابق احاديث آل عصمت
«1» بحار الانوار، جلد 60، صفحه 4. (طبع اسلامية)
«2» بحار الانوار، جلد 60، صفحه 18، حديث 30 (طبع اسلاميّه)
جلد 4 صفحه 97
عليهم السلام به امر و اراده الهى از ابرها باران بطور قطره قطره فرود مىآيد، لكن با هر قطرهاى ملكى همراهى دارد.
سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ: مىبريم و مىرانيم آن ابر را به سوى زمين معمورى كه مرده، و گياه آن نروئيد، و نباتات و اشجار آن از بار و بر افتاده باشند.
فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ: پس نازل فرمائيم به سبب آن ابر، باران را. بسيارى از مفسرين قدماء و متأخرين و اهل حديث و مروى در اكثر احاديث خاصه و عامه در نزول باران آنست كه: از بحر مسجور كه در ما بين زمين و آسمان خداى تعالى خلق فرموده، سيل و آب به ابر مىرسد، و ابر مانند غربال، تقاطر نمايد به زمين.
علامه مجلسى رحمه اللّه و فخر رازى گويند كه: باران نازل شود بر سبيل حقيقت از آسمان، چنانچه خداى تعالى صريحا به لفظ «انزلنا» فرموده مكررا، و او سبحانه صادق در اخبار و اعلام است، و هرگاه تسليم شويد قدرت قادر متعال بر امساك آب در سحاب و سحاب در هوا، پس چه استبعاد و تعجب دارد امساك آب در آسمان و درياى مسجور در هوا؛ و ايضا عدول از ظاهر نص به تأويل وقتى لازم است كه اجراء لفظ بر ظاهر غير ممكن باشد، و اينجا دليلى بر امتناع سماء قايم نيست. پس لازم شد اجراء لفظ بر ظاهر آن.
قول فلاسفه در باران آنكه: ابخره ارضيه بواسطه تابش حرارت آفتاب، متصاعد شده، تشكيل ابر دهد، و به سبب برودت هوا به تقاطر آمده، باران حاصل شود.
جواب: بطلان اين قول به وجوهى است، از جمله آنكه:
اولا: در ايام تابستان در صميم و شدت گرما، مشاهده شده نزول تگرگ و باران، و بالعكس در زمستان ايام نزول باران به كلى منقطع شده اصلا قطرهاى نبارد كه در اثر آن قحطى ظاهر شود، چنانچه در قرن چهاردهم سال هزار و سيصد و سى و پنج هجرى منع باران شد، هر چه مصلى و استسقا رفتند فايده نداد. سال بعد آن قحطى عظيم پيدا شد به حدى كه علف صحرا و خون و پوست حيوانات را از شدت اضطرار و گرسنگى مىخوردند و مردم بيشمار تلف شدند. (و مؤلف به چشم ديده) وجود اين گونه حسيات در قرون و سنون مكررا مبطل مزعوم فلاسفه مىباشد.
جلد 4 صفحه 98
ثانيا: بخارات ارضيه كه تبديل به آب شود بايد به يك نحوه تقاطر نمايد، و حال آنكه خلاف آن ظاهر است.
ثالثا: اگر تولد مطر از بخارات متصاعده باشد، هر آينه نزول مطر بايد دائم باشد، زيرا بخارات دائما مرتفعند و چون امر چنين نيست، ثابت گردد عدم توليد باران از بخارات.
رابعا: باران قواى مولده دارد، و به برهان ثابت شده كه آب مبدله از بخارات متصاعده فاقد اين قوه مىباشد.
فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ: پس برآورديم به سبب انزال باران، اجناس ثمار و حبوب فواكه و زراعات انواع مختلفة الالوان و المذاق، ترش و شيرين و مىخوش به تأثيرات متفاوته از سرد و گرم، و تر و خشك، و تر و سرد، و خشك و گرم و خشك معا، با وجودى كه از يك زمين و آب و هوا و حرارت شمس به طبيعت واحده بوده، اين نيست مگر به قدرت قاهره مدبر حكيم كه آثار حكمت او هويدا است، و ذات احديت به اجتماع اين مادية اشياء اربعه تكوين و تخليق آن فرمايد. و متكلمين اسلام گفتهاند كه: ثمار از آب و هوا و باران و زمين پيدا نشود، زيرا بذاته هر يك از اينها تأثيرى ندارند، بلكه عادت خالق مدبر جارى است كه نزد اجتماع اين اشياء اربعه و اختلاط اينها با هم بطور اعتدال ايجاد و تخليق نبات ابتدائا و اولا مىفرمايد و بعد ثمر را از آن برمىآرد.
