يوسف ٩
کپی متن آیه |
---|
اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِيکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صَالِحِينَ |
ترجمه
يوسف ٨ | آیه ٩ | يوسف ١٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إطْرَحُوهُ»: بیندازید. «یَخْلُ لَکُمْ»: خالصانه از آن شما میشود. تنها متوجّه شما میگردد. «وَجْهُ»: چهره. ذات. کنایه از خوشروئی و توجّه به احوال و اوضاع ایشان است.
تفسیر
- آيات ۷ - ۲۱ سوره يوسف
- نشانه های الهی، در داستان يوسف و برادرانش، برای پرسشگران
- مراد پسران يعقوب «ع»، از جمله: «إنّ أبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُبِين» چیست؟
- توجیهاتی از چند مفسّر، در باره مقصود از «ضلالت»، در كلام پسران يعقوب
- گفتگوی برادران يوسف، در مورد يوسف «ع» و از ميان برداشتن او
- توبه اى كه همزمان با عزم بر گناه قصد شود، توبه حقيقى نيست
- گفتگوى برادران يوسف «ع» با پدر، براى بردن او به صحرا
- بیان نكته اى كه در آيه: «فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ...» به كار رفته
- وجوهی که در معناى آیه: «وَ أوحَينَا إلَيهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأمرِهِم هَذَا...» گفته شده
- بيان معناى كلمه: «نَستَبِقُ» در آيه «قَالُوا یَا أبَانَا إنّا ذَهَبنَا نَستَبِقُ...»
- گفتاری در این که در دروغگویی، رستگاری نیست
- جواب يعقوب «ع» به پسرانش كه گفتند: يوسف را گرگ خورده
- صبر و توکل یعقوب«ع»، در فقدان فرزندش یوسف
- بیرون آوردن يوسف «ع» از چاه، توسط کاروانیان
- وجوهی که در معناى آيه: «یوسف را به ثمن بخس فروختند»، گفته شده
- خريدار يوسف «ع»، عزيز مصر، و منزل جديد او، كاخ سلطنتی بوده است
- معناى جمله: «وَ كَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِى الأرض»
- معناى جمله: «وَ اللهُ غَالِبٌ عَلَى أمرِهِ»
- بحث روايتى
- بحث روایتی: علت ابتلاء يعقوب، به فراق يوسف
- چند روايت ديگر، در مورد داستان يوسف «ع»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ «9»
(برادران به يكديگر گفتند:) يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى دور بيافكنيد تا توجّه پدرتان مخصوص شما شود و پس از انجام طرح (با توبه) گروهى شايسته باشيد.
نکته ها
انسان در برخورد با نعمت، چهار حالت دارد: حسادت، بُخل، ايثار، غبطه. اگر پيش خود گفت: حال كه ما فلان نعمت را نداريم، ديگران هم نداشته باشند، حسادت است. اگر گفت:
فقط ما برخوردار از اين نعمت باشيم ولى ديگران نه، اين بُخل است. اگر گفت: ديگران از نعمت برخوردار باشند، اگر چه به قيمتى كه ما محروم باشيم، اين ايثار است. اگر گفت: حالا كه ديگران از نعمت برخوردارند، اى كاش ما هم بهرهمند مىشديم، اين غبطه است.
امام باقر عليه السلام فرمودند: من گاهى به بعضى از فرزندانم محبّت مىكنم و آنها را روى زانوانم مىنشانم در حالى كه استحقاق اين همه محبّت را ندارند، تا مبادا عليه ساير فرزندانم حسادت بورزند و ماجراى يوسف تكرار شود. «1»
پیام ها
1- فكر خطرناك، انسان را به كار خطرناك مىكشاند. لَيُوسُفُ ... أَحَبُ ... اقْتُلُوا
2- احساس تبعيض در محبّت از طرف فرزندان، آنها را تا حدّ برادركشى سوق مىدهد. (گرچه شدّت علاقهى پدر به يوسف بى دليل نبود، بلكه به خاطر كمالات او بود، ولى برادران احساس تبعيض كردند و خيال كردند علاقهى بىدليل است و همين احساس، آنان را به توطئه وادار كرد) أَحَبُّ إِلى أَبِينا ... اقْتُلُوا*
«1». تفسير نمونه به نقل از بحار، ج 74، ص 78.
