يوسف ٦٣
کپی متن آیه |
---|
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْکَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَکْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ |
ترجمه
يوسف ٦٢ | آیه ٦٣ | يوسف ٦٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«نَکْتَلْ»: از مصدر اکتیال، به معنی دریافت داشتن چیزی با کیل و پیمانهاست (نگا: مطفّفین / . «الْکَیْلُ»: (نگا: یوسف / و ).
تفسیر
- آيات ۶۳ - ۸۲ سوره يوسف
- تقاضای برادران يوسف از پدر، برای بردن بنیامین، به مصر
- مراد يعقوب «ع» از جملۀ: «فَاللهُ خَيرٌ حَافِظاً وَ هُوَ أرحَمُ الرَّاحِمِين»
- معناى توسل به خدا، لغو و بى اثر دانستن اسباب و وسائط نيست
- چرا يعقوب «ع»، به پسرانش سفارش كرد: از يك دروازه، وارد نشوند
- نظر مفسران، در معناى جملۀ: «مَا كَانَ يُغنِى عَنهُم مِنَ الله مِن شَئ...»
- توجيه مفسران، در معناى آيه: «ثُمّ أذَّنَ مُؤذِّنٌ أیَّتُهَا العِیزُ إنّکُم لَسَارِقُون»
- پيمانۀ مَلِك، گُم شده است!
- كيفر سارق، معين مى شود
- پيمانه، از بار و بنۀ بنيامين، برادر يوسف «ع» يافت مى شود!
- گفتگوى يوسف «ع»، با برادران
- گفتگوى برادران: چگونه بدون بنيامين نزد پدر باز گرديم؟
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «63»
پس چون به سوى پدر خود باز گشتند، گفتند: اى پدر پيمانه (براى نوبت ديگر) از ما منع شد، پس برادرمان (بنيامين) را با ما بفرست تا سهميه و پيمانه خود را بگيريم وما حتماً نگهبان او خواهيم بود.
پیام ها
1- يعقوب بر خانواده وفرزندان خويش، مديريّت وتسلط داشت. يا أَبانا مُنِعَ ...
2- پدر، داراى حقّ امر و نهى به فرزند خود مىباشد. «فَأَرْسِلْ»
3- بنيامين بدون اجازهى پدر به مسافرت اقدام نمىكرد. «فَأَرْسِلْ مَعَنا»
4- براى گرفتن چيزى و يا جلب اعتماد كسى، از عواطف استفاده كنيد. «أَخانا»
5- مجرم چون در درون نگرانى دارد، در سخنانش تأكيدهاى پىدرپى دارد. «إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» ( «إِنَّا» و حرف «لام» و جمله اسميه نشانه تأكيد است.)
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 243
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63)
جلد 6 - صفحه 250
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ: پس چون برگشتند فرزندان يعقوب عليه السّلام به سوى پدر خود، پرسيد: احوال شما با ملك مصر چگونه گذشت؟ گفتند: اى پدر، ما وصف كرم و احسان و فضل ملك مصر نتوانيم نمود، بقدرى با ما احسان و كرم و انعام كرد كه اگر يكى از فرزندان يعقوب بودى همانا بيش از آن نكردى. يعقوب فرمود: شمعون چه شد؟
قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ: گفتند اى پدر ما، منع كرده شد از ما پيمودن طعام، يعنى ملك مصر حكم نمود كه ديگر طعام، به ما ندهند اگر بنيامين را نبريم و شمعون را به گرو نزد خود نگه داشته تا بنيامين را ما نزد او ببريم. فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا: پس بفرست با ما برادر ما يعنى بنيامين را (بنيامين بر وزن جبرائيل چنانچه در قاموس فرموده و ابن يامين از اغلاط مشهوره است) نَكْتَلْ: تا فرا گيريم طعام مكيل را براى خود و براى او. حاصل آنكه اگر بفرستى او را كيلى داريم، و اگر نفرستى منع خواهيم شد. قرائت ديگر «يكتل» بگيرد بار شتر را كه براى او كيل شود. وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ: و بدرستى كه ما او را نگهدار و پاسبانيم از رسيدن مكروه و بدى باو.
