هود ٧٧
کپی متن آیه |
---|
وَ لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هٰذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ |
ترجمه
هود ٧٦ | آیه ٧٧ | هود ٧٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«سِیءَ بِهِمْ»: حضور ایشان لوط را بدحال و ناراحت کرد، چرا که ایشان را انسان گمان برد. «ضَاقَ بِهِم ذَرْعاً»: سخت به تنگنا افتاد و کاری برای ایشان از دستش بر نمیآمد. دلش به حال آنان سوخت و بسیار نگران ایشان گردید. «ذَرْعاً»: تاب و توان. ضیقِ ذِراع یا ذَرْع، کنایه از فقدان طاقت و عدم توانائی است، و رَحْبِ ذِراع یا ذَرع، کنایه از تاب و توان انجام کار است. ذرع را کنایه از صدر و قلب هم گرفتهاند. (ذِراعاً) تمییز است و محوَّل از فاعل، یعنی: عَجَزَتْ قُوَّتُهُ عَنْ حِمَایَتِهِمْ مِنْ أَذی قَوْمِهِ. «عَصِیبٌ»: پیچیده و دشوار. سخت و شدید.
تفسیر
- آيات ۷۷ - ۸۳ سوره هود
- داستان نزول فرشتگان، برای عذاب قوم حضرت لوط «ع»
- مراد از سخن لوط «ع» که به قوم خود گفت: «هَؤُلَاء بَنَاتِی هُنّ أطهَرُ لَکُم»
- معنای جواب قوم لوط «ع»، كه گفتند: «تو می دانی که ما، در دختران تو حقی نداریم»
- فرشتگان مأمور عذاب، به لوط «ع» گفتند: از آن سرزمين دور شو!
- عذاب و هلاك قوم لوط «ع»، با زير و رو شدن زمين و بارش سنگ
- بحث روايتى: (رواياتى درباره داستان هلاکت قوم لوط «ع»)
- داستان لوط «ع»، در حدیثی از امام باقر «ع»
- بررسی سخن صاحب المنار، در ردّ كيفيت عذاب سرزمين قوم لوط «ع»
- مراد از «ركن شديد»، كه لوط «ع» تمناى آن را داشت
- گفتاری در چند فصل، پیرامون داستان لوط «ع» و قوم او
- نقاط تفاوت بين داستان قوم لوط، در تورات فعلى و قرآن
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ «77»
و هنگامى كه فرستادگان ما، (فرشتگان مأمور عذاب،) به سراغ لوط آمدند، دربارهى آمدن آنان غمگين شد و براى حفظ آنها (از آزار اين قوم شرور،) به تنگ آمد، (با خود) گفت: امروز، روز سختى است!
نکته ها
چون رسولان الهى در قالب جوانانى زيباروى به سراغ حضرت لوط آمدند و ميهمان او شدند، لذا آن حضرت از سوءقصد قوم فاسد خود نسبت به ميهمانانش نگران شد.
جملهى «ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» يعنى دستش كوتاه شد، كنايه از اينكه عاجز گرديده و راه بروى او بسته شد.
پیام ها
1- علم انبيا محدود است. «لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا» (حضرت لوط نمىدانست كه اين ميهمانان فرشتهاى در صورت انسانند)
2- مرحلهى اوّل مبارزه با منكر، مرحلهى قلبى است. «سِيءَ بِهِمْ»
3- حفظ ميهمان، بر عهدهى ميزبان است. «ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (77)
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً: و آن هنگام كه آمدند فرستادگان ما لوط را.
سِيءَ بِهِمْ: اندوهگين شد به سبب ورود ايشان، يعنى آمدنشان لوط را خوش نداشت. وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً: و تنگدل شد به جهت ايشان يا دستش به تنگ رسيد. اين كنايه است از چاره نداشتن و شدت انقباض به سبب عجز از مدافعه مكروه. و كراهت لوط به سبب مهماندارى نبود، بلكه به جهت هتاكى و بىباكى و بيشرمى قوم بود، چون ايشان را با صوّر نيكو ديد، از بىحيائى قوم انديشيد و معذلك قوم با او شرط كرده بودند كه هيچ غريب را به مهمانخانه خود نبرد. وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ: و گفت اين روزى است سخت بر من.
