ریشه سبح

از الکتاب

تکرار در قرآن: ۹۲(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

تنزيه خدا از هر بدى و نالايق (مجمع) در نهايه گويد «اَصْلَ التَّسْبيحِ: اَلتَّنْزيهُ وَ التَّقْديسُ وَ التَّبْرِئَهُ مِنَ النَّقائِصِ» در مفردات گويد «اَلتَّسْبيحُ تَنْزيهُ اللّهِ تَعالى» جوهرى در صحاح گفته «اَلتَّسْبيحُ اَلتَّنْزيهُ». سبحان به قول طبرسى اسم مصدر و به قول راغب مصدر است مثل غفران و معنى آن تسبيح است و نصب آن چنانكه گفته‏اند براى مفعول مطلق بودنست. صحاح و قاموس و اقرب گفته است: معنى سبحان اللّه يعنى خدا را از بدى به طور كامل كنار مى‏دانم «اُبَّرِءُ اللّهَ مِنَ السُّوءِ بَرأةً». سبحان اللّه و سبيحانك به تصريح اهل لغت گاهى براى تعجب آيد مثل [اسراء:93]. [نور:16]. تسبيح در قرآن بنفسه منعدى شده مثل [اعلى:1]. و نيز باباء مثل [واقعة:74]. و ايضاً بالام نحو [حديد:1]. چون «سبّح» در آيه اوّل متعدى بنفسه است مى‏دانيم كه در آيه دوّم باء براى تعديه است زيرا با هم فرقى ندارد لذا بايد آن را به معنى استعانت و ملابست نگرفت الميزان نيز احتمال تعديه را داده است. * «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْاَعْلى» «فَسَبِّحْ بِاِسْمِ رَبَّكَ الْعَظيمِ» در اين دو ايه همچنين در آيه 96 واقعه و 52 حاقّه. امر به تسبيح اسم پروردگار شده بر خلاف آيات ديگر كه تسبيح ذات پروردگار است مثل [احزاب:42]، [انسان:26]. و آيات ديگر. گفته‏اند: مراد از اسم، مسمّى يعنى ذات حق تعالى است و گفته‏اند: مراد از ذكر اسم، تعظيم مسمّى است و نيز گفته‏اند مراد از اسم، ذكر است و گفته‏اند: تنزيه اسم تنزيه مسمّى است. نا گفته نماند مراد از تسبيح اسم قطعاً تسبيح مسمّى است و در ذكر اسم مسمّى چنان مجسّم است كه اصلاً نوجّهى به اسم نيست آنگاه كه يا اللّه و سبحان اللّه مى‏گوئيم توجّه فقط به ذات پروردگار است و به الف و لام و هاء اللّه ابداً توجّهى نيست و تسبيح اسم جز تسبيح مسمّى چيز ديگر نمى‏شود باشد ولى تعلّق تسبيح بر اسم شايد جهت ديگرى داشته باشد و ان اينكه همانطور كه در حق تعالى از لحاظ معبوديّت و خالقيّت شريك قائل شده‏اند در اسماء نيز الحاد كرده‏اند چنانكه فرموده [اعراف:180]. الحاد و لحد به معنى ميل است يعنى خدا را با نامهاى نيكش بخوانيد و از كسانيكه در نامهاى خدا از حق و واقعيّت منحرف‏اند كنار شويد. الحاد در نام خدا آن است كه نام خدا را به چيزهاى ديگر نيبت دهيم مثلا بگوئيم خالق شرور اهريمن است و نسبت خلقت و اهلاك را به ماده و دهر بدهيم كه مى‏گفتند [جاثية:24]. و يا علم و قدرت و اراده و ساير صفات خدا را مثل علم و قدرت افراد بشر بدانيم. الميزان ذيل آيه 180 اعراف از معانى الاخبار نقل كرده كه حضرت صادق عليه السلام در حديثى فرمود: براى خدا شبه و مثل و عدل نيست اسماء حسنى براى خداست ديگرى با آنهاخوانده نمى‏شود اسماء حسنى آن است كه خدا در كتاب خود بيان داشته و فرموده «فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ فى اَسْمائِهِ» الحادشان از روى جهل است