يوسف ٧٦

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۵ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ‌ قَبْلَ‌ وِعَاءِ أَخِيهِ‌ ثُمَ‌ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ‌ وِعَاءِ أَخِيهِ‌ کَذٰلِکَ‌ کِدْنَا لِيُوسُفَ‌ مَا کَانَ‌ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ‌ فِي‌ دِينِ‌ الْمَلِکِ‌ إِلاَّ أَنْ‌ يَشَاءَ اللَّهُ‌ نَرْفَعُ‌ دَرَجَاتٍ‌ مَنْ‌ نَشَاءُ وَ فَوْقَ‌ کُلِ‌ ذِي‌ عِلْمٍ‌ عَلِيمٌ‌

ترجمه

در این هنگام، (یوسف) قبل از بار برادرش، به کاوش بارهای آنها پرداخت؛ سپس آن را از بارِ برادرش بیرون آورد؛ این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمی‌توانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد، مگر آنکه خدا بخواهد! درجات هر کس را بخواهیم بالا می‌بریم؛ و برتر از هر صاحب علمی، عالمی است!

|آن‌گاه [يوسف‌] پيش از بار برادرش، به جست و جوى بار آنان پرداخت سپس آن [جام‌] را از بار برادرش [بنيامين‌] بيرون آورد. [آرى‌] اين گونه يوسف را تدبير آموختيم، زيرا در آيين شاه نمى‌توانست برادرش را بازداشت كند، مگر اين كه خدا بخواهد [و چنين راهى به او نش
پس [يوسف‌] به [بازرسى‌] بارهاى آنان، پيش از بار برادرش، پرداخت. آنگاه آن را از بار برادرش [بنيامين‌] در آورد. اين گونه به يوسف شيوه آموختيم. [چرا كه‌] او در آيين پادشاه نمى‌توانست برادرش را بازداشت كند، مگر اينكه خدا بخواهد [و چنين راهى بدو بنمايد]. درجات كسانى را كه بخواهيم بالا مى‌بريم و فوق هر صاحب دانشى دانشورى است.
پس (یوسف یا مأمور او) شروع در تحقیق از بارهای ایشان پیش از بار برادر کرد، آخر آن مشربه را از بار برادر خود (بنیامین) بیرون آورد. این تدبیر را ما به یوسف آموختیم، که در آیین ملک این نبود که بتوان آن برادر را به گرو بگیرد، جز آنکه خدا بخواهد (و دستوری از طریق وحی به یوسف بیاموزد. و ما که خدای جهانیم) هر کس را بخواهیم به مراتب بلند می‌رسانیم و (تا مردم بدانند که) فوق هر دانشمندی دانشمندتری وجود دارد.
پس [یوسف] پیش از [بررسی] بارِ برادرش، شروع به [بررسی] بارهای [دیگر] برادران کرد، آن گاه آبخوری پادشاه را از بار برادرش بیرون آورد. ما این گونه برای یوسف چاره اندیشی نمودیم؛ زیرا او نمی توانست بر پایه قوانین پادشاه [مصر] برادرش را بازداشت کند مگر اینکه خدا بخواهد [بازداشت برادرش از راهی دیگر عملی شود]. هر که را بخواهیم [به] درجاتی بالا می بریم و برتر از هر صاحب دانشی، دانشمندی است.
پيش از بار برادر به بار آنها پرداخت، آنگاه از بار برادرش بيرونش آورد. حيله‌اى اين سان به يوسف آموختيم. در آيين آن پادشاه، گرفتن برادر حق او نبود، چيزى بود كه خدا مى‌خواست. هر كس را كه بخواهيم به درجاتى بالا مى‌بريم و فراز هر دانايى داناترى است.
[پذیرفتند] و آغاز به جستجوی باردانهای ایشان پیش از باردان برادر [ابوینی‌]اش کرد، [سرانجام‌] آن را از باردان برادرش بیرون آورد، بدین‌سان به یوسف تدبیر و ترفند آموختیم [زیرا] نمی‌توانست برادرش را طبق رسم و آیین پادشاه، بازداشت کند، مگر آنکه خداوند بخواهد، که درجات هر کس را که بخواهیم بلند می‌گردانیم و برتر از هر داننده‌ای داناتری هست‌
پس به جست‌وجوى باردانهاى آنان پيش از باردان برادر خويش آغاز كرد، سپس آن را از باردان برادرش بيرون آورد. بدين سان براى يوسف چاره‌انديشى كرديم- تا بتواند برادرش را نزد خود نگه دارد- [زيرا] در آيين آن شاه روا نبود كه برادرش را [گروگان‌] بگيرد، مگر آنكه خداى خواهد- چنانكه تدبير آن را به يوسف آموخت-، هر كه را بخواهيم به پايه‌ها بالا بريم و بالاى هر دانايى، بسياردانى هست.
(یوسف) نخست بارهای دیگران را پیش از بار برادرش (بنیامین) بازرسی کرد، و سپس پیمانه را از بار برادرش بیرون آورد. ما این گونه برای یوسف چاره‌سازی کردیم (و نقشه و طرح انداختیم تا بتواند بنیامین را به گونه‌ای نزد خود نگاه دارد که دیگر برادران متوجّه نشوند و تسلیم فرمان او گردند). چرا که یوسف طبق آئین شاه مصر نمی‌توانست برادرش را بگیرد، مگر این که خدا می‌خواست. (ما هم که خدائیم خواستیم و یوسف را به زیور دانشی فراخور حال آراستیم و او در پرتو آن توانست راه بازداشت برادر را پیدا کند. بلی ما با اعطای دانش) هرکس را که بخواهیم درجاتی بالا می‌بریم (همان گونه که درجات یوسف را بالا بردیم. البتّه) بالاتر از هر فرزانه‌ای، فرزانه‌تری است (و خداهم از همه فرزانه‌تر است).
پس (یوسف) به (بازرسی) بارهای آنان - پیش از بار برادرش - آغاز کرد. سپس (در پایان کار) آن را از بار برادرش [:بنیامین] به پویایی (ظاهری) در آورد. این‌گونه به یوسف شیوه(ای شرعی) آموختیم (چرا که) او در آیین پادشاه نمی‌توانست برادرش را بگیرد؛ مگر اینکه خدا بخواهد (و چنین راهی بدو بنماید). کسانی را که بخواهیم به درجاتی بالا می‌بریم و برتر از هر صاحب دانشی، دانشوری است.
پس آغاز کرد به بارهای آنان پیش از بار برادر خویش سپس درآوردش از بار برادر خویش بدینگونه تدبیر کردیم برای یوسف نمی‌رسید او را که برگیرد برادرش را در کیش شاه جز آنکه خدا خواهد بالا بریم پایه‌های هرکه را خواهیم و بر بالای هر دانشوری است دانشمند

