يوسف ٥١: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(افزودن سال نزول) |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
|-|معزی=گفت چه شد شما را که کام جستید از یوسف گفتند هرگز خدا را ندانستیم بر او زشتیی گفت زن عزیز اکنون پدیدار گشت حقّ من کام خواستم از او و او است راستگویان | |-|معزی=گفت چه شد شما را که کام جستید از یوسف گفتند هرگز خدا را ندانستیم بر او زشتیی گفت زن عزیز اکنون پدیدار گشت حقّ من کام خواستم از او و او است راستگویان | ||
|-|</tabber><br /> | |-|</tabber><br /> | ||
{{آيه | سوره = سوره يوسف | نزول = | {{آيه | سوره = سوره يوسف | نزول = [[نازل شده در سال::11|١١ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::51|٥١]] | قبلی = يوسف ٥٠ | بعدی = يوسف ٥٢ | کلمه = [[تعداد کلمات::30|٣٠]] | حرف = }} | ||
===معنی کلمات و عبارات=== | ===معنی کلمات و عبارات=== | ||
«خَطْب»: پیشامد. کار بزرگی که درباره آن گفتگو میشود. «حَصْحَصَ»: روشن و نمایان شد. جلوهگر گردید. | «خَطْب»: پیشامد. کار بزرگی که درباره آن گفتگو میشود. «حَصْحَصَ»: روشن و نمایان شد. جلوهگر گردید. |
نسخهٔ ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۴
ترجمه
يوسف ٥٠ | آیه ٥١ | يوسف ٥٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«خَطْب»: پیشامد. کار بزرگی که درباره آن گفتگو میشود. «حَصْحَصَ»: روشن و نمایان شد. جلوهگر گردید.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۵۷ - ۴۳، سوره يوسف
- توضيح مفردات و جملات آيه كريمه : ((و قال الملك ...)) كه رؤ ياى پادشاه مصر راحكايت مى كند
- معناى ((اصغاث )) و ((احكام ))
- مراد معبّرين كه به پادشاه مصر گفتند رؤ ياى تواضغاث احكام است و ما به تاءويل احكام عالم نيستيم
- دقائقى كه در آيه : ((يوسف ايّها الصديق ...)) وجود دارد
- توضيح و الفاظ مفاهيم آيات شريفه تعبير رؤ ياى ملك توسط يوسف (عليه السلام )
- گفتار بيضاوى و صاحب المنار درباره آيه تعبير خواب يوسف (ع )
- رد گفتار دو مفسر مزبور
- احضار و آزاد شدن يوسف (عليه السلام ) توسط ملك و پيغام يوسف (عليه السلام ) براىاو
- لطائفى كه در تعبيرات يوسف (ع ) به چشم مى خورد
- معلوم گرديدن بى گناهى يوسف (عليه السلام )
- هيچ خائنى در خود به نتيجه نمى رسد
- مفاد سخن يوسف (عليه السلام ) كه بعد از معلوم شدن بى گناهى اش گفت : ((و ما ابرىنفسى انّ
- سخن بعضى از مفسرين كه : ((ذلك ليعلم ...)) و ((و ما ابرى نفسى ...))
- عزت يافتن يوسف (عليه السلام ) به رحمت الهى ، بعد از آنكه براى ذلت او اسباب چينى كردند
- بحث روايتى (رواياتى در ذيل آيات مربوط به رؤ ياى ملك مصر و تعبير آن به وسيله يوسف و اثبات بى گناهى آن حضرت و عزت يافتن او)
- دو روايت نبوى درباره يوسف (ع ) از طرق اهل سنت واشكال آندو
- رواياتى در ذيل (ذلك ليعلم انى لم اخنه بالغيب )
- مؤ لف : اين معنا در روايات متعددى قريب بهم نقل شده ، از آن جمله روايت ابن عباس است كه وقتى يوسف اين
- روايتى از امام رضا (ع ) درباره جمع آورى آذوقه در هفت سال و تدبير مملكت توسط يوسف (ع )
- رواياتى در ذيل ((اجعلنى على خزائن الارض ...))