يعقوب عليه السّلام فرمود: از كجا ملك مصر دانست كه شما را برادرى هست؟ گفتند: براى آنكه ما را به جاسوسى متهم، چون شرح حال خود داديم گفت: شما مىگوئيد ما دوازده برادريم يكى را گرگ خورد، ديگرى كجا است؟ گفتم: پدر، او را در خدمت خود نگهداشته. گفت: اگر او را نياوريد به شما طعام ندهم. اكنون اى پدر، او را با ما بفرست كه حافظ اوئيم و نگذاريم به او مكروهى برسد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلى أَبِيهِمْ قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63) قالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَما أَمِنْتُكُمْ عَلى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (64) وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قالُوا يا أَبانا ما نَبْغِي هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَيْنا وَ نَمِيرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ (65) قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلاَّ أَنْ يُحاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَكِيلٌ (66)
ترجمه
پس چون باز گشتند بسوى پدرشان گفتند اى پدر ما باز داشته شد از ما پيمانه پس بفرست با ما برادرمان را تا پيمانه گيريم و همانا ما مر او را هر آينه نگهدارانيم
گفت امين نمىكنم شما را بر او مگر چنانچه امين كردم شما را بر برادرش از پيش پس خدا بهتر است از جهت نگهدار بودن و او است رحم كنندهترين رحم- كنندگان
و چون باز نمودند بارشانرا يافتند سرمايه خودشان را كه ردّ شده بود بايشان گفتند اى پدر ما چه ميخواهيم اين سرمايه ما است كه ردّ شده بما و طعام آوريم براى خانواده خود و نگهدارى كنيم برادرمان را و زياده آورديم بار شترى را اين بارى است اندك
گفت هرگز نخواهم فرستاد او را با شما تا آنكه بدهيد مرا پيمان مؤكّدى از خدا كه بياوريد البتّه نزد من او را مگر آنكه احاطه شود بشما پس چون دادند باو پيمان مؤكّدشان را گفت خدا بر آنچه ميگوئيم نگهبان است.
تفسير
برادران حضرت يوسف عليه السّلام بعد از مراجعت از مصر شرفياب حضور پدر بزرگوار خود شدند و شرح حال را با شمّهاى از محامد صفات و مكارم اخلاق و مراتب احسان ملك مصر نسبت بايشان عرضه داشتند و اخيرا گوشزد نمودند كه پادشاه ما را ممنوع از مراجعت بمصر براى خريدارى طعام نموده در صورتى كه بدون برادر كهتر خود معاودت نمائيم و بنابراين ما ممنوع شديم از آنكه كيلى براى ما شود مگر ابن يامين با ما باشد پس خواهش داريم او را با ما روانه فرمائى تا بمقصود خودمان كه خريدارى طعام و كيل آن است نائل شويم و مطمئن باش كه ما در حفظ و مراقبت حال او كوتاهى نخواهيم نمود و بعضى يكتل بصيغه مفرد مغايب قرائت نمودهاند يعنى بفرست با ما برادر كهتر ما را تا كيل كند براى ما و خودش و حضرت يعقوب با آنكه ميدانست حضرات از سلوك خودشان نسبت بحضرت يوسف پشيمان شدهاند و توبه كردهاند براى مزيد تأكيد در حفظ ابن يامين در جواب فرمود كه امين نميكنم شما را بر او مگر چنانچه امين كردم شما را بر برادرش يوسف پيش از اين و شما وعده حفظ او را داديد و عمل نكرديد ولى خداوند بهترين حفظ كنندگان
