الإسراء ٤٠
کپی متن آیه |
---|
أَ فَأَصْفَاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ إِنَاثاً إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً |
ترجمه
الإسراء ٣٩ | آیه ٤٠ | الإسراء ٤١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَفَأَصْفَاکُمْ»: آیا شما را اختصاص داده است به؟ آیا خاصّ شما کرده است؟ «إِنَاثاً»: جمع أُنْثی، مراد دختران است (نگا: نحل / ، صافّات / و طور / ). «قَوْلاً عَظِیماً»: سخنی بسیار زشت و بس بزرگ از نظر انحراف و قباحت و شناعتی که دارد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمٰنُ وَلَداً (۳) وَ مَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمٰنِ أَنْ... (۱) أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى... (۳)
لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً (۰) تَکَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ... (۰) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمٰنِ وَلَداً (۰) إِنْ کُلُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ... (۰) لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدّاً (۰) وَ کُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ... (۰)
تفسیر
- آيات ۴۰ - ۵۵ سوره إسراء
- تصريف و تنوع آیات قرآن، به منظور متذكر شدن شنوندگان
- با اين كه ثمره تصريف آيات، ازدياد نفرت كفار بوده، حكمت نزول آيات چه بوده است؟
- احتجاجى با مشركان، در نفى شريك براى خداوند متعال
- تقرير استدلال بر نفى شرك براى خدا، به صورت يك قياس استثنایى
- تسبيح سنگ و چوب، به چه معناست؟
- تسبيح همه موجودات، تسبيح حقيقى و قالى است
- وجود موجودات، هم حمد خدا و هم تسبيح اوست
- وجوه مختلفى كه در معناى «حِجَاباً مَستُوراً» گفته شده است
- پاسخ خداوند، به استبعاد مشركان، نسبت به مسأله معاد
- امر به خوش زبانى و ادب در کلام و پرهیز از درشتگويى
- سعادت و شقاوت هر كس، بسته به مشيت الهى است كه بر اساس عمل تعيين مى شود
- بحث روايتى
- توضيحى در مورد تسبيح محسوس برخى موجودات كه در پاره اى روايات نقل شده است
- چند روايت درباره «بِسمِ اللّهِ الرَّحمِان الرَّحِيم»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيماً «40»
آيا (مىپنداريد) پروردگارتان شما را با داشتن پسران برگزيده و خودش از فرشتگان، دخترانى گرفته است؟ همانا شما سخن (و تهمت) بزرگى مىگوييد.
نکته ها
از جمله عقايد انحرافى مشركان اين بود كه فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند و قرآن بارها با اين مسأله برخورد كرده و آن را دروغ و تهمتى بزرگ شمرده است، از جمله: «أَمْ لَهُ
جلد 5 - صفحه 64
الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ» «1»، «أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى» «2»
البتّه عقيده به فرزند داشتن خدا، نزد يهود و نصارا هم بوده است، ولى اعتقاد به دختر داشتن، مخصوص بتپرستان است.
پیام ها
1- برترى پسر بر دختر، پندارى بىاساس است. أَ فَأَصْفاكُمْ ... بِالْبَنِينَ
2- ربوبيّت خداوند حتّى شامل مشركان نيز مىشود. «رَبُّكُمْ»
3- عقيده به فرزند داشتن خداوند، بىاساس ومحكوم است. «لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيماً»
4- پندار اينكه فرشتگان دخترند، غلط است. الْمَلائِكَةِ إِناثاً ... قَوْلًا عَظِيماً
5- انسان نبايد آنچه را خود نمىپسندد، براى ديگران بپسندد، چه رسد آنكه براى خدا باشد! «لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيماً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً (40)
بعد از آن بر وجه تهكم و انكار نسبت به مشركين كه ملائكه را بنات الله مىگفتند مىفرمايد:
أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ: آيا برگزيد شما را پروردگار شما به پسران. وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً: و فرا گرفت براى خود ملائكه را دختران. و اين خلاف عادت شما است، زيرا عادت شما بر اين جارى شده كه از دختران ننگ داريد و به پسران مىنازيد، در اين صورت چگونه نسبتى را كه ننگ شما باشد به پروردگار خود نسبت دهيد. إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيماً: بدرستى كه هر آينه شما مىگوئيد سخنى بزرگ را به اضافه ولد به ذات سبحانى كه هيچ كس جرئت ننمايد بر آن به جهت آنكه قرار داديد ذات كبريائى را از قبيل اجسام متجانسه سريعة الزوال. بعد از آن نسبت داديد به او آنچه را كه كراهت داريد از اخس اولاد و فضيلت داديد خود را بر او به پسران. و ايضا- ملائكه كه اشرفند، متصف ساختيد بانوثيّت كه اخس اوصاف حيوان است، چقدر تجاسر و بيشرمى نموديد در اين گفتار. بنابراين گناه عظيمى كرديد و خود را مورد سخط و غضب الهى قرار داديد.