نکات آیه
۱- پادشاه مصر به منظور بازجویى از زنان اشراف درباره ماجرایشان با یوسف(ع) آنان را احضار کرد. (قال ما خطبکنّ)
۲- پادشاه مصر داستان یوسف و زنان اشراف را ، ماجرایى بزرگ ارزیابى کرد و خود عهده دار بازجویى از زنان اشراف شد. (قال ما خطبکنّ إذ رودتنّ یوسف عن نفسه) «خطب» به معناى کار و امر بزرگ است. و مراد از آن در این جا داستان و ماجراست.
۳- بازجویى پادشاه از زنان اشراف، پاسخى به پیام و تقاضاى یوسف(ع) بود. (فسئله ما بال النسوة ... قال ما خطبکنّ)
۴- پادشاه مصر پیش از بازجویى از زنان اشراف ، به تقاضاى آنان (درخواست کام روایى) از یوسف(ع) و بى گناهى او آگاه شده بود. (قال ما خطبکنّ إذ رودتنّ یوسف عن نفسه) «إذ» بدل اشتمال براى «خطبکنّ» است و بیانگر مقصود پادشاه از ماجرایى است که درباره آن بازجویى مى کرد. بنابراین «ما خطبکنّ ...» ; یعنى، داستان شما چیست؟ منظورم آن داستانى است که تقاضاى کام روایى از یوسف مى کردید. تصریح شاه به اینکه شما زنان از یوسف(ع) تقاضا کردید، مى رساندکه وى به مراوده آنان و بى گناهى یوسف(ع) آگاهى یافته بود.
۵- زنان اشراف ، درخواست کام روایى از یوسف(ع) را انکار نکردند. (ما خطبکنّ إذ رودتنّ یوسف عن نفسه قلن حش لله ما علمنا علیه من سوء)
۶- زنان اشراف در حضور پادشاه مصر ، بر پاکدامنى یوسف(ع) و مبرّا بودنش از هرگونه آلودگى شهادت دادند. (قلن حش لله ما علمنا علیه من سوء) کلمه (بدى و آلودگى) پس از نفى واقع شده است و از این رو شامل هرگونه سوء و بدى مى شود و «من» زایده نیز این معنا را تأکید مى کند.
۷- یوسف(ع) به دلیل پاکدامنى شگفت انگیزش ، از آفریده هاى بى نظیر خداوند در دیدگاه زنان اشراف مصر (قلن حش لله )
۸- یوسف(ع) ، برخوردار از عفتى اعجاب برانگیز و درخور برترین ستایش (قلن حش لله) «حاش لله» سخنى است که از شدت شگفت زدگى حکایت دارد.
۹- پادشاه مصر و درباریان او در مصر باستان و عصر یوسف(ع) ، به وجود خداوند و منزّه بودنش اعتقاد داشتند. (قلن حش لله)
۱۰- زلیخا نیز در جلسه محاکمه اى که براى کشف حقیقت ماجراى زنان با یوسف(ع) تشکیل شده بود ، حضور داشت. (قالت امرأت العزیز الئن حصحص الحق)
۱۱- شوهر زلیخا به هنگام محاکمه زنان اشراف زنده بود و هم چنان عهده دار منصب عزیزى در حکومت مصر بود. (قالت امرأت العزیز) توصیف زلیخا با وصف «همسر عزیز» مى رساند که شوهرش در هنگام محاکمه زنده بود و به سمت عزیزى اشتغال داشت.
۱۲- منصب عزیزى از مناصب حکومت پادشاهى مصر باستان (و قال الملک ... قالت امرأت العزیز) یاد کردن برادران یوسف از او با عنوان «عزیز» در آیه ۸۸، نشان مى دهد که «عزیز» در «امرأت العزیز» نام همسر زلیخا نبوده ; بلکه بیانگر سمت حکومتى وى بوده است.
۱۳- زلیخا شهادت زنان اشراف بر پاکدامنى یوسف(ع) را تصدیق کرد و سخن آنان را مایه روشن شدن حقیقت دانست. (قالت امرأت العزیز الئن حصحص الحق) «حصحصة» (مصدر حصحص) به معناى روشن شدن چیزى پس از کتمان آن است. برخى نیز گفته اند به معناى ثبوت و استقرار است.
