الحج ٤٦: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۴۳#link371 | آيات ۳۸ - ۵۷ سوره حج]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۴۳#link371 | آيات ۳۸ - ۵۷ سوره حج]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۴۳#link372 | نخستين آيه نازله درباره جهاد و اذن قتال به مؤ منين]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۴۳#link372 | نخستين آيه نازله درباره جهاد و اذن قتال به مؤ منين]] | ||
خط ۴۸: | خط ۴۹: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۴۵#link385 | روايتى در ذيل (و ما ارسلنا من من قبلك من ولا نبى ...) كه با عصمت انبيا منافات دارد]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۴_بخش۴۵#link385 | روايتى در ذيل (و ما ارسلنا من من قبلك من ولا نبى ...) كه با عصمت انبيا منافات دارد]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۴_بخش۵۳#link79 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۴_بخش۵۳#link79 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ «46» | |||
آيا آنان در زمين سير نكردند تا دلهايى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند، يا گوشهايى كه با آن حقيقت را بشنوند؟ البتّه چشمهاى آنان كور نيست، لكن دلهايى كه در سينه دارند نابينا است. | |||
===پیام ها=== | |||
1- سفرهاى علمى و تجربى، كارى ارزشمند و راهى مطلوب براى گسترش شناخت است. «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا» | |||
2- زمين و زمان، كلاس درس است و كسانى كه عبرت نمىگيرند سزاوار توبيخ هستند. «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ» | |||
3- گروهى از مردم، نه از پيامبران بيرونى پند مىگيرند و نه از عقل كه پيامبر درونى است. «يَعْقِلُونَ بِها» | |||
4- عقل، گوش و چشم از ابزار شناخت است. يَعْقِلُونَ ... آذانٌ ... ابصار | |||
جلد 6 - صفحه 55 | |||
5- بدتر از نابينايى چشم، نابينايى دل است كه با پند گرفتن بينا نمىشود. | |||
«تَعْمَى الْقُلُوبُ» | |||
آرى، اصرار در لجاجت و دشمنى با حقّ، انسان را مسخ مىكند و او را به جايى مىرساند كه نه با عقل حقيقت را درك مىكند و نه با چشم و گوش. | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46) | |||
أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ: پس چرا سير نمىكنند كفار و مخالفين در زمين يمن و شام، يعنى بايد قوم تو اى پيغمبر به آن منازل هلاك شدگان سير كنند و | |||
---- | |||
«1». تفسير ابو الفتوح رازى (چ اسلاميّه) ج 8 ص 104 و تفسير كبير منهج الصادقين، (چ سوم اسلاميّه) ج 6، ص 174. | |||
جلد 9 - صفحه 69 | |||
به نظر عبرت و تنبه نگرند و در آنها تأمل نمايند و از طريق ايشان كه كفر و شرك و افساد است دورى كنند تا به عذاب گرفتار نشوند. فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها: پس باشد مر ايشان را دلهائى كه تعقل كنند به آن چيزى را كه سبب بينائى و اعتبار باشد. يا به چيزى كه واجب است تعقل كردن از توحيد به سبب استبصار و استدلال و اعتبارات به حال امم سابقه و وقايع ايشان. أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها: يا باشد ايشان را گوشهائى كه بشنوند بدان گوشها آنچه واجب است استماع آن از وحى و تذكر به حالات آنانكه آثار ايشان را مشاهده كردهاند از هلاك شدگان. | |||
بعد از آن در مقام عدم بينائى و شنوائى ايشان مىفرمايد: فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ: پس شأن و قصه چنين است كه كور و نابينا نيست چشمهاى ظاهر ايشان، و در مشاعر ايشان خللى نباشد، زيرا همه چيزها را مىبينند چنانكه هست. وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ: و لكن نابيناست از مشاهده تنبه و اعتبار آن دلهائى كه در سينههاى آنهاست، يعنى چشم دل ايشان به جهت پيروى هوى و زيادى عناد، پوشيده است از مشاهده احوال گذشتگان و بىبصيرت است از ديدن وقايع و حوادث ايشان كه نزول انواع عقوبات است بر ايشان، و بدين سبب عبرت نيابند و آگاهى و هشيارى و بينائى پيدا نكنند. | |||
حاصل آن كه كوردلند از ادراك حقايق. | |||
تبصره: تحقيق مطلب در ضمن دو مقدمه مبين شود: | |||
مقدمه اول: قلب اطلاق شود بر دو معنى: يك جسم صنوبرى الشكل واقع در طرف چپ سينه كه گوشت مخصوص و باطن آن مجوف و در آن خون سياه، منبع روح حيوانى است؛ اين قلب موجود در حيوانات، بلكه براى مرده هم باشد. | |||
