الكهف ٤٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۲ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
هُنَالِکَ‌ الْوَلاَيَةُ لِلَّهِ‌ الْحَقِ‌ هُوَ خَيْرٌ ثَوَاباً وَ خَيْرٌ عُقْباً

ترجمه

در آنجا ثابت شد که ولایت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترین ثواب، و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد!

|آن جا ثابت شد كه حاكميت از آن خداى حق است. او در پاداش دادن بهتر و در فرجام نيكوتر است
در آنجا [آشكار شد كه‌] يارى به خداىِ حق تعلق دارد. اوست بهترين پاداش و [اوست‌] بهترين فرجام.
آنجا ولایت و حکمفرمایی خاص خداست که به حق فرمان دهد و بهترین اجر و ثواب و عاقبت نیکو را هم او عطا کند.
در آنجا [که گرفتاری از همه سو انسان را احاطه می کند] یاری دادن ویژه خدای به حقّ است. او از جهت پاداش بهتر و از نظر تأمین کردن عاقبت نیکوتر است.
آنجا يارى كردن خداى حق را سزد. پاداش او بهتر و سرانجامش نيكوتر است.
آنجاست که ولایت از آن خداوند بر حق است، هموست که خوش پاداش‌تر و بهترین بخشنده نیک سرانجامی است‌
آنجا- يعنى به هنگام زوال نعمت يا در روز رستاخيز- يارى كردن و كارسازى از آن خداى حق است و بس، كه او به پاداش، بهتر و به سرانجام، نيكوتر است- يعنى سرانجام طاعت او بهتر است از سرانجام طاعت غير او-.
در آن مقام و در آن حال (که بلا و مصیبت و شدّت و محنت سر می‌رسد) یاری و کمک، ویژه‌ی معبود راستین است (و تنها خدا فریادرس روز مصیبت و دفع‌کننده‌ی بلا است). او بهترین پاداش را (برای مطیعان خود) دارد، و بهترین سرانجام را (برای آنان) فراهم می‌سازد.
(سرانجام) در آنجا (همه‌ی) ولایت(ها) در انحصار خدای تمام حق است. اوست بهترین پاداش‌دهنده و (اوست) بهترین فرجام (کار).
در آنجا فرمانروائی از آن خداست حقّ او است بهتر به پاداش و بهتر در فرجام‌

That is because authority belongs to Allah, the True. He is Best in rewarding, and Best in requiting.
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٤٣ آیه ٤٤ الكهف ٤٥
سوره : سوره الكهف
نزول : ١٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«هُنَالِکَ»: آنجا. در آن مقام و در آن حال. «الْوَلایَةُ»: کمک و یاری. دستگیری و مددکاری. «عُقْباً»: عاقبت. سرانجام.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً «44»

آنجا (ثابت شد كه) ولايت و قدرت تنها از آنِ خداى حقّ است و (نزد) اوست بهترين پاداش و نيكوترين فرجام.

نکته ها

قرآن بارها تأكيد كرده كه انسان، هنگام مواجهه با خطر و گسستن وسايل مادّى، رو به خدا مى‌آورد و او را از عمق جان صدا مى‌زند، در دريا وقتى گرفتار امواج مى‌شود يا وقتى عذاب مى‌آيد، اظهار ايمان مى‌كند.

اينجا نيز وقتى آن شخص با باغ سوخته‌اش روبرو شد و فريادرسى نداشت، فهميد كه ولايت حقّ، مخصوص خداى يكتاست. «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»

كلمه‌ى «ولايت» در اين آيه، به معناى قدرت و نصرت مى‌باشد.

پیام ها

1- عاقبتِ اعتماد به غير خدا، ناكامى است. «لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ»

2- هنگام فرارسيدن قهر خدا، مال و فرزند هر چند بسيار باشد به كار نمى‌آيد.

«وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ» (از ياران دوران رفاه به هنگام خطر خبرى نيست.)

