النحل ٥٧: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۴۱: خط ۴۱:
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link248 | آيات ۴۱ - ۶۴،سوره نحل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link248 | آيات ۴۱ - ۶۴ سوره نحل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link249 | مقصود از حسنه در دنيا كه خداوند به مهاجرين وعده داده مجتمع صالح اسلامى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link249 | مقصود از «حسنه» در دنيا، كه خداوند به مهاجران وعده داده؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link250 | علت توصيف مهاجرين به دو صفت صبر و توكل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link250 | علت توصيف مهاجران، به دو صفت «صبر» و «توكل»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۸#link251 | مفاد آيه : ((و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا...)) حصر رسالت در بشر عادى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link252 | معنای كلمۀ «ذكر»، و مراد از «اهل ذکر»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link252 | معنا و موارد استعمال كلمه : ((ذكر))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link255 | وجوهى كه مفسران در تفسير آيه: «فَاسئَلُوا أهلَ الذِّکر» گفته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link253 | مراد از اهل ذكر در فاسئلوا اهل الذكر)) و اينكه مخاطبين اين خطاب كيانند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link256 | حجت بودن بيانات رسول خدا و عترت او «ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link254 | معنا و مفاد آيه : ((و انزل اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link257 | تهديد مشركان، كه از درِ مكر به خدا و پيامبرانش، گناه مى كردند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link255 | وجوهى كه مفسرين در تفسير آيه گفته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link258 | مراد از تهدید مشرکان به «اخذ در تقلّب» و «اخذ بر تخوّف»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link256 | حجت بودن بيانات رسول الله و عترت او (ائمه ) عليهم الصلاة و السلام]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link259 | گردش سايه اشياء، نشانه خضوع و سجود موجودات در برابر خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link257 | انذار و تهديد مشركين كه از در مكه به خدا و پيامبرانش گناه مى كردند (مكروا السيئات )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link260 | معنای سجده جنبندگان آسمان ها و زمين، براى خدا]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link258 | مراد از ((اخذ در تقلب )) و ((اخذ بر تخوف )) كه مشركين بدان تهديد شده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link261 | توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و در مقابل خالق]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۲۹#link259 | گردش سايه اشياء نشانه خضوع و سجود موجودات در برابر خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link263 | وجه عدم استكبار عملى ملائكه، در برابر خداى سبحان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link260 | سجده جنبندگان آسمانها و زمين براى خدا به معناى خضوع وتذلل آنان در برابر خدا است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link265 | مقصود از جمله: «لَا تَتَّخذُوا إلَهَينِ اثنَين»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link261 | توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و درمقابل خالق]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link266 | لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه: دین، تنها و تنها برای اوست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link262 | توضيحى درباره در مقابل مخلوق و در مقابل خالق]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link267 | انسان به طور فطری، در تنگناها و شدائد، دست به دامان خداوند می شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link263 | وجه عدم استكبار عملى ملائكه در برابر خداى سبحان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link268 | توضيح اين كه: كفران نعمت، غایت و غرض شرك ورزيدن مشركان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link264 | رد استدلال برخى به آيه : ((يخافون ربهم ...)) براىقول به اينكه ملائكه مكلف بوده خوف و رجا دارند وافضل از بشر هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link269 | مقصود از اين كه: مشركان، بخشى از روزى خود را نصيب «مَا لَا يَعلَمُون» قرار مى دهند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link265 | مقصود از جمله : ((لا تتخدوا الهين اثنين )) و معنايى كه از نهى از دو خدا گرفتن استفادهمى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link270 | سبب اين كه مشركان، ملائكه را مؤنث و دختران خدا مى دانستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link266 | لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه فقط او معبود و دين دائما از او باشد (له الدين و اصبا)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link271 | گفتگویی در معناى جمله: «وَ لَهُم مَا يَشتَهُون»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link267 | در تنگناها و شدائد، اميد بستن به مسبب الاسباب و دست به دامان او شدن فطرى انسان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link272 | حكايت دختركُشى مشركان و نكوهش آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link268 | توضيح اينكه كفران نعمت غات و غرض شرك ورزيدن مشركين است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link273 | ايمان نداشتن به آخرت، ريشه همه گناهان است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۰#link269 | مقصود از اينكه مشركين بخشى از روزى خود را نصيب ((ما لا يعملون )) قرار مى دهند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link274 | منزه بودن خداى تعالى، از هر قبيح عقلى و طبعى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link270 | منشاء و سبب اينكه مشركين ملائكه را مؤ نث و دختران خدا مى دانستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link275 | معناى جملۀ «وَ ِللّهِ المَثَلُ الأعلَى»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link271 | معناى جمله : ((و لهم ما يشتهون )) و گفتگوئى كه در مورد شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link276 | اگر خدا مردم را به ظلمشان مجازات كند، جنبنده ای بر روى زمين نمی ماند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link272 | حكايت دختر كشى مشركين و نكوهش آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link277 | بيان ضعف استدلال به اين آيه، براى قول به معصوم نبودن انبياء]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link273 | ايمان به آخرت منبع همه خيرات و بركات و ايمان نداشتن به آخرت ريشه همه گناهاناست .]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link278 | مراد از «امت ها» و «اليوم»، در آيه: «تَاللّهِ لَقَد أرسَلنَا إلَى أُمَمٍ مِن قَبلِكَ...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link274 | منزه بودن خداى تعالى از هر قبيح عقلى و طبعى و از اتصاف به صفات ممكنات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link279 | بحث روایتی]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link275 | معناى جمله ((ولله المثل الاعلى ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link280 | بيان اين كه مراد از «اهل ذكر»، اهل كتاب است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link276 | اگر خدا مردم را به ظلمشان اخذ كند دابه اى روى زمين نخواهد ماند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link277 | بيان ضعف استدلال به اين آيه براى قول به معصوم نبودن انبياء]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۱#link278 | مراد از ((امم )) و ((اليوم )) در آيه : ((تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلك ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link279 | رواياتى كه در آنها اهل ذكر در جمله : ((فاسئلوااهل الذكر)) به اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link280 | بيان اينكه با توجه به سياق آيات مراد از اهل ذكراهل كتاب است و با قطع نظر از خصوص آيه مراداهل بيت عليهم السلام مى باشد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۲_بخش۳۲#link281 | چند روايت در معناى : ((فاسئلوا اهل الذكر))، ((افا من الذين مكروا))، ((له الدين واصبا)) و ((لله المثل الاعلى ))]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۳۴

