تفسیر:نمونه جلد۶ بخش۵۴

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



و از اينجا روشن مى شود كه يك سرمايه پربركت ، سرمايه اى است كه به زودى زوال نپذيرد و يك موجود مبارك موجودى است كه آثار آن مدتى طولانى برقرار بماند، بديهى است لايقترين وجود براى اين صفت همان وجود خدا است او وجودى است مبارك ازلى ، ابدى و سرچشمه همه بركات و نيكى ها و خير مستمر، تبارك الله رب العالمين (در ذيل آيه ۹۲ سوره انعام نيز در اين باره سخن گفتيم ).

آيه ۵۵ - ۵۶

آيه و ترجمه ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يحِب الْمُعْتَدِينَ(۵۵) وَ لا تُفْسِدُوا فى الاَرْضِ بَعْدَ إِصلَحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طمَعاً إِنَّ رَحْمَت اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ(۵۶) ترجمه : ۵۵ - پروردگار خود را از روى تضرع و در پنهانى بخوانيد (و از تجاوز دست برداريد كه ) او متجاوزان را دوست نميدارد. ۵۶ - و در زمين فساد مكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است ، و او را با بيم و اميد بخوانيد (بيم از مسئوليتها و اميد به رحمتش ، و نيكى كنيد) زيرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۰۹

تفسير :

شرايط اجابت دعا

آيه گذشته با ذكر دلائل روشن اين حقيقت را اثبات كرد كه شايسته عبوديت و بندگى تنها خدا است ، و به دنبال آن در اينجا دستور مى دهد كه دعا و نيايش كه جان و روح عبادت است بايد در برابر خدا انجام گيرد، نخست ميگويد: پروردگار خود را از روى تضرع و در پنهانى بخوانيد (ادعوا ربكم تضرعا و خفية ). تضرع در اصل از ماده ضرع (بر وزن فرع ) به معنى پستان گرفته شده ، بنابراين فعل تضرع به معنى دوشيدن شير از پستان مى آيد، و از آنجا كه به هنگام دوشيدن شير انگشتها بر نوك پستان در جهات مختلف حركت ميكنند، اين كلمه در مورد كسى كه با حركات مخصوص خود اظهار خضوع و تواضع مى كند به كار ميرود. بنابراين اگر در آيه فوق ميخوانيم خدا را از روى تضرع بخوانيد يعنى با كمال خضوع و خشوع و تواضع روى به سوى او آريد در حقيقت دعا كننده نبايد تنها زبانش چيزى را بخواهد، بلكه بايد روح دعا در درون جان او و در تمام وجودش منعكس گردد، و زبان تنها ترجمان آنها باشد و به عنوان نمايندگى همه اعضاى او سخن گويد. و اينكه در آيه فوق دستور داده شده كه خدا را به طور خفيه و در پنهانى بخوانيد براى اين است كه از ريا دورتر، و به اخلاص نزديكتر، و توام با تمركز فكر و حضور قلب باشد.

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۱۰

در حديثى ميخوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در يكى از غزوات بود، هنگامى كه سپاهيان اسلام كنار درهاى رسيدند فرياد خود را به لا اله الا الله و الله اكبر بلند كردند، پيامبر فرمود: يا ايها الناس اربعوا على انفسكم اما انكم لا تدعون اصم و لا غائبا انكم تدعون سميعا قريبا انه معكم : اى مردم اندكى آرامتر دعا كنيد شما شخص كر و غائبى را نمى خوانيد شما كسى را ميخوانيد كه شنوا و نزديك است و با شما است اين احتمال نيز در آيه داده شده است كه منظور از تضرع دعاى آشكار و منظور از خفيه دعاى پنهانى است ، زيرا هر مقامى اقتضائى دارد گاهى بايد آشكارا و گاهى پنهانى دعا كرد، روايتى كه از على بن ابراهيم در ذيل آيه نقل شده اين موضوع را تاييد ميكند. و در پايان آيه ميفرمايد: خداوند تجاوزكاران را دوست نميدارد (انه لا يحب المعتدين ). و اين جمله معنى وسيعى دارد كه هر گونه تجاوز را، اعم از فرياد كشيدن به هنگام دعا، و يا تظاهر و رياكارى ، و يا توجه به غير خدا را به هنگام دعا شامل ميشود. در آيه بعد اشاره به حكمى شده است كه در واقع يكى از شرائط تاثير دعا است ، ميفرمايد: در روى زمين فساد مكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است (و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها). مسلما هنگامى دعاها در پيشگاه خدا به اجابت نزديك خواهد بود كه شرائط لازم در آن رعايت شود، از جمله اينكه با جنبه هاى سازنده و عملى در حدود توانائى

