البقرة ١٨

از الکتاب
کپی متن آیه
صُمٌ‌ بُکْمٌ‌ عُمْيٌ‌ فَهُمْ‌ لاَ يَرْجِعُونَ‌

ترجمه

آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنمی‌گردند!

كرانند و گنگانند و كورانند، پس [از گمراهى‌] باز نمى‌گردند
كرند، لالند، كورند؛ بنابراين به راه نمى‌آيند.
آنها کر و گنگ و کورند و (از ضلالت خود) بر نمی‌گردند.
کر و لال و کورند، به این سبب آنان [از گمراهی و ضلالت به سوی هدایت و حقیقت] بازنمی گردند.
كرانند، لالانند، كورانند، و بازنمى‌گردند.
ناشنوا و گنگ و نابینا هستند و به راه نمی‌آیند
كرانند- از شنيدن حق-، گنگانند- از گفتن حق-، كورانند- از ديدن حق-، و [از گمراهى‌] بازنمى‌گردند.
(آنان همچون) کران و لالان و کورانند و (به سوی حق و حقیقت) راه بازگشت ندارند.
(اینان) کران، لالان، (و) کورانند، پس اینان (به سوی حق) برنمی‌گردند.
کرانند گنگانند کورانند پس باز نمی‌گردند

Deaf, dumb, blind. They will not return.
ترتیل:
ترجمه:
البقرة ١٧ آیه ١٨ البقرة ١٩
سوره : سوره البقرة
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«صُمٌّ»: جمع اَصَمّ، کران. «بُکْمٌ»: جمع أبْکَم، لالان. «عُمْیٌ»: جمع أَعْمی، کوران.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


«18» صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ‌

آنان (از شنيدن حقّ) كر و (از گفتن حقّ) گنگ و (از ديدن حقّ) كورند، پس ايشان (به سوى حقّ) باز نمى‌گردند.

نکته ها

قرآن در ستايش برخى پيامبران مى‌فرمايد: آنان دست وچشم دارند، «وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ» «1» شايد مقصود آن است كه كسى كه دست بت‌شكنى دارد دست دارد، كسى كه چشم خدابين دارد چشم دارد، پس منافقان كه چنين دست وچشمى ندارند، در واقع همچون ناقص الخلقه‌هايى هستند كه خود مقدّمات نقص را فراهم كرده و وسائل شناخت را از دست داده‌اند. لذا در اين سوره درباره‌ى منافقان تعابيرى همچون «لايشعرون، ما يشعرون، لايعلمون، لايبصرون، يعمهون، صمّ، بكم، عمى، لا يرجعون» بكار رفته است.

نظر، غير از بصيرت است. در سوره اعراف مى‌خوانيم: «تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ» «2» مى‌بينى كه به تو نگاه مى‌كنند، در حالى كه نمى‌بينند. يعنى چشم بصيرت ندارند كه حقّ را ببينند.

عدم بهره‌گيرى صحيح از امكانات و وسائل شناخت، مساوى با سقوط و از دست دادن انسانيّت است. در سوره اعراف آيه‌ى 179 مى‌خوانيم: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» آنان دل دارند، ولى نمى‌فهمند، چشم دارند ولى نمى‌بينند، گوش دارند ولى حقّ را نمى‌شنوند، اين گروه همچون چهارپايان بلكه از آنها پست‌تر و گمراه‌ترند، ايشان غافل هستند.

جزاى كسى كه در دنيا خود را به كورى و كرى و لالى مى‌زند، كورى و كرى و لالى آخرت است. «وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى‌ وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا» «3»


«1». ص، 45.

«2». اعراف، 198.

«3». اسراء، 97.