So he began with their bags, before his brother's bag. Then he pulled it out of his brother’s bag. Thus We devised a plan for Joseph; he could not have detained his brother under the king’s law, unless Allah so willed. We elevate by degrees whomever We will; and above every person of knowledge, there is one more learned.
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٧٥ آیه ٧٦ يوسف ٧٧
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَوْعِیَة»: جمع وِعاء، ظروف. در اینجا مراد گونی و جوال و دیگر چیزهائی است که کالای خود را در آن جا داده‌اند. «کِدْنَا»: چاره‌جوئی کردیم. چاره‌جوئی را مکر و کید نامیدن، بدان خاطر است که تدبیر نهان و چاره‌سازی پنهان از دیدِ مردمان، در میان ایشان، حیله و نیرنگ نامیده می‌شود. ماده (کَیْد) برای کار پسند و ناپسند به کار می‌رود و در اینجا در معنی پسندیده به کار رفته است (نگا: اعراف / انبیاء / ، طارق / و ). «دینِ الْمَلِکِ»: آئین و قانون شاه. گویا در قانون مصر آن زمان، جزای دزد، زدن او و اخذ غرامت معادل دو برابر اشیاء مسروقه از وی بوده است. «مَا کَانَ لِیَأْخُذَ ... إِلاّ أن یَشَآءَ اللهُ»: اگر خواست خدا نبود، یوسف نمی‌توانست برابر قانون شاه، برادرش را بازداشت کند. یعنی: این خدا بود که برادران یوسف را واداشت که بگویند: سزای دزد بنده کردن او است. «إِلاّ أَن یَشَآءَ اللهُ»: این استثناء بیانگر این است که با وجود مقرّرات موجود، اگر خدا می‌خواست کار شدنی بود، و یا این که برابر مقرّرات موجود کار نشدنی بود، ولی خدا چاره‌سازی کرد و اراده او مشکل را برطرف نمود. «فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ»: بالاتر از هر دانائی، داناتری است. بالاتر از هر فرزانه‌ای، فرزانه‌تری وجود دارد که خدا است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ «76»

پس (از پذيرش كيفر، ماموران شروع به بازرسى كرده و) قبل از بارِ برادرش، به (بازرسى) بار ساير برادران پرداخت، سپس پيمانه را از بار برادرش بيرون آورد.

ما اينگونه براى يوسف تدبير كرديم، زيرا طبق قانون شاه مصر، يوسف نمى‌توانست برادرش را بازداشت كند، مگر آنكه خدا بخواهد (كه كيفر سارق در كنعان را مقدّمه بازداشت اين برادر قرار مى‌دهد.) ما هر كس را كه بخواهيم (و لايق باشد) درجاتى بالا مى‌بريم و برتر از هر صاحب دانشى، دانشورى است.

نکته ها

«كَيْدَ» همه جا به معنى مذموم بكار نرفته است، «كَيْدَ» به معنى طرح و نقشه نيز استعمال شده است. «كِدْنا»

در موقع بازرسى، بنيامين چون از طرح و نقشه با خبر بود، آسوده خاطر بود، لذا در سراسر اين ماجرا هيچ اعتراضى از او نقل نشده است و براى اينكه طرح مخفى بماند و موجب سوءظن نشود، بازرسى را از بار ديگران شروع كردند تا نوبت به بنيامين رسيد و چون در بار او پيدا شد، طبق قرار قبلى بايد او در مصر مى‌ماند. اين طرح و نقشه الهى بود، چون يوسف با قوانين جارى مصر نمى‌توانست سارق را به عنوان گروگان نگهدارد.

پیام ها

1- مأمورين اطلاعاتى بايد به نوعى عمل كنند كه موجب شك و ظن به آنها نشود.

«فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ» (در بازرسى، اوّل به سراغ بار بنيامين نرفتند، بلكه از ديگر

جلد 4 - صفحه 257

برادران ديگر شروع نمودند.)

2- عملكرد كاركنان به عهده مسئولان گذاشته مى‌شود. «فَبَدَأَ» (به حسب ظاهر يوسف شخصاً بازرسى نكرده، ولى قرآن مى‌فرمايد: او بازرسى را آغاز كرد.)

3- بازرسى اموال متّهمان از سوى حاكم، مجاز است. «فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ»

4- فكر و ابتكار و چاره‌جويى، از امدادهاى غيبى است. «كِدْنا»

5- طرح‌هاى يوسف، الهامات الهى بود. «كِدْنا لِيُوسُفَ»

6- حضور بنيامين نزد يوسف، به سود يوسف بود. «كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ»

7- احترام ومراعات قوانين، حتّى در نظام‌هاى غير الهى لازم است. «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ»

8- سردمداران نيز بايستى به قانون وفادار و از آن تخلّف نكنند. (يوسف به قانون مصر پايبند بود، لذا برادر را نگه‌داشت) «لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ»

9- مقام‌هاى معنوى، درجات وسلسله مراتب دارد. نَرْفَعُ دَرَجاتٍ‌ ...

10- علم و آگاهى، مايه‌ى برترى است. نَرْفَعُ دَرَجاتٍ‌ ... وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ‌

11- دانش بشرى محدود است. «فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76)

آنگاه امر فرمود به تجسس بارها:

فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ‌: پس ابتدا كردند به بار برادران. قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ‌: پيش از بار برادرش بنيامين، چه اگر ابتدا بار او را تفتيش مى‌كردند، معلوم مى‌شد كه سابقه‌اى در كار است لذا اوّل، بار آنها را تفحص نمودند. امينى كه صاع بدو سپرد شده بود، گفت: اگر اين پيمانه گم شود و پيدا نگردد، خون من در هدر است؛ زيرا اين صاع كهانت ملك اكبر است و هركس آن را به من دهد يك بار شتر طعام ضامن او هستم. گفت: معاذ اللّه ما دزدى نكنيم و روا نداريم، اينك بارهاى ما پيش توست، بجوى. آن شخص ايستاد و نيافتى، استغفار نمودى تا تمام شدى و بار بنيامين را رها نمود. گفت: بهر حال اينجا نباشد. برادران گفتند: نه، ممكن نيست كه ما، رها كنيم تا بار او نيز بنگرى و برائت ساحت ما بر تو معلوم شدى و از ما خوشدل شوى، بار او را نيز تجسس كردند.

ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ‌: پس بيرون آوردند پيمانه را از بار بنيامين، ايشان خجل شده روى به او نموده گفتند. اين چيست كه روى ما سياه كردى و حرمت ما برداشتى، اين چه محنت است كه ما را از پسران راحيل پيش آمد، صاع را كى برداشتى؟ بنيامين گفت: نه، بلكه بلاى شما هميشه بر پسران راحيل باشد، برادر مرا بر ديد در بيابان هلاك كرديد و اكنون مى‌خواهيد تهمت‌

جلد 6 - صفحه 265

دزدى به من نهيد. گفتند: آخر اين پيمانه دربار تو چه مى‌كند؟ گفت: اين را دربار همان كس نهاد كه بضاعت را دربار شما نهاد و شما مخبر نبوديد تا به خانه خود رفتيد.

كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ‌: اينچنين تدبير نمودم امر يوسف را، يا اراده نموديم و الهام كرديم براى يوسف تا سبب باشد براى نگهداشتن برادرش و رسيدن خبر به پدرش. ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ‌: ممكن نبود كه بگيرد برادرش را در حكم و قضاء ملك و نگهدارد او را، زيرا حكم استرقاق در ديانت ملك مصر نبود.

حاصل آنكه يوسف عليه السّلام بطريقه و عادت ملك مصر در اين قضيه رفتار ننمود. إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ‌: مكر به خواست خداى، چه حكم استرقاق سارق به امر الهى و امر به مشيت و ارادت آمر باشد. نزد بعضى معنى آنكه چون يوسف عليه السّلام عادل بود و اگر اين تدبير نبود نمى‌توانست برادر را نزد خود نگهدارد الا اينكه خداى متعال خواست كه عذرى براى يوسف در اين كار باشد.

حاصل آنكه يوسف برادر را بر عادت و حكم ملك مصر نمى‌توانست نگهدارد الا به خواست الهى كه اگر اعلام و هدايت سبحانى بدين طريق نبودى، يوسف ندانستى كه چه بايستى كرد. و عادت ملك دزد را تازيانه زدى و دو برابر جريمه گرفتى. بنا بقولى دزد را بر كشيدى و چشمهايش به ميخ بدوختى، پس تدبير فرمود خداوند متعال كه بر زبان برادران براند كه گفتند:

جزاء دزد نزد ما آن استكه او را به بندگى صاحب مال دهند و اين مراد و مقصد يوسف بود كه حاصل شد.

نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ: بلند گردانيم مراتب هر كه را كه بخواهيم به نبوت، يا به تقوى و توفيق و عصمت و الطاف جميله، چنانچه يوسف را مرتبه رفيعه علم و نبوت عطا فرموديم و او را بر برادرانش برتر ساختيم. وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ‌: و فوق هر صاحب علمى اعلمى مى‌باشد تا منتهى شود به ذات علام الغيوب كه عالم است به جميع معلومات از جزئى و كلى ظواهر و بواطن و از ذات احديت تجاوز ننمايد.

جلد 6 - صفحه 266

تنبيه: آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه ذات سبحانى عالم است بذاته، يعنى ذات او عين علم؛ و علم، عين ذات او باشد؛ چه اگر زائد بر ذات بودى، هر آينه فوق او عليمى بودى، و حال آنكه فوق حق تعالى در عالم تحقق موجود نيست.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى‌ يُوسُفَ آوى‌ إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70) قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73)

قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74) قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76)

ترجمه‌

و چون وارد شدند بر يوسف جاى داد در كنار خود برادرش را گفت همانا منم برادرت پس در محنت و اندوه مباش براى آنچه بودند كه بجا مى‌آوردند

پس چون آماده نمود وسائل سفر آنها را گذارد آبخورى خود را در بار برادرش پس ندا كرد ندا كننده‌اى كه اى قافله همانا شما هر آينه دزدانيد

گفتند و روى كردند بر ايشان كه چه چيز گم كرده‌ايد

گفتند گم كرديم مشربه پادشاه را و براى كسيكه بياورد آنرا بار شترى است و من آنرا ضامنم‌

گفتند بخدا هر آينه دانستيد كه نيامديم ما تا فساد كنيم در زمين و نيستيم دزدان‌

گفتند پس چيست پاداش آن اگر باشيد دروغگويان‌

گفتند پاداش آن كسى است كه يافت شود در بارش پس او پاداش‌


جلد 3 صفحه 164

آن است اين چنين پاداش ميدهيم ستمكاران را

پس ابتدا كرد ببار بندهاى آنها پيش از باربند برادرش پس بيرون آورد آنرا از باربند برادرش اين چنين تدبير نموديم براى يوسف حق نداشت كه بگيرد برادرش را در آئين پادشاه جز آنكه ميخواست خدا بلند گردانيم بمراتبى كسى را كه بخواهيم و برتر از هر صاحب دانشى دانائى است.