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۱۱

و قدرت همراه باشد، حقوق مردم رعايت گردد، و حقيقت دعا در سراسر وجود انسان پرتوافكن شود، بنابراين هيچگاه دعاى افراد مفسد و تبهكار به جائى نخواهد رسيد. منظور از فساد بعد از اصلاح ، ممكن است اصلاح از ظلم يا كفر يا هر دو بوده باشد، در روايتى از امام باقر (عليه السلام ) ميخوانيم : ان الارض ‍ كانت فاسدة فاصلحها الله بنبيه (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ): زمين فاسد بود و خداوند بوسيله پيامبر اسلام آنرا اصلاح كرد. بار ديگر به مساله دعا ميپردازد و يكى ديگر از شرائط آن را بازگو مى كند و ميگويد: خدا را با ترس و اميد بخوانيد (و ادعوه خوفا و طمعا). نه آن چنان از اعمال خود راضى باشيد كه گمان كنيد هيچ نقطه تاريكى در زندگى شما نيست كه اين خود عامل عقبگرد و سقوط است ، و نه آنچنان مايوس باشيد كه خود را شايسته عفو خدا و اجابت دعا ندانيد كه اين ياس و نوميدى نيز خاموش كننده همه تلاشها و كوششها است ، بلكه با دو بال بيم و اميد به سوى او پرواز كنيد، اميد به رحمتش و بيم از مسئوليتها و لغزشها. و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر روى اسباب اميدوارى به رحمت خدا، ميگويد: رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است (ان رحمة الله قريب من المحسنين ). ممكن است اين جمله يكى ديگر از شرائط اجابت دعا باشد، يعنى اگر ميخواهيد دعاى شما يك دعاى توخالى و تنها گردش زبان نباشد بايد آن را با اعمال نيك خود همراه سازيد، تا به كمك آن ، رحمت الهى شامل حال شما گردد و دعايتان به ثمر رسد و به اين ترتيب در اين دو آيه اشاره به پنج قسمت از

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۱۲

شرائط قبولى دعا شده است : نخست اينكه از روى تضرع و در پنهانى باشد، ديگر اينكه از حد اعتدال تجاوز نكند، سوم اينكه با توليد فساد و تبهكارى همراه نگردد، چهارم اينكه توأ م با بيم و اميد متوازن باشد پنجم اينكه با نيكوكارى توأ م گردد.

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۱۳

آيه ۵۷ - ۵۸

آيه و ترجمه وَ هُوَ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَحَ بُشرَا بَينَ يَدَى رَحْمَتِهِ حَتى إِذَا أَقَلَّت سحَاباً ثِقَالاً سقْنَهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كلِّ الثَّمَرَتِ كَذَلِك نخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكرُونَ(۵۷) وَ الْبَلَدُ الطيِّب يخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِى خَبُث لا يخْرُجُ إِلا نَكِداً كذَلِك نُصرِّف الاَيَتِ لِقَوْمٍ يَشكُرُونَ(۵۸) ترجمه : ۵۷ - او كسى است كه بادها را پيشاپيش (باران ) رحمتش ميفرستد تا زمانى كه ابرهاى سنگين بار را (بر دوش خود) حمل كنند در اين هنگام آنها را به سوى سرزمينهاى مرده ميفرستيم و به وسيله آن آب (حياتبخش ) نازل ميكنيم و با آن از هر گونه ميوهاى (از خاك تيره ) بيرون مى آوريم ، و اينگونه (كه زمينهاى مرده را زنده كرديم ) مردگان را (نيز در قيامت ) زنده ميكنيم تا متذكر شويد. ۵۸ - و سرزمين پاكيزه (و شيرين ) گياهش به فرمان پروردگار ميرويد اما سرزمينهاى بدطينت (و شورهزار) جز گياه ناچيز و بى ارزش از آن نميرويد، اينگونه ، آيات را براى آنها كه شكرگزارند بيان ميكنيم . تفسير : مربى و قابليت هر دو لازم است در آيات گذشته اشاره هاى مكرر به مساله مبدء يعنى توحيد و شناسائى

