يوسف ٣١

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۴ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن سال نزول)


ترجمه

هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت کرد)؛ و برای آنها پشتی (گرانبها، و مجلس باشکوهی) فراهم ساخت؛ و به دست هر کدام، چاقویی (برای بریدن میوه) داد؛ و در این موقع (به یوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند؛ و (بی‌توجه) دستهای خود را بریدند؛ و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست؛ این یک فرشته بزرگوار است!»

|پس همين كه [همسر عزيز] مكرشان را بشنيد، در پى آنان فرستاد و محفلى برايشان آماده ساخت و به هر يك از آنها [ميوه و] كاردى داد و به يوسف گفت: بر آنان درآى. پس چون زنان او را ديدند [حيران وى شده‌] بزرگش يافتند [و از شدت هيجان‌] دست‌هاى خود را بريدند و گفت
پس چون [همسر عزيز] از مكرشان اطلاع يافت، نزد آنان [كسى‌] فرستاد، و محفلى برايشان آماده ساخت، و به هر يك از آنان [ميوه و] كاردى داد و [به يوسف‌] گفت: «بر آنان درآى.» پس چون [زنان‌] او را ديدند، وى را بس شگرف يافتند و [از شدت هيجان‌] دستهاى خود را بريدند و گفتند: «منزه است خدا، اين بشر نيست، اين جز فرشته‌اى بزرگوار نيست.»
چون (زلیخا) ملامت زنان مصری را درباره خود شنید فرستاد و از آنها دعوت کرد و (مجلسی بیاراست و) به احترام هر یک بالش و تکیه‌گاهی بگسترد و به دست هر یک کاردی (و ترنجی) داد و (آن گاه با زیب و زیور یوسف را بیاراست و) به او گفت که به مجلس این زنان درآ، چون زنان مصری یوسف را دیدند بس بزرگش یافتند و دستهای خود (به جای ترنج) بریدند و گفتند حاش للّه که این پسر نه آدمی است بلکه فرشته بزرگ حسن و زیبایی است.
پس هنگامی که بانوی کاخ گفتارِ مکرآمیز آنان را شنید [برای آنکه به آنان ثابت کند که در این رابطه، سخنی نابجا دارند] به مهمانی دعوتشان کرد، و برای آنان تکیه گاه آماده نمود و به هر یک از آنان [برای خوردن میوه] کاردی داد و به یوسف گفت: به مجلس آنان در آی. هنگامی که او را دیدند به حقیقت در نظرشان بزرگ [و بسیار زیبا] یافتند و [از شدت شگفتی و حیرت به جای میوه] دست هایشان را بریدند و گفتند: حاشا که این بشر باشد! او جز فرشته ای بزرگوار نیست.
چون افسونشان را شنيد، نزدشان كس فرستاد و براى هر يك تا تكيه دهد متكايى ترتيب داد و به هر يك كاردى داد، و گفت: بيرون آى تا تو را بنگرند. چون او را ديدند، بزرگش شمردند و دست خويش ببريدند و گفتند: معاذ اللّه، اين آدمى نيست، اين جز فرشته‌اى بزرگوار نيست.
و چون بدگویی ایشان را شنید [کسی را برای دعوت‌] به سوی ایشان فرستاد و برای آنان مجلسی آماده ساخت و به هر یک از آنان کاردی داد و [به یوسف‌] گفت بر آنان ظاهر شو، آنگاه که دیدندش بس بزرگش یافتند و [از بی‌حواسی‌] دستانشان را [به جای ترنج‌] بریدند و گفتند پناه بر خدا، این آدمیزاده نیست، این جز فرشته‌ای گرامی نیست‌
چون نيرنگ [و بدگويى‌] آنان را شنيد، به نزدشان كس فرستاد و از بهر آنان تكيه‌گاهى آماده ساخت و به هر كدام از آنان كاردى [براى بريدن ميوه‌] داد و [يوسف را] گفت: بر آنها بيرون آى. همين كه او را ديدند، [براى زيبايى شگفتش‌] بزرگش يافتند و دستهاى خويش [به جاى ميوه‌] بريدند و گفتند: پاكا خدايا! اين نه آدمى است، اين جز فرشته‌اى بزرگوار نيست!
هنگامی که (همسر عزیز) نیرنگ ایشان را شنید، (کسانی را) دنبال آنان فرستاد (و ایشان را به خانه‌ی خود دعوت کرد) و بالشهائی برایشان فراهم ساخت (و مجلس را با پشتیهای گرانبها و دیگر وسائل رفاه و آسایش بیاراست)، و به دست هر کدام کاردی (برای پوست کندن میوه) داد، سپس (به یوسف) گفت: وارد مجلس ایشان شو. هنگامی که چشمانشان بدو افتاد، بزرگوارش دیدند و (به دهشت افتادند و سراپا محو جمال او شدند و به جای میوه) دستهایشان را بریدند و گفتند: ماشاءالله! این آدمیزاد نیست، بلکه این فرشته‌ی بزرگواری است.
پس چون (همسر عزیز) مکر زنان را شنید، نزد آنان (کسی را) فرستاد و محفلی با تکیه‌گاهی (فرح‌بخش) برایشان آماده ساخت و به هریک از آنان کاردی داد و (به یوسف) گفت: « بر (دیدار) آنان (از نهان‌گاهت‌) برون آی.» پس چون (زنان) او را دیدند، وی را بس شگرف یافتند و (از شدت هیجان) دست‌های خود را (به جای میوه‌ها) همی بریدند و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست! این جز فرشته‌ای بزرگوار نیست!»
پس هنگامی که بشنید آن زن آنان را پی ایشان فرستاد و فراهم کرد برای هر یک بالشی و داد به هرکدام از ایشان کاردی و گفت برون آی بر ایشان پس گاهی که بدیدندش بزرگش شمردند و بریدند دستهای خویش را و گفتند هرگز به خدا نباشد این بشری نیست او مگر فرشته گرامی‌


