ریشه عرب: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::عرب]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
خط ۹: | خط ۳۱: | ||
(بر وزن فرس) طائفهاى از مردماند خلاف عجم. و عجم هر غير عرب است از هر نژاد و قوم كه بوده باشد. راغب گفته: عرب اولاد اسمعيلاند. جوهرى گفته: عرب طائفهاى از مردماند. به عرب شهرنشين گويند عربىّ و به عرب باديهنشين گويند اعرابى، اعراب جمع عرب نيست بلكه عرب اسم جنس است در شعر صحيح جمع اعراب اعاريب آمده. در مفردات گويد: اعراب در اصل جمع عرب است سپس به عربهاى باديهنشين اسم شده. دانشمندان در اين متفّق القولند كه: اعراب و اعرابى به باديهنشينان مخصوص است و به شهرنشين اعرابى اطلاق نمىشود. ولى در صحاح گفته: اعراب جمع است و از خود مفرد ندارد. [توبه:97]. علت شدّت كفر و نفاق ظاهراً دور بودن از حضارت و تمدّن است زيرا در اهل باديه جهالت بيشتر حكم فرماست [توبه:99]. كلمه اعراب مجموعاً ده بار در قرآن آمده و مراد از همه آنها باديه نشيناناند. مراد از «عَرَبِىٌّ مُبينٌ» و «عَرَبِىٌّ» در وصف قرآن، فصيح و روشن بودن آن است [نحل:103]، [يوسف:2]، [رعد:37]، [احقاف:12]. راغب گفته: «اَلْعَرَبِىُّ اَلْفَصيحُ الْبَيِّنُ مِنَ الْكَلامِ» در صحاح گفته: «اعرب به حجّةاى افصح» بعضى از مفسران از «عربى»فقط زبان را در نظر گرفتهاند ولى ظاهراً فصاحت مراد است. اعراب روشن كردن به وسيله حركه است. | (بر وزن فرس) طائفهاى از مردماند خلاف عجم. و عجم هر غير عرب است از هر نژاد و قوم كه بوده باشد. راغب گفته: عرب اولاد اسمعيلاند. جوهرى گفته: عرب طائفهاى از مردماند. به عرب شهرنشين گويند عربىّ و به عرب باديهنشين گويند اعرابى، اعراب جمع عرب نيست بلكه عرب اسم جنس است در شعر صحيح جمع اعراب اعاريب آمده. در مفردات گويد: اعراب در اصل جمع عرب است سپس به عربهاى باديهنشين اسم شده. دانشمندان در اين متفّق القولند كه: اعراب و اعرابى به باديهنشينان مخصوص است و به شهرنشين اعرابى اطلاق نمىشود. ولى در صحاح گفته: اعراب جمع است و از خود مفرد ندارد. [توبه:97]. علت شدّت كفر و نفاق ظاهراً دور بودن از حضارت و تمدّن است زيرا در اهل باديه جهالت بيشتر حكم فرماست [توبه:99]. كلمه اعراب مجموعاً ده بار در قرآن آمده و مراد از همه آنها باديه نشيناناند. مراد از «عَرَبِىٌّ مُبينٌ» و «عَرَبِىٌّ» در وصف قرآن، فصيح و روشن بودن آن است [نحل:103]، [يوسف:2]، [رعد:37]، [احقاف:12]. راغب گفته: «اَلْعَرَبِىُّ اَلْفَصيحُ الْبَيِّنُ مِنَ الْكَلامِ» در صحاح گفته: «اعرب به حجّةاى افصح» بعضى از مفسران از «عربى»فقط زبان را در نظر گرفتهاند ولى ظاهراً فصاحت مراد است. اعراب روشن كردن به وسيله حركه است. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