تبصره: متكلمين بر فساد قول طبيعيون وجوهى فرموده:
اولا: طبيعت حيات و علم و قدرت ندارد تا اشياء را به كمال احكام و اتقان ايجاد نمايد، پس تخليق اشياء بر نسق مرتب و منظم، هر آينه دال است بر فاعل قادر عالم.
ثانيا: دليل حسى- ما مىبينيم از دانهاى واحد، احوال مختلفه را مانند دانه انگور، چه پوست او سرد و خشك، و آب او گرم و مرطوب، و مغز و دانه او سرد و يا بس، پس تولد اجسام موصوفه به صفات مختلفه و خواص متفرقه متعدده از يك آب و خاك در يك حبه، ثمره، برهان قطعى است بر اينكه حدوث چنين اشياء به احداث فاعل عليم و مدبر مختار حكيم به كمال اتقان و تدبير مىباشد نه طبيعت خاصه.
جلد 4 صفحه 99
ثالثا: اگر بروز ثمرات اشجار به طبيعت باشد، بايد تمام اشجار با ثمر گردند، و حال آنكه درختان بى ميوه زياد است. اگر گوئى اين اقتضا از تخم درخت است، جوابش آنكه: اين اقتضا را در تخم، كه مقرر نموده، و در ذات او جعل كرده، البته به اندكى تدبر، عاقل دريابد كه ايجاد اين تأثيرات به تدبير و اراده خالق الطبيعه است.
حكايت: عالمى را با زنديقى مباحثه در توحيد اتفاق افتاد. زنديق گفت: هر چه در عالم خاك موجود مىشود همه از طبيعت است. دانشمند گفت: چنين نيست، زيرا برگ توت همه يك طعم و يك طبع دارد، پس اگر كرم پيله خورد ابريشم از او توليد شود، و اگر زنبور از آن تغذى كند عسل مىدهد، و اگر آهوى تاتار بخورد در نهاد او مشك از فر گردد، و اگر گوسفند از آن غذا سازد سرگين مىافكند، و حال آنكه كيفيت آن برگ يكى و خاصيت آن يك چيز است و در هر شكمى چيز ديگرى حاصل آيد، پس معلوم مىشود اين به تقدير عليم حكيم و مدبر قديم است. زنديق از جواب عاجز شد.
كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى: چنانچه ايجاد و احياء اشجار و اثمار از زمين مرده نموديم، همچنين احياى اموات نمائيم و ابدان فانيه را از بطن زمين به صورت اوليه بيرون آوريم با اعاده روح در آنها مانند مرتبه اوليه.
تبصره: خداى تعالى براى اثبات معاد و حشر مكلفين، تمثيل حسى بيان فرموده، چه تمثيل حسى اقرب به فهم هر ذيشعور مىباشد. وجه تمثيل را دو طريق بيان نمودهاند. تشبيه به اصل احيا كه مشبّه اخراج و احياى اموات و مشبّه به انبات و اخراج حبوب و اشجار و ثمار از زمين به سبب باران، وجه شبه در تصرف و قدرت خلاق عالم؛ يعنى چنانچه احيا نمود بلدميت را بعد از موت و بىثمرى و رويانيد در آن زرع و شجر و حبوب و اثمار را، همچنين قادر متعال زنده فرمايد موتى را و خارج نمايد ايشان را بعد از آنكه پوسيده و خاك شد، زيرا ذاتى كه قادر است بر اخراج ميوه تر و تازه از چوب خشك، هر آينه قدرت دارد بر احياى اموات و حشر و نشر ايشان.
لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ: براى اينكه متذكر شويد و ياد نمائيد كه اعاده اموات و احياى ايشان روز قيامت از اين قادر عليم به ظهور و وقوع آيد، و چون اين حالت
جلد 4 صفحه 100
احياء ارض موات، محال و ممتنع نيست، پس اعاده خلايق يوم العدل و الجزاء محال و ممتنع نخواهد بود، و كافى است بر اعاده معاد جسمانى همين اعاده حيات ارض موات براى شما (العاقل يكفيه الاشاره).