3- قطعنامه‌ى همه‌ى حوادث تلخ، تنها يك جمله است و آن اينكه قدرت تنها از آنِ خداست. «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»

4- ولايت‌هاى غير الهى ناپايدار و باطل است، وتنها ولايت خدا ثابت و حقّ‌

جلد 5 - صفحه 177

است. «الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»

5- چه محاسبه‌گر باشيم، چه دورانديش، بايد به سراغ خدا برويم. «هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً»

6- نصرت الهى و حقانيّت خداوند، ضامن پرداخت بهترين پاداش و فرجام است. «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً»

7- ملاك ارزشها، عاقبت و پاداش خوب است. «خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)

هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِ‌: به وقت زوال آن نعمت نصرت دادن و يارى كردن خاصه خداى حق است كه راستگو و درست كردار مى‌باشد، يعنى در آن وقت هيچكس به نصرت قادر نبود مگر ذات سبحانى فقط. اين تقرير فرمايش پيش است. يا ولايت روز قيامت خاصه خدا باشد و يارى فرمايد دوستان خود را بر كفّار، چنانچه يارى فرمود يهودا برادر مؤمن را بر برادر كافرش. و مؤيد اين معنى است فرمايش: هُوَ خَيْرٌ ثَواباً: ذات احديت بهتر است از جهت پاداش دادن مر دوستان خود را از هر كه اميد ثواب از او توان داشتن، اگر به حسب فرض، غيرى بتواند ثواب دهد. وَ خَيْرٌ عُقْباً: و بهتر است از جهت عاقبت طاعت مر بندگان ترس كار را، يعنى حق سبحانه بهترين همه است در عقب طاعت بنده كه جزاى آن را كاملا بدو رساند.

تبصره: گزارشات اين دو برادر مؤمن و كافر، محقّق و مسلّم گرداند به آنكه سرمايه نجات و رستگارى و رسيدن به ثواب و نعيم ابدى، منوط است به دوستى خدا، و دوستى دوستان خدا، دوستى خدا باشد. چنانچه در تفسير برهان ابو حمزه ثمالى گويد: خدمت حضرت باقر عليه السلام عرض كردم: فرمايش خداى‌

جلد 8 - صفحه 61

تعالى را «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً» فرمود: آن ولايت على عليه السلام است از جهت ثواب، و بهتر است از جهت عاقبت‌ «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى‌ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)

وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‌ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)

ترجمه‌

گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى‌

ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمى‌گردانم با پروردگارم احديرا

و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مى‌بينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد

پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف‌

يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن‌

و احاطه شد بآفت، ميوه‌اش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا

و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود

در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار.

تفسير

- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار


جلد 3 صفحه 427

نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مى‌بينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانسته‌اند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفته‌هاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوه‌ها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و


جلد 3 صفحه 428

يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفته‌اند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبه‌اش قبول نشد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


هُنالِك‌َ الوَلايَةُ لِلّه‌ِ الحَق‌ِّ هُوَ خَيرٌ ثَواباً وَ خَيرٌ عُقباً (44)

‌در‌ ‌اينکه‌ موقع‌ ولاية مختص‌ بخداوند متعال‌ ‌است‌ ولاية حقّه‌ حقيقيّة مختص‌ بذات‌ اقدس‌ حق‌ تبارك‌ و ‌تعالي‌ ‌است‌ و ‌او‌ بهتر ثواب‌ و اجر عنايت‌ مي‌كند و بهترين‌ عاقبت‌ ‌است‌.