تنبيه: آيه شريفه اشاره است به كمال ظلوميت و جهوليت اين جماعت مشركين. اما كمال ظلوميت آنكه: گمان كردند نعوذ باللّه خداوند سبحان از جنس حيواناتى است كه خاصه آنها توالد و تناسل است، و حال آنكه هر عاقلى
جلد 7 - صفحه 378
تصديق كند به اينكه اين قسمت موجب نقص و احتياج و حدوث، و ذات سبحانى منزه باشد (تعالى اللّه عمّا يقول الظّالمون علوّا كبيرا). و اما كمال جهوليت آنها آنكه: ندانستند كه حاجت به توالد براى بقاى جنس است، و ذات ذو الجلال، باقى و ابدى و سرمدى خواهد بود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36) وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37) كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً (38) ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39) أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً (40)
ترجمه
و پيروى مكن آنچه را نباشد از براى تو بآن دانش همانا گوش و چشم و دل هر يك از آنها باشد از آن پرسيده شده
و راه مرو در زمين بكبر و ناز همانا تو نمىشكافى هرگز زمين را و نميرسى هرگز بكوهها در گردن كشى
هر آنچه ذكر شد باشد نافرمانيش نزد پروردگار تو ناخوش داشته شده
اين دستورات از چيزهائى است كه وحى فرمود بتو پروردگارت از روى حكمت و قرار مده با خدا خداى ديگرى را پس انداخته شوى در جهنّم ملامت كرده شده رانده شده
آيا پس برگزيد شما را پروردگارتان به پسران و گرفت خود از فرشتگان دختران همانا شما هر آينه ميگوئيد سخنى بزرگ.
تفسير
ظاهرا خطاب متوجّه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و مقصود بآن امّتند يعنى متابعت و پيروى مكن چيزيرا كه بآن علم ندارى قولا و فعلا پس نبايد شخص سخنى بگويد كه علم بصدق آن ندارد در باره خود و غير و نه كارى بكند كه سند يقينى براى جواز آن نداشته باشد راجع بامور دنيا و آخرت و نه عقد قلب نمايد بر امريكه تحقّق آن معلوم نباشد در گذشته و آينده و بنابراين مدلول آيه شريفه عام است و اختصاص ندارد بشهادت ناحق و بهتان و دروغ و عمل بگمان كه هر يك را گفتهاند همانا گوش و چشم و دل و ساير اعضاء و جوارح در پيشگاه الهى مسئولند از اعماليكه بتوسط آنها انجام داده شده است يعنى به بنده ميگويند چرا اين اعضاء و جوارح را كه خداوند براى صرف در طاعت بتو عنايت فرمود در معصيت بكار بردى و اگر بگويد نميدانستم نمىپذيرند و ميگويند چرا تحصيل علم نكردى با آنكه خداوند رسول باطن كه عقل است و رسول ظاهر كه شرع است براى تعيين تكليف تو فرستاد و تو رجوع بآن دو ننمودى و پيروى از شيطان و نفس امّاره بسوء كردى پس مستحق عذاب اليم ميباشى در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام در اين آيه روايت نموده كه سؤال ميشود از گوش از آنچه شنيد و از چشم از آنچه نگريست و از دل از آنچه
جلد 3 صفحه 360
عقيده كرد بآن و در علل از امام سجّاد عليه السّلام نقل نموده كه حقّ ندارى هر چه بخواهى بگوئى خداوند فرموده پيروى مكن چيزيرا كه نميدانى و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده خدا رحمت كند بندهاى را كه سخن نيك بگويد و فائده ببرد يا خاموش باشد و سالم بماند و در كتب معتبره از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه نهى فرمود از زياد نشستن در مستراح براى استماع غناء و استدلال فرمود باين آيه شريفه و بعدا نهى شده است از راه رفتن بتكبر و تبختر و گفتهاند مرح شدّت فرح بباطل است براى آنكه هر قدر كسى از روى تكبر و غرور پا بزمين بكوبد نتواند زمين را بشكافد و هر قدر گردن بكشد و سر فراز نمايد نميتواند فرق از فرح بر فرقدان و كوه بسايد پس بهتر آنستكه آرام و سر بزير باوقار و فروتنى راه رود تا مورد استهزاء خدا و خلق نشود آنچه تاكنون بعد از قول خداوند سابقا لا تجعل مع اللّه الها آخر ذكر شد از دستورات عملى و اخلاقى كه گفتهاند بيست و پنج خصلت است و در الواح حضرت موسى