۱۴- درخشش نهایى از آنِ حق است. (الئن حصحص الحق)
۱۵- باطل نمى تواند براى همیشه پوشاننده حق باشد. (الئن حصحص الحق أنا رودته عن نفسه)
۱۶- زلیخا در حضور پادشاه مصر به تقاضاى کام روایى از یوسف(ع) اعتراف کرد و به استنکاف یوسف(ع) از پذیرش تقاضایش شهادت داد. (أنا رودته عن نفسه و إنه لمن الصدقین) جمله «أنا رودته عن نفسه» - به بیانى که در آیه ۲۶ ذیل برداشت شماره ۲ گذشت - دلالت بر حصر دارد ; یعنى ، من از او درخواست کردم و او چنین درخواستى نداشت.
۱۷- زلیخا پیش از جلسه بازجویى و محکمه دادرسى ، یوسف(ع) را مجرم معرفى مى کرد و به کام جویى از وى متهم مى ساخت. (قالت امرأت العزیز الئن حصحص الحق أنا رودته عن نفسه و إنه لمن الصدقین) برداشت فوق از قید «الآن» استفاده مى شود.
۱۸- زلیخا در حضور پادشاه مصر ، بر صداقت و راستگویى یوسف(ع) تأکید کرد. (و إنه لمن الصدقین)
۱۹- اعتراف زلیخا به دروغگویى خویش در متهم ساختن یوسف(ع) به درخواست کام جویى (أنا رودته عن نفسه و إنه لمن الصدقین)
موضوعات مرتبط
- اشراف مصر: بازجویى از زنان اشراف مصر ۱، ۲، ۳; بینش زنان اشراف مصر ۷; زنان اشراف مصر و یوسف(ع) ۷،۶،۵; عقیده اشراف مصر ۹; کامجویى زنان اشراف مصر ۴، ۵; گواهى زنان اشراف مصر ۶
- اقرار: اقرار به دروغگویى ۱۹
- باطل: شکست باطل ۱۵
- پادشاه مصر: آگاهى پادشاه مصر ۴; بازجویى پادشاه مصر ۱، ۲، ۳; بینش پادشاه مصر ۲; پادشاه مصر و زنان اشراف مصر ۱، ۲، ۴; پادشاه مصر و قصه یوسف(ع) ۲; پادشاه مصر و یوسف(ع) ۳، ۴; عقیده پادشاه مصر ۹
- حق: حق و باطل ۱۵; فرجام حق ۱۴; وضوح حق ۱۴
- خود: اقرار علیه خود ۱۹
- زلیخا: اقرار زلیخا ۱۳، ۱۶، ۱۸، ۱۹; بینش زلیخا ۱۳; تهمتهاى زلیخا ۱۷، ۱۹; دروغگویى زلیخا ۱۹; زلیخا قبل از مجلس بازجویى ۱۷; زلیخا و پادشاه مصر ۱۸; زلیخا و حقانیت یوسف(ع) ۱۳; زلیخا و عفت یوسف(ع) ۱۳; زلیخا و گواهى زنان اشراف ۱۳; زلیخا و محاکمه زنان اشراف مصر ۱۰;زلیخا و یوسف(ع) ۱۶; کامجویى زلیخا ۱۶; گواهىزلیخا ۱۶
- عزیز مصر: عزیز مصر هنگام محاکمه زنان اشراف مصر ۱۱
- عقیده: تاریخ عقیده ۹; عقیده به خدا ۹
- مصر باستان: عزیزى در حکومت مصر باستان ۱۲; عقیده اشراف مصر باستان ۹; مناصب حکومت مصر باستان ۱۲
- یوسف(ع): بى گناهى یوسف(ع) ۴; بى نظیرى یوسف(ع) ۷; تکذیب توطئه علیه یوسف(ع) ۵; تهمت به یوسف(ع) ۱۷، ۱۹; خواسته هاى یوسف(ع) ۳; صداقت یوسف(ع) ۱۸; عفت یوسف(ع) ۶، ۷، ۸، ۱۶; فضایل یوسف(ع) ۸; قصه یوسف(ع) ۱، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۱۰، ۱۱، ۱۳، ۱۶، ۱۷، ۱۸، ۱۹; مدح یوسف(ع) ۸