يوسف ٧٥
کپی متن آیه |
---|
قَالُوا جَزَاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ کَذٰلِکَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ |
ترجمه
يوسف ٧٤ | آیه ٧٥ | يوسف ٧٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«جَزَآؤُهُ»: سزای دزدیدن. واژه (جزاء) اوّل، مبتدا و بقیّه آیه، خبر آن است. «کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ»: این جمله میتواند دنباله سخن برادران یوسف بوده و برای تأکید کلام قبلی باشد، و یا این که سخن یوسف و یارانش باشد. یعنی: بلی ما هم همین سزای مقبول و مرسوم شما را مرعی میداریم.
تفسیر
- آيات ۶۳ - ۸۲ سوره يوسف
- تقاضای برادران يوسف از پدر، برای بردن بنیامین، به مصر
- مراد يعقوب «ع» از جملۀ: «فَاللهُ خَيرٌ حَافِظاً وَ هُوَ أرحَمُ الرَّاحِمِين»
- معناى توسل به خدا، لغو و بى اثر دانستن اسباب و وسائط نيست
- چرا يعقوب «ع»، به پسرانش سفارش كرد: از يك دروازه، وارد نشوند؟
- نظر مفسران، در معناى جملۀ: «مَا كَانَ يُغنِى عَنهُم مِنَ الله مِن شَئ...»
- توجيه مفسران، در معناى آيه: «ثُمّ أذَّنَ مُؤذِّنٌ أیَّتُهَا العِیزُ إنّکُم لَسَارِقُون»
- پيمانۀ مَلِك، گُم شده است!
- كيفر سارق، معين مى شود
- پيمانه، از بار و بنۀ بنيامين، برادر يوسف «ع» يافت مى شود!
- گفتگوى يوسف «ع»، با برادران
- گفتگوى برادران: چگونه بدون بنيامين نزد پدر باز گرديم؟
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ «75»
گفتند: كيفرش چنين است كه هر كس پيمانه در بارش پيدا شود، خود او جزاى سرقت است (كه به عنوان گروگان يا برده در اختيار صاحب پيمانه قرار گيرد) ما (در منطقه كنعان) ظالم (سارق) را اينگونه كيفر مىدهيم.
پیام ها
1- مجازات سرقت در ميان بعضى اقوام گذشته، بردگى سارق بوده است. «فَهُوَ جَزاؤُهُ» به گفته تفسير مجمعالبيان، مجازات سرقت، بردگى به مدّت يك سال بوده است.
2- در قانون استثنا و تبعيض وجود ندارد، هركس سارق بود برده خواهد شد.
«مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ»
3- با تفهيم جرم و بيان قانون و عقوبت آن، اعتراض متّهم را به حداقل كاهش دهيد. جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ ...*
4- دلايل بايد به گونهاى باشد كه متهم نيز خود به راحتى اتهام را بپذيرد. مَنْ وُجِدَ ...*
5- وجود يك خلافكار در جمعى، دليل بر خلافكار بودن همه نيست. «مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ»*
6- كيفر خلافكار در كشور بيگانه مىتواند طبق قانون خود او باشد، نه كشور
جلد 4 - صفحه 256
ميزبان. «كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ»
7- سرقت، نمونهى بارز ستمكارى است. ( «ظالم» بجاى «سارق») «نَجْزِي الظَّالِمِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75)
قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ: گفتند برادران يوسف پاداش دزدى دزد و او انسانى است كه يافت شود چيز دزديده شده در متاع او. فَهُوَ جَزاؤُهُ: پس آن شخص جزاى آنست، يعنى بنده صاحب مال خواهد بود. حاصل آنكه جزاى سارق استرقاق او و اين حكم ميان ما و شما خلاف نيست. نزد بعضى حكم سارق در آل يعقوب استخدام بود بقدر سرقت و در ديانت ملك ضرب و ضمان.
وَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ: و مثل اين جزا پاداش مىدهيم ستمكاران را به سبب دزدى كه وقتى سرقت كنند استرقاق بر آنها لازم آيد.
