يوسف ٢٩: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link106 | آيات ۳۴ | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link106 | آيات ۲۲ - ۳۴ سوره يوسف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link108 | توضيحى در مورد حكم و علمى كه خدا به يوسف «ع» داده]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link108 | توضيحى در مورد حكم و علمى كه خدا به يوسف | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link110 | معناى مراوده، در جملۀ: «وَ رَاوَدَتهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيتِهَا»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link111 | ماجراهای يوسف «ع»، در كاخ عزيز مصر]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link110 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link113 | يوسف «ع» و همسر عزيز]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link111 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link115 | نكته هاى سخن يوسف «ع»، که گفت: «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link117 | مراد يوسف، از «ربّ»، در جملۀ «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۳#link113 | يوسف و همسر عزيز | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link118 | خويشتندارى يوسف «ع»، در برابر همسر عزيز مصر]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link122 | اقوال پاره اى از مفسران عامه و خاصه، در تفسير آيه]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link115 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link123 | بررسى و نقد روايت مذكور، از تفسير سيوطى]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link124 | اتّهامات زشت و ناروا، در تفاسير عامه، نسبت به حضرت يوسف «ع»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link117 | مراد | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link128 | نقد گفته زمخشرى، در توضيح جملۀ: «وَ لقد هَمَّت بِهِ...»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link118 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link130 | پاسخ نظر صاحب المنار، در باره آیه: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link133 | مقصود از «شاهد»، در داستان یوسف و زلیخا، چه كسى بوده؟]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link134 | معناى جملۀ عزیز مصر، به یوسف: «يُوسُفُ أعرِض عَن هَذَا...»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link136 | تدبير زليخا، براى رهايى از ملامت زنان اشرافی مصر، پیرامون عشق او به یوسف]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۴#link122 | اقوال پاره اى از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link137 | ورود يوسف «ع» به مجلس زنان اشرافى مصر، و واکنش آنان]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link123 | بررسى و نقد روايت | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link139 | سختى وارد بر يوسف «ع» در مجلس ميهمانى، و پناه بردن آن حضرت، به خداى تعالى]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link124 | | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link128 | | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۵#link130 | | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link133 | | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link134 | معناى | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶# | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link137 | ورود يوسف | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link139 | | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link140 | توضيح مفردات آيه شريفه]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۶#link140 | توضيح مفردات آيه شريفه]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link141 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link141 | اظهار شگفتی زنان مصر، از ديدن جمال زیبای يوسف «ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷# | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link144 | تهدید یوسف «ع»، به حبس و خواری، توسط زلیخا]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link144 | مناجات و استغاثه يوسف «ع»، به درگاه پروردگار خود]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link144 | مناجات و استغاثه يوسف | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link145 | نكاتى كه از آيه شريفه استفاده مى شود]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۷#link145 | نكاتى كه از آيه شريفه استفاده مى شود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link147 | بحث هايى پيرامون تقواى دينى و درجات آن، در چند فصل]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link147 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link148 | ۱- قانون، اخلاق كريمه و توحيد]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link148 | ۱- | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link151 | ۲ تقوای دینی، به یکی از سه امر حاصل می شود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link154 | ۳- چگونه محبت خدا، باعث اخلاص مى شود؟]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link155 | ۴- معناى اخلاص]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link151 | ۲ | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link157 | توضیح پیرامون ملكۀ عصمت، در پیشوایان معصوم «ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link154 | ۳- چگونه محبت | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link155 | ۴- معناى اخلاص | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۸#link157 | | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link158 | بحث روايتى]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link158 | بحث روايتى]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link160 | چند روايت در توضيح جملۀ: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا...»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link160 | چند روايت در توضيح | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link161 | برخی روايات جعلى، در داستان یوسف و زلیخا]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۱۹#link161 | | |||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۲ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۵۲
کپی متن آیه |
---|
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذَا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ |
ترجمه
يوسف ٢٨ | آیه ٢٩ | يوسف ٣٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَعْرِضْ»: صرف نظر کن. از آن سخن مگو و پنهانش کن.