يوسف ٣٠ آیه ٣١ يوسف ٣٢
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَکْر»: نیرنگ. مراد سخنان ناجور و بدگوئیهای زنان از زلیخا است. «أَعْتَدَتْ»: آماده کرد. از ریشه (عتد). «مُتَّکَئاً»: بالش. پشتی. «سِکِّیناً»: کارد. «حَاشَ لِلّهِ»: عبارتی است که مراد از آن تنزیه خدا و شگفت از آفریدگان او است. برخی واژه (حاشَ) را اسم‌الفعل و برخی آن را فعل ماضی و مخفّف از (حاشی) دانسته‌اند.


تفسیر

نکات آیه

۱- زلیخا سرزنش زنان مصر را به خاطر عشقش به یوسف(ع) ، شنید و به آن آگاهى یافت. (فلما سمعت بمکرهنّ) فعل «سمع» متعدى است و نیازى به حرف «باء» براى تعدیه ندارد. بنابراین در «سمعت بمکرهنّ» معناى «علمت» اشراب شده است. ازاین رو مفاد آن چنین مى شود: زلیخا به مکر زنان آگاه شد و این آگاهى از طریق خبرهایى بود که براى او نقل مى شد.

۲- عشق زلیخا به یوسف(ع) حربه زنان اشراف مصر ، براى جنجال و توطئه علیه او (قال نسوة فى المدینة ... فلما سمعت بمکرهنّ) مراد از «مکر» نقل کردن و مطرح ساختن ماجراى زلیخاست. اطلاق «مکر» به نقل آن ماجرا ، گویاى این است که زنان اشراف با مطرح کردن آن قصه ، درصدد ضربه زدن به شخصیت زلیخا و توطئه علیه وى بودند.

۳- زلیخا ، پس از آگاهى به توطئه زنان و ملامت گریهاى ایشان ، آنان را به منزل خویش دعوت کرد. (فلما سمعت بمکرهنّ أرسلت إلیهنّ) مراد از «به سوى آنان فرستاد» - که مفاد «أرسلت إلیهنّ» است - به قرینه جمله «و أعتدت لهنّ متّکئاً  و ...» این است که آنان را به مهمانى دعوت کرد.

۴- زلیخا براى پاسخ گویى به زنان ملامت کننده ، ضیافتى ترتیب داد و مجلس ویژه اى آراست. (أرسلت إلیهنّ و أعتدت لهنّ متّکئًا)

۵- زلیخا براى لمیدن زنانى که به مهمانى دعوت کرده بود ، تکیه گاهى ویژه فراهم ساخت. (و أعتدت لهنّ متّکئًا) «اعتاد» (مصدر أعتدت) به معناى مهیّا ساختن و آماده کردن است. «متّکئاً» به چیزى گفته مى شود که به آن تکیه مى دهند و نکره آوردن آن دلالت بر ویژگى آن دارد. قابل ذکر است که «متّکئاً» به معناى طعام نیز آمده است. مفرد بودن آن و نیز آوردن جمله «آتت ...» (به هر یک کاردى [براى استفاده از خوراکیها] داد) مى تواند مؤید این احتمال باشد که مراد از «متّکئاً» در آیه «طعام» است.

۶- زلیخا به هر یک از زنان دعوت شده ، کاردى براى استفاده از خوردنیها داد. (و ءاتت کل وحدة منهنّ سکّینًا)

۷- زلیخا خود، آرایش دهنده مجلس ضیافت و پذیرایى کننده از زنان اشراف بود. (و أعتدت لهنّ متّکئًا و ءاتت کل وحدة منهنّ سکّینًا) ضمیر در «أعتدت» و «آتت» به «امرأت العزیز» برمى گردد. بنابراین ظاهر این است که او خود به انجام آن کارها پرداخته بود و گرنه فعلهاى مذکور به صورت مجهول (اُعتِد) و (اوتیت) آورده مى شد.

۸- تعداد زنانى که زلیخا آنان را براى دیدار یوسف(ع) دعوت کرد ، بیش از ده نفر نبودند. (و قال نسوة فى المدینة ... فلما سمعت بمکرهنّ أرسلت إلیهنّ) ضمیر در «مکرهنّ ...» و «إلیهنّ» به «نسوة» در آیه قبل برمى گردد و از آن جا که «نسوة» از صیغه هاى جمع قلّه است ، معلوم مى شود تعداد زنان دعوت شده بیش از ده نفر نبود.

۹- استفاده از کارد براى تناول خوردنیها در مصر باستان و عصر یوسف(ع) (و ءاتت کل وحدة منهنّ سکّینًا)

۱۰- زلیخا به منظور برخورد نکردن زنان دعوت شده با یوسف(ع) ، از او خواسته بود در اتاقهاى اندرونى ساختمان بماند. (و قالت اخرج علیهنّ) کلمه «خروج» به معناى از داخل به بیرون آمدن است. بنابراین «اخرج علیهنّ» مى رساند که یوسف(ع) هنگامى که زنان در مجلس ضیافت حاضر شدند، در مکانى بود که نسبت به مجلس آنان داخل حساب مى شد ; یعنى، اگر مجلس پذیرایى در اتاق بیرونى بود زلیخا، یوسف(ع) را در اتاق اندرونى نگه داشته بود.

۱۱- زلیخا ، هنگامى که زنان بر جایگاههاى خود تکیه زده و آماده استفاده از خوراکیها شدند ، از یوسف(ع) خواست بر آنان گذر کند. (و قالت اخرج علیهنّ)

۱۲- یوسف(ع) پس از دستور زلیخا بدون درنگ در مجلس زنان اشراف حاضر شد. (قالت اخرج علیهنّ فلما رأینه) «فاء» در «فلما...» فصیحه است و گویاى جمله هایى مقدر مى باشد ; یعنى: «فخرج علیهنّ فرأینه فلما رأینه...». حذف این جمله ها براى رساندن این نکته است که دستور زلیخا همان و اطاعت یوسف(ع) همان.