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۱۴

پروردگار از روى اسرار جهان آفرينش شد، و در اين آيات ضمن شرح قسمتى از نعمتهاى خدا، اشاره به مساله معاد و رستاخيز ميشود، تا اين دو بحث يكديگر را تكميل كنند، و اين سيره قرآن است كه در بسيارى از موارد مبدء و معاد را با هم قرين ميسازد، و جالب اينكه هم براى شناسائى خدا و هم براى توجه به امر معاد از طريق اسرار آفرينش ‍ موجودات اين عالم استدلال ميكند. نخست ميگويد: او كسى است كه بادها را پيشاپيش باران رحمتش ‍ همچون بشارت دهنده اى كه از قدوم مسافر عزيزى خبر مى دهد ميفرستد (و هو الذى يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته ). بادهائى كه از اقيانوسها برخاسته و ابرهاى سنگين بار و پر آب را با خود حمل مى كند (حتى اذا اقلت سحابا ثقالا). در اين موقع آنها را به سوى سرزمينهاى مرده و خشك و سوزان مى رانيم و ماموريت آبيارى اين تشنگان را به عهده آنها مى نهيم (سقناه لبلد ميت ). و بوسيله آن ، آب حياتبخش را در همه جا فرو ميفرستيم (فانزلنا به الماء). به كمك اين آب انواع ميوه ها را از خاك تيره بيرون مى آوريم (و اخرجنا به من كل الثمرات ). آرى آفتاب بر اقيانوسها مى تابد و بخار آب را به بالا ميفرستد، بخارها متراكم ميشوند و توده هاى سنگين ابر را تشكيل ميدهند، امواج باد توده هاى كوهپيكر ابر را بر دوش خود حمل ميكنند و به سوى سرزمينهائى كه ماموريت دارند پيش ميروند، قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش توده هاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيم دلانگيزى ايجاد ميكنند كه از درون آن بوى باران حياتبخش به مشام ميرسد، اينها در حقيقت مبشران نزول باران هستند سپس ‍ توده هاى عظيم ابر، دانه هاى باران را از خود بيرون ميفرستند، نه

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۱۵

چندان درشتند كه زراعتها را بشويند و زمينها را ويران كنند، و نه چندان كوچكند كه در فضا سرگردان بمانند، آرام و ملايم بر زمين مى نشينند، و آهسته در آن نفوذ ميكنند و محيط را براى رستاخيز بذرها و دانه ها آماده ميسازند، زمينى كه در خشكى ميسوخت و شباهت كامل به منظره يك گورستان خاموش و خشك داشت ، تبديل به كانون فعالى از حيات و زندگى و باغهاى پر گل و پر ميوه ميشود. و به دنبال آن اضافه مى كند: اين چنين مردگان را از زمين بيرون مى آوريم و لباس حيات را در اندامشان مى پوشانيم (كذلك نخرج الموتى ). اين مثال را براى آن آورديم كه نمونه معاد را در اين دنيا كه همه سال در برابر چشم شما تكرار مى شود به شما نشان دهيم تا متذكر گرديد (لعلكم تذكرون ). در آيه بعد براى اينكه گمان نشود يكنواخت بودن باران دليل آن است كه همه سرزمينها يكسان زنده شوند، و براى اينكه روشن گردد، استعدادها و آمادگيهاى متفاوت سبب استفاده هاى مختلف از مواهب الهى ميگويد سرزمين شيرين و پاكيزه گياهان پربركت و مفيد و سودمند خود را به اذن پروردگارش بيرون ميفرستد (و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه ). اما زمينهاى شوره زار و خبيث و زشت ، چيزى جز گياهان ناچيز و كم ارزش