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (57)
ترجمه
و او است آنكه ميفرستد بادها را بشارت دهندگان پيش از نزول رحمت خود تا چون بردارند ابران گرانبار آنرا برانيم آنرا از براى بلدى مرده پس فرو فرستيم بآن آب را پس بيرون آوريم بآن از همه ميوهها اين چنين بيرون ميآوريم مردگانرا باشد كه شما پند گيريد.
تفسير
بشرا جمع بشير و حال است از رياح كه جمع ريح است و بين يدى رحمته كنايه از تقدم آنها است بر نزول باران رحمت و سحاب بفتح جمع سحابه است كه بمعنى ابر است لذا متّصف بصفت جمع كه ثقالا باشد شده است و گرانبارى ابر بآب دارى آنست و افراد ضمير در سقناه و به گفتهاند بملاحظه لفظ سحاب است و بنظر حقير براى دلالت آن بر جنس است و در خاتمه استدلال بر معاد شده است كه آنهم مانند اينها مقدور الهى است براى تذكّر خلق و بعضى نشرا بنون جمع نشور بمعنى ناشر قرائت نمودهاند و ميت بتخفيف يا نيز قرائت شده است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ هُوَ الَّذِي يُرسِلُ الرِّياحَ بُشراً بَينَ يَدَي رَحمَتِهِ حَتّي إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالاً سُقناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنزَلنا بِهِ الماءَ فَأَخرَجنا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخرِجُ المَوتي لَعَلَّكُم تَذَكَّرُونَ (57)
و او است آن خدايي که ميفرستد بادهايي بشارتدهنده پيشاپيش رحمت خود تا زماني که بردارد ابرهاي سنگين را و رانديم آنها را بطرف بلد مرده و نازل كرديم بآن بلد مرده آب را پس بيرون آورديم بآن آب از هر نوع ميوهها را و همين نحو مردهها را بيرون ميآوريم بايد شما ياد بياوريد.
وَ هُوَ الَّذِي يُرسِلُ الرِّياحَ توليد بادها از تموّج هوا است نظير موج دريا و در تحت امر الهي ميوزد بهر طرفي که مأمور است بُشراً بَينَ يَدَي رَحمَتِهِ قراء در اينکه كلمه بشرا اختلاف شديدي دارند که نون است نشرا يا باء است بشرا و در كيفيت قرائت آن از جهت فتحه و كسره و ضمه متحركا يا مجزوما و هر كدام ادله اجتهاديه اقامه كردهاند و در مجمع بسط مفصلي داده، لكن مكرر گفتهايم و در مقدمه اينکه تفسير مشروحا بيان كردهايم که هيچ اعتباري بآن قرائات نيست و اينکه وجوهي که هر يك بيان كردهاند اجتهاد مقابل نص است و جز سياهي قرآن که بتواتر بما رسيده ساير قرائات باطل است بلكه نص قرآن در اينکه مقام شاهد بر اينست که بشرا بباء است وَ مِن آياتِهِ أَن يُرسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ روم آيه 45، بلكه در خود آيه هم قرينه دارد كلمه بَينَ يَدَي رَحمَتِهِ يعني بشارت ميدهد
جلد 7 - صفحه 345
قبلا برحمت الهي و فوائد اينکه رياح بسيار است: تلطيف هوا ميكند، مكربات و كسافات را ميبرد و حرارت هوا را تسكين ميكند و لواقح است که درختان را آبستن ميكند و نطفه نر را در ماده تلقيح ميكند و رطوبات را برطرف ميكند الي غير ذلک که در اينکه آيه بيكي از آنها اشاره فرموده.
حَتّي إِذا أَقَلَّت حمل ميكند و برميدارد و مرتفع ميكند سَحاباً ثِقالًا که منشأ سحاب ابخره و ادخنه که بتوسط اشعه شمس از درياها متصاعد ميشود و ثقالت آنها بواسطه مواد مائيه است که در اينکه ابخره موجود است و باد ان ابرها را حركت ميدهد که مفاد سقناه باطراف و نقاط زمين که مفاد لِبَلَدٍ مَيِّتٍ است و ميت بودن بلاد خشكي قنوات و آبار و رودخانهها و انهار و اشجار و صناعاتي که مربوط بمياه است ابرها را بالاي آن بلاد نگاه ميدارد مواد مائيه آنها بتوسط سردي هواي بالا خارج ميشود باران و برف و تگرگ ميبارد بر آن بلد ميت بقدرت كامله خداوند اگر هوا ملائم باشد باران ميشود و اگر سرد باشد اگر در وسط هوا سردي باشد باران بآن وسط که ميرسد تگرگ ميشود و اگر حين جدا شدن از ابر سرد باشد برف ميشود و پس از باريدن قناتها و رودخانهها و نهرها جاري ميشود و آبار آب در آنها جوشش ميكند و درختان سبز و خرّم و بارور ميشود.