معنى دوم- عبارت است از لطيفه ربانيه روحانيه كه تعلقى به قلب جسمانى دارد، و اين لطيفه تعبير شود به قلب، نفس، روح و انسان، و اوست مدرك عالم عارف، و اوست مخاطب و معاتب و مطالب. | |||
مقدمه دوم: آنكه انسان داراى دو چشم باشد: يكى بصر كه عبارت است از چشم ظاهرى كه به سبب آن موجودات را مشاهده كند؛ و ديگر چشم قلبى كه | |||
جلد 9 - صفحه 70 | |||
عبارت از بصيرت و بينائى كه مدرك معانى و حقايق است. و اگر چشم قلبى باز باشد در شنيدن كلمات حقه و ديدن آيات الهيه، نورانيت و صفا در آئينه قلب هويدا باشد؛ همينكه غفلت و مخالفت سرزند، دود سياهى آئينه قلب را تاريك و بتدريج بواسطه تراكم شدن گناهان، طبع بر قلب دارد و كوردلى حاصل گردد؛ يعنى قلب كور گردد از ادراك حق و صلاح دين، و سستى نمايد به امر آخرت و بزرگ شمرد امر دنيا را؛ و هر زمان هم اوامر سبحانى و مواعظ الهى به او اخطار شود، از گوشى داخل و از گوشى خارج شود و ابدا از آيات قرآنى آگاهى و هشيارى نيابد و لذا در شأن آن فرمايد: «تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ». پناه به خدا از چنين قلبى و بدعاقبتى آن. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42) وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43) وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (44) فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ (45) أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46) | |||
ترجمه | |||
- و اگر تكذيب ميكنند تو را پس بتحقيق تكذيب كردند پيش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود | |||
و قوم ابراهيم و قوم لوط | |||
و اهل مدين و تكذيب كرده شد موسى پس مهلت دادم مر كافران را پس گرفتم آنها را پس چگونه بود انكار من | |||
پس چه بسيار از بلدى كه هلاك گردانيديم آنرا در حاليكه بود ستمكار پس آن فرود آمده بر سقفهايش و چاه معطّل مانده و كوشك بلند | |||
آيا پس سير نكردند در زمين پس بوده باشد | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 611 | |||
مر آنها را دلهائى كه تعقّل كنند بآنها يا گوشهائى كه بشنوند بآنها پس امر چنين است كه كور نباشد چشمها ولى كور باشد دلها كه در سينهها است. | |||
تفسير | |||
- خداوند متعال براى تسليت خاطر نبى اكرم باز اشاره باحوال امم سابقه كه تكذيب انبياء عظام را نمودند فرموده باين تقريب كه اگر كفّار قريش و مشركين مكّه تو را تكذيب نمايند دلتنگ مباش چون پيشينيان آنها كه قوم نوح و عاد و ثمود باشند پيغمبران خودشان را كه حضرت نوح و هود و صالح عليهم السلام بودند تكذيب كردند و نياكان آنها كه قوم ابراهيم و قوم لوط و اهل شهر مدين بودند انبياء عظامى را مانند حضرت ابراهيم و لوط و شعيب عليهم السلام تكذيب نمودند و حضرت موسى با آنمعجزات باهرات بتكذيب قبطيان كه فرعون و آل او بودند گرفتار شد و من بآنها مهلت دادم تا مدّت آنها بپايان رسيد پس ناگهان گرفتم و بعذابهاى گوناگون گرفتارشان نمودم پس چگونه بود انكار و ناپسندى من اعمال آنها را كه موجب تغيير نعمت بمحنت و حيات بممات و عمارت بخراب شد چنانچه مفسّرين فرمودهاند يا چگونه بود انكار و ناپسندى من اعمال آنها را كه موجب تغيير نعمت بمحنت و حيات بممات و عمارت بخراب شد چنانچه مفسّرين فرمودهاند يا چگونه بود آنكار آنها وحدانيّت من و نبوّت پيغمبران مرا كه موجب تغييرات مذكوره گرديد و حقير احتمال دادم چون نكير اسم مصدر بمعناى انكار است و اضافه بفاعل يا مفعول شده و چه بسا آبادى و عمرانى كه هلاك كرديم يا هلاك كردم آنرا چون اهلكتها نيز قرائت شده و انسب است با امليت كه در آيه قبل است يعنى اهل آنرا چون ستمكار بودند بخود و غير و اكنون ديوارهاى آنعمارات افتاده روى سقفهاى آنها كه قبلا خراب شده بود بر سرشان و چه بسا چاه بيكار افتاده و كوشك بلند يا گچ كارى شده كه بىصاحب مانده و صاحبان آنها از بين رفته و نابود شدند و آثار آنها باقى است چرا مسافرت نميكنند تا اين آثار را ببينند و دل بينا و گوش شنوا پيدا كنند و مواعيد انبياء را سرسرى نپندارند چون در بلاد شام و يمن اين آثار مشهود ميشود و همانا حكايت از اين قرار است كه در اين موارد چشمها كور نميشود ولى دلها كه در سينهها جاى دارد كور ميگردد و كورى باطنى بدتر از كورى ظاهرى است و اينها كه انبياء را تكذيب كرده و ميكنند دلهاشان كور است كه در درون آنها جاى دارد نه ديدههاشان كه در سرهاشان قرار گرفته چون نظر ننمودند در ادلّه توحيد و رسالت | |||