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۱۶

نمى روياند (و الذى خبث لا يخرج الا نكدا). همچنين فرمان رستاخيزگر چه سبب تجديد حيات و جان گرفتن انسانها ميگردد، ولى همه انسانها يكسان وارد محشر نميشوند، آنها نيز همانند زمينهاى شيرين و شورهزار با هم متفاوتند، تفاوتى كه از اعمال و عقائد و نياتشان سرچشمه ميگيرد. و در پايان آيه ميفرمايد: اين چنين آيات را براى كسانى كه شكرگزارند و از آن استفاده ميكنند و راه هدايت را ميپويند بيان ميكنيم (كذلك نصرف الايات لقوم يشكرون ). آيه فوق در حقيقت اشاره به يك مساله مهم است كه در زندگى اين جهان و جهان ديگر در همه جا تجلى ميكند، و آن اينكه تنها فاعليت فاعل براى به ثمر رسيدن يك موضوع ، كافى نيست بلكه استعداد و قابليت قابل نيز شرط است ، از دانه هاى باران حياتبخشتر و لطيفتر تصور نميشود، اما همين بارانى كه در لطافت طبعش كلامى نيست در يك جا سبزه و گل مى روياند و در جاى ديگر خس و خاشاك !

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۱۷

آيه ۵۹ - ۶۴

آيه و ترجمه لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ إِنى أَخَاف عَلَيْكُمْ عَذَاب يَوْمٍ عَظِيمٍ(۵۹) قَالَ الْمَلاُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرَاك فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۶۰) قَالَ يَقَوْمِ لَيْس بى ضلَلَةٌ وَ لَكِنى رَسولٌ مِّن رَّب الْعَلَمِينَ(۶۱) أُبَلِّغُكُمْ رِسلَتِ رَبى وَ أَنصحُ لَكمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ(۶۲) أَ وَ عجِبْتُمْ أَن جَاءَكمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكمْ عَلى رَجُلٍ مِّنكمْ لِيُنذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكمْ تُرْحَمُونَ(۶۳) فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فى الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كذَّبُوا بِئَايَتِنَا إِنهُمْ كانُوا قَوْماً عَمِينَ(۶۴) ترجمه : ۵۹ - ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، او به آنها گفت : اى قوم من (تنها) خداوند يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست (و اگر غير اين كنيد) من بر شما از عذاب روز بزرگى ميترسم . ۶۰ - (ولى ) اشراف قومش به او گفتند: ما تو را در گمراهى آشكارى مى بينيم ! ۶۱ - گفت : اى قوم من ! هيچگونه گمراهى در من نيست ، ولى من فرستاده پروردگار جهانيانم ۶۲ - رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ ميكنم و خيرخواه شما هست

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۱۸

چيزهائى ميدانم كه شما نمى دانيد. ۶۳ - آيا تعجب كرده ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميان شما به شما برسد تا (از عواقب اعمال خلاف ) بيمتان دهد، و (در پرتو اين دستور) پرهيزگارى پيشه كنيد شايد مشمول رحمت (الهى ) گرديد. ۶۴ - اما سرانجام او را تكذيب كردند و ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودند رهائى بخشيديم و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند غرق نموديم چه اينكه آنها جمعيتى نابينا (و كور دل ) بودند. تفسير : رسالت نوح نخستين پيامبر اولو العزم همانطور كه در آغاز اين سوره گفته شد، در اين سوره بعد از ذكر يك سلسله مسائل اساسى و كلى در زمينه خداشناسى و معاد و هدايت بشر و احساس مسئوليت ، اشاره به سرگذشت جمعى از پيامبران بزرگ همانند نوح و هود و صالح و لوط و شعيب و بالاخره موسى بن عمران مى كند، تا نمونه هاى زنده اين بحثها را عملا در لابلاى تاريخ پر ماجرا و عبرت انگيز آنان نشان دهد. نخست از سرگذشت نوح پيامبر شروع مى كند و قسمتى از گفتگوهاى او را با قوم بتپرست و سركش و ماجراجويش شرح مى دهد: سرگذشت نوح در سوره هاى مختلفى از قرآن مانند سوره هود، انبياء، مؤ منون و شعراء آمده است و سوره كوتاهى نيز در قرآن به نام سوره نوح داريم كه هفتاد و يكمين سوره قرآن است . شرح كوششهاى اين پيامبر بزرگ و چگونگى ساختن كشتى و طوفان وحشتناك و غرق شدن مردم خودخواه و فاسد و بتپرست زمان او، در سوره هاى نامبرده مشروحا بحث خواهد شد، در اينجا تنها فهرستى از آن در شش آيه آمده است :