جلد 1 - صفحه 68

پیام ها

1- نفاق، انسان را از درك حقايق و معارف الهى باز مى‌دارد. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»

2- كسى كه از عطاياى الهى در راه حقّ بهره نگيرد، همانند كسى است كه فاقد آن نعمت‌هاست. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»

3- حقّ نديدن منافقان دو دليل دارد: يكى آنكه فضاى بيرونى آنان تاريك است؛ «فِي ظُلُماتٍ» وديگر آنكه خود چشم دل را از دست داده‌اند. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ»

4- منافقان، لجاجت و تعصّب دارند. «فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ «18»

صُمٌ‌: كر هستند اين جماعت منافقين از شنيدن حق، به اين معنى كه گوش دل را برشنيدن حق ندارند. بُكْمٌ‌: گنگ و لال هستند از گفتن حق، به اين معنى كه سخن حق را بر زبان جارى نكنند. عُمْيٌ‌: كور و نابينا هستند، كه حق و آثار و بينات آنرا مشاهده نكنند؛ يعنى چشم دل و بصيرت آنها كور است كه آيات واضحه الهيه را مشاهده كنند و ايمان حقيقى بياورند. مراد آنست كه چون آثار حقيقيه اين سه عضو ظاهر نگردد، يعنى دلايل حقه را استماع نكنند و از روى اعتقاد اقرار به خدا و رسول ننمايند و آيات باهره و معجزات قاهره را منظور نظر ندارند؛ پس گويا قوه سامعه و باصره و ناطقه ندارند. فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ‌: پس ايشان باز نمى‌گردند از كفر به ايمان و از نفاق به ايقان، چنانچه در آيه شريفه ديگر وصف فرمايد: لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها، أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ‌ «1».

تنبيه: گوهر نفيسه و جوهر قدسيه عقل را كه حق تعالى در وجود بشر مقرر فرموده، كه به راهنمائى عقل خارج كه پيغمبر باشد كمال سعادت را دريابد؛ لكن بدبخت انسانى كه اين وديعه الهيه را ضايع ساخته، فهم و شنوائى و بينائى را معدوم و خود را به مرتبه حيوان بلكه از او هم پست‌تر گردد؛ زيرا چهار پا با ادراك جزئى، جدّ و جهد نمايد در جلب منافع و دفع مضار، و لكن اين جماعت با آنكه مدرك كليات هستند، ابدا توجه به نفع و ضرر حقيقى ندارند؛ بلكه با علم به ضرر اقدام به آن نمايند. و نيز چهار پا به زجر زاجر، منزجر و ارشاد يابد، اما اين جماعت به سبب فرط عناد و انكار به زجر زاجر و هدايت هادى، متأثر نگردند و مواعظ سبحانى در قلب آنها تأثير نكند، لذا در گمراهى بمانند.


«1» سوره اعراف، آيه 179.

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 80

بعد از آن مثال ديگر براى دسته ديگر از منافقين بيان فرمايد:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ «18»

ترجمه‌

كرانند گنگانند كورانند پس آنان بازگشت نميكنند..

تفسير

كوران و كران و گنگانند در دنيا كه ادراك علوم حقه و معارف الهيّه را نمى‌نمايند لذا خداوند فرموده در آيه ديگر دلهائى دارند كه بآنها نمى‌فهمند و چشم هائى دارند كه بآنها نمى‌بينند و گوشهائى دارند كه بآنها نمى‌شنوند يعنى از امور اخروى در دنيا و در آخرت هم كور و كر و گنگ محشور ميشوند چنانچه در آيه ديگر باين معنى تصريح فرموده است و از اين ضلالت بهدايت هرگز بازگشت نمينمايند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


صُم‌ٌّ بُكم‌ٌ عُمي‌ٌ فَهُم‌ لا يَرجِعُون‌َ «18»

(اينان‌ لالان‌ و كران‌ و كورانند و ‌ايشان‌ بجانب‌ حق‌ برنميگردند) ‌در‌ تفسير ‌اينکه‌ ‌آيه‌ بسه‌ وجه‌ زير بايد توجه‌ شود ‌که‌ ‌در‌ گفته‌هاي‌ مفسرين‌ نيست‌

«وجه‌ اول‌»

