ریشه دبر: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
(Added root proximity by QBot) |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::دبر]] | |||
|?نازل شده در سال | |||
|mainlabel=- | |||
|headers=show | |||
|limit=2000 | |||
|format=jqplotchart | |||
|charttype=line | |||
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول | |||
|labelaxislabel=سال نزول | |||
|smoothlines=yes | |||
|numbersaxislabel=دفعات تکرار | |||
|distribution=yes | |||
|min=0 | |||
|datalabels=value | |||
|distributionsort=none | |||
|ticklabels=yes | |||
|colorscheme=rdbu | |||
|chartlegend=none | |||
}} | |||
«دُبُر» به معناى پشت در مقابل «قُبُل» به معناى پیش رو است، و ذکر این کلمه در اینجا براى بیان پشت کردن به میدان جنگ، به طور کامل است. | |||
=== قاموس قرآن === | |||
(بر وزن عنق) عقب. مقابل جلو. [يوسف:25] يعنى از پى هم به طرف در دويدند و او پيراهن يوسف را از عقب دريد راغب مىگويد: دبر شىء خلاف قبل آن است و به طور كنايه به دو عضو مخصوص (آلت تناسلى و مقعد) گفته مىشود. پس قبل و دبر در اصل به معنى جلو و عقب اند و آن دو جزء يك شىءاند مثل جلو پيراهن و عقى آن و گاهى كنار از شىء اند مثل اينكه بگوئيم زيد در جلو من و يا در عقب من است مثال اوّلى از قرآن نحو [انفال:16] و آيه 25 يوسف كه گذشت. و مثال دوّم نحو [ق:40]. و بيشتر استعمال آن در قرآن در قسم اوّل است در الميزان فرموده كه استعمال آن در قسم دوّم به طور توسّع و مجاز است (ج 7 ص 92(. جمع دبر ادبار است مثل [انفال:15]، [انفال:50] . از دبر به مناسبت معناى اوّلى افعالى مشتق شده مثل ادبر، تدبّر، ادبّر. همچنين است مدبر و دابر و ادبار. * [معارج:17] ميخواند كسى را كه به حق پشت كرده و اعراض نموده است [يونس:3] سپس بر عرش تسلّط يافت امر را تدبير امر، افتادن به دنبال آن است يعنى در پى كار خود است و آن رادنبال مىكند. * [محمّد:24] در اقرب الموارد مىگويد: «تَدَبَّرَ الْاَمْرَ» يعنى به عواقب آن نظر كرد و در آن فكر نمود و تأمل كرد يعنى آيا در قرآن تفكّر و تدبّر نمىكنند يا بر قلوب قفلها است. همچنين است [مؤمنون:68] كه در اصل «يتدبّروا» است. * [توبه:25] يعنى: برگشتند در حال پشت كردن. [طور:49]. ادبار مصدر است بعضى آن را ادبار به فتح اوّل خواندهاند يعنى مقدارى از شب را تسبيح خدا كن و نيز در وقت پشت كردن نجوم كه با سفيدى فجر به تدريج پشت كرده وناپديد مىشوند. اوّلى به نماز شب و نيز بنماز مغرب و عشاء و دوّمى بنافله صبح تفسير شده چنان كه از صادقين عليهما السلام منقول است و همچنين به نماز صبح تفسير كردهاند (مجمع). * [انعام:45] دابرالقوم به معنى آخر القوم و آن كسى است كه در آخر آنها مىآيد. اصمعى گفته دابره يعنى خدا ريشه و اصل او را قطع كرد معنى آيه چنين مىشود: آخر قوم ستمگر قطع گرديد به معنى طورى مستأصل شدند كه كسى از آنها باقى نماند. [نازعات:1-5] ترجمه آيات در ذيل خواهد آمد. بسيار بسيار بعيد است كه مراد از نازعات و... ملائكه باشند زيرا جمعى كه با الف و تاء بسته مىشود