يوسف ٤٦: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۱#link178 | آيات ۵۷ | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۱#link178 | آيات ۴۳ - ۵۷ سوره يوسف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۱#link179 | توضيح مفردات و جملات آيه كريمه : | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۱#link179 | توضيح مفردات و جملات آيه كريمه: «وَ قَالَ المَلِكُ...»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۱#link181 | مراد معبّران، كه به پادشاه مصر گفتند: «خواب تو، اضغاث احلام است»؟]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۱#link181 | مراد | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۱#link182 | نکته های دقیق در آيه: «يُوسُفُ أيُّهَا الصِّدِّيقُ...»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۱#link182 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۱#link183 | تعبير رؤياى پادشاه مصر، توسط يوسف «ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۱#link183 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۲#link184 | نقد گفتار بيضاوى و صاحب المنار، درباره آيه تعبير خواب يوسف «ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۲#link184 | گفتار بيضاوى و صاحب | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۲#link186 | آزادی محترمانۀ يوسف «ع» از زندان، و آشکار شدن بی گناهی او، از هر زشتی]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۲#link188 | چگونگی آشکار شدن پاکدامنی و بى گناهى يوسف «ع»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۲#link186 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۲#link190 | معنای سخن يوسف «ع» که گفت: «من نفس خود را تبرئه نمی کنم»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۳#link192 | ارادۀ الهی بر عزت يافتن يوسف «ع»، بعد از همه سختی ها و توطئه ها ]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۲#link188 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۳#link193 | بحث روايتى ]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۳#link194 | اشکالات دو روايت نبوى اهل سنت، درباره يوسف «ع»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۲#link190 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۳#link195 | رواياتى در ذيل آیه: «ذَلِكَ لِيَعلَمَ أنِّى لَم أخُنهُ بِالغَيب»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۳#link192 | عزت يافتن يوسف | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۳#link193 | بحث روايتى | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۳#link194 | دو روايت نبوى درباره يوسف | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۱_بخش۲۳#link195 | رواياتى در ذيل | |||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۳ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۲۲
کپی متن آیه |
---|
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْکُلُهُنَ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاَتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يَابِسَاتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ |
ترجمه
يوسف ٤٥ | آیه ٤٦ | يوسف ٤٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الصِّدِّیقُ»: بسیار راستگو و راستکار.
تفسیر
- آيات ۴۳ - ۵۷ سوره يوسف
- توضيح مفردات و جملات آيه كريمه: «وَ قَالَ المَلِكُ...»
- مراد معبّران، كه به پادشاه مصر گفتند: «خواب تو، اضغاث احلام است»؟
- نکته های دقیق در آيه: «يُوسُفُ أيُّهَا الصِّدِّيقُ...»
- تعبير رؤياى پادشاه مصر، توسط يوسف «ع»
- نقد گفتار بيضاوى و صاحب المنار، درباره آيه تعبير خواب يوسف «ع»
- آزادی محترمانۀ يوسف «ع» از زندان، و آشکار شدن بی گناهی او، از هر زشتی
- چگونگی آشکار شدن پاکدامنی و بى گناهى يوسف «ع»
- معنای سخن يوسف «ع» که گفت: «من نفس خود را تبرئه نمی کنم»
- ارادۀ الهی بر عزت يافتن يوسف «ع»، بعد از همه سختی ها و توطئه ها
- بحث روايتى
- اشکالات دو روايت نبوى اهل سنت، درباره يوسف «ع»
- رواياتى در ذيل آیه: «ذَلِكَ لِيَعلَمَ أنِّى لَم أخُنهُ بِالغَيب»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ «46»
(فرستاده شاه، وارد زندان شد و گفت:) اى يوسف! اى مرد راستگوى! دربارهى (اين خواب كه) هفت گاو فربه هفت گاو لاغر را مىخورند و هفت خوشهى سبز و (هفت خوشهى) خشكيده ديگر، به ما نظر بده تا به سوى مردم برگردم، شايد آنان (از اسرار خواب) آگاه شوند.