---- | |||
جلد 3 صفحه 612 | |||
تا دلشان بنور معرفت روشن شود بلكه فرو رفتند در متابعت هوى و تقليد آباء تا چشم دلشان كور شد و از سعادت دنيا و آخرت محروم گشتند و ضمير در كلمه فانّها راجع بقصّه است يا راجع بأبصار و مفسّر بآن و در اخبار اهل بيت اطهار بئر معطّله بعالمى كه مردم از علم او منتفع نميشوند و بامام صامت و غائب و قصر مشيد بامام ظاهر ناطق مانند امير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده و مناسبت علم كه موجب حيات ارواح است با آب كه مايه زندگى ابدان است و قصر بلند يا سفيد كارى شده با مقام رفيع امام ظاهر ناطق و متروك ماندن چاه با مهجور و مستور بودن عالم و امام محتاج به بيان نيست و در خصال از امام سجاد عليه السّلام نقل نموده كه همانا از براى بنده چهار چشم است دو چشم براى ديدن امر دين و دنياى او است و دو چشم براى ديدن امر آخرت او و چون خدا براى بندهئى خير خواسته باشد باز فرمايد براى او دو چشم قلبش را پس ببيند بآن دو عالم غيب و امر آخرت خود را و چون خواسته باشد براى او غير از آنرا قلب او را بحال خود واگذار ميفرمايد و در دو روايت از صادقين عليهما- السلام به اين معنى اشاره شده با تصريح بآنكه باز شدن دو چشم قلب مخصوص بشيعيان ائمه اطهار است و كورى حقيقى كورى قلب است .. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
أَ فَلَم يَسِيرُوا فِي الأَرضِ فَتَكُونَ لَهُم قُلُوبٌ يَعقِلُونَ بِها أَو آذانٌ يَسمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعمَي الأَبصارُ وَ لكِن تَعمَي القُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46) | |||
آيا پس از اينکه بيانات اينکه مشركين و كفّار سير نميكنند در اطراف زمين پس بوده باشد براي آنها قلوبي که بآن تعقّل كنند مراكز امم سابقه را که در اثر تكذيب انبياء به چه عذابهايي گرفتار شدند، يا گوشهايي که قضايا و أخبار أمم سابقه بشنوند پس محققا أبصار آنها كور نيست ميبينند و لكن قلوب آنها كور است درك نميكنند. | |||
(أَ فَلَم يَسِيرُوا فِي الأَرضِ): سير در ارض دو نحوه است يك نحوه مسافرت است و مشاهده نقاط زمين هر كجا چه نحوه است، و يك نحوه بتوسّط اسباب و كتابها و مقالهها و راديوها و تلفنها و تلگرافات و روزنامهها از تمام صفحه كره خبردار ميشوند. | |||
(فَتَكُونَ لَهُم قُلُوبٌ يَعقِلُونَ بِها): قلب مركز توجّه روح انساني و عقل بشري است که در آيات و اخبار بسيار ذكر شده بخلاف امروزيها که مركز توجّه عقل را دماغ ميگيرند و غافل از اينکه هستند که دماغ مركز قوّه متخيّله است و قلب مركز قوّه عاقله است و چون اينها روح مجرّدي قائل نيستند و همان قوه متخيّله که در بسياري از حيوانات هم هست بتفاوت درجات و در انسان فرد اجلاي او هست تصوّر كردند و جز محسوسات چيزي را قبول ندارند نه ملائكه و نه جنّ و نه عالم ارواح و عالم انوار حتّي بسياري منكر وجود حقّ هستند تمام را مستند به طبيعت | |||
جلد 13 - صفحه 314 | |||
ميدانند، و فرق اينکه دو قوّه اينکه است که عقل مدرك كلّيات است و متخيّله مدرك جزئيّات است. از امير المؤمنين عليه السلام پرسيدند: عقل چيست!- فرمود: | |||
«العقل ما عبد به الرّحمن و اكتسب به الجنان» | |||
عرض كردند: پس در معاويه چيست!- فرمود نكري و شيطنت. | |||
اينکه كفار قلب دارند که مركز روح انساني است و محلّ توجّه او است لكن همين نحوي که از براي بدن چشم و گوش و زبان هست از براي روح هم هست اينها قلب آنها كور و كر و لال است چنانچه ميفرمايد: | |||
(أَو آذانٌ يَسمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعمَي الأَبصارُ): چشم سر آنها باز است مبصرات را ميبينند. | |||
(وَ لكِن تَعمَي القُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ): چشم قلب كور است حقايق را نميبيند، گوش او كر است مواعظ و نصايح را نميشنود، زبانش لال است اعتراف بحقايق نميكند. و اينکه كوري و كري و لالي نه در أصل خلقت است بلكه در اثر آفت است به كثرت معاصي و طغيان که تعبير بسياهي قلب و قساوت ميشود. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 46)- سیر در ارض و بیداری دلها: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اقوام ظالم و ستمگری بود که خداوند آنها را به کیفر اعمالشان رسانید و شهر و دیارشان را ویران ساخت، در این آیه به عنوان تأکید روی این مسأله میگوید: «آیا آنها سیر در زمین نکردند تا دلهایی داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند؟ یا گوشهای شنوایی که ندای حق را بشنوند» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها). | |||