يا صفت مؤنث حقيقى است و ملائكه بطور حتم مؤنث حقيقى نيستند و قرآن با آن قول مبارزه كرده است. و يا صفت مذّكر لايعقل است مثل مرفوعات، منصوبات، مجرورات، و ايّام خاليات و يقينى است كه ملائكه اولوالعقلاند. بنابراين آن چه گفتهاند مراد از آنها ملائكه است قابل قبول نيست. و خبر قطعى و يقينى نيز در اين باره نداريم. ترجمه الفاظ آيات از اين قرار است نزع: كندن و قطع كردن. غرق: سختى. نشط: جذب و خروج. سبح: شنا كردن. مدبّرات: تدبير كنندگان. ناگفته نماند در جريان امور عالم عواملى در كار است كه بوسيله آنها امور عالم تدبير مىشود مثلاً دانه گندم كه كاشته شد نيروى جذب موّاد را به سوى آن جذب مىكند «والنازعات» موادّ نيز در اثر انفعال به سوى آن كشيده مىشوند و از مخزن خود خارج مىگردند «وَ النّاشِطاتِ» آنگاه مواديّكه از زمين و هوا جذب شده ريشه و ساقه درست كرده و در ان روان مىشوند «وَ السَّابِحاتِ» و به سوى مقصد و بارورى پيش مىروند «وَ السَّابقاتِ» و آنگاه بوسيله همان نيروها دانهها در دسترس قرار مىگيرند «وَ الْمُدَبِّراتِ». يا مثلاً بادها از بالاى اقيانوسها هواهاى مرطوب را كه همان ابرها هستند قلع مىكنند و ابرها نيز قلع مىشوند و به راه مىافتنند و سپس در بالاى جوّ شناكنان به طرف خشكىها پيش مىروند و باران مىبارد و تدبير امر مىشود. پس مىشود گفت: كه مراد از اين اوصاف نيروها و موّاد عالم است كه در تحت شرايط مخصوص به امر خدا جابجا مىشوند و تدبير امر مىكنند. در كتاب آغاز و انجام جهان ص 87 به بعد اين اوصاف را به اتمهاى مادّه عالم تفسير نموده و درباره آن به تفصيل سخن گفته است و نيز مىگويد معناى آيات كريمه مذكوره خيلى مبهم است و در آنها روشن نشده است كه مقصود از آنها چيست؟ و پيداست كه گوينده آنها (تبارك و تعالى) هم نمىهواسته است معناى اين گفتارها بر هر كسى در هر دورهاى معلوم باشد. گاهى مىشود كه گوينده عمداً و دانسته مقصودش را ابهامآميز و مرموز بيان كند... مطلب ايشان با ما بعد آيات كگه راجع به حدوث قيامت است كاملا درست در مىآيد و اين تغيير و تحوّل آمدن قيامت را نشان مىدهد يعنى روزيكه اين نظم و اين تحوّلات به آخر رسيد زمين مىلرزد و نظام از بين مىرود. و خلاصه آنكه: نيروهاى عالم مىكشند و مواد كشيده مىشوند و به راه مىافتند و در راه مقصود خداوندى پيش مىروند و تدبير امر مىكنند. و نتيجه نزع و نشط و سبح عبارت است از پيش رفتن در مقصود و رسيدن به آن. معنى آيات چنين مىشود: قسم به آنهائى كه به سختى مىكنند و آنهائيكه به طرز مخصوصى كنده و رها مىشوند. و آنهائيكه به طور مرموز شنا مىكنند پس آنهائيكه پيش مىروند و بعد تدبير امر مىكنند. | |||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
