الأعراف ١٤٣
ترجمه
الأعراف ١٤٢ | آیه ١٤٣ | الأعراف ١٤٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَرِنِی»: به من نشان بده. مفعول دوم آن (ذاتَکَ) یا (نَفْسَکَ) محذوف است. «لَن تَرَانِی»: مراد این است که مرا در این جهان نمیبینی، و یا این که هرگز مرا نمیبینی (نگا: تفسیرالمنار، جلد صفحه - . «تَجَلَّی»: جلوهگر شد. برخی گفتهاند: مراد ظهور ذات باری است و کیفیّت آن بر ما مجهول است. بعضی هم گفتهاند: مراد جلوه پرتوی از قدرت الهیاست. «دَکّاً»: درهم کوبیده. با زمین یکسان شده (نگا: کهف / ). مصدر است و به عنوان اسم مفعول یعنی (مَدْکُوکاً) به کار رفته است. «خَرَّ»: فرو افتاد. «صَعِقاً»: مدهوش افتاده. از حال رفته و بر زمین نقش بسته. «أَفَاقَ»: به هوش آمد. «اَوّلُ الْمُؤْمِنِینَ»: مراد نخستینِ مؤمنان در روزگار خودش است. یا نخستینِ مؤمنان به مسأله عدم رؤیت خدا در این سرا است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
لاَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ... (۰) لاَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ... (۰)
وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْکَ... (۲) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ... (۳) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ (۰) إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ (۵) وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ (۰) کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ... (۳) قَالَ هٰذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي... (۸)
تفسیر
- آيات ۱۳۸ - ۱۵۴، سوره اعراف
- اشاره به اينكه بنى اسرائيل مردمى مادى و حس گرا و تحت تاءثير مرام بت پرستىقبطيان بوده اند.
- برهانى كوتاه و لطيف در بيان مصنوع نبودن خداى تعالى
- مواعده خداوند با موسى (ع )
- معناى رؤ يت در كلام موسى (ع ): رب ارنى انظر اليك
- مراد از رؤ يت در درخواست موسى (ع ): (( ربّ ارنى انظر اليك (( و در آيات مشابه ديگر،علم ضرورى است
- حقيقت علم ضرورى كه از آن به رؤ يت تعبير مى شود
- تعبير از اينگونه معلومات به رؤ يت تعبيرى است شايع ؛ در مواردى كه تعبير (( رؤ يتخدا(( آمده است خصوصياتى ذكر شده كه مراد از رؤ يت را مى رساند.
- حاصل سخن در مراد از رؤ يت در كلام خدا
- علم ضرورى مخصوص به خداى تعالى ، حقيقتى است كه قرآن پرده از آن برداشته است .
- نفى رؤ يت خدا (( لن ترانى (( مربوط به دنيا است و معناى نفى رؤ يت نفى طاقت وقدرت بر آن است .
- مراد از تكلم خدا با موسى (ع ) و چگونگى آن
- تورات نسبت به معارف و شرايعى كه مورد نياز بشر است كتاب كاملى نيست
- مقصود از جمله : (( ساءريكم دارالفاسقين (( در آيه شريفه و وجوهى كه در معناى آنگفته شده است
- وجه تقييد تكبر و امثال آن به (( بغير الحق ((
- حبط عمل و بى اجر بودن آن ، خود يك نحو كيفر است
- اشاره به ماجراى گوساله پرستيدن بنى اسرائيل
- معناى جمله : (( و لمّا سقط فى ايديهم ...(( در آيه شريفه
- معناى جمله : (( اعجلتم امر ربّكم ((
- رفتار تند موسى (ع ) با هارون (ع ) بعد از بازگشتن به سوى بنىاسرائيل و مواجه شدن با گوساله پرستى
- رفتار حضرت موسى (ع ) با برادرش هارون منافاتى با عصمت آن حصرت ندارد!
- وجوهى كه مفسرين براى اين عمل حضرت موسى (ع ) بيان كرده اند.