آری! ویرانههای کاخهای ستمگران و مساکن ویران شده جباران و دنیا پرستان که روزی در اوج قدرت میزیستند، هر یک در عین خاموشی هزار زبان دارند و با هر | |||
ج3، ص223 | |||
زبانی هزاران نکته میگویند. | |||
سپس برای این که حقیقت این سخن آشکارتر گردد، قرآن میگوید: چه بسیارند کسانی که ظاهرا چشم بیان و گوش شنوا دارند اما در واقع کوران و کرانند، «چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمیشود، بلکه دلهایی که در سینهها جای دارد، بینایی را از دست میدهد» (فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ). | |||
در حقیقت آنها که چشم ظاهری خویش را از دست میدهند، کور و نابینا نیستند و گاه روشن دلانی هستند از همه آگاهتر، نابینایان واقعی کسانی هستند که چشم قلبشان کور شده و حقیقت را درک نمیکنند! لذا در روایتی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میخوانیم: «بدترین نابینایی، نابینایی دل است»! | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۸
ترجمه
الحج ٤٥ | آیه ٤٦ | الحج ٤٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«آذَانٌ»: جمع أُذُن، گوشها. «تَعْمَی»: کور میگردد و نمیبیند. «الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»: جار و مجرور (فِی الصُّدُورِ) جنبه تأکید را دارد. چرا که مکان قلبها سینهها است. همان گونه که خواهیم گفت: رَأَیْتُهُ بِعَیْنِی. سَمِعْتُهُ بِأُذُنِی (نگا: انعام / و اسراء / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
صُمٌ بُکْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ... (۱) أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ... (۳) وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِيراً... (۴) وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ... (۴) أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ کَمْ... (۰)
اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ... (۰) قَدْ جَاءَکُمْ بَصَائِرُ مِنْ... (۳) أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ کَمْ... (۱)
تفسیر
- آيات ۳۸ - ۵۷ سوره حج
- نخستين آيه نازله درباره جهاد و اذن قتال به مؤ منين
- توضيح آيات مربوط به جهاد و قتال : ((ان الله يدافع عن الذين آمنوا...(( و ((اذنللذين يقاتلون ...((
- حكمت تشريع حكم قتال و جهاد: ((و لولا دفع الله الناس ...((
- آيه : ((الذين ان مكنا هم فى الارض ...(( ناظر بر عموم مؤ منين است
- اذن قتال مختص به مهاجران صدر اسلام نيست
- دلدارى دادن به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و تهديد تكذيب كنندگان
- از سرگذشت امتهاى گذشته عبرت بگيريد!
- پاسخ به استهزاى مشركين درباره نزول عذاب ، با بيان اينكه زمان كم و زياد نزدخداوند يكسان است
- توضيح مفاد و معناى آيه : ((و ما ارسلنا من قبلك من رسول ولا نبى الا اذا تمنى القى الشيطان فى امنيته ...((
- فرق بين معناى ((نبوت (( و ((رسالت ((
- القائات و وساوس شيطان وسيله امتحان است
- مقصود از اينكه روز قيامت عقيم (نازا) است
- بحث روايتى
- روايتى در ذيل (و ما ارسلنا من من قبلك من ولا نبى ...) كه با عصمت انبيا منافات دارد
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ «46»
آيا آنان در زمين سير نكردند تا دلهايى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند، يا گوشهايى كه با آن حقيقت را بشنوند؟ البتّه چشمهاى آنان كور نيست، لكن دلهايى كه در سينه دارند نابينا است.
پیام ها
1- سفرهاى علمى و تجربى، كارى ارزشمند و راهى مطلوب براى گسترش شناخت است. «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا»
2- زمين و زمان، كلاس درس است و كسانى كه عبرت نمىگيرند سزاوار توبيخ هستند. «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ»
3- گروهى از مردم، نه از پيامبران بيرونى پند مىگيرند و نه از عقل كه پيامبر درونى است. «يَعْقِلُونَ بِها»
4- عقل، گوش و چشم از ابزار شناخت است. يَعْقِلُونَ ... آذانٌ ... ابصار
جلد 6 - صفحه 55
5- بدتر از نابينايى چشم، نابينايى دل است كه با پند گرفتن بينا نمىشود.