عليه السّلام نوشته شده هر يك از آنها بدى و معصيت و نافرمانى آن نزد خداوند مكروه و مبغوض و ناپسند بوده و خواهد بود و بعضى بجاى سيّئه سيّئة بصيغه مؤنث بدون اضافه بضمير قرائت نمودهاند و بنابراين معنى اوضح و امر در تذكير و تأنيث سهل است و اين از احكامى است كه خداوند به پيغمبر خود وحى فرموده بر طبق حكمت و مصلحت و قابل نسخ و تبديل نيست تا قيام قيامت و براى اهميّت توحيد اخيرا نهى از شرك تكرار شده و نتيجه اخروى آن كه دخول در جهنم است ذكر گرديده با آنكه مشرك در قيامت مورد ملامت از خود و دور از رحمت خدا خواهد بود و در كافى از امام باقر عليه السّلام در ضمن حديثى نقل نموده كه خداوند مبعوث فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در مكّه ده سال و كسى از دنيا نرفت در آنمدت كه شهادت بتوحيد و رسالت دهد مگر آنكه داخل فرمود او را در بهشت براى اقرار و ايمانش و عذاب نفرمود مگر كسيرا كه مرد در حال شرك و دليل بر اين امر آنستكه احكام مذكوره ميان دو نهى از شرك بر سبيل موعظه و نصيحت و انذار و تحذير بدون غلظت و تشديد و وعده عقاب با نهى خفيف و تأديب لطيف ذكر شده است و بسى جاى تعجّب است از كسانيكه اقرار داشته باشند بآنكه خداوند بآنها پسر داده و مخصوص باين كرامت فرموده چون پسر بهتر است از دختر و بگويند ملائكه دختران خدايند و او آنها را
جلد 3 صفحه 361
براى خود اختيار نموده چنانچه قريش قائل بودند بنقل قمّى ره با آنكه بدليل عقلى خداوند منزّه است از ولد و ساير لوازم جسميّت و بر فرض اختيار ولد چرا دختر را كه صنف پستتر است اختيار فرمايد آنهم از نوع اشرف خلق كه ملائكه باشد بعقيده آنها و اين معلوم است كه دروغ بزرگ و گفتار ناهنجارى است كه داراى شعورى نبايد بآن تفوّه نمايد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ فَأَصفاكُم رَبُّكُم بِالبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ المَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُم لَتَقُولُونَ قَولاً عَظِيماً (40)
آيا برگزيد خداوند شما را بپسران و گرفت از ملائكه دختران محققا شما هر آينه ميگوييد گفتار بزرگي أَ فَأَصفاكُم رَبُّكُم بِالبَنِينَ نظر به اينكه مشركين بسيار از دختر بدشان ميآمد حتي اگر خبر بآنها ميرسيد که دختر پيدا كرده صورتش سياه ميشد و غيظ و غضب ميكرد وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثي ظَلَّ وَجهُهُ مُسوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ نحل آيه 40 حتي ميبردند زنده زير خاك ميكردند و خود را از مردم مخفي ميكردند از روي خجلت.
يَتَواري مِنَ القَومِ مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمسِكُهُ عَلي هُونٍ أَم يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ نحل آيه 59 ولي بپسر بسيار علاقهمند بودند و لو از زنا باشد چنانچه در حق إبن زياد چهل نفر مدعي شدند که از من است چون با مرجانه زنا كرده بودند و چون ابهام پاي او شبيه بزياد بود گفتند إبن زياد وَ اتَّخَذَ مِنَ المَلائِكَةِ إِناثاً چون
جلد 12 - صفحه 256
تمام طبقات كفر حتي بعض فرق مسلمين خدا را جسم ميدانند و مشركين ملائكه را دختران خدا ميگويند چنانچه در آيات بسيار اشاره دارد أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الأُنثي تِلكَ إِذاً قِسمَةٌ ضِيزي النجم آيه 22 و غير اينکه چنانچه در توراة رائج آدم را پسر خدا ميداند بلكه يهود و نصاري گفتند نَحنُ أَبناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ قُل فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم مائده آيه 18 و يهود عزير را پسر خدا و نصاري عيسي را وَ قالَتِ اليَهُودُ عُزَيرٌ ابنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصاري المَسِيحُ ابنُ اللّهِ توبه آيه 30 إِنَّكُم لَتَقُولُونَ قَولًا عَظِيماً زيرا اينکه كلام مشتمل بر كفريات بسياري است.
