ریشه نفر
تکرار در قرآن: ۱۸(بار)
قاموس قرآن
(بروزن فلس) نفر اگر با «من» و «عن» آيد به معنى دورى و تفرق باشد و اگر با «الى» باشد به معنى خروج ورفتن است و بعبارت ديگر اگر گوييم: «نَفَرَمَنْهُ وَعَنْهُ» يعنى از آن دور شد و اگر گوييم «نَفَرَ اِلَيْهِ» يعنى به سوى آن رفت. در قاموس گويد: «اَلنَّفْرُ: اَلتَّفَرُّقُ» و در اقرب الموارد آمده «نَفَرَتِ الدَّابَّةُ مِنْ كَذا» يعنى از آن ترسيد و كنار شد. در مجمع ذيل [توبه:38]. گويد: نفر رفتن است به سوى آنچه بر آن تهييج شده و در جاى ديگر گفته: آن در اصل به معنى فزع است. [توبه:122]. آن در تقدير «فَلَوْلاَنَفَرَاِلى طَلَبِ الْعِلْمِ» است يعنى چرا از هر گروه دستهاى به طلب علم خارج نمىشوند تا در دين عالم باشند راجع به اين آيه در «فقه» بحث شده است. [نساء:71]. اى اهل ايمان احتياط (و اسلحه) خويش را برگيريد و گروه گروه يا همگى به جهاد خارج شويد. نفُور: (بروزن عقول) بمعنى دورى است [ملك:21]. بلكه در طغيان و دورى از حق اصرار ورزيدند و اگر با «الى» آيد به معنى رفتن و خروج باشد چنانكه در اقرب الموارد هست. استنفار: رم دادن و رم كردن طلب خروج و حركت است [مدثر:51-50]. گويى آنها الاغهاى رم كردهاند كه از شيرگريخته.
(بروزن فرس) گروه. دسته. [احقاف:29]. آنگاه كه گروهى از جن را به سوى تو برگدانديم كه قرآن را استماع ميكردند. [جن:1]. در قاموس گفته نفر عبارت است از همه مردم و نيز گروهى از مردان كه از ده نفر كم باشد. در كشاف ذيل آيه 47 سوره نمل گفته: فرق بين رهط و نفر آن است كه نفر از سه است تا نه و رهط از سه است تا ده يا از هفت تا ده و در اقرب الموارد گويد: گروهى است از سه تا ده و به قولى از سه تا هفت نفر از مردان و اگر بيشتر از ده باشد نفر گفته نمىشود. * [كهف:34]. مراد از نفر در آيه عشيره است طبرسى فرموده عشيره نفر خوانده شده كه با انسان در حوائج او سعى و حركت مىكنند. نفير: مثل نفر است به معنى جماعتى از مردان در مجمع فرموده: نفيرعددى از مردان است زجاج گفته: ممكن است جمع نفر باشد، نفير و نفر انسان، عشيره اوست كه ياريش كرده و با او كوچ كنند [اسراء:6]. يارى مىدهيم شما را با اموال و فرزندان و عشيره و يارانتان را زياد مىگردانيم.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
فَانْفِرُوا | ۱ |
انْفِرُوا | ۳ |
تَنْفِرُوا | ۲ |
لِيَنْفِرُوا | ۱ |
نَفَرَ | ۱ |
نَفِيراً | ۱ |
نُفُوراً | ۴ |
نَفَراً | ۲ |
نُفُورٍ | ۱ |
نَفَرٌ | ۱ |
مُسْتَنْفِرَةٌ | ۱ |