تفسیر
- آيات ۲۲ - ۳۴ سوره يوسف
- توضيحى در مورد حكم و علمى كه خدا به يوسف «ع» داده
- معناى مراوده، در جملۀ: «وَ رَاوَدَتهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيتِهَا»
- ماجراهای يوسف «ع»، در كاخ عزيز مصر
- يوسف «ع» و همسر عزيز
- نكته هاى سخن يوسف «ع»، که گفت: «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»
- مراد يوسف، از «ربّ»، در جملۀ «إنَّهُ رَبِّى أحسَنَ مَثوَاى»
- خويشتندارى يوسف «ع»، در برابر همسر عزيز مصر
- اقوال پاره اى از مفسران عامه و خاصه، در تفسير آيه
- بررسى و نقد روايت مذكور، از تفسير سيوطى
- اتّهامات زشت و ناروا، در تفاسير عامه، نسبت به حضرت يوسف «ع»
- نقد گفته زمخشرى، در توضيح جملۀ: «وَ لقد هَمَّت بِهِ...»
- پاسخ نظر صاحب المنار، در باره آیه: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ»
- مقصود از «شاهد»، در داستان یوسف و زلیخا، چه كسى بوده؟
- معناى جملۀ عزیز مصر، به یوسف: «يُوسُفُ أعرِض عَن هَذَا...»
- تدبير زليخا، براى رهايى از ملامت زنان اشرافی مصر، پیرامون عشق او به یوسف
- ورود يوسف «ع» به مجلس زنان اشرافى مصر، و واکنش آنان
- سختى وارد بر يوسف «ع» در مجلس ميهمانى، و پناه بردن آن حضرت، به خداى تعالى
- توضيح مفردات آيه شريفه
- اظهار شگفتی زنان مصر، از ديدن جمال زیبای يوسف «ع»
- تهدید یوسف «ع»، به حبس و خواری، توسط زلیخا
- مناجات و استغاثه يوسف «ع»، به درگاه پروردگار خود
- نكاتى كه از آيه شريفه استفاده مى شود
- بحث هايى پيرامون تقواى دينى و درجات آن، در چند فصل
- ۱- قانون، اخلاق كريمه و توحيد
- ۲ تقوای دینی، به یکی از سه امر حاصل می شود
- ۳- چگونه محبت خدا، باعث اخلاص مى شود؟
- ۴- معناى اخلاص
- توضیح پیرامون ملكۀ عصمت، در پیشوایان معصوم «ع»
- بحث روايتى
- چند روايت در توضيح جملۀ: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا...»
- برخی روايات جعلى، در داستان یوسف و زلیخا
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ «29»
(عزيز مصر گفت:) يوسف از اين مسئله صرف نظر كن و (آن را بازگو نكن وبه همسرش نيز خطاب كرد: و) تو براى گناهت استغفار كن، چون از خطاكاران بودهاى.
پیام ها
1- عزيز مصر مىخواست مسئله مخفى بماند، ولى مردم دنيا در تمام قرنها از ماجرا با خبر شدند، تا پاكى يوسف ثابت شود. «يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا»
2- اعمال زشت افراد را نبايد بر ملا كرد. «أَعْرِضْ عَنْ هذا»*
3- عزيز مصر به خاطر جايگاهش از يوسف خواست تا از جريان صرف نظر كند.
«أَعْرِضْ عَنْ هذا»*
4- عزيز مصر نيز همچون ساير كاخنشينان، نسبت به مسئلهى ناموس و غيرت تساهل كرد و به استغفار اكتفا كرد و از توبيخ همسر به صورت جدّى خوددارى نمود!. «وَ اسْتَغْفِرِي»
جلد 4 - صفحه 192
5- رهبران غيرالهى، قدرت برخورد قاطع نسبت به بستگان متخلف خودشان را ندارند. «وَ اسْتَغْفِرِي»
6- تلاش زن براى برقرارى رابطه با غير همسر خويش، امرى ناروا و نامشروع است. «وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ»
7- روابط لجام گسيخته جنسى و هوسرانى، حتّى در بين غير متديّنين به اديان الهى، كارى ناپسند شمرده مىشده است. «اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ»*
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ «29»
چون صدق يوسف عليه السّلام و كذب زليخا ظاهر شد، عزيز متوجه يوسف عليه السّلام و بر وجه اعتذار گفت:
«1» تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 36.
«2» همان مصدر.
