الرعد ١٦
کپی متن آیه |
---|
قُلْ مَنْ رَبُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لاَ يَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لاَ ضَرّاً قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِ شَيْءٍ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ |
ترجمه
الرعد ١٥ | آیه ١٦ | الرعد ١٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أوْلِیَآءَ»: جمع وَلیّ، سرپرستان. مراد معبودهای دروغین است. «أَمْ»: بلکه آیا؟ استفهام انکاری است. «أَمْ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَکَآءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ»: این عبارت میتواند جنبه تهکّم و ریشخند را داشته باشد. یعنی: بلکه آنان برای خدا انبازهائی قرار دادهاند که چه بسا همچون خدا دست به آفرینش یازیدهاند و این است که جدائی آنها از خدا برایشان دشوار شده است؟! یا این که استفهام انکاری باشد که ترجمه آن در معنی آیه مذکور است. «خَلَقُوا کَخَلْقِهِ»: آیا همچون خدا دست به کار آفرینش زدهاند و مخلوقاتی را آفریدهاند؟ آیا مخلوقاتی همچون مخلوقات خدا را پدیدار کردهاند؟ «فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ»: به سبب آن، آفریدهها برای آنان یکسان و مشتبه گشته است. لذا آفرینش خدا و آفرینش چنین معبودهائی، ایشان را دچار مشکل و اشتباه ساخته است. «الْقَهَّارُ»: بسیار چیره و توانا. بسیار غالب و قاهر.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۷ - ۱۶ سوره رعد
- تعريض و توهين كفار به قرآن
- اشاره به سه عملکرد رحم، در ايام حمل، در آيه شريفه
- معناى عَالِمُ الغَيب و الشَّهادة و «کبیر» و «متعال» بودن خداوند
- مراد از نگهبانانى كه انسان را از «امر خداوند» حفظ مى كنند
- مقصود از آیۀ: «إنَّ اللهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَومٍ حَتّى يُغَيِّرُوا مَا بِأنفُسِهِم»
- حكمت وجود تلازم بين اعمال صالح و نعمت ها و بهره مندى ها
- اختلاف شديد مفسران، در معناى آيه شريفه: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ...»
- بيان اين كه حق دعا (دعاى مستجاب)، براى خدا است
- تمثيلى برای حال كسى را كه غير خدا را مى خواند
- ذلت حقيقى همه چيز، در برابر خداى تعالى
- وجه نسبت دادن سجود به سايه ها، در صبح و شام
- جهت اختصاص جمله: «وَ يُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمدِه»، به بيان تسبيح رعد
- توحيد خالق، به معناى توحيد ربّ است
- بحث روايتى: (روایاتی ذیل آیات گذشته)
- داستان «عامر» و «اربد»، به نقل از ابن عباس
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ «16»
بگو: پروردگار آسمان و زمين كيست؟ بگو: خداست. بگو: پس چرا جز او، چيزهايى را كه مالك هيچ سود و زيانى براى خويشتن نيستند سرپرست گرفتهايد؟ بگو: آيا نابينا و بينا با هم برابرند؟ يا آيا تاريكىها و روشنايى يكسانند؟ يا مگر براى خدا شريكانى قرار دادهاند كه مانند آفريدن خدا (چيزى) آفريده و اين آفرينش بر آنان مشتبه شده است؟ بگو: خداوند، آفريدگار هر چيزى است و اوست يگانهى قهّار.
نکته ها
طرح مسائل در قالب سؤال وجواب، يكى از شيوههاى تبليغى، تربيتى و آموزشى است كه قرآن، بسيار به آن توجّه كرده است قُلْ مَنْ ...
در روايات آمده است: شرك به خدا، از حركت مورچهاى سياه در شب تاريك روى سنگ
جلد 4 - صفحه 332
سياه مخفىتر است. «1» نمونهاش آن است كه بگويى: اين كار به بركت خدا و فلانى انجام شد.
پیام ها
1- مشركان از شدّت تعصّب، به روشنترين سؤالات هم جواب نمىدهند، لذا پيامبر بايد خود، پاسخ سؤالش را بدهد. مَنْ رَبُّ السَّماواتِ ... قُلِ اللَّهُ
2- كفّار تنها خالقيّت خدا را قبول داشتند، لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ ... لَيَقُولُنَّ اللَّهُ «2» و ديگران را مدبّر مىدانستند. قُلْ مَنْ رَبُ ...