کپی متن آیه
وَ يَجْعَلُونَ‌ لِلَّهِ‌ الْبَنَاتِ‌ سُبْحَانَهُ‌ وَ لَهُمْ‌ مَا يَشْتَهُونَ‌

ترجمه

آنها (در پندار خود،) برای خداوند دختران قرارمی‌دهند؛ -منزّه است (از اینکه فرزندی داشته باشد)- ولی برای خودشان، آنچه را میل دارند قائل می‌شوند...

|و براى خدا دخترانى قائل مى‌شوند. منزّه است او. و براى خودشان آنچه را ميل دارند قرار مى‌دهند
و براى خدا دخترانى مى‌پندارند. منزه است او. و براى خودشان آنچه را ميل دارند [قرار مى‌دهند].
و این مشرکان، فرشتگان را با آنکه خدا منزه از فرزند است دختران خدا دانسته و حال آنکه برای خود پسران را که خوشایندشان است قرار می‌دهند.
و دختران را [به عنوان فرزند] برای خدا قرار می دهند، او منزّه [از توالد و تناسل] است؛ ولی برای خودشان آنچه را که [از پسران] میل دارند [به عنوان فرزند قرار می دهند].
براى خدا دختران قائل مى‌شوند -او منزه است- و براى خود هر چه دوست دارند.
و برای خداوند دخترانی قائل می‌شوند، منزه است او، و برای خودشان هر چه بخواهند
و براى خدا دختران مى‌انگارند- او پاك و منزه است [از داشتن فرزند]- و براى خودشان آنچه آرزو مى‌كنند و مى‌خواهند- يعنى پسران-!
و برای خداوندی که از هرگونه آلایش و نیازی پاک است، دخترانی قائل می‌شدند (و فرشتگان را دختران خدا می‌پنداشتند،) و برای خود آنچه دوست می‌داشتند قرار می‌دادند (که پسران هستند).
و برای خدا دخترانی بر می‌گیرند. منزه است او. حال آنکه برای خودشان است آنچه دلخواهشان است.
و قرار دهند برای خدا دختران منزّه است و برای خویش آنچه هوس کنند

And they attribute to Allah daughters—exalted is He—and for themselves what they desire.
ترتیل:
ترجمه:
النحل ٥٦ آیه ٥٧ النحل ٥٨
سوره : سوره النحل
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْبَنَاتِ»: دختران. مراد فرشتگان است که کافران آنها را دختران خدا می‌پنداشتند (نگا: انعام / و ایشان را می‌پرستیدند (نگا: سبأ / و ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ «57» وبراى خداوند دختران را قرار مى‌دهند، در حالى كه او (از فرزند داشتن) منزّه است، ولى براى خودشان آنچه را (از پسران) كه علاقه دارند (قرار مى‌دهند.)