نكته ادبيه: قوله (مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ) تقدير آنكه (جزائه استرقاق من وجد فى رحله فهو الجزاء جزائه) بنابر حذف مضاف و اقامه مضاف اليه مقام
جلد 6 - صفحه 264
آن به سبب وضع كلام و دلالت حال بر آن.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (69) فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ (70) قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71) قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ (72) قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ (73)
قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ (74) قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (75) فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (76)
ترجمه
و چون وارد شدند بر يوسف جاى داد در كنار خود برادرش را گفت همانا منم برادرت پس در محنت و اندوه مباش براى آنچه بودند كه بجا مىآوردند
پس چون آماده نمود وسائل سفر آنها را گذارد آبخورى خود را در بار برادرش پس ندا كرد ندا كنندهاى كه اى قافله همانا شما هر آينه دزدانيد
گفتند و روى كردند بر ايشان كه چه چيز گم كردهايد
گفتند گم كرديم مشربه پادشاه را و براى كسيكه بياورد آنرا بار شترى است و من آنرا ضامنم
گفتند بخدا هر آينه دانستيد كه نيامديم ما تا فساد كنيم در زمين و نيستيم دزدان
گفتند پس چيست پاداش آن اگر باشيد دروغگويان
گفتند پاداش آن كسى است كه يافت شود در بارش پس او پاداش
جلد 3 صفحه 164
آن است اين چنين پاداش ميدهيم ستمكاران را
پس ابتدا كرد ببار بندهاى آنها پيش از باربند برادرش پس بيرون آورد آنرا از باربند برادرش اين چنين تدبير نموديم براى يوسف حق نداشت كه بگيرد برادرش را در آئين پادشاه جز آنكه ميخواست خدا بلند گردانيم بمراتبى كسى را كه بخواهيم و برتر از هر صاحب دانشى دانائى است.
تفسير
چون برادران حضرت يوسف وارد بر او شدند اشاره بابن يامين نمودند و عرضه داشتند اين برادر ما است كه فرمودى او را بياوريم حضرت آنها را تحسين و اكرام فرمود و مقرر داشت براى آنها طعام حاضر نمودند و فرمود برادران ابوينى با يكديگر كنار سفره بنشينند و غذا بخورند و آنها بر حسب دستور نشستند ولى ابن يامين ايستاد تنها پس حضرت يوسف باو فرمود چرا نمىنشينى عرض كرد شما فرموديد برادران ابوينى با يكديگر بنشينند من برادر ابوينى ندارم حضرت فرمود تو برادر ابوينى نداشتى عرض كرد بلى داشتم فرمود پس چه شد عرض كرد اينها ميگويند گرگ او را خورد فرمود چه قدر محزون شدى براى او عرض كرد يازده پسر خدا بمن كرامت فرمود نام تمامى را از نام او مشتق نمودم فرمود چگونه بعد از او ميل بعشرت با زن و فرزند نمودى عرض كرد من پدر صالحى دارم كه مرا امر بازدواج فرمود براى آنكه از من ذريّهاى بوجود آيد كه تسبيح نمايند خدا را و بركت پيدا كند زمين از آن پس حضرت يوسف باو فرمود بيا با من غذا بخور پس برادران گفتند همانا فضيلت داد خدا يوسف و برادر ابوينى او را تا حدّيكه پادشاه او را با خود هم غذا نمود آنچه تاكنون ذكر شد در مجمع و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده ولى قمّى ره فرموده كه برادران و بن يامين با يكديگر از خدمت پدر مرخص شدند ولى او با آنها نمىنشست و هم غذا نميشد و صحبت نميكرد تا وارد مصر شدند و خدمت حضرت يوسف رسيدند و سلام كردند و او برادر ابوينى خود را ديد و شناخت و چون نشستند او از آنها دورتر نشست پس حضرت پرسيد تو برادر اينهائى عرض كرد بلى فرمود چرا پس با آنها ننشستى عرض كرد چون من برادر ابوينى داشتم اينها با خودشان بردند و بر نگرداندند و گفتند گرگ او را خورد پس من قسم ياد نمودم كه با آنها متفق در امرى نشوم تا زندهام فرمود آيا زن گرفتى عرض كرد بلى فرمود
جلد 3 صفحه 165