نکته ها
«صديق» به كسى گفته مىشود كه گفتار، رفتار و اعتقادش، همديگر را تصديق كنند.
دوست يوسف چون رفتار و كلام يوسف را در زندان ديده بود و از سوى ديگر، تعبيرهاى خواب خودش و دوستش را مطابق واقع ديده بود، يوسف را صدّيق صدا زد.
خداوند ابراهيم را «صدّيق» خوانده، «إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً» «1» و او را خليل خود كرد؛ «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا» «2»
مريم را صدّيقه خوانده، «وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ» «3» و او را برگزيد؛ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ» «4»
«1». مريم، 41.
«2». نساء، 125.
«3». مائده، 75.
«4». آلعمران، 42.
جلد 4 - صفحه 215
يوسف را صدّيق شمرده، «يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ» «1» و هرگونه مكنت به او داد؛ «وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ» «2»
ادريس را صدّيق خوانده، «إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً» «3» و او را صاحب مقام رفيع دانسته است.
«رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا» «4»
و براى كسانى كه در آن درجه نيستند، همراه بودن با صديقين است. فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ ... «5»
«صديق»، از القابى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام داده است. «6»
جملهى «لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ» احتمال دارد به معنى واقف شدن مردم به وجود ارزشى يوسف باشد. يعنى به سوى مردم برگردم تا آنها بدانند كه تو چه گوهرى هستى.
پیام ها
1- قبل از درخواست، سزاوار است از كمالات شخص تجليل شود. «يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ»
2- سؤالات و مشكلات خود را از افراد خوش سابقه، صدّيق، راستگو و راست كردار بپرسيم. أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا ...
3- حكومتها نيازمند نظرات دانشمندان و نخبگانند. يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا ...*
«1». يوسف، 46.
«2». يوسف، 56.
«3». مريم، 56.
«4». مريم، 57.
«5». نساء، 69.
«6». تفسير اطيبالبيان و كبير، ذيل آيه 28 سوره غافر.
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 216
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ (46)
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ: اى يوسف اى نيك راست گوينده. وصف او به صدّيق كه مبالغه در صدق است به جهت آن بود كه احوال او را تجربه و صدق او را دانسته بود در تأويل رؤيا، لذا او را بدين وصف توصيف نمود. درخواست كرد، أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ: فتوى ده و جواب گو ما را در هفت گاو فربه كه، يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ: بخورند آنها را هفت گاو لاغر. وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ: و در هفت خوشه سبزتر و تازه و دانهها بسته شده. وَ أُخَرَ يابِساتٍ: و هفت خوشه ديگر خشك كه بر آنها پيچيده و خشك سازند آن سنبلها را كه همه حكما و علما در اين حيران و ملك سرگردان هستند، تو جواب فرما. لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ: تا باشد كه باز گردم بسوى ملك و ملازمان و با تعبير و جواب تمام.
لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ: شايد ايشان به بركت او بدانند تأويل اين واقعه را يا شرف و فضل تو را دانا شوند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُءْيايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّءْيا تَعْبُرُونَ (43) قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِينَ (44) وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45) يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنا فِي سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ (46) قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّا تَأْكُلُونَ (47)
ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ يَأْكُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِيلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (48) ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فِيهِ يُغاثُ النَّاسُ وَ فِيهِ يَعْصِرُونَ (49)
ترجمه
و گفت پادشاه همانا من مىبينم در خواب هفت گاو فربه را كه ميخورند آنها را هفت گاو لاغر و هفت خوشه سبز و هفت خوشه ديگر خشك اى گروه اشراف فتوى دهيد مرا در خواب من اگر باشيد كه براى خواب تعبير ميكنيد
گفتند اين خوابهاى آشفته است و نيستيم ما به تعبير آن خوابها دانايان
و گفت آنكس كه نجات يافت از آن دو نفر و متذكر شد بعد از چندى من خبر ميدهم شما را بتعبير آن پس بفرستيد مرا
اى يوسف اى كسيكه بسيار راستگوئى فتوى بده براى ما در هفت گاو فربه كه ميخورند آنها را هفت گاو لاغر و هفت خوشه سبز و هفت خوشه ديگر خشك باشد كه من برگردم بسوى مردم باشد كه آنها بدانند
گفت زراعت ميكنيد هفت سال بر حسب عادت پس آنچه درو نموديد پس بگذاريد آنرا بماند در خوشه خود مگر كمى را از آنچه ميخوريد
پس مىآيد بعد از آن هفت سال سخت كه ميخورند آنچه را پيش تهيه نموديد براى آنها مگر كمى را از آنچه نگاه ميداريد
پس مىآيد بعد از آن سالى كه در آن باران داده شوند مردم و در آن از ميوهها آب گيرند.