فَأَنزَلنا بِهِ الماءَ مراد اعم از باران و برف و تگرگ است زيرا همه آنها ماء است که بآن زمين مرده از ابر ميبارد.
فَأَخرَجنا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَراتِ در كشتزار ببارد حبوبات روئيده ميشود، در باغستانها ميوهجات، در نخلستانها رطب و تمر، در كوهها چشمههاي آب بوجود ميآيد و در دهان صدف مرواريد، در اعماق زمين معادن و غير اينها كَذلِكَ نُخرِجُ المَوتي چنانچه قدرت دارد زمين مرده را زنده كند قدرت
جلد 7 - صفحه 346
دارد فرداي قيامت مردهها را زنده كند و از خاك بيرون آورد.
لعلكم يعني سزاوار است و بايد متذكر شويد تَذَكَّرُونَ بلكه ذات مقدسش بر هر چيزي قادر است و آثار قدرتش در همه جا ظاهر و هويدا است
مهندسي که بگل نكهت و بگل جان دادبرگزیده تفسیر نمونه
(آیه 57)- در آیات گذشته اشارههای مکرر به مسأله «مبدء» یعنی توحید و شناسایی پروردگار از روی اسرار جهان آفرینش شد، و در این آیه اشاره به مسأله «معاد» و رستاخیز میشود، تا این دو بحث یکدیگر را تکمیل کنند، و این سیره قرآن است که در بسیاری از موارد «مبدء» و «معاد» را با هم قرین میسازد، نخست میگوید: «او کسی است که بادها را پیشاپیش باران رحمتش همچون بشارت دهندهای (که از قدوم مسافر عزیزی خبر میدهد) میفرستد» (وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ).
«بادهایی که از اقیانوسها برخاسته و ابرهای سنگین بار و پر آب را با خود حمل میکند» (حَتَّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا).
«در این موقع آنها را به سوی سرزمینهای مرده و خشک و سوزان میرانیم» و مأموریت آبیاری این تشنگان را به عهده آنها مینهیم (سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ).
«و به وسیله آن، آب حیات بخش را در همه جا فرو میفرستیم» (فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ). «سپس به کمک این آب انواع میوهها را از خاک تیره بیرون میآوریم»
ج2، ص57
(فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
و به دنبال آن اضافه میکند: «این چنین مردگان را از زمین بیرون میآوریم» و لباس حیات را در اندامشان میپوشانیم (کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی).
این مثال را برای آن آوردیم که نمونه معاد را در این دنیا که همه سال در برابر چشم شما تکرار میشود به شما نشان دهیم «تا شاید متذکر گردید» (لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
نکات آیه
۱- بادها، پیام آورانى نویدبخشِ نزول باران (و هو الذى یرسل الریح بشراً بین یدى رحمته) «بُشر» مخفف «بُشُر»، جمع بشیر و یا بَشُور، است و حال براى «الریاح» مى باشد.
۲- خداوند بادهاى نویددهنده باران را به حرکت مى آورد و ابرها را به سرزمینهاى خشک گسیل مى دارد. (و هو الذى یرسل الریح بشراً بین یدى رحمته ... سقنه لبلد میت)
۳- باران، رحمتى از جانب خداوند است. (بشراً بین یدى رحمته)
۴- باد، عامل جابه جایى توده هاى سنگین و پر آب ابرها (حتى إذا أقلت سحاباً ثقالا) «سحاب» جمع «سحابة» و «ثقال» جمع «ثقیل» (سنگین) است و سنگینى ابرها به بزرگى توده ها و پرآبى آنهاست.