3- انسانى كه نمىتواند براى خود سودى را جلب يا ضررى را دفع نمايد، نبايد تحت هيچ عنوانى به جاى خدا مورد اطاعت مردم قرار گيرد. «لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا»
4- كسىكه حقّ را ديد و آن را نپذيرفت، چشم دلش كور وفضاى اطرافش ظلمات است. هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ ...
5- غير از خداوند كسى چيزى را نيافريده تا در آفريدهها دچار اشتباه شويم.
«فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ «16»
بعد از آن در بيان رد بتپرستان مىفرمايد:
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: بگو اى پيغمبر به كافران و جاحدان بر سبيل ابرام و الزام كه: كيست خالق آسمان و زمين و مدير و مدبر آنچه در اين دو باشد از بدايع خلقت، و چون گنگ هستند از اينكه گويند اصنام يا جواب ناصواب گويند. قُلِ اللَّهُ: بگو تو براى ايشان، پروردگار آسمان و زمين و آنچه در آنها است از انواع جماد و نبات و حيوان و جن و انس و ملك، ذات احديت خداى تعالى است كه مستجمع تمام صفات كماليه و منزه از كليه نقائص و
«1» تفسير برهان ج 2 ص 286.
جلد 6 - صفحه 360
سزاوار پرستش و ستايش باشد.
و چون اين جواب جوابى است كه مسئول معترف و مقر، بلكه فطرت سليم بشر حاكم باشد، و بيان پيغمبر يادآورى كتاب تكوينى انسانى است، لذا بر سبيل توبيخ و سرزنش فعل ايشان فرمايد: حال كه مبيّن شد خالق موجودات خداوند سبحانى است، قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ: بگو اى پيغمبر، پس چرا فرا گرفتهايد غير از ذات احديت سبحانى كارفرمايان و متوليان امور و توجه نمائيد در ستايش به آنان و حال آنكه، لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا: مالك نيستند براى خود و قادر نباشند بر هيچ نفعى و ضررى و سودى و زيانى و بدى و نيكى. بنابراين وقتى نسبت به خود اظهار قدرتى ندارند، هرآينه البته نسبت به غيرهم نخواهند داشت، و در چنين صورتى پرستش و ستايش آنان لغو و بيهوده باشد.
پس از ذكر اين حجت ظاهره، بيان فرمايد ضرب المثلى را براى روشن شدن مطلب. قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ: بگو اى پيغمبر آيا مساوى است نابينا و بينا، و البته در نظر عقل و عقلا مساوى نيستند، پس همچنين مؤمن و كافر تساوى رتبه ندارند، زيرا مؤمن اعمالش بر بينائى و پرستش او بر هشيارى است، لكن كافر افعالش بر كوردلى و ستايشش به گمراهى است.
و ثانيا باز در مقام ايضاح فرمايد: أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ: يا مساوى است تاريكى و روشنائى، يعنى آيا مساوى است ايمان و كفر، يا ضلالت و هدايت، يا جهل و علم. (قرائت حفص- «تستوى» را به «ى» به جهت فعل مقدم و تأنيث غير حقيقى و باقى قراء به «ت» خوانده بنابر تأنيث لفظى).
لطيفه: يكى از آداب و اسلوب فصاحت و بلاغت، بيان ضرب المثل است تا مطالب معقول به سبب تشبيه به محسوس، مبين و مسلم گردد؛ لذا در مقام الزام گمراهان از صراط مستقيم و جاحدان منهاج قويم، تشبيه فرموده كافران را به نابينا و تاريكى و مؤمنان را به بينا و روشنائى، زيرا مؤمن بينا باشد به روشنائى بر انتفاع از آن به روشنائى چشم خود، و كافر هيچ بهرهور نشود از آن، چه مانند
جلد 6 - صفحه 361
كورى است در تاريكى شب. و اگر يك مثل زدى، كافى و فائده حاصل شدى، لكن هر دو را جمع فرمود براى ازدياد تأكيد و مبالغه. كأنّه فرمايد: مؤمن مانند بينائى باشد كه به چشم ايمانى در جاده نورانى دينى سير نمايد، و كافر مثل نابينا است كه به كورى كفر در تاريكى كفر قدم زند، البته اولى را نجات، و دومى را هلاكت باشد.
أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ: آيا قرار دادند براى خداى تعالى شريكان (استفهام انكار توبيخى و اقتضا دارد كه ما بعدش واقع و فاعلش معلوم باشد) يعنى براى حق سبحانه شريكانى قرار دادند در عبادت. خَلَقُوا كَخَلْقِهِ: آيا اين بتان ايجاد نمودند چيزى را مثل آفريدن خداوند سبحان از جماد و نبات و حيوان و انسان و آسمان و زمين و اقسام خلق از جواهر و اعراض كه خلقت اينها مخصوص ذات اقدس الهى است. فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ: پس مشتبه شد بدين جهت بر ايشان مخلوقات خداوند، مخلوق بتان، پس گمان ستايش به آنها برده به پرستش مشغول شدند.