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۱۹

نخست ميفرمايد: ما نوح را به سوى قومش فرستاديم (لقد ارسلنا نوحا الى قومه ). نخستين چيزى كه او به آنها يادآور شد، همان توجه به حقيقت توحيد و نفى هر گونه بتپرستى بود، به آنها گفت : اى قوم من ! خدا را بپرستيد كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست (فقال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ). شعار توحيد نه تنها شعار نوح بلكه نخستين شعار همه پيامبران الهى بوده است لذا در آيات متعددى از همين سوره و سوره هاى ديگر قرآن در آغاز دعوت بسيارى از پيامبران شعار يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره : اى قوم خداوند يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست ديده مى شود (به آيات ۶۵ و ۷۳ و ۸۵ همين سوره مراجعه كنيد) از اين جمله ها به خوبى استفاده مى شود كه بتپرستى مهمترين خار بر سر راه سعادت همه انسانها بوده است و اين باغبانهاى توحيد براى تربيت انواع گلها و درختان پرثمر در سرزمين جوامع انسانى قبل از هر چيز دامن همت به كمر مى زدند تا با داس تعليمات سازنده خود، اين خارهاى مزاحم را ريشهكن سازند. مخصوصا از آيه ۲۳ سوره نوح استفاده مى شود كه مردم زمان نوح بتهاى مختلفى به نام ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر داشته اند كه شرح آنها به خواست خدا در ذيل همان آيه خواهد آمد نوح پس از بيدار كردن فطرتهاى خفته ، آنان را از سرانجام بتپرستى بر حذر داشته و گفت : من از عذاب روز بزرگى بر شما ميترسم (انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم ). منظور از مجازات روز بزرگ ممكن است همان طوفان معروف نوح باشد كه كمتر مجازاتى به عظمت و وسعت آن ديده شده است ، و نيز ممكن است اشاره به مجازات الهى در روز رستاخيز باشد، زيرا اين تعبير در قرآن مجيد در هر دو

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۲۰

معنى به كار رفته است ، در سوره شعراء آيه ۱۸۹ ميخوانيم : فاخذهم عذاب يوم الظلة انه كان عذاب يوم عظيم اين آيه درباره مجازاتى است كه قوم شعيب بر اثر تبهكاريها در همين جهان گرفتار آن شدند، و در سوره مطففين آيه ۵ ميخوانيم الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم آيا اينها گمان نمى كنند كه براى روز بزرگى مبعوث خواهند شد تعبير به اخاف (مى ترسم گرفتار چنين مجازاتى شويد) بعد از ذكر مساله شرك در آيه مورد بحث ممكن است به خاطر اين باشد كه نوح ميخواهد به آنها بگويد اگر يقين به چنين مجازاتى نداشته باشيد لااقل بيم آن هست بنابراين ، عقل اجازه نميدهد كه با چنين احتمالى اين راه را بپيمائيد، و به استقبال چنين عذاب دردناكى بشتابيد. ولى قوم نوح به جاى اينكه از دعوت اصلاحى اين پيامبر بزرگ كه توأ م با نهايت خيرخواهى بود استقبال كنند، به آئين توحيد بپيوندند و دست از ستم و فساد بردارند، جمعى از اشراف و ثروتمندانى كه منافع خود را با بيدارى مردم در خطر مى ديدند، و مذهب او را مانعى بر سر راه هوسرانيها و هوسبازيهاى خويش مشاهده ميكردند صريحا در جواب نوح گفتند ما ترا در گمراهى آشكار مى بينيم (قال الملا من قومه انا لنراك فى ضلال مبين ) ملا معمولا به جمعيتى گفته ميشوند كه عقيده واحدى براى خود انتخاب كرده اند و اجتماع و شكوه ظاهرى آنها چشمها را پر ميكند زيرا ماده اصلى اين لغت به معنى پر كردن است ، و در قرآن مجيد اين تعبير بيشتر در مورد جمعيت هاى خودخواه و خودكامهاى كه ظاهرى آراسته ، و باطنى آلوده دارند، و