‌براي‌ انسان‌ دو نحوه‌ چشم‌ و گوش‌ و زبان‌ ميباشد ظاهري‌ و باطني‌ چشم‌ و گوش‌ و زبان‌ ظاهري‌ وسيله‌ ‌براي‌ ابصار و استماع‌ و تكلّم‌ نفس‌ حيواني‌ ‌است‌ ‌که‌ بواسطه‌ ‌آنها‌ نفس‌ حيواني‌ بصير و سميع‌ و متكلّم‌ ‌است‌ و ‌با‌ زوال‌ و ‌ يا ‌ نقصي‌ ‌در‌ ‌آنها‌ ‌اينکه‌ آلات‌ ‌از‌ كار افتاده‌ و نفس‌ حيواني‌ انسان‌ فاقد شنوايي‌ ‌ يا ‌ بينايي‌ ميشود اما باطني‌ چشم‌ و زبان‌ و گوش‌ قلب‌ ‌است‌ ‌که‌ اسباب‌ بينايي‌ و شنوايي‌ نفس‌ ناطقه‌اند ‌يعني‌ نفس‌ ناطقه‌ انسان‌ بواسطه‌ ‌آن‌ گوش‌ باطني‌ حقايق‌ معنوي‌ ‌را‌ ميشنود و مواعظ حكمت‌آميز ‌را‌ استماع‌ ميكند و ‌با‌ ‌آن‌ چشم‌ ‌است‌ ‌که‌ معارف‌ الهي‌ ‌را‌ مي‌بيند و حقايق‌ معنوي‌ ‌را‌ مشاهده‌ مينمايد و بالاخره‌ ‌با‌ ‌آن‌ زبان‌ ‌است‌ ‌که‌ بمعارف‌ الهيه‌ اعتراف‌ و اقرار دارد و منشأ كوري‌ و كري‌ و لالي‌ ‌آن‌ ‌هم‌ سه‌ چيز ‌است‌ 1‌-‌ زوال‌ عقل‌ بجنون‌ ‌ يا ‌ خواب‌ و ‌ يا ‌ مستي‌ 2‌-‌ زوال‌ آلات‌ قلبيه‌ 3‌-‌ حدوث‌ مرض‌ ‌ يا ‌ خللي‌ ‌در‌ ‌آنها‌ ‌از‌ عصبيت‌ و عناد ‌ يا ‌ كفر و نفاق‌ و غيره‌ و منشأ كوري‌ و كري‌ و لالي‌ منافقين‌ نفاقي‌ ‌است‌ ‌که‌ قلب‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ درك‌ حقايق‌ و معارف‌ الهيه‌ عاجز نموده‌ ‌است‌ چنان‌ ‌که‌ آيات‌ ديگر ‌از‌ قرآن‌ ‌هم‌ مؤيد ‌اينکه‌

جلد 1 - صفحه 422

مطلب‌ مي‌باشد: مانند ‌آيه‌ شريفه‌ أَ فَلَم‌ يَسِيرُوا فِي‌ الأَرض‌ِ فَتَكُون‌َ لَهُم‌ قُلُوب‌ٌ يَعقِلُون‌َ بِها أَو آذان‌ٌ يَسمَعُون‌َ بِها فَإِنَّها لا تَعمَي‌ الأَبصارُ وَ لكِن‌ تَعمَي‌ القُلُوب‌ُ الَّتِي‌ فِي‌ الصُّدُورِ«1»

«وجه‌ دوم‌»

اينست‌ ‌که‌ مراد همين‌ چشم‌ و گوش‌ و زبان‌ ظاهري‌ ‌باشد‌ ولي‌ ‌با‌ توجه‌ ‌به‌ اينكه‌ چشم‌ بايد وسيله‌ ديدن‌ حقايق‌ ‌باشد‌ و انسان‌ بواسطه‌ ‌آن‌ عبرت‌ گيرد و گوش‌ وسيله‌ مواعظ حقه‌ و كلام‌ الهي‌ و گفته‌هاي‌ حكمت‌آميز بوده‌ و زبان‌ وسيله‌ گفتن‌ و تلاوت‌ كلام‌ الهي‌ و خلاصه‌ اعضاء مدركه‌ بايد وسيله‌ عبادت‌ و طاعت‌ حق‌ ‌باشد‌ حال‌ ‌اگر‌ كسي‌ ‌اينکه‌ ودايع‌ الهي‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌غير‌ موارد مشروع‌ بكار برد ‌يعني‌ ‌با‌ گوش‌ حقايق‌ ‌را‌ نشنيد و ‌با‌ زبان‌ معارف‌ ‌را‌ نگفت‌ و ‌با‌ چشم‌ عبرت‌ نگرفت‌ مانند كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ فاقد چشم‌ و گوش‌ و زبان‌ ‌است‌، مثل‌ اينكه‌ مي‌گويي‌ فلاني‌ آدم‌ نيست‌ و ‌ يا ‌ ‌آن‌ شخص‌ مرد نيست‌ چون‌ آثار انسانيت‌ و مردي‌ ‌از‌ ‌او‌ ظاهر نميگردد ‌پس‌ منافقين‌ ‌هم‌ ‌که‌ مدركات‌ خودشان‌ ‌را‌ نميخواهند ‌در‌ مقام‌ عبادت‌ حق‌ بكار برند كور و كر و لالند.