جلد 4 - صفحه 535

نکته ها

ممكن است اين آيه اشاره به مضمون آيه 136 سوره انعام باشد كه بت‌پرستان سهمى از كشاورزى و دامدارى خود را، نصيب بت‌ها مى‌دانستند، «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا» احتمال ديگرى كه مرحوم علامه طباطبايى در اين آيه پسنديده‌اند، آن است كه مردم در نزول نعمت‌ها ورفع بلاها، نقشى براى خدا در نظر نمى‌گيرند و همه را از غير او مى‌بينند.

مشركان، ملائكه را دختران خدا مى‌دانستند، چنانكه در آيه 19 سوره‌ى زخرف مى‌فرمايد:

«وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً» و در اين عقيده‌ى آنها، سه انحراف بود:

الف: براى خدا فرزند قائل مى‌شوند، در حالى كه‌ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»

ب: ملائكه را دختر مى‌پنداشتند، در حالى كه آنها دختر و پسر ندارند.

ج: آنها كه خود دختر را مايه ننگ مى‌دانستند، آن را به خدا نسبت مى‌دادند! «أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً» «1»

پیام ها

1- هرچه داريم از اوست، براى غير او سهمى قرار ندهيم كه بايد پاسخ‌گو باشيم.

وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً ... تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَ‌

2- لطف مادى خداوند شامل منحرفان نيز مى‌شود. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»

3- اسباب ظاهرى و بشرى كه به آن دل بسته‌ايد، خود خبرى از راه رزق و نعمت يا رفع بلا ندارند. «يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً» 4- حتّى بخشى از نعمت‌ها را از غير خدا دانستن شرك است. «نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ»


«1». اسراء، 40.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 536

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (57)


«1» مجمع البيان جلد 3، صفحه 366.

جلد 7 - صفحه 223

نوع دوم از عقايد فاسده آنان آنكه:

وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ‌: و قرار دادند براى خداى تعالى دختران. يعنى معتقد شدند كه ملائكه دختران خدايند و ايشان را بنات اللّه ناميدند. پس تنزيه فرمايد ذات اقدس خود را از كلّيه نقايص به يك كلمه جامعه: سُبْحانَهُ‌: پاك و منزه باشد ذات احديت الهى از آنچه شايسته و سزاوار مقام ربوبى نيست. پس اين كلمه مباركه كبراى كلى را بيان فرمايد، يعنى تنزيه ذات سبحانى از آنچه موجب نقص و احتياج و حدوث باشد، زيرا اين صفات ملازم با امكان، و محال است نسبت به ذات واجب الوجود، و الا لازم آيد انقلاب واجب به امكان، و آن به بديهه عقل محال خواهد بود. وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ‌: و قرار مى‌دادند براى خودشان آنچه را كه ميل و دوست مى‌داشتند از پسران نه دختران، و از اعظم قبايح باشد چيزى را خود ابا دارند از انتساب آن، به ساحت كبريائى نسبت دهند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (57) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‌ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (58) يَتَوارى‌ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى‌ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (59) لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‌ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (60)

ترجمه‌

و قرار ميدهند براى چيزيكه نميدانند بهره‌اى از آنچه روزى داديمشان سوگند بخدا هر آينه پرسيده ميشويد از آنچه بوديد كه افتراء ميزديد

و قرار ميدهند براى خدا دختران را منزّه است او و براى خودشان چيزيرا كه مايل بآنند

و چون مژده داده شود يكى از آنها بدختر ميگردد رويش سياه با آنكه او باشد خشمناك‌

پنهان شود از خويشان از بدى آنچه مژده داده شد بآن كه آيا نگهدارد او را بخوارى يا پنهان كند او را در خاك آگاه باشيد بد است آنچه حكم ميكنند

از براى آنانكه نميگروند بآخرت صفت بد است و از براى خدا است صفت برتر و او است قادر درست كردار.