«تَعْمَى الْقُلُوبُ»
آرى، اصرار در لجاجت و دشمنى با حقّ، انسان را مسخ مىكند و او را به جايى مىرساند كه نه با عقل حقيقت را درك مىكند و نه با چشم و گوش.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46)
أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ: پس چرا سير نمىكنند كفار و مخالفين در زمين يمن و شام، يعنى بايد قوم تو اى پيغمبر به آن منازل هلاك شدگان سير كنند و
«1». تفسير ابو الفتوح رازى (چ اسلاميّه) ج 8 ص 104 و تفسير كبير منهج الصادقين، (چ سوم اسلاميّه) ج 6، ص 174.
جلد 9 - صفحه 69
به نظر عبرت و تنبه نگرند و در آنها تأمل نمايند و از طريق ايشان كه كفر و شرك و افساد است دورى كنند تا به عذاب گرفتار نشوند. فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها: پس باشد مر ايشان را دلهائى كه تعقل كنند به آن چيزى را كه سبب بينائى و اعتبار باشد. يا به چيزى كه واجب است تعقل كردن از توحيد به سبب استبصار و استدلال و اعتبارات به حال امم سابقه و وقايع ايشان. أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها: يا باشد ايشان را گوشهائى كه بشنوند بدان گوشها آنچه واجب است استماع آن از وحى و تذكر به حالات آنانكه آثار ايشان را مشاهده كردهاند از هلاك شدگان.
بعد از آن در مقام عدم بينائى و شنوائى ايشان مىفرمايد: فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ: پس شأن و قصه چنين است كه كور و نابينا نيست چشمهاى ظاهر ايشان، و در مشاعر ايشان خللى نباشد، زيرا همه چيزها را مىبينند چنانكه هست. وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ: و لكن نابيناست از مشاهده تنبه و اعتبار آن دلهائى كه در سينههاى آنهاست، يعنى چشم دل ايشان به جهت پيروى هوى و زيادى عناد، پوشيده است از مشاهده احوال گذشتگان و بىبصيرت است از ديدن وقايع و حوادث ايشان كه نزول انواع عقوبات است بر ايشان، و بدين سبب عبرت نيابند و آگاهى و هشيارى و بينائى پيدا نكنند.
حاصل آن كه كوردلند از ادراك حقايق.
تبصره: تحقيق مطلب در ضمن دو مقدمه مبين شود:
مقدمه اول: قلب اطلاق شود بر دو معنى: يك جسم صنوبرى الشكل واقع در طرف چپ سينه كه گوشت مخصوص و باطن آن مجوف و در آن خون سياه، منبع روح حيوانى است؛ اين قلب موجود در حيوانات، بلكه براى مرده هم باشد.
معنى دوم- عبارت است از لطيفه ربانيه روحانيه كه تعلقى به قلب جسمانى دارد، و اين لطيفه تعبير شود به قلب، نفس، روح و انسان، و اوست مدرك عالم عارف، و اوست مخاطب و معاتب و مطالب.
مقدمه دوم: آنكه انسان داراى دو چشم باشد: يكى بصر كه عبارت است از چشم ظاهرى كه به سبب آن موجودات را مشاهده كند؛ و ديگر چشم قلبى كه
جلد 9 - صفحه 70
عبارت از بصيرت و بينائى كه مدرك معانى و حقايق است. و اگر چشم قلبى باز باشد در شنيدن كلمات حقه و ديدن آيات الهيه، نورانيت و صفا در آئينه قلب هويدا باشد؛ همينكه غفلت و مخالفت سرزند، دود سياهى آئينه قلب را تاريك و بتدريج بواسطه تراكم شدن گناهان، طبع بر قلب دارد و كوردلى حاصل گردد؛ يعنى قلب كور گردد از ادراك حق و صلاح دين، و سستى نمايد به امر آخرت و بزرگ شمرد امر دنيا را؛ و هر زمان هم اوامر سبحانى و مواعظ الهى به او اخطار شود، از گوشى داخل و از گوشى خارج شود و ابدا از آيات قرآنى آگاهى و هشيارى نيابد و لذا در شأن آن فرمايد: «تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ». پناه به خدا از چنين قلبى و بدعاقبتى آن.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42) وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43) وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (44) فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ (45) أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46)
ترجمه
- و اگر تكذيب ميكنند تو را پس بتحقيق تكذيب كردند پيش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود
و قوم ابراهيم و قوم لوط
و اهل مدين و تكذيب كرده شد موسى پس مهلت دادم مر كافران را پس گرفتم آنها را پس چگونه بود انكار من
پس چه بسيار از بلدى كه هلاك گردانيديم آنرا در حاليكه بود ستمكار پس آن فرود آمده بر سقفهايش و چاه معطّل مانده و كوشك بلند
آيا پس سير نكردند در زمين پس بوده باشد
جلد 3 صفحه 611
مر آنها را دلهائى كه تعقّل كنند بآنها يا گوشهائى كه بشنوند بآنها پس امر چنين است كه كور نباشد چشمها ولى كور باشد دلها كه در سينهها است.