«وجه‌ سوم‌»

‌براي‌ بصيرهم‌ دو معني‌ ‌است‌ يكي‌ ديدن‌ الوان‌ و اشكال‌ ظاهري‌ و ديگري‌ دانايي‌ بحكم‌ و مصالح‌ امور و علم‌ بدقايق‌ و رموز كارها چنان‌ ‌که‌ ‌در‌ اصطلاح‌ گوئيم‌ فلان‌ كس‌ ‌در‌ تجارت‌ ‌ يا ‌ زراعت‌ و ‌ يا ‌ سياست‌ مثلا بصير ‌است‌ ‌يعني‌ بمصالح‌ و مفاسد ‌اينکه‌ امور دانا مي‌باشد و همين‌ طور ‌است‌ سميع‌ دو معني‌ دارد يكي‌ شنوايي‌ اصوات‌


1‌-‌ سوره‌ حج‌ ‌آيه‌ 45 (آيا سير نميكنيد روي‌ زمين‌ ‌تا‌ ‌براي‌ ‌آنها‌ دلهايي‌ ‌باشد‌ ‌که‌ بآن‌ درك‌ كنند آيا گوشهايي‌ پيدا كنند ‌که‌ ‌با‌ ‌آن‌ بشنوند زيرا حقيقت‌ اينست‌ ‌که‌ ديده‌هاي‌ (ظاهري‌ اينان‌) كور نيست‌ ولي‌ چشم‌ دلشان‌ كور ‌است‌)

جلد 1 - صفحه 423

و الحان‌ و ديگري‌ تأثّر كلام‌ چنان‌ ‌که‌ گويي‌ فلاني‌ حرف‌ شنواست‌ و مراد ‌از‌ (سمع‌ اللّه‌ لمن‌ حمده‌) نيز همين‌ معني‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌خدا‌ اجابت‌ ميكند سؤال‌ كسي‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ستايش‌ كند و همچنين‌ نطق‌ داراي‌ دو معني‌ ‌است‌ يكي‌ تلفّظ كلماتي‌ و ديگري‌ بيان‌ حقايق‌ چنان‌ ‌که‌ گويي‌ ‌او‌ عجب‌ ناطقي‌ ‌است‌ و لذا عرب‌ نام‌ خودش‌ ‌را‌ عرب‌ ‌يعني‌ معرب‌ ‌ما ‌في‌ الضمير گذارده‌ و سايرين‌ ‌را‌ عجم‌ گويند ‌يعني‌ نميتوانند حقايق‌ مكنون‌ خودشان‌ ‌را‌ بيان‌ كنند و منافقين‌ ‌اگر‌ چه‌ الوان‌ ‌را‌ مي‌بينند ولي‌ دانايي‌ بمصالح‌ امور ندارند و ‌اگر‌ چه‌ صداها ‌را‌ ميشنوند ولي‌ كلام‌ حق‌ ‌در‌ ‌آنها‌ تأثير نكرده‌ و اجابت‌ مسئلت‌ پروردگار و انبياء ‌را‌ نمينمايند و همچنين‌ سخن‌ مي‌گويند ولي‌ عاجزند ‌که‌ حق‌ ‌را‌ بيان‌ كنند بلكه‌ كتمان‌ حق‌ كردند و معجزات‌ باهرات‌ انبياء ‌را‌ انكار نمودند جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم‌«1» ‌با‌ بيان‌ بالا مي‌بينيم‌ ‌که‌ تمام‌ وجوه‌ مذكور ‌بر‌ منافقين‌ منطبق‌ ‌است‌ و مانعة‌-‌ الجمع‌ ‌هم‌ نيست‌.