جلد 6 - صفحه 210
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا: اى يوسف اعراض كن و درگذر از اين سخن و پنهان دار اين كار را. وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ: و طلب آمرزش كن اى زليخا براى گناه خود كه نمودى. در بعضى تفاسير معنى آنكه عذر بخواه از يوسف كه غريب است و تو او را بىگناه بيازردى. إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ: بدرستى كه تو بودى از گروه گناهكاران.
تذكره: آيه شريفه ايضا دال است بر قدس ساحت يوسفى، زيرا عزيز كه شاهد حال و واقعه بر او كشف شدى، نسبت خطا و گناه را فقط به زليخا دادى چنانچه يوسف هم اقدام نمودى، هر آينه البته او را نيز امر به استغفار و توبه نمودى.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِيمٌ «25» قالَ هِيَ راوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبِينَ «26» وَ إِنْ كانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ «27» فَلَمَّا رَأى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ «28» يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئِينَ «29»
ترجمه
و پيشى گرفتند آندو بر يكديگر بدر خانه و دريد آنزن پيراهن او را از پشت سرو يافتند آندو شوهر آنزن را نزد در خانه گفت آنزن نيست جزاى كسيكه اراده كند نسبت بزن تو كار بد را مگر زندان يا عذابى دردناك
گفت زن تو خواند مرا بكامجوئى از من و گواهى داد گواهى از كسان آنزن كه اگر باشد پيراهن يوسف دريده شده از پيش رو پس راست گفته زن تو و او از دروغگويان است
و اگر باشد پيراهن او دريده شده از پشت سر پس دروغ گفته زنت و او از راستگويان است
پس
جلد 3 صفحه 136
چون ديد شوهر آنزن كه دريده شده پيراهن او از پشت سر گفت همانا آن از مكر شما زنان است بدرستيكه مكر شما زنها بزرگ است
اى يوسف اعراض كن از نقل اين و اى زن بخواه گذشت مرا براى گناه خود همانا تو بودى از خطاكاران.
تفسير
وقتى حضرت يوسف اصرار زليخا را بآن امر قبيح مشاهده فرمود ناچار از دست او فرار كرد و روى بدر خانه نمود گفتهاند درهاى بسته براى او باز ميشد تا بدر خانه رسيد ولى زليخا هم او را تعقيب نمود كه مانع شود از بيرون رفتن او از خانه و چون در خانه براى او باز شد زليخا هم باو رسيد و ناچار از پشت سر پيراهن او را گرفت و كشيد كه نگذارد بيرون رود پيراهن آنحضرت از درازى پاره شد چون قدّ دريدن از درازا است و قطّ از پهنا بر حسب اتّفاق عزيز مصر پشت در بود و هر دو را با آنحال اضطراب مشاهده كرد در اين هنگام زليخا براى تبرئه خود پيشدستى نمود و از عزيز سؤال كرد چيست جزاى كسيكه نسبت بخانواده تو قصد كار بد كرده باشد جز آنكه بايد حبس شود يا بمجازات شديد ديگرى برسد اگر كلمه ما در ماجزاء من اراد استفهاميّه باشد و اگر نافيه باشد گفت نيست جزاى چنين كسى مگر حبس و مجازات شديد در اين حال حضرت يوسف ناچار شد كشف سرّ او را بنمايد براى تبرئه خود و الا اظهار نميفرمود لذا بعزيز فرمود او از من خواهش اين عمل زشت را نمود و من از دست او فرار كردم و عزيز متحيّر شد كه كدام يك راست ميگويند و در علل از امام سجاد عليه السّلام نقل نموده كه عزيز خواست يوسف عليه السّلام را سياست كند او قسم ياد نمود بر برائت خود و فرمود از اين كودك بپرس و او طفلى بود از يكى از كسان زليخا كه بديدن او آمده بود و خداوند آن كودك را بزبان آورد براى دفع خصومت و گفت اى پادشاه نظر كن به پيراهن يوسف اگر از جلو پاره شده او قصد سوء داشته و اگر از پشت پاره شده زليخا قصد سوء نموده و چون پادشاه سخن آن كودك را شنيد كاملا تعجّب كرد و مشوّش شد و نگاه كرد به پيراهن يوسف و ديد از پشت پاره شده و بزليخا گفت اين از مكر شما است همانا مكر شما زنها بزرگ است و از يوسف تقاضا نمود كه اين راز را بكسى ابراز نفرمايد و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند الهام فرمود بحضرت يوسف كه بعزيز بگويد از اين كودك كه در گهواره است بپرس كه او شهادت ميدهد ببرائت من و عزيز پرسيد و كودك را خداوند بزبان آورد و او