تفسير
- خداوند متعال براى تسليت خاطر نبى اكرم باز اشاره باحوال امم سابقه كه تكذيب انبياء عظام را نمودند فرموده باين تقريب كه اگر كفّار قريش و مشركين مكّه تو را تكذيب نمايند دلتنگ مباش چون پيشينيان آنها كه قوم نوح و عاد و ثمود باشند پيغمبران خودشان را كه حضرت نوح و هود و صالح عليهم السلام بودند تكذيب كردند و نياكان آنها كه قوم ابراهيم و قوم لوط و اهل شهر مدين بودند انبياء عظامى را مانند حضرت ابراهيم و لوط و شعيب عليهم السلام تكذيب نمودند و حضرت موسى با آنمعجزات باهرات بتكذيب قبطيان كه فرعون و آل او بودند گرفتار شد و من بآنها مهلت دادم تا مدّت آنها بپايان رسيد پس ناگهان گرفتم و بعذابهاى گوناگون گرفتارشان نمودم پس چگونه بود انكار و ناپسندى من اعمال آنها را كه موجب تغيير نعمت بمحنت و حيات بممات و عمارت بخراب شد چنانچه مفسّرين فرمودهاند يا چگونه بود انكار و ناپسندى من اعمال آنها را كه موجب تغيير نعمت بمحنت و حيات بممات و عمارت بخراب شد چنانچه مفسّرين فرمودهاند يا چگونه بود آنكار آنها وحدانيّت من و نبوّت پيغمبران مرا كه موجب تغييرات مذكوره گرديد و حقير احتمال دادم چون نكير اسم مصدر بمعناى انكار است و اضافه بفاعل يا مفعول شده و چه بسا آبادى و عمرانى كه هلاك كرديم يا هلاك كردم آنرا چون اهلكتها نيز قرائت شده و انسب است با امليت كه در آيه قبل است يعنى اهل آنرا چون ستمكار بودند بخود و غير و اكنون ديوارهاى آنعمارات افتاده روى سقفهاى آنها كه قبلا خراب شده بود بر سرشان و چه بسا چاه بيكار افتاده و كوشك بلند يا گچ كارى شده كه بىصاحب مانده و صاحبان آنها از بين رفته و نابود شدند و آثار آنها باقى است چرا مسافرت نميكنند تا اين آثار را ببينند و دل بينا و گوش شنوا پيدا كنند و مواعيد انبياء را سرسرى نپندارند چون در بلاد شام و يمن اين آثار مشهود ميشود و همانا حكايت از اين قرار است كه در اين موارد چشمها كور نميشود ولى دلها كه در سينهها جاى دارد كور ميگردد و كورى باطنى بدتر از كورى ظاهرى است و اينها كه انبياء را تكذيب كرده و ميكنند دلهاشان كور است كه در درون آنها جاى دارد نه ديدههاشان كه در سرهاشان قرار گرفته چون نظر ننمودند در ادلّه توحيد و رسالت
جلد 3 صفحه 612
تا دلشان بنور معرفت روشن شود بلكه فرو رفتند در متابعت هوى و تقليد آباء تا چشم دلشان كور شد و از سعادت دنيا و آخرت محروم گشتند و ضمير در كلمه فانّها راجع بقصّه است يا راجع بأبصار و مفسّر بآن و در اخبار اهل بيت اطهار بئر معطّله بعالمى كه مردم از علم او منتفع نميشوند و بامام صامت و غائب و قصر مشيد بامام ظاهر ناطق مانند امير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده و مناسبت علم كه موجب حيات ارواح است با آب كه مايه زندگى ابدان است و قصر بلند يا سفيد كارى شده با مقام رفيع امام ظاهر ناطق و متروك ماندن چاه با مهجور و مستور بودن عالم و امام محتاج به بيان نيست و در خصال از امام سجاد عليه السّلام نقل نموده كه همانا از براى بنده چهار چشم است دو چشم براى ديدن امر دين و دنياى او است و دو چشم براى ديدن امر آخرت او و چون خدا براى بندهئى خير خواسته باشد باز فرمايد براى او دو چشم قلبش را پس ببيند بآن دو عالم غيب و امر آخرت خود را و چون خواسته باشد براى او غير از آنرا قلب او را بحال خود واگذار ميفرمايد و در دو روايت از صادقين عليهما- السلام به اين معنى اشاره شده با تصريح بآنكه باز شدن دو چشم قلب مخصوص بشيعيان ائمه اطهار است و كورى حقيقى كورى قلب است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ فَلَم يَسِيرُوا فِي الأَرضِ فَتَكُونَ لَهُم قُلُوبٌ يَعقِلُونَ بِها أَو آذانٌ يَسمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعمَي الأَبصارُ وَ لكِن تَعمَي القُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46)
آيا پس از اينکه بيانات اينکه مشركين و كفّار سير نميكنند در اطراف زمين پس بوده باشد براي آنها قلوبي که بآن تعقّل كنند مراكز امم سابقه را که در اثر تكذيب انبياء به چه عذابهايي گرفتار شدند، يا گوشهايي که قضايا و أخبار أمم سابقه بشنوند پس محققا أبصار آنها كور نيست ميبينند و لكن قلوب آنها كور است درك نميكنند.