تفسير
پس از آنكه خداوند دعاء حضرت يوسف را مستجاب و نجات او را از زندان مقدر فرمود پادشاه اعظم مصر خواب ديد كه هفت گاو لاغر هفت گاو
جلد 3 صفحه 149
فربه را خوردند و هفت خوشه گندم خشك شده پيچيدند بهفت خوشه گندم سبز كه حبّههاى آنها بسته شده بود و مقهورشان نمودند و اين موجب وحشت او شد بر زوال ملكش لذا اشراف و رجال دولت يا اهل دانش و معبّرين را احضار نمود و تعبير خواب خود را از آنها تقاضا كرد باين تقريب كه اگر عالم بتعبير خواب هستيد رأى خود را اظهار نمائيد و لام در للرّؤيا براى تبيين مراد يا تقويت عامل است و آنها نتوانستند تعبير مناسبى نمايند و براى آنكه صريحا اقرار بجهل خودشان هم ننموده باشند گفتند اين از خوابهاى آشفته و پريشان است كه تعبير ندارد و ما نميتوانيم اين قبيل خوابها را تعبير نمائيم چون بنظر حقير خواب بر سه قسم است رحمانى و شيطانى و نفسانى و رحمانى هم بر سه قسم است عينى و شبهى و ضدّى، رحمانى عبارت است از اتصال روح بعالم غيب و مشاهده امريرا كه خداوند مقدر فرموده براى خود يا كسان ديگر و در اين حال اگر قوه متخيله در آن تصرفى ننمود و عين آن در خارج واقع شد اين خواب راست حقيقى است و است و احتياج بتعبير ندارد مگر آنكه معبّر بگويد اين امر واقع خواهد شد مانند آنكه كسى در خواب به بيند كه بزيارت يكى از ائمه عليهم السلام مشرف شده و بشود و شايد از اين قبيل بوده خواب ساقى كه در خارج واقع شد و اين خواب عينى است و اگر متخيله در آن تصرف نمود و مصوّر كرد آنرا بصورت مناسبى مانند آنكه خير ديد و خيال شير كرد يا علم ديد و تصور آب نمود يا زن ديد و تصور كفش كرد اين خواب را حقير شبهى ناميدهام و كاملا احتياج بتعبير دارد و معبر بايد بفراست و قرائن حاليه و مقاميه بفهمد از اين صور مناسبه مشهود اصلى كسيرا كه خواب ديده و شايد از اين قبيل بوده خواب خبّاز و پادشاه و هنر معبّر در اين قسم ظاهر ميشود چون بسا باشد كه صور خياليه متعدد شود و كسيكه خواب ديده از صورتى بصورت ديگر منتقل شده باشد كه معبّر بايد بچندين واسطه مرئى اوّلى او را پيدا كند و اگر متخيّله در آن تصرف نمود و مصوّر شد براى او ضدّ مرئى اولى مانند آنكه شادى ديد و از آن منتقل بضدش كه اندوه است شد يا بعكس و صورت اصلى محو و ضدش در خيال باقى ماند اين خواب ضدى است كه تعبيرش بعكس است و معبّر بايد از ضدّى بضد ديگر پى ببرد و اينها همه از رؤياء صادقه است و اما خواب شيطانى آنستكه شياطين براى اغراض باطله خودشان
جلد 3 صفحه 150