- چرا با اين كه موسى (ع ) قبل از بازگشت از ميقات از گوساله پرستى بنىاسرائيل خبر داشته غضبناك نشد؟
- رواياتى در ذيل (اجعل لنا الها كما لهم آلهة )
- روايتى پيرامون نحوه سخن خداوند با موسى عليه السلام
- دو روايت در مورد تقاضاى موسى (ع ) رؤ يت خداوند را
- گفتگوها و مشاجرات علماء و اهل بحث اشاعره و معتزله درباره درخواست رؤ يت توسط موسى
- بيان ضعف روايتى كه مى گويد موسى (ع ) از زبان قومش تقاضاى رؤ يت كرد
- تجلى خدا تعالى فى حد نفسه امر ممكنى است ولى كسى و چيزى تابتحمل آن را ندارد
- دو نكته ديگر كه از روايت استفاده مى شود.
- رواياتى ديگر در مورد تقاضاى رؤ يت ، تجلى براى جبلّ، صعقه موسى ، دكّجبل و...
- يكى از (كروبين ) وسطه تجلى خدا شده است
- رواياتى درباره الواح تورات و گوساله پرستى بنىاسرائيل
- بحث روايتى (پاره اى از روايات از ائمه عليهم السلام در معناى رؤ يت قلب )
- اصطلاح (( ظلّ(( و (( ظلال (( در لسان اهل بيت عليهم السلام
- همانطور كه مقصود از رؤ يت ، ديدن به چشم نيست ، مقصود ايمان قلبى از راهاستدلال هم نيست
- چند روايت درباره حجاب بين خدا و خلق
- روايتى از امام صادق (ع ) درباره معرفت به خدا
- انحصار معرفت به خدا در فكر واستدلال ، خودجهل به خدا و شرك خفى به او است
- در علم به هر چيزى نخست علم به آفريدگار آنحاصل مى شود و محال است كه خداى تعالى شناخته نشود
- توضيح فقرات ديگرى از روايت كه معرفت با واسطه به خدا را شرك دانسته است
نکات آیه
۱- موسى با تشرّف به میعادگاه مناجات با خدا، دعوت وى را بى هیچ تأخیر اجابت کرد. (و لما جاء موسى لمیقتنا) «لام» در «لمیقاتنا» به معناى «عند» است. بنابراین «جاء موسى لمیقاتنا» یعنى موسى(ع) در همان هنگامى که براى او تعیین کردیم، آمد و تأخیرى نداشت.
۲- خداوند به هنگام حضور موسى(ع) در میعادگاه مناجات، با وى سخن گفت. (و لما جاء موسى لمیقتنا و کلمه ربه)
۳- سخن گفتن خدا با موسى(ع)، از وعده هاى الهى به وى در هنگام دعوتش براى مناجات (و لما جاء موسى لمیقتنا و کلمه ربه)
۴- سخن گفتن خدا با موسى براى رشد و تربیت وى بود. (و کلمه ربه)
۵- رؤیت خداوند، درخواست موسى(ع) به هنگام سخن گفتن خدا با وى در میعادگاه مناجات (قال رب أرنى أنظر إلیک)
۶- تکلم خدا با موسى(ع) وادارکننده وى براى تقاضاى رؤیت خدا (و کلمه ربه قال رب أرنى أنظر إلیک) از اینکه تقاضاى رؤیت از سوى موسى(ع) در پى سخن گفتن خدا با وى مطرح شد (و لما ... کلمه ربه قال ... )، مى توان گفت حضرت موسى(ع) بر اثر شنیدن سخن خدا و شیوایى گفتار بارى تعالى، مشتاق دیدار جمال زیباى او شد.
۷- ناممکن بودن رؤیت خدا، پاسخ خداوند به درخواست موسى(ع) (تقاضاى مشاهده او) (قال لن ترنى)
۸- خداوند منزه از دیده شدن با چشم (قال لن ترنى)
۹- انسانها، حتى پیامبران ناتوان از دیدن خداوند با چشمان خویش (قال لن ترنى)
۱۰- محدودیت علم انبیا (قال رب أرنى ... قال لن ترنى) موسى(ع) به اینکه رؤیت خدا، به هر معنایى که در نظر وى بوده، ناشدنى است، آگاه نبود و لذا آن را تقاضا کرد ; و این حاکى از محدودیت علم انبیاست.
۱۱- خداوند در پاسخ به درخواست موسى(ع) (رؤیت خدا) از وى خواست تا به کوه مقابل خویش نظر افکند و اثر تجلى خداوند را بر آن مشاهده کند. (قال لن ترنى و لکن انظر إلى الجبل) «ال» در «الجبل» عهد حضورى است ; یعنى: انظر إلى هذا الجبل.