تفسير

چون برادران حضرت يوسف وارد بر او شدند اشاره بابن يامين نمودند و عرضه داشتند اين برادر ما است كه فرمودى او را بياوريم حضرت آنها را تحسين و اكرام فرمود و مقرر داشت براى آنها طعام حاضر نمودند و فرمود برادران ابوينى با يكديگر كنار سفره بنشينند و غذا بخورند و آنها بر حسب دستور نشستند ولى ابن يامين ايستاد تنها پس حضرت يوسف باو فرمود چرا نمى‌نشينى عرض كرد شما فرموديد برادران ابوينى با يكديگر بنشينند من برادر ابوينى ندارم حضرت فرمود تو برادر ابوينى نداشتى عرض كرد بلى داشتم فرمود پس چه شد عرض كرد اينها ميگويند گرگ او را خورد فرمود چه قدر محزون شدى براى او عرض كرد يازده پسر خدا بمن كرامت فرمود نام تمامى را از نام او مشتق نمودم فرمود چگونه بعد از او ميل بعشرت با زن و فرزند نمودى عرض كرد من پدر صالحى دارم كه مرا امر بازدواج فرمود براى آنكه از من ذريّه‌اى بوجود آيد كه تسبيح نمايند خدا را و بركت پيدا كند زمين از آن پس حضرت يوسف باو فرمود بيا با من غذا بخور پس برادران گفتند همانا فضيلت داد خدا يوسف و برادر ابوينى او را تا حدّيكه پادشاه او را با خود هم غذا نمود آنچه تاكنون ذكر شد در مجمع و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى قمّى ره فرموده كه برادران و بن يامين با يكديگر از خدمت پدر مرخص شدند ولى او با آنها نمى‌نشست و هم غذا نميشد و صحبت نميكرد تا وارد مصر شدند و خدمت حضرت يوسف رسيدند و سلام كردند و او برادر ابوينى خود را ديد و شناخت و چون نشستند او از آنها دورتر نشست پس حضرت پرسيد تو برادر اينهائى عرض كرد بلى فرمود چرا پس با آنها ننشستى عرض كرد چون من برادر ابوينى داشتم اينها با خودشان بردند و بر نگرداندند و گفتند گرگ او را خورد پس من قسم ياد نمودم كه با آنها متفق در امرى نشوم تا زنده‌ام فرمود آيا زن گرفتى عرض كرد بلى فرمود


جلد 3 صفحه 165

اولاددار شدى عرض كرد بلى فرمود چند اولاد دارى عرض كرد سه پسر فرمود نام آنها را چه گذاردى عرض كرد يكى را گرگ و ديگرى را پيراهن و سوّمى را خون فرمود اين نامها را چرا گذاردى عرض كرد براى آنكه برادرم را فراموش نكنم پس حضرت برادران را مرخص فرمود و بنيامين را نزد خود نگهداشت و چون مجلس خلوت شد باو فرمود من برادر توام پس غمگين مباش بر آنچه بجا آوردند در باره من و دوست دارم كه تو نزد من بمانى عرض كرد برادرانم نميگذارند چون پدرم از آنها عهد و ميثاق گرفته كه مرا باو بر گردانند فرمود من تدبيرى در اين باب مى‌نمايم و تو چون مطلع شدى بآنها چيزى نگو و منكر نشو و او قبول نمود و چون حضرت يوسف عليه السّلام ساز و برگ مسافرت آنها را تهيّه فرمود آبخورى طلاى خود را كه در شريعت او استعمالش جائز بود گذارد دربار بن يامين و اين آبخورى قدح طلائى بود كه اخيرا پيمانه گندم شده بود چنانچه عيّاشى ره از امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دو روايت نقل نموده و معلوم است كه مسئول حفظ آن انباردار است لذا بعد از آنكه متوجّه شد كه پيمانه گندم نيست با آنكه آنها حركت كرده بودند تعقيب نمود از ايشان و ندا داد كه اى قافله شما دزدانيد يعنى در ميان شما دزد است و عير در اصل بمعناى شتر يا خر باركش است و در صاحبان آنها كه اهل قافله‌اند استعمال ميشود و بنابراين لازم نمى‌آيد كه حضرت يوسف عليه السّلام آنها را متهم نموده باشد بسرقت و محتمل است اين نداء هم بدستور آنحضرت شده باشد ولى مقصود سرقت آنها باشد يوسف عليه السّلام را از پدرش لذا بعد از آنكه ايشان متوجّه شدند و گفتند چه چيز گم كرديد و ميجوئيد متصدّيان امور انبار گفتند گم كرديم و ميجوئيم مشربه پادشاه را و نگفتند شما دزديديد و بنابراين توريه شده بامر حضرت يوسف عليه السّلام براى مقصود مهمّى كه صلاح در آن بوده و دروغ گفته نشده با آنكه دروغ براى اصلاح بين مردم جائز است و باين معنى در روايات متعدده از صادقين عليهما السّلام بنقل قمّى ره و عيّاشى ره و كافى و علل تصريح شده در هر حال انباردار ضامن شد كه هر كس مشربه را پيدا كند و بياورد يكبار شتر گندم باو بدهد و برادران متمسك بشواهد و امارات قطعيّه‌اى شدند كه در مدّت اين دو سفر براى مستخدمين حضرت از حال و مقال و مقام و سيره و معامله آنها كشف شده بود كه اهل سرقت نيستند لذا قسم ياد نمودند كه شما دانستيد در


جلد 3 صفحه 166

اين مدت كه ما براى فساد و دزدى نيامديم و اهل اين كار نبوده و نيستيم و آنها در جواب گفتند مجازات اين كار يا كسيكه اين كار را كرده باشد چيست اگر شما دروغگو باشيد برادران بر طبق شيعت حضرت يعقوب عليه السّلام جواب دادن كه جزاء دزدى يا دزد كه آنكسى است كه يافت شود مشربه در بارش خود او است كه بايد حبس و توقيف شود چنانچه قمّى ره فرموده و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مرادشان حبس او بود و در خاتمه خودشان تصريح نمودند كه آئين ما اين است و ما اين طور مجازات ميكنيم ستمكاران را كه مراد دزدانند و پس از ختم كلام حضرت يوسف شروع فرمود بگردش دربارها و ابتدا بجستجو از بار برادران شد غير از بن يامين براى آنكه كشف از تبانى نكند تا نوبه ببرادر كهتر رسيد و مشربه را از بار او بيرون آورد و حكم بحبس و توفيقش بر طبق شريعت حضرت يعقوب عليه السلّام و تصديق برادران صادر گرديد باين كيفيّت خدا تهيّه وسائل كيد نمود براى يوسف عليه السّلام در مقابل كيد آنها براى او يا تدبير نمود و تعليم فرمود او را بوحى و الهام خود كه توانست برادر خود را از آنها بگيرد چون نمى‌توانست و حق نداشت برادر خود را از آنها بگيرد بر حسب آئين پادشاه مصر زيرا قانون جزاى مصريان آن بود كه دزد را ميزدند و جريمه مينمودند جز آنكه خدا ميخواست يوسف عليه السّلام موفق بمقصود خود شود لذا بزبان برادران جارى فرمود مجازات دزد را بر وفق شريعت حقه و اين موجب شد كه كسى نتوانست بحضرت اشكال كند در بازداشت برادر خود از اهل مصر و غير هم و خدا هر كس را بخواهد بمراتب و درجات رفيعه از علم و حكمت و سلطنت و امامت و نبوت ميرساند در صورت قابليّت و هر مرتبه‌اى از علم فوق مرتبه ديگر است تا منتهى شود بعلم نامتناهى كه مخصوص بذات احديّت است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَبَدَأَ بِأَوعِيَتِهِم‌ قَبل‌َ وِعاءِ أَخِيه‌ِ ثُم‌َّ استَخرَجَها مِن‌ وِعاءِ أَخِيه‌ِ كَذلِك‌َ كِدنا لِيُوسُف‌َ ما كان‌َ لِيَأخُذَ أَخاه‌ُ فِي‌ دِين‌ِ المَلِك‌ِ إِلاّ أَن‌ يَشاءَ اللّه‌ُ نَرفَع‌ُ دَرَجات‌ٍ مَن‌ نَشاءُ وَ فَوق‌َ كُل‌ِّ ذِي‌ عِلم‌ٍ عَلِيم‌ٌ (76)