من:100, ل:75, ه:72, قرء:48, هم:39, قول:37, ک:36, انن:35, کم:34, علم:33, فى:33, الله:33, امن:32, ان:32, وله:32, لعل:32, اله:32, نذر:31, لا:30, نا:30, الذين:28, بين:28, لسن:28, قوم:26, نفق:26, خلف:25, عن:25, ذلک:24, نزل:24, کتب:24, الى:23, ب:22, ايى:22, حول:22, حکم:22, عظم:20, ائى:19, هن:19, عقل:19, اهل:19, اوى:19, جعل:19, اول:19, عجم:19, ف:19, هذا:19, امم:18, بشر:17, نشء:17, ما:17, شدد:17, س:17, لو:17, بکر:16, ذا:16, فسق:16, فوز:16, مدينه:16, مدن:16, کون:16, سئل:15, ذکر:15, وقى:15, ظلم:15, صرف:15, رسل:15, دعو:15, ترب:15, صحب:15, جىء:15, خبر:15, شغل:15, اخذ:15, اذن:15, غير:15, ذى:15, کفر:15, هو:15, صدق:15, على:15, عذر:15, بدو:15, ا:15, سمع:15, ثلل:14, رضو:14, نحن:14, لم:14, فصل:14, ها:14, يمن:14, عوج:14, مول:14, حسن:14, تبع:14, قرى:13, قلل:13, قصص:13, وحى:13, رحم:13, جدر:13, مثل:13, نبء:13, زبر:13, هضم:13, اوب:13, کلل:13, لکن:13, غرم:13, الا:13, هوى:13, عرض:13, قعد:13, وعد:13, ربص:12, فقه:12, يوم:12, بئس:12, سوء:12, بعد:12, ضرب:12, هدى:12, دور:12, وکل:12, مرد:12, ودد:12, سلم:11, شفى:11, کثر:11, غفر:11, کذب:11, احزاب:11, اجر:11, قلب:11, حدد:11, لحد:11, اتى:11, لما:11, قتل:11, اخر:11, او:10, موسى:10, دخل:10, رغب:10, الذى:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۶
تکرار در قرآن: ۲۲(بار)
قاموس قرآن
(بر وزن عنق) جمع عروب يا عروبه است و آن زنى است كه به شوهرش اظهار عشق و محبت كند [واقعة:36-37]. در مجمع فرموده: «منحننّات على ازواجهنّ و متحبّبات اليهم» و به قولى عروب زنى است كه با شوهر خود بازى كند و با او انس گيرد مثل انس عرب به كلام عربى رجوع شود به «ترب».
(بر وزن فرس) طائفهاى از مردماند خلاف عجم. و عجم هر غير عرب است از هر نژاد و قوم كه بوده باشد. راغب گفته: عرب اولاد اسمعيلاند. جوهرى گفته: عرب طائفهاى از مردماند. به عرب شهرنشين گويند عربىّ و به عرب باديهنشين گويند اعرابى، اعراب جمع عرب نيست بلكه عرب اسم جنس است در شعر صحيح جمع اعراب اعاريب آمده. در مفردات گويد: اعراب در اصل جمع عرب است سپس به عربهاى باديهنشين اسم شده. دانشمندان در اين متفّق القولند كه: اعراب و اعرابى به باديهنشينان مخصوص است و به شهرنشين اعرابى اطلاق نمىشود. ولى در صحاح گفته: اعراب جمع است و از خود مفرد ندارد. [توبه:97]. علت شدّت كفر و نفاق ظاهراً دور بودن از حضارت و تمدّن است زيرا در اهل باديه جهالت بيشتر حكم فرماست [توبه:99]. كلمه اعراب مجموعاً ده بار در قرآن آمده و مراد از همه آنها باديه نشيناناند. مراد از «عَرَبِىٌّ مُبينٌ» و «عَرَبِىٌّ» در وصف قرآن، فصيح و روشن بودن آن است [نحل:103]، [يوسف:2]، [رعد:37]، [احقاف:12]. راغب گفته: «اَلْعَرَبِىُّ اَلْفَصيحُ الْبَيِّنُ مِنَ الْكَلامِ» در صحاح گفته: «اعرب به حجّةاى افصح» بعضى از مفسران از «عربى»فقط زبان را در نظر گرفتهاند ولى ظاهراً فصاحت مراد است. اعراب روشن كردن به وسيله حركه است.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
الْأَعْرَابِ | ۸ |
الْأَعْرَابُ | ۲ |
عَرَبِيّاً | ۸ |
عَرَبِيٌ | ۲ |
عَرَبِيٍ | ۱ |
عُرُباً | ۱ |