چيزهائى بشخص ارائه دهند مانند و طى يكى از محارم براى تسهيل اين امر در نظرش و رفع قبح آن يا حمله درندهاى بر او براى تشويش خاطرش و باز ماندن از عمل خيرى كه در نظر داشته انجام دهد و امثال اينها و در اين قبيل خوابها بايد معبّر تعبير خوبى كند كه منافى با غرض شيطان باشد و شايد اينكه فرمودهاند تا ميتوانيد از خواب تعبير بخوب كنيد كه خواب در بين زمين و آسمان معلّق است تا تعبيرش شود بهمين ملاحظه باشد كه خداوند على رغم شيطان معبر را مقدر فرمايد اما خواب نفسانى عبارت از خيالات متفرقه و افكار مختلفه و اوهام متشتته و از غلبه حرارت و رطوبت و امثال اينها است كه آنرا اضغاث احلام گويند و تعبير ندارد چون ضغث دسته گياه مخلوط از خشك و تر است و اضغاث جمع آنست چنانچه حلم بضم حاء بمعنى خواب و احلام جمع آن است در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خواب بر سه وجه است بشارت است از خدا براى مؤمن و تحذير است از شيطان و اضغاث احلام است در هر حال ساقى كه در آن مجلس حاضر بود بعد از مدتهائى مديد بياد حضرت يوسف عليه السّلام و تقاضاى او آمد و عرضه داشت من تعبير ميكنم اين خواب را در صورتى كه اجازه فرمائيد مرا بزندان ببرند براى ملاقات كسيكه در علم تعبير كامل و مجرّب است و تعبير خواب من و خبّاز را كرد و بدون كم و زياد واقع شد و با اجازه پادشاه خدمت حضرت يوسف عليه السّلام رسيد و عرضه داشت اى يوسف اى كسيكه در راستگوئى ثابت و جازمى و خواب پادشاه را بدون كم و زياد بيان كرد و طلب فتوى و رأى نمود براى آنكه مراجعت كند نزد پادشاه و اعيان قوم و بآنها اعلام نمايد تا عالم شوند به تعبيرش و بمقام و فضل آنحضرت و او در جواب بدون درنگ فرمود هفت سال متوالى بر حسب معمول خودتان زراعت ميكنيد و صلاح شما آنستكه در اين هفت سال هر چه درو كرديد بگذاريد در خوشه خود بماند تا از شپشه محفوظ باشد و ذخيره كنيد مگر مقدار كمى را كه لازم داريد براى خوردن و بعد از اين هفت سال قحطى سخت خواهد شد كه مردميكه در اين سالها هستند ميخورند آنچه را براى آنها ذخيره نموديد مگر مقدار مختصرى كه باقى ميماند در انبار براى تخم كارى در آتيه و اينكه نسبت خوردن را بسنوات داده و اراده اهل آنها را فرموده براى آنستكه تعبير مطابق شود با خواب چون تأويل هفت
جلد 3 صفحه 151
گاو فربه هفت سال فراوانى و تعبير هفت گاو لاغر كه آنها را ميخورند هفت سال قحطى است كه در آن سنوات ذخائر سنوات سابقه خورده ميشود و بهمين منوال است حال خوشههاى سبز و خشك كه بايد بسبزى زراعات و خشكى آنها تعبير شود و پس از اين چهارده سال سالى مىآيد كه در آن بارندگى زياد ميشود و مردم از سختى و قحطى نجات مىيابند و بنابراين يغاث ممكن است مأخوذ از غيث بمعناى باران باشد و ممكن است مأخوذ از غوث بمعناى نجات و محتمل است هر دو مراد باشد چون استعمال لفظ در اكثر از يك معنى بنظر حقير جائز است حتّى در اين قبيل مقامات و از محسّنات كلام است و در آنسال بواسطه و فور آب ميوهها فراوان و آبدار ميشود كه مردم آنها را ميفشارند و از براى خودشان شربت و شيره و رب و غيرها تهيّه ميكنند و