تفسير

قمّى ره فرموده كه مشركين عرب قرار ميدادند از براى بتهاى خودشان سهمى در زرع و شتر و گوسفند خودشان و قريش ميگفتند ملائكه دختران خدايند چنانچه در سوره انعام و غيره ذكر شد و بنابراين خداوند ملامت فرموده است آنها را باين بيان كه قرار ميدهند براى بتهائى كه علم و شعور ندارند در صورتى كه ضمير جمع در لا يعلمون راجع بمعناى ما باشد بملاحظه آنكه مراد ذوى العقولند در اعتقاد اهل شرك با آنكه غير ذوى العقولند در واقع يا براى بتهائى كه علم ندارند اهل شرك بحال و اوصاف آنها در صورتى كه ضمير در لا يعلمون راجع بخود اهل شرك باشد كه اظهر است و احتياج بتوجيه ندارد مگر حذف مفعول كه فضله است يعنى قرار ميدهند براى بتهائى كه نميدانند شافع و نافع و مضر بودن آنها را نصيب و بهره‌اى از ارزاق ما پس روى خطاب را متوجّه بآنها نمود براى مزيد تهديد و و عيد و ميفرمايد قسم بذات خدا مسئول خواهيد شد در مقابل افترائات خودتان كه ميگوئيد آنها خدا و مستحق عبادت و پرستش و ستايشند و آنها شفعاء و خصماء مايند و ما بايد در اموال خودمان سهمى براى آنها قرار دهيم و قرار ميدهند براى خدا دختران را با آنكه خدا منزه است از والد و ولد و همسر و همتا و تمام لوازم‌


جلد 3 صفحه 294

جسمانى و براى خودشان پسران را كه مطلوب و مرغوب است نزد آنها و بآن اشتها و ميل دارند و بقدرى از دختر متنفّرند كه چون بيكى از آنها بشارت داده شود كه خدا دخترى بتو داده از اندوه و خجلت رويش سياه ميشود با آنكه پر است از خشم بطوريكه نتواند با كسى سخن بگويد و خود را پنهان كند از كسانش از براى پيش آمد بدى كه باو روى آورده و متحيّر و متفكّر ميشود در امر خود كه آيا او را نگهدارد و تن بذلّت و خوارى خود در دهد يا آنكه او را زنده بگور كند و بپوشاند از انظار تا از اهانت بيرون آيد حال ملاحظه كنيد چه توهمات و احكام بدى كردند كه دخترى را كه اين اندازه از آن برى بودند و بد ميدانستند براى خدا اثبات نمودند و پسرى را كه مايل بآن بودند و خوب ميدانستند براى خودشان با آنكه دختر مانند پسر نعمت خدا است رزقش با او است و موجب سر گرمى و دلخوشى و استيناس است نبايد او را بدو موجب وهن و خوارى دانست و نبايد از بشارت ولادتش غمناك و خشمگين شد و نبايد در امرش متحير و متفكر گشت اينها همه كفران نعمت خدا و احكام مذمومه ركيكه و توهمات باطله فاسده است از براى كسانيكه ايمان بآخرت ندارند اين عقائد و صفات ناپسنديده است كه بصراحت و اشارت ذكر شد از قبيل احتياج و خوف فقر و دلخوشى و غرور به پسر و ناخوشى و كراهت از دختر و غير اينها و از براى خدا است امثال و اوصاف الهيه كه برتر و بالاتر از تمام صفات حسنه است و از آن جمله است غنى و بى‌نيازى از ولد و شريك و همسر و همتا و منزّه بودن از صفات خلق و تفرّد بكمال عزّت و قدرت و علم و حكمت تعالى شأنه و عظم برهانه.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ يَجعَلُون‌َ لِلّه‌ِ البَنات‌ِ سُبحانَه‌ُ وَ لَهُم‌ ما يَشتَهُون‌َ (57)

و قرار ميدهند ‌از‌ ‌براي‌ خداوند دختراني‌ خداوند منزه‌ و مبري‌ ‌است‌ ‌از‌ اتخاذ بنات‌ و ‌از‌ ‌براي‌ ‌خود‌ قرار ميدهند آنكه‌ دوست‌ ميدارند و ميخواهند ‌که‌ بنين‌ باشند پسران‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ ‌هم‌ يكي‌ ‌از‌ كفريات‌ مشركين‌ ‌را‌ بيان‌ ميفرمايد ‌که‌ ملائكه‌ ‌را‌ دختران‌ ‌خدا‌ ميدانند ‌که‌ ‌در‌ آيات‌ بسيار باين‌ مطلب‌ اشاره‌ دارد مثل‌ أَ فَأَصفاكُم‌ رَبُّكُم‌ بِالبَنِين‌َ وَ اتَّخَذَ مِن‌َ المَلائِكَةِ إِناثاً بني‌ اسرائيل‌ ‌آيه‌ 49.