«فَهُم‌ لا يَرجِعُون‌َ» فاء ‌در‌ فهم‌ ‌از‌ ‌براي‌ تفريع‌ ‌است‌ و ممكن‌ ‌است‌ جمله‌ تفريع‌ ‌بر‌ آيات‌ قبل‌ ‌باشد‌ ‌يعني‌ تفريع‌ ‌بر‌ «تَرَكَهُم‌ فِي‌ ظُلُمات‌ٍ» ‌ يا ‌ «أُولئِك‌َ الَّذِين‌َ اشتَرَوُا الضَّلالَةَ. الاية» ‌ يا ‌ «يَمُدُّهُم‌ فِي‌ طُغيانِهِم‌ يَعمَهُون‌َ» ‌ يا ‌ صُم‌ٌّ بُكم‌ٌ عُمي‌ٌ» ‌ يا ‌ ‌بر‌ تمام‌ آيات‌ مذكورة نكته‌ ديگري‌ ‌که‌ ‌از‌ جمله‌ اخير استنباط ميشود اينست‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌از‌ اخبار غيبي‌ قرآن‌ ‌است‌ زيرا منافقين‌ ‌از‌ هنگام‌ نزول‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌که‌ اواخر بعثت‌ ‌بود‌ ‌تا‌ آخر عمر ‌از‌ نفاق‌ ‌خود‌ برنگشتند.


1‌-‌ سوره‌ نمل‌ ‌آيه‌ 14 (منكر ‌آن‌ شدند ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ ‌در‌ دلشان‌ ‌آن‌ ‌را‌ يقين‌ داشتند)

424

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 18)- سپس اضافه می‌کند: «آنها کر هستند و گنگ و نابینا، و چون هیچ یک از وسائل اصلی درک حقایق را ندارند از راهشان باز نمی‌گردند» (صُمٌّ بُکْمٌ

ج1، ص48

عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ)

. به هر حال این تشبیه در حقیقت، یک واقعیت را در زمینه نفاق روشن می‌سازد، و آن اینکه نفاق و دوروئی برای مدت طولانی نمی‌تواند مؤثر واقع شود و این امر همچون شعله ضعیف و کم دوامی که در یک بیابان تاریک و ظلمانی در معرض وزش طوفانهاست دیری نمی‌پاید، و سر انجام چهره واقعی آنها آشکار می‌گردد.

نکات آیه

۱ - منافق رها شده در ظلمت و گمراهى بسان شخص کر و لال و نابیناست. (ترکهم فى ظلمت لایبصرون. صم بکم عمى) صم، بکم و عمى به ترتیب: جمع أصم (کر)، أبکم (لال) و أعمى (کور) است. کلمات یاد شده خبر براى مبتداى محذوف، یعنى ضمیر «هم» است که به توصیف شدگان در آیه قبل (منافقان رها شده در ظلمت) بر مى گردد.

۲ - منافقان، از حق شنوى، حق بینى و حق گویى ناتوان هستند. (صم بکم عمى)

۳ - منافقان، از درک و تشخیص معارف الهى و حقایق دینى ناتوانند. (صم بکم عمى)

۴ - عجز و ناتوانى از شنیدن، دیدن و گفتن حقایق، ظلمتهایى است که منافقان در آن گرفتارند. (ترکهم فى ظلمت لایبصرون. صم بکم عمى) آیه مورد بحث مى تواند تفسیرى براى کلمه «ظلمات» و جمله «لایبصرون» در آیه قبل باشد.

۵ - منافقان رها شده در ظلمتِ گمراهیها، راه نجاتى ندارند و به ایمان راستین باز نخواهند گشت. (صم بکم عمى فهم لایرجعون)

موضوعات مرتبط

  • تشبیهات: تشبیه به کر ۱; تشبیه به کور ۱; تشبیه به لال ۱
  • ظلمت: موارد ظلمت ۴، ۵
  • قرآن: تشبیهات قرآن ۱
  • گمراهى: ظلمت گمراهى ۵
  • منافقان: حق ناشنوایى منافقان ۲، ۴; سوء ادراک منافقان ۳، ۴; عجز منافقان ۳، ۴; کرى منافقان ۱; گمراهى منافقان ۱، ۵; لالى منافقان ۱; در ظلمت منافقان ۱، ۴، ۵; منافقان و حق بینى ۲; منافقان و حقگویى ۲; هدایت ناپذیرى منافقان ۵

منابع