از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه يعصرون بضم ياء و فتح صاد كه صيغه مجهول است قرائت فرموده و استدلال فرموده بقول خداوند و انزلنا من المعصرات ماء ثجّاجا و قمّى ره از امير المؤمنين عليه السّلام تأييد اين قرائت و استدلال را نقل نموده و آنكه يعصرون بمعناى يمطرون است و سنابل بجاى سنبلات و قرّبتم لهن بجاى قدّمتم لهن نيز از امام صادق عليه السّلام نقل قرائت شده است و گويا مراد فشرده شدن ابرها و ريزش باران است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفتِنا فِي سَبعِ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأكُلُهُنَّ سَبعٌ عِجافٌ وَ سَبعِ سُنبُلاتٍ خُضرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ لَعَلِّي أَرجِعُ إِلَي النّاسِ لَعَلَّهُم يَعلَمُونَ (46)
حضرت يوسف اي آنكه فرمايشات تو همه صدق است و بسيار راستگويي بيان فرما در تعبير هفت گاو فربه که آنها را خوردند هفت گاو لاغر ضعيف و هفت خوشه گندم سبز و هفت خوشه ديگر خشكيده تا من برگردم نزد مردم تا اينكه آنها عالم بتعبير آن شوند.
يوسف خطاب است و حرف ندا ساقط شده يا يوسف بوده ظاهرا.
ايّها الصديق صديق مطلق كسي را گويند که در هر حالي صادق باشد و اقسام صدق بسيار است: صدق در كلام که تمام فرمايشات او مطابق با واقع و حقيقت باشد بخلاف كذب که بر خلاف واقع است و قول به اينكه صدق مطابق با عقيده است و لو بر خلاف واقع باشد و كذب بر خلاف عقيده و لو مطابق با واقع باشد غلط و اشتباه است بلي در مسئله صوم و در باب معصيت که كذب بر خدا و رسول و امام گناه كبيره است و مبطل صوم دائر مدار عقيده است يعني اگر دروغ گفت ولي اعتقاد بصدق داشت معصيت نكرده و صوم آن صحيح است و اگر راست باشد ولي معتقد بكذب يا شاك در صدق و كذب هم گناه كرده بنا بر حرمت تجري و هم صومش باطل است.
و صدق در عهد و وعد چنانچه در حق اسماعيل ميفرمايد إِنَّهُ كانَ صادِقَ الوَعدِ مريم آيه 55.
و صدق در اعتقاد که منافق نباشند يعني باطنش مطابق با ظاهر باشد چه در عقائد که در حق منافقين ميفرمايد وَ اللّهُ يَشهَدُ إِنَّ المُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ و چه در اخلاق اظهار صفت حميده كند مثل عدالت، سخاوت، تواضع، محبت و غير اينها
جلد 11 - صفحه 207
و باطنا بر خلاف باشد، و چه در عبادات و اعمال که مرائي باشد بالجمله صدّيق مطلق كسي را گويند که در جميع مراحل صادق باشد و از باب اينكه (بر عكس نهند نام زنگي كافور) ابا بكر را صديق گفتند و حال آنكه از القاب مختصّه بعليّ عليه السّلام است در زيارتش ميخواني
(السّلام عليك ايّها الصديق الاكبر و الفاروق الاعظم)
أَفتِنا يعني تعبير فرما و تأويل نما فِي سَبعِ بَقَراتٍ سِمانٍ که در عالم رؤيا ديده شده يَأكُلُهُنَّ سَبعٌ عِجافٌ که سمان مأكول عجاف شدند.