جلد 4 - صفحه 164
3- از منظر كوته نظران، حذف فيزيكى رقيب بهترين راه است. «اقْتُلُوا يُوسُفَ»*
4- حسادت، انسان را تا برادركشى سوق مىدهد. «اقْتُلُوا يُوسُفَ»
5- گناهكاران يكديگر را در انجام گناه وسوسه كرده و از همداستانى با يكديگر نيرو مىگيرند. (برادران به يكديگر دستور بكشيد و بيفكنيد مىدادند) اقْتُلُوا ... أَوِ اطْرَحُوهُ*
6- انسان، خواهان محبوبيّت است و كمبود محبّت مايهى بزرگترين خطرات و انحرافات است. «يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ»
7- حسودان گمان مىكنند كه: از دل برود هر آنچه از ديده برفت. اقْتُلُوا يُوسُفَ ... يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ (برادران گمان مىكردند اگر پدر يوسف را نبيند، از فكر يوسف بيرون خواهد رفت و تمام فكرش در ما متمركز خواهد شد)*
8- با اينكه قرآن راه كسب محبوبيّت را ايمان و عمل صالح معرّفى مىكند؛ «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»، «1» امّا شيطان، راه محبوب شدن را برادركشى ترسيم مىكند. اقْتُلُوا ... يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ
9- حسود خيال مىكند با نابود كردن ديگران، نعمتها براى او مىشود. اقْتُلُوا ... يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ
10- شيطان با وعدهى توبه در آينده، راه گناه امروز را باز مىكند. «وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ»
11- علم وآگاهى، هميشه عامل دورى از انحراف نيست. برادران با آنكه قتل يا تبعيد يوسف را بد مىدانستند؛ «تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ» امّا اقدام كردند.
12- سخن از توبه قبل از انجام گناه، فريب دادن وجدان و گشودن راه گناه است.
(برادران به يكديگر مىگفتند: شما يوسف را نابود كنيد بعد با توبه از افراد صالح مىشويم) «تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ»*
«1». مريم، 96.
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 165
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ «9»
اقْتُلُوا يُوسُفَ: بكشيد يوسف را. گوينده اين حرف ذان يا شمعون يا يهودا بزرگتر ايشان. در تيسير نقل نموده كه شيطان به صورت پيرى بر ايشان ظاهر و گفت: يوسف مىخواهد شما را به بندگى خود اختيار كند. گفتند: تدبير چيست؟ گفت: بكشيد يوسف را. أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً: يا او را از آبادانى دور كنيد به محلى كه در آن درندگان باشند. يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ: تا خالى ماند براى شما روى پدر شما. يعنى چون او را نيابد، همگى شما را دوست دارد و تمام التفات خود را متوجه شما سازد. وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ: و باشيد بعد از ساختن كار يوسف گروه شايستگان، يعنى توبهكنندگان از اين عمل يا به
جلد 6 - صفحه 177
صلاح آرندگان عذر و تمهيد معذرت با پدر، يا شايستگان در دنيا بعد از خاتمه امر يوسف، چه كار شما انتظام يابد.
تنبيه: اين يكى از مكايد شيطان است كه ناشكيبايان باديه آرزو و هوى و هوس را فريب دهد و بر وجه تسويف مىگويد: امروز گناه كنيد و فردا توبه نمائيد. غافل از آنكه معذرت و توبه فردا را عمر فردا مىبايد و عمر را اعتبارى نيست، و ترك گناه آسانتر است از توبه، چنانچه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمايد: ترك الذّنب اهون من طلب التّوبة. «1» زيرا ترك گناه، فضل آن محقّق، و لكن قبول توبه مردّد باشد.
اين قسمت در جوانان شيوع دارد، ايام جوانى كه زمان قدردانى و سير ترقيات و كمالات انسانى است صرف شهوترانى نموده مركب نفس را در عرصه محرمات و معاصى رها ساخته به اميد آنكه بعدها توبه نمائيم يا به پابوس سيد الشهداء عليه السّلام انابه كنيم، يا اكنون حالى كنيم و در پيرى قالى نمائيم، غافل از آنكه (بسيار جوان مرد و يكى پير نشد) و تأخير توبه آنا فانا معصيت باشد، ناگهان نهال جوانى زرد و آثار بيمارى ظاهر، اگر عمرى دريابد به كسالت و ناخوشدلى بگذراند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ «7» إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِينا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ «8» اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِينَ «9» قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ «10»
ترجمه
بتحقيق بوده است در قصّه يوسف و برادرانش نشانههائى براى سؤال- كنندگان
هنگاميكه گفتند هر آينه يوسف و برادرش محبوبترند نزد پدر ما از ما با آنكه مائيم جماعتى توانا همانا پدر ما در خطائى است آشكار
بكشيد يوسف را يا بيندازيد او را در زمينى تا خالص شود براى شما توجّه پدر شما و بشويد پس از آن گروهى شايستگان
گفت گويندهاى از ايشان نكشيد يوسف را و بيندازيد او را در قعر چاه كه بگيرند او را بعضى از كاروانان اگر باشيد كارى كنندگان.