جلد 3 صفحه 137
شهادت بر نفع يوسف عليه السّلام داد و بعضى گفتهاند شاهد پسر عموى زليخا بود كه با عزيز دم در خانه نشسته بود و نامش تمليخا بود و دلالت پاره شدن پيراهن از پشت بر برائت يوسف عليه السّلام واضح است كه اماره است بر فرار آنحضرت و تعقيب زليخا از او كه كاشف است از تقاضاى او و امتناع آنحضرت از قبول و براى دلالت پاره شدن از جلو بر برائت زليخا گفتهاند آن كاشف است از دفاع زليخا يا تعقيب آنحضرت از او و گرفتن پايش بدامن پيراهن و پاره شدن و بنظر حقير دلالتش واضح نيست و محتمل است اين قسمت براى بيان اماره مستقلهاى ذكر نشده باشد بلكه آن كودك بالهام الهى يا آنمرد براى آنكه قبل از عزيز قضيّه را مشاهده نموده بود برائت يوسف عليه السّلام را ميدانسته و خواسته شهادت را طورى ادا نمايد كه خود را بيطرف ارائه دهد و كلامش مؤثر شود و صريح در مخالفت با زليخا نباشد تا موجب عداوت او شود و مطلب را با اماره و دليل ثابت كند و براى كشف قضيّه بودن اماره بر برائت حضرت يوسف كافى است و مؤيد اين معنى آنستكه از بيان اماره در كلام الهى تعبير بشهادت شده و الا صرف ذكر دو اماره براى برائت هر يك از دو طرف قضيّه شهادت بر برائت يكى از دو طرف محسوب نميشود و بزرگى مكر زنان محتاج به بيان نيست چون براى هر كس بعيان رسيده و بسيارى از آن در كتب نوشته شده و اينجا آن بود كه بدون تأمل و درنگ و وحشت و دهشت خود را مبرّى و يوسف عليه السّلام را متّهم نمود بطوريكه عزيز را متوجه بصدق گفتار خود كرد و اگر دفاع آنحضرت و شهادت شاهد نبود ميخواست او را حبس يا سياست كند چون خود را مدّعيه و او را مدّعى عليه قلم داد كرده بود و گفتهاند خدا از باب لطف بحضرت يوسف غيرت را از عزيز سلب فرموده بود تا شر او را از آنحضرت كفايت كند لذا بعد از كشف امر بيش از امر بكتمان قضيّه از يوسف عليه السّلام و امر بطلب گذشت خود از زليخا مسئلتى ننمود و نسبت خطا را در ضمن خطاكاران باو داد و از باب تغليب بصيغه جمع مذكّر تعبير نمود و بعضى گفتهاند مراد باستغفار همان طلب آمرزش گناه است از خدا چون آنها بت پرست بودند ولى آنرا وسيله تقرب بخدا مىدانستند.
جلد 3 صفحه 138
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يُوسُفُ أَعرِض عَن هذا وَ استَغفِرِي لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الخاطِئِينَ «29»
گفت عزيز بيوسف صرف نظر كن از اينکه مطلب و بزليخا گفت تو هم استغفار كن براي اينکه گناه خود بدرستي که تو هستي از خطاكاران.
نظر به اينكه عزيز مصر عنين بود كانّه غيرت نداشت خطاب بيوسف كرد يُوسُفُ أَعرِض عَن هذا يعني چيزي نگير و اهميّتي نده و چشم پوشي كن جايي صحبت نكن و بروز نده.
سپس خطاب بزليخا كرد و گفت وَ استَغفِرِي لِذَنبِكِ نه با او تشددي كرد و نه مؤاخذه و عقوبتي باو نمود فقط استغفار كن آنهم معلوم نيست که از خدا طلب مغفرت كند يا از بت يا اينكه خواهش كن از يوسف که بروز ندهد و پردهپوشي كند إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الخاطِئِينَ خطاكاري از تو سر زده تو تقصير كاري يوسف بيتقصير است و خطايي از او سر زده و دامنش پاك است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 29)- در این هنگام عزیز مصر از ترس این که، این ماجرای اسف انگیز بر ملا نشود، و آبروی او در سرزمین مصر، بر باد نرود، صلاح این دید که سر و ته قضیه
ج2، ص416
را به هم آورده و بر آن سرپوش نهد، رو به یوسف کرد و گفت: «یوسف تو صرف نظر کن و دیگر از این ماجرا چیزی مگو» (یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا).