اولا مستلزم قول بتجسم است.
و ثانيا مستلزم ترجيح مرجوح بر راجح است.
و ثالثا مستلزم احتياج است.
و رابعا مستلزم شرك است.
و خامسا افتراء علي اللّه است.
و سادسا اهانت بملائكه است که آنها را اناث ميدانند و غير اينها از كفريات.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 40)- این آیه به یکی از افکار خرافی مشرکان اشاره کرده و پایه منطق و تفکر آنها را به این وسیله روشن میسازد و آن این که: بسیاری از آنها معتقد بودند که فرشتگان دختران خدا هستند در حالی که خودشان از شنیدن نام دختر، ننگ و عار داشتند و تولد او را در خانه خود مایه بدبختی و سرشکستگی میپنداشتند! قرآن از منطق خود آنها اتخاذ سند کرده، میگوید: «آیا پروردگار شما پسران را تنها در سهم شما قرار داد و خود از فرشتگان دخترانی انتخاب کرد» (أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً).
بدون شک فرزندان دختر همانند فرزندان پسر از مواهب الهی هستند و هیچ گونه تفاوتی از نظر ارزش انسانی ندارند.
ولی هدف قرآن این است آنها را با منطق خودشان محکوم سازد که شما چگونه افراد نادانی هستید برای پروردگارتان چیزی قائل میشوید که خود از آن ننگ و عار دارید.
سپس در پایان آیه به صورت یک حکم قاطع میگوید: «شما سخن بسیار بزرگ و کفرآمیزی میگویید» (إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً).
سخنی که با هیچ منطقی سازگار نیست و از چندین جهت بیپایه است زیرا:
ج2، ص641
1- اعتقاد به وجود فرزند برای خدا اهانت عظیمی به ساحت مقدس او است، چرا که او نه جسم است نه عوارض جسمانی دارد، نه نیاز به بقاء نسل.
2- چگونه شما فرزندان خدا را همه دختر میدانید؟ در حالی که برای دختر پایینترین منزلت را قائلید.
3- از همه گذشته این عقیده اهانتی به مقام فرشتگان الهی است که فرمانبران حقند و مقربان درگاه او. شما از شنیدن نام دختر وحشت دارید، ولی این مقربان الهی را همه دختر میدانید.
نکات آیه
۱- مشرکان بر این باور بودند که خداوند براى خود، دخترانى از ملائکه برگزیده است. (أفأصفکم ربّکم بالبنین و اتّخذ من الملئکة إنثًا)
۲- مشرکان بر این باور بودند که خداوند، به دختر و جنس زن، بیش از پسر و جنس مرد، علاقه داشته و ارزش مى نهد. (أفأصفکم ربّکم بالبنین و اتّخذ من الملئکة إنثًا) از اینکه مشرکان گفته اند: «خداوند براى خود دخترانى از جنس ملائکه انتخاب کرد» مى تواند به این معنا اشاره داشته باشد که آنان، مى پنداشتند خداوند، به خاطر تمایل و علاقه به جنس زن، چنین گزینشى کرده است.
۳- مشرکان مکه، معتقد بودند که ملائکه از جنس زن هستند. (و اتّخذ من الملئکة إنثًا)
۴- خداوند، برخلاف پندار واهى مشرکان، هیچ گاه براى آنان، پسر برنگزیده و براى خود دختر به فرزندى نگرفته است. (أفأصفکم ربّکم بالبنین و اتّخذ من الملئکة إنثًا) استفهام در آیه، انکارى و در مقام توبیخ و سرزنش مشرکان است و این، حکایت از نکته یاد شده مى کند.
۵- ربوبیت خداوند، در برگیرنده همه افراد حتى کسانى که معتقد به آن نیستند. (أفأصفکم ربّکم بالبنین) اضافه «ربّ» به ضمیر مخاطب «کم» - که منظور مشرکان هستند و ربوبیت خداوند را قبول نداشتند - مى تواند به منظور یاد شده باشد.