ملحد ندانسته كافر مى‏شود گمان دارد كه كار خوب مى‏كند آن است قول خدا «وَ ما يُؤمِنُ اَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ اِلّاوَهُمْ مُشْرِكُونَ» آنها در نامهاى خدا الحاد مى‏كنند بدون علم، و نامهاى خدا را در غير موضع آن مى‏گذارند. على هذا مراد از آيات تسبيح اسم آن است همانطور كه خدا را منزه ميدانى اسماء خدا را نيز منزّه بدان و به كسى نسبت مده و يا مانند اوصاف ديگران مدان. نا گفته نماند: نگارنده به اين مطلب از كلام بيضاوى و زمخشرى كه در ذيل آيه اوّل سوره اعلى گفته‏اند پى برده‏ام و آن را مفصّل كرده‏ام ولى آنها به آيه 180 سوره اعراف اشاره ننموده‏اند. تسبيح عامّه موجودات قرآن مجيد صراحت دارد در اينكه همه موجودات عالم خدا را تسبيح مى‏كند و حمد مى‏گويد و نيز در تمام آنها شعور و درك و نوعى علم هست. [اسراء:44]. در اين آيه سه مطلب بيان شده اول آنكه آسمانها و زمين و كسانيكه در آنهاست خدا را تسبيح مى‏كنند ممكن است مراد از «مَنْ فيهِنَّ» اولوالعقل باشد كه در اين صورت شامل ملائكه و انسانها و جنّ است و شايد مراد از انسانها و جنّ است و شايد مراد از «مَنْ فيهِنَّ» همه جنبندگان باشد كه «من» در غير اولو العقل نيز به كار رفته است مثل [نور:45]. به كلمه «من» رجوع شود. دوّم آنكه: تسبيح در مرحله دوم تعميم داده شده كه فرموده: هيچ موجودى نيست مگر آنكه خدا را تسبيح و حمد مى‏كند (در اين قسمت حمد نيز بر تسبيح اضافه شده است. تسبيح در مقابل پاكى حق و حمد در مقابل نعمت او). سوم آنكه فرموده: ليكن شما تسبيح آنها را درك نمى‏كنيد. اين سخن حاكى از آن است كه موجودات نوعى شعور و علم دارند و از روى شعور تسبيح مى‏گويند و اگر فقط دلالت معلول بر علّت باشد ما انرا مى‏دانيم ديگر نمى‏فرمود «وَلكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» روشن‏تر از اين جمله درباره علم و شعور آنها اين آيه است [نور:41]، فاعل «علم» كلمه «كل» است يعنى همه آنكه در آسمانها و زمين هست خود را دانسته‏اند و اگر بگوئيم فاعل «علم» خداست يعنى: خدا صلوة و تسبيح آنها را دانسته است اين با جمله «وَاللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ»منافى است مگر آنكه بگوئيم «وَاللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ» راجع به علم خدا نسبت به اعمال بشر است و فاعل «علم» در آيه خداست. گر چه «كُلَّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ...» درباره همه موئجودات نيست ولى اين جمله با جمله «وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» روشن مى‏كند كه تسبيح و تحميد آنها ازروى شعور و علم است و لازم نيست علم در تمام موجودات مانند علم انسان باشد بلكه علم و شعور و فهم هر يك نيبت به خودش است. اگر نيلوفر را مثلاً در محلى بكاريم و در كنار آن چوبى نصب كنيم خواهيم ديد كه نيلوفر به جهتى كه چوب نصب شده مى‏رود تا خود را به آن بپيچد اين هم علم و شعور نيلوفر است با زبان تكلم نمى‏كند ولى با عمل مى‏فهماند كه من نيز نسبت به خودم شعور و درك