ف:100, هم:93, ولى:90, من:90, ه:68, لا:62, ل:59, ثم:50, ب:46, ها:46, ما:46, انن:44, کم:42, على:42, قول:40, امر:38, يوم:33, اله:31, الله:30, قطع:28, الذين:28, ک:27, وله:27, ان:25, اذا:25, لم:24, ا:24, نصر:24, الى:24, سبح:23, ليل:23, الا:23, ندو:22, کذب:22, سمع:22, حقق:21, ندى:21, اذ:21, وجه:20, کفر:20, کبر:20, اوى:20, ذلک:20, قدد:20, سبق:20, دعو:20, ردد:20, کون:20, قرآن:20, جمع:20, قرء:20, ضرب:20, ايى:20, تبع:19, ائى:19, يا:19, ذکر:19, قمص:19, قبل:18, عن:18, انت:18, بعد:18, عمى:18, سمو:17, موت:17, قلب:17, عقب:17, جنن:17, قتل:17, هدى:17, موسى:17, ام:17, صبح:17, سوع:17, قوم:16, س:16, نزل:16, لو:16, رجف:16, کان:15, نن:15, جىء:15, صمم:15, نحن:15, شفع:15, ملک:15, او:15, قمر:15, بطل:15, ارض:15, عهد:14, بل:14, حيى:14, دبر:14, بوب:14, رئى:14, روغ:14, لئک:14, احد:14, خوف:14, لعن:14, جعل:14, وحد:14, لفو:14, حشر:14, سعى:14, عصى:14, اولاء:14, بسر:14, وسم:14, برک:14, قفل:14, فى:14, سجد:14, عرش:14, نجم:14, سفر:13, سود:13, عصو:13, فصل:13, نفر:13, ضلل:13, ذوق:13, الک:13, لما:13, صدق:13, بلس:13, عبس:13, هؤلاء:13, کلا:13, نظر:13, علم:13, نشط:13, ى:13, رحب:13, هجر:13, هزم:13, سوى:13, جذذ:13, وکل:13, وجد:13, ظلم:13, حرف:13, انتم:13, عذب:13, کيد:13, وعد:13, وعى:13, رحم:13, لفت:13, کن:13, کلم:13, هو:13, شوى:13, نزع:12, لظى:12, سقم:12, ذا:12, هزز:12, بشر:12, انس:12, بصر:12, لدى:12, اجل:12, اهل:12, حرق:12, خرج:12, حمد:12, نا:12, سمر:12, خسر:12, سکن:12, انا:12, بين:12, زحف:12, کتب:12, شدد:12, خلق:12, دهى:12, غرب:12, صنم:12, شمس:12, جرى:12, سنن:11, ستت:11, مع:11, سئل:11, قضى:11, حيث:11, حين:11, بغت:11, هذا:11, ذلل:11, اذى:11, رهب:11, خلص:11, طمس:11, عند:11, کلل:11, وفى:11, کره:11, مدن:11, اتى:11, اين:11, غير:11, لعل:11, لقى:11, قدر:11, لن:11, فجر:11, قدم:11, سخط:11, عرج:11, حيز:11, جزى:10, اول:10, ربب:10, صحب:10, اذن:10, مضى:10, ابو:10, لبب:10, ضرر:10, ضيق:10, عصم:10, فئى:10, نجو:10, سبت:10, سخر:10, شطن:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == | ||
{|class="wikitable sortable" | {|class="wikitable sortable" | ||
خط ۱۳: | خط ۴۶: | ||
|أَدْبَارِهَا || ۱ | |أَدْبَارِهَا || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |يَتَدَبَّرُونَ || ۲ | ||
|- | |- | ||
|أَدْبَارِکُمْ || ۱ | |أَدْبَارِکُمْ || ۱ | ||
خط ۲۷: | خط ۶۰: | ||
|مُدْبِرِينَ || ۶ | |مُدْبِرِينَ || ۶ | ||
|- | |- | ||
| | |يُدَبِّرُ || ۴ | ||
|- | |- | ||
|دُبُرٍ || ۳ | |دُبُرٍ || ۳ | ||
خط ۳۳: | خط ۶۶: | ||
|أَدْبَارِهِمْ || ۲ | |أَدْبَارِهِمْ || ۲ | ||
|- | |- | ||
| | |يَدَّبَّرُوا || ۱ | ||
|- | |- | ||
|مُدْبِراً || ۲ | |مُدْبِراً || ۲ | ||
|- | |- | ||
| | |لِيَدَّبَّرُوا || ۱ | ||
|- | |- | ||
|أَدْبَارَ || ۱ | |أَدْبَارَ || ۱ | ||
خط ۴۳: | خط ۷۶: | ||
|إِدْبَارَ || ۱ | |إِدْبَارَ || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |الدُّبُرَ || ۱ | ||
|- | |- | ||
|أَدْبَرَ || ۴ | |أَدْبَرَ || ۴ | ||
|- | |- | ||
| | |فَالْمُدَبِّرَاتِ || ۱ | ||
|} | |} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۱
تکرار در قرآن: ۴۴(بار)
«دُبُر» به معناى پشت در مقابل «قُبُل» به معناى پیش رو است، و ذکر این کلمه در اینجا براى بیان پشت کردن به میدان جنگ، به طور کامل است.