‌پس‌ ابتداء كرد يوسف‌ بظروف‌ و بارهاي‌ ‌آنها‌ پيش‌ ‌از‌ بار برادرش‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ استخراج‌ كرد و بيرون‌ آورد ‌از‌ بار برادرش‌ همين‌ نحو تمهيد زديم‌ ‌براي‌ يوسف‌ نبود ‌که‌ بگيرد برادر ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ آئين‌ ملك‌ مگر آنكه‌ مشيت‌ الهي‌ تعلق‌

جلد 11 - صفحه 244

گرفته‌ ‌باشد‌ ‌ما بلند ميكنيم‌ درجات‌ ‌هر‌ ‌که‌ ‌را‌ اراده‌ كنيم‌ و فوق‌ ‌هر‌ صاحب‌ علمي‌ عالمي‌ ‌است‌.

فبدء فاعل‌ بدء يوسف‌ ‌است‌ ‌با‌ اينكه‌ مسلما يوسف‌ مباشر نبوده‌ لكن‌ چون‌ بامر ‌او‌ و دستور ‌او‌ ‌بود‌ استناد فعل‌ باو داده‌ ‌شده‌ و الّا فاعل‌ بالمباشره‌ همان‌ شخص‌ ‌است‌ ‌که‌ مأمور بتفتيش‌ بوده‌.

بِأَوعِيَتِهِم‌ مرجع‌ ضمير ‌هم‌ ممكن‌ ‌است‌ ساير برادران‌ يوسف‌ باشند و ممكن‌ ‌است‌ تمام‌ عير باشند برادران‌ و ‌غير‌ برادران‌، و سرّ ابتداء باوعيه‌ ‌آنها‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ متوجه‌ نشوند ‌که‌ يك‌ سرّي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ عمل‌ ‌باشد‌ ‌اگر‌ ابتداء بوعاء برادرش‌ كرده‌ ‌بود‌ ‌آنها‌ متوجه‌ ميشدند ‌که‌ اينها ميدانستند كجا ‌است‌ و متعمد بودند.

قَبل‌َ وِعاءِ أَخِيه‌ِ بلكه‌ ‌اينکه‌ ابتداء دلالت‌ ديگري‌ ‌هم‌ دارد ‌که‌ مفتش‌ ‌هر‌ جا ‌که‌ بيشتر احتمال‌ ميدهد زودتر تفتيش‌ ميكند ميخواستند ببرادران‌ برسانند ‌که‌ احتمال‌ بودن‌ دربار ‌إبن‌ يامين‌ ‌در‌ ميان‌ احتمالات‌ ‌از‌ همه‌ ضعيف‌تر بوده‌ بلكه‌ شايد بتوان‌ ‌گفت‌ ‌که‌ ابتداء بساير اوعيه‌ عير بوده‌ پيش‌ ‌از‌ اوعيه‌ برادران‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ ثُم‌َّ استَخرَجَها مِن‌ وِعاءِ أَخِيه‌ِ ضمير تأنيث‌ ‌در‌ استخرجها بمناسبت‌ ساقيه‌ بوده‌ چنانچه‌ ضمير مذكر ‌در‌ ‌آيه‌ قبل‌ بمناسبت‌ صاع‌ بوده‌ و باب‌ استفعال‌ چنين‌ هست‌ ‌که‌ بيرون‌ آورده‌ ‌شده‌ بعبارت‌ اخير ‌يعني‌ اخراج‌ بيرون‌ آوردن‌ ‌است‌ و استخراج‌ بيرون‌ آورده‌ ‌شده‌ و مستخرج‌ يوسف‌ ‌است‌ بهمان‌ معني‌ ‌که‌ ذكر شد ‌که‌ بامر ‌او‌ بوده‌ گفتند برادران‌ متوجه‌ شدند بابن‌ يامين‌ ‌که‌ آبروي‌ ‌ما ‌را‌ بردي‌ و ‌ما ‌را‌ بدنام‌ كردي‌ ‌که‌ صاع‌ ملك‌ ‌را‌ ‌در‌ وعاء ‌خود‌ گذاردي‌ ‌گفت‌ ‌من‌ چنين‌ نكردم‌ همان‌ نحوي‌ ‌که‌ بضاعة ‌شما‌ ‌را‌ ‌در‌ رحال‌ ‌شما‌ گذاردند و ‌شما‌ متوجه‌ نشديد منهم‌ متوجه‌ نشدم‌ بلكه‌ ممكن‌ ‌است‌ ‌شما‌ ‌براي‌ ‌آن‌ محبتها ‌که‌ ملك‌ نسبت‌ بمن‌ كرد و حسد برديد ‌شما‌ چنين‌ كرديد ‌که‌ مرا نزد ملك‌ بي‌آبرو كنيد و ‌از‌ نظر ‌آن‌ بيندازيد

جلد 11 - صفحه 245

كَذلِك‌َ كِدنا لِيُوسُف‌َ ‌از‌ ‌اينکه‌ جمله‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ ‌اينکه‌ تمهيد و مكيدة بوحي‌ الهي‌ بوده‌ بيوسف‌ ‌براي‌ نگاه‌ داشتن‌ برادرش‌ و الا ‌خود‌ يوسف‌ متوجه‌ ‌اينکه‌ قسمت‌ نبود چنانچه‌ حمله‌ ‌بعد‌ ‌هم‌ شاهد ‌بر‌ اينست‌.