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۲۱

صحنه هاى مختلف اجتماع را با وجود خود پر ميكنند، اطلاق شده است ، نوح در برابر توهين و خشونت آنها با همان لحن آرام و متين و محبت آميز خود در پاسخ آنها گفت : من نه تنها گمراه نيستم بلكه هيچگونه نشانه اى از گمراهى در من وجود ندارد، ولى من فرستاده پروردگار جهانيانم (قال يا قوم ليس بى ضلالة و لكنى رسول من رب العالمين ) اشاره به اينكه خدايان پراكندهاى كه شما قائل شده ايد و براى هر يك قلمرو حكومتى پنداشته ايد همانند خداى دريا، خداى آسمان ، خداى صلح و جنگ و مانند اينها همه بى اساس است پروردگار و رب همه جهانيان تنها خداوند يگانه يكتا است كه خالق همه آنها ميباشد. هدف من اين است كه رسالت پروردگار را انجام داده و دستورات او را به شما برسانم (ابلغكم رسالات ربى ) و در اين راه از هيچگونه خيرخواهى فروگذارى نميكنم (و انصح لكم ). انصح از ماده نصح (بر وزن قفل ) به معنى خلوص و بى غل و غش بودن است لذا ناصح العسل به معنى عسل خالص است ، سپس اين تعبير در مورد سخنانى كه از روى نهايت خلوص نيت و خيرخواهى و بدون تقلب و فريب و تزوير گفته مى شود به كار رفته است . و در پايان اضافه مى كند: من چيزهائى از خداوند ميدانم كه شما نميدانيد (و اعلم من الله ما لا تعلمون ) اين جمله ممكن است جنبه تهديد در برابر مخالفت هاى آنها داشته باشد كه

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۲۲

من مجازاتهاى دردناكى از خداوند در برابر تبهكاران سراغ دارم كه شما هنوز از آن بى خبريد، و يا اشاره به لطف و رحمت پروردگار باشد كه اگر در مسير اطاعتش گام بگذاريد بركات و پاداشهائى از او سراغ دارم كه شما به عظمت و وسعت آن واقف نيستيد، و يا اشاره به اين باشد كه اگر من عهده دار هدايت شما شده ام مطالبى درباره خداوند بزرگ و دستوراتش ميدانم كه شما از آن آگاهى نداريد، و به همين جهت بايد از من پيروى كنيد، و هيچ مانعى ندارد كه همه اين معانى در مفهوم جمله فوق جمع باشد. در آيه بعد گفتار ديگرى را از نوح ميخوانيم كه در برابر اظهار تعجب قوم خود از اينكه چگونه ممكن است انسانى عهده دار رسالت پروردگار گردد، بيان كرده است : آيا تعجب كرده ايد كه انسانى مامور ابلاغ رسالت پروردگار گردد و دستورات بيدار كننده او بر اين انسان نازل شود تا شما را از عواقب سوء اعمالتان برحذر دارد و به آئين پرهيزگارى دعوت كند، تا مشمول رحمت الهى شويد (او عجبتم ان جائكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون ). يعنى اين موضوع چه جاى تعجب است ؟ زيرا يك انسان شايسته ، استعداد انجام اين رسالت را بهتر از هر موجود ديگر دارد، به علاوه انسان است كه مى تواند رهبر انسانها شود، نه فرشتگان و نه غير آنها. ولى به جاى اينكه دعوت چنين رهبر دلسوز و خيرخواه و آگاهى را بپذيرند، همه گفته هاى او را تكذيب كردند، و در برابر دعوتش سر تسليم فرود نياوردند، هر چه نوح بيشتر تبليغ ميكرد، آنها بر لجاجت و سرسختى خود ميافزودند، و

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۲۳

همين سبب شد كه خداوند، نوح و آنها كه با او در كشتى بودند نجات داده و تكذيب كنندگان به آياتش را گرفتار غرقاب سازد و هلاك كند (فكذبوه فانجيناه و الذين معه فى الفلك و اغرقنا الذين كذبوا باياتنا). در پايان آيه ، دليل اين كيفر سخت را چنين بيان مى كند كه آنها جمعيت نابينائى بودند يعنى مردمى بودند كور دل و كور باطن كه از مشاهده چهره حقيقت محروم بودند (انهم كانوا قوما عمين ). و اين كوردلى نتيجه اعمال شوم و لجاجتهاى مستمر خودشان بود، زيرا تجربه نشان داده هنگامى كه انسان مدتها در تاريكى بماند و يا به علل ديگرى چشم خود را ببندد و از نگاه كردن خوددارى كند، قدرت ديد خود را تدريجا از دست خواهد داد و سرانجام نابينا خواهد شد، همچنين ساير اعضاء بدن اگر مدت زيادى كار نكنند مى خشكند و براى هميشه از كار مى افتند ديد باطن انسان نيز از اين قانون مستثنى نيست ، چشمپوشى مستمر از حقايق ، و به كار نگرفتن عقل و خرد در فهم واقعيتها، تدريجا چشم تيزبين عقل را ضعيف كرده و سرانجام نابينا ميكند. بقيه سرگذشت قوم نوح و چگونگى وقوع طوفان و جزئيات ديگر اين سرگذشت در سوره هائى كه در بالا اشاره كرديم مشروحا خواهد آمد.