اولاددار شدى عرض كرد بلى فرمود چند اولاد دارى عرض كرد سه پسر فرمود نام آنها را چه گذاردى عرض كرد يكى را گرگ و ديگرى را پيراهن و سوّمى را خون فرمود اين نامها را چرا گذاردى عرض كرد براى آنكه برادرم را فراموش نكنم پس حضرت برادران را مرخص فرمود و بنيامين را نزد خود نگهداشت و چون مجلس خلوت شد باو فرمود من برادر توام پس غمگين مباش بر آنچه بجا آوردند در باره من و دوست دارم كه تو نزد من بمانى عرض كرد برادرانم نميگذارند چون پدرم از آنها عهد و ميثاق گرفته كه مرا باو بر گردانند فرمود من تدبيرى در اين باب مىنمايم و تو چون مطلع شدى بآنها چيزى نگو و منكر نشو و او قبول نمود و چون حضرت يوسف عليه السّلام ساز و برگ مسافرت آنها را تهيّه فرمود آبخورى طلاى خود را كه در شريعت او استعمالش جائز بود گذارد دربار بن يامين و اين آبخورى قدح طلائى بود كه اخيرا پيمانه گندم شده بود چنانچه عيّاشى ره از امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دو روايت نقل نموده و معلوم است كه مسئول حفظ آن انباردار است لذا بعد از آنكه متوجّه شد كه پيمانه گندم نيست با آنكه آنها حركت كرده بودند تعقيب نمود از ايشان و ندا داد كه اى قافله شما دزدانيد يعنى در ميان شما دزد است و عير در اصل بمعناى شتر يا خر باركش است و در صاحبان آنها كه اهل قافلهاند استعمال ميشود و بنابراين لازم نمىآيد كه حضرت يوسف عليه السّلام آنها را متهم نموده باشد بسرقت و محتمل است اين نداء هم بدستور آنحضرت شده باشد ولى مقصود سرقت آنها باشد يوسف عليه السّلام را از پدرش لذا بعد از آنكه ايشان متوجّه شدند و گفتند چه چيز گم كرديد و ميجوئيد متصدّيان امور انبار گفتند گم كرديم و ميجوئيم مشربه پادشاه را و نگفتند شما دزديديد و بنابراين توريه شده بامر حضرت يوسف عليه السّلام براى مقصود مهمّى كه صلاح در آن بوده و دروغ گفته نشده با آنكه دروغ براى اصلاح بين مردم جائز است و باين معنى در روايات متعدده از صادقين عليهما السّلام بنقل قمّى ره و عيّاشى ره و كافى و علل تصريح شده در هر حال انباردار ضامن شد كه هر كس مشربه را پيدا كند و بياورد يكبار شتر گندم باو بدهد و برادران متمسك بشواهد و امارات قطعيّهاى شدند كه در مدّت اين دو سفر براى مستخدمين حضرت از حال و مقال و مقام و سيره و معامله آنها كشف شده بود كه اهل سرقت نيستند لذا قسم ياد نمودند كه شما دانستيد در
جلد 3 صفحه 166
اين مدت كه ما براى فساد و دزدى نيامديم و اهل اين كار نبوده و نيستيم و آنها در جواب گفتند مجازات اين كار يا كسيكه اين كار را كرده باشد چيست اگر شما دروغگو باشيد برادران بر طبق شيعت حضرت يعقوب عليه السّلام جواب دادن كه جزاء دزدى يا دزد كه آنكسى است كه يافت شود مشربه در بارش خود او است كه بايد حبس و توقيف شود چنانچه قمّى ره فرموده و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مرادشان حبس او بود و در خاتمه خودشان تصريح نمودند كه آئين ما اين است و ما اين طور مجازات ميكنيم ستمكاران را كه مراد دزدانند و پس از ختم كلام حضرت يوسف شروع فرمود بگردش دربارها و ابتدا بجستجو از بار برادران شد غير از بن يامين براى آنكه كشف از تبانى نكند تا نوبه ببرادر كهتر رسيد و مشربه را از بار او بيرون آورد و حكم بحبس و توفيقش بر طبق شريعت حضرت يعقوب عليه السلّام و تصديق برادران صادر گرديد باين كيفيّت خدا تهيّه وسائل كيد نمود براى يوسف عليه السّلام در مقابل كيد آنها براى او يا تدبير نمود و تعليم فرمود او را بوحى و الهام خود كه توانست برادر خود را از آنها بگيرد چون نمىتوانست و حق نداشت برادر خود را از آنها بگيرد بر حسب آئين پادشاه مصر زيرا قانون جزاى مصريان آن بود كه دزد را ميزدند و جريمه مينمودند جز آنكه خدا ميخواست يوسف عليه السّلام موفق بمقصود خود شود لذا بزبان برادران جارى فرمود مجازات دزد را بر وفق شريعت حقه و اين موجب شد كه كسى نتوانست بحضرت اشكال كند در بازداشت برادر خود از اهل مصر و غير هم و خدا هر كس را بخواهد بمراتب و درجات رفيعه از علم و حكمت و سلطنت و امامت و نبوت ميرساند در صورت قابليّت و هر مرتبهاى از علم فوق مرتبه ديگر است تا منتهى شود بعلم نامتناهى كه مخصوص بذات احديّت است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا جَزاؤُهُ مَن وُجِدَ فِي رَحلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجزِي الظّالِمِينَ (75)
گفتند برادران يوسف جزاء سرقت آن كسي که يافت شود متاع سرقت شده در رحل او پس خود او جزاء عمل خود هست ديگران مسئول او نيستند اينکه نحو
جلد 11 - صفحه 242
جزا ميدهيم ظالمين را.