و ‌قوله‌ ‌تعالي‌ فَاستَفتِهِم‌ أَ لِرَبِّك‌َ البَنات‌ُ وَ لَهُم‌ُ البَنُون‌َ أَم‌ خَلَقنَا المَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُم‌ شاهِدُون‌َ أَلا إِنَّهُم‌ مِن‌ إِفكِهِم‌ لَيَقُولُون‌َ وَلَدَ اللّه‌ُ وَ إِنَّهُم‌ لَكاذِبُون‌َ أَصطَفَي‌ البَنات‌ِ عَلَي‌ البَنِين‌َ صافات‌ ‌آيه‌ 49 ‌الي‌ 153.

و قول‌ ‌تعالي‌ أَم‌ِ اتَّخَذَ مِمّا يَخلُق‌ُ بَنات‌ٍ وَ أَصفاكُم‌ بِالبَنِين‌َ زخرف‌ ‌آيه‌ 16 وَ يَجعَلُون‌َ لِلّه‌ِ البَنات‌ِ مستلزم‌ اينست‌ ‌که‌ العياذ باللّه‌ ‌خدا‌ ‌را‌ جسم‌ بدانند و اولاد داشته‌ ‌باشد‌ آنهم‌ دختر آنهم‌ چند مليون‌ بعدد ملائكه‌ و نميدانم‌ اينها ميگويند ‌خدا‌ زائيد ‌پس‌ ‌خدا‌ ‌هم‌ زن‌ ‌است‌ و مادر ملائكه‌ ‌ يا ‌ مرد پدر ملائكه‌ مثل‌ نصاري‌ ‌که‌ ميگويند پدر عيسي‌ و يهود ‌که‌ پدر عزير مينامند و ‌در‌ تورية رائج‌ پدر آدم‌ و تمام‌ اولاد آدم‌ پسران‌ ‌خدا‌ هستند چنانچه‌ گفتند نَحن‌ُ أَبناءُ اللّه‌ِ وَ أَحِبّاؤُه‌ُ مائده‌ ‌آيه‌ 18 ‌اگر‌ پدر ‌باشد‌ مادر ملائكه‌ كيست‌ ‌که‌ زوج‌ ‌خدا‌ ‌باشد‌ (سبحانه‌) خداوند منزه‌ و مبري‌ ‌است‌ ‌از‌ جميع‌ عوارض‌ امكاني‌ و ‌از‌ جميع‌ نواقص‌ و عيوب‌ و ‌در‌ ساحت‌ قدسش‌ احتياج‌ نيست‌ مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً جن‌ ‌آيه‌ 3.

لَم‌ يَلِد وَ لَم‌ يُولَد وَ لَم‌ يَكُن‌ لَه‌ُ كُفُواً أَحَدٌ توحيد ‌آيه‌ 4 وَ لَهُم‌ ما يَشتَهُون‌َ نظر ‌به‌ اينكه‌ مشركين‌ پسر ‌را‌ بسيار دوست‌ ميداشتند و ‌لو‌ ‌از‌ زنا بوجود آمده‌ ‌باشد‌ چنانچه‌ زياد ‌از‌ كثرت‌ زنا دادن‌ مادرش‌ سميّه‌ معلوم‌ نشد پدرش‌ كيست‌ ‌که‌ گفتند