چون افعال اصنام، مثل افعال خدا بود، امر بر ايشان مشتبه گرديد، لكن اشتباهى در كار نيست، زيرا تمام مخلوقات به قدرت كامله حق تعالى موجود شده، بنابراين باقى نماند شبههاى در ستايش و پرستش ذات احديت الهى كه خالق و صانع و قادر بر هر شىء است، لذا فرمود: قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ:
بگو اى پيغمبر به مشركين: كه خداى تعالى خالق هر چيز، و اصول و فروع نعم از ناحيه لطف او است، پس مستحق عبادت ذات او خواهد بود نه غير. وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ: و حق تعالى يگانه است بخاصه در ذات و صفات و افعال.
قاهر و غالب بر هر شيئى و تمام در حيطه قدرت او. مستحق است صفاتى را كه سزاوار غير نيست، پس خداوند عز و جل قديم است لذاته، قادر است لذاته، حىّ است لذاته، غنى است لذاته، مثل و مانند و شبيه و نظير ندارد.
تنبيه: «واحد» اطلاق بر چهار معنى و دو معنى آن بر خداى تعالى روا باشد:
صدوق (رحمه الله) به اسناد خود از شريح بن هانى از پدرش روايت نموده
جلد 6 - صفحه 362
كه: «1» در جنگ جمل اعرابى معنى «واحد» را از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام سؤال نمود، مردم حمله نمودند كه مگر نمىبينى حضرت مشغول صفآرائى لشگر است. حضرت فرمود: واگذاريد او را آنچه او خواهد ما هم از قوم طلب كنيم. بعد فرمود: اى اعرابى اعتقاد در يگانگى الهى به چهار قسم، دو قسم آن جايز، و دو قسم آن شايسته نيست:
اما دو وجهى كه جايز نباشد: 1- وحدت عدديه، يعنى يكى عددى قائل شدن موجب كفر است، زيرا ذاتى كه دومى ندارد داخل در اعداد نشود و به همين سبب نصارى كافر شدند كه اعتقاد كردند خداى متعال سيمى اقانيم است. 2- وحدت نوعيه كه نوعى از جنس باشد اين هم جايز نيست، زيرا موجب تشبيه و ذات سبحانه متعالى است.
و اما دو وجهى كه ثابت است: 1- وحدت فرديه، يعنى يكه و تنها است و مثل و مانند و شبه و نظير و همسر ندارد. 2- وحدت وصفيه، يعنى منقسم نشود در وجود و نه در عقل و نه در وهم، و عقول و اوهام از ادراك كنه ذاتش عاجز باشند.
تبصره: قوله تعالى «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ» ناظر است به امور تكوينيه نه تشريعيه. به عبارت اخرى: اختصاص دارد به افعالى كه حضرت احديت بدان سزاوار پرستش و ستايش باشد به قرينه آيه ديگر؛ پس آيه شامل افعال بندگان نباشد تا جبرى را تمسكى به دست آيد، بلكه افعال بندگان از روى اختيار و ناشى از جانب خود ايشان است، و لذا مستحق مدح و ذم و ثواب و عقاب شوند.
و ايضا اگر مراد عموم باشد، با فحواى آيه مخالف است، زيرا در بيان مذمت و توبيخ بتپرستان نازل شده، و اگر خداوند خالق عبادت اصنام باشد، عذرى براى مشركين ثابت و با ملامت و توبيخ متناقض، و آن شايسته كلام سبحانى نباشد.
«1» خصال باب الواحد حديث اول.
جلد 6 - صفحه 363
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ «16»
ترجمه
بگو كيست پروردگار آسمانها و زمين بگو خدا است بگو آيا پس گرفتيد غير از او را صاحب اختيارانى كه مالك نميباشند براى خودهاشان سود و زيانى را بگو آيا مساوى ميباشند كور و بينا و آيا مساوى ميباشند تاريكيها و روشنى و آيا قرار دادند براى خدا شريكهائى كه آفريدند مانند آفريده او پس مشتبه شد آفريده بر آنها بگو خدا است آفريننده هر چيزى و او است يگانه غالب بر ما سوى.
تفسير
- يكى از انواع احتجاج كه بسيار مؤثر و جالب است آنستكه براى سدّ باب فرار طرف از جواب سؤالى نمايند كه جوابش واضح و مسلّم نزد او و عامّه باشد و فورا خودشان جواب بگويند و بآن طرف را ملزم كنند لذا خداوند در اين آيه به پيغمبر خود دستور داده كه به بت پرستان بگو يعنى از آنها بپرس كه خالق و حافظ و مدير امور آسمانها و زمين كيست و خودت در جواب بگو خدا و بگو پس چرا غير از او يعنى بتها را اتّخاذ نموديد براى خودتان صاحب اختيار و متصرّف در امور و معين و ناصر با آنكه آنها قادر بر جلب نفع و دفع ضرر براى خودشان نيستند چه رسد بآنكه قادر بر نفع و ضرر براى شما باشند و چون استفهام براى انكار و توبيخ است مفيد ملامت و تنبيه آنها است بر قبح عملشان كه با وجود چنان خدائى از چنين بتهائى حاجت ميطلبند و بگو آيا يكسانند كافر و مؤمن و آيا يكسانند كفر و ايمان و اينكه از كفر بظلمات كه جمع است تعبير فرموده و از ايمان بنور شايد بملاحظه آن باشد كه كفر انواع و در ملل متعدده است و ايمان حقيقت واحده يعنى واضح است كه يكسان نيستند چون كافر آيات توحيد را نديده و خدا را نشناخته لذا عبادت بتها را ميكند و آنها را اولياء خود ميداند پس كور است و مؤمن آيات حقّ را ديده و او را شناخته لذا او و اولياء منصوب او را اولياء خود ميداند و عبادت او را ميكند پس بينا است و نيز كفر ناشى از ظلمات جهل و نادانى و حيرت است و ايمان حاصل از نور يقين و علم و معرفت و آيا قرار دادند براى خدا شريكهائى كه خلق نمودند خلقى را مانند مخلوق خدا پس مشتبه شد مخلوق آنها بمخلوق خدا بر بت پرستان و تصور نمودند كه خودشان مخلوق آنها هستند لذا پرستش آنها را نمودند اگر چنين بود باز عمل
جلد 3 صفحه 198
آنها چندان غريب نبود چون منشأ اشتباهى داشت ولى با آنكه چنين نيست و ميدانند كه جماد قادر بر امرى نيست و تمام خلق مخلوق خدايند عبادت بت را بر عبادت خدا ترجيح دادهاند و اين بسيار غريب است و بنابراين همزه استفهام انكارى در صدر اين جمله مقدر و ام مفيد اضراب است اگر چه در مغنى اللبيب تقدير استفهام را لازم ندانسته و بنظر حقير لازم است براى افاده انكار و توبيخ و جمله خلقوا كخلقه صفت شركاء و داخل در حكم انكار است و در خاتمه پيغمبر اكرم مأمور شده است كه بآنها بفرمايد كه خدا خالق تمام موجودات است و غير از خدا خالق و موجدى نيست تا مستحقّ عبادت باشد و او است خداى يكتاى بىهمتا كه يگانه است در ذات و صفات و استحقاق عبادت و غالب و قاهر و قادرى است كه هر قهر و غلبه و قدرتى در جنب او مغلوب و مقهور و مندك است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قُل مَن رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرضِ قُلِ اللّهُ قُل أَ فَاتَّخَذتُم مِن دُونِهِ أَولِياءَ لا يَملِكُونَ لِأَنفُسِهِم نَفعاً وَ لا ضَرًّا قُل هَل يَستَوِي الأَعمي وَ البَصِيرُ أَم هَل تَستَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَم جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلقِهِ فَتَشابَهَ الخَلقُ عَلَيهِم قُلِ اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ «16»
بفرما باين مشركين كيست پروردگار آسمانها و زمين بفرما اللّه است بگو بآنها آيا پس از اينکه گرفتيد شما از غير خداوند عالم اوليائي مثل اصنام و غير آنها که مالك نيستند از براي نفوس خود نفعي و نه ضرري بگو آيا مساوي هستند كور و بينا يا آيا مساوي هست تاريكيها و نور آيا قرار دادند از براي خدا شريكهايي که خلق كنند مثل آنچه خلق فرمود خداوند پس تشابه كند خلق بر آنها بفرما خداوند خالق هر چيزي است و اوست يكتاي بيهمتا قاهر بر تمام مخلوقات.