قاموس قرآن
(بر وزن عنق) عقب. مقابل جلو. [يوسف:25] يعنى از پى هم به طرف در دويدند و او پيراهن يوسف را از عقب دريد راغب مىگويد: دبر شىء خلاف قبل آن است و به طور كنايه به دو عضو مخصوص (آلت تناسلى و مقعد) گفته مىشود. پس قبل و دبر در اصل به معنى جلو و عقب اند و آن دو جزء يك شىءاند مثل جلو پيراهن و عقى آن و گاهى كنار از شىء اند مثل اينكه بگوئيم زيد در جلو من و يا در عقب من است مثال اوّلى از قرآن نحو [انفال:16] و آيه 25 يوسف كه گذشت. و مثال دوّم نحو [ق:40]. و بيشتر استعمال آن در قرآن در قسم اوّل است در الميزان فرموده كه استعمال آن در قسم دوّم به طور توسّع و مجاز است (ج 7 ص 92(. جمع دبر ادبار است مثل [انفال:15]، [انفال:50] . از دبر به مناسبت معناى اوّلى افعالى مشتق شده مثل ادبر، تدبّر، ادبّر. همچنين است مدبر و دابر و ادبار. * [معارج:17] ميخواند كسى را كه به حق پشت كرده و اعراض نموده است [يونس:3] سپس بر عرش تسلّط يافت امر را تدبير امر، افتادن به دنبال آن است يعنى در پى كار خود است و آن رادنبال مىكند. * [محمّد:24] در اقرب الموارد مىگويد: «تَدَبَّرَ الْاَمْرَ» يعنى به عواقب آن نظر كرد و در آن فكر نمود و تأمل كرد يعنى آيا در قرآن تفكّر و تدبّر نمىكنند يا بر قلوب قفلها است. همچنين است [مؤمنون:68] كه در اصل «يتدبّروا» است. * [توبه:25] يعنى: برگشتند در حال پشت كردن. [طور:49]. ادبار مصدر است بعضى آن را ادبار به فتح اوّل خواندهاند يعنى مقدارى از شب را تسبيح خدا كن و نيز در وقت پشت كردن نجوم كه با سفيدى فجر به تدريج پشت كرده وناپديد مىشوند. اوّلى به نماز شب و نيز بنماز مغرب و عشاء و دوّمى بنافله صبح تفسير شده چنان كه از صادقين عليهما السلام منقول است و همچنين به نماز صبح تفسير كردهاند (مجمع). * [انعام:45] دابرالقوم به معنى آخر القوم و آن كسى است كه در آخر آنها مىآيد. اصمعى گفته دابره يعنى خدا ريشه و اصل او را قطع كرد معنى آيه چنين مىشود: آخر قوم ستمگر قطع گرديد به معنى طورى مستأصل شدند كه كسى از آنها باقى نماند. [نازعات:1-5] ترجمه آيات در ذيل خواهد آمد. بسيار بسيار بعيد است كه مراد از نازعات و... ملائكه باشند زيرا جمعى كه با الف و تاء بسته مىشود يا صفت مؤنث حقيقى است و ملائكه بطور حتم مؤنث حقيقى نيستند و قرآن با آن قول مبارزه كرده است. و يا صفت مذّكر لايعقل است مثل مرفوعات، منصوبات، مجرورات، و ايّام خاليات و يقينى است كه ملائكه اولوالعقلاند. بنابراين آن چه گفتهاند مراد از آنها ملائكه است قابل قبول نيست. و خبر قطعى و يقينى نيز در اين باره نداريم. ترجمه الفاظ آيات از اين قرار است نزع: كندن و قطع كردن. غرق: سختى. نشط: جذب