در مجمع روايت از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: «1» ملائكه به نزد لوط آمدند با لباس سفيد و عمامه سفيد. لوط در پيش و آنها از عقب روانه منزل شدند، و حق تعالى فرموده بود تا لوط سه مرتبه شهادت بر بدى قوم ندهد آنها را عذاب مكنيد. بين راه لوط پشيمان و در خاطر گفت: بدكارى نمودم، ايشان را مىبرم نزد قوم بدكردار. پس ملتفت به ايشان و گفت: شما به نزد گروهى رويد كه بدترين خلق خدايند. جبرئيل عليه السّلام گفت: اين يك شهادت. قسمتى ديگر از راه طى نمودند، لوط گفت: شما به نزد قومى رويد كه بدترين خلق خدايند. جبرئيل گفت: اين دو شهادت. چون به دروازه شهر رسيدند، باز لوط همان كلام را تكرار نمود. جبرئيل گفت: اين سه شهادت. پس داخل خانه لوط شدند، زن لوط هيئت نيكو از آنها مشاهده، به بالاى بام برآمد دست به هم زد، قوم صداى دست او را نشنيدند، پس دود كرد بر بام خانه. چون دود را ديدند، به
«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 183، و تفسير عياشى ج 2 ص 155، و تفسير برهان ج 2 ص 226.
جلد 6 - صفحه 109
سوى خانه لوط دويدند، و به آنها گفت: مهمانانى آمدهاند كه هرگز مثل آنها نديدهام.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (77) وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (78) قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ (79) قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ (80) قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (81)
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (82) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ (83)
ترجمه
و چون آمدند فرستادگان ما لوط را بدش آمد از آمدن آنها و تنك شد بورودشان دلش و گفت اين روزى است سخت
و آمدند او را قومش با آنكه بشتاب سوق داده ميشدند بسوى او و از پيش بودند كه ميكردند كارهاى بد را گفت اى قوم من اينها دختران منند آنها پاكيزهترند براى شما پس بترسيد از خدا و خجل منمائيد مرا در نزد مهمانهايم آيا نيست از شما مردى هدايت يافته
گفتند بتحقيق دانستى كه نيست ما را در دختران تو هيچ حاجتى و همانا تو هر آينه ميدانى چيزيرا كه ميخواهيم
گفت كاش بودى مرا بشما توانائى يا پناه بردم بسوى پشتيبانى محكم
گفتند اى لوط همانا ما فرستادگان پروردگار توئيم هرگز نميرسند بسوى تو پس شبانه ببر خانواده خود را در تاريكى شب و نبايد كه تخلّف نمايد از شما يكنفر مگر زنت همانا وارد شونده است او را آنچه وارد شود بآنها همانا وعده گاه آنها صبح است آيا نيست صبح نزديك
پس چون آمد فرمان ما نموديم زير و زبر آن زمين را و بارانديم بر آن سنگهائى از گل سنگ شده مرتّب شده
كه نشان كرده شده بود نزد پروردگارت و نيست آن از ستمكاران دور.
تفسير
همان چهار ملك مقرّب كه خدمت حضرت ابراهيم رسيدند و عرضه داشتند ما مأمور نزول عذاب بر قوم لوطيم و شرح آن گذشت بر حسب وعده وارد بر حضرت لوط شدند بصورت جوانان معمّم زيبا و چون آنحضرت در ميان قومى زندگانى ميكرد كه مبتلا بعمل ناشايسته لواط شده بودند بطوريكه هر جوانيكه از آبادى آنها عبور مينمود او را ميگرفتند و اين عمل ناشايسته را با او انجام ميدادند ترسيد مبادا از ورود آنها مطّلع شوند و بخواهند اين عمل را در خانه او با مهمانها مرتكب شوند و از اين جهت بسيار ملول و غمناك شد بطوريكه عرصه بر او تنك گرديد و بىاختيار گفت اين روز سخت ناگوارى است كه براى ما پيش آمده و عمده جهت خوف و حزن آنحضرت اين بود كه زوجه او هم با قومش همدست
جلد 3 صفحه 99
بود و احتمال ميداد آنها را بر اين امر آگاه نمايد از قضا نظر او صائب بود و آنزن قوم را خبر نمود كه چهار جوان در نهايت حسن و جمال و خوبى و اعتدال بر لوط وارد شدهاند كه در عمرم مانند آنها نديدهام و قوم بعجله و شتاب بطوريكه بر يكديگر سبقت ميگرفتند و گويا بعضى از آنها بعض ديگر را سوق ميدادند روى بخانه لوط آوردند و اين براى آن بود كه آنها معتاد باين عمل قبيح و ساير معاصى شده بودند و قبح آن از نظرشان رفته بود و بهيچ وجه از منع لوط ممتنع نشدند و با كمال بىشرمى در خانه را شكسته وارد شدند در اين موقع حضرت لوط از فرط وحشت و از باب اضطرار بآنها گفت اى قوم من اين دختران من پاكيزهترند براى شما چون دو نفر از رؤساء آنها قبلا از دو دختر حضرت خواستگارى كرده بودند و او براى سوء اعمال آندو اجابت نفرموده بود خواست باين اظهار آن دو را اجابت فرمايد و سايرين را متوجّه بحال اضطرار خود نمايد شايد آندو رئيس ديگران را منصرف نمايند يا آنها خودشان بحضرت ترحّم كنند و متعرّض مهمانهاى او نشوند لذا تعقيب فرمود اين اظهار را بآنكه از خدا بترسيد و مرا مفتضح و رسوا از جهت مهمانهايم ننمائيد يا نزد آنها شرمنده نسازيد چون صيغه لا تخزون اگر مأخوذ از خزى باشد بمعنى فضاحت و رسوائى است و اگر مأخوذ از خزاية باشد بمعنى شرم و حيا است و پس از اين تمنّا باز از بيچارگى بخود آنها متوسل شد باين بيان كه آيا يكنفر مرد صالح با رشد و كفايت و قابليّتى در ميان شما نيست كه از حقّ من دفاع نمايد و آنها در جواب گفتند تو ميدانى ما بدختران تو كارى نداريم و مقصود ما پسر است و حضرت آرزو فرمود كه قوّهاى داشته باشد و از آنها دفاع نمايد شخصا يا پناه و ملجأ و ملاذى براى او باشد كه بآن وسيله ايمن از شرّ آنها شود در اين هنگام ملائكه عرضه داشتند ما رسولان پروردگار توايم و براى نزول عذاب بر اينها آمدهايم مطمئن باش هرگز اينها دست بر تو پيدا نمىكنند شبانه خانواده خود را در تاريكى از اين آبادى خارج نما و كسى از شما باقى نماند چون اين زمين بايد واژگون شود و اهلش فانى گردند يا كسى از شما پشت سر خود را نگاه نكند مبادا عذاب را مشاهده كند و بحال آنها رقت نمايد مگر زوجه تو كه چون از جنس آنها است بايد باقى بماند و با عذاب آنها شريك باشد و بنابر احتمال اوّل لا يلتفت بمعناى
جلد 3 صفحه 100
لا يتخلف است و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه نبايد كسى از شما متوجّه بحال آنها شود و ترحّم نمايد چون بعمل خودشان مستحقّ اين عقوبت شدهاند در اين موقع حضرت لوط از ملائكه سؤال نمود كه موعد هلاك آنها چه وقت است گفتند صبح حضرت فرمود خوب است زودتر باشد چون خيلى از عمليّات آنها متأثر شده بود گفتند آيا نيست صبح نزديك و چون موعد مقرّر رسيد جبرئيل بال خود را بزير آنزمين برد و بلند نمود بجانب آسمان و وارونه نمود و در اين حال باران سجيل هم باريدن گرفت كه كسانيكه در اطراف و جوانب آن اراضى بودند از آنها هم هلاك شدند و آنسنگ سجّيل از ستمكاران اين امّت عموما و اهل عمل لواط خصوصا دور نيست بلكه نزديك است چنانچه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه مراد ظالمين اين امّتند و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه مراد ستم كاران اين امّتند اگر اهل عمل قوم لوط باشند و در چند روايت از حضرت صادق عليه السّلام اين معنى تأكيد شده نسبت بكسانيكه اصرار باين عمل دارند كه بايد حتما معذّب باين عذاب شوند و كسى نه بيند آنانرا و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام بعد از نقل ورود آن چهار ملك بر حضرت ابراهيم عليه السّلام و شمّهاى از قضاياى مشروحه در آيات سابقه در ذيل آنقصه نقل نموده كه حضرت ابراهيم عليه السّلام از آنها سؤال نمود براى چه آمديد گفتند براى هلاك قوم لوط فرمود اگر در ميان آنها يكصد نفر مؤمن باشد آنها را هلاك ميكنيد جبرئيل عرض كرد خير فرمود اگر پنجاه نفر باشد عرض كرد خير فرمود اگر سى نفر باشند عرض كرد خير فرمود اگر بيست مؤمن باشد عرض كرد خير فرمود اگر ده نفر باشد عرض كرد خير فرمود اگر پنج نفر باشد عرض كرد خير فرمود اگر يكنفر باشد عرض كرد خير فرمود لوط در ميان آنها است جبرئيل عرض كرد ما ميدانيم چند نفر مؤمن در ميان آنها هستند لوط و خانواده او را نجات ميدهيم مگر زنش را كه بايد بماند و معذّب شود و اين مجادله حضرت ابراهيم با ملائكه بود كه در آن آيات اشاره شد و آنها نزد لوط آمدند در حاليكه او در كنار مزرعه خود كه نزديك شهر بود واقف بود سلام كردند و جواب شنيدند و حضرت از هيئت آنها خوشش آمد و تعارف بمنزل نمود ولى بعد از قبول آنها پشيمان شد و با خود گفت اگر قوم متعرّض ايشان شوند چه خواهم كرد لذا بآنها
جلد 3 صفحه 101
فرمود در ميان مردمان شرورى خواهيد آمد جبرئيل برفقاى خود گفت تعجيل در هلاكت قوم نكنيم تا لوط سه مرتبه شهادت ببدى آنها بدهد اين يكمرتبه قدرى كه راه رفتند لوط رو بآنها نمود و گفت شما نزد كسانيكه از اشرارند ميرويد جبرئيل گفت ايندو مرتبه باز رفتند تا بآبادى رسيدند و لوط همان مقاله را تكرار نمود و جبرئيل گفت اين سه مرتبه بعد داخل منزل شدند زن لوط جوانهاى خوش صورتى را ديد بالاى بام رفت و دست بر دست زد قوم نشنيدند لذا دود كرد و چون قوم دود را ديدند رو بخانه لوط آوردند و زن او آنها را استقبال نمود و قضاياى مشروحه در بيان اين آيات كه قبلا ذكر شد روى داد و آنها در اثر اشاره جبرئيل بانگشت كور شدند و لوط و اهلش جز زن نا اهلش شبانه از شهر بيرون رفتند و عذاب بكيفيّت مرقومه نازل گرديد و در چند روايت تصريح شده كه دعوت حضرت لوط آنها را بدخترهايش از راه حلال بود نه حرام و معلوم است كه آنهم از باب اضطرار و اسكات آنها بوده است چنانچه اشاره شد و شمّهاى از اين قصّه در سوره اعراف گذشت ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِم وَ ضاقَ بِهِم ذَرعاً وَ قالَ هذا يَومٌ عَصِيبٌ (77)
و چون آمدند رسولان ما نزد لوط بد آمد لوط را و تنگ دل شد و گفت اينکه روز روز بسيار سخت است.
وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا لُوطاً گفتند حضرت لوط در خارج شهر مشغول زراعت
جلد 11 - صفحه 94
بود ديد جواناني خوش صورت خوش سيما خوش قامت خوش لباس آمدند ترسيد که اگر اينها وارد شهر شوند قوم دست از اينها بر نميدارند گفت اينها را دعوت كنم بمنزل خود دعوت كرد آنها هم اجابت كردند آورد آنها را روبخانه در اثناء راه مضطرب شد که قوم اگر اينها را مشاهده كنند ممكن نيست صرف نظر كنند خواست آنها بر گردند گفت شما رو بشهر اشرار ميآريد جبرئيل گفت اينکه يكي باز گفت اينکه شهر اشرار است در اينکه شهر داخل ميشويد جبرئيل گفت اينکه دو باز تكرار كرد گفت اينکه سه تا داخل خانه شدند و اينکه است معني سِيءَ بِهِم يعني خوش نداشت ورود آنها را و چون وارد خانه شدند زن لوط ديد اينها بسيار زيبا هستند خواست قوم را خبر كند رفت بالاي بام آتش افروخت آنها آمدند گفت جوانهاي زيبايي در خانه هستند آنها آمدند درب خانه حضرت لوط بسيار دلتنگ شد که مفاد وَ ضاقَ بِهِم ذَرعاً است يعني صدرا که بچه وسيله دفع شرّ آنها را از مهمانهاي خود كند و حفظ آبروي خود نمايد و رسوا نشود.