قُل مَن رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرضِ البته آنها اقرار ميكنند که خداوند متعال است چنانچه در آيات ديگر تصريح دارد باقرار آنها که ميفرمايد وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ وَ سَخَّرَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ فَأَنّي يُؤفَكُونَ عنكبوت آيه 61 وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحيا بِهِ الأَرضَ مِن بَعدِ مَوتِها لَيَقُولُنَّ اللّهُ عنكبوت آيه 63 وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ لقمان آيه 24- زمر آيه 39 وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ العَزِيزُ العَلِيمُ زخرف آيه 8 وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَهُم لَيَقُولُنَّ اللّهُ زخرف آيه 87 و غير اينها از آيات.
جلد 11 - صفحه 322
قُلِ اللّهُ اگر آنها اقرار نميكنند شما بفرما بآنها که خالق آسمانها و زمين اللّه است و پس از آنكه نتوانند انكار كنند قُل أَ فَاتَّخَذتُم مِن دُونِهِ أَولِياءَ استفهام انكاري است بفرما بآنها پس از اينكه خالق منحصر باو است پس چرا شما اتخاذ كردهايد از غير خدا اوليائي را مثل بتها و مثل ظلمه و ارباب حاجات که اينها لا يَملِكُونَ لِأَنفُسِهِم نَفعاً وَ لا ضَرًّا اينها نسبت بخود قدرت بر ايصال نفعي و دفع ضرري ندارند چه رسد نسبت بشماها که بشما نفعي رسانند يا دفع ضرري كنند.
قُل هَل يَستَوِي الأَعمي وَ البَصِيرُ البته كور راه را گم ميكند و بسا در پرتگاهها ميافتد و تصادفاتي بر او پيش ميآيد و اما بصير در جاده مستقيم سير ميكند و بزودي بمقصد ميرسد و از تصادفات مصون ميگردد و كوري قلب هزار درجه بدتر از كوري سر است بخصوص هر شيّادي و دزدي و دشمني او را براههايي بيراهه ميكشد چه شياطين جنّي و چه انسي و اما قلب بينا حق را مشاهده ميكند و رو بباطل نميرود.
أَم هَل تَستَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ ظلمت جهل و هواي نفس و حبّ دنيا و سياهي قلب و كثرت معاصي كجا مساويست با نور علم و ايمان و نور عقل که تمام حقايق بتوسط آن مشاهده ميشود بالاخره سعادت منوط بنور ايمان و بينايي قلب است هر كدام نباشد شقاوت و هلاكت است.
أَم جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلقِهِ آيا اينها براي خدا شريك قرار داده که اينها هم چيزي را خلق كرده باشند مثل آنچه خدا خلق فرمود.
فَتَشابَهَ الخَلقُ عَلَيهِم که معلوم نباشد که اينکه مخلوقات مخلوق كي هستند اينها که قدرت بر خلق يك مورچه و پشه ندارند چنانچه ميفرمايد إِنَّ الَّذِينَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن يَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسلُبهُمُ الذُّبابُ شَيئاً
جلد 11 - صفحه 323
لا يَستَنقِذُوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ المَطلُوبُ حج آيه 72.
قُلِ اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ افعال مختصه بذات اقدس حق: خلق و رزق و اماته و احياء و صحت و مرض و عزّت و ذلّت و غني و فقر است وَ هُوَ الواحِدُ بوحدة ذاتي و صفاتي و افعالي و عبادتي و نظري در هيچ مرتبه شريك، عديل، مثل ندارد القهّار قاهر بر هر چيزي كسي نميتواند عرض اندام كند در مقابل او.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 16)- بت پرستی چرا؟ از آنجا که در آیات گذشته بحثهای فراوانی در باره شناخت وجود خدا بود در این آیه به بحث پیرامون اشتباه مشرکان و بت پرستان میپردازد و از چند طریق این بحث را تعقیب میکند.
نخست روی سخن را به پیامبر کرده، میگوید: «از آنها بپرس پروردگار و مدبر آسمانها و زمین کیست» (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
سپس بیآنکه پیامبر در انتظار پاسخ آنها بنشیند دستور میدهد که خود پاسخ این سؤال را بده، و «بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).
سپس آنها را با این جمله مورد سرزنش و ملامت قرار میدهد که: «به آنها بگو: آیا غیر خدا را اولیاء و تکیهگاه و معبود خود قرار دادهاید؟ با این که این بتها حتی نسبت به خودشان مالک سود و زیانی نیستند»؟! (قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).
سپس با ذکر دو مثال روشن و صریح وضع افراد «موحد» و «مشرک» را مشخص کرده، نخست میگوید: «بگو: آیا نابینا و بینا یکسان است»؟ (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ).
همان گونه که نابینا و بینا یکسان نیست، همچنین کافر و مؤمن، یکسان نیستند، و «بتها» را نمیتوان در کنار «اللّه» قرار داد.
دیگر این که: «آیا ظلمات و نور یکسانند»!! (أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ).
چگونه میتوان بتها را که ظلمات محضند در کنار «خدا» که نور مطلق عالم
ج2، ص472
هستی است، قرار داد؟
سپس از راه دیگری بطلان عقیده مشرکان را مؤکدتر میسازد و میگوید: «آیا آنها همتایانی برای خدا قرار دادند به خاطر این که آنان همانند خدا آفرینشی داشتند، و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است» (أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ).
در حالی که بت پرستان نیز چنین عقیدهای در باره بتها ندارند، آنها نیز خدا را خالق همه چیز میدانند و عالم خلقت را دربست مربوط به او میشمارند.
و لذا بلافاصله میفرماید: «بگو: خدا خالق همه چیز است و اوست یگانه و پیروز» (قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
از آیه فوق استفاده میشود که خلقت یک امر دائمی است و فیض هستی بطور دائم از طرف خدا صادر میشود و هر موجودی لحظه به لحظه از ذات پاکش هستی میگیرد، بنابراین برنامه آفرینش و تدبیر عالم هستی همچون آغاز خلقت همه به دست خداست.
نکات آیه
۱- خداوند ، مالک و مدبر آسمانها و زمین است. (قل من رب السموت و الأرض قل الله)
۲- جهان دربردارنده آسمانهایى متعدد (رب السموت)
۳- باور به نقش خدا در جهان آفرینش و علم همه جانبه او و فرمانبرى همگان از وى ، آدمى را به پذیرش ربوبیت مطلق او بر جهان هستى هدایت مى کند. (الله یعلم ... هو الذى یریکم البرق ... لله یسجد ... قل من رب السموت و الأرض) بیان ربوبیّت خدا بر هستى با طرح سؤال از مشرکان، پس از آیاتى که صفات و ویژگیهاى خداوند را مطرح کرد، مى رساند که مضمون آیه مورد بحث به منزله نتیجه اى براى آیات گذشته است ; یعنى، آگاهى همه جانبه خدا (الله یعلم ...)، دخل و تصرف او در هستى (هو الذى یریکم ...) و خضوع همگان در برابر او (لله یسجد ...) هر اندیشمندى را به این نتیجه مى رساند که: اوست رب و مالک همه هستى و غیر او ربوبیتى ندارد.
۴- امتناع مشرکان عصر بعثت از اقرار به ربوبیت خدا بر تمام هستى على رغم مشاهده نقش او در جهان آفرینش (قل من رب السموت و الأرض قل الله) از اینکه خداوند خود به پرسشى که از مشرکان کرده (من رب السموت) پاسخ مى دهد (قل الله) معلوم مى شود آنان از اعتراف و اقرار به ربوبیّت خداوند خوددارى مى کردند.
۵- بیان حقایق و معارف در قالب پرسش و پاسخ از روشهاى قرآن براى توجه دادن مردم به آن حقایق (قل من رب السموت و الأرض قل الله)
۶- خداوند راهنماى پیامبر(ص) در چگونه بیان کردن معارف و تبلیغ کردن دین (قل من رب السموت و الأرض قل الله قل أفاتخذتم)
۷- مشرکان با وجود دلایل روشن بر ولایت خداوند ، دیگران را ولىّ و سرپرست خویش مى پنداشتند و به آنان روى مى آوردند. (أفاتخذتم من دونه أولیاء) تفریع جمله «اتخذتم ...» به وسیله حرف «فاء» بر بیان کارها و شؤونى که براى خداوند برشمرده شد - که مشرکان نیز آنها را باور دارند - مى رساند که ولایت بر انسانها تنها از آنِ خداست و پندار ولایت غیر او ، پندارى ناموجّه و بدون دلیل است.
۸- تنها خداوند ولىّ و اختیاردار امور انسانهاست. (أفاتخذتم من دونه أولیاء)
۹- آنان که ولایت خداوند را نپذیرند ، اسیر ولایتهاى متعدد و گوناگون مى شوند. (أفاتخذتم من دونه أولیاء) برداشت فوق از جمع آوردن «أولیاء» استفاده شده است.