دارم. نظير اين دو آيه است آيات [رعد:13]. كه از تسبيح و حمد رعد سخن مى‏گويد [حديد:1]، [حشر:1]، [جمعه:1]، تغابن:1. اين آيات بعضى از مصاديقآن است كه آيه 44 اسراء به طور كلى گفته است. نحوه تسبيح موجودات تسبيح تنزيه كلامى و قولى است كلام و قول آن است كه مطلب و مافى الضمير را روشن كند اعمّ از آنكه با لفظ و زبان باشد يا طور ديگر مثلا در آيه [نمل:18]. حتماً قول مورچه مثل سخن گفتن انسان نيست ولى به آن قول اطلاق شده و در كلام اعضاء بدن كه روز قيامت با انسان مى‏گويند [فصلت:21]. يعنى خدائی كه هر چيز را گويا كرده است ما را گويا كرد. على هذا «وَ اِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ - كُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ»روشن مى‏كند كه آنها با زبان خود و از روى فهم و علم خداى خويش را تسبيح مى‏كنند ما انسانها وقتيكه از وجود و احتياج خود و ديگر موجودات مى‏فهميم خداوند از آلودگيها و فقر و احتياج و از هر نالايق منزّه و مبرّا است مى‏گوئيم: سبحان اللّه ربّنا. موجودات ديگر حتى ذرّات بدن ما نيز مثل مابه پاكى خداوند پى برده و با زبان خود پروردگار پاك را تسبيح و حمد مى‏گويند. اين تسبيح مثل سبحان اللّه گفتن نيست تا بگوئى: خدا مى‏گويد [نور:41]. حال آنكه كفّار مطلقاً سبحان اللّه نمى‏گويند و خدا را نمى‏شناسند؟! بلكه ذرات ابدان وجود مؤمنان خدا را تسبيح مى‏كند. و خلاصه تسبيح دو گونه است تسبيح كلى و عام كه شامل تمام موجودات است بدون استثنا و تسبيح ناشى است و آن گفتن سبحان اللّه با زبان است كه مخصوص مؤمنان مى‏باشد اهل ايمان داراى دو نور و دو تسبيح اند بر خلاف كفّار كه فقط يك تسبيح دارند. نا گفته نماند: چنانكه گفته شد تسبيح موجودات مثل دلالت معلول بر علت نيست زيرا كه ما آن را مى‏فهميم ولى خدا فرمايد «وَلكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ» بلى آنها از روى علت و معلول خدا را نشان مى‏دهند و به او دلالت دارد و اوصاف خدا از قبيل علم و قدرت و غيره را روشن مى‏كنند ولى اين غير از تسبيح آنهاست. ايضاً: روايات از طريق شيعه و اهل سنت در تسبيح موجودات مستفيض است قسمتى از آنها در تفسير الميزان ج 13 ص 127 از تفسير عياشى و كافى و در منثور نقل شده است. درباره تسبيح كوهها كه با داود همراهى مى‏كردند [انبياء:79]. ظاهراً مراد تسبيح ظاهر و با صداست و از كوهها صدا مى‏آمد كه در «جبل» و «داود» گذشت.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
نُسَبِّحُ‌ ۱
سُبْحَانَکَ‌ ۹
سُبْحَانَهُ‌ ۱۴
سَبِّحْ‌ ۶
يُسَبِّحُونَهُ‌ ۱
سُبْحَانَ‌ ۱۵
يُسَبِّحُ‌ ۷
فَسَبِّحْ‌ ۶
تُسَبِّحُ‌ ۱
تَسْبِيحَهُمْ‌ ۱
سَبِّحُوا ۱
نُسَبِّحَکَ‌ ۱
يُسَبِّحُونَ‌ ۵
فَسُبْحَانَ‌ ۳
يَسْبَحُونَ‌ ۲
يُسَبِّحْنَ‌ ۲
تَسْبِيحَهُ‌ ۱
سَبَّحُوا ۱
سَبِّحُوهُ‌ ۱
الْمُسَبِّحِينَ‌ ۱
الْمُسَبِّحُونَ‌ ۱
تُسَبِّحُوهُ‌ ۱
فَسَبِّحْهُ‌ ۲
سَبَّحَ‌ ۳
تُسَبِّحُونَ‌ ۱
سَبْحاً ۲
سَبِّحْهُ‌ ۱
السَّابِحَاتِ‌ ۱
سَبِّحِ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط