الأنعام ٧٦
کپی متن آیه |
---|
فَلَمَّا جَنَ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى کَوْکَباً قَالَ هٰذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لاَ أُحِبُ الْآفِلِينَ |
ترجمه
الأنعام ٧٥ | آیه ٧٦ | الأنعام ٧٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«جَنَّ عَلَیْهِ»: او را فرا گرفت. «اَفَلَ»: غروب کرد. «اْلآفِلِینَ»: غروبکنندگان.
تفسیر
- آيات ۸۳ - ۷۴، سوره انعام
- بررسى كيفيت مخصوص رفتار و محاجه ابراهيم (ع ) در اين آيات ، كه به رفتار فطرىيك انسان اوليه فرضى كه براى نخستين بار به مظاهر مادى عالم برخورد مى كند،شباهت دارد.
- هر چه اشتغال و سرگرمى به امور مادى بيشتر باشد، توجه به مبداء و معاد كمتر مىشود.
- اينكه غرض از اين تعبيرات تحقير بتها باشد از ادب ابراهيم (ع ) دور است .
- ضمير مذكر آوردن براى (( شمس )) در كلام ابراهيم (ع ): (( هذا ربى هذا اكبر )) شاهدبر اينست كه آن حضرت همچون انسانى فرضى كه خبر از هيچ چيز ندارد سخن گفته است.
- اختلاف مفسرين در معناى كلمه (( آزر )) و نسبت او با ابراهيم (ع ).
- استغفار و دعاى ابراهيم (ع ) براى آزر، دعاى صورى بوده و در دنيا واقع شده ، نه درآخرت براى شفاعت .
- آزر، پدر صلبى و حقيقى ابراهيم عليه السلام نبوده است .
- توهم عجيب و غريب بعضى از مفسرين در مورد داستانهايى كه در قرآن كريم نقل شده است .
- كلام الهى ، كلام حق و فصل است و هزل و خلاف واقع در آن راه ندارد.
- وجه اينكه قرآن مواد تاريخ و جزئيات داستان رانقل نمى كند.
- بت ها (اصنام ) چه بوده اند.
- مالكيت حقيقى خداى سبحان ، مانند مالكيت انسان است نسبت به قوا و افعالش .
- (( ملكوت )) همان وجود اشياء است به لحاظ انتسابشان به خدا و رؤ يت ملكوت به معناىديدن خدا است با ديدن اشياء و موجودات .
- ستاره اى كه مردم مى پرستيدند و ابراهيم (ع ) به آن اشاره فرمود و گفت : (( هذا ربى )) ستاره (( زهره )) بوده است .
- مراد از (( رب )) در كلام ابراهيم (ع ) (هذا ربى )، خداوند آفريدگار هستى نيست .
- اينكه ابراهيم (ع ) نخست ستاره و ماه و خورشيد را (( رب )) دانست ، از باب محاجه به زبان خصم بوده است .
- قضيه مورد بحث مربوط به زمان كودكى و قبل از بلوغ ابراهيم (ع ) است .
- ربوبيت ملازم با محبوبيت است و (( لا احب الآفلين )) يعنى من چيز متغير را رب خود نمىدانم .
- وجه آوردن ضمير مذكر براى (( شمس )) كه مؤ نث است در كلام ابراهيم (ع ): (( هذا ربىهذا اكبر )) .
- اقوال مختلفى كه در توجيه تذكير ضمير در جمله مزبور گفته شده است .
- سخن غريب و نادرست يكى از مفسرين كه مدعى است ابراهيم (ع ) به زبان عربى سخن مىگفته است .
- جمله : (( لا احب الآفلين )) حجتى است يقينى و برهانى بر مبناى محبت و عدم محبت ، نه حجتىعوامانه و غير برهانى .
- وحه اينكه ابراهيم (ع ) افول را در احتجاج آورد نه طلوع را. و بيان اينكه مشركين معتقدبه اينكه اجرام سه گانه داراى مقام ايجاد و تدبيرند، نبوده اند.
- اشكالاتى كه بر اقوالى كه در توجيه (( لا احب الآفلين )) بر مبناى اينكه افول مبناى برهان است وارد شده است .
- وجه جامى كه فخر رازى براى توجيه آيه بر همان مبنا ذكر كرده است واشكال آن وجه .
- نكته اى در مورد ترتيب احتجاجات ابراهيم (ع ) عليه بت پرستان و ستاره پرستان هدايت، هميشه از ناحيه خدا است و ضلالت از ناحيه انسان .
- هدايت هميشه ...
- هيچ چيز غروب كننده و از كف رونده ، شايسته محبت و تعلق خاطر نيست .
- معناى (( فطر )) و (( فطرات )) و (( حنيف )) .
- توجيه وجه به سوى خدا به معناى عبادت او است .
- اسلام ، دين مطابق با فطرت انسانى و نوع وجودى آدمى است .
- بخش دوم احتجاجات ابراهيم (ع ) كه محاجه آن حضرت است با مشركين بعد از اعلام بيزارىاز بت ها.
- حاصل كلام در تفسير سخن ابراهيم (ع ) (و لا اخاف ما تشركون به ...)
- اقوال متعدد مفسرين در توضيح و توجيه جملات ابراهيم (ع ) در محاجه با مشركين .
- اقوال مفسرين در توجيه (وسع بى كل شى ء علما) در كلام ابراهيم (ع )واشكال آنها.
- وجه اينكه ابراهيم (ع ) عدم وجود اذن و دليل از ناحيه خداوند را به عنوان دليل بر بطلان بت پرستى آورده است .
- (( امن )) و (( اهتدا )) از خواص و آثار ايمان است ، اگر با ظلم پوشيده نشود.
- (( ظلم )) داراى مفهوم وسيعى است ولى تمام اقسام آن به ايمان ضرر نمى رساند.
- گناه و ظلم اختيارى داراى مصاديق و مراتبى است كه شخص مؤ من مناسب با درجه تقوا ومعرفت و ايمانش از مصاديق و مراتب بيشترى از گناه دورى مى كند.
- ايمان به خدا فقط مشروط به دورى از شرك و گناهان كبيره نيست .
- سخن بعضى از مفسرين در تفسير آيه : (( للذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم ... )) . واشكال وارد بر آن .
- معناى لغوى و اصطلاحى (درجه ) و مراد از (نرفع درجات من نشاء...) در كلام خداوند.
- مناظره ماءمون يا امام رضا (ع ) درباره احتجاج ابراهيم (ع ) عليه بت پرستان .
- رواياتى در مورد تولد و نشو و نماى ابراهيم (ع ) در خفا، و اينكه (( آزر )) پدر يا عموىابراهيم (ع ) بوده است .
- آنچه درباره سرگذشت حضرت ابراهيم مورد اتفاق علماى حديث است .
- چند روايت درباره ارائه ملكوت به ابراهيم (ع ).
- رواياتى در خصوص جمله (( هذا ربى )) كه ابراهيم (ع ) بر زبان آورد.
- رواياتى در ذيل جمله : (( و لم يلبسوا ايمانهم بظلم )) .
- سخن بعضى كه در توجيه يك روايت گفته اند: امت ابراهيم فقط مكلف به ايمان بودند وبه فروع و احكام مكلف نبودند و بيان فساد اين ادعا.
- فروع و احكامى كه توسط ابراهيم (ع ) تشريع شده اند.
- سبب وجود قوانين (( حمورابى )) در تورات فعلى .
- ۱ داستان ابراهيم (ع ) از نظر قرآن .
- ۲ منزلت ابراهيم (ع ) نزد خداوند و موقف بندگى اش و مواهب خدا به او:
- ۳ آثار پربركتى كه آن حضرت از خود در جامعه بشرى به يادگار گذاشت :
- ۴ تورات فعلى درباره ابراهيم (ع ) چه مى گويد؟
- ۵ تناقضات تورات بهترين دليل بر دست خوردگى آن است .
- وجود نظير نسبت هاى نارواى تورات فعلى به ابراهيم (ع )، در بعض روايات اهل سنت .
- عدم صحت نسبت دروغ گفتن ، به ابراهيم (ع ) كه در روايات عامه آمده است .
- روايتى جامع از طريق ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) درباره قضاياى ابراهيم (عليهالسلام ).
- ذبيح ابراهيم (ع )، اسمعيل (ع ) بوده است نه اسحق (ع ).
- كلام نادرست طبرى در تاريخ خود كه اسحق (ع ) را ذبيح دانسته .
- تورات بر خلاف قرآن كريم :
- اشكال بعضى از مستشرقين به قرآن در مورد عدم نقل خصوصيات ابراهيم و اسمعيل (ع ) و داستان بناى كعبه و... در سور مكيه و پاسخ بدان اشكال .
- اشكال ديگر به آيات مربوط به احتجاجات ابراهيم (ع ) و در آتش انداختن آن حضرت .
- گفتار بيرونى و بلخى و مسعودى درباره عقائد ستاره پرستان ، بت پرستان و صائبين .
- دو نكته كه از بيانات گذشته بدست آمد.
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ «76»
پس چون شب بر او پرده افكند ستارهاى ديد، گفت: اين پروردگار من است.
پس چون غروب كرد، گفت: من زوال پذيران را دوست ندارم.
نکته ها
در زمان ابراهيم عليه السلام ستارهپرستى رايج و ستاره را در تدبير هستى مؤثّر مىپنداشتند.
سؤال: آيا پيامبر بزرگى همچون حضرت ابراهيم حتّى براى يك لحظه مىتواند ستاره يا ماه و يا خورشيد را بپرستد؟
پاسخ: مجادله و گفتگوى حضرت ابراهيم با مشركان، از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث، براى رد عقيدهى طرف است، نه اينكه عقيدهى قلبى او باشد زيرا شرك با عصمت منافات دارد. گفتن كلمهى «يا قَوْمِ» در دو آيهى بعد نشانهى مماشات در گفتن «هذا رَبِّي» است، به همين دليل وقتى غروب ماه و خورشيد را مىبيند، مىگويد: من از شرك شما بيزارم، و نمىگويد از شرك خودم (آيهى 78).
به علاوه در آيهى قبل خوانديم كه خداوند، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داد و او به يقين رسيد و آغاز اين آيه با حرف «فاء» شروع شد، يعنى نتيجه آن ملكوت و يقين اين نوع استدلال بود.
موجودى كه طلوع و غروب دارد، محكوم قوانين است نه حاكم بر آنها. ابراهيم، ابتدا موقّتاً پذيرش آن را اظهار مىكند تا بعد با استدلال ردّ كند.
جلد 2 - صفحه 495
پیام ها
1- يكى از شيوههاى احتجاج، اظهار همراهى با عقيدهى باطل و سپس ردّ كردن آن است. «هذا رَبِّي»
2- بيدار كردن فطرتها، فعال كردن انديشهها و توجّه به احساسات، يكى از شيوههاى تبليغ است. «لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»
3- محبوب واقعى كسى است كه محدود به مكان، زمان و موقّت نباشد. «لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»
4- معبود، بايد محبوب و عبادت بايد عاشقانه باشد، روح دين، عشق است.
«لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ (76)
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ: پس چون فراگرفت او را شب، و تاريكى همه روى زمين را مستور گردانيد رَأى كَوْكَباً: ديد ستاره درخشانى يعنى زهره يا مشترى كه نزديك به افق رسيده بود. پس ديد بعضى ستارهپرستان روى به آن ستاره و سجده نمودند فَلَمَّا أَفَلَ: پس چونكه ستاره فرو رفت قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ: گفت من دوست نمىدارم فرو روندگان را، چه جاى آنكه عبادت آنها نمايم، زيرا زوال و انتقال بر پروردگار عالم روا نباشد؛ و انتقال و استتار مقتضى امكان و حدوث و منافى الوهيت است. و قدرى ديگر راه رفتند شب چهاردهم ماه بود قرص بدر ماه نمودار شد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ (76)
ترجمه
پس چون پوشانيد بر او شب اشياء را ديد ستاره را گفت اين پروردگار من است پس چون غروب كرد گفت دوست نميدارم غروب كنندگانرا.
تفسير
چون ظلمت شب عالم را فرا گرفت و اشياء را از انظار مستور نمود حضرت ابراهيم (ع) يكى از سيّارات را كه گفتهاند زهره يا مشترى بود مشاهده فرمود و براى مبارزه با مشركين وقت را غنيمت شمرد و براى انكار يا توبيخ يا استهزاء از آنها سؤال فرمود كه اين پروردگار من است چون بعضى از آنها ستاره پرست بودند يا واقعا سؤال فرمود چون ابتداء سن آنحضرت بود و ميخواست با دليل و برهان امرى را قبول يا ردّ فرمايد و بنابر اين احتمالات همزه استفهام محذوف است و ممكن است اخبار باشد بر سبيل نقل قول آنها براى مماشات و اظهار انقياد با آنها تا بعد از اقامه حجّت بر ابطال عقيده آنها زودتر مورد قبول شود و اين خود تدبير مهمّى است در مقام تبليغ و احتجاج كه طرف شخص را منصف و بىطرف بفهمد در هر حال بعد از آنكه آن ستاره غروب كرد فرمود
جلد 2 صفحه 340
دوست ندارم غروب كنندگانرا يعنى عبادت آنها را نمىكنم چون انتقال و استتار دليل بر حدوث و فقر است و معبود بحق بايد ثابت و غنى باشد و تغيّر و زوال براى او روا نيست ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ اللَّيلُ رَأي كَوكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ (76) فَلَمّا رَأَي القَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِن لَم يَهدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ القَومِ الضّالِّينَ (77) فَلَمّا رَأَي الشَّمسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكبَرُ فَلَمّا أَفَلَت قالَ يا قَومِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشرِكُونَ (78) إِنِّي وَجَّهتُ وَجهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِكِينَ (79)
جلد 7 - صفحه 119
پس چون که تاريك شد بر ابراهيم شب مشاهده كرد سياره را که گفتند زهره بوده گفت اينست پروردگار من پس چون افول و غروب كرد گفت دوست ندارم افولكنندگان را، پس چون که ديد ماه را روشنيدهنده گفت اينست پروردگار من پس چون که افول كرد گفت اگر خداي من مرا هدايت نكند هرآينه البته ميباشم از قوم گمراهان، پس چون ديد خورشيد را نور دهنده گفت اينست پروردگار من اينکه بزرگتر است پس چون که غروب كرد گفت اي قوم من محققا من بيزارم از آنچه که شما شرك بخدا ميآوريد، من روي خود را متوجه كردم بطرف آن كسي که آسمانها و زمين را از كتم عدم بعرصه وجود آورده دين پاك موافق عقل سليم و من نيستم از شركآورندگان.
در تفسير اينکه آيات مفسرين عامه چون عصمت انبياء را منكرند حتي ميگويند که مانعي ندارد که انبياء قبل از وصول بمقام نبوت مشرك باشند سپس موحد شوند و بمقام نبوت نائل شوند چنانچه خلفاء آنها يك قسمت مهم از عمر خود را در شرك بسربردند سپس ايمان آوردند و بمقام خلافت نائل شدند چنين تفسير كردند که ابراهيم اولا پرستش ستاره نمود سپس پرستش ماه بعد پرستش خورشيد پس از افول آنها پي برد بتوحيد و پرستش خداوند.
و بعض ديگر چنين گفتند که انسان تا مادامي که در جستجوي حق است مانعي ندارد و مسئوليتي براي او نيست و ابراهيم چنين بود.
و لكن ما قطع نظر از ادله محكمه متقنه که بر عصمت انبياء و ائمه عليهم السّلام در تمام مدت عمر از ابتداء وجود تا زمان رحلت که در مقام خود اقامه كردهايم و در همين تفسير هم مكررا اشاره شده.
و قطع نظر از اخبار معتبره از ائمه اطهار (ع) که در تفسير اينکه آيات وارد شده مثل روايت إبن بابويه از حضرت رضا عليه السّلام و مباحثه با مأمون لعنه اللّه
جلد 7 - صفحه 120
و روايت صفار از حضرت صادق عليه السّلام و روايت ابي بصير از آن حضرت و روايت كلبي از امير المؤمنين عليه السّلام در سؤالات جاثليق و روايت اختصاص مفيد رحمه اللّه و غير اينها که بسيار مفصل است، از خود اينکه آيات و جملات مذكوره آن تفسير ميكنيم بعون اللّه تبارك و تعالي پس ميگوييم:
فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ اللَّيلُ فاء تفريع است متفرع بر آيه قبل وَ كَذلِكَ نُرِي إِبراهِيمَ الاية يعني پس از آني که ابراهيم مشاهده نمود ملكوت سماوات و ارض را و باعلي مراتب يقين رسيد و با اينکه مرتبه جا دارد که قائل بربوبيت كوكب و ماه و خورشيد شود لذا ميگوييم آن حضرت در مقام دعوت بتوحيد بوده چنانچه اولين دعوت انبياء اينست و ميزان دعوت اينست که اولا فرض ميكند عقيده خصم را سپس فساد آن را بيان ميكند و ابطال ميفرمايد، در اول شب که تاريكي عالم را فرا گرفت و ستارهها ظاهر شد و ستاره زهره از همه روشنتر بوديد يك دسته بطرف زهره توجه كرده و باو سجده ميكنند و ميپرستند رَأي كَوكَباً آن ستاره را ديد و باو اشاره كرده و توجه بعبده ستاره که اينست پروردگار من قالَ هذا رَبِّي و چون پاسي از شب گذشت و ستاره غروب كرد براي آنها بطلان و فساد عقيده آنها را از روي منطق و برهان ثابت نمود که افول دليل بر حدوث و مسبوق بعدم و محتاج بموجد است لياقت ربوبيت ندارد.
فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ و باين جمله بطلان جميع مذاهب مشركين را بيان ميفرمايد زيرا الافلين جمع محلّي بالف و لام شامل جميع آفلين ميشود بلكه نصّ در شمول است زيرا لسان آبي از تخصيص است، و مراد از لا احبّ همان برائت و بيزاري است که بعدا ذكر ميفرمايد زيرا چيزي را که قابل الوهيت نيست و لياقت خدايي ندارد و مورد پسند نيست البته از او بيزار است.
فَلَمّا رَأَي القَمَرَ بازِغاً ظاهرا در اواخر شهر بوده که ماه در اوقات سحر
جلد 7 - صفحه 121
طلوع نموده ديد يك دسته ماهپرستان بسجده افتادند فرمود اينست خداي من بهمان بيان فرضي قالَ هذا رَبِّي يعني شما ماهپرستان که رد ميكنيد ستاره پرستان را به اينكه ماه روشنتر از ستاره است همان عيبي که در ستاره بود در ماه هم هست که افول و غروب دارد فَلَمّا أَفَلَ چون که هوي روشن شد و نور ماه مفقود گرديد قالَ لَئِن لَم يَهدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ القَومِ الضّالِّينَ از همين جمله هم استفاده ميشود که معتقد بوجود ربّ و احتياج بهدايت او و اينكه عبده كواكب و قمر قوم گمراه هستند بوده و چون نور ماه مفقود و نور خورشيد طالع شد عبده شمس بسجده افتادند و گفتند چون نور شمس غالب بر تمام كواكب و ماه است اينست که خدا ميفرمايد:
فَلَمّا رَأَي الشَّمسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكبَرُ که اگر دليل شما بر خدايي شمس بزرگي او است همان نقص که در آنها بود در همين هم موجود است فَلَمّا أَفَلَت غروب نمود قالَ يا قَومِ از همين كلمه استفاده ميشود که آن حضرت در مقام محاجّه بوده که خطاب بقوم خود ميكند و با آنها مكالمه دارد إِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُشرِكُونَ و همين كلمه تشركون هم دلالت دارد که اينها هم معتقد بوجود خالق عالم بودند و اينها را شريك خدا ميدانستند و ظاهر اينست که اينها سه طائفه نبودند بلكه يك طائفه بودند همه اينها را پرستش ميكردند غاية الامر خداي كوچك و بزرگ ميدانستند و منشأ اينکه شرك اينکه عقيده فاسده که در علم نجوم تا امروز رواج دارد که كواكب و ماه و خورشيد را مؤثر در اينکه عالم ميدانستند چنانچه در تقاويم مينويسند که اوضاع كواكب در اينکه ماه و اينکه سال دلالت دارد بر وقوع اموري و حدوث حوادثي با اينكه در قرآن ميفرمايد وَ ما تَدرِي نَفسٌ ما ذا تَكسِبُ غَداً لقمان آيه 33، و از شواهد بزرگ بر مقام حضرت ابراهيم عليه السّلام اينكه اينکه كلمات و مذاكرات با قوم در زمان رشد حضرتش بوده
جلد 7 - صفحه 122
اولين مرتبه نبوده که ستاره و ماه و خورشيد را مشاهده كرده باشد مكرر در مكرر طلوع و غروب آنها را ديده و افول آنها را ميدانسته، و نيز از شواهد بزرگ كلمه تشركون است زيرا اگر خود معتقد بوده و پس از افول فساد اينکه عقيده را درك كرده بايد بگويد انّي بريء مما اشرك.
إِنِّي وَجَّهتُ وَجهِيَ مراد توجه قلبي است که وجه قلب رو بخدا باشد يعني مؤثر در عالم را او بداند و بس که گفتند (لا مؤثّر في الوجود الّا اللّه) و تمام مقهور اراده او و منوط بمشيئت او هستند لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ خالق و رازق و محيي و مميت و موجد و مبقي تمام او است و بس خداوند يكتاي بيهمتا حنيفا دين حق که از همه شوائب و اوهام و عيوب و نواقص پاك و طبق حق و حقيقت است وَ ما أَنَا مِنَ المُشرِكِينَ نه شرك ذاتي نه صفاتي نه افعالي نه عبادتي نه نظري
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- ستاره پرستى از آیینهاى رایج در بین مردم زمان ابراهیم (رءا کوکبا قال هذا ربى)
۲- ابراهیم (ع) با تظاهر به ستاره پرستى و استدلال جدلى به ابطال عقیده شرک قوم خود پرداخت. (فلما جن علیه الّیل رءا کوکبا قال هذا ربى) جمله «فلما جن» تصریح بر «کذلک نرى ... » است. یعنى نتیجه ارائه ملکوت به ابراهیم (ع) آن شد که او بدین صورت به مبارزه با شرک بپردازد. بنابراین سخن ابراهیم (ع) تنها از سر مجادله و به براى ابطال باطل بوده است.
۳- قوم ابراهیم ستارگان را «رب» و مؤثر در تدبیر هستى مى پنداشتند. (رءا کوکبا قال هذا ربى)
۴- تظاهر به عقیده اى باطل براى ابطال آن مجاز است. (رءا کوکبا قال هذا ربى)
۵- اظهار همراهى با عقیده اى باطل و سپس پرداختن به ابطال آن، روشى در تبلیغ و تربیت است. (رءا کوکبا قال هذا ربى) با توجه به مجموعه آیات همین سوره، روشن است که ابراهیم (ع) براى احتجاج و ابطال پندارهاى قوم خویش به اظهار ستاره پرستى و ... پرداخت. از همین جا برمى آید که چنین کارى مجاز بود و شیوه اى در تبلیغ مى تواند باشد.
۶- ابراهیم (ع) در برابر ستاره پرستان، با توجه به پنهان شدن ستارگان، پذیرفتن ربوبیت براى آنها را نامعقول اعلام کرد. (قال هذا ربى فلما أفل قال لا أحب الأفلین) «افول» به معنى پنهان شدن است.