۱۰- معبودهاى اهل شرک حتى از نفع رسانى به خویشتن و از دفع ضرر از خود ناتوانند. (لایملکون لأنفسهم نفعًا و لا ضرًّا)
۱۱- تنها کسى شایسته ولایت و سرپرستى است که بر نفع رسانى و دفع ضرر توانا باشد. (لایملکون لأنفسهم نفعًا و لا ضرًّا)
۱۲- تنها مدبّر هستى ، بر نفع رسانى و دفع ضرر تواناست. (من رب السموت و الأرض قل الله قل أفاتخذتم من دونه أولیاء لایملکون لأنفسهم نفعًا و لا ضرًّا)
۱۳- آنان که ولایت خدا و ربوبیت او را بر هستى پذیرفته اند بینایند و کسانى که براى غیر خدا ولایت و تدبیرى در جهان معتقدند ، کوردلانند. (قل هل یستوى الأعمى والبصیر أم هل تستوى الظلمت والنور) کلمات «أعمى» (کور)، «بصیر» (بینا) و نیز «ظلمات» (تاریکیها) و «نور» (روشنى) محتمل است مثالها و نظیرهایى براى مشرکان و موحدان باشد و محتمل است صفات و ویژگیهاى معبودهاى اهل شرک و خداوند متعال باشد. برداشت فوق مبتنى بر احتمال نخست است.
۱۴- هرگز موحدان بصیر با مشرکان کوردل برابر نیستند. (قل هل یستوى الأعمى والبصیر)
۱۵- نابرابرى مشرکان با موحدان بسان نابرابرى انبوه تاریکیها با روشنایى است. (أم هل تستوى الظلمت والنور)
۱۶- پذیرش ولایت و ربوبیت غیر خدا ، فرو رفتن در تاریکیهاست و پذیرش ولایت و ربوبیت خدا ، راهیابى به نور است. (قل من رب السموت ... أم هل تستوى الظلمت والنور)
۱۷- خداوند ، حقیقتى بصیر و پرفروغ است و معبودهاى اهل شرک کور و تاریکند. (قل هل یستوى الأعمى والبصیر أم هل تستوى الظلمت والنور) برداشت فوق بر این مبناست که «أعمى» و «ظلمات» اوصاف معبودهاى اهل شرک و «بصیر» و «نور» وصف خداوند باشد.
۱۸- راه حق یکى است و بیراهه هاى باطل متعدد است. (أم هل تستوى الظلمت والنور) جمع آوردن «ظلمات» و در مقابل مفرد آوردن «نور» گویاى برداشت فوق است.
۱۹- مشرکان على رغم سراغ نداشتن مخلوقى براى خدایان خویش ، به ولایت و تدبیر آنان معتقد بودند. (أفاتخذتم من دونه أولیاء ... أم جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشبه الخلق علیهم) جمله «خلقوا کخلقه» صفت براى «شرکاء» است. «خلق» در هر دو مورد («کخلقه» و «الخلق») مصدر و به معناى اسم مفعول (مخلوقات) است. «تشابُه» (مصدر تشابَه) به قرینه کلمه «على» به معناى مشتبه شدن به خاطر مشابهت است. «أم» در جمله فوق أم منقطعه و حاوى استفهام انکارى است و مى رساند که خود مشرکان نیز براى شرکا و معبودهاى پندارى، آفرینشى را باور نداشتند تا با آفریده هاى خدا مشتبه شود.
۲۰- خداوند در آفریدن موجودات هیچ شریکى ندارد. (أم جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه)
۲۱- غیر خدا هیچ آفرینش و آفریده اى ندارد. (أم جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه)
۲۲- پذیرش سرپرستى و ولایت غیر خدا شرک است. (أفاتخذتم من دونه أولیاء ... أم جعلوا لله شرکاء)
۲۳- مشرکان عصر بعثت معتقد به وجود خداوند (أم جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه)
۲۴- خداوند خالق و آفریننده همه پدیده هاست. (قل الله خلق کل شىء)
۲۵- خداوند آفریننده چیزهایى که اهل شرک آنها را معبودها و خدایان خویش پنداشته اند. (أم جعلوا لله شرکاء ... قل الله خلق کل شىء) از مصداقهاى مورد نظر براى «شىء» معبودهاى اهل شرک است.