۱۳- زلیخا تا قبل از برملا شدن عشقش به یوسف(ع) ، او را از دید زنان اشراف مصر مخفى مى کرد. (امرأت العزیز ترود فتیها ... فلما رأینه أکبرنه)

۱۴- زنان اشراف مصر در مجلس ضیافت زلیخا ، براى اولین بار یوسف(ع) را مشاهده کردند. (فلما رأینه أکبرنه ... و قلن حش لله ما هذا بشرًا)

۱۵- زنان اشراف مصر با مشاهده یوسف(ع) ، حیرت زده و مدهوش شدند. (فلما رأینه أکبرنه و قطّعن أیدیهنّ) «إکبار» (مصدر أکبرن) به معناى بزرگ دیدن و با عظمت شمردن است.

۱۶- زنان اشراف با دیدن یوسف(ع) ، از خود بى خود شده و از ادراک هر چیز جز جمال او ناتوان گشتند. (فلما رأینه أکبرنه و قطّعن أیدیهنّ)

۱۷- زنان اشراف با دیدن جمال حیرت انگیز یوسف(ع) ، به جاى خوردنیها ، کارد بر دستهاى خویش نهاده ، آن را چاک چاک کردند. (فلما رأینه أکبرنه و قطّعن أیدیهنّ) استفاده از ماده «قطع» - که به معناى بریدن و جدا ساختن است - در مورد مجروح کردن، دلالت بر شدت بریدگى و جراحت دارد. بردن آن ماده به باب تفعیل (قطّعن) براى رساندن این نکته است که زنان اشراف، مواضع متعددى از دستهاى خویش را بریدند ; زیرا تقطیع به معناى قطعه قطعه کردن است.

۱۸- زلیخا ، زنى زیرک ، طرّاح و هوشیار بود. (فلما سمعت بمکرهنّ أرسلت إلیهنّ ... و ءاتت کل وحدة منهنّ سکّینًا ... فلما رأینه أکبرنه)

۱۹- اعتراف یک پارچه زنان اشراف به زیبایى پرجاذبه یوسف(ع) و عظمت جمال او (فلما رأینه ... و قلن حش لله ما هذا بشرًا)

۲۰- جمال یوسف(ع) ، جمالى بى نظیر ، دلربا و در اوج زیبایى و ملاحت بود. (فلما رأینه أکبرنه و قطّعن أیدیهنّ و قلن حش لله ما هذا بشرًا) نقل این قسمت از داستان یوسف (فلما رأینه ...) براى بیان اوج زیبایى و دلربایى یوسف(ع) است. علاوه بر این، محتمل است اشاره به معذور بودن زلیخا در عشقش به یوسف(ع) باشد. مؤید این احتمال، این است که قرآن از او مذمت نکرده و یوسف(ع) نیز او را در مراحل مراوده، به عذابهاى الهى هشدار نداده است.

۲۱- قواى ادراکى بشر ، تحت تأثیر مشاهده اوج زیبایى و جلوه هاى جمال ، کارآیى خود را از دست مى دهد. (و قطّعن أیدیهنّ)

۲۲- جمال بى مانند یوسف(ع) ، موجب اظهار تردید زنان مصر در بشر بودن او شد. (حش لله ما هذا بشرًا)

۲۳- زنان اشراف ، یوسف(ع) را بسان فرشته اى گرامى و بلند مرتبه یافتند. (إن هذا إلاّ ملک کریم)

۲۴- زنان ملامت کننده زلیخا ، با مشاهده یوسف(ع) ، زلیخا را در عشقش محق دانستند. (فلما رأینه أکبرنه ... إن هذا إلاّ ملک کریم)

۲۵- سیماى یوسف(ع) ، نمایانگر بزرگوارى و کرامت والاى او بود. (إن هذا إلاّ ملک کریم)