ما كان‌َ لِيَأخُذَ أَخاه‌ُ فِي‌ دِين‌ِ المَلِك‌ِ ‌ما نافيه‌ ‌است‌ ‌يعني‌ نبود و نميتوانست‌ ‌که‌ برادرش‌ ‌را‌ نگاه‌ دارد و تعبير بدين‌ ملك‌ ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ حكم‌ ملك‌ مصر و قضاوت‌ ‌او‌ ‌اينکه‌ نبوده‌ ‌که‌ سارق‌ ‌را‌ استرقاق‌ كند ‌ يا ‌ نگاه‌ دارند ‌براي‌ خدمت‌ ‌تا‌ مدتي‌ و ‌اينکه‌ حكم‌ و قضاوت‌ ‌در‌ طريقه‌ يعقوب‌ و فرزندانش‌ ‌بود‌ لذا اول‌ ‌از‌ ‌آنها‌ پرسيد جزاء سارق‌ چيست‌ ‌آنها‌ گفتند اخذ سارق‌ و استرقاق‌ ‌آن‌ ‌ يا ‌ حبس‌ و استخدام‌ ‌آن‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ بقضاوت‌ ‌خود‌ ‌آنها‌ مأخوذ كرد بعلاوه‌ ‌اگر‌ بدون‌ ‌اينکه‌ مكيده‌ ميخواست‌ نگاه‌ دارد ‌در‌ نظر ‌آنها‌ ظلم‌ ‌بود‌ و خلاف‌ عدالت‌.

إِلّا أَن‌ يَشاءَ اللّه‌ُ ‌که‌ مشيت‌ الهي‌ ‌اينکه‌ نحو تعلق‌ گرفت‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ راه‌ اخذ كند و معناي‌ كيد اينست‌ ‌که‌ مقصدي‌ داشته‌ ‌باشد‌ انجام‌ دهد بنحوي‌ ‌که‌ طرف‌ متوجه‌ نشود مثل‌ همان‌ وضع‌ بضاعة ‌آنها‌ ‌در‌ رحال‌ ‌آنها‌ ‌پس‌ كيد مطلقا مذموم‌ نيست‌.

نَرفَع‌ُ دَرَجات‌ٍ مَن‌ نَشاءُ خداوند ‌هر‌ كس‌ ‌را‌ بقدر قابليت‌ و استعداد ‌آن‌ افاضه‌ ميفرمايد انبياء ‌را‌ بتفاوت‌ مراتب‌ ‌آنها‌، اولياء ‌را‌ باندازه‌ قابليت‌ ‌آنها‌ و هكذا الامثل‌ فالامثل‌.

وَ فَوق‌َ كُل‌ِّ ذِي‌ عِلم‌ٍ عَلِيم‌ٌ ‌حتي‌ مثل‌ نبي‌ اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و آل‌ طاهرينش‌ ‌که‌ علّمهم‌ علم‌ ‌ما ‌کان‌ و ‌ما ‌يکون‌ ‌الي‌ انقضاء خلقه‌ و فوق‌ ‌آنها‌ ذات‌ مقدس‌ ‌او‌ ‌است‌ ‌هو‌ العليم‌ الخبير.

246

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 76)- در این هنگام یوسف دستور داد که بارهای آنها را بگشایند و یک یک بازرسی کنند، منتها برای این که طرح و نقشه اصلی یوسف معلوم نشود،

ج2، ص439

«نخست بارهای دیگران را قبل از بار برادرش (بنیامین) بازرسی کرد و سپس پیمانه مخصوص را از بار برادرش بیرون آورد» (فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ).

همین که پیمانه در بار بنیامین پیدا شد، دهان برادران از تعجب باز ماند، گویی کوهی از غم و اندوه بر آنان فرود آمد. از یک سو برادر آنها ظاهرا مرتکب چنین سرقتی شده و مایه سرشکستگی آنهاست، و از سوی دیگر موقعیت آنها را نزد عزیز مصر به خطر می‌اندازد، و از همه اینها گذشته پاسخ پدر را چه بگویند؟

چگونه او باور می‌کند که برادران تقصیری در این زمینه نداشته‌اند؟

سپس قرآن چنین اضافه می‌کند که: «ما این گونه برای یوسف، طرح ریختیم» (کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ). تا برادر خود را به گونه‌ای که برادران دیگر نتوانند مقاومت کنند نزد خود نگاه دارد.

مسأله مهم اینجاست که اگر یوسف می‌خواست طبق قوانین مصر با برادرش بنیامین رفتار کند می‌بایست او را مضروب سازد و به زندان بیفکند. لذا قبلا از برادران اعتراف گرفت که اگر شما دست به سرقت زده باشید، کیفرش نزد شما چیست؟ آنها هم طبق سنتی که داشتند پاسخ دادند که در محیط ما شخص سارق را در برابر سرقتی که کرده بر می‌دارند، و یوسف طبق همین برنامه با آنها رفتار کرد، چرا که یکی از طرق کیفر مجرم آن است که او را طبق قانون و سنت خودش کیفر دهند.

به همین جهت قرآن می‌گوید: «یوسف نمی‌توانست برادرش را طبق آیین ملک مصر بر دارد» و نزد خود نگهدارد (ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ).

سپس به عنوان یک استثناء می‌فرماید: «مگر این که خداوند بخواهد: (إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ).

اشاره به این که: این کاری که یوسف انجام داد و با برادران همانند سنت خودشان رفتار کرد طبق فرمان الهی بود، و نقشه‌ای بود برای حفظ برادر، و تکمیل آزمایش پدرش یعقوب، و آزمایش برادران دیگر!