و خروج. سبح: شنا كردن. مدبّرات: تدبير كنندگان. ناگفته نماند در جريان امور عالم عواملى در كار است كه بوسيله آنها امور عالم تدبير مىشود مثلاً دانه گندم كه كاشته شد نيروى جذب موّاد را به سوى آن جذب مىكند «والنازعات» موادّ نيز در اثر انفعال به سوى آن كشيده مىشوند و از مخزن خود خارج مىگردند «وَ النّاشِطاتِ» آنگاه مواديّكه از زمين و هوا جذب شده ريشه و ساقه درست كرده و در ان روان مىشوند «وَ السَّابِحاتِ» و به سوى مقصد و بارورى پيش مىروند «وَ السَّابقاتِ» و آنگاه بوسيله همان نيروها دانهها در دسترس قرار مىگيرند «وَ الْمُدَبِّراتِ». يا مثلاً بادها از بالاى اقيانوسها هواهاى مرطوب را كه همان ابرها هستند قلع مىكنند و ابرها نيز قلع مىشوند و به راه مىافتنند و سپس در بالاى جوّ شناكنان به طرف خشكىها پيش مىروند و باران مىبارد و تدبير امر مىشود. پس مىشود گفت: كه مراد از اين اوصاف نيروها و موّاد عالم است كه در تحت شرايط مخصوص به امر خدا جابجا مىشوند و تدبير امر مىكنند. در كتاب آغاز و انجام جهان ص 87 به بعد اين اوصاف را به اتمهاى مادّه عالم تفسير نموده و درباره آن به تفصيل سخن گفته است و نيز مىگويد معناى آيات كريمه مذكوره خيلى مبهم است و در آنها روشن نشده است كه مقصود از آنها چيست؟ و پيداست كه گوينده آنها (تبارك و تعالى) هم نمىهواسته است معناى اين گفتارها بر هر كسى در هر دورهاى معلوم باشد. گاهى مىشود كه گوينده عمداً و دانسته مقصودش را ابهامآميز و مرموز بيان كند... مطلب ايشان با ما بعد آيات كگه راجع به حدوث قيامت است كاملا درست در مىآيد و اين تغيير و تحوّل آمدن قيامت را نشان مىدهد يعنى روزيكه اين نظم و اين تحوّلات به آخر رسيد زمين مىلرزد و نظام از بين مىرود. و خلاصه آنكه: نيروهاى عالم مىكشند و مواد كشيده مىشوند و به راه مىافتند و در راه مقصود خداوندى پيش مىروند و تدبير امر مىكنند. و نتيجه نزع و نشط و سبح عبارت است از پيش رفتن در مقصود و رسيدن به آن. معنى آيات چنين مىشود: قسم به آنهائى كه به سختى مىكنند و آنهائيكه به طرز مخصوصى كنده و رها مىشوند. و آنهائيكه به طور مرموز شنا مىكنند پس آنهائيكه پيش مىروند و بعد تدبير امر مىكنند.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
الْأَدْبَارَ | ۵ |
أَدْبَارِهَا | ۱ |
يَتَدَبَّرُونَ | ۲ |
أَدْبَارِکُمْ | ۱ |
دَابِرُ | ۱ |
دَابِرَ | ۳ |
دُبُرَهُ | ۱ |
أَدْبَارَهُمْ | ۳ |
مُدْبِرِينَ | ۶ |
يُدَبِّرُ | ۴ |
دُبُرٍ | ۳ |
أَدْبَارِهِمْ | ۲ |
يَدَّبَّرُوا | ۱ |
مُدْبِراً | ۲ |
لِيَدَّبَّرُوا | ۱ |
أَدْبَارَ | ۱ |
إِدْبَارَ | ۱ |
الدُّبُرَ | ۱ |
أَدْبَرَ | ۴ |
فَالْمُدَبِّرَاتِ | ۱ |