جلد 3 صفحه 161
و رحم كنندهترين رحم كنندگان است و بعضى حفظا بجاى حافظا قرائت نمودهاند يعنى خدا بهتر است از راه نگهدارى و حفظ كردن البتّه بر ضعف و پيرى من رحم ميفرمايد و دو مصيبت را بر ناتوانى تحميل نميكند و او را بمن بر ميگرداند و در مجمع روايت نموده كه خداوند فرمود بعزت و جلال خودم هر دو را بتو برميگردانم چون توكّل بمن نمودى و بعضى گفتهاند شمعون را هم حضرت يوسف عليه السّلام در اين سفر براى آنكه برادران ابن يامين را بياورند بعنوان گرو نگهداشته بود در هر حال چون حضرات بارها را گشودند ديدند سرمايه خودشان را كه در عوض گندم پرداخته بودند بدون كم و كاست بآنها مسترد شده و در بار آنها موجود است لذا خرسند شدند از دو جهت يكى آنكه تجارتى كرده و غنيمتى برده و خوشى گذراندهاند و سرمايه آنها هم موجود است ديگر آنكه وسيلهاى پيدا كردهاند براى بردن ابن يامين لذا عرضه داشتند اى پدر بزرگوار ما ديگر چه ميخواهيم از مسافرت آيا بهتر از اين سفرى ميشود اين سرمايه ما است كه بما مسترد شده علاوه بر آنكه مشمول اكرام و احسان پادشاه شديم يا آنكه عرضه داشتند اى پدر ما حاجت بسرمايه ديگرى نداريم با همين سرمايه ثانيا مسافرت ميكنيم و بنا بر اين كلمه ما در ما نبغى نافيه و بنابر احتمال اوّل كه اظهر است استفهاميّه است و فائده مسافرت ما آنستكه طعام براى خانواده و كسان خود مىآوريم و برادر خودمان را در ذهاب و اياب حفظ ميكنيم و اين موجب اجر است براى ما و يك بار شتر گندم علاوه براى او ميگيريم اين مقدار گندم كه تهيّه نموديم براى مؤنه ما كم است يا يك بار گندم كم است پادشاه مضايقه نميكند از آنكه براى برادر ما بدهد پس از اين مقدّمات حضرت يعقوب عليه السّلام خواهى نخواهى راضى شد بتسليم ابن يامين ببرادران ولى فرمود نميفرستم با شما او را بعد از آنكه ديدم نتيجه فرستادن يوسف را با شما مگر آنكه عهد مؤكّد بذكر نام خداوند كه موجب اطمينان باشد با من بنمائيد كه بياوريد او را نزد من و نگذاريد بر او آسيبى وارد شود مگر آنكه دشمن بر شما احاطه كند كه قادر بر دفاع و فرار نشويد يا بلا احاطه نمايد كه تمامى هلاك شويد و چون حضرات قبول نمودند و متعهد شدند خدا را هم بر اين معاهده شاهد گرفت و انتقام از آنها را در صورت تخلّف بخدا واگذار فرمود و از ابن عبّاس نقل شده كه موثق آن بود كه گفتند بحقّ محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خاتم النبيّين
جلد 3 صفحه 162
با برادر خودمان بدستوريكه فرموديد عمل خواهيم نمود ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَلَمّا رَجَعُوا إِلي أَبِيهِم قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الكَيلُ فَأَرسِل مَعَنا أَخانا نَكتَل وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ (63)
پس موقعي که اولاد يعقوب برگشتند خدمت يعقوب رسيدند گفتند اي پدر بزرگوار ما منع شده از ما كيل پس بفرست با ما برادر ما را كيل ميدهند و محققا بدان که ما او را هر آينه حفظ خواهيم كرد.
فَلَمّا رَجَعُوا إِلي أَبِيهِم گفتند موقعي که اخوه يوسف برگشتند خدمت يعقوب رسيدند با حال حزن سلام كردند سلام ضعيفي فرمود شما را چه ميشود گفتند موقعي که ما را بردند نزد سلطان مصر بسيار سلطان عادل عالم رءوف مهرباني بود كمال شباهت اخلاقي و عملي بشما داشت از ما معرفي خواست ما معرفي خود را كرديم و خود را بشما شناسانيديم و شرح حزن و اندوه و ضعف و پيري و نابينايي و حسب شما را باسحق و ابراهيم بيان كرديم جهت آن را از ما پرسيد گفتيم برادري داشتيم بسيار مورد علاقه پدر ما بود گرگ او را ربود و پاره كرد و خورد پرسيد مگر شما چند برادر بوديد گفتيم دوازده گفت پس چرا آن يك برادر ديگر را نياورديد گفتيم او از همه ما كوچكتر است و پدر ما او را نزد خود نگاه داشته براي تسليت خاطر در فراق آن برادر که طعمه گرگ شده و تمام حزن پدرمان براي او است از ما قبول نكرد و گفت اگر آن برادر ديگرتان را آورديد و شهادت داد که شما راست ميگوييد باز من بهتر و بيشتر براي خاطر پدرتان بشما ميدهم و الّا ديگر نزد من نيائيد وكيلي بشما نخواهم داد که مفاد قالُوا يا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الكَيلُ است يعني كيل ثانوي غير از اينکه كيل که آوردهايم يعقوب فرمود چرا صداي شمعون را نميشنوم گفتند او را بعنوان رهن نگاه داشت که ما حتما با إبن يامين برگرديم نزد او وكيل زيادي بگيريم
جلد 11 - صفحه 226
فَأَرسِل مَعَنا أَخانا نَكتَل پس شما برادرمان را با ما بفرست تا كيل زيادي دست بياوريم و اگر خوف داريد که زحمتي و مصيبتي بر او متوجه شود مطمئن باشيد که وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ ما بتمام جهت او را حفظ خواهيم كرد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 63)- سر انجام موافقت پدر جلب شد! برادران یوسف با دست پر و خوشحالی فراوان به کنعان بازگشتند، ولی در فکر آینده بودند که اگر پدر با فرستادن برادر کوچک (بنیامین) موافقت نکند، عزیز مصر آنها را نخواهد پذیرفت و سهمیهای به آنها نخواهد داد.
لذا قرآن میگوید: «هنگامی که آنها به سوی پدر بازگشتند گفتند: پدر! دستور داده شده است که در آینده (سهمیهای به ما ندهند و) کیل و پیمانهای برای ما نکنند» (فَلَمَّا رَجَعُوا إِلی أَبِیهِمْ قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ).
«اکنون که چنین است برادرمان را با ما بفرست تا بتوانیم کیل و پیمانهای دریافت داریم» (فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَکْتَلْ).
«و مطمئن باش که او را حفظ خواهیم کرد» (وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).
نکات آیه
۱- فرزندان یعقوب از مصر بازگشتند و گزارش سفرشان را براى او شرح دادند. (فلما رجعوا إلى أبیهم قالوا)
۲- ممنوع شدن فرزندان یعقوب از دریافت سهمیه خوار و بار بدون همراهى بنیامین ، از گزارشهاى آنان به پدرشان یعقوب بود. (فإن لم تأتونى به فلاکیل لکم ... فلما رجعوا إلى أبیهم قالوا یأبانا منع منا الکیل)
۳- فرزندان یعقوب با اظهار محبت به بنیامین از پدرشان خواستند او را به همراه آنان روانه مصر کند. (فأرسل معنا أخانا) هدف فرزندان یعقوب از نام نبردن بنیامین و یاد کردن از او به عنوان «أخانا» (برادرمان) اظهار محبت به اوست.
۴- فرزندان یعقوب بر حفاظت از بنیامین ، در طول سفرشان به مصر متعهّد شدند و بر آن تأکید کردند. (فأرسل معنا أخانا نکتل و إنا له لحفظون)
۵- گزارش تحریم سهمیه آذوقه بدون همراهى بنیامین ، خبر و گزارشى مهم در دیدگاه فرزندان یعقوب (یأبانا منع منا الکیل) فرزندان یعقوب پیش از باز کردن بارها و محموله ها - که معمولاً اولین اقدام مسافران و کاروانهاست - خبر تحریم سهمیه آذوقه را براى پدرشان بیان کردند. این تعجیل نشان دهنده اهمیت این خبر در نظر آنان است.