ج2، ص440

و در پایان اضافه می‌کند: «ما درجات هر کس را بخواهیم بالا می‌بریم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ). درجات کسانی که شایسته باشند و همچون یوسف از بوته امتحانات، سالم به در آیند.

«و در هر حال برتر از هر صاحب علمی عالمی است» یعنی خدا، (وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ).

و هم او بود که طرح این نقشه را به یوسف الهام کرده بود.

نکات آیه

۱- یوسف(ع) خود به بازرسى بارها و اثاثیه کاروان فرزندان یعقوب اقدام کرد. (فبدأ بأوعیتهم قبل وعاء أخیه) ضمیر در «بدأ» و «استخرج» به قرینه «أخیه» به یوسف باز مى گردد. اِسناد آن دو فعل به یوسف، ظاهراً حقیقى است نه مجازى (به این معنا که او دستور داده باشد که چگونه بازرسى کنند در حالى که خود مباشرت نداشته باشد). تغییر سیاق ; یعنى، تبدیل فعل جمع (قالوا فما جزاؤه) به فعل مفرد (بدأ) قرینه بر معناى یاد شده است. «وعاء» به معناى ظرف و «أوعیة» جمع آن مى باشد.

۲- یوسف(ع) پیش از بازرسى اثاثیه بنیامین ، به تفتیش دقیق بار و اثاثیه دیگر فرزندان یعقوب پرداخت. (فبدأ بأوعیتهم قبل وعاء أخیه ثم استخرجها من وعاء أخیه) کلمه «ثم» دلالت مى کند که مدتى طول کشید تا نوبت بازرسى بار بنیامین فرا رسید. و این حکایت از آن دارد که بازرسى اثاثیه دیگر برادران به دقت انجام مى گرفته که کار به درازا کشیده شده بود.

۳- یوسف(ع) در بازرسى بار بنیامین ، جام شاهى را از بار وى بیرون آورد. (ثم استخرجها من وعاء أخیه) ضمیر مفعولى در «استخرجها» به «صواع» و یا «سقایة» باز مى گردد. قابل ذکر است که آوردن فعل «استخرج» (بیرون آورد) به جاى «وجد» (یافت) به خاطر این است که یوسف(ع) مى دانست جام شاهى در اثاثیه بنیامین است.

۴- طرح و نقشه یوسف(ع) براى نگه داشتن بنیامین ، کیفر و طرحى از ناحیه خداوند و به وحى او بود. (کذلک کدنا لیوسف)

۵- گذاشتن جام شاهى در اثاثیه بنیامین ، جویا شدن از مجازات سارق در آیین فرزندان یعقوب و تفتیش بار بنیامین پس از سایر برادران ، از الهامات خدا به یوسف(ع) براى نگه داشتن بنیامین نزد خود بود. (کذلک کدنا لیوسف) «کذلک» اشاره به مجموعه طرح و نقشه اى دارد که آیات ۷۰ تا ۷۵ بیانگر آن بود.

۶- حضور بنیامین نزد یوسف(ع) ، به سود و منفعت یوسف(ع) بود. (کذلک کدنا لیوسف) لام در «لیوسف» لام منفعت است. بنابراین نقشه طرح شده و هدف از آن (نگه داشتن بنیامین) در جهت منافع یوسف(ع) بوده است.

۷- نگاه داشتن بنیامین در مصر حتى به جرم سرقت ، بر طبق قوانین جزایى پادشاه مصر ، براى یوسف(ع) مجاز نبود. (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک) دین به معناى آیین و روش است و مراد از آن به اعتبار اضافه شدنش به «ملک» قوانین و مقررات حاکم بر مصر مى باشد. قابل ذکر است که به قرینه «فما جزاؤه ...» در آیه ۷۴، اگر سارق مى خواست بر اساس آیین خودش تنبیه شود، قاضى و حاکم مصر مى توانست بر آن اساس حکم کند.

۸- حکومت مصر در زمان وزارت یوسف(ع) داراى تشکیلات و قوانین جزایى و قضایى بود. (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک)

۹- قوانین جزایى مصر ، استرقاق سارقان را مجاز نمى شمرد. (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک)

۱۰- یوسف(ع) در زمان وزارتش ، نمى توانست با قوانین و مقررات حکومت مصر مخالفت کند. (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک)

۱۱- مصر در زمان وزارت یوسف(ع) داراى حکومت پادشاهى بود. (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک)

۱۲- وضع قوانین و مقررات حکومت مصر در زمان وزارت یوسف(ع) ، در اختیار پادشاه بود. (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک)

۱۳- یوسف(ع) در زمان قحطى مصر ، پادشاه آن دیار نبود. (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک)

۱۴- مشیّت الهى ، زمینه ساز باقى ماندن بنیامین نزد یوسف(ع) (ما کان ... إلاّ أن یشاء الله)

۱۵- یوسف(ع) جز به مشیت خدا و امداد او با هیچ سبب و مستمسکى ، نمى توانست بنیامین را نزد خویش نگه دارد. (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک إلاّ أن یشاء الله)

۱۶- مجازات مجرمان بیگانه بر اساس مقررات خودِ آنان ، با قوانین و مقررات مصر در زمان وزارت یوسف(ع) مخالفتى نداشت. (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک إلاّ أن یشاء الله)

۱۷- لزوم احترام و مراعات قوانین حتى در نظامهاى غیر الهى (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک إلاّ أن یشاء الله)

۱۸- اسباب و عوامل طبیعى ، تحت تدبیر و مشیّت الهى است. (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک إلاّ أن یشاء الله)

۱۹- جریان مشیّت الهى با اسباب و علل طبیعى (ما کان لیأخذ أخاه فى دین الملک إلاّ أن یشاء الله)

۲۰- یوسف(ع) برخوردار از مقامهاى بلند معنوى و نایل شده به مراحل و درجاتى از کمال (نرفع درجت من نشاء)

۲۱- موفقیت یوسف(ع) در طرح و اجراى نقشه براى نگه داشتن بنیامین ، جلوه اى از برترى او بر برادران خویش و نمودى از دانش افزون تر وى (کذلک کدنا لیوسف ... نرفع درجت من نشاء و فوق کل ذى علم علیم) مصداق مورد نظر براى «من نشاء» یوسف(ع) است.