۶- مشرکان، به خاطر عقاید واهى درباره خدا و ملائکه، مورد سرزنش و ملامت قرار گرفتند. (أفأصفکم ربّکم بالبنین و اتّخذ من الملئکة إنثًا) استفهام در آیه، توبیخى است و دلالت بر سرزنش و ملامت مخاطبان (مشرکان) مى کند.
۷- مشرکان مکه، جنس مذکر را بسى ارزشمندتر و با اهمیت تر از زن مى دانستند. (أفأصفکم ربّکم بالبنین و اتّخذ من الملئکة إنثًا) از اینکه از واژه «إناث» (زنان) به جاى هر واژه دیگرى مثل «بنات» (دختران) براى بیان مقصود استفاده شده است، مى تواند به منظور اشاره به این واقعیت داشته باشد که مشرکان با ادعاى مؤنث بودن ملائکه در صدد عیب جویى از خدا بودند و چنین امرى، حکایت مى کند که آنان، ذهنیت منفى در باره زن داشته اند.
۸- مجادله قرآن با مشرکان، با بهره گیرى از باورهاى ایشان در رد عقاید شرک آلودشان (أفأصفکم ربّکم بالبنین و اتّخذ من الملئکة إنثًا)
۹- اعتقاد به وجود فرزند براى خداوند، نوعى شرک است. (و لاتجعل مع الله إلهًا ءاخر ... أفأصفکم ربّکم بالبنین و اتّخذ من الملئکة إنثًا) طرح اعتقاد واهى مشرکان مبنى بر فرزند داشتن خداوند، پس از نهى از شرک، مى تواند براى بیان مصداقى از موارد شرک باشد.
۱۰- عقیده مشرکان به دختر داشتن خداوند در مقابل پسر داشتن خودشان، سخنى غیر قابل توجیه و بس بزرگ، ناروا و غیر منطقى است. (أفأصفکم ربّکم بالبنین و اتّخذ من الملئکة إنثًا إنکم لتقولون قولاً عظیمًا)
۱۱- عقیده به دختر داشتن خدا، اتهامى بس بزرگ و نارواست. (و اتّخذ من الملئکة أنثًا إنکم لتقولون قولاً عظیمًا)
۱۲- عقیده به انوثیت فرشتگان و دختر خدا دانستن آنان، سخن و اتهامى بس بزرگ و غیر قابل باور است. (و اتّخذ من الملئکة أنثًا إنکم لتقولون قولاً عظیمًا)
۱۳- عقیده به مطالبى که مستلزم ترجیح خلق بر خدا شود، بسى زشت و نارواست. (أفأصفکم ... إنکم لتقولون قولاً عظیمًا) مشرکان، با انتساب ملائکه به عنوان دختران خدا و پسردار بودن خود، قصد داشتند که خود را بر خداوند ترجیح دهند. خداوند، چنین اندیشه اى را نفى کرده و خلاف معرفى مى کند. چنین برخوردى حاکى است: هر چیزى که بر خداوند ترجیح داده شود، زشت و ناپسند است.
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: صفات جلال ۴
- خدا: تهمت به خدا ۱۱، ۱۲; خدا و دختر ۱، ۲، ۱۰، ۱۱; خدا و زن ۲; خدا و فرزند ۴، ۹; عمومیت ربوبیت خدا ۵; ویژگیهاى ربوبیت خدا ۵
- شرک: موارد شرک ۹
- عقیده: عقیده باطل ۱۳; عقیده به فرزنددارى خدا ۱، ۹، ۱۱
- علایق: علاقه به زن ۲
- قرآن: روش تعالیم قرآن ۸; شرک ستیزى قرآن ۸; مجادله قرآن۸
- مجادله: روش مجادله ۸
- مشرکان: سرزنش مشرکان ۶; عقیده باطل مشرکان ۱، ۲، ۴، ۶، ۱۰
- مشرکان مکه: بینش مشرکان مکه ۷; پسردوستى مشرکان مکه ۷; عقیده مشرکان مکه ۳; مجادله بامشرکان مکه ۸
- ملائکه: انوثت ملائکه ۱، ۳; تهمت به ملائکه ۱۲; جنس ملائکه ۳; ردّ انوثت ملائکه ۱۲
- موجودات: ترجیح موجودات بر خدا ۱۳
منابع