۱۲- خداوند به موسى(ع) اعلام کرد در صورتى وى را مشاهده خواهد کرد که کوه بر اثر تجلى او پایدار بماند. (و لکن انظر إلى الجبل فإن استقر مکانه فسوف ترنى)
۱۳- کوه طور بر اثر تجلى خداوند بر آن متلاشى شد. (فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا) ضمیر فاعلى در «جعله» هم مى تواند به «رب» برگردانده شود ; یعنى: «جعل الرب بتجلیه الجبل دکا»، و هم مى تواند ضمیر فاعلى آن به مصدرى که از جمله «تجلى ربه» به دست مى آید، برگردد ; یعنى: «جعل تجلیه الجبل دکا». «دک» مصدر و به معناى متلاشى شدن و در آیه شریفه به معناى اسم مفعول (مدکوک، یعنى متلاشى شده) است.
۱۴- امکان تجلى خداوند بر موجودات طبیعى (فلما تجلى ربه للجبل)
۱۵- جسم موسى(ع) در صورت تجلى خدا بر وى، از هم گسیخته و متلاشى مى شد. (و لکن انظر إلى الجبل ... فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا)
۱۶- موسى(ع) بر اثر تجلى خداوند بر کوه و انهدام آن، بى هوش بر زمین افتاد. (فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا و خرّ موسى صعقا) «خرور» (مصدر «خرّ») به معناى افتادن و ساقط شدن و «صَعْق» به معناى بى هوش شدن است. قرار گرفتن جمله «خرّ موسى صعقا» پس از دو جمله «تجلى ربه» و «جعله دکا»، بیانگر این است که تجلى خدا بر کوه و انهدام آن در بى هوش شدن موسى(ع) دخیل بوده است.
۱۷- موسى(ع) با غرش و نهیب برآمده از انهدام کوه طور، بى هوش شد و بر زمین افتاد. (جعله دکاً و خرّ موسى صعقا) «صَعِق» به کسى گفته مى شود که بر اثر صدایى مهیب بى هوش شود. (برگرفته شده از لسان العرب).
۱۸- امکان عارض شدن بیهوشى بر انبیا (و خرّ موسى صعقا)
۱۹- موسى(ع) پس از به هوش آمدن خداوند را تسبیح گفت و وى را منزه از آن دانست که رؤیت شود. (فلما أفاق قال سبحنک) «سبحان» به معناى منزه دانستن از عیب و نقص است که به مناسبت مورد آن، عیب و نقصى که موسى(ع) خداوند را از آن منزه دانست، امکان رؤیت اوست.
۲۰- ضرورت تنزیه و تقدیس خدا پس از توهّم امرى نابجا درباره او (قال رب أرنى ... قال سبحنک)
۲۱- دلیل محرومیت موسى(ع) از رؤیت خدا، محال بودن آن بود، نه ناشایست بودن وى براى دیدار خدا (قال سبحنک) از اینکه موسى پس از تقاضاى رؤیت و تجلى خدا بر کوه و انهدام آن، خداوند را تسبیح کرد و منزه از دیده شدن دانست، معلوم مى شود دلیل محرومیت وى ناشدنى بودن رؤیت خداست، نه اینکه وى شایسته این مقام نبوده و لیاقت آن را نداشته است.
۲۲- موسى(ع) با مشاهده اثر تجلى خدا (انهدام کوه) تقاضاى رؤیت خداوند را ناروا دانست و به درگاه الهى توبه کرد. (فلما أفاق قال سبحنک تبت إلیک)
۲۳- ضرورت توبه به درگاه خدا پس از آگاه شدن به ارتکاب امرى ناروا (قال رب أرنى ... قال سبحنک تبت إلیک)
۲۴- موسى(ع) بدون هیچ درنگ پس از دریافت حقیقت (ناشدنى بودن رؤیت خدا) آن را پذیرفت و بدان اعتراف کرد. (قال ... و أنا أول المؤمنین) متعلق «المؤمنین» به قرینه فرازهاى قبل (بانک لاترى) است. کلمه «اول» در جمله «أنا أول المؤمنین» علاوه بر معناى مقدم بودن، معناى تأخیر نکردن را نیز مى رساند. زیرا صحت این ادعا که شخص بخواهد أول مؤمن باشد، به این است که بى درنگ حقیقت رخ نموده را باور کند و به آن ایمان آورد، و گرنه این احتمال منتفى نیست که دیگرى در این فاصله ایمان آورد و او نتواند أول مؤمن باشد.