تفسير
در جوامع نقل نموده كه بعضى از يهود ببزرگان مشركين گفتند از محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤال كنيد كه چرا آل يعقوب از شام بمصر هجرت نمودند و قصّه يوسف چه بوده و آنها سؤال نمودند و حضرت جواب صحيح فرمود بدون آنكه شنيده يا در كتابى خوانده باشد بنابراين مراد از آيات براى سؤال كنندگان نشانههاى قدرت و حكمت خداوند و دليل بر نبوّت پيغمبر خاتم است در اين قصّه كه از اين قرار است وقتى كه گفتند برادران پدرى حضرت يوسف كه يوسف و برادر ابوينى او بنيامين محبوب و عزيزترند نزد پدر ما از ما با آنكه ما مردان متعصّب توانا و اهل كار و كارزاريم و آن دو كودك ضعيف ناتوان و نبايد بر ما مزيّت داشته باشند و اين نيست مگر براى آنكه پدر ما از راه حقّ تخطّى نموده و در تشخيص مورد قابل محبّت خطا كرده و مفضول را بر فاضل مقدّم داشته و بايد براى اين امر چارهاى نمود و آن اين است كه يوسف را بكشيد يا ببريد او را و بيندازيد در زمينى دور از آبادى كه اميد باز گشت از آن نباشد و در نتيجه محبّت و توجّه و علاقه پدر شما مخصوص بشما شود و ديگرى شريك يا حائز قسمت عمده آن نباشد و پس از انجام امر توبه كنيد و مردم صالحى شويد و جهت محبّت فوق العاده حضرت يعقوب بحضرت يوسف و برادر ابوينى او گفتهاند آن بوده
جلد 3 صفحه 125
كه مادر او و بنيامين راحيل زوجه دوم آنحضرت بيشتر مورد علاقه او بود و در ولادت بنيامين بمرض نفاس فوت كرده بود لذا آندو بيشتر مورد مرحمت و شفقت بودند براى صغر سن و نداشتن مادر و حضرت يوسف علاوه بر كمال حسن و جمال و جلال آثارى در طفوليّت براى مقامات عاليه او مشاهده ميشد كه از آن جمله خواب مذكور بود كه چون بسمع برادران رسيد يكباره عنان صبر و شكيبائى را از دست داده و كانون حسد در آنها مشتعل گرديد و متّفقا در مقام چاره جوئى بر آمدند يكى از آنها كه بعضى گفتهاند يهودا ارشد آنها بوده و بعضى گفتهاند روبيل اكبر آنها بوده و قمّى ره روايت نموده كه لاوى بوده در هر حال بالنّسبه مهربانتر بوده گفت نبايد او را كشت چون معصيت كبيره است بهتر آنستكه او را در چاهى كه سر راه قافله باشد بيندازيد تا كاروانان كه ناچار محتاج بآب ميشوند او را بيرون آورند و با خودشان باسيرى ببرند و از نظر پدر ما غائب شود و ما بمقصود خودمان نائل شويم بدون آنكه مرتكب جنايت بزرگى شده باشيم اگر چارهاى بايد كرد اين است سايرين هم قبول نمودند و كلمه غيابت مأخوذ از غيبت و مراد جائى است كه چيزى كه در آنجا است غائب از انظار شود و سبب اطلاع برادران بر خواب بعدا ذكر خواهد شد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
اقتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطرَحُوهُ أَرضاً يَخلُ لَكُم وَجهُ أَبِيكُم وَ تَكُونُوا مِن بَعدِهِ قَوماً صالِحِينَ «9»
گفتند بعض آنها بديگران بكشيد يوسف را يا ببريد دور دست در يك
جلد 11 - صفحه 159
زميني او را بيندازيد که ديگر خالي شود براي شما يعني خالص شود توجه پدرتان يعني توجه او فقط بشما باشد پس از اينکه بوده باشيد از جماعت و قوم صالح.
اقتُلُوا يُوسُفَ قائل باين قول بعضي گفتند شمعون بوده و بعضي گفتند روبيل لكن ظاهر آيه اينست که قائل يك نفر نبوده كانّه اينها مشورت كردند در امر يوسف و بيكديگر گفتند طريقش منحصر بيكي از دو امر است يا كشتن يوسف أَوِ اطرَحُوهُ أَرضاً در بياباني او را بيندازيد يا سباع و درندگان او را پاره ميكنند يا بدست كساني ميافتد او را بغلامي ميبرند.
يَخلُ لَكُم وَجهُ أَبِيكُم خالي ميشود و منحصر ميشود بعد از يأس از يوسف وجه ابيكم بمعني توجه قلبي و محبت باطني پدر شما بشما ميشود زيرا انسان اگر بعض اولادش از دست برود علاقه او بباقي ماندگانش بيشتر ميشود.
وَ تَكُونُوا مِن بَعدِهِ قَوماً صالِحِينَ بمعني اينكه ديگر معصيت و ظلم باحدي نكنيم و باعمال صالحه ميپردازيم فقط اينکه يك معصيت بجايي نميخورد و خداوند گذشت ميفرمايد چنانچه در نظر بسياري است که پارهاي از معاصي را مرتكب ميشوند و ميگويند خدا كريم است ما را باين معاصي نميگيرد عذاب براي كفار است و مكرر شنيده شده که ميگويند اگر ما را هم جهنم برند علي ميماند و حوضش و اينكه بعضي گفتند بعد توبه ميكنيم اينکه بسيار بعيد است زيرا از اينکه عمل مسلّما پشيمان نميشوند.
و بعضي گفتند اينها غير بالغ بودند اينهم بسيار دور است بخصوص پسران اولي که از عيال اولي بوجود آمدند، و ممكن است بگوئيم مقصود آنها اينکه بود که بعد از اينکه با پدرمان خوش رفتاري ميكنيم و كاري نميكنيم که قلبش رنجش پيدا كند و نادلگران باشد و او را راضي ميكنيم.
160
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 9)- نقشه نهایی کشیده شد: حس حسادت، سر انجام برادران را به طرح نقشهای وادار ساخت گرد هم جمع شدند و دو پیشنهاد را مطرح کردند و گفتند: «یا یوسف را بکشید و یا او را به سرزمین دور دستی بیفکنید تا محبت پدر یکپارچه متوجه شما بشود»! (اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ).
درست است که با این کار احساس گناه و شرمندگی وجدان خواهید کرد، چرا که با برادر کوچک خود این جنایت را روا داشتهاید ولی جبران این گناه ممکن است، توبه خواهید کرد «و پس از آن جمعیت صالحی خواهید شد»! (وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ).
این جمله دلیل بر آن است که آنها با این عمل احساس گناه میکردند و در اعماق دل خود کمی از خدا ترس داشتند. ولی مسأله مهم اینجاست که سخن از توبه قبل از انجام جرم در واقع یک نقشه شیطانی برای فریب وجدان و گشودن راه به سوی گناه است، و به هیچ وجه دلیل بر پشیمانی و ندامت نمیباشد.
نکات آیه
۱- کشتن یا تبعید یوسف(ع) به سرزمینى دوردست ، رأى اکثریت برادران وى در جلسه توطئه علیه او (اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضًا) جمله «اقتلوا یوسف...» را دو گونه مى توان تفسیر کرد: ۱- برخى از برادران یوسف به کشتن وى نظر داشتند و برخى دیگر به تبعید او رأى مى دادند. ۲-اکثریت به توطئه علیه او نظر داشتند، ولى در اینکه او را بکشند و یا تبعید کنند مردد بودند. قابل ذکر است که جمله «إن کنتم فاعلین» در آیه بعد، مى رساند که یکى از آنان با هر دو نظر مخالف بود ولذا در برداشت کلمه «اکثریت» آورده شد.
۲- حسادت برادران یوسف به وى ، منشأ تصمیم آنان بر کشتن و یا تبعید او (إذ قالوا لیوسف و أخوه أحب ... اقتلوا یوسف)
۳- حسد ، آدمى را به گناهانى همانند قتل و آواره ساختن برادر وادار مى سازد. (إذ قالوا لیوسف و أخوه أحب ... اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضًا)
۴- برادران یوسف ، نبود وى در میان خانواده را ، مایه توجه کامل یعقوب(ع) به آنان مى پنداشتند. (اقتلوا یوسف ... یخل لکم وجه أبیکم) «یخل لکم وجه أبیکم» (خالى شود صورت پدرتان براى شما) کنایه از آن است که توجه و اقبال او از یوسف(ع) منقطع مى شود و تنها براى شما خواهد بود. فعل «یخل» جواب امر (اقتلوا) و (اطرحوه) است و با «إن» شرطیه مقدر مجزوم شده است ; یعنى: «إن تقتلوه أو تطرحوه یخل لکم ...».