جلد 12 - صفحه 142

زياد ‌إبن‌ ابيه‌ موقعي‌ ‌که‌ عمرو ‌بن‌ عاص‌ شهادت‌ داد ‌که‌ ابو سفيان‌ ‌با‌ سميّه‌ زنا كرده‌ معاويه‌ ‌گفت‌ زياد برادر ‌من‌ ‌است‌ و بدخترانش‌ ‌گفت‌ زياد عموي‌ ‌شما‌ ‌است‌ و همچنين‌ ‌إبن‌ مرجانه‌ ‌که‌ چهل‌ نفر مدعي‌ شدند ‌که‌ پسر ‌من‌ ‌است‌ چون‌ ‌با‌ مرجانه‌ زنا كرده‌ بودند بالاخره‌ اشخاص‌ قيافه‌ شناسان‌ ‌را‌ آوردند ‌آنها‌ گفتند چون‌ شصت‌ پاي‌ ‌او‌ شبيه‌ بزياد ‌است‌ شد ‌إبن‌ زياد و امّا ‌از‌ دختر بسيار بد ميداشتند لذا ميفرمايد:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 57)- آنجا که تولد دختر ننگ بود! دومین بدعت شوم مشرکان این بود که: آنها (در پندار خود) برای خداوند دختران قرار می‌دهند منزه است» از این که فرزندی داشته باشد (وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ). خداوندی که از هرگونه آلایش جسمانی پاک است.

«ولی برای خودشان آنچه را میل دارند قائل می‌شوند» (وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ).

یعنی، هرگز حاضر نبودند همین دختران را که برای خدا قائل شده بودند برای خود نیز قائل شوند و اصلا دختر برای آنها عیب و ننگ محسوب می‌شد!

نکات آیه

۱- مشرکان دوران جاهلیت، معتقد به وجود دخترانى براى خداوند (و یجعلون لله البنت)

۲- مشرکان، معتقد به وجود خداوند (و یجعلون لله البنت)

۳- خداوند، بسى منزّه و برتر از فرزند دختر داشتن (و یجعلون لله البنت سبحنه)

۴- فرزند (دختر) داشتن براى خداوند نقص است. (و یجعلون لله البنت سبحنه) ذکر تنزیه «سبحانه» براى تبرئه خداوند از نسبتى است که مشرکان به او مى دادند و این تنزیه، حاکى از نقصى است که با اسناد فرزند براى خداوند، ایجاد مى شد.

۵- خداوند، منزّه از تناسل و توالد است. (و یجعلون لله البنت سبحنه)

۶- انتساب دخترانى به خداوند از سوى مشرکان، افترا و دروغى ساختگى است. (و یجعلون لله البنت سبحنه)

۷- گرایشهاى مشرکان مبتنى بر خواهشهاى نفسانى بوده است. (و لهم ما یشتهون)

۸- داشتن پسر، مورد خوشایند مشرکان و دختر داشتن، ناخوشایند آنان بود. (و یجعلون لله البنت ... و لهم ما یشتهون) به قرینه مقابله، احتمال دارد مراد از «ما» فرزند پسر باشد. مشرکان با اسناد دادن دختر به خداوند، درصدد تنقیص او بودند و این، حاکى از نفرت آنان از دختر داشتن است.

۹- اظهار نظر مشرکان درباره دختر داشتن خداوند و فرزند دلخواه (پسر) داشتن خود، مبتنى بر خواهش نفسانى بوده است. (و یجعلون لله البنت ... و لهم ما یشتهون)

۱۰- مشرکان، در برابر اسناد دختر به خدا، فرزند دلخواهشان (پسر) را به خود اسناد مى دادند. (و یجعلون لله البنت ... و لهم ما یشتهون) «و» در «و لهم» مى تواند حالیه و هم مى تواند عاطفه باشد. در صورت عاطفه بودن جمله «ما...» در محل نصب خواهد بود براى عطف به «البنات». در هر صورت برداشت فوق قابل استفاده است و اسناد دادن فرزند دختر براى خدا، قرینه اى است بر اینکه مراد از «ما» در «ما یشتهون» فرزند پسر است.

موضوعات مرتبط

  • اسماء و صفات: صفات جلال ۳، ۴، ۵
  • افترا: افترا به خدا ۶
  • جاهلیت: عقیده مشرکان جاهلیت ۱; مشرکان جاهلیت ۶، ۹
  • خدا: اسناد دختر به ۱، ۶، ۹، ۱۰; تنزیه خدا ۳، ۴، ۵; خدا و تولید مثل ۵; خدا و دختر ۳، ۴
  • عقیده: عقیده به فرزنددارى خدا ۱
  • علایق: علاقه به پسر ۸
  • مشرکان: آثار هواپرستى مشرکان ۹; افتراهاى مشرکان ۶; بینش مشرکان ۱۰; پسر دوستى مشرکان ۸، ۹، ۱۰; خداشناسى مشرکان ۲; عقیده مشرکان ۲; علایق مشرکان ۸، ۱۰; مشرکان و دختر ۸; منشأ گرایشهاى مشرکان ۷; هواپرستى مشرکان ۷

منابع