هنالك‌ اشاره‌ باين‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌هر‌ حالي‌ چه‌ ‌در‌ نعمت‌ باشي‌ و چه‌ ‌در‌ بلا ‌در‌ تحت‌ قدرت‌ ‌او‌ هستي‌ الولاية ولي‌ّ اطلاقاتي‌ دارد ‌بر‌ دوست‌ ‌بر‌ ناصر ‌بر‌ صاحب‌ اختيار و ‌غير‌ اينها اطلاق‌ مي‌شود و ولاية كلّيه ذاتيّه‌ مختص‌ ‌است‌ (للّه‌) و ساير ولايات‌ مثل‌

جلد 12 - صفحه 360

ولاية نبي‌ و امام‌ و اب‌ و جدّ و حاكم‌ شرع‌ و قيّم‌ جعليست‌ بجعل‌ الهي‌ (الحق‌) ممكن‌ ‌است‌ حق‌ صفت‌ للّه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ يكي‌ ‌از‌ اسامي‌ الهيه‌ حق‌ ‌است‌ بمعني‌ ثبات‌ و بقاء و اشاره‌ بمقام‌ واجب‌ الوجوديست‌ و ممكن‌ ‌است‌ صفة ولايت‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ولاية حقّه‌ حقيقيّة مختص‌ باو ‌است‌ ‌در‌ مقابل‌ ولايات‌ باطله‌ ظالمانه‌ ‌که‌ سلاطين‌ و جبابره‌ و متكبران‌ ‌بر‌ زير دستان‌ ‌خود‌ دارند هُوَ خَيرٌ ثَواباً.

مثوبات‌ الهي‌ بهتر ‌است‌ ‌از‌ زخارف‌ دنيوي‌ و مشتهيات‌ نفساني‌ چه‌ ‌در‌ دنيا ‌هر‌ نعمتي‌ افاضه‌ فرمايد ‌از‌ روي‌ حكمت‌ و مصلحت‌ و بجا و بموقع‌ ‌است‌ و چه‌ ‌در‌ آخرت‌ ‌آن‌ تفضلات‌ و عنايات‌ و مثوباتي‌ ‌که‌ باهل‌ ايمان‌ افاضه‌ ميشود وَ خَيرٌ عُقباً ‌آن‌ بهتر ‌است‌ چون‌ دوام‌ و ثبات‌ دارد بخلاف‌ ‌اينکه‌ زخارف‌ و مشتهيات‌ نفساني‌ ‌که‌ فنا و زوال‌ مقرون‌ باو ‌است‌ ‌ يا ‌ ‌از‌ دست‌ مي‌رود ‌ يا ‌ انسان‌ ميگذارد و ميرود.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 44)- «و در این هنگام (بود که این حقیقت بار دیگر به ثبوت پیوست که) ولایت و سر پرستی و قدرت از آن خداست خداوندی که عین حق است» (هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ).

آری! در اینجا کاملا روشن گشت که همه نعمتها از اوست و هر چه اراده او باشد همان می‌شود، و جز به اتکاء لطف او کاری ساخته نیست.

آری! «اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد» (هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً).

پس اگر انسان می‌خواهد به کسی دل ببندد و بر چیزی تکیه کند و امید به پاداش کسی داشته باشد چه بهتر که تکیه‌گاهش خدا و دلبستگی، و امیدش به لطف و احسان پروردگار باشد.

نکات آیه

۱- آدمى، به هنگام شداید، به ولایت و تسلّط مطلق خداوند بر همه امور، پى مى برد. ( و لم تکن له فئه ینصرونه ... هنالک الولیة للّه الحقّ) تردیدى نیست که ولایت خداوند (چه به معناى حاکمیت و تدبیر و چه به معناى نصرت) همواره، حاکم و نافذ است، لذا اشاره به مکان و واقعه خاص با واژه «هنالک» از آن جهت است که در چنین موقعیت هایى، آدمى، به آن نکته واقف مى گردد.