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۲۴

آيه ۶۵ - ۷۲

آيه و ترجمه وَ إِلى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ(۶۵) قَالَ الْمَلاُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرَاك فى سفَاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظنُّك مِنَ الْكَذِبِينَ(۶۶) قَالَ يَقَوْمِ لَيْس بى سفَاهَةٌ وَ لَكِنى رَسولٌ مِّن رَّب الْعَلَمِينَ(۶۷) أُبَلِّغُكمْ رِسلَتِ رَبى وَ أَنَا لَكمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ(۶۸) أَ وَ عجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكمْ وَ اذْكرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زَادَكُمْ فى الْخَلْقِ بَصطةً فَاذْكرُوا ءَالاءَ اللَّهِ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ(۶۹) قَالُوا أَ جِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ مَا كانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنت مِنَ الصدِقِينَ(۷۰) قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضبٌ أَ تُجَدِلُونَنى فى أَسمَاءٍ سمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكُم مَّا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِن سلْطنٍ فَانتَظِرُوا إِنى مَعَكم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ(۷۱) فَأَنجَيْنَهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَ قَطعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كذَّبُوا بِئَايَتِنَا وَ مَا كانُوا مُؤْمِنِينَ(۷۲) ترجمه : ۶۵ - و به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم ، گفت اى قوم من ! (تنها) خدا را پرستش كنيد كه جز او معبودى براى شما نيست ، آيا پرهيزگارى پيشه نميكنيد؟! ۶۶ - اشراف كافر قوم او گفتند ما تو را در سفاهت (و نادانى و سبك مغزى ) مى بينيم و ما مسلما تو را از دروغگويان ميدانيم . ۶۷ - گفت : اى قوم من ! هيچگونه سفاهتى در من نيست ، ولى فرستادهاى از طرف پروردگار جهانيانم . ۶۸ - رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ ميكنم و من خيرخواه امينى براى شما هستم . ۶۹ - آيا تعجب كرده ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميان شما به شما برسد تا (از مجازات الهى ) بيمتان دهد، و به ياد آوريد هنگامى شما را جانشينان قوم نوح قرار داد، و شما را از جهت خلقت گسترش داد (و به نيروى بدنى قوى مجهز ساخت ) پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد شايد رستگار شويد. ۷۰ - گفتند آيا به سراغ ما آمده اى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم و آنچه را پدران ما مى پرستيدند رها كنيم ، حال كه چنين است آنچه (از بلا و عذاب الهى ) به ما وعده ميدهى بياور اگر راست ميگوئى ۷۱ - گفت : پليدى و غضب پروردگار شما را فرا گرفته ، آيا با من در مورد نامه ائى مجادله ميكنيد (كه به عنوان معبود و خدا) شما و پدرانتان (بر بتها) گذارده ايد، در حالى كه خداوند هيچ فرمانى درباره آن نازل نكرده است ، بنابراين شما منتظر باشيد من هم با شما انتظار ميكشم . ۷۲ - سرانجام او و كسانى را كه با او بودند به رحمت خود نجات بخشيديم و ريشه كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و ايمان نياوردند قطع كرديم . تفسير : گوشهاى از سرگذشت قوم هود در تعقيب ذكر رسالت نوح و درسهاى عبرتى كه در آن نهفته بود، به