وَ قالَ هذا يَومٌ عَصِيبٌ صعب شديد بسيار دشوار است انسان در موقعي که در يك شدّتي واقع شود و راه بجايي پيدا نكند ميگويد روزگار بسيار سخت است يا اينكه خدا همچه روزي بر احدي نياورد، حضرت لوط عليه السّلام متحيّر شد چه كند از يك طرف ميهمانهاي خود را بچه كيفيت از شرّ اينها نجات دهد، از يك طرف چگونه دفع شر آنها را بكند، از يك طرف مفتش داخلي زن لوط که نميشود آنها را مخفي كند زيرا خيانت كار بود چنانچه خداوند ميفرمايد ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امرَأَتَ نُوحٍ وَ امرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحتَ عَبدَينِ مِن عِبادِنا صالِحَينِ فَخانَتاهُما خيانت كار چنانچه عايشه و حفصه چنين بودند و اينکه مثال براي آنها است
95
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 77)- زندگی ننگین قوم لوط: در آیات سوره اعراف، اشاره به گوشهای از سرنوشت قوم لوط شده، و تفسیر آن را در آنجا دیدیم، اما در اینجا به تناسب شرح داستانهای پیامبران و اقوام آنها، و به تناسب پیوندی که آیات گذشته با سرگذشت لوط و قومش داشت پرده از روی قسمت دیگری از زندگانی این قوم منحرف و گمراه بر میدارد، تا هدف اصلی را که نجات و سعادت کل جامعه انسانی
ج2، ص364
است از زاویه دیگری تعقیب کند.
نخست میگوید: «و هنگامی که رسولان ما به سراغ لوط آمدند او بسیار از آمدن آنها ناراحت شد و فکر و روحش پراکنده گشت و غم و اندوه تمام وجودش را فراگرفت» (وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً).
در روایات و تفاسیر اسلامی آمده است که لوط در آن هنگام در مزرعه خود کار میکرد ناگهان، عدهای از جوانان زیبا را دید که به سراغ او میآیند و مایلند میهمان او باشند، علاقه او به پذیرایی از میهمان از یک سو، و توجه به این واقعیت که حضور این جوانان زیبا، در شهری که غرق آلودگی انحراف جنسی است، موجب انواع دردسر و احتمالا آبروریزی است، او را سخت در فشار قرار داد.
این مسائل به صورت افکاری جانفرسا از مغز او عبور کرد، و آهسته با خود «گفت: امروز روز سخت و وحشتناکی است» (وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ).
در پارهای از روایات آمده که لوط آنقدر میهمانهای خود را معطل کرد تا شب فرا رسید شاید دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ حیثیت و آبرو از آنان پذیرایی کند.
ولی چه میتوان کرد. وقتی که انسان دشمنش در درون خانهاش باشد! همسر لوط که زن بیایمانی بود و به این قوم گنهکار کمک میکرد، از ورود این میهمانان جوان و زیبا آگاه شد بر فراز بام رفت. نخست از طریق کف زدن، و سپس با روشن کردن آتش و برخاستن دود، گروهی از این قوم منحرف را آگاه کرد که طعمه چربی به دام افتاده!
نکات آیه
۱- فرشتگان پس از گفتوگو با ابراهیم(ع)، به دیار قوم لوط رفتند و بر حضرت لوط(ع) وارد شدند. (و لما جاءت رسلنا لوطًا)
۲- فرشتگان، به صورت و شکل انسانها بر حضرت لوط(ع) وارد شدند. (و لما جاءت رسلنا لوطًا سىء بهم)
۳- لوط(ع)، بى خبر از ماهیت مهمانان خویش (فرشته بودن آنان) و ناآگاه از مأموریت ایشان (و لما جاءت رسلنا لوطًا سىء بهم ... و قال هذا یوم عصیب)
۴- لوط(ع) با ورود فرشتگان، عرصه را بر خویشتن تنگ دید و ناراحتى و اندوه وى را فرا گرفت. (و لما جاءت رسلنا لوطًا سىء بهم و ضاق بهم ذرعًا) «ذرعاً» - که به معناى کشیدن ذراع دست است - تمییزى مبدل از فاعل مى باشد. بنابر این «ضاق بهم ذرعاً»; یعنى، ضاق ذرعه (تنگ شد ذراع دستش به سوى آنان) و تنگ شدن ذراع به طرف کسى یا چیزى مَثَل است براى کسى که از انجام کارى ناتوان است و بدان دست رسى ندارد. «سىءَ» فعل مجهول «ساء» (ناراحتش کرد) است و «باء» در «بهم» سببیه است. بنابراین «سىء بهم» یعنى به سبب (آمدن) آنها براى لوط ناراحتى ایجاد شد.