۲۶- تنها خداوند واحد (یکتا) و قهّار (بسیار غلبه کننده) است. (و هو الوحد القهّ-ر)
۲۷- موجودى که خود مخلوق خداوند است نمى تواند شریک خدا در ربوبیت بوده و به خدایى پذیرفته شود. (أم جعلوا لله شرکاء ... قل الله خلق کل شىء)
۲۸- ربوبیّت و ولایت تنها برازنده خالق هستى است. (أفاتخذتم من دونه أولیاء ... قل الله خلق کل شىء)
۲۹- یکتایى خدا و غلبه و تسلط او بر هستى ، دلیل ربوبیت و ولایت اوست. (أفاتخذتم من دونه أولیاء ... و هو الوحد القهّ-ر)
موضوعات مرتبط
- آسمان: تعدد آسمان ۲; مالک آسمان ها۱; مدبر آسمان ها ۱
- آفرینش: حاکم آفرینش ۲۹; ربوبیت خالق آفرینش ۲۸; ولایت خالق آفرینش ۲۸; ویژگیهاى مدبر آفرینش ۱۲
- اسماء و صفات: خالق ۲۴; قهّار ۲۶; واحد ۲۶
- الوهیت: ملاک الوهیت ۲۷ انسان: ولى انسان ها ۸
- ایمان: آثار ایمان ۳; ایمان به علم خدا ۳
- باطل: تعدد راههاى باطل ۱۸
- بصیرت: اهل بصیرت ۱۳; عوامل بصیرت ۱۶; فضایل اهل بصیرت ۱۴
- پرسش: فواید پرسش ۵
- تشبیهات قرآن: تشبیه به تاریکى ۱۵; تشبیه به روشنایى ۱۵; تشبیه مشرکان ۱۵; تشبیه موحدان ۱۵
- توحید: آثار توحید ۲۹; توحید افعالى ۲۰، ۲۱ ، ۲۴; توحید در خالقیت ۲۰، ۲۱، ۲۴; دلایل توحید ربوبى ۲۷
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۸، ۲۰، ۲۱، ۲۴
- حق: وحدت راه حق ۱۸
- حقایق: روش تبیین حقایق ۵
- خالقیت: غیر خدا و خالقیت ۲۱
- خدا: آثار اعراض از ولایت خدا ۹; آثار حاکمیت خدا ۲۹; آثار قبول ربوبیت خدا ۱۶; آثار قبول ولایت خدا ۱۶; اختصاصات خدا ۸، ۲۶،۲۱; اهمیت ولایت خدا ۱۳; بصیرت خدا ۱۷; تدبیر خدا ۱; تعالیم خدا ۶; خالقیت خدا ۲۴، ۲۵; دلایل ربوبیت خدا ۲۹ ; دلایل ولایت خدا ۲۹; عظمت خدا ۱۷; قبول ربوبیت خدا ۳; مالکیت خدا ۱; نورانیت خدا ۱۷; ولایت خدا ۷، ۸; هدایتهاى خدا ۶
- دین: روش تبیین دین ۵
- ربوبیت: ملاک ربوبیت ۲۷، ۲۸
- روانشناسى: تربیتى ۵
- زمین: مالک زمین ۱; مدبر زمین ۱
- شرک: رد شرک ۲۷; موارد شرک ۲۲
- ظلمت: عوامل ظلمت ۱۶
- عقیده: عقیده به تدبیر معبودان باطل ۱۹; عقیده به خدا ۲۳ ; عقیده به ولایت معبودان باطل ۱۹
- قرآن: تشبیهات قرآن ۱۵; روش تعالیم قرآن ۵
- کوردلان: ۱۳
- محمد(ص): روش تبلیغ محمد(ص) ۶; معلم محمد(ص) ۶; هدایت محمد(ص) ۶
- مشرکان: بینش مشرکان ۷; عقیده باطل مشرکان ۱۹; عقیده مشرکان صدراسلام ۲۳; کفر مشرکان صدراسلام ۴; لجاجت مشرکان ۷، ۱۹; لجاجت مشرکان صدراسلام ۴; مشرکان صدراسلام و ربوبیت خدا ۴; مشرکان کوردل ۱۴; مشرکان و موحدان ۱۵; ولایت بر مشرکان ۷; ولىّ مشرکان ۷
- معبودان باطل: خالق معبودان باطل ۲۵; ظلمت معبودان باطل ۱۷; عجز معبودان باطل ۱۰; کوردلى معبودان باطل ۱۷; معبودان باطل و خلقت ۱۹
- موجودات: انقیاد موجودات ۳; خالق موجودات ۲۴; عجز موجودات ۲۱
- موحدان: فضایل موحدان ۱۴، ۱۵
- ولایت: آثار قبول ولایت غیر خدا ۱۶; سرزنش قبول ولایت غیر خدا ۱۳; قبول ولایت غیر خدا ۲۲; ملاک ولایت ۱۱، ۲۸; ولایت غیر خدا ۹
- ولىّ: دفع ضرر در ولىّ ۱۱; منفعت رسانى در ولىّ ۱۱
- هدایت: عوامل هدایت ۳
منابع