۵- بادها داراى نیرویى بس عظیم (حتى إذا أقلت سحاباً ثقالا) به کارگیرى فعل «أقلت» (به آسانى حمل کرد و آن را قلیل یافت)، على رغم توصیف ابرها به سنگینى، بیانگر این معناست که بادها از نیروى بسیارى برخوردار هستند ; به گونه اى که جابه جایى توده هاى سنگین براى آنان کارى آسان است.
۶- خداوند با ابرهاى گسیل داده شده، سرزمینهاى خشک و مرده را از آب باران سیراب مى کند. (سقنه لبلد میت فانزلنا به الماء) ضمیر در «به» به سحاب برمى گردد و حرف «باء» در آن سببیه است.
۷- خداوند به وسیله آبهاى فروآمده از ابرها، انواع میوه ها را به ثمر مى نشاند. (فأنزلنا به الماء فأخرجنا به من کل الثمرت)
۸- هماهنگى و پیوستگى عوامل طبیعى و عملکرد آنها در پرتو اراده خداوند است. (و هو الذى یرسل الریح بشراً ... فاخرجنا به من کل الثمرت)
۹- خداوند در قیامت مردگان را از جایگاهشان بیرون خواهد کشید و آنان را زنده خواهد کرد. (کذلک نخرج الموتى) مراد از بیرون کشیدن مردگان، زنده کردن آنهاست و به کارگیرى «اخراج» به جاى «احیاء» مى تواند اشاره به این باشد که مردگان در هر کجا مدفون باشند و یا به چیزى در زمین و آسمان و یا دریاها آمیخته باشند، از آنجا بیرون آورده مى شوند و زنده مى گردند.
۱۰- حیاتبخشى دوباره به مردگان به هنگام برپایى قیامت، همانند رویش گیاهان مرده و به ثمر نشاندن آنهاست. (فاخرجنا به من کل الثمرت کذلک نخرج الموتى)
۱۱- زنده شدن گیاهان مرده، دلیل امکان معاد و زنده شدن مردگان (کذلک نخرج الموتى لعلکم تذکرون) تشبیه زنده کردن مردگان به چگونگى رویش گیاهان و تبدیل دانه هاى بى جان به موجوداتى زنده، استدلالى است بر امکان معاد و زنده شدن مردگان.
۱۲- مطالعه عوامل طبیعى در حیاتبخشى به گیاهان، موجب پذیرش معاد و پى بردن به قدرت خداوند است. (هو الذى یرسل الریح ... فاخرجنا به من کل الثمرت کذلک نخرج الموتى)
۱۳- پى بردن انسانها به قدرت خداوند و توجه همواره به آن، از اهداف آفرینش نیروهاى طبیعى در هستى است. (هو الذى یرسل الریح ... لعلکم تذکرون) در برداشت فوق «لعلکم ... » غایت براى «یرسل الریح» و جمله هاى پس از آن گرفته شده است. یعنى از اهداف آفرینش این اسباب و مسببات تذکر یافتن انسانهاست. قابل ذکر است که «تذکر» به معناى دریافتن و پیوسته در ذهن داشتن است.
موضوعات مرتبط
- ابرها: حرکت ابرها ۲ ; عوامل حرکت ابرها ۴ ; نقش ابرها ۶
- انسان: حشر اخروى انسان ها ۹
- ایمان: عوامل ایمان به معاد ۱۲
- باد: انرژى باد ۵ ; باد بشارتخدهنده ۱، ۲ ; حرکت باد ۲ ; نقش باد ۱، ۴، ۵
- باران: بارش باران ۱، ۶ ; رحمت باران ۳ ; نقش باران ۶، ۷
- خدا: اراده خدا ۸ ; افعال خدا ۲، ۶، ۷، ۹ ; رحمت خدا ۳ ; قدرت خدا ۱۲، ۱۳
- ذکر: عوامل ذکر ۱۳
- زمین: احیاى زمین ۶
- سرزمینهاى خشک:۲
- طبیعت: آثار مطالعه طبیعت ۱۲
- عوامل طبیعى: عمل عوامل طبیعى ۸ ; فلسفه خلقت عوامل طبیعى ۱۳ ; هماهنگى عوامل طبیعى ۸
- قرآن: تشبیهات قرآن ۱۰
- گیاهان: رویش گیاهان ۱۰، ۱۱، ۱۲
- مردگان: احیاى مردگان ۹، ۱۰ ; دلایل احیاى مردگان ۱۱
- معاد: دلایل معاد ۱۱
- میوه: رویش میوه ۷