۶- نایاب بودن آذوقه و غلّه در کنعان طى هفت سال قحطى و خشکسالى عصر یوسف (قالوا یأبانا منع منا الکیل فأرسل معنا أخانا نکتل)
۷- فرزندان یعقوب بجز راهىِ مصر شدن و به حضور یوسف(ع) رسیدن ، راهى براى تأمین آذوقه در سالهاى قحطى نداشتند. (یأبانا منع منا الکیل فأرسل معنا أخانا) چنان چه جز به مصر رفتن راهى فراروى فرزندان یعقوب بود ، او آن راه را به فرزندانش پیشنهاد مى کرد تا مجبور نباشد بنیامین را همراه آنان بفرستد.
۸- احساس خطر براى بنیامین ، دلیل یعقوب(ع) بر عدم موافقتش با مسافرت وى (سنرود عنه أباه ... فأرسل معنا أخانا نکتل و إنا له لحفظون) از جمله «سنرود عنه أباه» استفاده مى شود که یعقوب(ع) همواره از مسافرت کردن بنیامین جلوگیرى مى کرد. جمله «إنا له لحافظون» مى رساند که از دلایل این امر ، احساس خطر براى او بوده است.
۹- بنیامین بدون رخصت پدرش یعقوب(ع) به مسافرت اقدام نمى کرد. (فأرسل معنا أخانا) از اینکه برادران یوسف براى بردن بنیامین به مصر با یعقوب سخن گفتند و از او خواستند که وى را به همراه ایشان بفرستد (فأرسل معنا أخانا) معلوم مى شود که بنیامین بدون اجازه پدرش به مسافرت نمى رفت.
۱۰- تسلّط و مدیریت یعقوب(ع) بر خانواده و فرزندان خویش (یأبانا منع منا الکیل فأرسل معنا أخانا نکتل)
۱۱- پدران داراى حق امر و نهى به فرزندان خویش (فأرسل معنا أخانا)
۱۲- گوش سپارى به فرمانها و خواسته هاى پدران از وظایف فرزندان و از آداب معاشرت با ایشان (فأرسل معنا أخانا)
موضوعات مرتبط
- اطاعت: اطاعت از پدر ۱۱، ۱۲
- برادران یوسف: بازگشت برادران یوسف ۱; برادران یوسف در دوران قحطى ۷; برادران یوسف و مسافرت بنیامین ۲، ۳، ۴، ۵; برادران یوسف و یعقوب(ع) ۳; خواسته هاى برادران یوسف ۳; روش برخورد برادران یوسف ۳; روش تأمین معاش برادران یوسف ۷; عهد برادران یوسف ۴; گزارش برادران یوسف به یعقوب(ع) ۱، ۲; ممنوعیت برادران یوسف از غلات ۲، ۵
- بنیامین: احترام بنیامین به یعقوب(ع) ۹; احساس خطر براى بنیامین ۸; بنیامین و رضایت یعقوب(ع) ۹; محافظت از بنیامین ۴; محبت به بنیامین ۳
- پدر: احترام پدر ۹; حقوق پدر ۱۱، ۱۲; روش برخورد با پدر ۱۲
- خانواده: مدیریت در خانواده ۱۰
- سرزمینها: تاریخ سرزمین کنعان ۶; سرزمین کنعان در دوران یوسف(ع) ۶; قحطى در سرزمین کنعان ۶
- عواطف: عواطف برادرى ۳
- فرزند: حق بر فرزند ۱۱; مسؤولیت فرزند ۱۲
- معاشرت: آداب معاشرت ۱۲
- یعقوب(ع): مدیریت یعقوب(ع) ۱۰; یعقوب(ع) و مسافرت بنیامین ۸
- یوسف(ع): قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۷، ۸
منابع