(أَ فَلَم يَسِيرُوا فِي الأَرضِ): سير در ارض دو نحوه است يك نحوه مسافرت است و مشاهده نقاط زمين هر كجا چه نحوه است، و يك نحوه بتوسّط اسباب و كتابها و مقالهها و راديوها و تلفنها و تلگرافات و روزنامهها از تمام صفحه كره خبردار ميشوند.
(فَتَكُونَ لَهُم قُلُوبٌ يَعقِلُونَ بِها): قلب مركز توجّه روح انساني و عقل بشري است که در آيات و اخبار بسيار ذكر شده بخلاف امروزيها که مركز توجّه عقل را دماغ ميگيرند و غافل از اينکه هستند که دماغ مركز قوّه متخيّله است و قلب مركز قوّه عاقله است و چون اينها روح مجرّدي قائل نيستند و همان قوه متخيّله که در بسياري از حيوانات هم هست بتفاوت درجات و در انسان فرد اجلاي او هست تصوّر كردند و جز محسوسات چيزي را قبول ندارند نه ملائكه و نه جنّ و نه عالم ارواح و عالم انوار حتّي بسياري منكر وجود حقّ هستند تمام را مستند به طبيعت
جلد 13 - صفحه 314
ميدانند، و فرق اينکه دو قوّه اينکه است که عقل مدرك كلّيات است و متخيّله مدرك جزئيّات است. از امير المؤمنين عليه السلام پرسيدند: عقل چيست!- فرمود:
«العقل ما عبد به الرّحمن و اكتسب به الجنان»
عرض كردند: پس در معاويه چيست!- فرمود نكري و شيطنت.
اينکه كفار قلب دارند که مركز روح انساني است و محلّ توجّه او است لكن همين نحوي که از براي بدن چشم و گوش و زبان هست از براي روح هم هست اينها قلب آنها كور و كر و لال است چنانچه ميفرمايد:
(أَو آذانٌ يَسمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعمَي الأَبصارُ): چشم سر آنها باز است مبصرات را ميبينند.
(وَ لكِن تَعمَي القُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ): چشم قلب كور است حقايق را نميبيند، گوش او كر است مواعظ و نصايح را نميشنود، زبانش لال است اعتراف بحقايق نميكند. و اينکه كوري و كري و لالي نه در أصل خلقت است بلكه در اثر آفت است به كثرت معاصي و طغيان که تعبير بسياهي قلب و قساوت ميشود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 46)- سیر در ارض و بیداری دلها: از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اقوام ظالم و ستمگری بود که خداوند آنها را به کیفر اعمالشان رسانید و شهر و دیارشان را ویران ساخت، در این آیه به عنوان تأکید روی این مسأله میگوید: «آیا آنها سیر در زمین نکردند تا دلهایی داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند؟ یا گوشهای شنوایی که ندای حق را بشنوند» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها).
آری! ویرانههای کاخهای ستمگران و مساکن ویران شده جباران و دنیا پرستان که روزی در اوج قدرت میزیستند، هر یک در عین خاموشی هزار زبان دارند و با هر
ج3، ص223
زبانی هزاران نکته میگویند.
سپس برای این که حقیقت این سخن آشکارتر گردد، قرآن میگوید: چه بسیارند کسانی که ظاهرا چشم بیان و گوش شنوا دارند اما در واقع کوران و کرانند، «چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمیشود، بلکه دلهایی که در سینهها جای دارد، بینایی را از دست میدهد» (فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ).
در حقیقت آنها که چشم ظاهری خویش را از دست میدهند، کور و نابینا نیستند و گاه روشن دلانی هستند از همه آگاهتر، نابینایان واقعی کسانی هستند که چشم قلبشان کور شده و حقیقت را درک نمیکنند! لذا در روایتی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله میخوانیم: «بدترین نابینایی، نابینایی دل است»!
نکات آیه
۱ - توبیخ و سرزنش کفرپیشگان و تکذیب کنندگان صدراسلام، به خاطر عبرت نگرفتن از سرنوشت اقوام هلاک شده پیشین و پند نیاموختن از آثار به جا مانده از شهرها وسرزمین هاى متروک و ویران شده آنها (فکأیّن من قریة أهلکنها ... أفلم یسیروا فى الأرض) استفهام در جمله «أ فلم یسیروا فى الأرض» استفهام توبیخى است و «سیر» (مصدر «یسیرون») به معناى سیاحت و گردش مى باشد. «ال» در «الأرض» عهد حضورى و «أرض» به معناى سرزمین است و ضمیر فاعل در «یسیرون» به مشرکان حق ستیز و تکذیب گر صدراسلام باز مى گردد.