۵- لوط(ع)، خویشتن را موظّف به محافظت از میهمانان خویش مى دانست. (و لما جاءت رسلنا ... قال هذا یوم عصیب)
۶- لوط(ع) روز ورود فرشتگان را روزى سخت با وضعیتى پیچیده و دشوار ارزیابى کرد. (و قال هذا یوم عصیب) عصیب به معناى دشوارى و سختى است و اصل آن از عَصْب به معناى بستن است. گویا بدان جهت روز سخت را «یوم عصیب» مى گویند که شرّ و دشوارى آن برخى بر برخى دیگر پیچیده است (برگرفته شده از مجمع البیان).
روایات و احادیث
۷- «عن أبى جعفر(ع): ... و کان لوط إبن خالة ابراهیم و کانت إمرأة ابراهیم سارة اُخت لوط و کان لوط و ابراهیم نبیین مرسلین منذرین و کان لوط رجلاً سخیاً کریماً یقرى الضیف إذا نزل به و یحذّرهم قومه...;[۱] از امام باقر(ع) روایت شده است: ... لوط پسر خاله ابراهیم و ساره همسر ابراهیم خواهر لوط بود. لوط و ابراهیم هر دو پیغمبر مرسل و انذارکننده بودند و لوط مردى سخاوتمند و کریم بود و از میهمانى که بر او وارد مى شد پذیرایى مى کرد و میهمانان را از قوم خود برحذر مى داشت».
۸- «عن أبى جعفر(ع) عن رسول الله(ص) قال جبرئیل: ان قوم لوط کانوا اهل قریة لایتنظفون من الغائط و لایتطهرون من الجنابة بُخلاء أشحّاء على الطعام و ان لوطاً لبث فیهم ثلاثین سنة و إنما کان نازلاً علیهم و لم یکن منهم... ;[۲] از امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) روایت شده که جبرئیل گفت: قوم لوط اهل قریه اى بودند که خود را از غائط پاک نمى کردند و براى جنابت غسل نمى کردند. مردمى بخیل و بر خوردن حریص بودند. لوط در بین آنان سى سال درنگ کرد.او وارد بر آنان بود و از آنان نبود ...».
۹- «عن أبى عبدالله(ع) قال: إن الله تعالى بعث اربعة أملاک فى إهلاک قوم لوط ... فأتوا لوطاً وهو فى زراعة له قرب المدینة ...;[۳] از امام صادق(ع) روایت شده است: خداوند متعال چهار فرشته براى هلاک کردن قوم لوط فرستاد ... پس نزد لوط رفتند در حالى که او در کشتزار خود در نزدیکى شهر بود ...».
موضوعات مرتبط
- ابراهیم(ع): قصه ابراهیم(ع) ۱
- قوم لوط: بخل قوم لوط ۸; خست قوم لوط ۸; رذایل قوم لوط ۸; عذاب قوم لوط ۹
- لوط(ع): ارزیابى لوط(ع) ۶; اندوه لوط(ع) ۴; روزهاى سخت لوط(ع) ۶; سخاوت لوط(ع) ۷; فضایل لوط(ع) ۷; قصه لوط(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۶، ۹; لوط(ع) و ملائکه ۳، ۴; محدوده علم لوط(ع) ۳; مسؤولیت لوط(ع)۵; مسؤولیت مهمانان لوط(ع) ۳; مهمانخنوازى لوط(ع) ۵، ۷; نگرانى لوط(ع) ۴
- ملائکه: تجسم ملائکه ۲; ملائکه در سرزمین قومخلوط ۱; ملائکه عذاب ۹; ملائکهو ابراهیم(ع) ۱; ملائکه و لوط(ع) ۱، ۲
- مهمان: اهمیت دفاع از مهمان ۵
منابع