۷- آنچه پنهان گردد شایسته پروردگارى نیست. (قال هذا ربى فلما أفل قال لا أحب الأفلین)
۸- شایستگى ربوبیت جهان براى کسى که ثبات داشته و از موجودات دیگر تأثیر نپذیرد. (هذا ربى فلما أفل قال لا أحب الأفلین)
۹- گرایش و محبت فطرى انسان به خداوند افول ناپذیر و جاوید است. (فلما أفل قال لا أحب الأفلین) جمله «لا أحب ... » که بیشتر جنبه عاطفى و روانى دارد تا جنبه استدلالى مى تواند عنایت به موضوع فطرى بودن گرایش به موجود زوال ناپذیر و همچنین گریز از زوال پذیر به عنوان «رب» باشد.
۱۰- محبت، دریچه اى مهم براى ارتباط انسان با پروردگار و شناخت اوست. (قال لا أحب الأفلین) ابراهیم (ع) محبت را گامى نخست در خداشناسى دانسته و به جاى «لا أقبل» و مانند آن، تعبیر «لا أحب» را به کار برده است. این تعبیر بیانگر نقش محبت در ایجاد این پیوند است.
روایات و احادیث
۱۱- عن الرضا (ع): إن إبراهیم (ع) وقع إلى ثلاثة اصناف، صنف یعبد الزهرة ... «فلما جن علیه اللیل» فرأى الزهرة، قال «هذا ربى» على الانکار و الاستخبار «فلما افل» الکوکب «قال لا احب الآفلین» لأن الافول من صفات المحدث لا من صفات القدم ... .[۱] از امام رضا (ع) روایت شده است: ... ابراهیم (ع) با سه گروه برخود کرد ; گروهى که ستاره زهره را مى پرستیدند ... «چون شب، ابراهیم (ع) را فروگرفت» و ستاره زهره را دید، به عنوان استفهام انکارى گفت: «این پروردگار من است» و چون ستاره غروب کرد گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم» ; زیرا غروب کردن از صفات موجود حادث است نه قدیم ... .
موضوعات مرتبط
- ابراهیم (ع): و ستارهپرستان ۶ ; احتجاج ابراهیم (ع) ۲، ۶ ; تاریخ دوران ابراهیم (ع) ۱ ; تظاهر ابراهیم (ع) به ستارهپرستى ۲ ; شرکخستیزى ابراهیم (ع) ۲ ; قصه ابراهیم (ع) ۲، ۶، ۱۱ ; مجادله ابراهیم (ع) ۲
- احتجاج: جدلى ۲
- ارتباط با خدا: زمینه ارتباط با خدا ۱۰
- انسان: فطرت انسان ۹ ; گرایشهاى انسان ۹
- پدیدهها: صفات پدیدهها ۱۱
- تبلیغ: روش تبلیغ ۵
- خدا: زمینه خدا شناسى ۱۰
- ربوبیت: در قوم ابراهیم ۳ ; شرایط ربوبیت ۷، ۸ ; ملاک ربوبیت ۱۱
- ستارگان: افول ستارگان ۶ ; رد ربوبیت ستارگان ۶
- ستارهپرستى: تاریخ ستارهپرستى ۱ ; ستارهپرستى در دوران ابراهیم (ع) ۱
- شرک: موارد شرک ۱
- عقیده: تظاهر به عقیده باطل ۴، ۵ ; روش ابطال عقیده باطل ۴، ۵
- قوم ابراهیم: بینش قوم ابراهیم ۳ ; ستارهپرستى قوم ابراهیم ۲، ۳ ; شرک قوم ابراهیم ۲
- محبت: آثار محبت ۱۰ ; محبت به خدا ۹
- مشرکان:۲
منابع
- ↑ عیون اخبارالرضا، ج ۱، ص ۱۹۷، ح ۱، ب ۱۵ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۷۳۵، ح ۱۴۶.