۲ - سیاحت در زمین براى مشاهده شهرهاى ویران شده و مطالعه در سرنوشت و فرجام شوم ستمگران تاریخ، توصیه خداوند به گردنکشان و حق ستیزان (أفلم یسیروا فى الأرض فتکون لهم قلوب یعقلون بها)
۳ - مطالعه در سرگذشت جوامع بى دادگر و کفرپیشه تاریخ و مشاهده شهرها و سرزمین هاى ویران شده آنها (شهرهایى که با عذاب قهر الهى زیرورو شدند) بسترى مناسب براى عبرت گرفتن و زمینه اى کارساز براى بیدارى دل ها (أفلم یسیروا فى الأرض فتکون ...و لکن تعمى القلوب التى فى الصدور)
۴ - تکذیب پیامبران الهى و مبارزه با آنان، نشانه پندناپذیرى و کوردلى است. (و إن یکذّبوک... فتکون لهم قلوب یعقلون ... القلوب التى فى الصدور)
۵ - کاخ هاى رفیع و مناطق مسکونى به جا مانده از اقوام هلاک شده در دسترس مردم عصر بعثت (فکأیّن من قریة أهلکنها ... أفلم یسیروا فى الأرض)
۶ - مشرکان تکذیب گر و حق ستیز عصر بعثت، مردمى پندناپذیر و کوردل (و إن یکذّبوک ... أفلم یسیروا فى الأرض ... القلوب التى فى الصدور)
۷ - قلب و گوش، ابزار شناخت و درک حقایق (فتکون لهم قلوب یعقلون بها أو أذان یسمعون بها)
۸ - کوردلى، موجب محرومیت از فهم حقایق و پندپذیرى (أفلم یسیروا ... فإنّها لاتعمى الأبصر و لکن تعمى القلوب التى فى الصدور)
۹ - بینایى واقعى آدمى در داشتن ضمیرى آگاه و گوشى شنوا است. (فتکون لهم قلوب یعقلون بها أو أذان یسمعون بها ... فى الصدور)
۱۰ - سینه، جایگاه قلب آدمیان (فتکون لهم قلوب ... و لکن تعمى القلوب التى فى الصدور)
۱۱ - کافران و تکذیب کنندگان پیامبران، نابینایان واقعى و محروم از بینایى دل (أفلم یسیروا فى الأرض ... و لکن تعمى القلوب التى فى الصدور)
۱۲ - قلب، مرکز آگاهى، شنوایى و بینایى انسان (فانها لاتعمى الأبصر و لکن تعمى القلوب التى فى الصدور)
موضوعات مرتبط
- آثارباستانى: آثارباستانى در صدراسلام ۵; عبرت از آثارباستانى ۱; مطالعه آثارباستانى ۳
- اقوام پیشین: عبرت از فرجام اقوام پیشین ۱
- انبیا: تکذیب انبیا ۴; کوردلى مکذبان انبیا ۱۱
- بصیرت: زمینه بصیرت ۹
- بینایى: مرکز بینایى ۱۲
- تاریخ: عبرت از تاریخ ۱، ۲، ۳; مطالعه تاریخ ۳
- تنبه: زمینه تنبه ۳
- حقایق: عوامل محرومیت از درک حقایق ۸;مرکز درک حقاق ۷
- حق ستیزان: توصیه به حق ستیزان ۲
- خدا: توصیه هاى خدا ۲; سرزنشهاى خدا ۱
- سیاحت: توصیه به سیاحت ۲
- سینه: نقش سینه ۱۰
- شناخت: ابزار شناخت ۷
- شنوایى: مرکز شنوایى ۱۲; نقش شنوایى ۹
- طغیانگران: توصیه به طغیانگران ۲
- ظالمان: مطالعه سرنوشت ظالمان ۳; مطالعه فرجام ظالمان ۲
- عبرت: عوامل عبرت ۲، ۳; عوامل عبرت ناپذیرى ۸; نشانه هاى عبرت ناپذیرى ۴
- قلب: مکان قلب ۱۰; نقش قلب ۷، ۱۲
- کافران: سرزنش کافران صدراسلام ۱; عبرت ناپذیرى کافران صدراسلام ۱; کوردلى کافران ۱۱
- کوردلى: آثار کوردلى ۸; نشانه هاى کوردلى ۴
- گوش: نقش گوش ۷
- مشرکان: حق ستیزى مشرکان صدراسلام ۶; عبرت ناپذیرى مشرکان صدراسلام ۶; کوردلى مشرکان صدراسلام ۶