۵- برادران یوسف در صورت نبود او ، بنیامین را رقیب خویش در جلب محبت یعقوب(ع) نمى دیدند. (لیوسف و أخوه أحب ... اقتلوا یوسف ... یخل لکم وجه أبیکم) برادران یوسف از محبت افزون تر یعقوب(ع) به یوسف(ع) و نیز بنیامین در رنج بودند ; ولى با از میان بردن یوسف(ع) مشکل را حل شده مى دانستند. بنابراین چنین مى پنداشتند که بنیامین ، نمى تواند مانع توجه کامل یعقوب(ع) به آنان باشد.
۶- علاقه آدمى به محبوب شدن ، مى تواند وى را براى رسیدن به این مقصود ، به قتل و جنایت وادار کند. (اقتلوا یوسف ... یخل لکم وجه أبیکم)
۷- برادران یوسف حضور او در نزد یعقوب را ، مایه تلخ کامى و نابسامانى خویش مى دانستند. (اقتلوا یوسف ... تکونوا من بعده قومًا صلحین)
۸- برادران یوسف ، صلاح امور خویش و بهبود وضعیت خود را در کشتن و یا تبعید او مى پنداشتند. (اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضًا ... و تکونوا من بعده قومًا صلحین) مراد از صلاح در «قوماً صالحین» صلاح امور دنیوى است ; زیرا ظاهر آن است که فعل مضارع «تکونوا» عطف بر «یخل» و جواب امر «اقتلوا» و «اطرحوه» مى باشد. بر این اساس جمله «تکونوا ...» چنین معنا مى شود: اگر یوسف را بکشید و یا تبعیدش کنید، امور شما اصلاح مى شود و بدبختى از شما برطرف مى گردد.
۹- برادران یوسف ، بر آن بودند که پس از کشتن یا تبعید او ، توبه کرده و درستکار شوند.* (اقتلوا یوسف ... و تکونوا من بعده قومًا صلحین) در برداشت فوق، صلاح در «قوماً صالحین» صلاح دینى و اخلاقى گرفته شده است. این احتمال مبتنى بر این است که «واو» در «و تکونوا» به معناى مع و «تکونوا» منصوب به «أن» مقدر باشد. بر این اساس «اقتلوا یوسف ... و تکونوا من بعده قوماً صالحین» چنین معنا مى شود: یوسف را بکشید، ولى با این قید و شرط که پس از آن با توبه به درگاه خدا، مردمى صالح و درستکار باشید.
۱۰- برادران یوسف ، کشتن یا تبعید او را گناه مى شمردند و به ناروا بودن آن معترف بودند. (اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضًا ... و تکونوا من بعده قومًا صلحین)
روایات و احادیث
۱۱- «عن على بن الحسین(ع) فى قوله تعالى: «وتکونوا من بعده قوماً صالحین» أى تتوبون ;[۱] از امام سجاد(ع) روایت شده که درباره سخن خدا که مى فرماید: [برادران یوسف گفتند:] «وتکونوا من بعده قوماً صالحین» فرمود: یعنى بعد از آن توبه مى کنید».
موضوعات مرتبط
- اقرار: اقرار به گناه ۱۰
- برادر: عوامل آوارگى برادر ۳; قتل برادر ۳
- برادران یوسف: اقرار برادران یوسف ۱۰; برادران یوسف و بنیامین ۵; برادران یوسف و تبعید یوسف(ع) ۱۰; برادران یوسف و قتل یوسف(ع) ۱۰; برادران یوسف و یوسف(ع) ۱، ۴، ۷; بینش برادران یوسف ۴، ۵، ۷، ۸، ۹، ۱۰; توبه برادران یوسف ۹، ۱۱; توطئه برادران یوسف ۱; حسادت برادران یوسف ۲; مصلحت اندیشى برادران یوسف ۸
- جرم: زمینه جرم ۶
- حسد: آثار حسد ۲، ۳
- علایق: آثار علایق ۶; علاقه به محبوب شدن ۶
- قتل: زمینه قتل ۶; عوامل قتل ۳
- گناه: عوامل گناه ۳
- یعقوب(ع): محبت یعقوب(ع) به فرزندان ۴، ۵
- یوسف(ع): تبعید یوسف(ع) ۸، ۹; توطئه تبعید یوسف(ع) ۱، ۲; توطئه علیه یوسف(ع) ۱; توطئه قتل یوسف(ع) ۱، ۲; قتل یوسف(ع) ۸، ۹; قصه یوسف(ع) ۱، ۵، ۷، ۸، ۹، ۱۱
منابع
- ↑ علل الشرایع ، ص ۴۷ ، ح ۱ ، ب ۴۱ ; نورالثقلین ، ج ۲ ، ص ۴۱۲ ، ح ۱۷.