۲۶- مصریان زمان یوسف(ع) ، به خداوند و منزه بودن او ، معتقد بودند. (حش لله)

۲۷- مصریان عصر یوسف(ع) ، معتقد به وجود فرشتگان و زیبایى آنها (إن هذا إلاّ ملک کریم)

۲۸- اعتقاد به وجود فرشتگان ، باورى ریشه دار در تاریخ بشر (إن هذا إلاّ ملک کریم)

روایات و احادیث

۲۹- «عن على بن الحسین(ع): ... فأرسلت إلیهنّ و هیأت لهنّ طعاماً و مجلساً ثم أتتهنّ باترج و «آتت کل واحدة منهنّ سکّیناً ...» ;[۱] از امام سجاد(ع) روایت شده است: ... پس همسر عزیز [پیکى] به سوى بانوان فرستاد و از آنان دعوت کرد و برایشان طعامى آماده کرد و مجلسى آراست و آن گاه براى بانوان ترنج آورد و به هر یک کاردى داد ...».

موضوعات مرتبط

  • ادراک: تأثیرپذیرى قواى ادراکى ۲۱
  • اشراف مصر: اقرار زنان اشراف مصر ۱۹; بینش زنان اشراف مصر ۲۳، ۲۴; پذیرایى از زنان اشراف مصر ۶، ۷; تعجب زنان اشراف مصر ۱۵، ۱۷; دست بریدن زنان اشراف مصر ۱۷; دعوت از زنان اشراف مصر ۲۹; زنان اشراف مصر و زلیخا ۲، ۲۴; زنان اشراف مصر و یوسف(ع) ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۹، ۲۲، ۲۳، ۲۴; عجز زنان اشراف مصر ۱۶; مکر زنان اشراف مصر ۲; مهمانى از زنان اشراف مصر ۵، ۸، ۱۰
  • بینایى: نقش بینایى ۲۱
  • زلیخا: استفاده از کارد در مهمانى زلیخا ۶; تعداد مهمانان زلیخا ۸; توطئه علیه زلیخا ۲; خواسته هاى زلیخا ۱۰; دعوت زلیخا از زنان مصر ۳، ۴; زلیخا و زنان اشراف مصر ۲۹،۱۱; زلیخا و سرزنشهاى زنان مصر ۱، ۳; زلیخا و یوسف(ع) ۱۰، ۱۳; زیرکى زلیخا ۱۸; صفات زلیخا ۱۸; عشق زلیخا به یوسف(ع) ۲، ۱۳; مجلس مهمانى زلیخا ۴، ۵، ۶، ۷، ۱۰، ۲۹; مهمانى زلیخا ۴; هوشیارى زلیخا ۱۸
  • زیباییها: نقش زیباییها ۲۱
  • عقیده: تاریخ عقیده ۲۷، ۲۸; عقیده به تنزیه خدا ۲۶; عقیده به ملائکه ۲۷، ۲۸
  • کارد: استفاده از کارد در دوران یوسف(ع) ۹
  • مصریان باستان: خداشناسى مصریان باستان ۲۶; عقیده مصریان باستان ۲۶، ۲۷; مصریان باستان و ملائکه ۲۷
  • ملائکه: زیبایى ملائکه ۲۷
  • یوسف(ع): اختفاى یوسف(ع) ۱۳; زیبایى یوسف(ع) ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۹، ۲۰، ۲۲; سیماى یوسف(ع) ۲۵; شک در بشر بودن یوسف(ع) ۲۲; عظمت یوسف(ع) ۱۹، ۲۳، ۲۵; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۹، ۲۲، ۲۳، ۲۴، ۲۹; کرامت یوسف(ع) ۲۵; ویژگیهاى یوسف(ع) ۲۰; یوسف(ع) در مهمانى زلیخا ۱۱، ۱۲، ۱۴; یوسف(ع) و ملائکه ۲۳

منابع

  1. علل الشرایع، ص ۴۹، ح ۱، ب ۴۱ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۴۱۴، ح ۱۷.