۲۵- موسى(ع) اولین مؤمن از قوم خویش به ناشدنى بودن رؤیت خدا (و أنا أول المؤمنین)
۲۶- پیامبران الهى پیشتاز در ایمان به حقایق و اقرار به آن (و أنا أول المؤمنین)
روایات و احادیث
۲۷- عن الصادق(ع): ... «فلما تجلى ربه للجبل» ... و انما طلع من نوره على الجبل کضوء یخرج من سم الخیاط ... و «خرّ موسى صعقا» اى میّتا «فلما أفاق» و ردّ علیه روحه ... .[۱] از امام صادق (ع) درباره آیه «فلما تجلى ربه للجبل» روایت شده است: پرتوى اندک از جلوه خداوند همچون نورى که از سوراخ سوزن بتابد، بر کوه تجلى کرد ... و موسى(ع) به حال صعقه افتاد ; یعنى جان سپرد ... و سپس به خود آمد ; یعنى خداوند روحش را به وى بازگرداند ... .
۱- . تفسیر برهان، ج ۲، ص ۳۴، ح ۳ ; بحارالانوار، ج ۴، ص ۵۵، ح ۳۴.
۲۸- حفص بن غیاث قال: سألت أبا عبداللّه (ع) عن قول اللّه عز و جل: «فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا» قال: ساخ الجبل فى البحر ... .[۲] حفص بن غیاث گوید: از امام صادق(ع) درباره «فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا» پرسیدم، فرمود: آن کوه (پس از تجلى پروردگار)، در دریا فرو رفت ... .
موضوعات مرتبط
- انبیا: و خطا ۲۲، ۲۴ ; انبیا و رؤیت خدا ۹ ; انبیا و غشوه ۱۸ ; ایمان انبیا ۲۶ ; محدودیت علم انبیا ۱۰
- ایمان: پیشتازان ایمان ۲۶
- توبه: اهمیت توبه ۲۳ ; توبه از عمل ناپسند ۲۳ ; موارد توبه ۲۳
- چشم: محدوده دید چشم ۹
- حق: اقرار به حق ۲۶
- خدا: آثار تجلى خدا ۱۳، ۱۵، ۱۶، ۲۲ ; امتناع رؤیت خدا ۷، ۸، ۹، ۱۹، ۲۱، ۲۴، ۲۵ ; اوامر خدا ۱۱ ; تجلى خدا بر کوه طور ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۶، ۱۷، ۲۲ ; تجلى خدا بر موجودات ۱۴ ; تکلم خدا با موسى(ع) ۲، ۳، ۴، ۵، ۶ ; تنزیه خدا ۸، ۱۹، ۲۰ ; درخواست رؤیت خدا ۵، ۶، ۱۱ ; دعوتهاى خدا ۱، ۳ ; شرایط رؤیت خدا ۱۲ ; وعده خدا ۳
- کوه طور: انهدام کوه طور ۱۳، ۱۶، ۱۷، ۲۲ ; غرش کوه طور ۱۷
- موسى(ع): ایمان موسى(ع) ۲۴، ۲۵ ; بیهوشى موسى(ع) ۱۶، ۱۷، ۱۸ ; تسبیح موسى(ع) ۱۹ ; تنبه موسى(ع) ۲۲، ۲۴ ; توبه موسى(ع) ۲۲ ; حق پذیرى موسى(ع) ۲۴ ; خواسته هاى موسى(ع) ۵، ۶، ۷، ۱۱ ; عوامل رشد موسى(ع) ۴ ; قصه موسى(ع) ۱، ۲، ۳، ۵، ۶، ۷، ۱۱، ۱۲، ۱۶، ۱۷، ۱۹، ۲۲، ۲۴ ; موسى(ع) در میقات ۱، ۲، ۵ ; موسى(ع) و تجلى خدا ۱۵، ۲۲ ; موسى(ع) و رؤیت خدا ۲۱، ۲۲