۲- تنها، خداوند، قادر بر یارى رساندن در بحبوحه قطع همه اسباب ظاهرى است. (هنالک الولیة للّه الحقّ) اهل لغت، تفاوتى را بین معناى «وِلایت» و «وَلایت» ذکر کرده اند و آن این که «وَلایت» به معناى نصرت است و «وِلایت» به معناى سرپرستى و تدبیر. گرچه برخى مفسران این تفاوت را انکار کرده اند، (ر.ک: المیزان) ولى با توجه به موارد مشابه در آیات دیگر و نیز آیه قبل که سخن از نصرت است، به نظر مى رسد این معنا در این مورد، اقرب باشد.

۳- حقّانیّت و ثبات، از جمله ویژگى هاى ذات یگانه خداوند است. (للّه الحقّ)

۴- خداوند، تنها یاور قابل اتّکا، به هنگام عذاب و گرفتارى ها است. (هنالک الولیة للّه الحقّ) چنان چه «هنالک» اشاره به زمان عذابى باشد که «أُحیط بثمره» بر آن دلالت داشت، مراد این است که هنگام نزول عذاب، امید آدمى به اسباب، منقطع گشته و تنها نقطه امیدبخش، نصرت خداى یگانه است.

۵- شرک، عقیده اى فاقد پشتوانه در عینیّت و حقیقت هستى است. ( یلیتنى لم أُشرک بربّى أحدًا ... هنالک الولیة للّه الحقّ) متصف کردن «اللّه» به «الحقّ» پس از بیان پایان شوم شرکْورزى در آیات پیشین، به این نکته اشاره دارد که شرک، در همه انواع خود، فاقد حقّانیّت است و آنچه حقِّ محض است و داراى واقعیّت و حقیقت است، فقط، خدا است.

۶- خداوند، عطاکننده بهترین پاداش ها و برترین فرجام ها است. ( هو خیر ثوابًا و خیر عقبًا) «ثواب» به معناى «اجر و پاداش» است و «عقب» به معناى «عاقبت و فرجام».

۷- ولایت خداوند و حقّانیّت او، ضامن اعطاى بهترین پاداش ها و فرجام ها است. ( هنالک الولیة للّه الحقّ هو خیر ثوابًا و خیر عقبًا)

۸- پوچى و بى حاصلى و فرجام ناخوشایند، پى آمد شرک و دنیاپرستى است. ( و لم تکن له فئة ینصرونه من دون اللّه ... هو خیر ثوابًا و خیر عقبًا) بیان سرگذشت مرد ثروت مند و پایان خسارت بار و بى حاصل او و سپس تذکر این که خداوند، بهترین پاداش دهنده و فراهم کننده سرانجام نیک براى بندگان است، این نتیجه را در پى دارد که دنیاپرستى و شرک، بدفرجامى و بى حاصلى را در پى خواهد داشت.

۹- فرجام نیک و پایان خوش، ملاکى مهم در ارزش گزارى امور است. ( خیر عقبًا)

موضوعات مرتبط

  • اتکا: اتکا به خدا ۴
  • ارزشگذارى: ملاک ارزشگذارى ۹
  • انسان: یاور انسان ها ۲
  • پاداش: بهترین پاداش ۶، ۷; تضمین پاداش ۷; منشأ پاداش ۶
  • جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۲
  • خدا: آثار حقانیت خدا ۷; آثار ولایت خدا ۷; اختصاصات خدا ۲; پاداشهاى خدا ۶; حاکمیت خدا ۱; حقانیت خدا ۳; عطایاى خدا ۶; ولایت خدا ۱
  • دنیاطلبى: پوچى دنیاطلبى ۸; فرجام دنیاطلبى ۸
  • سختى: آثار سختى ۱; امداد در سختى ۲
  • شرک: پوچى شرک ۵، ۸; فرجام شرک ۸
  • عذاب: یاور اهل عذاب ۴
  • علم: زمینه علم ۱
  • فرجام: ارزش حسن فرجام ۹; بهترین فرجام ۶، ۷; عوامل حسن فرجام ۷; عوامل فرجام شوم ۸; منشأ حسن فرجام ۶

منابع