وَ سَبعِ سُنبُلاتٍ خُضرٍ که آنهم در رؤيا ديده شده وَ أُخَرَ يابِساتٍ يعني سبع سنبلات يابسات که آن سبع خضر مغلوب آن سبع يابسات شدند و از بين رفتند لَعَلِّي أَرجِعُ إِلَي النّاسِ که مرا فرستادهاند از شما جواب بگيرم و بآنها مراجعه كنم لَعَلَّهُم يَعلَمُونَ تا آنها از اينکه تأويل و تعبير مطلع شوند و اگر وظيفهاي دارند عمل كنند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 46)- ساقی به زندان و به سراغ دوست قدیمی خود یوسف آمد، همان دوستی که در حق او بیوفایی فراوان کرده بود اما شاید میدانست بزرگواری یوسف مانع از آن خواهد شد که سر گله باز کند.
رو به یوسف کرد و چنین گفت: «یوسف! ای مرد بسیار راستگو! در باره این خواب اظهار نظر کن که کسی در خواب دیده است که هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را میخورند، و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده» که دومی بر اولی پیچیده و آن را نابوده کرده است (یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنا فِی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ).
«شاید من به سوی این مردم باز گردم، باشد که آنها از اسرار این خواب آگاه شوند» (لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ).
ج2، ص426
نکات آیه
۱- ساقى دربار با اجازه پادشاه ، به طرف زندان شتافت و با یوسف(ع) ملاقات کرد. (فأرسلون. یوسف أیّها الصدیق أفتنا)
۲- ساقى دربار ، یوسف(ع) را انسانى بسیار راستگو نامید و با لقب «صدّیق» او را مخاطب قرار داد. (یوسف أیّها الصدیق)
۳- ساقى پادشاه در ملاقاتش با یوسف(ع) ، راستى و درستى تعبیر او را از رؤیاى خویش بازگو کرد. (یوسف أیّها الصدیق)
۴- ساقى دربار ، رؤیاى پادشاه را به طور کامل و دقیق براى یوسف(ع) بازگو کرد. (إنى أرى سبع بقرت ... أفتنا فى سبع بقرت ... و أُخر یابست)
۵- ساقى دربار ، از یوسف(ع) خواست تا رؤیایى را که در آن هفت گاو لاغر دیده شده که هفت گاو چاق را مى خورند و هفت خوشه سبز و خوشه هایى خشک دیده شده، تعبیر کند. (أفتنا فى سبع بقرت سمان یأکلهنّ سبع عجاف و سبع سنبلت خضر و أُخر یابست)
۶- رساندن تعبیر خواب پادشاه به مردم ، از انگیزه هاى مراجعه ساقى به یوسف(ع) جهت تعبیر خواب (أفتنا فى سبع بقرت ... لعلّى أرجع إلى الناس)
۷- شناساندن ارزش و مقام یوسف(ع) به مردم ، از انگیزه هاى ساقى براى مراجعه به یوسف(ع) جهت تعبیر خواب (لعلّى أرجع إلى الناس)
۸- ساقى ، احتمال مى داد دربار مانع رساندن تعبیر خواب پادشاه به مردم شود. (لعلّى أرجع إلى الناس لعلّهم یعلمون)
موضوعات مرتبط
- پادشاه مصر: ابلاغ تعبیر رؤیاى پادشاه مصر ۶; استیذان ساقى پادشاه مصر ۱; اهداف ساقى پادشاه مصر ۶، ۷; بینش ساقى پادشاه مصر ۸; خواسته هاى ساقى پادشاه مصر ۵; درخواست تعبیر رؤیاى پادشاه مصر ۵; رؤیاى پادشاه مصر ۴; ساقى پادشاه مصر و یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷
- یوسف(ع): القاب یوسف(ع) ۲; صحت تعبیر رؤیاى یوسف(ع) ۳; صداقت یوسف(ع) ۲; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷; مقامات یوسف(ع) ۷; ملاقات با یوسف(ع) ۱
منابع