قالوا ظاهرا قائل پسران يعقوب باشند و ممكن است تمام عير که خطاب شده بود بآنها باشند جزاؤه بعضي گفتند جزاء سرقت در آن زمان استرقاق سارق بوده، بعضي گفتند يك سال خدمت بوده لكن ظاهر اينست که جزاء نگاه داشتن و حبس سارق باشد آنهم بمقدار سرقت اگر امر عظيمي و مهمي باشد مدتش زياد ميشود و اگر كم باشد و مختصر مدتش قليل ميشود چنانچه امروز هم مرسوم تمام دول دنيا حتي دول اسلامي همين است فقط دين مقدس اسلام و نص قرآن قطع يد است آنهم طبق مذهب شيعه بنص اخبار فقط چهار انگشت غير از ابهام آنهم شرائطي دارد که بحد نصاب برسد و از حرز باشد و شرائط ديگر که در باب حدود مذكور است که در قرآن ميفرمايد وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقطَعُوا أَيدِيَهُما مائده آيه 42.
مَن وُجِدَ فِي رَحلِهِ فقط آن كسي که عين مسروقه در رحل و بار او باشد مسئول است با اينكه مجرد و جدان در رحل اثبات سرقت نميكند زيرا ممكن است ديگران عمدا يا غفلة در رحل او گذارده باشند چنانچه واقعش هم همين بوده و اقامه شهودي هم نشده و اقرار بسرقت هم نكرده و غرض بهانه بوده که خود آنها اعتراف باين حكم كنند.
فَهُوَ جَزاؤُهُ مرجع ضمير هو صاحب رحل است و مرجع ضمير جزاؤه عين مسروقه که ما وجد باشد که صواع ملك است و معني اينکه نيست که خود او جزاء باشد بلكه مراد اينست که جزاء سرقت هر چه هست متوجه باو است و اينکه جمله زياده بيان است و الا جمله قبل كافي بود.
كَذلِكَ نَجزِي الظّالِمِينَ سه احتمال در اينکه جمله ميرود: 1- كلام پسران يعقوب باشد که در شريعت ما چنين است که جزاء هر ظالمي بخود آن
جلد 11 - صفحه 243
ظالم متوجه ميشود.
2- كلام متصديان و كارمندان يوسف باشد که آنها گفتند که ما هم اينکه نحو است عمل ماها فقط همان ظالم که وجد في رحله جزاء ميدهيم با ديگران كاري نداريم.
3- آنكه فرمايش خداوند که ظالمين را عقوبت ميكنيم كسي را بواسطه ظلم ديگري مأخوذ نميكنيم و اينکه احتمال بنظر اقرب است و نظائرش در قرآن بسيار است مثل آيه إِنَّ المُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَريَةً أَفسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفعَلُونَ نمل آيه 34، و البته بمقتضاي عدل هم همين است هر كسي جزاي عمل خود را ميبيند غاية الامر فاعل ظلم سه قسم هستند فاعل بالمباشرة فاعل بالتسبيب فاعل بالرضا هر كدام بعقوبت خود گرفتار هستند مثل اينكه در قتل ابي عبد اللّه و ظلم باين خاندان عصمت يك دسته مباشرت داشتند مثل لشكر كربلا- يك دسته سبب شدند از ابي بكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و إبن مرجانه و يك دسته راضي باين ظلمها بودند مثل اهل شام بلكه تمام فرق عامه و تمام در عقوبت شريك هستند کل بحسبه و مقدار ظلمه.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 75)- و آنها در پاسخ «گفتند: جزایش این است که هر کس پیمانه ملک، در بار او پیدا شود خودش را، توقیف کنید و به جای آن بردارید» (قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ).