سپس رو به همسرش کرد و گفت: «تو هم از گناه خود استغفار کن که از خطاکاران بودی» (وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئِینَ).
حمایت خدا در لحظات بحرانی-
درس بزرگ دیگری که این بخش از داستان یوسف به ما میدهد، همان حمایت وسیع پروردگار است که در بحرانیترین حالات به یاری انسان میشتابد و به مقتضای «یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب» از طرقی که هیچ باور نمیکرد روزنه امید برای او پیدا میشود و شکاف پیراهنی سند پاکی و برائت او میگردد، همان پیراهن حادثه سازی که یک روز، برادران یوسف را در پیشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا میکند، و روز دیگر همسر هوسران عزیز مصر را به خاطر پاره بودن، و روز دیگر نور آفرین دیدههای بیفروغ یعقوب است، و بوی آشنای آن، همراه نسیم صبحگاهی از مصر به کنعان سفر میکند، و پیر کنعانی را بشارت به قدوم موکب بشیر میدهد! به هر حال خداوند الطاف خفیهای دارد که هیچ کس از عمق آن آگاه نیست، و به هنگامی که نسیم این لطف میوزد، صحنهها چنان دگرگون میشود که برای هیچ کس حتی هوشمندترین افراد قابل پیش بینی نیست.
نکات آیه
۱- عزیز مصر از یوسف(ع) خواست تا ماجراى زلیخا را نادیده انگاشته و آن را مخفى سازد. (یوسف أعرض عن هذا) اعراض کردن از ماجراى زلیخا - که مفاد عبارت «أعرض عن هذا» است - در حقیقت توصیه به مخفى نگه داشتن و نادیده گرفتن است ، نه لب به شکایت نگشودن ; زیرا اقدام علیه زلیخا با ملاحظه موقعیت یوسف(ع) - که برده اى زرخرید بوده - ناسازگار است.
۲- تکریم و بزرگداشت یوسف(ع) از جانب عزیز ، پس از کشف حقیقت ماجرا (یوسف أعرض عن هذا) «یوسف» مناداست و حرف ندا (یا) از آن حذف شده است عزیز مصر با حذف کردن حرف ندا ، تقرب او را نزد خویش بیان مى دارد و با نام بردن از او ، لطف و مرحمت خویش را به وى اظهار مى دارد.
۳- عزیز مصر ، پس از روشن شدن خطاى زلیخا ، از وى خواست استغفار کند و از گناه خویش پوزش بطلبد. (واستغفرى لذنبک إنک کنت من الخاطئین) در جمله «استغفرى لذنبک» (براى گناهت طلب آمرزش کن) بیان نشده که زلیخا باید از چه کسى آمرزش بخواهد. برخى از مفسران گفته اند: مراد ، استغفار به درگاه خداوند است و برخى برآنند که مقصود ، پوزش خواستن از عزیز مصر مى باشد.
۴- رابطه زناشویى زن با غیرشوهر خویش ، رابطه اى ناروا و نامشروع است. (واستغفرى لذنبک)
۵- بشر از دیرباز به ناروایى رابطه زناشویى زن با غیر همسر خویش ، معتقد بود و بر آن تأکید مى کرد. (واستغفرى لذنبک إنک کنت من الخاطئین)
موضوعات مرتبط
- روابط نامشروع: ۴ رابطه با نامحرم ۴; روابط نامشروع در تاریخ ۵; زشتى روابط نامشروع ۵
- زلیخا: اخفاى مکر زلیخا ۱
- عزیزمصر: خواسته هاى عزیزمصر ۱، ۳; عزیزمصر و زلیخا ۳; عزیزمصر و یوسف(ع) ۱، ۲
- یوسف(ع): احترام یوسف(ع) ۲; درخواست از یوسف(ع) ۱; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳
منابع