۲۲- مقامات معنوى ، داراى درجات و مراحل گوناگون است. (نرفع درجت من نشاء) برداشت فوق از جمع بودن کلمه «درجات» استفاده شده است.

۲۳- تفاوت رتبه و منزلت انسانها در پیشگاه خداوند (نرفع درجت من نشاء)

۲۴- خداوند بر اساس مشیّت خویش ، برترى دهنده برخى از انسانها بر برخى دیگر و اعطا کننده کمال به بهره مندان از آن (نرفع درجت من نشاء)

۲۵- آدمیان ، در دانش و آگاهى داراى مراتبى گوناگونند. (نرفع درجت من نشاء و فوق کل ذى علم علیم) مفسّران در این آیه «علیم» را دو گونه تفسیر کرده اند: ۱- مراد از آن هر دانا و دانشمندى است. ۲- مقصود از آن خداوند مى باشد. بر اساس معناى نخست مفاد جمله چنین مى شود: هر دانشمندى یافت شود دانشمندتر از او وجود دارد. و بر اساس معناى دوم مفاد جمله مذکور چنین است: علم خدا افزون تر از علم هر دانشمندى است. برداشت فوق، ناظر به اولین احتمال است.

۲۶- برادران یوسف برخوردار از علم و دانش و یوسف(ع) عالم تر و آگاه تر از همه آنان (و فوق کل ذى علم علیم) بر اساس اولین معنایى که براى جمله فوق در برداشت قبل آمد ، مصداق مورد نظر براى «علیم» یوسف است و مصداق «کل ذى علم» برادران او هستند.

۲۷- خداوند از هر عالم و دانشمندى ، داناتر و آگاه تر است. (فوق کل ذى علم علیم) برداشت فوق ، بر این اساس است که مراد از «علیم» خداوند باشد.

۲۸- دانش بشرى محدود است. (و فوق کل ذى علم علیم) تعمیم جمله «و فوق کل ...» به تمامى عالمان بشر اقتضا مى کند که بین انسانها کسى نباشد که از همه عالمان برتر باشد.

۲۹- علم و آگاهى مایه برترى است. (نرفع درجت من نشاء و فوق کل ذى علم علیم) برداشت فوق، از ارتباط در دو جمله «نرفع...» و «فوق کل ذى علم علیم» استفاده مى شود.

موضوعات مرتبط

  • ارزشها: ملاک ارزشها ۲۹
  • اسماء و صفات: علیم ۲۷
  • انسان: تفاوت انسان ها ۲۵; محدوده علم انسان ها ۲۸; مراتب انسان ها ۲۳; مراتب علم انسان ها ۲۵; منشأ تفاوت انسان ها ۲۴; منشأ مقامات معنوى انسان ها ۲۴
  • برادران یوسف: بازرسى مال التجاره برادران یوسف ۱، ۲; علم برادران یوسف ۲۶; فضایل برادران یوسف ۲۶ بردگى: احکام بردگى ۹
  • بنیامین: بازرسى مال التجاره بنیامین ۲، ۳; غیرقانونى بودن بازداشت بنیامین ۷; فلسفه نگهدارى بنیامین ۶; کیفر بنیامین ۴; مجازات بنیامین ۴; نگهدارى بنیامین ۴، ۵، ۱۴، ۱۵، ۲۱
  • بیگانگان: مجازات بیگانگان ۱۶
  • پادشاه مصر: ۱۳ آبخورى پادشاه مصر ۵; محدوده اختیارات پادشاه مصر ۱۲; مکان کشف آبخورى پادشاه مصر ۳
  • خدا: آثار امدادهاى خدا ۱۵; آثار مشیت خدا ۱۴، ۱۵، ۱۸، ۲۴; اختصاصات خدا ۲۷; تعالیم خدا ۴; سنتهاى خدا ۱۹; عطایاى خدا ۲۴; علم خدا ۲۷; مجارى مشیت خدا ۱۹
  • دزد: مجازات دزد ۵، ۷; ممنوعیت بردگى دزد ۹
  • علم: آثار علم ۲۹
  • عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۱۸، ۱۹
  • قانون: اهمیت احترام به قانون ۱۷; اهمیت رعایت قانون ۱۷
  • کیفر: قوانین کیفرى در دوران یوسف(ع) ۸
  • مصر باستان: بردگى دزد در مصر باستان ۹; حکومت پادشاهى مصر باستان ۱۱; حکومت مصر باستان در دوران یوسف(ع) ۱۱; قانونگذاران مصر باستان ۱۲; قوانین جزایى مصر باستان ۸، ۹، ۱۶; قوانین کیفرى در مصر باستان ۷، ۸; منشأ قانونگذارى مصر باستان ۱۲; نظام حکومتى مصر باستان ۱۱; نظام قضایى مصر باستان ۸
  • مقامات معنوى: مراتب مقامات معنوى ۲۲، ۲۳
  • نظام جزایى: نظام جزایى در دوران یوسف(ع) ۱۶
  • نظام علیت: ۱۹
  • نظام قضایى: نظام قضایى در دوران یوسف(ع) ۸
  • یوسف(ع): الهام به یوسف(ع) ۵; بازرسى یوسف(ع) ۱، ۲، ۳; تدبیر یوسف(ع) ۴، ۲۱; علم یوسف(ع) ۲۱، ۲۶; فضایل یوسف(ع) ۲۱، ۲۶; فلسفه تدبیر یوسف(ع) ۵; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۷، ۱۴; کمالات یوسف(ع) ۲۰; محدوده اختیارات یوسف(ع) ۷، ۱۰; مقامات معنوى یوسف(ع) ۲۰; منافع یوسف(ع) ۶; منشأ تدبیر یوسف(ع) ۵; موفقیت یوسف(ع) ۲۱; وحى به یوسف(ع) ۴; یوسف(ع) و امدادهاى خدا ۱۵; یوسف(ع) و بازداشت بنیامین ۷; یوسف(ع) و بنیامین ۴، ۵، ۲۱; یوسف(ع) و قوانین مصر باستان ۱۰; یوسف(ع) و مشیت خدا ۱۵; یوسف(ع) هنگام قحطى مصر باستان ۱۳

منابع