«آری ما این چنین ستمکاران را کیفر میدهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
نکات آیه
۱- فرزندان یعقوب ، برده شدن را کیفر و مجازات سرقت کننده جام پادشاه دانستند. (قالوا فما جزؤه ... قالوا جزؤه من وجد فى رحله فهو جزؤه) مفاد جمله «فهو جزؤه» این است که سارق ملک کسى مى شود که از اموال او دزدى شده است. در «مجمع البیان» آمده است که: مدت این استرقاق و ملکیت یک سال بوده است.
۲- «استرقاق» کیفر سارقان در شریعت یعقوب (فهو جزؤه کذلک نجزى الظلمین) جمله «کذلک نجزى الظلمین» اشاره به این مطلب دارد که آنچه درباره کیفر سارق گفتیم ، مقتضاى آیین ماست.
۳- سرقت، نمونه اى بارز از ستم کارى است. (من وجد فى رحله فهو جزؤه کذلک نجزى الظلمین) مراد از «ظالمین» خصوص سرقت کنندگان مى باشد; زیرا بدیهى است که هر نوع ستمى کیفر یاد شده را نداشت. نام بردن از سارق به «ظالم» اشاره به این معنا دارد که سرقت ، نمونه اى بارز از ظلم و ستمگرى است.
۴- فرزندان یعقوب ، ضمن تعیین مجازات سارق تصریح کردند که خصوص سارق (کسى که جام شاهى در اثاثیه اش یافت شود) مسؤول شناخته مى شود نه همه افراد کاروان (قالوا جزؤه من وجد فى رحله فهو جزؤه) فرزندان یعقوب در مقام پاسخ به این پرسش که «فما جزؤه» کافى بود که بگویند: «هو جزؤه» ; ولى از آن جا که همه کاروان به سرقت متهم شدند (أیّتها العیر إنکم لسرقون) لازم دانستند که با جواب تفصیلى (جزؤه من وجد فى رحله فهو جزؤه) بیان کنند که همه کاروان مسؤول نیستند ; بلکه تنها آن کس که جام شاهى در اثاثیه اش یافت شود، مسؤول است.
۵- حکومت مصر در زمان یوسف از شریعت یعقوب پیروى نمى کرد. (قالوا فما جزؤه ... من وجد فى رحله فهو جزؤه)
روایات و احادیث
۶- «عن على بن موسى الرضا(ع): کانت الحکومة فى بنى اسرائیل إذا سرق أحد شیئاً استرق به،... فقال لهم یوسف: ما جزاء من وجد فى رحله؟ قالوا: هو جزاؤه... ;[۱] از امام رضا(ع) روایت شده است: [قانون] در حکومت بنى اسرائیل چنین بود که اگر کسى چیزى را مى دزدید، در مقابل آن به بردگى گرفته مى شد ... پس یوسف به کاروانیان گفت: جزاى کسى که [آن جام] در بار او یافت شود چیست؟ گفتند: خود او جزاى آن است ... [که باید به بردگى گرفته شود]».
۷- «عن أبى عبدالله(ع) [فى قوله تعالى]: «جزاؤه من وجد فى رحله فهو جزاؤه»: یعنون السنّة التى تجرى فیهم أن یحبسه ... ;[۲] از امام صادق(ع) درباره سخن خدا که فرموده: «جزاؤه من وجد فى رحله فهو جزاؤه» روایت شده است: مقصود آنان ، سنت جارى بین آنان بوده که او را حبس کند ...».
موضوعات مرتبط
- برادران یوسف: برادران یوسف و کیفر دزد ۱، ۴; بینش برادران یوسف ۱، ۴
- بنى اسرائیل: بردگى در بنى اسرائیل ۶; تاریخ بنى اسرائیل ۶; رسوم بنى اسرائیل ۷; قوانین کیفرى در بنى اسرائیل ۷; کیفر دزدى در بنى اسرائیل ۶، ۷; نظام جزایى در بنى اسرائیل ۶
- پادشاه مصر: کیفر دزد آبخورى پادشاه مصر ۱، ۶
- دزد: بردگى دزد ۱، ۲; مجازات دزد ۱
- دزدى: ظلم دزدى ۳
- ظلم: موارد ظلم ۳
- مجازات: شخصى بودن مجازات ۴; ویژگیهاى مجازات ۴
- مصرباستان: تاریخ مصرباستان ۵; دین حاکمان مصرباستان ۵
- یعقوب(ع): بردگى در دین یعقوب(ع) ۲; کیفر دزد در دین یعقوب(ع) ۲; مجازات دزد در دین یعقوب(ع) ۲
- یوسف(ع): قصه یوسف(ع) ۱
منابع