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۲۶

سرگذشت يكى ديگر از پيامبران بزرگ يعنى هود و درگيريهاى او با قوم و ملتش ميپردازد. اين جريان در سوره هاى ديگرى از قرآن مجيد از جمله سوره شعراء و سورهاى كه به نام هود در قرآن نامگذارى شده مشروحتر آمده است ، در آيات مورد بحث تنها فشردهاى از گفتگوهاى هود و مخالفانش و سرانجام زندگى آنها بازگو شده است . نخست ميفرمايد: ما به سوى جمعيت عاد، برادرشان هود را فرستاديم (و الى عاد اخاهم هودا). قوم عاد مردمى بودند كه در سرزمين يمن زندگى ميكردند، از نظر قدرت جسمانى و ثروت سرشارى كه از طريق كشاورزى و دامدارى به آنها ميرسيد، ملتى نيرومند و قوى بودند، ولى انحرافات عقيدهاى مخصوصا بتپرستى و مفاسد اخلاقى در ميان آنها غوغا ميكرد. هود كه از آنان بود و با آنها خويشاوندى داشت ، از طرف پروردگار مامور دعوت آنها به سوى حق و مبارزه با فساد گرديد، و شايد تعبير به اخاهم (برادرشان ) اشاره به همين پيوند نسبى باشد كه در ميان هود و قوم عاد بود. اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به برادر در مورد حضرت هود و همچنين در مورد چند نفر ديگر از پيامبران الهى مانند نوح (سوره شعراء - ۱۰۶) و صالح (سوره شعراء - ۱۴۲) و لوط (سوره شعراء - ۱۶۱) و شعيب (سوره اعراف - ۸۵) به خاطر اين باشد كه آنها در نهايت دلسوزى و مهربانى ، همچون يك برادر، با قوم و جمعيت خود رفتار مى كردند، و از هيچ كوشش و تلاشى براى هدايت آنها فروگذار نكردند، اين تعبير در مورد كسانى كه نهايت دلسوزى در باره فرد يا جمعيتى به خرج ميدهند گفته ميشود، به علاوه اين تعبير حاكى از يك نوع برابرى و نفى هر گونه تفوق طلبى و رياست طلبى است يعنى اين مردان

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۲۷

خدا هيچگونه داعيه اى در زمينه هدايت آنها در سر نداشتند، بلكه صرفا به خاطر نجات آنان از گرداب بدبختى دست و پا ميكردند. در هر حال روشن است كه تعبير اخاهم هرگز اشاره به برادرى دينى نيست زيرا اين اقوام غالبا به دعوت اصلاح طلبانه پيامبرانشان پاسخ مثبت ندادند سپس ميگويد: هود دعوت خود را از مساله توحيد و مبارزه با شرك و بت پرستى شروع كرد و به آنها گفت اى قوم من ! خداوند يگانه را بپرستيد كه هيچ معبودى براى شما غير او نيست ، آيا پرهيزگارى را پيشه نمى كنيد؟ (قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره افلا تتقون ). ولى اين جمعيت خودخواه و متكبر، مخصوصا ثروتمندان از خود راضى كه قرآن از آنها تعبير به ملا كرده است ، يعنى ظاهر آنها چشم پركن بود، به هود همان گفتند كه قوم نوح به نوح گفته بودند، بلكه نسبت سفاهت نيز به او دادند، گفتند ما تو را در سفاهت و سبك مغزى مى بينيم و گمان ميكنيم تو از دروغگويان باشى ! (قال الملا الذين كفروا من قومه انا لنراك فى سفاهة و انا لنظنك من الكاذبين ). سفاهت و سبك مغزى از نظر آنها اين بود كه انسانى بر خلاف سنتهاى محيط هر چند غلط و نادرست باشد بپاخيزد، و حتى جان خود را در اين راه به خطر افكند سفاهت در منطق آنان اين بود كه كسى همرنگ محيط نشود و نان را به نرخ روز نخورد و براى سنتشكنى بپاخيزد و هر گونه ناراحتى و دردسرى را براى خود بخرد. اما هود با وقار و ادبى كه مخصوص پيامبران و رهبران راستين و پاك است ، بى آنكه از گفته آنان عصبانى و يا دلسرد و مايوس گردد، گفت : اى جمعيت من !

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۲۲۸

هيچگونه سفاهتى در من نيست و وضع رفتار و گفتار من بهترين دليل بر سرمايه هاى عقلانى من است ، من فرستاده پروردگار جهانيانم (قال يا قوم ليس بى سفاهة و لكنى رسول من رب العالمين ). هود اضافه كرد من وظيفه دارم رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ كنم و دستورهائى را كه ضامن سعادت و خوشبختى شما و نجات از گرداب شرك و فساد است در اختيار شما بگذارم ، آن هم در نهايت دلسوزى و خيرخواهى و در نهايت امانت و درستكارى (ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين ).


→ صفحه قبل صفحه بعد ←